تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۱  ، 
شناسه خبر : ۲۹۲۸۳۱
«در آستانه تجدد» با سخنراني داود فيرحي، عباس منوچهري و جواد كاشي
مقدمه: گذر صد و اندي سال از تاسيس نظام پارلماني و فروپاشي استبداد سياسي اما روشن كرده كه مساله تنها با تغيير سياسي حل نمي‌شود و امروز اكثر متفكران و محققاني كه دغدغه ايران را دارند بر نكته‌اي بارها اساسي‌تر تاكيد مي‌كنند: زوال انديشه و فقدان نظام فكري عميق و ژرفي كه برسازنده تجددي درون‌زا و انديشيده باشد. چنان كه تاريخ‌نگاران انديشه ايراني در عصر مشروطه نشان داده‌اند، عمده مباحث مشروطه خواهان ايراني در قالب‌هايي روزنامه‌نگارانه و ژورناليستي بيان مي‌شد و به دليل زوال انديشه و فروبستگي فكر فلسفي به ويژه بعد از صفويه، اين مباحث كمتر در قالبي فلسفي بيان مي‌شد. خلأ مهم‌تر كه مانع اصلي در باليدن اين ايده‌ها در بستر عيني جامعه بود، فقدان همان گفت‌وگو يا منازعه‌اي بود كه در غرب يعني بستر اصلي اين ايده‌ها به آن اشاره شد يعني جدل ميان مدعيان مباحث جديد و مدافعان نظم پيشين. همين فقدان هم در نهايت سبب شد بحثي كه در نظر آغاز نشده بود، در عمل به شكلي تراژيك به بر‌دار كشيدن برجسته‌ترين مدافع نظم پيشين بينجامد. از همين منظر است كه اهميت رساله آيت‌الله ميرزا محمد حسين ناييني (١٢٧٦-١٣٥٥ ق.) با عنوان اصلي تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله في لزوم مشروطيه (دستوريه) الدوله المنتخبه لتقليل الظلم علي افراد الامه و ترقيه المجتمع آشكار مي‌شود با وجود اهميت اين نوشته اما تاكنون توجه بايسته‌اي به آن از سوي محققان ايراني صورت نگرفته است. داود فيرحي، استاد شناخته شده انديشه سياسي دانشگاه تهران اخيرا شرحي بر اين كتاب نوشته كه تحت عنوان در آستانه تجدد منتشر شده است. شرح فيرحي بر تنبيه‌الامه مي‌تواند راهگشاي مطرح شدن مباحث فقه سياسي ناييني باشد؛ انديشه‌اي كه به درستي در آستانه تجدد قرار گرفته و با تاخيري صد و اندي ساله از مشروطه ايراني مي‌تواند گشاينده فضايي باشد كه در آن فكر مشروطه اين‌بار نه بر بستر منازعات سياسي بلكه بر زمينه امكانات و توانمندي‌هاي فقه سنتي زمينه بحث درباره مشروطه را فراهم آورد؛ گفت‌وگويي كه با به ميدان آوردن مخالفان و موافقان، زمينه ساز غناي مفاهيم و ايده‌ها باشد و به بر ساختن زباني معيار و انديشيده براي تاسيس فكر آزادي ياري رساند. به تازگي در دانشگاه تربيت مدرس نشستي درباره كتاب فيرحي با حضور او، محمد جواد غلامرضا كاشي و عباس منوچهري برگزار شد كه گزارشي از آن ازنظر مي‌گذرد:
پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد ـ 1395/03/17 ـ شماره 3544 ـ صفحه 7)

هم مسلمان مكلف ،هم شهروند حق‌مدار

داود فيرحي/ استاد علوم سياسي دانشگاه تهران

مرحوم ناييني كتاب تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله را سال ١٩٠٥ (١٢٨٥ خورشيدي/١٣٢٤ قمري) نوشته است. اين كتاب از همان زمان مورد جر و بحث است، چند بار چاپ و اصلاح شده است. برخي جاها گفته شده خود مرحوم ناييني اين كتاب را جمع‌آوري كرده است,٥٠ سال بعد از انتشار كتاب يعني سال ١٣٣٤خورشيدي يعني دو سال بعد از كودتاي ١٣٣٢ مرحوم آيت‌الله طالقاني تلخيصي از اين كتاب ارايه داده و تصحيحي نيز بر آن داشته است. در اين سال‌ها ايده‌اي در ايران تحت عنوان تغيير حكومت و همچنين بحث حكومت اسلامي مطرح شده بود. آيت‌الله طالقاني نيز بر اساس ديدگاه‌هاي دهه ١٣٣٠ خورشيدي، برداشت‌هاي بعضا شتابزده خود را از تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله ناييني ارايه داده بود. بعد از آن نيز شرح روشني از اين كتاب نبود. آخرين و مهم‌ترين تصحيح از تنبه الامه و تنزيه الامه را آقاي سيد جواد ورعي در سال ١٣٨٢ ارايه داد كه شايد بتوان گفت بهترين تصحيح از نسخه‌هاي اصلي اين كتاب است. تاكنون نيز دست خط مرحوم ناييني در اين مورد پيدا نشده و در تصحيحات معمولا به همان نسخه سربي و بعدا نسخه سنگي ارجاع داده شده است.

فارسي اما فشرده

بسياري معتقدند تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله اثر مهمي است، دو ويژگي آن اين است كه اولا به زبان فارسي نوشته شده اما پر از اصطلاحات است، ثانيا بسيار فشرده است و نويسنده‌اش مرحوم ناييني شخصيت عجيبي است. كساني كه به خصوص زندگي علمي او را مدنظر قرار داده‌اند، مي‌دانند كه ايشان بنيانگذار يك مكتب فقهي-اصولي است. بزرگاني چون مرحوم كمپاني اصفهاني، علامه طباطبايي، مرحوم آيت‌الله خويي، آيت‌الله سيستاني، مرحوم آيت‌الله بروجردي خود را پيرو مكتب فقهي و سبك اصولي مرحوم ناييني تلقي مي‌كنند. اين مكتب الان نيز در حوزه زنده است و به همين دليل آثار ايشان مدام توليد و بازتوليد مي‌شود. خود مرحوم ناييني، همچون مرحوم آخوند خراساني موجزنويس است و فشرده مي‌نويسد و جملات و گزاره‌ها سرشار از اصطلاحات فني و تخصصي است كه هر كدام از اين تعابير معاني گسترده‌اي دارند. به همين دليل برخي محققان مثل محسن هجري كوشيده‌اند اين كتاب را بازنويسي كنند اما بازنويسي ايشان سبب شد كه كتاب از اصطلاحات و ادبيات مرحوم ناييني تخليه شود. بر اين اساس تنبيه الامه امكان ترجمه و ساده‌سازي ندارد و تنها راه، شرح اصطلاحات آن است.

اما اهميت تنبيه الامه و تنزيه المله در اين است كه با انقلاب مشروطه جامعه ايران براي نخستين بار از حيث رابطه دين و دولت وارد دوره جديدي مي‌شود و آن ظهور دولت مدرن در ايران است. بالاخره مشروطه‌خواه موفق شده باشد يا خير، داعيه تجديد دولت داشت يعني دنبال ايده ملت-دولت (nation-state) بوده است و اين يك معضل است. چطور مي‌شود آدم مسلماني باشد كه تابع كل جامعه مسلماني باشد و در عين حال به لحاظ مليت جزو جامعه ايران باشد؟ زيرا تا آن زمان مسلمانان ناسيوناليسم و دولت ملي را نمي‌پذيرفتند و دنبال دولت بزرگ اسلامي بودند. اما مرحوم ناييني توانست درون دستگاه‌هاي فقاهتي ما راهي به سوي دولت ملي باز كند و براي نخستين بار از حقوق ملي و قرارداد صحبت كرد. او دقيقا از قراردادي شبيه قرارداد جان لاك صحبت كرد. ناييني براي نخستين‌بار پس از بحث حقوق عمومي يا حقوق مشترك ملي و قرارداد، از انتخابات، مجلس، تفكيك قوا، ماليات، قانون موضوعه و... بحث كرد و بلافاصله بعد از اينها مرحوم ناييني نخستين بار مكانيزم انتخابات را به انجمن‌ها گره زد يعني نخستين نسل احزاب را مورد بررسي قرار داد.

هم متدين، هم ملي

خلاصه حرف مرحوم ناييني با اين بحث‌ها اين بود كه چطور مي‌شود آدم هم مسلمان باشد و هم ملي؟ اين واژه سنگين بود. همچنين آدم هم مسلمان مكلف باشد و هم شهروند حق مدار؟ مرحوم ناييني در بحث‌هاي خودش دولتي دموكراتيك را مطرح كرد. اين مباحث خيلي مهم بودند، اما واژه‌هاي مرحوم ناييني فشرده بود و نياز به توضيح داشت. هر كس وارد مي‌شد تا اين كتاب را بخواند، خيلي زود از آن خسته مي‌شد. حتي برخي درباره آن تصوراتي دارند. مثلا دكتر صادق زيباكلام در كتاب ما و مدرنيته و سنت و تجدد تصورش اين است كه مرحوم ناييني كتاب را به عربي نوشته و آقاي طالقاني اين را ترجمه كرده و تاكيد مي‌كند كه ترجمه نيز بد است! منظور اين است كه كتاب طوري است كه در وهله اول مشخص نيست فارسي است يا عربي است يا اصلاحات است يا... همچنين زبان كتاب با اينكه در واژه‌هاي آن معاني بسيار زيادي دارند، به گونه‌اي قفل است. من تلاش كردم اصطلاحات كتاب را باز كنم.

تنبيه‌الامه در چهار حلقه

سبك كار من اين بود كه هر اصطلاحي از ناييني را در چهار حلقه بررسي كنم. ابتدا كوشيدم، نشان دهم كه خود ناييني آن اصطلاح را در آثار ديگرش چگونه توضيح داده است. اما اگر در آثار ناييني چيزي نمي‌ديدم، سراغ ادبيات فقهي و اصولي دوره مشروطه مي‌رفتم تا مشخص شود كه فقهاي آن دوره چگونه اين اصطلاحات را به كار مي‌بردند و چه منظوري از اين واژه‌ها داشتند. اما اگر آنجا نيز اين اصطلاح پيدا نمي‌شد، كار ديگري مي‌كردم. مرحوم ناييني ادبيات فلسفي خوبي داشت و بنابراين اگر اين اصطلاح را نمي‌يافتم، در آثار فلسفي دو مكتب ابن‌سينا (مشايين) و ملاصدرا (حكمت متعاليه) مي‌كوشيدم معناي اصطلاح را بيابم. اگر اينجا هم معناي اصطلاح را پيدا نمي‌كردم، از روشنفكران و نويسندگان دوره مشروطه يعني از بستر و زمينه (context) تاريخي بهره مي‌گرفتم.

نقد شيخ فضل‌الله نعمت است

براي حفظ شكل كتاب با ناشر تصميم گرفتيم متن مرحوم ناييني را طوري حفظ كنيم كه شرح بر متن غلبه نكند، ضمن آنكه تعابير دشوار را در حاشيه توضيح داديم. اما دو كار مهم ديگر نيز در اين شرح صورت گرفته است. خطاب كتاب تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله به مخالفان مشروطه است. بزرگ‌ترين رهبر فكري مخالف مشروطه دو بزرگوار هستند، نخست مرحوم شيخ فضل‌الله نوري و ديگري مرحوم يزدي صاحب عروه است. البته مخالفت‌هاي مرحوم يزدي چندان مدون نيست، اما مخالفت مرحوم شيخ فضل‌الله نوري مدون است. اصلا شيخ فضل‌الله نوري براي ما يك نعمت است، او شبهه‌اي را به لحاظ علمي ايجاد كرده كه ١١٠ سال است نتوانسته‌ايم از آن خلاصي پيدا كنيم. اين شبهه را تحت عنوان امتناع دولت ملي يا امتناع دولت دموكراتيك مي‌توان صورت‌بندي كرد. اين شبهه سنگيني است و شبيه شبهاتي است كه در ادبيات غرب برخي بزرگان مطرح كرده‌اند و بنابراين يك نعمت است، يعني حرفي زده كه متفكران مجبورند به آن پاسخ دهند. من در اين كتاب اصل متن و شبهات مرحوم شيخ فضل‌الله را آورده‌ام تا خواننده بداند ناييني در مقابل چه انديشه‌اي موضع‌گيري مي‌كند. كار دوم اين است: مرحوم ناييني در كتابش تاكيد مي‌كند كه من مي‌خواستم دو فصل راجع به رابطه فقيه و حكومت بنويسم، خواب ديدم و ننوشتم. برخي نويسندگان فكر مي‌كردند مرحوم ناييني از ولايت فقيه صحبت مي‌كرده و تقيه كرد و صحبت نكرده است. در حالي كه خود مرحوم ناييني دو جاي ديگر به طور مفصل نظرش را در اين باره آورده است و نظر متفاوتي در اين زمينه دارد. من قطعات مهم ناييني را ترجمه كرده‌ام و آورده‌ام تا خواننده نگاه امروزي را به ناييني نگاه تحميل نكند .

نگرش چپ‌گرايانه مرحوم طالقاني

پيوست ديگر مقدمه مرحوم آيت‌الله طالقاني است. مرحوم طالقاني به لحاظ فكري گرايش به اسلام چپ دارد و بعضي جاها كوشيده مرحوم ناييني را با اين نگاه بفهمد و توضيح دهد. براي مثال وقتي مرحوم ناييني از شورا صحبت مي‌كند، منظورش دموكراسي است، در حالي كه مرحوم طالقاني در تفسيرش از soviet و شوراهاي چپ‌گرا صحبت مي‌كند. بنابراين مقدمه مرحوم طالقاني را آوردم تا خواننده دريابد كه متن (text) گاهي چگونه در كمند زمينه (context) قرار مي‌گيرد و معنايش جابه‌جا مي‌شود. در نتيجه خواننده اين متن مي‌فهمد كه مرحوم طالقاني٦٠سال قبل چطور اين متن را مي‌فهميده و ما كه امروز آن را مي‌خوانيم، جور ديگري آن را مي‌فهميم. شايد ١٠٠ سال بعد فرد ديگري وجوه ديگري از اين ادبيات را بفهمد.

پاسخ به دكتر منوچهري: تصور آزادي نبود

كار كردن درباره ناييني سخت است. ناييني در بخشي از كتابش از يك پيچ صحبت مي‌كند و مي‌گويد كه طبيعت تمدن جوري است كه بدون مفهوم برابري و آزادي انسان شكل نمي‌گيرد. در نتيجه اگر مي‌بينيم در گذشته انسان‌ها تمدن داشته‌اند، نشان‌دهنده آن است كه آنجا برابري و آزادي بوده است. اما چه اتفاقي افتاده است كه قضيه پيچ خورده و جامعه‌اي كه آزادي باور بنيادينش بود، حالا بردگي باور بنيادينش است؟ بنابراين بحث دولت براي ناييني روبناست و بحث آزادي براي او زيربناست. در واقع ناييني اين را توضيح مي‌دهد كه چطور يك تمدن به حضيض افتاده است. دليلش را نيز از دست دادن تصور آزادي (و نه حتي تصديق آن) مي‌خواند. يعني مسلمانان به سمتي رفتند كه حتي نمي‌توانند بفهمند آزادي چيست. تنبيه براي همين است. يعني ناييني مي‌گويد كه ايماژ آزادي از تخيل مسلمانان گم شده است. بنابراين چون مفهوم آزادي با بحث حكومت گره خورده است، به طور اتوماتيك بحث حكومت نيز مطرح مي‌شود و در نتيجه بحث حقيقت حكومت را طرح مي‌كند، يعني حكومتي كه درست است، نه حكومتي كه واقعا هست.

ناگزير از بحث رابطه دين و ملت هستيم

اما در مورد بحث دكتر كاشي كه مي‌گويند آيا اين محقق شده است يا خير، بايد بگويم كه گاهي ما در منگنه‌اي گير مي‌كنيم و بحث موفق شدن يا موفق نشدن فرعي مي‌شود. مثلا وقتي مشروطه شكل گرفت، برخي روشنفكران تصور مي‌كردند عصر مذهب گذشته است، بعد مدتي گذشت و از ١٢٩٥ به بعد بسياري تحت تاثير چپ‌گرايي به اين نتيجه رسيدند كه عصر مليت نيز گذشته است و بايد دنبال دولت‌هايي گشت كه مبتني بر ايدئولوژي هستند. اما واقعيت اين است كه براي مسلمانان نه مليت و نه مذهب حذف‌شدني نيست. هنر ناييني اين است كه بحثي را مطرح مي‌كند كه ناگزير است، يعني مسلمانان چاره‌اي ندارند جز آنكه راجع به نسبت دين و ناسيوناليسم يا دولت ملي فكر كنند. شايد روزي راهي بيابند. چون به نظر نمي‌آيد حذف يكي از آنها ممكن باشد. امروز هم گريزي جز يافتن راهي براي يك دولت دموكراتيك در جهان اسلام نداريم. همسايگان‌مان را كه گرفتار افراط‌گرايي شده‌اند، مي‌بينيم. وقتي يك صد سال است راجع به يك معما فكر مي‌شود، مفهومش اين است كه حذف يكي از طرفين آن ممكن نيست. در نتيجه به عقيده من تلاش‌هاي ناموفق مهم هستند و بايد ببينيم چرا اين تلاش ناموفق بوده است؟ هر شكستي چه شكست شريعتي يا ساير روشنفكران، به ما نيرو مي‌دهد.

امروز بيش از هر زمان ديگري نيازمند بحث از رابطه دين و دولت ملي هستيم. رابطه‌اي كه هنوز بحث آن باز نشده است. چون تصور شده كه ما دنبال حكومت ديني هستيم و بحث مليت باز نشده است. اما از همان ابتدا معلوم شد كه ناگزير از بحث مليت هستيم. بنابراين من هم مي‌دانم كه اين تلاش‌ها مشكلاتي داشته اما چاره‌اي جز آن نداريم. بنابراين پرسش ناييني غير از پرسش ما نيست. قصدم از نگارش اين كتاب نشان دادن اين بود كه ما چگونه صد سال است در آستانه تجدد هستيم.

دولت ملي كوچك

ناييني به دنبال دولت ملي كوچكي بود كه مخالف شريعت نباشد، بلكه دنبال تحقق حقوق عمومي مردم باشد، حقوق عمومي كه با جمع‌آوري، توزيع و مصرف درست ماليات گره خورده است. او تاريخي نگاه نمي‌كرد، بلكه تصورش اين بود كه دولت درست، دولت حداقلي است. به همين خاطر معتقد بود هرچه به وظايف دولت اضافه شود، به سمت دولت ناقص و در نهايت فاسد نزديك مي‌شود.

نقد شيخ فضل‌الله سنگين است

نظريه ناييني با شبهه‌هاي سنگيني مواجه است. به نظر مي‌آيد شيخ فضل‌الله مي‌توانست اين تئوري را ساختارشكني (deconstruct) كند. بعد از او هم تلاش‌هايي صورت گرفت. در لبنان مرحوم شمس‌الدين، در ايران قبل از انقلاب علامه طباطبايي ذيل اعتباريات، در ايران بعد از انقلاب دكتر شيخ مهدي حائري در حكمت و حكومت اين تئوري را دنبال كردند. يعني نظريه رها نشده اما همچنان منتقدان جدي خودش را دارد. اما اينكه چرا اين نظريه عملي نشد، به فضاي فرهنگي ما بازمي‌گردد. نظريه خيلي مدرن است، اما فضاي فرهنگي مشروطه قادر به تحمل آن نيست.

از ماكياوللي تا ارسطو و روسو

وقتي اين كتاب را كار مي‌كردم، به دو نفر زياد فكر مي‌كردم: نيچه و ماكياوللي. يعني همچون ماكياوللي كه با متفكران يونان و روم همنشيني خيالي داشت، با ناييني به تخيل مي‌پرداختم. ضمن آنكه فكر مي‌كنم ايده‌هاي ناييني همچون نيچه بسيار زودهنگام است و ما هنوز هم نمي‌توانيم مفاهيم ناييني مثل آزادي را هضم كنيم.

ناييني هيچ جا اشاره‌اي به غرب نمي‌كند. فقط دو متفكر را مي‌ستايد: يكي ارسطو و ديگر روسو. مي‌گويد نخستين حكيمي كه حكومت مردم را كشف كرد، زهي خوشبختي براي او و باعث غبطه ما است، همين طور زهي شرمندگي ما. تمام واژه‌هاي او از درون سنت اسلامي است. او هم به تاريخ و هم به فلسفه مسلمانان مسلط است. او معتقد است مسلمانان آنچه داشته‌اند را از دست داده ند. جمله‌اي بسيار ارزشمند دارد بدين مضمون امروزي كه دولت تا شبيه رانت شود، از دموكراسي فرار مي‌كند. او مي‌گويد كه تا زماني كه مسلمانان جنگ‌هاي جهادي نداشتند، پول غنيمت دست خليفه نيفتاده بود، دولت دموكراتيك بود. بنابراين دولت زمان پيامبر(ص) دموكراتيك بود. او مي‌گويد دولت اگر از مردم ماليات بگيرد، مجبور است پاسخگو باشد. بنابراين او بحث دموكراسي را به غربيان ارجاع نمي‌دهد، بلكه به سال‌هاي آغاز هجرت تا ١٦ هجرت ارجاع مي‌دهد. بعد از آن است كه جنگ‌هاي جهادي باعث شد شرايط تغيير كند. بنابراين از نظر ناييني حقيقت حكومت دموكراتيك است. او تاريخ خودش را دارد و به غرب ارجاع نمي‌دهد. البته اين به معناي تقليل مفاهيم نيست. از نظر ناييني مفاهيم بنيادين سنتي و مدرن ندارند. مثلا آزادي يا دموكراسي سنتي و مدرن ندارند.

چرا نائینی موفق نشد؟

محمدجواد غلامرضا کاشی/ استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

من هم از مخاطباني هستم كه دكتر فيرحي اشاره مي‌كنند يعني قبلا با آنكه آن را يك دور خوانده بودم اما به سختي با آن ارتباط برقرار كردم و تنها تصوري اجمالي بر اساس شروح ديگران از علامه ناييني داشتم. ولي اين كتاب اين فرصت را فراهم مي‌كند كه مخاطباني از اين دست نيز آن را بخوانند. اين شرح نشانگر آن است كه مطالعه آثاري چون تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله دانشي مي‌خواهد كه در آكادمي ما آموخته نمي‌شود، ضمن آنكه دانشي شهودي نيز مي‌خواهد كه تنها در فضاهاي سنتي مثل حوزه منتقل مي‌شود، يعني نياز به آن است كه فرد در حوزه باشد تا با جهان اين متن ارتباط برقرار كند. سبك كار نيز شبيه كارهاي كالينگوود و اسكينر است، يعني اثر را در متن پرسش و پاسخ‌هايي كه در آن دوره درگرفته بخوانيم.

اما در ادامه مي‌كوشم باب بحثي ديگر اما مرتبط را بگشايم. دكتر فيرحي اشاره كرد كه مي‌خواهد هم امكان يك مسلمان مقيد متعهد را فراهم كند و هم يك شهروند خوب ذي‌حق را، هم تصور ما از يك فضا و جامعه ديني و هم تصور ما از يك دولت مدرن متكي قانون اساسي و تحزب و انتخابات را. اين دو فضا را در اين اثر نيز مي‌بينيم. اما سوال اين است كه آيا اين پروژه موفق بوده است يا خير؟

آستانه تجدد و پروژه فيرحي

از قضا بي‌غرض هم وارد بحث كتاب نمي‌شوم، چون حس مي‌كنم دكتر فيرحي بي‌خود سراغ كتاب ناييني نرفته است. ما درك كلي از پروژه كلان دكتر فيرحي داريم. آستانه تجدد نيز جايگاهي در پروژه كلان دكتر فيرحي دارد. آن پروژه ارزش بحث و گفت‌وگو را دارد. اما تا جايي كه به اين كتاب مربوط است، سوال اين است كه آيا علامه ناييني موفق شده سنتز خوبي از اين دو ارايه دهد؟ بحث بر سر انتظار زيادي از اين موضوع نيست. نفس اينكه عالم و فقيه برجسته‌اي شجاعانه وارد اين قلمرو شود، شايسته تقدير است، اما از اين حيث كه حس مي‌كنم هنوز آن پروژه ادامه دارد، مي‌توان اين سوال را مي‌توان در استان‌هاش مطرح كرد كه اين پروژه تا چه حد در پيوند زدن اين دو افق موفق است؟

مواجهه با ديگري

در دوره مشروطه جهان جديدي بر ما عارض مي‌شود و مي‌بينيم كسان ديگري از دوران ديگري خرد ديگري دارند و بر ما غلبه كرده‌اند. اين امر واكنش‌هايي را برانگيخته است. يك واكنش از موضع سنت اين ديگري (other) قدرتمندي را كه دانش و نگاه ديگري دارد را اساسا نديده است و آن را كاملا نفي (ignore) كرده است. شيخ فضل‌الله را شايد بشود نماينده چنين ديدگاهي دانست. اما برخي نيز آن را ديده‌اند، يعني اين پديده را جدي گرفته‌اند. زيرا ديدن مغرب زمين و مظاهرش و عقلانيتش و قدرتش و چشم‌اندازي كه گشوده در آن دوره كار آساني نيست. اين شكل از ديدن در آن زمان به معناي پذيرش برتري اين ديگري (other) نيز هست. دو واكنش از سوي كساني كه اين ديگري را ديده‌اند، متصور شده است. يكي آن دسته كه گفته‌اند اين ديگري برتر است و در نتيجه ما بايد خودمان را از هر آنچه داريم، خلع كنيم و تماما تسليم اين ديگري برتر شويم، آخوندزاده و ملكم‌خان و... را ظاهرا بايد در اين گروه دسته‌بندي كرد. اما نگاه علامه ناييني كه بسيار شبيه ديدگاه كسي چون دكتر شريعتي به اين ديگري است، به بازخواني و قرائت تازه‌اي از متن اين سنت دعوت مي‌كند تا اثبات كند آنچه آن ديگري دارد را من از اول داشته‌ام يا مي‌توانستم داشته باشم، يعني ظرفيتش را داشته‌ام. به نظرم علامه ناييني را مي‌توان در اين مقوله (category) دسته‌بندي كرد، نگاهي كه بعدا در سنت ديني پيش مي‌رود.

تاريخ شكست

اما سوال اساسي اين است كه تاريخ چه گفت؟ آيا بالاخره علامه ناييني چيزي را جلو برد يا شيخ فضل‌الله؟ من گمان مي‌كنم پروژه شيخ فضل‌الله متحقق شد و علامه ناييني در عمل توفيق چنداني نداشت، اگر چه به چندين شكل بعدا بازخواني شد و بازسازي شد و تداوم يافت. علامه اميني مي‌كوشد از متن سنت قرائتي ارايه دهد تا نشان دهد كه حكومت در بدو سنت ما با عدالت، آزادي، برابري، الگوي مشاركتي و... همراه بوده است و بعدا اتفاقاتي رخ داده است كه از اين ايده‌ها دور شده است. او بر همين اساس به سلاطين و فقها و... انتقاداتي وارد مي‌كند. اما بحث من اين است كه يك جاي اين كار ايراد دارد، يعني اين كار كه قرائتي توليد كنيم كه هم به كار جهان جديد بيايد و هم با سنت ما هم خوان باشد. من شكي ندارم كه ما از قرائت نداريم، اما تصور من اين است كه پيش از قرائت كار ديگري بايد بكنيم كه علامه ناييني نكرده است و تا به امروز نيز روشنفكران ديني نكرده‌اند. آن هم اين است كه اولا تمايزمان را بپذيريم، بدون اينكه الزاما بحث رابطه قدرتي را فرض كنيم.

سپهر ما با سپهر غرب متفاوت است. به نظرم اين تلاش براي آنكه بگوييم آنچه مظاهر تمدن جديد است، آن است كه خودمان داشتيم و داريم و تعارضي با سنت ما ندارد، بحث را در اين قرائت‌ها مي‌اندازد كه امروز نيز رواج دارد. قرائت متفاوت ما را از دشواري عيني جهان تجربي خلاص نمي‌كند. ما پيش از آن بايد با هم گفت‌وگو كنيم. ما يك امكان‌هاي مقدر داريم. غرب هم يك امكان‌هاي مقدر دارد. يعني ما و غرب هر كدام تنها يك جورهاي مشخصي مي‌توانيم باشيم. محدوديت‌ها و امكان‌هايي براي نحوه زندگي ما و براي نحوه زندگي غربي گشوده است و اين محدوديت‌ها و امكان‌ها اولا متفاوت‌اند و ثانيا نامتناهي نيستند. نفس اينكه بپذيريم ما صورت متفاوتي از تقرب (approach) به اين عالم هستيم و غرب نيز صورت متفاوتي از تقرب به اين جهان است، امكان گفت‌وگو را فراهم مي‌كند، زيرا هر كدام مي‌تواند بگويد محدوديت‌ها و امكان‌هاي نحو زيست خودش و ديگري را ببيند. در اين حالت است كه امكان گفت‌وگو فراهم مي‌شود، يعني در حالت پذيرش اين تمايزهايي كه تقدير ما است و با خرد خلاق آفرينشگري كه مي‌تواند خوانش متفاوتي بكند، حل نمي‌شود.

خوانش پويا و غيرتقليلگر

البته اين انتظار نابجايي از علامه ناييني است، اما با گذر صد سال از زمان او، امروز هم من بايد بتوانم با خرد انتقادي وضعيت خود و ديگري را نقد كنم و هم با يك نگاه انتقادي دوجانبه راهي را پيش ببريم. ما در مشروطه با ديگري (other) مواجه شديم كه قابل تحويل و تقليل به ما نيست. با نفي ايشان به نحوي خيال خود را راحت مي‌كنيم و فرصت براي نديدن‌شان را فراهم مي‌كنيم، اما با گفتن اينكه ما هم داراي همه ظرفيت‌هاي تمدني آنها هستيم، باز آنها را نمي‌بينيم، خودمان را هم نمي‌بينيم. به نظر من در طول بيش از يك قرن اين فرصت پيش آمده كه با يك ديگري مواجه شويم كه قابل تحويل نيست و بايد مرتب آن را كاويد، زيرا پويش‌هاي دروني فراواني دارد. از اين حيث بايد مرتب خودمان را هم بازخواني كنيم. اما اين به شرطي رخ مي‌دهد كه اصل تمايز تقليل‌ناپذير را بپذيريم. در پرتو اين ديگري تقليل‌ناپذير مرتبا افق بي‌پاياني از آگاهي به خودمان را نيز مي‌گشاييم.

با يك خوانش پويا از سنت ما كه در آن به ظاهر مشكل دموكراسي و سنت حل مي‌شود، مشكل اصلي حل نمي‌شود، زيرا اين خوانش بايد در جايي كاري در منطق عيني مادي بستر ما انجام دهد. اين خوانش البته گاهي عميق است و گاهي نيز بازيگوشانه است، اما به هر حال پرسش اساسي‌ام آن است آيا علامه ناييني توفيقي در جمع كردن اين دو افق داشته است يا خير؟

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=45479

ش.د9500805