تاریخ انتشار : ۱۳ تير ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۰  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۱۱۷
آسيب‌هاي نفوذ زبان بيگانه بر فرهنگ و هويت ما
مقدمه: مقوله پيشرفت كه خواست تمام گروه‌هاي فكري در جامعه است، داراي دو بعد «‌مادي‌» و «‌معنوي‌» است. بعد مادي يا جسميت - ظواهر عيني يا پيكره ظاهري پيشرفت - همان توسعه صنعتي، اختراعات، افزايش ذخيره علمي، رفاه و رضايت نسبي اقتصادي، ارتقاي اعتبار بين‌الملل، اقتدار و مباحث مربوط به اين حوزه مي‌باشد كه با يك نگاه ولو كوتاه مي‌توان دريافت كه آيا «‌بلوغ جسمي پيشرفت‌» در يك مرز جغرافيايي اتفاق افتاده است ياخير؟! اما توسعه‌يافتگي داراي بعدي «‌فرامادي‌» نيز است كه مي‌توان از آن تحت عنوان روح پيشرفت در جوامع نام برد. توسعه فرامادي يك جريان غيرمادي صرف نيست، بلكه توسعه مادي و فرامادي توأمان رخ مي‌دهد و هر يك پيش‌نياز و مكمل ديگري است؛ سبك زندگي، سطح انديشه، رفتارهاي سياسي و اجتماعي و رسانه‌اي و از همه مهم‌تر مسئله فرهنگ و زبان و امثال آن را مي‌توان از بارزترين جلوه‌هاي فرامادي يا روح پيشرفت در كشورها به شمار آورد كه به تبع ارزيابي آن نياز به نگاهي ژرف‌تر دارد. امروزه تحقق كامل توسعه‌يافتگي در ملل از استخراج هر دو بعد حاصل مي‌شود و كشوري را كه داراي توسعه صنعتي و تكنولوژيك، بدون يك حركت جامع و پيش‌رونده در حوزه فرهنگي و تمدني باشد، نمي‌توان يك ملت پيشرفته قلمداد كرد. از همين رو اقدامات و سياستگذاري‌ها در حوزه «‌سياست‌هاي فرهنگي‌» در كشورهاي غربي براي شناساندن، تبليغ و اشاعه فرهنگي از جايگاه خاصي برخوردار است. ايران اسلامي در سال‌هاي گذشته، به رغم فشارها و تحريم ها به يك بلوغ نسبتاً مطلوب در حوزه علم، فناوري و تكنولوژي دست يافته است اما اين پيشرفت در بعد فرامادي با توجه به ذخيره تمدني چندين هزار ساله و غناي فرهنگ ايراني- اسلامي، آنگونه كه بايد در كشور رخ نداده است. حال اين سؤال مطرح است كه چرا ما در حوزه‌هاي فرامادي پيشرفت به آنچه مورد انتظار بوده است نائل نيامده‌ايم؟ چرا به تكنولوژي ساخت موبايل، لپ‌تاپ و غيره دست يافته‌ايم اما به فرهنگ استفاده از آن نه؟ چرا معاشرت‌ها، لباس‌ها، گفتار و زبان در ايران اسلامي از بومي‌گرايي و اسلامي بودن فاصله مي‌گيرد و خود را به پارامترهاي مورد تأييد فرهنگ غربي نزديك مي‌كند تا آن جا كه زبان مادري را نيز با لهجه انگليسي صحبت مي‌كنيم؟ علت تأكيدات مكرر معظم‌له درباره توسعه نرم‌افزاري و مراقبت از زبان فارسي چيست و چه بايد كرد تا پيشرفت لازم دراين حوزه نيز محقق گردد؟ در اين نوشتار نقش محوري زبان و حفظ هويت آن و تأثيري كه بر سبك زندگي و فرهنگ و سياست‌گذاري جامعه در ابعاد مختلف دارد مورد طرح و بررسي قرار گرفته است.
پایگاه بصیرت / زينب عامري / کارشناس ارشد حقوق
(روزنامه جوان - 1395/03/26 - شماره 4837 - صفحه 8)

زبان پايه و اساس فرهنگ است

روح پيشرفت را مي‌توان در ابعاد فرهنگي و تحقق سياست‌هاي فرهنگي در يك ملت جست و جو كرد و اين مهم در نخستين گام از طريق زبان اتفاق مي‌افتد. رابرت لادو زبان‌شناس امريكايي مي‌گويد: «اگر فرهنگ را شبكه منظمي در نظر بگيريم، زبان پايه و اساس آن است.‌» بنابراين مي‌توان زبان، فرهنگ و سياست را سه حلقه توسعه فرامادي دانست كه هريك شكل‌دهنده و متأثر از حلقه ماقبل خود هستند. تدوين لوايح و برنامه‌ريزي سياسي در سطح كلان برگرفته از فرهنگ، نيازها و سياست‌هاي فرهنگي است كه خود توسط زبان موجوديت يافته و تعريف مي‌شود؛ در واقع براي استانداردسازي اخلاق سياسي، اقدامات سياسي و توسعه سياسي كه موتور محركه در يك جامعه مي‌باشند بايد يك ساخت فرهنگي منسجم و كارا در كشور وجود داشته باشد كه اين مهم تا حد زيادي بستگي به مقوله زبان و تعريف اين مفاهيم براي آموزش، يادگيري و نهادينه‌سازي در بعد فردي و اجتماعي دارد.

به جرئت مي‌توان عدم توسعه فرامادي را در همين «خلأ ايدئولوژي»، «‌كم‌كاري در حوزه گفتمان‌سازي عملي‌» و «‌كم‌لطفي به حوزه سياست فرهنگي‌» در كشور دانست. اگر در انديشه سياسي كشور مقوله بهره بردن از قابليت‌هاي زبان فارسي براي ايدئولوژي‌سازي و گفتمان‌سازي، با هدف اجرايي شدن اقدامات فرهنگي جايگاهي مطلوب داشته باشد، بي‌شك اين مسئله در پيشبرد بعد فرهنگي و فرامادي توسعه‌يافتگي اثري شگرف در ايران از خود برجاي خواهد گذاشت.

ايدئولوژي در كشورها پاپوشي براي حركت ديپلماسي در داخل و در مجامع جهاني است. با غفلت از زبان، هرگز نمي‌توان به يك پايه‌ريزي فرهنگي و انديشمندانه دست يافت و بدون ذخيره فكري فرهنگي هيچ ايدئولوژي‌اي شكل نخواهدگرفت.

با فقدان ايدئولوژي دوحالت پيش فرض است: اول: از كار افتادن چرخ سياست و توسعه و دوم: جايگزيني ايدئولوژي وارداتي كه حالت دوم به وقوع نزديك‌تر است.

ايدئولوژي بسيار متأثر از گفتمان‌هاي غالب و فعال در جامعه به ويژه فرهنگ سياسي حاكم- دريك دوره سياسي- در كشور مي‌باشد كه زير‌ساختي زباني دارد. با رخنه در همين مرزهاي زباني يك تمدن به سادگي مي‌توان بر پيكره فرهنگ آن ورود كرد و با گفتمان‌سازي، در لايه‌هاي سياست و تصميم‌سازي آن نيز دست برد. در اينجا نقش و جايگاه زبان و لزوم پرداخت و مراقبت از آن در هركشوري و نيز به چالش كشيدن انحصار آموزش انگليسي در ايران توسط رهبري روشن مي‌گردد.

زبان انگليسي و استعمار نو

هژموني زبان انگليسي در جهان و قرارگرفتن در جايگاه زبان بين‌المللي به بعد از انقلاب صنعتي و عصر روشنگري در اروپا باز‌مي‌گردد كه طي آن استعمار كهن جاي خود را به جلوه‌هاي رنگارنگ استعمار نو بخشيد. بريتانيا كه منافع خود را به ويژه در مستعمرات استقلال‌يافته از دست رفته مي‌ديد، جرياني را در سطح اروپا و سپس جهان به راه انداخت كه چند سال بعد از سوي نظريه‌پردازان امريكايي تحت عنوان «‌جهاني‌سازي‌» به گونه‌اي جدي مطرح و دنبال شد كه از مظاهر آن، مكالمه تمام دنيا با يك زبان و زندگي با يك فهم و فرهنگ مشترك بود كه از هژموني زبان آغاز شد و راه خود را با اشاعه، تزريق و تحكيم فرهنگي ادامه داد تا به نوعي «‌سلطه فرهنگ غرب‌» بر ساير فرهنگ‌ها استحكام يابد.

نمونه آشكار اين هژموني عادي‌سازي آموزش زبان و فرهنگ غرب به عنوان زبان دوم در بسياري كشورها و حتي زبان اول در برخي ديگر مانند هند مي‌باشد. ايران نيز به رغم رويكرد تدافعي از اين امر بي‌نصيب نمانده است؛ پروسه يادگيري زبان انگليسي و كتب آموزشي به ويژه در مؤسسات مستقل، نمونه پرطمطراقي از فرهنگ كامل غربي است كه از سنين پايين در كشور ما به آموزش در‌مي‌آيد و در ذخيره ذهني، گفتاري و رفتاري كودكان ثبت و ضبط مي‌شود و در بعضي موارد تضادي آشكار با اصول اسلامي و تمدني ما پيدا مي‌كند و در حال عبور و پس زدن بسياري از جلوه‌هاي فرهنگ ايراني و جايگزيني در عناصر گوناگون خرده‌فرهنگ‌هاست.

واژه‌هايي كه مسخ مي‌شوند، پايه‌هايي كه فرو‌ مي‌ريزند

سؤالي در اينجا مطرح مي‌شود كه آيا زبان مستقلاً داراي چنين قدرتي در اشاعه و نفوذ فرهنگي در ملل مي‌باشد؟ درحقيقت زبان به تنهايي و في‌نفسه نمي‌تواند از چنين خاصيتي برخوردار باشد بلكه اين قدرت در سه مرحله به زبان داده مي‌شود تا از آن موجودي جاندار و اثرگذار كه قدرت «مداخله» مي‌يابد، ساخته شود: نخست آموزش‌دهندگان، دوم آموزش‌ديدگان و سپس كاربران كساني هستند كه در سه مرحله با نوع آموزش، دريافت و يادگيري و نيز تلفيق و بازخورد زبان خارجي با زبان مادري و جنبه‌هاي شخصي و اجتماعي اين خاصيت و قدرت را براي زبان ايجاد مي‌كنند.

اگر بتوان از آسيب‌هايي چون «ولنگاري زباني» و مانند آن جلوگيري نمود، از مداخله، تغيير و سلطه در زير‌ساخت فرهنگي در جريان آموزش زبان به شدت كاسته خواهد شد و اين شايد همان نكته كليدي سخنان معظم‌له باشد كه فرمودند:‌ «نمي‌گويم كه فردا برويم زبان انگليسي را در مدارس تعطيل كنيم؛ نه، حرف من اين نيست؛ حرف اين است كه بدانيم چه‌كار داريم مي‌كنيم!» و اين تلنگري است كه در‌باره نفوذ فرهنگي به عنوان نقطه آغاز نفوذ فراگير هشدار مي‌دهد.

سه‌گانه مقابله با نفوذ زبان بيگانه

با عنايت به آنچه آمد مي‌توان راه‌حل مقابله با نفوذ زبان بيگانه و آسيب‌هاي آن را در سه مرحله جست‌و‌جو كرد:

1) در «‌كوتاه مدت‌» با «‌انحصارشكني از آموزش زبان انگليسي‌» در آموزش و پرورش و مؤسسات آزاد، يك فضاي خالي در «‌ذهن عمومي جامعه‌» براي يادگيري ساير زبان‌ها و نيز تأكيد بيشتر بر فراگيري صحيح زبان فارسي در سنين پايه در كشور، در راستاي نهادينه‌سازي فرهنگ بومي بازكرد. اين جانشيني و «چند‌بعدي نگري» امكان نفس كشيدن، قوت بخشيدن و جلا دادن به فرهنگ را ايجاد مي‌كند و استراتژي «‌رخنه فرهنگي از طريق زبان‌» را از سوي نظام سلطه درهم مي‌شكند.

در «منشور نور‌» در فيزيك نيز زماني كه يك عامل چنان بر محيط اشاعه يافته است كه نمي‌توان آن را به يكباره حذف نمود، راه‌حل در وارد كردن «‌عامل سوم يا عامل مداخله‌گر‌» است كه نقش كاهنده و خارج كردن عامل اصلي از تسلط و انحصار بر محيط را دارد. ورود زبان‌هاي ديگر براي يادگيري همان حكم عامل مداخله‌گر را براي شكست انحصار زبان انگليسي از مراتب آموزشي در كشور دارد كه خود موجب توجه بيش از پيش به زبان فارسي نيز خواهد شد و البته اين به معناي حذف نهايي يا عدم آموزش زبان انگليسي نيست بلكه خروج از تك‌قطبي بودن آن دركشور است.

2) در «ميان مدت‌» با برنامه‌ريزي و انسجام سياست‌هاي فرهنگي درحوزه آموزش زبان‌هاي خارجي در كشور كه نوعي بازنگري در نوع آموزش، كتب آموزشي، آگاهي به آموزش‌دهندگان و امثال آن را نياز دارد، مي‌توان زبان خارجي را «‌بدون پارامترهاي امپرياليستي‌» آن و با كمترين تزريق و مداخله فرهنگي به افراد جامعه آموخت. اين مسئله كه چه چيزي از يك زبان خارجي وارد مرزهاي زبان و فرهنگ ايراني شود، بايد اصل و ملاك برنامه‌ريزي آموزشي و درسي درحوزه زبان‌هاي خارجي در كشور قرارگيرد كه نياز به يك كنترل و مراقبه كارشناسي شده دارد.

شناسايي تقابل‌ها و پارادوكس‌ها و نيز شكاف‌هاي موجود بين دو زبان - كه به علت تفاوت‌ها در سطح فرهنگ و عقايد به‌وجود مي‌آيد- نيز از اهميت فراواني در برنامه‌ريزي سياسي در حوزه زبان برخوردار است؛ چراكه مي‌تواند فرهنگ ايراني را آبستن آسيب‌هاي فراوان نمايد. براي مثال مفاهيمي چون قناعت، نجابت، آزادگي و حجاب كه معادل فرهنگي كمتر و دوري در زبان‌هاي خارجي دارد، مي‌تواند اين ارزش‌هاي فرهنگي را در طول زمان دچار غفلت، كمرنگ شدن و فراموشي كند يا واژگاني كه بخشي از فرهنگ غرب مي‌باشد و معادل زباني و فرهنگي در ايران ندارد و با ترجمه و ورود آن به قلمروي زبان فارسي يك ساخت فرهنگي نوين و جدي پديد مي‌آورد كه در اغلب موارد همخوان و در خور جامعه ايراني نيست.

3) در «بلندمدت‌» با ايدئولوژي‌سازي و بهره‌گيري از قابليت‌هاي حوزه زبان سياسي و تبديل آن به فرهنگ رفتاري، تدوين گفتمان‌هايي در تراز جمهوري اسلامي و تمدن ايراني در بخش‌ها و سطوح مختلف و تبديل اين گفتمان به يك «تفكر پيش‌رونده» و «حركت‌ساز» در سطح كلان مي‌توان نوعي «‌جهت‌دهي اجتماعي‌» و «‌مانور فرهنگي‌» با هدف جلوگيري از سلطه گفتمان‌هاي زباني و فرهنگي غربي دركشور ايجاد كرد و به حيات بهينه زبان و فرهنگ فارسي كمك كرد. براي تحقق توسعه فرامادي در ابعاد سياسي و فرهنگي و نيز اجتماعي دركشور نخستين قدم توجه به مقوله زبان و كاركردهاي آن در اين حوزه براي ايجاد يك بستر ايدئولوژيك مي‌باشد تا گام‌هاي رشد فرهنگي و سياسي در مسيرآن گفتمان قرار بگيرد. اين مهم تنها با توجه و عدم غفلت در حوزه زبان فارسي به عنوان زيرساخت سياست و فرهنگ و نيز توجه به مقوله آموزش زبان‌هاي خارجي در كشور- كه خود نزديك‌ترين معبر نفوذ فرهنگي است- تحقق خواهد يافت.

اين خروجي‌ها دلايل آشكاري بر تأكيدات مقام معظم رهبري درمقوله توجه به زبان مي‌باشدكه شايسته است مورد توجه و عملي‌سازي قرار گيرد.

كلام روشنگرانه رهبري

در انتهاي اين نوشتار، نگاهي به بيانات مقام معظم رهبري، روشنگر اهميت و جايگاهي است كه زبان ملي در حفظ هويت و استقلال و پيشرفت جامعه دارد. ايشان مي‌فرمايند:

- از پيشرفت علمى در كشور براى گسترش و نفوذ زبان فارسى استفاده شود. زبان خيلى مهم است برادران و خواهران عزيز! اهميت زبان ملى يك كشور براى خيلى‌ها هنوز دانسته و شناخته نيست. زبان فارسى بايد گسترش پيدا كند. بايد نفوذ فرهنگى زبان فارسى در سطح جهان روزبه‌روز بيشتر شود. فارسى بنويسيد، فارسى واژه‌سازى كنيد و اصطلاح ايجاد كنيد. كارى كنيم كه در آينده، آن كسانى كه از پيشرفت‌هاى علمى كشور ما استفاده مي‌كنند، ناچار شوند بروند زبان فارسى را ياد بگيرند. اين افتخارى نيست كه ما بگوييم حتماً زبان علمى كشور ما فلان زبان خارجى است. زبان فارسى اين‌قدر ظرفيت و گنجايش دارد كه دقيق‌ترين و ظريف‌ترين علوم و دانش‌ها مي‌توانند با اين زبان بيان شوند. ما زبان پرظرفيتى داريم. كمااينكه بعضى از كشورهاى اروپايى هم نگذاشتند زبان انگليسى تبديل شود به زبان علمى آنها، مثل فرانسه، مثل آلمان. اينها زبان خودشان را به‌عنوان زبان علمى در دانشگاه‌هايشان حفظ كردند. مسئله زبان، مسئله بسيار مهمى است.

- اين اصرار بر ترويج زبان انگليسي در كشور ما يك كار ناسالم است. بله، زبان خارجي را بايد بلد بود اما زبان خارجي كه فقط انگليسي نيست، زبان علم كه فقط انگليسي نيست. چرا زبان‌هاي ديگر را در مدارس به‌عنوان درس زبان معين نمي‌كنند؟

- در كشورهاي ديگر به اين مسئله توجه مي‌كنند و جلوي نفوذ و دخالت و توسعه‌ زبان بيگانه را مي‌گيرند؛ ما حالا از پاپ كاتوليك‌تر شده‌ايم! آمده‌ايم ميدان را باز كرده‌ايم و علاوه بر اينكه اين زبان را كرده‌ايم زبان خارجي انحصاري مدارسمان، مدام داريم مي‌آوريمش [در مقاطع] پايين؛ در دبستان‌ها و در مهدكودك‌ها! چرا؟ ما كه مي‌خواهيم زبان فارسي را ترويج كنيم، بايد يك عالَم خرج كنيم و زحمت بكشيم. [وقتي‌] كرسي زبان را در يك‌جا تعطيل مي‌كنند، بايد تماس‌هاي ديپلماتيك بگيريم كه چرا كرسي زبان را تعطيل كرديد. نمي‌گذارند، اجازه‌ دانشجو گرفتن نمي‌دهند، امتياز نمي‌دهند، براي اينكه زبان فارسي را يكجا مي‌خواهيم ترويج كنيم؛ آن‌وقت ما بياييم زبان آنها را خودمان با پول خودمان، با خرج خودمان، با مشكلات خودمان ترويج كنيم. اين عقلايي است؟

- نمي‌گويم كه فردا برويم زبان انگليسي را در مدارس تعطيل كنيم؛ نه، حرف من اين نيست؛ حرف اين است كه بدانيم چه‌كار داريم مي‌كنيم؛ بدانيم طرف مي‌خواهد چگونه نسلي در اين كشور پرورش بيابد و با چه خصوصياتي.

http://javanonline.ir/fa/news/791466

ش.د9500938