(روزنامه آفتاب يزد ـ 1395/05/31 ـ شماره 4690 ـ صفحه 3)
** حزب از یکسو مجموعه فعالیتهای سازماندار و سازمانبخشی است که قوه سیاسی انسان را فعال و باعث تکاپو و رقابت برای رسیدن به هدف مطلوب میشود و از سوی دیگر حزب به عنوان موتور محرک سیاست است و علم سیاست در بعد عملی بر شانه احزاب ایستاده است.همچنین حزب خانه مقدسی است که مقدس بودن آن به این خاطر است که خانه امن و قابل احترامی است که در آن افراد در چارچوبهای مشخص اصول زیستسیاسی را آموزش دیده و تجربه میکنند،اما متاسفانه همیشه دولتهای ما احزاب را به عنوان یک مشکل فراروی خود دیدهاند و سیاسیترین دولتها نیز تلاش کردهاند خود را به نوعی مستقل از احزاب نشان داده و حساب خود را از احزاب جدا کنند که به نظرم این یک انحراف و در واقع نوعی فرافکنی است. از سویی دیگر در آسیبشناسی احزاب میتوانیم به این مورد اشاره کنیم که احزاب به وظایف ذاتی خود عمل نکردند، زیرا حزب باید ضمن اینکه فضا را برای فعالیتهای سیاسی بارور میکند، بتواند نیروهای مستعد را نیز پرورش بدهد و برنامههای اداره مملکت در حوزههای مختلف در احزاب پخته و در انتخابات به رای گذاشته شود. وقتی این برنامهها مورد اقبال مردم قرار گرفت، میتواند به عنوان برنامه مراحل خود را طی کند. در مجموع مردم باید بدانند به چه برنامهای رای دادند و دولتها بدانند که میخواهند چه برنامهای را عملیاتی کنند و بعد از طی یک دوره مردم بر همین مبنا عملکرد دولتها را ارزیابی و آن را قضاوت کنند و رای بعدی آنها بر اساس کارکرد و فعالیت دولتها باشد، اما متاسفانه از این فرصت بسیار مناسب محروم هستیم و احزاب ما به این وظایف ذاتی خود عمل نمیکنند.
* راه حل این مشکلات چیست ؟
** ابتدا باید دنبال بستری برای این موضوع باشیم یعنی اول از منظر فلسفه سیاسی ما به موجودیت تحزب برسیم.یعنی فرهنگ سیاسی کشور نیاز به تحزب را مورد استدراک و استنباط قرار بدهد و بعد از آن جامعه نیاز به حزب را احساس کند،زیرا ما هنوز در جاانداختن موضوع تحزب مشکل داریم.در حقیقت شکست های پی در پی احزاب دولت ساز و احزاب ملی در کنار به حراج گذاشتن برخی از آرمان های مردم در برخی از این احزاب توسط رهبرانشان تجربه خوبی برای مردم نبوده است و سعادت ،فضیلت و معیشتی نتوانستند فراهم کنند، به همین خاطر در این زمینه موانع بسیار جدی داریم و تا وقتی که این مسیر را چراغانی نکنیم و ادبیات مورد نیاز احزاب به باورهای حداقلی ذهنی تبدیل نشود و فرهنگ سیاسی بارور نشود،احزاب به جایگاه مطلوب نخواهند رسید.کما اینکه اقدام در این راستا نیز بسیار دیر شده است. از منظر تحلیل جامعه جهانی و جامعه ایران به این باور رسیده ام که یک دوران جدیدی در عرصه جهانی شدن به وجود آمده است که در آن حلقه های واسطی که جامعه مدنی را تشکیل می دادند، اما الان آنچنان مورد اعتماد فضای عمومی نیستند.فضای عمومی با کنار زدن این واسطه ها می آید در سطوح مختلف حتی کاندیدایی ریاست جمهوری را آبستن بعضی از تقاضاهای خود می کند و مستقیم با آن وارد ارتباط می شود.یعنی آقایان حسن روحانی،محمود احمدی نژاد و رئیس دولت اصلاحات سیاست های خود را از گعده هایی می گیرند که در میادین شهر و حتی روستاها موج میزند که احزاب و سازمان ها توان سازماندهی به این تقاضاها را ندارند.
* این اتفاق فقط مختص به ایران است؟
** خیر؛حتی در آمریکا نیز این اتفاق رخ داده است.به طوری که در سال های گذشته اوباما بیشتر از آنکه خود را نماینده حزب یا نخبگان بداند خود را نماینده فضای عمومی می داند که سلسله مراتب ندارد و اعلام می دارند که وقتی سلسله مراتب رعایت شود ،مسئولان حزب با مراکز قدرت زد و بند انجام می دهند و وقتی که مسئول حزبی را به دولت ببرند حرف دولت و حزب را میزنند و حرف جامعه را نمی زنند.به نظرم فضای جدیدی به وجود آمده است که نمایندگان پارلمان در دنیا یک راه میانبری می زنند یعنی احزاب،نخبگان وNGO ها به عنوان ماشین های حتی دست اول به پارکینگ فرستاده می شوند.امروزه مدنیت،آزادی، سیاست گذاری های عمومی،دولت و ملت مفاهیم نویی را بر تن می کنند و ما شاهد فروریختن خیلی از قواره هایی خواهیم بود که مدت زیادی شاید روشنفکران،دولت ها و اپوزیسیون به آنها دل خوش کردند و الان به غیر از آنکه در ما یک نوستالژی ایجاد کنند کارآیی دیگری ندارند، زیرا فضای عمومی می خواهد کانون های تصمیم گیری را شیشه ای کند.
* منظور شما از فضای عمومی که می خواهد کانون های تصمیم گیری را شیشه ای کند، چیست؟
** در حوزه عمومی نیازی به رعایت ساز و کارها نیست و در آنجا حق عضویت،پاسخگویی و سانسور وجود ندارد.همه احساس آزادی میکنند.اعضا دور حلقهای جمع می شوند و راحت خواسته هایشان را بیان میکنند.حوزه عمومی دارای یک مفهوم کلی است که مفاهیم جزئی مربوط به خود را شامل می شود. برای مثال، حوزه عمومی بورژوایی ریشه در حوزه خصوصی دارد و از طریق گفتگو شهروندان درباره مسائل عمومی در فرهنگسراها ، کافی شاپ ها،شب نشینی ها و شبکه های اجتماعی تشکیل می شود.حوزه عمومی ادبی نیز که به تعبیری صورت اولیه حوزه عمومی سیاسی است که معطوف به مسائل سیاست گذاری دولتی است،البته باید خاطر نشان کرد در این مورد دیالوگ ها مربوط به مسائل فرهنگی است نه مسائل حکومتی. من حیث المجموع حوزه عمومی به عنوان نهاد میانجی بین علایق خصوصی و قدرت عمومی است و افراد برای مشارکت در مباحث باز و علنی گردهم می آیند و خواسته های آنها از جنس گفتگو است که در قالب سیاست گذاری سر از پارلمان و دولت در می آورد و دولت ها را به خدمت میگیرد.البته باید این موضوع را نیز متذکر شوم که سیاست های افراطی حزبی که آمیخته با تمامیت خواهی و تفکیک آشکار حوزه خصوصی و قدرت عمومی است،باعث شده انسان امروزی از حزب ،سیاست و نهادهای مدنی خسته شود .از این رو احزاب ناگزیر هستند برای ادامه بقای خود ساختارهای سنتی خویش را تغییر دهند و از قالب هایی که دلیل سیاست زدگی مردم است،فاصله بگیرند.
* در این میان جایگاه فضای مجازی و شبکه های اجتماعی را در فضای عمومی چطور ارزیابی میکنید؟
** فضای مجازی یا شبکه های مجازی در واقع ابزاری در اختیار افکار عمومی است که برای مردم تولید قدرت میکند.تولید قدرت در زمان حاضر از اشکال سنتی و کلیشه ای که از دل سازمان های اطلاعاتی و نظامی بیرون می آمد،خارج شده است و در بیرون جنبه عمومی به خود می گیرد،اما فضای مجازی با اینکه دیده نمی شود و شناخته نمی شود ولی بسیار می تواند آبادکننده و چه بسا ویرانگر باشد. فضای مجازی با کسی تعارف ندارد.
* با توجه به بحث هایی که راجع به فضای عمومی مطرح کردید چه ساز وکارهایی برای این موضوع لازم می دانید؟
** فضای عمومی که من آن را تشریح کردم هیچ ساز و کاری را اصلا قبول نمی کند و نیازی به آن ندارد و ساز و کار ها را دام می داند.
* فضای عمومی بدون ساز و کار محیط آنارشیستی نمی سازد؟
** نه.فضای عمومی اقدام آنارشیستی نمی کند.برای مثال، شما تجمع های مردم در برخی تشییع جنازه ها مانند تشییع جنازه مرحوم پاشایی یا شهدای غواص را در نظر داشته باشید یا انتخاب آقای روحانی،احمدی نژاد و حتی تا حدودی رئیس دولت اصلاحات در همین راستا بوده است. در سایر کشورها نیز انتخاب آقای اوباما یا پیروزی برخی از احزاب در اروپا برآیند حوزه عمومی است.حوزه عمومی به فرهنگ سیاسی نیاز دارد.اگر فضای عمومی بفهمد چارچوب اقدامات،برنامه ریزی ها و سمت و سوی نگاه روسای دولت ها باور شهروندان برای رسیدن به سعادت افراد است و به انسان ها حرمت قائل باشد و به دنبال باز تولید نظام های ارباب رعیتی ،بورژوایی و نهادهای مالی نباشد،آن وقت است که اعتماد می کنند و لازمه این امر فرهنگ ،ارتباط مسئولان با مردم است به طوری که وقتی یک فرد از دورترین نقاط کشور به پاستور می نگرد خودش را قبل از آقای روحانی آنجا ببیند یا وقتی شهروندی پارلمان را ارزیابی می کند طبقه حاکمیتی که درد تورم و بیکاری ندارد، نبیند بلکه زندگی خود را در پارلمان ببیند در آن صورت با شما هم پیوند می شود و با شما سینرژی خلق می کند و در آخر فضای عمومی به وحدت می رسد و وقتی فضای عمومی به وحدت برسد به برنامه های شما اعتماد خواهد داشت و نگرانی من باب زندگی در جامعه بی سر و سامان و آنارشیستی وجود نخواهد داشت.
دوباره تکرار می کنم پربار شدن فرهنگ و زیرساخت قراردادن فرهنگ ما را از همه این نگرانی هایی که مدرنیته بر ما حاکم کرد و الان پسامدرنیته جوابگوی آن نیست کنار میزند و انسان را به حریت،آزادی،مساوات و مقولات این شکلی می رساند.حتی از منظر اسلامی نیز دوره بعد از پیامبر اکرم(ص) دوران بسط دینی است تا انسان های بزرگ تفسیرهای عرفانی،فلسفی و فقهی عرضه بکنند تا ما به یک مرحله از وحدت برسیم که دل ها در اختیار حضرت ربانی قرار بگیرد.به طوری که دل یک عزیز زحمتکش کارگر با یک وزیر از منظر وحدت شناسی به یکجا برسد،آن زمان است که جامعه می تواند همدیگر را درک کند و پذیرش انوار الهی را دارد.
* بالاخره شما حزب را برای آینده کشور لازم میدانید یا نه؟ اگر لازم میدانید با توجه به مباحثی که در زمینه فضای عمومی حزب با فضای عمومی وجود دارد منافات ندارد؟
** هر چند احزاب در برخی از جوامع دوران کهنگی را طی می کنند، اما جزء ضروریات نظام های سیاسی است .ما برای اینکه سیاست را به بهینگی برسانیم لازم است به سمت تحزب پیش برویم.از سوی دیگر بنده معتقدم تحزب در کشور باید در قالب دو حزبی باشد،زیرا خاورمیانه تجربه خوبی از تکثر احزاب ندارد.عراق،پاکستان و لبنان از جمله کشورهایی هستند که هزینه های بسیاری از قبل تکثر احزاب داده اند و ما باید متوجه باشیم تعدد احزاب در کشورمان به توسعه،شایستگی،تفاهم،رشد ، بلوغ و عقلانیت منتهی نخواهد شد.از دل تکثر حزبی آشوب و آشفتگی حاصل میشود، اما اگر ما دو حزب داشته باشیم و این دو حزب آزادی های لازمی که در قانون اساسی به شکل مشهود بیان شده به آنها داده شود،می توانند نهادهای سیاسی را از دل تحزب بیرون بیاورند و نهادهای سیاسی برخاسته از تحزب واقعی ما را به سمت شفافیت دولت پاک و نهادهای برخاسته از اراده ملت می کشاند تا بتوانیم بستر توسعه ،پیشرفت و عدالت را هموار کنیم. از سوی دیگر فضای عمومی اگر احزاب را آزاد و در عین حال در خدمت منافع مردم،انقلاب و جمهوری اسلامی بداند یقینا با آنها خوب رفتار خواهد کرد و مردم به آنها اعتماد می کنند و همین امر باعث باروری احزاب می شود و از طرف دیگر پیوند سینرژیکی بین افکار عمومی و مقوله تحزب صورت می گیرد که نظام سیاسی می تواند با این موضوع منافع ملی خود را ترقی دهد و از آن صیانت کند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=47006
ش.د9502425