تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۴  ، 
شناسه خبر : ۲۹۷۸۶۴
حال و روز جنبش دانشجویی به روایت مقصود فراستخواه
مقدمه: جنبش دانشجویی در ایران تقریباً همزمان با تشکیل دانشگاه تهران؛ یعنی، در اوایل دهه 20 کلید خورد. این جنبش که به زعم برخی تحلیلگران، زیرمجموعه جنبش‌های اجتماعی قرار می‌گیرد، یکی از اصلی‌ترین نهادهای اثرگذار در تحولات سیاسی پس از دهه بیست به‌شمار می‌آید. در این میان، 16 آذر نقطه عطف و البته خونین در تاریخ این جنبش است که طی آن، رژیم پهلوی به جنبش مسالمت‌آمیز دانشجویی، تعرضی جدی می‌کند. شاید بهتر باشد تا در کنار بازخوانی آن روز، نگاهی آسیب‌شناسانه نیز به‌جنبش دانشجویی امروز داشته باشیم، اینکه چقدر جنبش‌های دانشجویی مسیر آنچه را در 16 آذر 1332 رخ داد طی می‌کنند؟ برای پاسخ به این پرسش، به سراغ دکتر مقصود فراستخواه، استاد جامعه‌شناسی و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی رفتیم. فراستخواه در کنار کنشگری و تجارب زیسته‌ بسیاری که از 16 آذرها در خلال سال‌های دهه 50 تا به امروز دارد، به دانشگاه و جنبش دانشجویی به‌عنوان بخشی از «پروژه مطالعاتی» خود می‌نگرد. وی در این زمینه نیز صاحب تألیفاتی همچون کتاب «تاریخ هشتاد ساله دانشکده فنی دانشگاه تهران»، «دانشگاه و آموزش عالی» و «سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران» است. وی به جنبش دانشجویی نگاهی پدیدارشناسانه و هرمنوتیکی دارد و معتقد است جنبش دانشجویی در ایران، در حال تطور است و اگر آن را در بافت تحولاتی که از سرگذرانده، خوانش کنیم، می‌توانیم دغدغه‌های اجتماعی، کنشگری و مشارکت اجتماعی را در آن ببینیم. آنچه در ادامه می‌آید ماحصل این گپ‌وگفت است که می‌خوانید:
پایگاه بصیرت / مهسا رمضانی

(روزنامه ايران - 1395/09/15 - شماره 6374 - صفحه 15)

* جناب فراستخواه، قبل از پرداخت به هر پرسشی مایل هستیم بدانیم شما چند 16 آذر را سپری کرده‌اید؟

** تقریباً از 40 تا گذشته است؛ از دهه 50 شروع می‌شود تا دهه 90. این مدت سه دوره بود؛ دوره اول دانشجو بودم. دوره دوم هم ادامه تحصیل می‌دادم و هم در دانشگاه تدریس می‌کردم و دوره سوم تنها تجربه تدریس در دانشگاه را داشتم. دوره اول، از این چهل و چند 16 آذر (از دهه 50 تا اوایل دهه 60) به طور خالص، زیست آزموده دانشجویی، تجربه و حس و حال دانشجویی داشتم. قبل و بعد انقلاب به دلیل محدودیت‌ها، بیشتر کارهای مخفی می‌کردیم، مثل تنظیم و توزیع اعلامیه‌ها، کلوپ داشتیم، کتاب می‌خواندیم، گاهی نمایشنامه اجرا می‌کردیم، به کارخانه‌های آجرپزی می‌رفتیم و در آن روزنامه دیواری و بولتن تنظیم می‌کردیم تا در آنها بحث‌های روز دنیا در آفریقا، الجزایر و... و موضوعاتی همچون مسأله فساد، سرکوب، وابستگی، فقر و... را منعکس کنیم. این دوره با تنش‌های دوران انقلاب فرهنگی پایان یافت.

دوره دوم، بعد از اوایل دهه 60 تا دهه هفتاد، حالتی دو زیست داشتم؛ یعنی، به دلیل ادامه تحصیل، همچنان تجربه دانشجویی از 16 آذرها داشتم و هم در دانشگاه درس می‌دادم. رویکرد من، در این دوره، بیش از قبل، فرهنگی و فکری شده بود و کمتر از قبل سیاسی ماند؛ عنصر اندیشه و ارتباطات انسانی در آن برجسته‌تر شد؛ مانند، نوشتن و انتشار مقاله، سخنرانی برای دانشجویان، شرکت در اجتماعات دانشجویی و طرح مباحث و این نوع کنش‌های ارتباطی، سپس در دهه 80 و 90 دوره سومی رسید که دیگر زندگی دانشجویی نداشتم و فقط تدریس می‌کردم؛ در این روزها، اغلب به سخنرانی دعوت می‌شدم، به شهرهای مختلف سفر می‌کردم و چه بسا به سبب فشارها، سخنرانی‌ها لغو می‌شد و در کلاس‌ها و مجامع کوچکتر برنامه‌هایمان را اجرا می‌کردیم و گاهی هم به تناسب بالا و پایین شدن جامعه سیاسی برنامه‌ها و سخنرانی‌هایمان اجرایی می‌شد. من همواره برای حرکت‌ها و پویش‌های دانشجویی احترام قائل بودم و هستم و تا حد امکان سعی می‌کنم در آنها مشارکت کنم؛ اینها، مجموعه 16 آذرهایی است که من تجربه کرده‌ام.

* جوهره این تجربه‌ها چیست؟

** جوهره جنبش دانشجویی عبارت است از «عزت نفس» دوره جوانی، «استدلال اخلاقی»، «آگاهی انتقادی»، «احساس مسئولیت جمعی» و «مشارکت اجتماعی». به نظر من، خاطراتی مثل 16 آذر با‌وجود تمام تلخی‌ها و هزینه‌هایش، بخشی از داستان‌های دانشگاهیان ودانشجویان در تاریخ معاصر ما است. بویژه برای نسل‌های جوان دانشجویی، این خاطرات سرچشمه والاترین انگیزش‌های انسانی و اجتماعی است. این داستان‌ها، منشأ تذکرات و استدلال‌های اخلاقی برای گروه‌های جدید اجتماعی ما است. به گمانم 16آذر آشکارا نشان‌دهنده اصالت جنبش دانشجویی ایران است.

* از آنجا که جنبش دانشجویی در کشور ما با واقعه 16 آذر گره خورده ‌است، بیشتر ماهیتی «انتقادی» یافته است. جنبش دانشجویی در ایران صرفاً پایگاه اپوزیسیون است یا می‌تواند نگاهی ایجابی به سیاست نیز داشته باشد؟

** من جنبش دانشجویی را شعبه‌ای از «عقلانیت انتقادی» می‌دانم که از قضا در ایران یک طرح ناتمام است. جنبش دانشجویی یک پاره احساسات نیست و در پس آن، سطحی از عقلانیت انتقادی (نه فقط ابزاری) و استدلال اخلاقی نهفته است؛ به نوعی، یک نوع تحول‌خواهی، فهم تغییر، وطن‌دوستی، انسان‌دوستی، آزادی‌خواهی، توجه به گروه‌های طردشده و محروم، توجه به نابرابری‌ها، آسیب‌های اجتماعی و مجموعه کنش‌های با ارزش اجتماعی است که از ساختارهای موجود انتقاد می‌کند.

جنبش دانشجویی یک امر اصیل برای «خود» است. یک وکالت از حوزه عمومی و سیاسی نیست که بگوییم احزاب و ماشین‌های سیاسی به دلیل محدودیت‌هایی که دارند، کارشان وکالتاً به دانشجویان واگذار شده است؛ چراکه جوانند و آرمانخواه و به درد پیشبرد اهداف سازمان‌های سیاسی می‌خورند. این بدترین نگاهی است که می‌توان به یک جنبش اصیل انسانی و اجتماعی و مدنی داشت. شخصاً به یک «درون بودگی» در جنبش دانشجویی قائل هستم که اصلی‌ترین مشخصه آن «عزت‌نفس اخلاقی»، «مظلومیت انسانی» و «عقلانیت و آگاهی انتقادی» است.

* به نظر می‌رسد 16 آذر به نقطه عطفی در هویت دانشجویی بدل شده است؛ علت آن را چه می‌دانید؟

** 16 آذر، خونین‌ترین صحنه جنبش دانشجویی شد. در حالی که هیچ تمایلی به خشونت نداشت. وقتی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران پیرامون تاریخ دانشگاه و جنبش‌های دانشجویی در ایران و خود واقعه 16آذر مطالعه می‌کردم به یادداشتی از دکتر مصطفی چمران برخوردم که در آن زمان در دانشکده فنی در رشته الکترومکانیک درس می‌خواند. در آن یادداشت آمده بود که یک روز قبل از آمدن نیکسون (معاون آیزنهاور) به ایران، دانشجویان به محض ورود به دانشکده‌های خود (آن زمان، دانشکده فنی، حقوق و پزشکی کانون‌های مرکزی جنبش دانشجویی بود) با افراد و مأموران مسلح و وضعیت امنیتی در دانشگاه مواجه می‌شوند. در دنیا این کارها بعید است که مأمور مسلح در دانشگاه مستقر شود، اما دانشجویان با دیدن آنها واکنشی خشونت‌آمیز نشان نمی‌دهند و به کلاس می‌روند.

زنگ اول، استاد دانشکده فنی «شمس ملک‌آرا» نقشه‌برداری تدریس می‌کند. اینجا هیچ خشونتی از سوی جنبش صادر نمی‌شود. حداکثر این است که حسب برخی روایت‌ها گویا چند نفر از دانشجویان موقع رفتن از مقابل مأموران، چیزی به مأموران می‌گویند یا یکی از دانشجویان روی نیمکت‌های طبقه همکف دانشکده فنی، اعلامیه‌هایی می‌بیند، اعلامیه‌ها را برمی‌دارد و سربازها می‌بینند، برای اینکه مشکلی ایجاد نشود اعلامیه‌ها را از پنجره به محوطه پردیس دانشگاه می‌ریزد، در بیشترین شواهدی که من دیدم اینها تنها بهانه‌هایی بود که بواسطه آن، مأموران مسلح به کلاس یورش آورده‌اند!

به هرحال به دنبال این ماجرا، افراد مسلح وارد حریم کلاس درس می‌شوند. شمس ملک‌آرا که در حال تدریس بود بشدت از این موضوع ناراحت می‌شود و از آنها می‌خواهد کلاس را ترک کنند، آنها بی‌توجه به صحبت‌های استاد، دو نفر از دانشجویان را دستگیر می‌کنند. اینها نشان می‌دهد که هیچ خشونتی از جانب بچه‌ها صورت نگرفته است. به دنبال اعتراض شمس ملک‌آرا که اساساً فردی اپوزیسیون محسوب نمی‌شد و در آن دوره حتی به ارتباط با درباریان هم متهم بود. با دستگیری بچه‌ها و غیرعادی شدن شرایط، معاون دانشکده زنگ کلاس‌ها را زد و بعد همه به سالن دانشکده ریختند.

ساعت از 10 صبح گذشته بود، ازدحام می‌شود و افراد مسلح و مأموران شروع به تیراندازی می‌کنند. اینجا «بزرگ‌نیا» سه گلوله می‌خورد و «شریعت رضوی» مجروح می‌شود و در حالی که در زمین افتاده و می‌خزد، دوباره تیر می‌خورد، مأموران مسلح حتی «ناصر قندچی» را نیز که فرار نمی‌کرد و ایستاده بود با مسلسل می‌زنند و این سه نفر شهید می‌شوند. قضیه به همین‌جا خاتمه نمی‌یابد و مأموران حتی مانع رساندن مجروحان به بیمارستان می‌شوند. پس مشکل درک حاکمان وقت بود که آکادمی را «لانه زنبور» می‌نامیدند. مشکل در ساختاری سیاسی است که با یک جنبشی که هیچ خشونتی در آن وجود ندارد، به خشن‌ترین شکل ممکن برخورد می‌کند.

بنابراین، در پاسخ به این پرسش که 16 آذر، تداعی‌گر چه معانی‌ای است؟ باید بگویم یادآور «عزت‌نفس» دانشجویان، عقلانیت انتقادی، حساسیت اجتماعی، آزادیخواهی وعدالتخواهی است. اینها مفاهیمی است که در این جنبش برای من تداعی می‌شود.

مجموعه این اتفاقات سبب شد که از 16 آذر یک خاطره مشترک شکل بگیرد و 16 آذر به یک «هویت دانشجویی» بدل شود؛ اسطوره و داستانی که هر سال تکرار می‌شود. این خاطره، همواره منشأ شارژ عاطفی و معرفتی دانشجویان و مردم ما است و به دانشجویان تصویر مثبتی از خود دانشجویی ارائه می‌کند؛ اینکه، دانشجو ضمن توجه به آینده و منافع فردی، حرفه‌ای و منزلت اجتماعی خود، به کل جامعه نیز فکر می‌کند و در راه تغییرات اجتماعی و تحولخواهی هزینه می‌دهد.

ما دو نوع جامعه داریم، یکی جامعه‌ای که ساختارها و زیرساخت‌های توسعه یافته و هوشمندی سیستماتیک دارد و به طور طبیعی مشکلاتش را حل می‌کند و دوم جامعه‌ای که در حال شکل‌گیری است و ساختارهای توسعه‌یافته چندانی ندارد؛ این جامعه بیش از جامعه اول به کنش اجتماعی و اخلاقی نیاز دارد. دانشجویان از طرفی، به دلیل اینکه وابستگی شغلی و خانوادگی‌شان کمتر است و از طرف دیگر، چون در دانشگاه درس می‌خوانند و آگاهی‌هایی دارند، طبیعتاً کنشگری بیشتری دارند. جامعه هم از آنجا که نیاز به کنش دارد می‌تواند به پشتوانه این کنشگری‌ها متحول شده و پیش رود. چنین تحولخواهی و عقلانیت انتقادی از سوی گروه‌های پیشرو اجتماعی لازمه تکامل یک جامعه است.

* آیا جنبش دانشگاهی امروز، مسیر گذشته خود را طی می‌کند؟

** من سه نسبت با جنبش دانشجویی دارم، نخست اینکه معلمم و با دانشجویان در ارتباط هستم و دوم اینکه علاقه‌مند به حوزه عمومی هستم و تا حد امکان در حوزه عمومی مشارکت کرده و دعوت دانشجویان برای همکاری در حوزه‌های عمومی را می‌پذیرم و سوم اینکه مطالعه‌کننده این حوزه هستم و جنبش دانشجویی جزو بخشی از برنامه پژوهشی و مطالعات و تحقیقات من است.

بر این اساس، معتقدم تحولاتی در جنبش دانشجویی ما در حال رخ دادن است و همچنان در حال تکوین است. ما یک تاریخیتی داریم و این تاریخیت ما تکرار لحظه‌ها نیست بلکه جامعه، پارادایم‌ها، تکنولوژی، موقعیت‌ها، مسأله‌ها و نسل‌ها تغییر پیدا می‌کنند و در نتیجه جنبش دانشجویی در ایران نیز تطور داشته است. برخلاف برخی که معتقدند جنبش دانشجویی تمام شده است معتقدم جوهره اصیل آن همچنان به صورت‌های دیگر ظهور می‌یابد. جنبش دانشجویی در حقیقت یک سرمایه اجتماعی (برای پیوند و مشارکت اجتماعی) و یک سرمایه نمادین برای ایران است. یک سنت اصیل سیاسی است تا در متن آن همچنان بچه‌های‌مان تجربه‌های سرشار اخلاقی و اجتماعی داشته باشند. نمی‌خواهم یک خوانش مبالغه‌آمیز و آرمانی از جنبش دانشجویی ارائه کنم ولی اگر نگاهی پدیدارشناختی به جنبش دانشجویی داشته باشیم متوجه می‌شویم جوهره آن همچنان هست؛ منتها در تطور است.

* اشاره کردید جنبش دانشجویی در ایران به پایان نرسیده و در حال تطور است. این سیر را چگونه توصیف می‌کنید؟ به اعتقاد شما، دغدغه‌های جنبش دانشجویی امروز چیست؟

** نخست؛ کم رنگ شدن تدریجی «نخبه‌گرایی» در جنبش دانشجویی است. امروز، دانشجویان کمتر برای هر سخنرانی کف و هورا می‌زنند و در عین اینکه به گروه‌های مرجع و فعالان اجتماعی توجه دارند، از آنها قهرمان و ستاره نمی‌سازند و از پرستش نخبگان که در دوره‌ای برجسته شده بود، فاصله گرفته‌اند.

دوم، فاصله گرفتن جنبش دانشجویی از «روشنفکری کلاسیک» و متمایل شدن به سمت «روشنفکری ارگانیک». زمانی که ما دانشجو بودیم کتاب‌های روشنفکران (آل‌احمد، شریعتی، سارتر، فرانتس فانون و...) را می‌خواندیم، آنها را روشنفکران جهان روا می‌دانستیم که می‌توانند برای همه مسائل بشری راه‌حل ارائه کنند. این در حالی است که امروز دانشجویان بیشتر به سمت «روشنفکری ارگانیک» تمایل نشان می‌دهند؛ روشنفکرانی که تنها با بخشی از جامعه در ارتباط هستند، آماتورتر‌ند و چندان نسخه‌های جهانی نمی‌دهند. به حوزه‌های خاص می‌پردازند؛ مثلاً صرفاً در مورد زنان بحث می‌کنند یا مثلاً محیط‌زیست یا ریزگردها و صرفاً بر مسأله صنف، شهر و مسائل خاص قومی، محلی و منطقه‌ای خود حساسیت دارند.

سوم، یک زمانی دانشجویان «مدرنیست» بودند و احساس می‌کردند مدرن شدن همه‌چیز ما را حل می‌کند. ولی امروز دانشجویی ما به سمت «مدرنیته انتقادی» در حال حرکت است و از آن سادگی ایدئولوژیک مدرنیسم و نوگرایی فاصله گرفته است. یعنی از مدرنیسم کلاسیک به مدرنیته انتقادی متمایل شده‌اند. همان‌طور که سنت نقد می‌شود خود دنیای مدرن هم نقد می‌شود. «آگاهی انتقادی» جریانی بی‌وقفه است.

چهارم، همواره جنبش دانشجویی در تاریخ ما فله‌ای بوده است اما امروز از آن حالت فاصله گرفته و روز به روز متنوع‌تر می‌شود، به طوری که امروز با انواع گروه‌های اجتماعی دانشجویی با انواع مسلک‌های فکری مواجه هستیم؛ یعنی اتحادهای نامتمرکز؛ به این معنا که دانشجویان می‌خواهند با هم جنبش دانشجویی داشته باشند اما در عین حال با روایت‌ها و درک‌های مختلف. پس، تنوع و تکثرگرایی، سعه‌صدر، تحمل‌غیر، گفت‌وگوهای افقی و چندصدایی در جنبش دانشجویی در حال فزونی است.

پنجم، یک زمانی دانشجویان بیشتر رؤیا داشتند ولی امروز رؤیاهایشان را تحلیل و تعبیر هم می‌کنند و گاهی حتی در تعبیر رؤیاهایشان می‌مانند. یک زمانی ما رؤیا داشتیم و با آن زندگی می‌کردیم، اما دانشجویان امروز در این رؤیاها تأمل کرده، تعبیر و تحلیل می‌کنند.

ششم، در گذشته اغلب دانشجویان اقمار ماشین‌های سیاسی یا سازمان‌های پارتیزانی بودند و به طور ناخواسته کاتالیست آنها محسوب می‌شدند؛ یعنی مثلاً زمانی فرخ نگهدار یک دانشجو بود اما بخشی از سازمان چریک فدایی خلق بود. اما امروز این مسأله در حال تعدیل شدن است و ما در دانشجویان نوعی بلوغ را احساس می‌کنیم. می‌خواهم بگویم مدل جنبش دانشجویی که در گذشته «منظومه» بود، امروز «شبکه» است و شبکه‌ها همچون منظومه‌ها مرکز ندارند بلکه شبکه‌های مرتبط به هم هستند که تنوع در آن موج می‌زند.

هفتم، یک زمانی آنچه جنبش دانشجویی را بازنمایی می‌کرد «تخیل» و «هیجان» بود ولی امروز، دانشجویان بر این تخیل، «تعقل»، «تردید» و «تحلیل» هم می‌کنند؛ یعنی، تخیل را با تحلیل در می‌آمیزند که بعضاً پارادوکسیکال هم می‌شود.

هشتم، دانشجویان ما در گذشته بیشتر هیجانی بودند، اما امروز سرشار از «هوش هیجانی» شده‌اند؛ یعنی بلد‌ند هیجان‌هایشان را به تعویق بیندازند. یعنی می‌توانند حتی کامیابی‌های خود را به تعویق بیندازند و با یک هوشمندی عواطف و هیجانات خود را مدیریت کنند.

نهم، جنبش دانشجویی روی پردیس دانشگاه می‌چرخید اما امروز کمتر اینگونه است؛ چراکه فناوری‌های اطلاعات و ارتباطات، دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی شکل گرفته‌اند. در گذشته، جنبش‌ها اغلب در نهایت در دانشکده‌های فنی رخ می‌داد، اما امروز با مرگ فاصله و رونق محیط‌های مجازی، جنبش دانشجویی به پردیس‌ها محدود نمی‌شود.

دهم، تغییرات جمعیت‌شناختی در جنبش دانشجویی است و همین امر موجب شده تا دوره عمر دانشجویی تغییر کند، یک زمانی دوره تحصیلات تکمیلی کم بود. امروز 4میلیون و 800 هزار دانشجو داریم و یک میلیون از این تعداد کاردانی هستند؛ کاردانی یک دوره کوچکی از زندگی دانشجویی است و زندگی در پردیس بسرعت تمام می‌شود. در نتیجه فضای ارتباطی و community و مطالبات شکل نمی‌گیرد. حدود 600 هزار دانشجوی ارشد و 150 هزار نفر دانشجوی دکترای حرفه‌ای و تخصصی داریم، در کل 750 هزار نفر دانشجوی تحصیلات تکمیلی داریم که مدت کوتاهی را در دانشگاه هستند. این وسط تعداد محدود 3 میلیون دانشجویان کارشناسی می‌مانند که باز بخشی ناپیوسته و نیز از راه دور و مجازی هستند.

می‌خواهم بگویم «اقامت در پردیس» در جنبش دانشجویی ما کم شده و وقتی اقامت کم شود، سن هم بالا می‌رود و معمولاً برخلاف گذشته، دانشجویان شغل پاره وقتی هم دارند در نتیجه جنبش دانشجویی متحول شده و صورت تکاپوهای آن عوض می‌شود. به این بیفزایید تحولات قشربندی دانشجویی را. یک زمانی دانشجویان اغلب برآمده از طبقات بالا و متوسط بودند و از آنجا که طبقات متوسط استعدادهایی برای «تحولخواهی» داشتند معمولاً منشأ تحولات اجتماعی می‌شدند اما امروز دانشگاه فراگیر شده و میزبان اکثر اقشار و طیف‌های اجتماعی است که خود انواع مشکلات زندگی را دارند و می‌خواهند زندگی کنند همین موضوع خواه‌ ناخواه در جنبش دانشجویی اثر می‌گذارد. مجموعه تمام این عوامل باعث می‌شود که احساس کنیم جنبش دانشجویی تمام شده است اما واقعیت این است که جنبش دانشجویی در حال تطورهای تاریخی خود است.

اگر نگاه پدیدارشناسانه، تحولی و هرمنوتیک داشته باشیم، آن را با این تحولاتش خواهیم دید. مهم این است که در آنها دغدغه‌های اجتماعی، مشارکت و کنش ارتباطی باقی بماند. چون با یک حساب سرانگشتی (به حساب کل جمعیت آتی کشور و جمعیت فعلی دانشجویان و دانش‌آموختگان) در ده سال آینده برای هر ده پانزده نفر کل جمعیت ایرانی از نوزادان تا کهنسالان، فقط یک نفر و از میان همین دانشجویان خواهد بود که نقش‌های مهم اجتماعی مثل مدیر، متخصص، کارشناس، وکیل، قاضی، پزشک، مهندس، سیاستگذار، روزنامه‌نگار، نویسنده، منتقد، برنامه‌ریز، دیپلمات، مقام کشوری یا محلی، فعال اجتماعی و... را برعهده خواهد گرفت. پس اگر در زندگی دانشجویی و جنبش دانشجویی خود تجربه عزت‌نفس و استدلال اخلاقی و مشارکت در حوزه عمومی و کنش انتقادی نداشته باشند، چه بسا فردا حاضر نباشند سهمی در جهت منافع و خیرعمومی به عهده بگیرند و این یک تهدید جدی خواهد بود.

http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6374/15/161240/0

ش.د9502948