(روزنامه مردم سالاري – 1395/12/08 – شماره 4266 – صفحه 8)
در طول سالهای ریاست جمهوری «جورج دبلیو بوش»، گمانه زنی بسیاری از صاحبنظران و روزنامهنگاران همواره حول این محور میچرخید که آیا کره شمالی گزینه بعدی آمریکا برای تغییر حکومت خواهد بود یا خیر. گذشته از این موضوع، بوش در سخنرانی سال 2002 خود، کره شمالی را نیز جزء کشورهایی دانست که از دیدگاه وی به عنوان «محور شرارت» محسوب میشدند. یک سال پس از این اظهارنظر، پنتاگون به عراق حمله کرد و حکومت دیکتاتوری «صدام حسین» را سرنگون کرد. شاید پس از عراق، اکنون نوبت به سرنگونی حکومت غیردموکراتیک کره شمالی رسیده باشد.
اما دولت بوش در آن زمان به کره شمالی حمله نکرد، شاید به این دلیل که در آن دوران، نو محافظه کاران واشنگتن تمام حواس و توجه خود را معطوف منطقه خاورمیانه کرده بودند. کره شمالی قادر بود تا هر گونه حمله ای را تلافی کرده و با استفاده از توپخانههای متعدد خود، پایتخت پرجمعیت کره جنوبی را هدف قرار دهد و بخشهای عظیمیاز این شهر را به طور کامل نابود کند. حتی اگر سربازان ارتش آمریکا نیز میتوانستند به دوران حکمرانی خاندان «کیم» پایان دهند، باز هم هیچ دولت در تبعیدی وجود نداشت که قدرت را در «پیونگ یانگ» در دست بگیرد. این بار یک دهه به جلو میرویم و شرایط کره شمالی را در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما بررسی میکنیم. سوالی که در آن دوران ذهن بسیاری از اصحاب رسانه و صاحبنظران را به خود مشغول کرده بود، این بود که آیا کره شمالی در میان کشورهای «محور آشتی» اوباما قرار میگیرد یا خیر. ایالات متحده آمریکا و کوبا با تبادل سفیر به دههها خصومت و دشمنی خود پایان دادند. آمریکا و ایران با حمایت از سوی جامعه بینالمللی توانستند به توافق هستهای دست پیدا کنند؛ توافقی که در ازای محدود ساختن برنامه هستهای ایران، تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه آن را لغو کرد و موجب شد که همکاریهای تجاری با ایران دوباره از سر گرفته شود.
اگر روابط بینالمللی از قواعد منطقی اطاعت و تبعیت میکردند، ایالات متحده و کره شمالی اکنون سر میز مذاکره نشسته بودند و در حال حل و فصل اختلافات خود بودند. گذشته از همه اینها، زمانی که آمریکا متوجه شد 50 سال تحریم هیچ تأثیری بر رفتارهای کوبا نداشته است، تصمیم به تغییر استراتژی گرفت. مطمئنا این امر در مورد تحریمهای سنگین اعمال شده علیه کره شمالی نیز مصداق دارد. ایران نیز در این سالها دریافت که با پذیرش محدودیتهایی بر برنامه هستهای خود، میتواند همکاریهای اقتصادی سودآوری را با آمریکا و جامعه جهانی داشته باشد. شکی نیست که کره شمالی نیز در آینده کمابیش به چنین نتیجهای خواهد رسید. اما قواعد بینالمللی تابع منطق نیستند. علاوه بر این، کره شمالی و ایران در دو زمینه و بافت ژئوپلیتیک کاملاً متفاوت در حال فعالیت هستند. به عبارت دیگر، کره شمالی به همان اندازه که گزینه بعدی آمریکا در زمینه تغییر حکومت است، به همان اندازه نیز به عنوان گزینه بعدی ایالات متحده برای آشتی محسوب میشود.
اول از همه این که برخلاف ایران یا کوبا، موضوع آشتی با کره شمالی طرفدار چندانی در ایالات متحده آمریکا ندارد. از طرفی جامعه تجاری آمریکا منافع و سودهای کلانی را در بخشهای نفت و گاز ایران و حوزههای کشاورزی و گردشگری کوبا میبیند. همچنین جامعه تجاری آمریکا در سالهای اخیر مبالغ کلانی را برای لابی در کنگره و دولت آمریکا و متقاعد کردن آنها به منظور تغییر سیاستهای تحریمیاین کشور صرف کرده است. حتی در گذشته نیز جامعه تجاری آمریکا یکی از بزرگترین مدافعان آشتی با چین به شمار میرفت. اما در مورد کره شمالی شرایط به گونه دیگری است و نمیتوان این کشور را به عنوان یک فرصت اقتصادی بینظیر دانست. کره شمالی جمعیت نسبتاً کمیدارد و بسیاری از شرکتهای خارجی در تلاش برای سرمایهگذاری و فعالیت اقتصادی در این کشور سرمایههای مالی خود را از دست دادهاند. از سوی دیگر نه زیرساختهای کره شمالی و نه قوانین این کشور قابل پیش بینی نیستند. اگر جامعه اقتصادی و تجاری آمریکا به دنبال سرمایه گذاری در یکی از کشورهای روبه رشد آسیاست، بهتر است میانمار را برای این کار انتخاب کند؛ چرا که در این کشور با گزینههای بسیار بیشتری روبه رو خواهد شد.
در هر دو مورد ایران و کوبا، جوامع مهاجر این کشورها به طرز قابل توجهی از موضوع سازش حمایت و پشتیبانی کردند. برای سالیان سال، جامعه کوبایی-آمریکایی یکی از جوامع ضدکمونیست به شمار میآمدند و با نظام و حکومت کوبا به شدت مخالف بود. بسیاری از اعضای جامعه ایرانیان آمریکایی نیز با نظام جمهوری اسلامیایران مخالف بودند اما در نتیجه عواملی چون تغییرات به وجود آمده در ایران و کوبا، تغییرات نسلی در جوامع مهاجر این دو کشور و نیز فناوریهای ارتباطی، افکار عمومیدر این موضوع تا حد زیادی تعدیل شد.
اما این موضوع در مورد جامعه مهاجران کرهای-آمریکایی چندان صادق نیست و اختلافات آشکاری میان آنان دیده میشود. در حقیقت در جامعه مهاجران کره شمالی که اکنون در آمریکا به سر میبرند سه نوع دیدگاه و عقیده وجود دارد؛ گروهی بر این باورند که در سیاستهای آمریکا در قبال کره شمالی بیش از حد نرمش وجود دارد؛ گروه دیگر بر این باورند که آمریکا سیاستهای بسیار شدید و خصمانهای را در قبال کره شمالی در پیش گرفته است و گروه آخر نیز با شرایط و سیاستهای کنونی آمریکا در قبال کره شمالی موافق هستند. حتی جامعه آمریکا نیز تمایل چندانی به کره شمالی ندارد. براساس نظرسنجیهای انجام شده از سوی مؤسسه بینالمللی «گالوپ»، در طول دو سال گذشته، کره شمالی در انتهای لیست کشورهای محبوب آمریکاییها قرار داشته است. در سال 2003 تنها 8 درصد از مردم آمریکا به کره شمالی تمایل و علاقه نشان دادند و این میزان در چند سال اخیر تغییر چندانی نکرده است.
به طور خلاصه باید گفت که در ایالات متحده آمریکا فشار چندانی برای آشتی با کره شمالی دیده نمیشود و اگر هم فشاری وجود داشته باشد بسیار ضعیف و اندک است. حتی کشش و جاذبه چندانی هم از سوی کره شمالی وجود ندارد. تغییرات سیاسی به وجود آمده چه در کوبا چه در ایران موجب روی کار آمدن رهبرانی میانه رو همچون «حسن روحانی» و «رائول کاسترو» شده است؛ رهبرانی که وعده داده اند تغییرات اقتصادی قابل توجهی را در این دو کشور ایجاد خواهند کرد. «کیم جونگ اون»، رهبر کنونی کره شمالی در اواخر سال 2011 قدرت را به دست گرفت. اگرچه بسیاری از ناظران تصور میکردند که رهبر جوان کره شمالی کلید تغییر و اصلاحاتی را در نظام حکومتی کره شمالی خواهد زد، اما وی با اقداماتی همچون سر به نیست کردن رقبایش، بدرفتاری با مهاجران و همچنین ادبیات و لحن خصمانه در قبال رقبایی همچون کره جنوبی و آمریکا بر وخامت اوضاع افزود.
باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا از سرمایه سیاسی چندانی برای صرف در مسائل و موضوعات بینالمللی برخوردار نبود. او در موضوعاتی همچون دوستی و آشتی دوباره با کوبا یا انعقاد توافق هستهای با ایران، با مخالفتهای شدیدی از سوی کنگره آمریکا که در کنترل جمهوریخواهان قرار دارد، روبه رو شد. نبود فشار از سوی جامعه اقتصادی و تجاری آمریکا و نیز عدم تمایل مردم این کشور برای آشتی با پیونگ یانگ نیز به احتمال زیاد باعث خواهد شد تا شرایط در دوره «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور جدید آمریکا همانند دوران اوباما باقی بماند و رئیس جمهور جدید آمریکا موضوع آشتی دوباره با پیونگ یانگ را نادیده گرفته و از دستور کار خود خارج کند. البته کره شمالی میتواند این محاسبات را به طور کامل تغییر دهد.
اگر کیم جونگ اون از روحانی و تلاشهای وی در زمینه انعقاد توافق هستهای درس بگیرد، قادر خواهد بود تا شش قدرت جهانی را به پای میز مذاکره بکشاند و در ازای قبول برخی محدودیتها از سوی جامعه بینالمللی و اقتصاد جهانی مورد پذیرش قرار گیرد. اما به نظر میرسد که رهبر کنونی کره شمالی علاقه چندانی به توافقاتی از این دست نداشته باشد. در مورد ایران باید گفت که این کشور دارای یک اقتصاد نسبتاً قوی و مقاوم است که برای رسیدن به کشورهای اقتصادی برتر دنیا و درجات بالاتر تنها به ورود سرمایه نیازمند است، اما کره شمالی مانند ایران نیست. در حال حاضر، ایران در میان اقتصادهای جهانی در جایگاه بیست و نهم قرار دارد و با کشورهایی همچون اتریش و نروژ برابری میکند، اما کره شمالی در انتهای این جدول و در میان کشورهای کمتر توسعه یافته جهان قرار دارد.
در حال حاضر، نخبگان حاضر در سیستم حکومتی کره شمالی از این نگرانند که اصلاحات اقتصادی کنترل نشده موجب تغییراتی شود که در نهایت به نابودی کامل حکومت این کشور بینجامد. از سوی دیگر مقامات پیونگ یانگ بر این باورند که برنامه هستهای این کشور تنها عامل بازدارنده در برابر حملات قدرتهای خارجی است. بنابراین برای ایجاد تغییر در روابط میان ایالات متحده و کره شمالی باید منتظر واقعه ای دراماتیک در واشنگتن یا پیونگ یانگ باشیم، اما به احتمال زیاد شرایط فعلی میان این دو کشور تا مدتها به همین صورت باقی بماند.
منبع: نشریه «فیر آبزرور»
http://mardomsalari.com/4266/page/8/8946
ش.د9504085