تاریخ انتشار : ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۵  ، 
شناسه خبر : ۳۰۳۸۰۴
پایگاه بصیرت / محمدرضا فولادی

(روزنامه شرق – 1396/05/08– شماره 2923 – صفحه 9)

آتش افراط‌گرایی و خشونت منطقه موسوم به خاورمیانه را فراگرفته و با گذر سال‌ها همچنان شعله‌ورتر و گسترده‌تر می‌شود. در شرایطی که برای حدود دو دهه جنگ علیه تروریسم و افراط‌گرایی به‌عنوان یکی از کلیدی‌ترین سیاست‌های مشترک جهانی و منطقه‌ای مطرح شده است؛ اما وضعیت خاورمیانه به ‌لحاظ گسترش امواج افراط‌گرایی، خشونت و تروریسم به طور فزاینده‌ای وخیم‌تر شده و چشم‌انداز روشنی برای تغییر این روند مشاهده نمی‌شود. ظهور و گسترش انواع گروه‌های افراطی تحت عنوان اسلام‌گرایی رادیکال و رونق‌یافتن واردات و صادرات تروریسم از خاورمیانه، نشان‌دهنده وجود زمینه‌های عمیق و حاصلخیز برای رشد افراط‌گرایی در این منطقه است.

زمینه‌های شکل‌دهنده افراط‌گرایی در خاورمیانه به شکل پیچیده‌ای حالت شبکه‌ای پیدا کرده‌اند و به‌مثابه تکمیل‌کننده چرخه‌ای شوم عمل می‌کنند. تروریسم جهادی، منازعات فرقه‌ای، بنیاد‌گرایی اسلامی، شاخص‌های فاجعه‌بار اقتصادی، نظام‌های سیاسی عموما شکننده و ناکارآمد، منازعه فراگیر قدرت با حضور همه کشورهای منطقه و قدرت‌های برتر جهانی، تخریب جامعه مدنی و عقب‌ماندگی از چرخه توسعه جهانی نتایج تداوم و بازتولید چرخه شوم خشونت، افراط‌گرایی و انحطاط فراگیر است.

واقعیت‌های اجتماعی در خلأ شکل نمی‌گیرند و همواره زمینه‌ یا زمینه‌هایی به‌تنهایی یا در فرایندی از ترکیب با یکدیگر، موجب حاکم‌شدن وضعیت‌های خاص بر جوامع می‌شوند. ظهور اسلام‌گرایی رادیکال در خاورمیانه و بروز آن در چهره تروریسم موسوم به جهادی معضلی جهانی در منطقه خاورمیانه ایجاد کرده است. این وضعیت به شدت امکانات توسعه و هم‌گرایی در منطقه را تحت ‌تأثیر منفی خود قرار داده و نگاه جهانی به دولت‌ها و ملت‌های واقع در این منطقه را به‌شدت منفی کرده است. پرسش از علت‌های ظهور پدیده غریب و دهشتناکی مانند داعش و سایر گروه‌های موسوم به جهادی، ضرورت بررسی‌های عمیق در مناسبات تاریخی و سرشت مذهبی مردم خاورمیانه را موجب شده است.

تروریسم در خاورمیانه به شکل ناامیدکننده‌ای مرتبا شکوفا می‌شود و نتایج مخرب بیشتری به بار می‌آورد. درست زمانی که بسیاری تصور می‌کردند در پی نبرد جهانی علیه تروریسم گروه‌های تروریستی مانند القاعده به‌شدت تضعیف شده‌اند، جریان‌های تکفیری جدید مانند داعش مثل یک جهش ژنتیکی در تروریسم جهادی حیات یافتند. این وضعیت پیچیده را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان با یک متغیر یا حتی متغیر‌های چندگانه و نامرتبط توضیح داد؛ در حقیقت امروز با چرخه‌ای از عناصر مولد افراط‌گرایی در خاورمیانه مواجهیم که یک شبکه فعال و بازتولید‌کننده خشونت ایجاد کرده‌اند.

عقب‌ماندگی‌های تاریخی جوامع خاورمیانه در قرن‌های نوزدهم و بیستم شرایط خاصی از ورود مدرنیته به این منطقه را رقم زد. تغییر شرایط جهانی و افزایش ارتباطات و پیوندها به شکل محسوسی موجب مواجهه مردم و نخبگان منطقه با مظاهر مادی و نظام ارزشی مدرن شد. ناتوانی نخبگان و رهبران این جوامع در مدیریت برخورد با مدرنیسم، برای دهه‌ها موجب ناکامی‌های فزاینده و شکست‌های اجتماعی شد. این وضعیت پیچیده، زمینه‌های ذهنی و روانی خاصی را در این جوامع پدید آورد که در آینده نقشی ویژه در چرخه تولید افراط‌گرایی ایفا کرد.

با آغاز عصر جهانی‌شدن، غلبه روندهای توسعه‌محور در جهان و ظهور پدیده کشورهای در‌حال‌توسعه، منطقه خاورمیانه نیز با چالش حرکت به سوی توسعه مواجه شد. به‌این‌ترتیب چالش مبنایی کشورهای خاورمیانه برای افزایش قدرت در عرصه بین‌المللی و حفظ انسجام ملی، براساس سنجه‌های ارزشی توسعه در عصر جهانی‌شدن بر محور تکثر‌گرایی، فرد‌محوری و اولویت شهروندی و سنجه‌های مادی آن در قالب نظام اقتصادی بازار رقابتی و نظام سیاسی دموکراسی قضاوت می‌شد؛ اما مشکل جدی آنجا بود که نظام‌های سیاسی خاورمیانه نه‌تنها توان و ظرفیت تحمل گذار به توسعه را نداشتند؛ بلکه برقراری یک هارمونی اجتماعی برای خیزش ملی به سوی روند گذار به توسعه نیز با چالش‌هایی عمده روبه‌رو بود. ضعف در ایجاد ترکیبی موفق و همگام از «حفظ انسجام اجتماعی» و «برقراری اجماع میان نخبگان برای دستیابی به الگوی مشترک گذار» موجب شد تا فرایند گذار در کشورهای خاورمیانه متوقف شود یا در عمل به صورتی ناموزون و تنش‌زا پیش رود.

شکست در مدیریت فرایند گذار به توسعه، وضعیت خاصی از تعلیق اجتماعی را در خاورمیانه پدید آورده است؛ تعلیق اجتماعی حاکم بر خاورمیانه نیم‌نگاهی حسرت‌آلود و خشمگینانه به موفقیت نسبی سایر جوامع در پیوند موفق با عصر جهانی‌شدن دارد و نیم‌نگاهی آشفته و درمانده نیز به عصر شکوفایی قدیم در خود حمل می‌کند. در حقیقت وضعیت گسست موجود در خاورمیانه (گسست با روند جهانی‌شدن و توسعه در کنار گسست از نظام ارزشی سنتی) شرایطی مانند فعال‌شدن گسل‌های زلزله‌خیز را پدید آورده است. شکست در پیوند با مظاهر مادی و نظام ارزشی عصر جهانی‌شدن، دو گسل هویتی جدی را در خاورمیانه فعال کرده است: گسل بنیادگرایی و گسل هستی‌شناسی پايان تاريخ.

نگرش دینی سَلَفی در نظام معنایی دین اسلام یکی از برداشت‌های قدیمی در حیات مذهبی مردمان خاورمیانه بوده است که هرچند برداشت غالب در میان مسلمانان نبوده؛ اما حامل استعدادهایی خاص در راستای بنیادگرایی در دوران مدرن است. بازتاب برداشت‌های متعصبانه و رادیکال از سَلفی‌گرایی اسلامی در ارکستراسیون بنیادگرایی مدرن به‌گونه‌ای عجیب مولد خشونت و افراط‌گرایی شده است و به شکلی نوستالژیک خود را در تروریسم جهادی و خلافت فرا‌زمانی و فرا‌مکانی بروز داده است. از سوی دیگر تأثیر شکست نظام‌های سیاسی، نخبگان و رهبران جوامع خاورمیانه در برقراری نسبت صحیح با مدرنیسم، زمینه‌های ذهنی و روانی خاصی در راستای شکل‌گیری گسل هستی‌شناسی پايان تاريخ در این منطقه ایجاد كرده است.

ترکیب حیرت و شکست در برابر دستاوردهای مدرنیسم، منجر به بروز گونه‌ای از سرگشتگی در ذهنیت جوامع خاورمیانه‌ای شد؛ در حقیقت تناقض‌های موجود در حیات اجتماعی، حفره‌های حیات را در این جوامع شکل داده است. این حفره‌ها نیز مانند برداشت‌های خاص مذهبی (که در نظام معنایی مدرن قالب بنیادگرایی به خود گرفتند)، در دنیای ارتباطات و خلأ‌های جهان مدرن به شکلی پرشتاب در هیبت هستی‌شناسی مرگ‌محور متبلور شدند. در هستی‌شناسی مرگ‌محور، فردیت انسانی که مبنای مدرنیسم است، کنار گذاشته می‌شود و با نگاهی آخرالزمانی؛ ترور، انتحار، ارهاب و کشتار به شکلی موهوم، سلبی و ویرانگر در دستور کار قرار می‌گیرد. به هر صورت ترکیب دو گسل مذکور، لشكري از انسان‌های افراط‌گرا را به وجود آورد که خیلی زود جمع خود را در هیبت گروه‌های افراط‌گرا و تروریستی یافتند.

چرخه حیات افراط‌گرایی در خاورمیانه فقط مجموعه‌ای از منازعات سهمگین و حذفی میان قدرت‌های سیاسی-نظامی منطقه‌ای و دخالت‌های مکرر و بحران‌زای قدرت‌های جهانی را کم داشت تا با بهره‌گیری از حفره‌های این منازعات (چه در قالب حمایت‌های پیدا و پنهان این بازیگران و چه در قالب خلأهای قدرت یا بهره‌گیری گفتمانی و غیریت‌ساز از این درگیری‌ها) تکمیل شود و فرایندی از سازمان‌یابی، کار تشکیلاتی، آموزش‌های نظامی و عقیدتی انحرافی را طی كرده و به کشتار مردمان، تصرف سرزمین‌ها و برساختن تروریسم جهادی منجر شود. به این ترتیب چرخه تروریسم جهادی خاورمیانه در قالب ترکیب پیچیده چهار پیشرانِ انحطاط در فرایند گذار به توسعه، گسل بنیادگرایی، گسل هستی‌شناسی پايان تاريخي و اوج‌گیری منازعات منطقه‌ای، حیات یافته است و هرگونه تلاش بنیادین براي توقف این چرخه شوم به‌جز با مهار و کنترل پیشران‌های آن راه به جایی نخواهد برد.

بر این اساس تدبیر صحیح براي «احیاي تلاش‌های فراگیر در راستای گذار به توسعه متوازن (حرکت به سوی نظام‌های سیاسی دموکراتیک، نظام‌های اقتصادی پویا و رقابتی، سامان اجتماعی شهروندمحور و مدنی، سامان فرهنگی تکثرگرا)»، «ارائه روایت‌های نو و تطبیق‌یافته با جهان جدید از دین»، «تمرکز اجتماعی بر نظام معنایی مدنیت‌محور با تأکید بر حضور اجتماعی فراگیر شهروندان» و «تعریف و برساختن نظام امنیت منطقه‌ای نوین و غیرحذفی براي کنترل سطح تنش‌های سیاسی-نظامی میان قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های جهانی اثر گذار» تنها راه‌حل‌های تغییر معادله افراط‌گرایی فزاینده در خاورمیانه هستند.

همان‌طور که گفته شد، چرخه بازتولید‌کننده افراط‌گرایی در خاورمیانه را فقط می‌توان با ایجاد چرخه‌ای قوی‌تر و پیچیده‌تر از پیشران‌های مولد توسعه، نوگرایی دینی، حیات اجتماعی مدنی و نظام امنیت منطقه‌ای هم‌گرایانه کنترل و مهار كرد. اما واقعیت‌های حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در خاورمیانه نشان می‌دهد منافع کوتاه‌مدت و میان‌مدتِ جریان‌های قدرت در منطقه (به‌ویژه نیروهای قدرت دولتی و غیردولتی که ابزارهای به‌کارگیری زور و اقتدار را در اختیار دارند) کمترین نسبتی را با پیشران‌هایی مانند «دموکراسی، اقتصاد رقابتی، جامعه مدنی و تکثرگرایی»، «نواندیشی دینی و جریان‌های دینی تساهل‌گرا»، «نهادهای مدنی و جریان‌هایی که بدنه اجتماعی خام را در راستای حقوق شهروندی سازماندهی كنند» و «دست‌برداشتن از سیاست‌های سلطه‌گرایانه و حذفی در منازعات منطقه‌ای» ندارند. بدین‌سان و در غیاب چرخه‌ای نوین از شبکه حیات در خاورمیانه، چرخه شومِ بازتولید افراط‌گرایی متوقف نمی‌شود و اعجازی هم در کار نخواهد بود.

http://www.sharghdaily.ir/News/137181

ش.د9601618