تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۱  ، 
شناسه خبر : ۳۰۵۶۶۴
سي و ششمين سالگرد شهادت آيت‌الله دكتر بهشتي با سخنراني سروش محلاتي و مومني
مقدمه: مراسم بزرگداشت سي و ششمين سالگرد حادثه تروريستي هفتم تير و شهادت مظلومانه شهيد آيت‌الله بهشتي و 72 تن از اعضاي حزب جمهوري اسلامي، عصر يكشنبه يازدهم تيرماه در كانون توحيد تهران برگزار شد. در اين مراسم محمدرضا عارف، الياس حضرتي، محمود صادقي و مصطفي كواكبيان؛ نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، محمدحسين شريف‌زادگان، وزير سابق رفاه و تامين اجتماعي، محسن مهرعليزاده معاون رييس‌جمهور در دوره اصلاحات، غلامعلي رجايي مشاور اكبر هاشمي‌رفسنجاني، محسن سرخو، عضو شوراي شهر تهران، حسينعلي قبادي، رييس پژوهشگاه علوم انساني، مرتضي الويري شهردار و نماينده سابق تهران، نجفقلي حبيبي، عضو هيات امناي سازمان اسناد و كتابخانه ملي، هاشم صباغيان، وزير كشاورزي در دولت موقت، محمد توسلي، شهردار سابق تهران و عضو شوراي مركزي نهضت آزادي و جمع كثيري از روحانيون، نمايندگان مجلس، دانشگاهيان و علاقه‌مندان به شهيد بهشتي حضور داشتند. در ابتداي اين مراسم فرشاد مومني، از اعضاي حزب جمهوري اسلامي درباره اسلوب روش شناختي شهيد بهشتي سخن گفت كه پيش از اين و در تاريخ هفتم تيرماه مصاحبه مفصلي با وي با محوريت همين موضوع در صفحه سياستنامه روزنامه اعتماد به چاپ رسيد. در بخشي از مراسم محمدرضا واعظ‌مهدوي، عضو هيات علمي دانشگاه شاهد نيز به بيان خاطراتي از شهيد بهشتي پرداخت و در نهايت، حجت‌الاسلام والمسلمين محمد سروش‌محلاتي در رابطه با «نقش عقل در جامعه ديني» سخن گفت. گزارش اين نشست را در ادامه مي‌خوانيد:
پایگاه بصیرت / عاطفه شمس
(روزنامه اعتماد - 1396/04/13 - شماره 3845 - صفحه 7)

ضرورت بازخواني انديشه‌هاي شهيد بهشتي

فرشاد مومني / استاد دانشگاه علامه طباطبايي

به اعتبار تجربه شخصي دو امتياز منحصر به فرد و تكرار نشده در شهيد بهشتي سراغ دارم. امتياز اول اين است كه در كل دوراني كه توفيق همراهي و همكاري با ايشان را داشتم هرگز تعارض و تفاوت بين قول و فعل او نديدم. نكته دوم اينكه بين سلوك و رفتار و منش ايشان در قبل و بعد انقلاب هيچ تفاوتي نديديم. اين دو ويژگي بيش از هر چيز زير بناي انديشه‌اي دارد. شهيد بهشتي جزو معدود متفكراني است كه به اعتبار پاي‌بندي به اصول، ديدگاه‌هايش درباره مسائل بنيادي به ندرت تغيير مي‌كرد. ايشان باضابطه فكر مي‌كردند و باضابطه عمل مي‌كردند. اگر بخواهيم به صورت عالمانه بفهميم كه چرا جامعه امروز ايران در اين حد با بحران‌هاي كوچك و بزرگ روبه رو است، مباني انديشه‌‌اي شهيد بهشتي مثل يك معيار مي‌تواند به ما كمك كند تا لغزش‌هاي فكري و عملي موجود كه سرچشمه بحران‌‌هاي موجود است را شناسايي كنيم.

بنده خاضعانه همه را به بازخواني جدي و عميق انديشه‌هاي شهيد بهشتي دعوت مي‌كنم. بازخواني انديشه‌هاي شهيد بهشتي براي فهم چرايي و چگونگي گرفتاري ما و دورشدن از آرمان‌ها و براي فهم سازوكارهاي اصلاح و برون‌رفت از شرايط فعلي بسيار مفيد و كارآمد است. بسياري از انحراف‌ها در حيطه عمل و نظر در اداره جمهوري اسلامي به اين باز مي‌گردد كه ما اصول و مباني و به تعبير شهيد بهشتي دگم‌ها را به اعتبار عمل‌زدگي و كوته‌نگري دور مي‌زنيم كه اين باعث سقوط اعتبار انديشه و عمل ما مي‌شود. در اينجا ذكر خاطره‌اي از شهيد بهشتي را خالي از لطف نمي‌دانم. در اوج گرفتاري‌ها و درگيري نيروهاي خط امام با طيف بني‌صدر و مجاهدين خلق (منافقين)، جامعه انجمن‌هاي اسلامي بازار و اصناف از شهيد بهشتي دعوت كردند كه به بازار برود تا مباني و مواضع انديشه‌هاي اقتصادي خود را بيان كنند.

شهيد بهشتي برخورد فكري سختگيرانه درباره زياده‌خواهي در صنوف توليدي و رباخواري داشتند و هر سطح از برخورداري مازاد و فراتر از صلاحيت و زحمتي كه كشيده شده را ربا مي‌دانستند. به همين دليل بعضي دوستان از شهيد بهشتي خواستند كه به دليل درگيري‌هاي سياسي اگر امكان دارد در بازار درباره ربا صحبت نكنند اما ايشان گفتند كه براي جمع‌آوري راي سخنراني نمي‌كنيم و اگر رابطه بين مردم و حكومت از مسير شفافيت و صداقت فاصله بگيرد، سرآغاز انحطاط خواهد بود. به همين دليل است كه با نگاه به آثار ايشان متوجه مي‌شويد صريح‌ترين و قاطعانه‌ترين نظرات شهيد بهشتي درباره ربا در جمع بازاريان بيان شده است. در 10 ساله اول انقلاب به دليل تلاش صادقانه و مبتني بر اصول اسلامي كه با راهنمايي شهيد بهشتي و مرحوم عالي‌نسب و پيگيري‌هاي مهندس موسوي دنبال شد، 54 درصد از كل نقدينگي كشور بدون كوچك‌ترين هزينه‌اي سامان يافت تا جايي كه با استناد آمارها نرخ بهره در دوران جنگ حتي از اقتصاد انگلستان هم پايين‌تر بود. درسي كه شهيد بهشتي به ما دادند اين بود كه اصول موضوعه اسلامي به هيچ عنواني نبايد تحت‌الشعاع رويه‌هاي مصلحت‌انديشانه قرار بگيرد واگر مي‌خواهيم بار ديگر به مسير اصلاح و بهبود بازگرديم بنيان‌هاي نظري و سيره عملي شهيد بهشتي مي‌تواند براي ايران نجات بخش باشد.

پاسخ‌هاي متفاوت بهشتي به سوالات مشترك

محمد سروش محلاتي / پژوهشگر ديني

35 سال است كه درباره شهيد بهشتي صحبت مي‌كنيم و در طول اين سال‌ها كم مطلب و بحث از ايشان مطرح نشده است. آيا پس از اين مدت طولاني ناگفته‌اي هم از شهيد بهشتي باقي مانده است؟ ما درباره اين بزرگوار در دو جهت زياد گفته و شنيده‌ايم؛ يكي ويژگي‌هاي رفتاري ايشان كه الگوي نظم بود، اهل كار منظم تشكيلاتي بود، انسان متخلقي بود و دوم اينكه از آرا و انديشه‌هاي او فراوان صحبت كرده‌ايم. ما امروز در جمهوري اسلامي سوالات فراواني داريم كه مي‌توانيم آنها را با بهشتي مطرح و پاسخ آن را در ميان افكار و انديشه‌هاي او پيدا كنيم. ما امروز درباره اصل 44 قانون اساسي بحث مي‌كنيم، اين اصل از يادگارهاي شهيد بهشتي است و مي‌توانيم بحث كنيم كه بهشتي درباره اين اصل چه مي‌گفت. ما امروز درباره نقش مردم در حاكميت بحث مي‌كنيم مي‌توانيم از بهشتي بپرسيم كه چرا در هنگام بررسي قانون اساسي به اصل پنجم كه رسيدي، تاكيد كردي و اين تعبير را تو گفتي و به تصويب هم رساندي و در قانون اساسي آوردي كه رهبري از آن فقيهي است با اين ويژگي‌ها كه مردم او را به رهبري پذيرفته باشند.

سوالات زيادي امروز از بهشتي داريم كه مي‌توانيم در ميراث به يادگار مانده از او پاسخ‌هاي آنها را حتي در جزيي‌ترين مسائل پيدا كنيم. سال 59 و 60 برخي از نيروها اينگونه عمل مي‌كردند. از بهشتي سوال شد كه نظر شما چيست؟ بالاخره وقتي برخي نهادها ضعيف عمل مي‌كنند لازم مي‌شود كه مردم خود وارد عمل شوند، چه بايد كرد؟ او درباره نيروهاي خودسر بحث كرد و اينگونه نظر خود را اعلام كرد كه اگر نهادي ضعيف است و وظايف قانوني‌اش را نمي‌تواند به درستي انجام دهد آن نهاد را بايد اصلاح و تقويت كرد و شما اگر دلسوزي داريد به كمك آن نهاد بشتابيد تا در چارچوب وظايف او اقدام صورت گيرد.

پرسيده شد اگر فعلا راهي وجود ندارد و يك نهاد دچار توقف و ركود شده و ضرورت دارد كه خود مردم مستقيما به ميدان بيايند، حكم اين حالت چيست؟ بهشتي گفت اقدام بدون تشخيص صحيح و بدون به گردن گرفتن مسووليت آن توسط يك شخص، معقول نيست. اگر چنين ضرورتي وجود دارد كه مستقيما افراد خارج از نهادها رفتار كنند خود رهبري بايد مسووليت آن را بر عهده بگيرد. او بايد تشخيص بدهد كه اينجا جاي اقدام است، پس از اينكه او بر عهده گرفت و اعلام كرد، مانعي ندارد. مقصود اينكه ما براي تك تك اين سوالات مي‌توانيم به اين منبع مراجعه كنيم اما پاسخ‌هاي شهيد بهشتي درباره اين سوالات و امثال آنها با پاسخ بقيه متفكرين و علماي ما متفاوت است.

نبايد نيروي عقل را ناديده گرفت

اينجا اين مساله براي ما به وجود مي‌آيد كه چرا پاسخ‌هاي شهيد بهشتي با پاسخ ديگر علما تفاوت دارد. موضوع صحبت من ريشه‌يابي اين تفاوت است و قصد ندارم درباره ويژگي‌هاي ايشان يا آراي او بحث كنم چرا كه در اين باره فراوان سخن گفته شده و نيازي به تكرار نيست. بهشتي عالم متفاوتي بود، در زمان او عالمان زيادي حضور داشتند اما هيچ يك از آنها بهشتي نمي‌شدند. چرا كه به نظر مي‌رسد نگاه او به جايگاه عقل در جامعه اسلامي متفاوت بود و همه آن پاسخ‌هاي متفاوت از اين مبناي متفاوت نشأت مي‌گيرد. من ابتدا به نگاه متعارف علما و فقها و متكلمان و فيلسوفان به عقل اشاره مي‌كنم، سپس نگاه بهشتي را با آنها مقايسه مي‌كنم. آنچه در كلام مطرح مي‌شود اين است كه عقل بشر، از توانايي كافي براي روشن كردن راه و مسير زندگي انسان برخوردار نيست.

ابن‌سينا يكي از پيشگامان اين استدلال است كه هم در پايان «الهيات شفا» هم در «نجات» و هم در «اشارات و تنبيهات» آن را مطرح كرده و خلاصه استدلال او اين است كه ما در زندگي اجتماعي نياز به قانون داريم. انسان زيست اجتماعي دارد، مدني‌بالطبع است و زندگي اجتماعي بدون قانون امكان‌پذير نيست. اما وقتي به اين نقطه رسيديم، فيلسوفان و متكلمان احساس عجز مي‌كنند كه انسان از فهم و درك قانوني كه مطابق با صلاح زندگي است برخوردار نيست. بنابراين بايد پيامبران بيايند و آن قانون را براي زندگي انسان‌ها وضع كنند كه هم سعادت دنيا و هم سعادت آخرت آنها را تامين كند. اين نقطه شروع است يعني با يك حمله كردن به عقل و توانايي آن، بحث نبوت و شريعت و وحي آغاز مي‌شود.

گويا كسي كه مي‌خواهد اثبات نبوت كند بايد ابتدا پاي خود را بر گلوي عقل بگذارد و ديگر كاري از كسي ساخته نيست و اينجا، اين عجز آغاز مي‌شود. اما تفاوت بهشتي اين است كه وقتي اين ميراث هزار ساله كه مبناي آن نياز به وحي و ضرورت نبوت است و با تضعيف و تخريب عقل آغاز مي‌شود، در اختيار او قرار مي‌گيرد، مي‌گويد من اين استدلال را قبول ندارم چراكه به اعتقاد ايشان كار، زندگي، شغل و حرفه ما از همان ابتداي آغاز روز تا انتهاي آن براساس يك محاسبه عقلي انجام مي‌شود. اينكه گفته مي‌شود انسان قدرت تشخيص ندارد درست نيست، مگر انسان نمي‌تواند خوبي‌ها و بدي‌ها را تشخيص دهد؟ مگر خداوند نمي‌فرمايد: «فألْهمها فُجُورها و تقْواها»، انسان خلافت الهي دارد، از نيروي عقل، فكر و تشخيص برخوردار است اما شما در اين استدلال خود عقل را ناديده مي‌گيريد. نمي‌گوييم عقل بشر كامل است اما نمي‌توان آن را ناديده گرفت.

وحي نمي‌خواهد چراغ عقل را خاموش كند

شهيد بهشتي كتابي با عنوان «پيامبري از نگاهي ديگر» دارند. ايشان اشاره مي‌كند كه«در بحث نبوت معمولا بحث ابتدا با اين استدال كلامي بيان مي‌شود كه عقل آدمي به همه‌چيز نمي‌رسد و ناقص است، بنابراين، قانون كامل را خدا بايد بياورد و زندگي را براي ما روشن كند. اين بحث‌ها تا قرن‌ها ذهن پژوهشگران را روشن و قلب آنها را راضي مي‌كرد اما به تدريج با گسترش بحث‌هاي اجتماعي به اشكالاتي برخورد كرده است كه ديگر آن روشنگري گذشته را ندارد. من اصلا در بحث نبوت، اين طرز بيان را نمي‌پسندم زيرا آنچه بايد در همان قدم اول مشخص شود عبارت است از قدرت انديشه و تفكر بشري. اگر شما اين قدرت تشخيص را قبول نداريد از كجا تشخيص مي‌دهيد كه چه كسي پيامبر اصلح است؟» اين بحثي است كه عالمان، متكلمان و مفسران زيادي به آن اشاره كرده‌اند، اينكه بنياد دين بايد بر خرابه‌هاي عقل برپا شود. در واقع، اگر نبوت بگويد كه عقل بيكار است، زير پاي خود را خالي كرده است و بناي دين فرو مي‌ريزد.

شهيد بهشتي در هفته‌هاي آخر عمرشان در جلساتي كه به تبيين مواضع حزب جمهوري اسلامي مي‌پرداخت، در جلسات نهم و دهم به بحث جايگاه وحي رسيدند و آنجا استدلال خود را اينگونه بيان كردند كه عقل تشخيص مي‌دهد اما تشخيص عقل براي زندگي بشر جامع و كامل نيست و زوايايي از زندگي وجود دارد كه انسان به نمي‌دانم مي‌رسد و اينجا است كه خداوند از طريق انبيا و با وحي راهنمايي خود را تكميل مي‌كند. وحي قصد ندارد چراغ عقل را خاموش كند و بر اين اساس، به زواياي تاريك زندگي نوري مي‌افكند تا اين روشني گسترش يابد نه اينكه چراغي را خاموش كند تا چراغ ديگري را روشن كند. حال، اگر همان عقل بود، زندگي دنياي ما نمي‌گذشت و هدايت تحقق پيدا نمي‌كرد؟ البته كه محقق مي‌شد.

در اينجا، شهيد بهشتي از قاعده لطف استفاده مي‌كند و معتقد است وجود انبيا لطف است اما نه آن لطفي كه متكلمين گفته‌اند كه انسان بدون نبوت، عاجز و درمانده است تا لطف الهي برسد. لطفي كه ايشان مي‌گفت يعني «نور علي نور» مي‌شود. يعني، نور وحي بر نور عقل افزوده مي‌شود. شهيد بهشتي معتقد است كه انسان بدون الگو و امام هم بايد حركت مي‌كرد و عقل اين روشنايي را به او مي‌داد اما لطف خداوندي مزيد لطف او را سبب شد كه نور علي نور كند. يعني با اينكه به انسان‌ها توانايي و آگاهي لازم براي حركت را داده بود قافله سالاراني را نيز فرستاد تا با اتصال به او از طريق وحي، به كمك انسان بشتابند. نبوت از ديدگاه بهشتي يك لطف است و اين تفاوتي است كه بين تفكر ايشان با ساير حكما و متكلمين وجود دارد.

نبايد دين را بر ويرانه‌هاي عقل، سوار كرد

با اين مبنا شهيد بهشتي هم در فضاي حوزه و هم در فضاي دانشگاه درگير بود. سال‌هاي آخر حيات ايشان شايد سال 1356 بود كه در جلسه‌اي در انجمن اسلامي پزشكان در تهران كه هر از گاهي با سخنراني شهيد بهشتي و شهيد مطهري و... تشكيل مي‌شد، شهيد بهشتي به موضوع «حق و باطل از ديدگاه قرآن» مي‌پردازد. ابتدا ايشان مطرح مي‌كنند كه حق به چه معنا است؟ حضار در جلسه، تلقي خود را از حق بيان مي‌كنند و از جمله پزشكاني كه به تعريف حق مي‌پردازند شهيد دكتر فياض بخش و شهيد دكتر لواساني از شهداي بزرگوار هفتم تير بودند. شهيد لواساني مي‌گويد: «معيار حق و باطل، در هر چيزي و هر زماني پيامبر، ائمه اطهار و اولياي الهي هستند؛ هر چه آنها بگويند باطل، باطل است و هر چه بگويند حق، حق است».

در اظهارنظر او شهيد بهشتي سخني نمي‌گويد، افراد ديگري ادامه مي‌دهند تا نوبت به دكتر فياض بخش مي‌رسد. ايشان مي‌گويد: «تنها راه حقي كه ما بايد به دنبال آن برويم، همان راهي است كه دوستان -دكتر لواساني- به آن اشاره كردند يعني راه انبيا و صديقين» و از شهيد بهشتي مي‌پرسد كه چرا شما آن را تاييد نفرموديد؟ شهيد بهشتي در پاسخ مي‌گويند «چون اين استدلال را قبول ندارم، قرآن نيز اين استدلال را نمي‌پذيرد، زيرا حركت فكري انسان از وحي آغاز نمي‌شود بلكه از انديشه و خرد آغاز مي‌شود. آقاي فياض‌بخش! اسلام از وحي و پيامبر(ص) شروع نمي‌شود، اسلام از روشن‌ترين شناخت‌هاي بشر شروع مي‌شود و در مسير خود به وحي برخورد مي‌كند و ادامه راهش با عقل و وحي، هر دو است... اگر همان اول، پايه را بر پيامبر و قرآن بگذاريم، راه قرآن را نرفته‌ايم، راه قرآن مبتني بر عقل و علم است و لذا جهاني است. اينكه فرموديد چرا من اين را به عنوان نقطه شروع نپذيرفتم، اين من نيستم بلكه قرآن نپذيرفته است.» اين تفكر ايشان در بحث و گفت‌وگو با دوستان دانشگاهي خود است.

اما در جمع حوزويان؛ حوزويان نيز همان استدلال متكلمين را از گذشته پذيرفته بودند كه ما برنامه مي‌خواهيم و برنامه را وحي تعيين مي‌كند و عقل عاجز و ناتوان است. شهيد بهشتي اين استدلال را از آنها نيز نمي‌پذيرد. يك روز طلاب مدرسه حقاني در مشهد جمع شده بودند و جرياني مخالفت با دكتر شريعتي در مدرسه به راه بود. اين طلاب در تعطيلات تابستاني به مشهد آمده بودند و استاد آنها در مدرسه آيت‌الله مصباح به‌شدت عليه دكتر شريعتي صحبت كرده بود. متن سخن او را آورده بودند و بهشتي مي‌خواست درباره آن اظهارنظر كند، مي‌خواند و جمله جمله پاسخ مي‌داد و تفاوت را نشان مي‌داد. آيت‌الله مصباح اينگونه نوشته بود: «اصيل‌ترين جهت نياز به وحي كه ركن برهان نبوت را تشكيل مي‌دهد اين است كه عقل با همه تكاملش كافي نيست كه راه سعادت دنيا و آخرت را نشان دهد... اكنون در قرن بيستم هنوز بشر قادر نيست كه با عقل تكامل يافته و تربيت شده‌اش طرح و برنامه‌اي براي زندگي خود ترسيم كند» و ادامه پيدا مي‌كند تا جايي كه مي‌گويد«كامل شدن عقل و رسيدن انديشه به حدي كه بتواند صلح و سازش برقرار كند، امكان ندارد» آقاي بهشتي اينها را مي‌خواند و نقد مي‌كند.

تعبير ايشان اين است كه بنده اصلا اين استدلال را در بحث نبوت نارسا و ضعيف اعلام مي‌كنم و معتقد است كه ما چنين تلقي‌اي از نبوت را در قرآن نداريم و مي‌فرمايند كه نظر ديگري دارند. اما درباره اينكه آقاي مصباح مي‌گويند علامت اينكه انسان نمي‌تواند مشكلات را حل كند اين است كه صلح و سازش در دنيا وجود ندارد، نظر شهيد بهشتي اين است كه «مگر ما مسلمانان كه از وحي برخورداريم چه پخي در اين دنيا خورده‌ايم كه ديگران چه غلطي كرده‌اند، آيا جنگ‌ها و اختلافات ما از ميان رفته است؟ در حالي كه بشر با مراجعه به عقل بسياري از مشكلات خود را حل كرده است. » يعني بايد ديد اشكال در تئوري است يا عمل. نظريه شهيد بهشتي اجمالا اين است كه ما نبايد دين را بر ويرانه‌هاي عقل، سوار كنيم و اين تلقي درستي نيست كه فكر كنيم براي عقل در جامعه ديني سهمي وجود ندارد. برخي گمان مي‌كنند كه عقل قاتل حكومت اسلامي است، بنابراين، نبايد به او سهمي داد. برخي ديگر معتقدند كه عقل سكولار و كافر است و نبايد براي او سهمي در جامعه ديني قايل شد. اما وقتي آقاي بهشتي از اين مبنا شروع مي‌كرد راه باز مي‌شد زيرا عقل را زنده نگه داشته بود، دين مي‌آمد بر حيات عقل و قدرت او مي‌افزود نه اينكه آن را ضعيف كند. مانع فكر و انديشه را از سر راه آن برمي‌داشت و عقل قدرت و پرتوي بيشتري پيدا مي‌كرد.

يك دنيا عقل براي اجراي يك حكم لازم است

بر اين اساس، مي‌توان چند نتيجه از آثار اين نظريه گرفت؛ اولي در حوزه قلمرو دين است. گذشتگان همواره چنين استدلال مي‌كردند كه قلمرو دين عبارت از يك برنامه سعادت براي دنيا و آخرت است و از بيرون تاكيد مي‌كردند كه همه‌چيز بايد در دين، در وحي و در شريعت ارايه شده باشد چون خود ما نمي‌توانيم از عقل استفاده كنيم. بهشتي، اين قلمرو را مي‌شكست و مي‌گفت آنجا كه وحي حضور دارد، اعتبار دارد اما آيا وحي همه جا حضور دارد؟ و پاسخ مي‌دهد خير. تعبير ايشان در برخي از آثارشان چنين است «من نمي‌گويم كه همه جا را آن نورافكن (وحي) روشن مي‌كند بلكه هر جايي را كه آن نورافكن روشن كرد، من بلاتكليفي‌اي ندارم و مدعي هم نيستم كه تمام گوشه‌ها را روشن مي‌كند. » دين و وحي قلمرو خاص خود را دارند، عقل و علم نيز اينگونه‌اند، هر چند كه گاهي اوقات اين دو ممكن است قلمرو مشتركي پيدا كنند و هر دو براي مساله‌اي پاسخ داشته باشند اما اين به اين معنا نيست كه در هر مساله‌اي به دنبال روايت بگرديم.

اما دومين نكته ‌اين است كه حرمت و اعتبار عقل را بايد حفظ كرد. دين نيامده كه حرمت عقل را بشكند و عقل را سبك جلوه دهد. هر جايي كه وحي حركت مي‌كند در كنار آن، جايگاه عقل، دانش و انديشه بايد حفظ شود. نكته ديگر اينكه حتي در مواردي كه حكم شرع وجود دارد ما مستقل از عقل نيستيم چراكه هم در مرحله فهم اين حكم شرعي نيازمند عقل هستيم و هم در مرحله مهم‌تر يعني در كيفيت اجرا و پياده كردن. يكي از مشكلات زمان ما اين است كه افراد فكر مي‌كنند همين كه چيزي در شرع آمده، بدون فكر، انديشه و عقل مي‌توان آن را اجرا كرد. اينجا يك تعبير دقيق و سنگين از شهيد بهشتي وجود دارد كه من نظير آن را در هيچ يك از متفكران اسلامي نديده‌ام. تعبير ايشان اين است: «پيامبران نورافكن‌هاي قوي براي زندگي هستند كه هرگز بشر را از استفاده از فكر، عقل و تجربه بي‌نياز نمي‌كنند چراكه حتي اگر پيامبران تك تك قوانين را هم براي ما بياورند باز اجراي قانون، يك دنيا عقل و تجربه مي‌خواهد.»

بزرگ‌ترين چالش امروز ما چالش عقل و علم است

خداوند در قرآن مي‌فرمايند: «ولن يجْعل‌الله لِلْكافِرِين على الْمُومِنِين سبِيلاً - هيچ تسلطي از طرف خداوند بر مسلمين وضع نشده است». اما آيا همين است؟ آيا ما با همين كه رابطه را قطع كرده‌ايم راه سلطه را بسته ايم؟ زماني كه مي‌خواستند راه‌آهن را به ايران بياورند، عالم بزرگوار ملا علي كني، مجتهد طراز اول عصر ناصري گفت من اجازه نمي‌دهم زيرا فرهنگ غرب نيز با آن مي‌آيد، ما بايد جلوي سلطه فرهنگي غرب بايستيم و ايستاد و حكومت نيز به خاطر جايگاه ايشان، راه آهن را تا زماني كه ملا علي كني زنده بود، نياورد. سوال اين است كه آيا امروز ما مي‌توانيم با منع و تحريم و جلوگيري كردن، استقلال خود را حفظ كنيم و آيا جلوي سلطه گرفته مي‌شود؟ ملاعلي كني به رحمت خدا رفت و راه آهن و غير از آن هم آورده شد. گذشت آن زماني كه با اين ابزارها مي‌توانستيم هويت اسلامي جامعه را حفظ كنيم، يك دنيا عقل مي‌خواهد.

همه مشكل امروز ما اين است كه فكر مي‌كنيم چون احكام شريعت را داريم، ديگر نيازي به عقل و فكر و تجربه براي پياده كردن حقوق نداريم. سال 1358 جلسه تدوين قانون اساسي بود و بزرگان براي اين كار جمع شده بودند. يكي از مسائل اين بود كه بايد جلوي انتشار كتاب‌هاي ضاله گرفته شود. اصل 24 قانون اساسي درباره آزادي مطبوعات و نشريات؛ شهيد بهشتي فرمودند به نظر من در شرايط كنوني اعمال قهر براي جلوگيري از نشرياتي كه با اسلام مبارزه فكري مي‌كنند سودمند نيست بلكه برحسب تجربه مضر به اسلام نيز هست. اين عقل است، انكار حكم الهي نيست آيا امروز، فضا و شرايط براي اجراي آن حكم فراهم است؟ آيا ما به نتايج اجرا فكر كرده ايم؟ آيا ما را به آن هدف نزديك‌تر مي‌كند؟ اصل 168 قانون اساسي، بحث علني بودن محاكمات جرايم سياسي و مطبوعاتي است.

عده‌اي از علما معتقد بودند كه اختيار اين كار را بايد به قاضي سپرد اگر صلاح بداند دادگاه را علني يا غيرعلني برگزار مي‌كند، ما نمي‌توانيم شرعا او را موظف كنيم كه دادگاه را علني برگزار كند. همين اشكال را نسبت به حضور هيات منصفه نيز مطرح مي‌كردند كه قاضي بايد مستقل باشد. شهيد بهشتي آنجا مي‌ايستد و مي‌گويد در جرايم سياسي و مطبوعاتي اگر محاكمات علني باشد مانع بسياري از مفاسد و مضيقه‌ها و ديكتاتوري‌ها مي‌شود و اگر بخواهيم غير علني را حذف يا مواردي را استثنا كنيم مثل اينكه خلاف نظم عمومي نباشد، مانند اين است كه اصلا چنين اصلي را نداشته‌ايم.

بزرگ‌ترين چالش امروز ما چالش عقل و علم است. تا زماني كه تكليف و جايگاه عقل، علم و دانش مشخص نشود، تكليف هيچ مساله ديگري هم مشخص نمي‌شود. بهشتي پاسخ‌هاي متفاوت مي‌داد چون نگاه او به عقل، فكر و دانش بشري و استنباط او از شرع متفاوت بود يا اگر استنباطش مانند فقهاي ديگر بود، وقتي به اجرا مي‌رسيد مي‌گفت بايد عقل را ملاحظه كرد، يك دنيا عقل براي اجراي يك حكم لازم است. ما در هر دو مرحله مشكل داريم. تجربه حكومت‌هاي اسلامي و آنهايي كه به نام اسلام بوده را بايد مورد بررسي قرار داد و موفقيت‌ها و كاستي‌هاي آنها را مطالعه كرد. شهيد بهشتي پاسخ‌هايي به مسائل امروز ما داده است كه خوب است آنها را بخوانيم و بدانيم اما خوب‌تر، لازم‌تر و مهم‌تر آن است كه بدانيم بهشتي چه راه‌حل‌هايي را ارايه مي‌كرد و از كجا شروع كرده بود كه به اين پاسخ‌ها رسيده بود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=79369

ش.د9602751