تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۳۰۶۳۰۲
حجت نظري در گفت‌وگو با «آرمان»:
مقدمه: در دهه نخست انقلاب فرصت‌های مدیریتی زیادی به جوانان داده ‌شد، برای مثال، اشخاص در بازه سنی ۳۰تا۴۰ سال، به وزارت هم رسیدند اما با گذشت یک دهه از انقلاب، جوانان تا حد محسوسی نادیده گرفته ‌شدند. به اعتقاد بسیاری از فعالان اصلاح‌طلب و کارشناسان، جوانان دیگر صرفا ‌پوسترچسبان‌های‌ اصلاح‌طلبان‌ محسوب‌ می‌شدند. در دو سال گذشته، حضور جوانان دوباره در بین اصلاح‌طلبان جدی شد، به‌گونه‌ای که در انتخابات اردیبهشت گذشته شش جوان وارد پنجمین شورای شهر تهران شدند. برای بررسی اوضاع فعلی و آینده جوانان، حجت نظری، جوان‌ترین عضو شورای شهر، با «آرمان» گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.
پایگاه بصیرت / محمد ایمانی
(روزنامه آرمان - 1396/04/31 - شماره 3372 - صفحه 6)

* در برخی موارد دیده می‌شود که ‌افرادی با سن نزدیک به پنجاه سال، جوان محسوب می‌شوند، تعریف جوان از دید شما چیست‌؟

** معمولا،‌ اشخاص شرایط را نسبت به خودشان می‌سنجند و با خودشان مقایسه می‌کنند. طبیعتا چون نسل اول انقلاب در رنج سنی بالایی هستند،‌ شخص 45 یا 50‌ساله را هم جوان می‌دانند. اگر بخواهیم از معیارهای‌ بین‌المللی یا معیارهای پذیرفته ‌شده داخلی استفاده کنیم، دبیرخانه سازمان ملل بازه سنی 15 تا 24 سال را جوان می‌داند یا بخش دیگری از سازمان ملل متحد بازه سنی 15 تا 29 سال را جوان به حساب می‌آورد. سازمان ملی جوانان سابق که اکنون‌ بخشی از وزارت ورزش و جوانان شده، بازه 15تا29 سال و وزارت کشور بازه سنی 18 تا 35 سال‌ را سال‌های جوانی می‌دانند. تا جایی که اطلاع دارم در تمام دنیا تنها یک نهاد است که‌‌‌ 18 تا 40 سال را بازه جوانی می‌داند و آن نهاد هم یکی از ارگان‌های ذیل یونسکو است، به هر رو با هر معیاری بالاتر از 40سال را هیچ‌جای دنیا جوان نمی‌داند.

در مجموع، با توجه به افزایش سال‌های تحصیل در بین افراد یا شرایط سربازی برای پسرهای ایرانی فکر می‌کنم منطقی‌ترین بازه سنی تا 30 سال یا نهایتا 35 سال است. اما به این دلیل که سال‌ها جوانان از رسیدن به سطوح بالای مدیریتی باز مانده‌اند من برای امور سیاسی، به ناچار حداکثر سن دوره جوانی را نه 35 بلکه 40سال می‌دانم. در مجموع هر کس نظری داشته باشد همه نظرات محترم است،‌‌‌ اما فکر کنم برای اینکه بتوانیم جوانی را تشخیص بدهیم باید به معیارهای علمی و جهانی پایبند باشیم و تعاریف ناصحیح از بازه سنی جوان ارائه ندهیم.

* عده‌‌‌ای‌‌‌ معتقدند در دهه نخست انقلاب، فرصت‌های زیادی به جوانان داده شد، اما اکنون شاهدیم که پس از دهه نخست انقلاب، صرفا نیروهای نسل اول انقلاب بر سرجای خود ماندند و فرصت چندانی به جوانان داده نشد و تنها دولتی که ظاهرا از جوان‌ها استفاده کرد، دولت‌ احمدی‌نژاد بود. شما با این عبارت تا چه حد موافق هستید؟

** من معتقدم تنها در دهه اول انقلاب، نگاه جوان‌باوری حاکم بوده است و در دولت‌ احمدی‌نژاد نگاه جوان‌فریبی حاکم بوده، چرا که هرچند در برخی مناصب، جوانان جایگزین نیروهای قدیمی شدند‌‌‌ اما نوع جایگزینی به شیوه‌‌‌ای‌‌‌ نبود که جامعه این جایگزینی‌ها را بپذیرد و به این نتیجه برسد که جوان‌ها برای آن منصب تربیت شده‌اند. در دوره هشت‌ساله آقای احمدی‌نژاد بر اساس یک اتفاق نامعمول و نامعقول، یکشبه یک جوان بیست‌و‌چند‌ساله عهده‌دار سمت بسیار مهمی می‌شد. چندین مرتبه دیده شده که مدیر جوان به شدت بی‌کفایت بود و با فاصله کوتاهی از آغاز مدیریت، با اعتراض شدید مواجه و سپس برکنار ‌می‌شد. در دولت آقای احمدی‌نژاد، برخی جوانان را فریب دادند و جوان‌هایی که‌ شاید استحقاق جایگاه دیگری را داشتند در منصبی نامناسب گماشتند. به همین دلیل آن جوانان‌‌‌‌، نه تنها در سمت خود ناموفق بودند بلکه نوعا آینده کاری آنان تار و نامعلوم شد. اکنون‌‌‌‌، استفاده معقول از جوانان در جایگاه‌های گوناگون، برحسب تخصص و مهارت‌‌‌‌، یک ضرورت جدی است.

در حال حاضر کشور در شرایطی خاص قرار دارد. از سویی با تورمی از نیروهای نسل نخست انقلاب مواجه هستیم که بسیاری از آنان به علت شرایط سنی دیگر توان صددرصدی برای مدیریت ندارند و از سوی دیگر، هیچ‌جایگزین مناسبی برای این مدیران وجود ندارد. این یعنی در طول حدود دوازده سال اصلاحات و اعتدال، در پشتوانه‌سازی یا کادرسازی و استفاده از نیروهای جوان، کاملا ناموفق بوده‌ایم. دهه‌هاست که نیروهای جوان‌‌ اصلاح‌طلب در دو قوه مجریه و مقننه و یا حتی موسسات عمومی غیر دولتی همچون شهرداری‌ها، به جایگاه مناسبی نرسیده‌اند. این در حالی است که نیروهای اصولگرا تاحدی پشتوانه‌سازی کردند. در مجموع اگر واقعا می‌خواهیم کشور در آینده متحمل زیان‌های سنگین نشود، ضروری است که هر دو جریان، جوانانی را در سطوح مدیریتی وارد کنند. من گمان می‌کنم این چهارسال، آخرین مهلت برای جوانگرایی است که البته این چهار سال را هم به عاریت گرفته‌ام و در واقع مهلتمان تمام ‌شده است. ما باید به سمت جوانگرایی و جوان‌باوری حرکت کنیم و نگاه‌های دیگر را کنار بگذاریم.

جوان هیچ‌گاه به‌خودی خود، تهدید نیست بلکه جوان و جوانی ظرفیت است. همواره دولت‌هایی در کارشان موفق بوده و هستند که از ظرفیت جوانی، درست استفاده کرده‌اند. اگر از انر‌ژی، شور، نشاط و پتانسیل جوانی در کنار تجربه و خرد بزرگ‌ترها استفاده‌کنیم، در جهت اعتلای کشور حرکت کرده‌ایم و اگر چنین اتفاقی روی ‌ندهد، قطعا با مشکلات بزرگی مواجه خواهیم شد. اگر برای نیروهای اجرایی از‌ اشخاص با سن و سال استفاده بکنیم، طبیعتا آن چابکی، شور و نشاط لازم برای اجرای امور را نخواهیم دید و اگر بخواهیم در حوزه تصمیم‌گیری و سیاستگذاری از‌ اشخاص کم‌تجربه استفاده کنیم، به مشکلات زیادی برمی‌خوریم. باید هر چیزی سر جای خود باشد. تقریبا همه کشورهای پیشرفته و متمدن به این تجربه رسیدند که راهبری، ایده‌پردازی، تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی عموما بر عهده اشخاص باتجربه و کارکشته و اجرا که به انرژی و فعالیت بیشتری نیاز دارد، برعهده جوانان باشد. اگر ما از تجربه کشورهای دیگر بهره ببریم، حضور جوانان در عرصه‌های مختلف نه تنها تهدید نیست، بلکه فرصت است.

* هنگامی که دولت روحانی تشکیل شد، پیرترین دولت پس از انقلاب بود. عده‌‌‌ای می‌گویند در آن مقطع نسپردن مسئولیت‌‌‌‌ها به جوانان اشتباه نبود، چراکه به علت بحران باید‌ اشخاص باتجربه وارد می‌شدند. این توجیه را تا چه حد درست می‌دانید‌‌‌؟

** من اصلا مخالف این گزاره نیستم و فکرمی‌کنم تا حدی هم درست هست اما اثبات شی نفی ما ادا نمی‌کند. اینکه شما نیاز دارید برای رفع بحران‌، اشخاص با‌تجربه‌تر را به کار بگمارید اصلا به این معنا نیست که نتوانید از جوانان به عنوان دستیار یا کارشناس یا معاون درکنار اشخاص مجرب، استفاده کنید. با اینکه می‌پذیرم دولت اول آقای روحانی به لحاظ شرایط و بحران‌های موجود در آن دوره، نمی‌توانست و نباید ریسک پذیر می‌بود، اما به نظرم این ضرورت احساس می‌شد که جوانان هم وارد عرصه اجرا شوند و درکنار مدیران باتجربه، برای آینده تجربه کسب کنند. این جوانان می‌بایست برای تصدی امور در دولت دوم آماده می‌شدند، اما در این خصوص بسیار ضعیف عمل شد و این نقطه ضعف، به شدت به دولت دوم روحانی آسیب وارد می‌کند. ما نیاز به کادرسازی داشتیم و به بهانه‌‌‌‌های مختلف، فرصت را از دست دادیم.

از جمله بهانه‌‌‌‌ها این بود که دولت به خاطر حجم بالای نیروی انسانی که در هشت سال گذشته وارد شده و قوه مجریه را بسیار فربه کرده، امکان جذب نیرو ندارد. اما پاسخ ما این بود که اگر شما فرض‌ را بر این بگیرید که در یک دستگاهی ده‌هزار نیرو‌‌‌‌ وارد شده و نیروی مازاد دارد و نمی‌شود نیرو جذب کرد، اگر صد نفر در‌ تمام کشور به این دستگاه اضافه شود تغییر چندانی در مازاد نیروی انسانی ایجاد نمی‌کند! در عوض یک بدنه مدیریتی قوی برای آینده کشور ساخته می‌شود. به نظر می‌رسد در استفاده از جوانان‌ اصلاح‌طلبی که متخصص و ماهر بودند، سال‌ها کارکردند و هزینه‌‌‌‌های زیادی دادند، بدسلیقگی شد و این‌‌‌‌ جوانان به شدت مورد ظلم قرار گرفتند.

انتخاب باتجربه‌‌‌‌ها برای امور اجرایی، حرف درستی بود، اما در کنار آن، این نیاز هم شدیدا احساس می‌شد که نیروهای جوان، با انگیزه و متخصص که به‌روزتر از بسیاری از مدیران اجرایی‌اند، کنار مدیران قرار بگیرند تا‌‌‌‌ مدیران تجربه خود را به جوانان، انتقال دهند. دولت دوم دکتر روحانی باید ظرف 6ماه آغازین خود‌‌‌‌ این کار را انجام دهد.والا نمی‌توان به رشد نیروهای جوان در چهار سال پیش‌رو امیدوار بود. البته وعده داده شده که میانگین سنی کابینه، 5 یا 8 سال پایین بیاید. من امیدوارم این کاهش میانگین سنی نه تنها در سطح کابینه بلکه در سطوح مدیرتی میانی و پایینی هم رخ‌ بدهد که ما شاهد حضور جوانان بیشتری در عرصه مدیریت کشور باشیم.

* در انتخابات‌های اخیر مجلس و شورای شهر، شورای‌عالی سیاستگذاری‌‌‌ اصلاح‌طلبان جهت ورود جوانان به عرصه تقنینی و نظارتی کشور، سهمیه‌ای برای آنان در نظر‌گرفتند. شما این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید‌‌‌‌‌‌‌؟

** ما در اینجا به مفهومی به نام تبعیض مثبت متوسل می‌شویم. یکی از کاربردهای این مفهوم، زمانی است که‌‌‌‌ یک بخش جامعه به هر دلیلی به آنچه شایسته آن هستند، نمی‌رسند. به نظر من‌ مسلم است در دهه‌‌‌‌های گذشته به زنان و جوانان این‌‌‌‌ کشور، کم‌توجهی شده و باید تامدتی برای آنان تبعیض مثبت قائل شویم. سهمیه زنان و جوانان، ماحصل فشار این دو قشر بوده و البته باید از شورای‌عالی سیاستگذاری تشکر کنیم که با تمام تلاش در جهت احقاق حقوق این دو قشر کوشید. البته شورای‌عالی، سقف بازه سنی جوانان را تا 45سال افزایش داد که در این مورد، مسامحه شدیدی صورت گرفت و به نظرم بهتر بود بر یکی از استانداردهای موجود توافق می‌شد و حداکثر ۴۰ سال را مد نظر می‌گرفتند. به هر رو، ورود جوانان به شورا، اتفاق بسیار خوبی بود و فعالان سیاسی جوان، هر چند ممکن است روی مصادیق بحث داشته باشند، اما از اصل این اتفاق راضی هستند. این اتفاق خوب باید در چند دوره آتی تکرار شود و به قوه مجریه و شهرداری‌‌‌‌ها هم تسری یابد.

معتقدم شورای‌عالی سیاستگذاری در شناسایی مشکل و تخصیص سهمیه بسیار خوب عمل کرد و تبعیض مثبت را به درستی ایجاد کرد. گمان می‌کنم‌ نه تنها جوانان، بلکه اکثریت قاطع جامعه با این سهمیه‌‌‌‌ها موافق باشند. البته در این میان، برخی از فعالان نسبت به ورود جوانان به شورا نقد می‌کردند و انتقاد آن اشخاص، این بود که ما نباید جوانان را امروز وارد شورای شهر کنیم، چرا که شورا در مورد مسائل کلانشهری تصمیم‌گیری می‌کند و سیاست‌های کلانشهر را می‌نویسد و چون جوانان کم‌تجربه‌اند، ما نباید جوانان را وارد این نهاد کنیم. پاسخ ما این بود که هرچند نقد شما در کلیت امر‌‌‌‌‌ درست است اما متاسفانه با توجه به تجربه چهار سال دولت یازدهم،‌‌‌‌‌ اتفاقی که رخ می‌دهد، این است که اگر مرجع تصمیم‌گیر اعم از شخص حقوقی و حقیقی نتواند با جوانان امروز ارتباط برقرار کند‌‌‌‌‌، طبیعتا برای پست‌های میانی و اجرایی دستگاه متبوع خود‌‌‌‌‌ سراغ همنسلی‌‌‌‌‌های خود می‌روند و هرگز جوانان را به سمت‌‌‌‌‌های مختلف نمی‌گمارند که این اتفاق کاملا طبیعی است.

برای مثال اگر یک شخص 60ساله‌‌‌‌‌‌‌ وزیر شود، طبیعتا این‌ شخص نمی‌تواند به راحتی با یک جوان 25 تا 30‌ساله ارتباط برقرار کند و برای معاونان و مدیران‌ ستادی خود سراغ همنسلی‌های خود می‌رود. چراکه سال‌ها با هم کارکرده‌اند و مبانی فکری شیوه‌های اجرایی همدیگر را بهتر درک می‌کنند. این تفاوت نسلی میان جوانان و مدیران فعلی، اجازه تعامل میان این دو قشر از جامعه را نمی‌دهد. راهکار جوانان این بود که عده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از جوانان وارد مجلس یا شورای شهر شوند که هم مطالبات جوانان را پیگیری کنند و هم ارتباط میان مدیران و جوانان را برقرار کنند. البته این اندیشه که جوانان‌‌‌‌‌ باید در ابتدا وارد پایین‌ترین سطوح مدیریت شوند، پس از آن‌‌‌‌‌ به‌تدریج پله‌پله رشد‌ کند و هنگامی که در طی سالیان متوالی، تجربیات ارزشمندی کسب کردند، وارد نهادی همچون شورای شهر بشوند، در شرایط عادی کاملا درست است، اما امروز به دلیل همان شکاف نسلی نیاز داشتیم جوانانی به شورا بروند که این اشخاص، زمینه‌ساز حضور جوانان در عرصه‌های مدیریت شهری شوند و حتی با دولت در خصوص ورود جوانان به سطوح مدیریت رایزنی کنند.

* در ماه اخیر دولت لایحه تفکیک سازمان ملی جوانان از وزارت ورزش و جوانان را به مجلس تقدیم کرد. شما ضرورت وجود این سازمان را چه می‌دانید؟

** من معتقد‌‌م کشور از نبود یک نهاد فرابخشی برای امور جوانان رنج می‌برد. به نظرم احیای سازمان ملی جوانان یک راهکار مناسب برای حل این مشکل است. متاسفانه در سال‌های دولت دهم ما شاهد چندین ادغامی بین وزارتخانه‌‌‌‌‌‌ها و یا سازمان‌‌‌‌‌‌های گوناگون بودیم‌‌‌‌‌‌ که این ادغام‌ها برای کشور زیانبار بود. چراکه‌‌‌‌‌ در درجه اول، این ادغام‌‌‌‌‌‌ها به درستی انجام نشدند و‌‌‌‌‌ در درجه دوم، این ادغام‌‌‌‌‌‌ها از پشتوانه مطالعاتی لازم برخوردار نبود. در مورد وزارت ورزش و جوانان هم همین اتفاق روی داد. دو معاونت‌‌‌‌‌ ریاست‌جمهور که شاید تنها شباهتشان بازه سنی مخاطبانشان بود، با هم ادغام شدند. صرفا به این دلیل که مجلس نمی‌توانست به صورت مستقیم به ورزش نظارت کند، سازمان ملی جوانان را هم قربانی کردند. سازمان ملی جوانان، اعتبار مشخصی داشت و رئیس این سازمان، معاون‌‌‌‌‌ رئیس‌جمهور بود اما پس از ادغام، شأن این سازمان در حد یکی از هفت معاونت وزارت ورزش و جوانان تقلیل پیدا کرد. این اتفاق در هر چهار ادغام رخ ‌داد.

برای نمونه شاهد این بودیم که اگر به فرض یک‌ شخص از بدنه صنعت بر صدر وزارت صنعت، معدن و تجارت می‌نشست بخش تجارت مورد غفلت قرار می‌گرفت و اگر فردی از بدنه بازرگانی وزیر می‌شد، عکس این ماجرا رخ می‌داد و این موضوع نقصی است که عموما در این گونه ادغام‌ها وجود دارد. در وزارت ورزش و جوانان به خاطر حساسیت بیشتر جامعه و پرداختن بیشتر رسانه‌ها به ورزش، مسائل جوانان مسائل حاشیه‌ای یا دست دومی تلقی و نادیده گرفته می‌شد. یک سازمانی با اعتبار و با ساختار سازمانی مشخص که به عنوان یک نهاد فرابخشی، مطالبات جوانان در دستگاه‌های مختلف را پیگیری می‌کرد، تبدیل به یک معاونت وزارتخانه با 4 اداره‌‌کل شد. متاسفانه با این اتفاق، سازمان ملی جوانان در بوروکراسی اداری‌‌‌‌‌ گرفتار شد و نتوانست وظایف نهادهای مختلف در قبال جوانان را آن‌گونه که شایسته بود پیگیری کند. به دلیل مهجور شدن این سازمان، ستاد ساماندهی جوانان در طی این سال‌ها نتوانست عملکرد قابل قبولی داشته باشد. شورای‌عالی جوانان نه تنها تعداد جلسات قابل قبولی نداشت بلکه همان جلسات‌‌‌‌‌‌، خروجی مناسبی هم نداشتند.

این دلایل، ما را به اینجا می‌رساند که این تفکیک، ضروری است و باید انجام شود. در اینکه باید نهادی بالادستی متولی پیگیری مستمر تمام خواسته‌‌‌‌‌‌های جوانان باشند، هیچ‌تردیدی وجود ندارد. دامنه این خواسته‌ها از مباحث بنیادین همچون اشتغال، مسکن و ازدواج شروع می‌شود و به مطالباتی همچون اوقات فراغت و ورزش می‌رسد. ورزش بخشی از خواسته‌های جوانان است‌‌‌ اما در این ادغام برعکس شده یعنی رسیدگی به امور جوانان بخشی از وزارت ورزش و جوانان شده، لذا این تفکیک شدیدا ضروری است. متاسفانه در دولت یازدهم هم فرصت‌سوزی شد.

در حالی که در جلسه شورای‌عالی جوانان که ابتدای دولت یازدهم تشکیل شد، قرار بود مساله تفکیک ظرف مدت یک ماه نهایی شود، شاهد بودیم که به دلیل مخالفت بخشی از دولت و همراهی پنهان برخی افراد در خود وزارت ورزش و جوانان، این مهم تا روزهای آخر دولت به تعویق افتاد تا رئیس‌جمهور شخصا وارد ماجرا شود. الان هم دولت لایحه تفکیک را به مجلس داده است. تفکیک وزارت ورزش و جوانان مستلزم ‌‌‌‌‌پذیرش چند کمیسیون و تایید کلیات و جزئیات در صحن علنی مجلس است. البته در مجلس هم نظرات مختلفی وجود دارد. در حالی که کمیسیون اجتماعی مجلس با‌‌‌‌‌ لایحه تفکیک وزارت ورزش و جوانان موافقت کرده، اما کمیسیون فرهنگی با آن مخالفت است. امیدواریم با پیگیری مصرانه دولت هرچه سریعتر مراحل تفکیک، طی شود.

* لزوما رئیس سازمان ملی جوانان، باید از میان جوانان باشد؟

** عده‌ای مطرح می‌کنند که باید یک جوان رئیس سازمان ملی جوانان شود و غیر از این هر اتفاقی بیفتد‌‌‌‌‌‌، نقض غرض است. من از زاویه‌‌‌‌‌‌‌‌ای با این سخن، موافق و از زاویه دیگر مخالف هستم. از آن‌ رو موافقم که ریاست یک‌ شخص سالخورده بر این سازمان نمی‌تواند‌‌‌‌‌ راهگشا باشد و از آن سو مخالفم که جوانان را برای تصدی این سمت آماده نکرده‌ایم و هنوز تجربه مدیریتی لازم برای ریاست چنین سازمانی در نسل ما وجود ندارد. در مجموع نظرم این است که باید اولا رئیس آینده این سازمان از نیروهای باتجربه‌‌‌ای که در بازه سنی 40 تا حداکثر 50سال هستند، انتخاب شود، ثانیا،‌ شخص مزبور با جوانان ارتباط خوبی داشته باشد و ثالثا، آن‌ شخص بتواند خواسته‌ها‌، دغدغه‌ها و مطالبات جوانان را درک کند و در جهت احقاق حقوق آنها تلاش مطلوبی داشته باشد.

لذا معتقدم در عین اینکه رئیس آینده این سازمان، باید یک حدی از جوانی را داشته باشد، نباید‌ شخص بی‌تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌ای باشد. چراکه ما یک بار دیگر هم دیدیم یک جوان رئیس این سازمان شد و متاسفانه‌‌‌‌‌‌ هرگز نتوانست به خوبی از پس وظایف خود بر بیاید. لذا نمی‌خواهیم این موضوع تکرار شود. همچنین معتقدم کسانی که در دولت یازدهم مخالف تشکیل سازمان ملی جوانان بودند نباید در این جایگاه قرار بگیرند. آنها با فرصت‌سوزی این مسیر را ناهموار کرده‌اند و حالا نباید رنگ عوض کنند.

* از شما به عنوان عضو منتخب شورا می‌پرسم، آیا در شورای شهر دغدغه‌ای برای ورود تدریجی جوانان به ساختار مدیریت شهری وجود دارد‌‌‌؟ آیا در این موضوع این برنامه‌ریزی اتفاق افتاده‌است؟

** بله، از آنجا که اعضای شورای شهر در همه فعالیت‌های خود به میثاقنامه و سیاق شورای‌عالی سیاستگذاری‌‌‌ اصلاح‌طلبان اهتمام ویژه دارند و با تمام وجود در جهت اجرای کامل آن می‌کوشند و چون شورای‌عالی سیاستگذاری اصرار بر جوان شدن چرخه مدیریتی کشور داشت و برای ورود جوانان سهمیه در نظر گرفت، حتما اعضای شورای شهر برای ورود گام به گام جوانان به مدیریت شهری، دغدغه ویژه داشته و در ادامه نیز خواهند داشت. فعلا برنامه مدونی جهت ورود مرحله به مرحله جوانان نوشته نشده اما همیشه در بحث‌های مختلف اعم از انتخاب شهردار و مدیران شهرداری و همچنین در پیش‌بردن فعالیت‌های شورا، شخصا بارها این موضوع مهم را یادآوری کرده‌ام و خوشحالم که استفاده از‌‌‌‌‌‌‌‌ جوانان و بانوان مورد تاکید دیگر اعضای شورا نیز هست.

* عده‌‌‌ زیادی از جوانان معتقد‌ند صرفا جوان‌هایی که حداقل یکی از دو رانت خویشاوند بودن با یکی از سران اصلاحات یا نزدیکی به سران اصلاحات را داشته‌ باشند در ساختار‌‌ اصلاح‌طلبان رشد ‌می‌کنند. شما این نقد‌ را تا چه حد قبول دارید؟ اگر قبول دارید راهکارتان چیست؟

** نمی‌شود این موضوع را به‌طور کامل نفی یا تایید کرد. البته خودم مثال نقضی بر این ادعا هستم. چرا که من نه خانواده‌‌ام، خانواده نزدیک به یکی از رئوس اصلاحات بوده و نه خودم به متنفذانی که در تعیین لیست اثرگذار بوده‌اند وابستگی داشته‌ام. از نظر سیاسی وابسته به حزب اعتماد ملی هستم و... طبیعتا نمی‌توانم از رانت ایشان استفاده‌‌‌ای کرده باشم. لذا این بحث در مورد خودم صادق نیست. هرچند در جایگاه‌هایی مصادیقی وجود دارد اما اینکه ما برخی مصادیق را به‌ تمام جریان اصلاحات تسری بدهیم، درست نیست. البته اصلا دور از ذهن نیست که بعضی از بزرگان تلاش‌کنند نزدیکان خود را وارد چرخه قدرت کنند اما اینکه ما فکر کنیم تمام جوانانی که در جریان اصلاح‌طلبان رشد کردند به یکی از این 2 رانت وابسته بودند، پذیرفتنی نیست. اگر جوانان ریسک فعالیت در احزاب را بپذیرند و برای فعالیت حزبی خود، ارزش، اعتبار و جایگاه قائل شوند و کاملا هم حساب‌شده در احزاب فعالیت کنند، حتما امکان رشد برایشان وجود دارد.

یکی از مشکلات فعلی، این است که جوانان ما از فعالیت حزبی استقبال نمی‌کنند. می‌پذیرم که موانعی بر سر راهشان هست که عدم تمایل به احزاب را تاحدی موجه می‌کند اما به نظر می‌رسد اکنون فضا با گذشته، متفاوت است و امکان فعالیت حزبی برای جوانان، بیشتر از گذشته مهیاست. فکر می‌کنم هر چیزی بهایی دارد و اگر کسی می‌خواهد در مسیر بزرگی گام بردارد باید بهای بزرگی بپردازد. جوانانی که بنای فعالیت کلان سیاسی دارند، باید وارد فعالیت‌های حزبی و سیاسی حرفه‌‌‌ای شوند چون اکنون فضا به سمتی می‌رود که دیگر نمی‌توانیم بدون فعالیت حرفه‌ای، نتیجه حرفه‌‌‌ای‌‌‌ بگیریم.

اگر ما وارد احزاب نشویم و عرصه‌ را خالی بگذاریم، طبیعتا عرصه خالی به سمت رانت پیش خواهد رفت و آن وقت نمی‌شود، دیگر هیچ‌گله‌‌‌ای‌‌‌ را مطرح کرد. چراکه در نبود فعالیت‌های تشکیلاتی جوانان، دیگران از رانت استفاده کردند. من بر این باورم که ما جوانان اصلاح‌‌طلب باید راه استفاده دیگران از رانت را ببندیم و هیچ‌چیز دیگری جز تلاش در چارچوب احزاب، سد راه این رانت‌ها نمی‌شود. در نهایت به نظر می‌رسد افق آینده کشور به سمت فعالیت در احزاب خواهد ‌رفت. وجود احزاب قدرتمند و توانمند در کنار رسانه‌های قوی و کارا، لازمه و اساس مردمسالاری است.

http://www.armandaily.ir/fa/news/main/191907

ش.د9602496