(روزنامه شرق - 1396/10/19 - شماره 3056 - صفحه 3)
* یکی از اتفاقات مهمی که اواخر عمر آقای هاشمی رخ داد، انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم بود. در این خبرگان فهرست منسوب به ايشان پیروز شد. پدر شما بعد از مشخصشدن نتایج چه تصوری از ترکیب جدید خبرگان داشتند؟
** من در انتخابات خبرگان، رئیس ستاد فهرست «خبرگان مردم» بودم. به همین دلیل، در این زمینه ارتباط زیادی با ایشان داشتم. مهمتر از اینکه چه کسانی برنده این انتخابات شدند، پیامی بود که مردم با این رأی ارسال کردند. به نظر من این پیام از طرف بخشهایی دریافت نشد. ایشان خوشحال بودند از اینکه مردم نسبت به تصمیمات خود آگاهتر شدهاند. بهدلیل همین فضا، پیشبینی میکرد که انتخابات ریاستجمهوری نيز برای آقای روحانی انتخابات موفقیتآمیزی باشد؛ اگر که با مردم صادقانه صحبت کند.
* احیانا جمله خاصی که ایشان بعد از روشنشدن نتایج در فضای پدر و فرزندی به شما گفته باشند، چه بوده است؟
** به دلیل اینکه در ستاد بودم، کسب رضایت ایشان برای من خیلی مهم بود. هرچند رضایت ایشان بیشتر از ناحیه تأمین منافع ملی بهدست میآمد. ایشان حس میکرد که شاید پیام مردم بتواند تأثیر خوبی بر روند کاری خبرگان داشته باشد. اما متأسفانه بعد از آن، آنچه توقع بود، اتفاق نیفتاد. مثلا در انتخابات داخلی خبرگان... (جمله نیمهکاره میماند) اما اینکه شما میگویید چه جملهای گفتهاند؛ باید بگویم اخلاق ایشان طوری نبود که بخواهد احساسات خود را بروز دهد.
* بعد از آنکه آیتالله جنتی وارد فهرست منتخبان شدند و در انتخابات داخلی خبرگان و هیئترئیسه هم پیروز شدند، واکنش بیرونی آقای هاشمی را شاهد بودیم. اما در خصوصی نسبت به آنچه رخ داد، چه گفتند؟
** هم مشاوران ایشان و هم خود ایشان پیشبینی چنین موضوعی را میکردند. پیشبینی این موضوع سخت نبود. به نظرم ورود ایشان به انتخابات داخلی خبرگان از جنس همان حضور در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢ بود. ایشان در یک فضای سختی که تصمیمگیری در آن راحت نیست، احساس مسئولیت کرد و وارد شد. در این شرایط خود شخص احساس رضایت میکند و معتقد است از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکرده است. همانطورکه خودش میگفت آبرویش را در میدان گذاشت، اما نتیجه چیز دیگری بود.
* برنامه خاصی برای خبرگان این دوره داشت؟
** حاجآقا اعتقاد داشت، خبرگان میتواند با یک نظارت دقیق، اتهامات، تهمتها و فشارهایی را که به سازمانهای زیر نظر رهبری میآید، خنثی کند. این موضوعی بود که در زمان حیات ایشان دنبال میشد؛ اما به نظر میآید بعد از اینکه ایشان در چارچوب هیئترئیسه قرار نگرفت. جریان دیگری در خبرگان چندان به این موضوع اعتقاد نداشتند؛ حتی حاجآقا برای اینکه حسننیت خود در این بحث را هم نشان دهد، اولین کاری که کرد، این بود که گزارش کاری مجمع تشخیص مصلحت را بهعنوان یکی از نهادهای زیر نظر رهبری، در خبرگان ارائه داد.
* راجع به ردصلاحیت سیدحسن خمینی ایشان موضع صریح و نسبتا تندی گرفتند. برداشت پدر شما درباره این موضوع چه بود؟
** آقای هاشمی این اتفاق را یک اتفاق سیاسی قلمداد میکرد. حاجآقا شناخت خوبی از نوع تحصیلات، سواد و نوشتههای حسنآقا داشت (چون آقای هاشمی ارتباطات خوبی با حسنآقا داشت). من حتی متوجه شدم ایشان وقتی فرصت شد که نزد آقای یزدی برود و در مباحثهای که با ایشان داشت، آقای یزدی هم قبول کرد که سطح سواد حسنآقا در سطح مطلوبی است. بههرحال خود آقای هاشمی یکی از مشوقان حضور حسنآقا در خبرگان بود. تعدادی از نزدیکان ایشان، مخالف و تعدادی هم موافق حضور سیدحسن بودند؛ اما آقای هاشمی هم ایشان و هم افرادی را که قابلیت حضور داشتند، تشویق کرده بود که کاندیدا بشوند. ایشان تا آن مقطع احتمال ردصلاحیت حسنآقا را ضعیف میدید. شاید یکی از دلایلی که ایشان خیلی متعجب شد و چنین واکنشی نشان داد، از نظر شناختی بود که نسبت به وضعیت و سطح دانش حسنآقا داشت. من فکر میکنم اگر آقای هاشمی احتمال ردصلاحیت را پیشبینی میکرد، این مشورت را شاید به حسنآقا نمیداد که ایشان نامزد شود.
* باید سال ٩٥ پیشدرآمد انتخابات ریاستجمهوری ٩٦ بوده باشد. طبیعتا پدر شما باید در این زمینه محل رجوع بوده باشد. ممکن است توضیحات بیشتری درباره این مراجعات و احیانا جلسات خصوصی بفرمایید؟
** فکر میکنم شخص آقای هاشمی نسبت به انتخابات از دولت پیشقدمتر بود. خبر دارم که ایشان بدنه دولت را نصیحت میکرد و به آنها میگفت که ارتباطات خود را با مردم بیشتر کنید. بخش اطلاعرسانی دولت را فعالتر کنید. اگر افرادی که در این زمینه کار میکنند، ضعیف هستند، آنها را تغییر دهید و تعارف نکنید؛ چراکه مجموعه جریاناتی هدفشان ضربهزدن به دولت است. فرض آقای هاشمی بر این بود که در دوره دوم، آقای روحانی میتواند اقدامات خود در دور اول را تکمیل کند. جامعه هم تقریبا چنین تصوری داشت. درواقع از برخی جهات ایشان خود موتور محرک میشد و به دولت گوشزد میکرد که چرا اقدامات خدماتی یا رفاهی را منعکس نمیکند یا اینکه چرا در برابر تخریبها سکوت میکند. با شخص آقای روحانی هم جلساتی را برگزار میکرد.
* این جلسات به چه شکلی بود؟ آیا مستمر بود؟ چه کسی درخواست برگزاری میداد؟
** اینکه میگویم ایشان پیشقدم بود؛ همین بود. شاید بعضی وقتها خود ایشان پیشقدم میشد تا به دولت رهنمودهایی را بدهد. آقای روحانی را بهسختی میشد ملاقات کرد. مثلا اعضای دولت میآمدند گله میکردند که ما سخت میتوانیم آقای روحانی را ببینیم! شاید آقای هاشمی را بیشتر میدیدند.
آقای هاشمی میگفت من هم بعضی وقتها که میخواهم با آقای روحانی تماس بگیرم، شاید دو روز طول میکشد که ایشان را پیدا کنم! آقای هاشمی توقع داشت که دولت ارتباط درونی (با اعضای دولت) و بیرونی خود با مردم را جدیتر بگیرد. شخص آقای هاشمی، جزء شخصیتهای نادر سیاسی کشور بود که با مردم دائم در ارتباط بود، حتی زمانی که هم در شرایط محدودیت بود، (یعنی شرایطی که سعی میشد ایشان کمتر مورد مصاحبه قرار بگیرد، یا اخبار ایشان از صداوسیما کمتر منتشر شود یا مردمی که میخواستند او را ملاقات کنند، منع میشدند) ولی ایشان ایستادگی میکرد و برای این موضوع زمان صرف میکرد. با گروههای مختلف مردم دیدار داشت و حتی دیدارهای انفرادی با برخی چهرهها مثل افراد ذینفوذ محلی برگزار میکرد. آقای هاشمی بهصورت دائم با این چهرهها در ارتباط بود.
* کدامیک از وزرا بیشتر به دیدن آقای هاشمی میآمدند؟ از طرفی دیدارهایشان با روحانی در این مدت چند بار بود؟
** دیدار وزرا با آقای هاشمی بیشتر از آقای روحانی بود (میخندد) وزرا هر زمانی وقت دیدار میخواستند، آقای هاشمی در اولویت قرار میداد؛ برای مثال وزیر خارجه، وزیر بهداشت، وزیر کار و مسکن، تقریبا همه به ملاقات میآمدند. تعدادی هم به خاطر ارتباطات کاری مجموعه وزارتی با مجمع تشخیص، نزد آقای هاشمی میآمدند. دو دوره ارتباط آقای هاشمی با دولتها قطع شد. یکی مربوط به دوره اصلاحات است که آنها هم جرئت نمیکردند با آقای هاشمی دیدار کنند! بااینحال ملاقاتهایی کموبیش انجام میگرفت. البته برای این ملاقاتها منعی از سوی آقای هاشمی وجود نداشت، بلکه از آن طرف ممنوعیت وجود داشت. دیگری هم دوره احمدینژاد که ارتباط ایشان با دولت قطع شد. البته باز هم ممنوعیت از طرف دولت ایجاد شده بود.
* شما در صحبتهای خود اشاره کردید که برای دیدارهای مردمی آقای هاشمی ممنوعیتی قرار داده بودند. جنس این ممنوعیتها چه بود و از کجا بود؟
** در دولت آقای خاتمی تا جایی که من به یاد دارم، درباره ملاقاتهای خارجی آقای هاشمی محدودیت ایجاد شد. صداوسیما در آن زمان محدودیتی برای پخش تصویر آقای هاشمی نداشت. ملاقاتهای مردمی آقای هاشمی هم تقریبا انجام میشد؛ اما اگر شخصیتی سیاسی- خارجی وارد کشور میشد و درخواست دیدار خود با آقای هاشمی را به وزارت خارجه میداد، این درخواست رد میشد. در دولت احمدینژاد، صداوسیما بهتدریج آقای هاشمی را سانسور کرد. ملاقاتهای خارجی تقریبا بایکوت شد. درباره ملاقاتهای مردمی هم وضع طوری بود که اگر ملاقاتکنندهها از استانی به غیر از تهران درخواست دیدار داده بودند، در همان استان تهدید میشدند. البته خیلیها به این تهدیدها بیتوجه بودند و برای ملاقات میآمدند. ملاقاتهای مناسبتی - مثلا برای روز دانشجو یا روز کارگر و امثالهم - را هم سعی میکردند انجام نشود. بهتدریج که بخشی از جامعه نسبت به احمدینژاد و ماهیت او آگاهی پیدا کردند، خودشان به ملاقات میآمدند.
* آیا جلسه ویژهای با فعالان سیاسی درباره انتخابات ریاستجمهوری برگزار میکرد؟
** بله. برقرار میشد. بخشی از این جلسات به احزاب خلاصه میشد که ایشان با سران احزاب در دورههای متفاوت جلسه داشت که آنها در این مقاطع مشورتهای ویژهای با آقای هاشمی داشتند. یک بخش از ارتباط هم با کابینه و آقای روحانی بود و البته جلسات مشترکی را هم با آقای خاتمی و روحانی داشتند.
* از دیگر موضوعاتی که در سال آخر عمر آقای هاشمی رخ داد، صدور حکم اعدام بابک زنجانی بود. البته از زمان رسانهایشدن این چهره، از ارتباط این فرد با دولت هاشمی هم سخن رفته است. نظر آقای هاشمی درباره این فرد چه بود؟
** ظهور بابکزنجانیها را به خاطر عملکردهای غیرسیستماتیک در دولت میدانست. کشور هم به جایی رسیده بود که فساد نهادینه شده بود. به ایشان در این زمینه خیلی رجوع میشد. خب ایشان این ارجاعات را خیلی باز نمیکردند... .
* موافق حکم اعدام بود؟ در این زمینه صحبت کرده بودید؟
** اینکه باید اعدام شود یا نشود، تشخیص ایشان نبود. قضیه بابک زنجانی خیلی زوایای پنهان داشت. شاید تنها قوه قضائیه در این رابطه خبر داشت و حتی دولت هم خبر نداشت و بالطبع آقای هاشمی هم خبر نداشت.
* ارتباط خاصی با دولت هاشمی داشت؟
** خیر. من تا جایی که به یاد دارم، ایشان بهعنوان صنعتگر یک جایزه دریافت کرد. من فکر میکنم آنموقع بابک زنجانی واقعا فقط یک صنعتگر بود. یک تولیدی داشت و خوب هم کار کرده بود. اینکه میگویم آقای هاشمی نگران بود، بستری بود که فراهم شد و بابک زنجانی را به آنچه امروز متهم است، تبدیل کرد. شاید بابک زنجانی وقتی در کیش یک تولیدی داشت، فسادی را مرتکب نشده بود، اما بستری بر جامعه حاکم شد که جامعه پر شد از دلالهایی که بخواهند اقتصاد را دور بزنند و خارج از نظارت فعالیت کنند. منظورم این است که ایشان به شخص بابک زنجانی انتقاد نداشت، بلکه به شرایطی انتقاد داشت که منجر به این وضع شده بود.
* اگر به یک هفته و روز آخر حیات ایشان بازگردیم، سؤال این است که استخررفتن و ورزش شنا را چه میزان بهطور روتین پیگیری میکردند؟
** آقای هاشمی بهطور منظم برنامه ورزشی داشتند. در حیاط خانه میدوید و اگر هوا مناسب نبود، از تردمیل استفاده میکرد. در هفته هم دو، سه بار بهطور منظم و در یک ساعت مشخص استخر میرفت. همان یک ربع، بیست دقیقهای را که به استخر میرفت، تنها بود، زمان دیگری تنها نبود.
* یعنی همیشه تنها استخر میرفت؟
** بله.
* پس محافظان با ایشان نبودند؟
** چرا بودند. تا مقابل در استخر میآمدند. اما داخل نمیرفتند. ایشان تمایل نداشت محافظان وارد استخر شوند. همین یک جا را ایشان همیشه تنها بود. از لحاظ جسمی هم به خاطر اینکه منظم ورزش میکرد، خیلی سالم بود. روز آخر که فوت کرد، من ایشان را ندیدم.
* آخرین دیدار شما چه زمانی بود؟
** من صبح روز شنبه برای کاری درباره دانشگاه آزاد و کار دیگری هم درباره مرکز تحقیقات استراتژیک، به منزل ایشان رفتم و با هم صبحانه خوردیم. هنگام صرف صبحانه همیشه فرصت مناسبی بود تا درباره موضوعات مختلف صحبت کنیم. من برای پیگیری کارم باید با ایشان به مجمع میرفتم. در خودروی ایشان نشستم. در آنجا هم حدود نیمساعت یا ٤٥ دقیقه صحبت کردیم. اتفاقا همان روز که رسیدیم، ایشان جلسه ویژه کمیسیونهای مجمع را داشت. پلههای ساختمان را که حدود ٣٠ پله بود، یکسره دوید و بالا رفت. من خودم تعجب کردم که حاجآقا چطور این پلهها را دوان دوان بالا میروند! ولی خب متأسفانه فردای آن روز ایشان را ندیدم و متوجه شدم چنین اتفاقی رخ داده است.
* ایشان تیم پزشکی همراه داشت؟
** خیر. تیم پزشکی نداشتند.
* چون آن زمان مسائلی درباره تیم پزشکی مطرح شده بود.
** خیر. یک پزشک مخصوص داشتند که حضور او هم دائمی نبود. اگر موردی پیش میآمد، او را فرا میخواندند. بعضی مواقع در سفرها پزشک، همراه ما میآمد. اما بهطور عادی پزشک حضور نداشت. حاجآقا نیاز نداشت.
* پروتکل خاصی درباره حضور پزشک وجود دارد؟
** ظاهرا پروتکلی برای اشخاص درجهیک در این زمینه وجود دارد. مثلا آمبولانس و پزشک باید باشد. اما هردوی اینها موقع فوت ایشان وجود نداشت. نه پزشک بود و نه آمبولانس. حالا نه اینکه بخواهیم بگوییم هدفی در این مورد وجود داشته است، کلا نیازی به پزشک نبود. آمبولانس در مجموعه تیم حفاظتی ایشان وجود داشت - بهعنوان نمونه در بعضی از برنامهها، آمبولانس در تردد بود- اما آن روز حادثه، آمبولانس نبود.
* محافظان چگونه متوجه شدند که این اتفاق افتاده است؟ رساندن آقای هاشمی به بیمارستان چگونه صورت گرفت؟
** ظاهرا از زمانی که محافظان متوجه میشوند تا ایشان را به بیمارستان برسانند، نزدیک به ٣٠ دقیقه زمان میبرد.
نزدیکترین بیمارستان هم شهدای تجریش بوده است. خب محافظان متوجه میشوند که خبری از آقای هاشمی نیست. احساس کردند صدایی از داخل نمیآید. وقتی رجوع میکنند، ایشان را در شرایطی میببینند که تقریبا تمام کرده بودند.
* با ماشین اسکورت ایشان را به بیمارستان بردند؟
** ایشان را با بنز خودشان به بیمارستان میبرند.
* شما چه زمانی متوجه شدید؟
** با من تماس گرفتند که به بیمارستان بروم. گفتم چیزی شده؟ پشت تلفن به من گفتند چه اتفاقی افتاده است. من فاصله بین منزل تا بیمارستان را نفهمیدم چگونه طی کردم.
* مرگ ناگهانی آقای هاشمی، ابهاماتی را ایجاد کرد.. .
** نه فقط برای ما، بلکه برای سیستم اطلاعاتی نظام یا حتی شورای عالی امنیت ملی، فوت ایشان ابهام دارد. ابهام نه به این معنی که میدانند چه اتفاقی افتاده است، بلکه به این معنی که نمیدانند چه اتفاقی افتاده است. توقع این است که سیستم امنیتی کشور بتواند در فاصله کوتاهی تشخیص دهد برای ایشان چه اتفاقی افتاده است. اینکه ایشان ایست قلبی کرده، احتمالی است که از نظر پزشکان قطعی است. اما دلیل ایست قلبی را نمیدانند چیست. تحقیقاتی هم که من در جریان انجام آن هستم، میدانم که خیلی دیر شروع شد. مثلا برای یک حادثه کوچک، فورا پلیس و... سر میرسد. درخصوص فوت آقای هاشمی تحقیقات دیرهنگام آغاز شد.
* تحقیقات از کی شروع شد؟
** آنطور که ما خبر داریم، شاید با هفت، هشت روز تأخیر شورای عالی امنیت ملی کشور تحقیقات را آغاز کرد.
* خودشان آغاز کردند یا درخواستی مطرح شده بود؟
** من فکر میکنم بايد جزء شرح وظایف خود شورا باشد. ما درگیر مسائل بعد از فوت بودیم، درعینحال پیگیر هم بودیم. یعنی طوری نبود که بیتوجه باشیم. ولی بالاخره اینکه محافظان به طور دقیق بگویند چه شده، یا دلیل این اتفاق چه بوده است، هنوز مبهم است. نمیدانم امکان کشف حقیقت وجود دارد یا خیر.
* درخواست کالبدشکافی دادید؟
** خیر. ما درخواست ندادیم.
* اصلا بحثی دراینباره درگرفت؟
** مطرح بود.
* چرا تصمیم گرفتید این کار را انجام ندهید؟ تصمیم جمعی بود؟
** بههرحال نشد دیگر!
* در نهایت شورای عالی امنیت ملی کشور چه زمانی گزارش خود را منتشر کرد؟
** تاریخ دقیق را به خاطر ندارم. اما شورای عالی امنیت ملی ما پنج فرزند را به حضور خواستند. مهدی که زندان است و نتوانست بیاید. ما چهار نفر رفتیم. در آن جلسه، شورا گزارش نهایی خود را ارائه کرد. همان بحثی را که فائزه مطرح کرد، طرح کردند و گفتند در بدن آقای هاشمی ١٠ یا ١٢ برابر، رادیواکتیو دیدیم. اما این را باعث فوت ایشان نمیدانیم. دلیل آلودهشدن به رادیواکتیو را هم نگفتند چیست. ما این گزارش را خیلی گزارش کاملی ندیدیم. برای ما این گزارش ابهاماتی دارد و آن را قبول نکردیم.
همچنین درخواست کردیم گزارش را در اختیار ما قرار دهند، گفتند نمیتوانند این گزارش را بدهند. بعدا من از آقای روحانی شنیدم که شورای عالی امنیت ملی، گزارشی را هم به ایشان ارائه کردهاند که محتوای آن بستن پرونده بوده است. اما رئیسجمهور هم قبول نکرده و آن را گزارش کاملی ندانسته است. اینطور که من خبر دارم، دوباره گزارش را به شورای عالی امنیت ملی ارجاع داده است که قاعدتا بنا بر دستور رئیسجمهور، پرونده دوباره باز خواهد شد تا بررسی شود. من از این به بعد، یعنی ارجاع پرونده به شورای عالی امنیت ملی، خبری از روند پرونده ندارم.
* بعد از فوت آقای هاشمی، دو مسئله رخ داد. یکی مسئله پلمب دفتر مشاوران در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع بود و دیگری هم بحث وصیتنامه. درباره پلمبشدن دفتر مشاوران، در نهایت مشخص نشد که مرجع صدور دستور کجا بوده است. اساسا چرا این اتفاق افتاد و بعد از آن شما توانستید وارد دفاتر خود شوید؟
** آقای هاشمی سه دفتر داشت. یکی دفتر مجمع تشخیص مصلحت نظام، دیگری دفتر دانشگاه آزاد و در نهایت هم دفتر مرکز تحقیقات استراتژیک. دفتر دانشگاه و دفتر مرکز تحقیقات را من مدیریت میکردم. قاعدتا اگر بنا بود پلمبی صورت بگیرد، باید دفتر اصلی ایشان یعنی دفتر مجمع تشخیص مصلحت پلمب میشد. ما هم بعدا از ماجراهای تشییع و.. به دفتر مجمع رجوع کردیم. حتی کتابخانه حاجآقا را وارسی کردیم که مثلا چیزی را پیدا کنیم، کشوها را بررسی کردیم و لباسهای ایشان را آوردیم، با هیچ محدودیتی مواجه نشدیم. در دانشگاه آزاد هم که خود من مدیریت میکردم، با محدودیتی مواجه نشدیم. این محدودیت در مرکز تحقیقات به دستور آقای ولایتی انجام شد.
* چرا؟
** من هم واقعا نفهمیدم دلیلش چه بوده است. شاید کجسلیقگی. من بعدا پیگیر شدم تا ببینم دستوری از نهادهای بالاتر وجود داشته است که آقای شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور به من گفت ما دستوری ندادیم و این موضوع احتمالا به تشخیص خود آقای ولایتی انجام شده است. بنا بر دستور آقای ولایتی طبقه مربوط به مشاوران و دفتر آقای هاشمی به مدت دو تا سه ماه پلمب شد. کسی تردد نداشت. البته آنجا موضوع خاصی هم وجود نداشت. با این حال اجازه تردد به ما نمیدانند.
* چیزی بود که بخواهید به آن دسترسی داشته باشید و به همین دلیل هم نتوانید؟
** ما در مرکز تحقیقات و نیز دانشگاه آزاد اصلا موضوع محرمانه نداشتیم. اگر موضوع خاصی وجود داشت، در دفتر مجمع پیگیری میشد که ما میتوانستیم آنجا تردد داشته باشیم.
* درباره بحث وصیتنامه، برای همه ما غیرقابل قبول است که آخرین وصیتنامه مربوط به سال ٧٩ باشد. فاطمهخانم دراینباره صحبت کرده و گفته حدس و گمانش این بوده که احتمالا جایی در دفتر مجمع باشد. شما کجاها را جستوجو کردید؟ چطور است که هنوز وصیتنامه پیدا نشده است؟
** ما شواهدی داریم که آقای هاشمی بعد از سال ٧٩ وصیتنامه داشته است. یکی مربوط به همین سفر عراق است که قبل از آن آقای هاشمی گفت در حال نوشتن وصیتنامه است.
* سفر عراق مربوط به چه سالی است؟
** بعد از سال ٧٩ است.
* زیارتی بود؟
** بله. سال ٨٦ یا ٨٧ بود. یک سفر زیارتی- سیاسی بود. در آن سفر آقای هاشمی میهمان آقای طالبانی بود و از آقای هاشمی مثل یک رئیسجمهور استقبال و پذیرایی به عمل آوردند. بهطوریکه حاجآقا از همه نیروهای نظامی آنها با حضور رئیسجمهور سان رسمی دید. خبر دارم حدودا یک ماه قبل از آن حاجآقا وصیتنامهای را تنظیم کرده بودند. همچنین با مادر من درمورد وصیتنامه صحبت کرده است. حتی وصیتنامه مادرم را گرفته تا اصلاح کند. مادرم میگوید که پدر وصیتنامه داشته است. اینها شواهد ماست. آقای هاشمی در مجمع یک کشو داشت که اسناد محرمانه خود را در آنجا قرار میداد، به جز گاوصندوق.
* گاوصندوق در مجمع است؟
** هم در منزل گاوصندوق داشت و هم در مجمع. اما آنچه فاطمه درباره کشوی میز دفتر مجمع گفته، کشویی بود که کلید آن فقط در دست حاجآقا و در جیبش بود. آن کشو خالی بود.
* بعید است که آن کشو خالی بوده باشد؟
** بله. برای ما عجیب است.
* در مراسم وداع با پیکر خیلی از چهرههای سیاسی و نظامی آمدند که یکی از آنها هم سردار سلیمانی بود و انگشتری را هم به مادر شما دادند. ارتباط سردار سلیمانی با خانواده شما چگونه است؟
** سردار سلیمانی کرمانی است. آقای هاشمی فرمانده جنگ بود و ارتباط ایشان با سپاه هم خیلی خوب بود. ایشان همیشه سپاه را حمایت میکرد. همیشه هم مشورتهای استراتژیکی خوبی در رابطه با کارهای برونمرزی سپاه داشتند و همیشه این ارتباطات بود.
* دیدار هم داشتند؟
** بله. ارتباط بین آقای هاشمی و فرماندهان سپاه و مخصوصا سردار سلیمانی، تقریبا همیشه بود. در مقاطعی که فضاهای سیاسی تند میشد، ملاقاتها هم کم و زیاد میشد. شاید خیلیها علاقهمند بودند تا به دیدار آقای هاشمی بیایند و مشورت بگیرند، اما فضا را طوری ساختند که میترسیدند به دیدار بیایند تا مبادا جایگاهی که داشتند مخدوش شود. به همین دلیل احتیاط میکردند. اما سردار سلیمانی تقریبا همیشه با آقای هاشمی ارتباط داشتند. البته این اواخر مثلا سال ٨٨ این ارتباط کم و زیاد میشد، ولی خب بهگونهای نبود که ارتباط سردار قطع بشود.
* ماجرای انگشتر چه بود؟
** تا جایی که میدانم، انگشتر خاک تربت امامحسین بود که دادند تا در کفن آقای هاشمی قرار دهیم.
* این یک سال بعد از فوت ارتباطات شما چگونه شده است؟ مثلا شما بیت رهبری رفتید؟ میدانم آن اوایل رفتید. ولی بهغیر از آن چه؟ این یک سال درمجموع چطور سپری شده است؟
** ارتباط با بیت رهبری بر حسب نیاز است. ملاقات ما بابت پیام رهبری و اقامه نماز توسط ایشان بود تا هم از ایشان و هم از مراجع تشکر کنیم. من خودم ارتباط خاصی با بیت ندارم. محسن (برادرم) به جهت اینکه رئیس شورای شهر است، به خاطر بعضی وظایف، ارتباطاتی با بیت رهبری دارد. این ارتباطات الان دیگر حالت رسمی به خود گرفته است.
* براساس آخرین اخبار، ممنوعالخروجی شما که ظاهرا رفع شده بود؟
** پنج نفر از اعضای خانواده ما را ممنوعالخروج کرده بودند.
* چرایی این اقدام روشن نشد؟
** خیر. مشکل ما هم همین است که چرایی این مسئله را چرا به ما نمیگویند. بالاخره قانونا حق داریم بدانیم که قاضی به چه دلیل ما را ممنوعالخروج کرده است. پیگیری کردیم. من هم یک جلسه با اطلاعات سپاه داشتم. به من گفتند که این موضوع رفع شده است. دلایلی آوردند که البته خیلی برای من هم قانعکننده نبود. میگفتند برای صیانت از خانواده این اقدام را انجام دادهاند. به نظر من این دلیل، بیشتر بهانه بود. بعد هم گفتند که ممنوعالخروجی ما رفع شده است. من قصد سفر نداشتم. ممنوعالخروجی یکی از اعضای خانواده هم رفع شد و توانست به سفری برود و بازگردد. ولی من دوباره شنیدم که ممنوعالخروج شدیم.
* خودتان فقط؟
** خیر. دوباره همان پنج نفر ممنوعالخروج شدیم. در همین چند روز این اتفاق رخ داده است.
* چرا؟
** مشخص نیست. در مورد فائزه مطمئن هستم، هنوز وضعیت خودم را چک نکردهام، اما شنیدم که این موضوع اتفاق افتاده است.
* این پنج نفر احیانا قصد سفر داشتند در این ایام؟
** من که قصدی نداشتم.
* فائزه چطور؟
** شاید. چون بعضی از سازمانهای غیردولتی در رابطه با امور ورزش و زنان از او دعوت کرده بودند که خب ممنوعالخروج است و نمیتواند برود، اما پسر او خارج از کشور تحصیل میکند و باید برود که نمیتواند. پسر محسن هم ممنوعالخروج است و پاسپورت او را گرفتهاند.
به پسر مهدی هم که الان در لندن در حال تحصیل است، گفتهاند که نیا، چون اگر وارد ایران بشوی، نمیتوانی بازگردی، ممنوعالخروجی. او سالی یکبار برای سرزدن به مادرش میآمد که فعلا نمیتواند وارد کشور شود.
* درباره مهدی، ظاهرا آقای هاشمی خیلی پیگیر موضوع مهدی بودند و حساسیت داشتند. الان وضعیت او چگونه است؟
** شروع ماجرای مهدی به سال ٨٨ بازمیگردد. اگر از من میپرسید، باید بگویم رئیسجمهور وقت در آن مناظرهها گفت ببینید که فرزندان هاشمی چه میکنند.
همین یک جمله را طرح کرد و بعد از آن باید ثابت میکرد که مبنای حقوقی و قانونی این حرف چیست، اما زمین و زمان دست به دست هم دادند تا ثابت کنند در فضای مربوط به سال ٨٨، اتهامی متوجه مهدی است.
خودشان در کیفرخواست مهدی میگویند که پرونده او بهخاطر مسائل ٨٨ باز شده است. شرایط آن زمان خیلی بحرانی شد. اقدام درست مهدی این بود که خارج از کشور ماند تا فضا از حالت تندی که ممکن است احساسی برخورد شود، خارج شود، اما چون میدانست که هیچ مشکلی ندارد، در فضایی که هنوز احمدینژاد رئیسجمهور بود و کسی فکر نمیکرد که روحانی رئیسجمهور شود، با اختیار و تصمیم خود بازگشت. خواست او این بود که دادگاهش علنی برگزار شود.
* این خواست که عملی نشد، اما الان میخواهد محتویات دادگاه او در اختیار همه قرار بگیرد که با این هم موافقت نکردهاند.
** آقای هاشمی از چه جهت پیگیر پرونده بودند.
مهدی نسبت به حکم اعتراض دارد. حاجآقا هم قبول نداشت. ایشان به پرونده مسلط بود و جزئیات پرونده را میدانست. پرونده مهدی به دیوان رفت. آقای هاشمی مسیری را پیگیری میکرد که طبق پرونده به دیوان (عالی) برود. وقتی شما ادلهای دارید که حکم را نقض میکند، پرونده به دیوان میرود. زمان حیات ایشان پرونده به دیوان رفت. بعد از فوت آقای هاشمی این مسیر هم مسکوت ماند و پیگیری نشد.
* چرا؟
** ما پیگیر بودیم، اما پرونده را از دیوان بازگرداندند. رئیس دیوانعالی کشور با حسنآقای خمینی در آن ایام دیدار میکند.
* میگوید ما پرونده را خواندیم و هیچ اتهامی در آن وجود ندارد.
** حسن خمینی این خبر را به حاجآقا میدهد و میگوید که اعتقاد دیوان این است، ولی باید به ایشان دستور داده شود که پرونده را بررسی کند. آقای هاشمی دنبال این بود که آقای کریمی بتواند بهعنوان رئیس دیوان، این اجازه را بدهد تا پرونده را بررسی کند، ولی خب این امر محقق نشد. ما خبر داریم که دیوان، پرونده را مطالعه کرده و شعبه یکم دیوان و مستشاران آن، گفتند در پرونده چیزی که بخواهد چنین اتهام سنگینی را متوجه مهدی کند وجود ندارد.
* دیداری هم گویا آقای هاشمی با مقام معظم رهبری داشتند، قبل از اینکه مهدی بخواهد به ایران بازگردد.
** جریاناتی نمیخواستند که مهدی به ایران بازگردد. وقتی مهدی دوبی بود، من هم آنجا بودم. به محض اینکه ما تصمیم میگرفتیم بازگردیم و بلیت تهیه کرده و اعلام میکردیم، فضایی در داخل ایجاد میکردند که بازگشت مهدی عقب بیفتد. ما یکبار قصد بازگشت داشتیم، ولی همان شب فائزه را در منزل بازداشت کردند. بااینحال ما برگشتیم. آقای هاشمی از رهبری، دو یا سه تقاضا داشت؛ یکی این بود که وقتی مهدی بازگشت، از فرودگاه به خانه بیاید تا ایشان و مادرم او را ببینند، چون بنا داشتند از فرودگاه مهدی را بازداشت کنند.
رهبری این موضوع را قبول میکنند. خواسته دوم حاجآقا این بود که قاضیای مسئول پرونده بشود که به سیاسیبودن مشهور نباشد. رهبری با این موضوع هم موافقت کردند. وقتی مهدی برگشت و سهماهی را در انفرادی گذراند، پنج قاضی را معرفی کردند که یکی را حاجآقا انتخاب کند.
ایشان هم یک نفر را انتخاب کرد که مطمئن بود سیاسی نیست، اما وقتی قاضی پرونده را اعلام کردند، هیچکدام از این پنج نفر نبودند! بلکه نفر ششمی بود که پرونده را برعهده گرفت.
* دیدارهای آقای هاشمی و مقام معظم رهبری در این اواخر به طور منظم انجام میگرفت یا اینکه تغییراتی ایجاد شده بود؟
** یک مدت حاجآقا با رهبری دیدارهای منظم داشت، ولی این اواخر دیدارها بر اساس تقاضا صورت میگرفت. اگر آقای هاشمی تقاضای وقت میدادند، دیدار انجام میشد.
* از چه زمانی شکل دیدارها اینگونه شد؟
** احتمالا از ماجرای ٨٨ بهبعد، دیدارها منظم نبود. اگر آقای هاشمی فکر میکرد باید درباره موضوعی ایشان را ملاقات کند، درخواست میداد و البته با موافقت مورد پذیرش قرار میگرفت.
http://www.sharghdaily.ir/News/149967
ش.د9604590