صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۳۶۳۱۴۸
حقیقت و مجاز حمله احتمالی رژیم صهیونیستی به حزب‌الله، «انتفاع اقتصادی» مسئله این است!، بالاخره آخرین شانس نظام کیست؟!؛ برخی از یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۹ مرداد می‌باشد.

حقیقت و مجاز حمله احتمالی رژیم صهیونیستی به حزب‌الله 

سعدالله زارعی 
رژیم غاصب اسرائیل از اینکه ناگزیر به ترک غزه و پایان دادن به جنگی شود که هیچ نتیجه‌ای برای آن نداشته است، بشدت وحشت دارد و به همین جهت به طرح موضوعاتی روی آورده که در حکم انداختن تیر در تاریکی است، ادعای حل مسئله بین آمریکا و رژیم درباره روند، نتایج و افق جنگ یکی از این موارد است و تهدید حزب‌الله لبنان به پاسخ قوی به واقعه «مجدل شمس» هم یکی از این تیرها به حساب می‌آید. اما مردان جنگ می‌دانند که وقتی پای عمل به میان آید این میدان است که حرف می‌زند و تیر انداختن شکل واقعی به خود می‌گیرد. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد: 
1ـ واقعه روز شنبه گذشته در باشگاهی در مجدل شمس در جولان اشغالی و کشته شدن 12 شهروند سوری‌الاصل و زخمی شدن حدود 20 نفر دیگر از آنان به هیچ وجه تناسبی با تبلیغاتی که دستگاه امنیتی و عملیات روانی رژیم راه انداخته ندارد؛ اولاً رژیم می‌داند که سیاست حزب‌الله در طول این نزدیک به ده ماهی که برای حمایت از زنان و کودکان و بیماران و توده‌های مردم و سازمان‌های مقاومت غزه به میدان آمده است، هیچ‌گاه حمله به غیرنظامی‌ها نبوده است و آن‌قدر در این مورد خویشتنداری کرده که خود اسرائیلی‌ها گمان کرده‌اند، عدم حمله به عناصر مدنی، خط قرمز مقاومت لبنان می‌باشد. ثانیاً حزب‌الله وقتی تاکنون به عناصر مدنی در سرزمین‌های شمالی فلسطین حمله نکرده، چگونه می‌تواند به شهروندان سوری‌الاصل جولان اشغالی حمله کند؟ ثالثاً با فرض اینکه رژیم غاصب، این شهروندان را شهروند خود می‌داند، مگر اولین‌بار است که اسرائیل در جریان جنگ غزه تلفات می‌دهد؟ رابعاً قانون جنگ می‌گوید وقتی با حمله‌ای مواجه شدی می‌توانی در همان اندازه پاسخ دهی. پس این همه سر و صدا و بحث نمی‌تواند در واکنش به یک واقعه باشد. باید دید مشکل اصلی رژیم اسرائیل با حزب‌الله و با دیگران و با دیگر موضوعات چیست؟ 
2ـ حزب‌الله لبنان اولین واحد منطقه‌ای بود که پس از شروع جنگ غزه و بمباران این منطقه توسط هواپیماهای نظامی اسرائیل، در حمایت از غزه، بدون درنگ وارد میدان شد و رسماً اعلام کرد تا زمانی که دشمن صهیونیستی، جنگ غزه را متوقف نکند، به حملات خود ادامه می‌دهد. حزب‌الله هم تا امروز بر این پیمان باقی مانده و برای آن هم هزینه‌های سنگین انسانی و مالی پرداخته است. شهادت حدود 400 نفر از نیروها و هواداران و میلیون‌ها لیره و پذیرفتن انواعی از خطرات، بخشی از این هزینه‌ها بوده است. این حمایت عملیاتی سه پیامد اساسی را دربرداشته است؛ اولین پیامد درگیرشدن بخش بزرگی از نیروی زرهی اسرائیل ـ حدود سه لشکر ـ و زمین‌گیر شدن حدود 30 درصد از توانایی جنگ هوائی رژیم بود که سبب فرسایش ارتش اسرائیل و کمبود نیروی انسانی و دست به دامن «حریدی»‌های تندرو شدن برای جبران این کمبود و تبدیل موضوع به بگومگوی شدید سیستم اسرائیل می‌باشد، پیامد دوم توسعه عملیات‌های فرامرزی در دفاع از غزه می‌باشد، ورود یمنی‌ها به جنگ و فلج کردن اقتصاد و تجارت رژیم و ورود عراقی‌ها به گسترش دامنه درگیری از ایلات تا جلیل و تا دریای مدیترانه و سواحل حیفا و تل‌آویو می‌باشد که پس از ورود حزب‌الله صورت گرفته است. تأثیر این حمایت‌ها تا آنجا بود که رژیم غاصب در واکنش به حمله مقاومت یمن به ساختمانی در تل‌آویو، به سواحل استان حدیده حمله کرد. پیامد سوم حمایت حزب‌الله از مقاومت غزه است که نتیجه آن افزایش استقامت و امید آنان در مواجهه با جنایات بی‌شرمانه رژیم صهیونیستی و رقم خوردن نزدیک به ده ماه مقاومت جانانه است. رژیم علت ناتوانی خود در جنگ غزه و ابتلا شدن به طولانی‌ترین جنگ دوران حیات ننگین خود را حزب‌الله می‌داند این اصل ماجراست وگرنه حرفی از این مسخره‌تر نمی‌شود که رژیمی که طی این ده ماه نزدیک به 14 هزار کودک فلسطینی را به شهادت رسانده است، از کشته شدن 12 نوجوان و جوان سوری و نه اشغالگران صهیونیست، به خشم بیاید. و این در حالی است که همان‌طور که حزب‌الله اعلام کرد، هیچ نقشی در این واقعه نداشته است.
3ـ نخست‌وزیر رژیم غاصب در جریان سفر چند روز پیش خود به واشنگتن و به تصویر درآمدن تشویق ممتد و مکرر اعضای دموکرات و جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان آمریکا که لکه ننگ ابدی برای آنهاست، می‌خواهد وانمود کند اینک اسرائیل به قدرتی دست یافته که پیش از سفر نداشته است و بنابراین مخالفان و رقبا در داخل و خارج باید حساب کار دست‌شان بیاید. تهدید حزب‌الله به «پاسخ قوی» از سوی اسرائیل در واقع در این چارچوب قابل تجزیه و تحلیل است. این ادعاها البته با واقعیت خارجی در تناقض می‌باشد؛ اولاً مگر آمریکایی‌ها از اول جنگ غزه در کنار اسرائیل، بلکه در موقعیت فرماندهی جنگ غزه نبوده‌اند؟ خود آمریکایی‌ها بارها از حجم بالای کمک‌‌های نظامی، اطلاعاتی و مالی خود به اسرائیل در همین جنگ غزه خبر داده‌اند و خود محافل آمریکایی حدود یک ماه پیش و پس از وقوع جنایت در اردوگاه النصیرات فاش کردند، ارتش آمریکا اطلاعات مربوط به این اردوگاه را به مقامات ارتش اسرائیل داده و با اعزام یک واحد نظامی آزادسازی اسیر، در عملیات جنایت‌بار علیه این اردوگاه واقع در شمال غرب رفح مشارکت داشته است. بنابراین نتانیاهو از چه انرژی جدیدی حرف می‌زند؟ نکته دیگر این است که مدت‌های زیادی است که مقامات ارتش با جمع‌بندی روند نظامی در غزه به مقامات اسرائیل اعلام کرده‌اند قادر به شکست دادن حماس و آزادسازی اسرای خود بدون 
تن دادن به معامله نیستند.ترامپ هم در دیدار چند روز پیش با نتانیاهو به او گفت باید جنگ غزه را زودتر تمام کند چرا که اسرائیل در برابر حوادث غیرمترقبه شکننده است. بنابراین واضح است که علی‌رغم سیرک مجلس نمایندگان، پیام آمریکا به نتانیاهو این بود که «نمی‌توانی در غزه به نتیجه برسی! خود را خلاص کن». پریروز پایگاه خبری «اکسیوس» که به مقامات ارتش آمریکا نزدیک می‌باشد، فاش کرد که مقامات پنتاگون و ارتش اسرائیل نگرانند که اگر جنگ به شمال کشیده شود و حزب‌الله و اسرائیل درگیر شوند، به جنگی منطقه‌ای می‌انجامد. این همان جمع‌بندی جنگ غزه است و از شکنندگی اسرائیل در رخدادهای غیرقابل محاسبه و گاهی اجتناب‌ناپذیر خبر می‌دهد. اکسیوس به نقل از منابع نظامی پنتاگون نوشته «آمریکا به اسرائیل درباره خارج شدن وضع از کنترل، در صورت هدف قرار گرفتن غیرمتعارف حزب‌الله هشدار داده است». عاموس هوکشتاین فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا به لبنان هم دو روز پیش به مقامات اسرائیل هشدار داد در صورت مواجه شدن با حمله، حزب‌الله با موشک‌های دوربرد به نقاط مختلف رژیم حمله خواهد کرد. بنابراین آنچه نتانیاهو در سیرک کنگره به نمایش گذاشت و با نسبت دادن واقعه مجدل شمس به حزب‌الله دنبال کرد، به هیچ وجه بیانگر دست یافتن رژیم غاصب به موقعیت تازه در جنگ با مقاومت نیست. 
4ـ رژیم غاصب وانمود می‌کند آماده «عملیات بزرگ» علیه لبنان است. اما آنچه از درون رژیم شنیده می‌شود، حمله‌ای تا حدی شدیدتر از حملات قبل ولی بدون مشخصات واقعی یک جنگ است. در این بین «عبدالله بوحبیب» وزیر امور خارجه لبنان روز گذشته در تلویزیون عربی الجدید اعلام کرد «به لبنان از طریق طرف‌های ذی‌ربط تضمین داده شده است که پاسخ اسرائیل به حادثه مجدل شمس «محدود» خواهد بود». رادیو رژیم غاصب اسرائیل نیز روز گذشته اعلام کرد «اسرائیل به جنگ همه‌جانبه با حزب‌الله علاقه ندارد و فقط می‌خواهد ضربات دردناکی به حزب‌الله وارد کند». تحلیلگران منطقه‌ای از جمله رمزی رباح فلسطینی و جلال البرغوثی که از نزدیک تحولات نظامی منطقه شمال فلسطین را دنبال می‌نمایند، معتقدند اسرائیل علی‌رغم تبلیغاتی که علیه حزب‌الله راه انداخته، علامتی از آمادگی عملیاتی در منطقه شمالی از خود نشان نداده است و این در حالی است که همه می‌دانند در صورتی که درگیری میان رژیم و حزب‌الله افزایش یابد، تأثیر آن اولاً در منطقه شمال فلسطین و منطقه جنوبی لبنان آشکار می‌شود. آنچه از زمان شروع این ادعاها در عمل شاهد بوده‌ایم، افزایش حمله به موقعیت‌هایی در جنوب لبنان از سوی رژیم می‌باشد. روز یکشنبه رژیم برای چندمین بار به روستاهای حوله، مرکبه، عیتا الشعب، خیام، شاهین، یارون، میس الجبل، کفرکلا و برج الشمالی حمله کرده است. این روستاها پیش از این نیز طی دوران جنگ غزه، بارها از سوی جنگنده‌های اسرائیلی مورد حمله قرار گرفته‌اند، فقط تعداد حملات در یک روز به حدود دو برابر روزهای دیگر افزایش یافته است. 
5ـ به نظر می‌آید رژیم با برجسته‌سازی تهدید حزب‌الله، درصدد سرپوش گذاشتن بر شکست در غزه است. شاخ و شانه کشیدن‌های نتانیاهو در حین سفر به آمریکا از این افلاس و دست‌های خالی خبر می‌دهد. چرا که همه می‌دانند مدتی است سرنوشت نتانیاهو و دولت او برای مقامات حزب دموکرات و مقامات حزب رقیب آن، موضوعیت خود را از دست داده است. و این دو حزب چندماهی است که درگیر انتخابات و فرآیندهای آن هستند و آن‌قدر هم با یکدیگر درگیر شده‌اند که کاندیدای یک حزب ناگزیر به کناره‌گیری و کاندیدای حزب دیگر ترور شده است. بنابراین واضح است که مانور نتانیاهو روی همبستگی عملیاتی جدید میان‌ او و سالخوردگان حاکم بر آمریکا تا چه حد سست است. اسرائیل مثل موجودی است که به دلیل خفقانی که با‌ آن مواجه شده، باید تنفس داده شود اما هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید این بیمار با تنفس برمی‌گردد یا نه. چرا که علائم حیاتی رژیم صهیونیستی رو به زوال است.

«انتفاع اقتصادی» مسئله این است!

نعمت گرایلی

قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران در آذر ۹۹ توسط نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی تصویب شد.پس از تصویب و ابلاغ این قانون بحث‌های مختلفی درباره آن در فضای سیاسی کشور به وجود آمد، اما با گذشت نزدیک به چهارسال بار دیگر در جریان رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری اخیر، برخی از اطرافیان نامزد‌ها در دفاع یا انتقاد به این قانون مطالبی را عنوان کردند. این در حالی است که رهبر انقلاب بارها از این قانون حمایت و دفاع کردند. قانونی که مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس یازدهم درباره آن در3 خرداد1402 فرمودند: « قانون اقدام راهبردی کشور را از سرگردانی در قضیه‌ هسته‌ای نجات داد. این قانون کاملاً مشخص کرد که باید چه کار کنیم، الان هم داریم نشانه‌هایش را در دنیا مشاهده می کنیم.» پس از پایان رقابت‌های انتخاباتی و پیروزی مسعود پزشکیان، رهبر انقلاب روز ۳۱ تیر ۱۴۰۳ نیز در دیدار با رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی با اشاره به این که مجلس می‌تواند در مسائل خارجی دست دولت را پرُ کند، افزودند: از جمله اقدامات خوب و اثرگذار مجلس در زمینه سیاست خارجی قانون اقدام راهبردی مجلس یازدهم است؛ البته بعضی‌ها به این قانون اعتراض و عیب‌جویی کردند که مطلقاً وارد نیست و تصویب آن قانون، کار بسیار درستی بود. اما چرا قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها تصویب شد؟واقعیت این است که موضوعات و مواردی باعث شد تا مجلس به این نتیجه برسد وارد عمل شده و در مقابل اقدام نادرست اروپا و آمریکا که به منافع ملت ضربه می‌زد، بایستد.از جمله این موارد: خروج یک‎جانبه و غیرقانونی آمریکا از برجام در ۸ می ۲۰۱۸ و اعمال مجدد تحریم‌های لغو شده تحت برجام،  اعمال تحریم‌های جدید به بهانه‌های مختلف و تغییر عناوین آن ها، اعمال فشار بر سایر کشورها و شرکت‌های خصوصی برای پیروی از سیاست شکست خورده به اصطلاح فشار حداکثری،   عدم اتخاذ اقدامات مناسب از سوی اتحادیه اروپا و سه کشور اروپایی برای تضمین عملی منافع ایران تحت برجام و مقابله موثر با تحریم های آمریکا و جبران آن ها از نظر اثرات رفع تحریم،  وخیم‌تر شدن شرایط برجام در اثر عدم اجرای تعهدات طرف‌های اروپایی از جمله در زمینه های مالی، بانکی، بیمه، تجارت، انرژی، سرمایه گذاری و ...،   عدم بهره مندی عملی ایران از توافق هسته ای و بر هم خوردن توازن میان تعهدات مندرج در برجام و تعادل بین داده ها و ستانده ها و فراهم شدن زمینه حقوقی توقف جزئی یا کلی تعهدات ایران تحت بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام و اتخاذ سیاستی مرکب از زیاده خواهی، بی‌اقدامی دربرابر تعهدات خود، خرابکاری (هسته‌ای) و ترور (شهید فخری زاده، دانشمند برجسته دفاعی و هسته‌ای) و ...از سوی دشمن بود که انگیزه ها برای وضع چنین قانونی را دوچندان می کرد. اساسا قانون اقدام راهبردی هسته‌ای هم به همین منظور نوشته شده بود که ابزاری برای تهدید طرف مقابل و خارج کردن کشور از نابسامانی اجرایی در این زمینه باشد. درحالی که تقریبا تمام نفع‌های برجام از بین رفته بود، کشور هنوز به تعهداتش عمل می‌کرد. همین ابزارهای جدید در مذاکرات شش‌گانه‌ عراقچی در بهار 1400 دست مذاکره کنندگان را برای بده‌بستان باز کرد. درحالی که به اعتراف ظریف در گزارش 22 خود به مجلس در تیرماه 1400 او و روحانی تصور می‌کردند با به قدرت رسیدن بایدن، آمریکا به سرعت به برجام بازمی‌گردد، او چنین نکرد. لذا وضعیت به سمت مذاکره رفت و در مذاکره نیاز به بده‌بستان بود. بدون این قانون ایران چیزی برای ارائه و روی میز گذاشتن، نداشت. اما قانون مجلس چه می‌خواست؟ تمام آن‎چه اقدام راهبردی هسته‌ای از تیم مذاکرات برای بازگشت به تعهدات برجامی می‌خواست در یک مفهوم خلاصه می‌شد «انتفاع اقتصادی». مجلس از دولت وقت خواسته بود تا وقتی که کشور به نفع واقعی و روی زمین اقتصادی نرسیده است، هیچ امتیاز هسته‌ای به طرف مقابل ندهد. همان هدفی که روحانی در 92 اعلام کرده بود اما در 95 نتوانسته بود به درستی به دست آورد و در 98 با اقدام ترامپ به کل نابود شده بود. بنابراین حال که از انتخابات و رفتارهای هیجانی عبور کرده ایم، بهتر است دولت چهاردهم مقتدرانه پای این قانون بایستد و آن را در محافل بین المللی به ابزاری برای کاهش فشار بر معیشت مردم تبدیل کند.چرا که منفعت ناشی از تغییر نگاه دشمن و رفع احتمالی تحریم ها به جیب مردم و حتی خود دولت می رود.

بالاخره آخرین شانس نظام کیست؟!

غلامرضا صادقیان

گزاره «فلانی آخرین شانس نظام است» سال‌هاست به یک پرستیژ روشنفکرانه تبدیل شده است که با کمال احترام و تأسف باید به پیرمرد‌های عرصه سیاست بگویم که این روش سیاست‌ورزی نیست و امر سیاسی این‌قدر به قهقرا نرفته است که با این جمله بتوان گزاره‌ای سیاسی ساخت. این‌بار محمدرضا باهنر از گروه مشهور به اصولگرایان و برخی نیز از گروه معروف به اصلاح‌طلبان با ادبیات مختلف همین گزاره را ساخته‌اند.  اصولاً عباراتی اینچنینی که با واژه شانس ساخته می‌شود، گرته‌برداری‌شده از فرهنگ غربی است. در آنجا «شانس» جایگاهی خاص دارد و معمولاً شانس را که مفهوم عمیق‌تری در حوزه فلسفه دارد، مقابل پیشامدی یا تصادفی (رندوم) قرار می‌دهند و به آن توجه بیشتری می‌کنند. با این‌حال در همان فرهنگ وقتی مفهوم شانس به عرصه سیاست می‌رسد، با افول همراه می‌شود و در حد «شانس هر یک از وجوه تاس که در یک‌بار انداختن، یک‌ششم است» و بیشتر برای قمارباز‌ها اهمیت دارد، تنزل می‌یابد. این وضعیت وقتی به فرهنگ سیاسی ما وارد می‌شود، مبتذل‌تر هم می‌شود. برای نشان‌دادن این ابتذال باید مروری بر سابقه آن کرد. مثلاً قبل از اینکه کسانی پزشکیان را آخرین شانس نظام بدانند، مرحوم رئیسی را یا آنچه را که دولت او می‌تواند انجام دهد و نمی‌دهد، آخرین شانس نظام می‌دانستند. حسین مرعشی از پیرمرد‌های کارگزاران، احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار، محمود صدری روزنامه‌نگار و پورابراهیمی نماینده مجلس از کسانی بودند که شخص رئیسی را یا وظیفه‌ای را که برای او تعیین می‌کردند، آخرین شانس جمهوری اسلامی می‌دانستند. قبل از مرحوم رئیسی، اما حسن روحانی آخرین شانس نظام بود! حسام‌الدین آشنا مشاور روحانی یک دهه پیش می‌گفت: «دوره آقای روحانی یکی از آخرین دوره‌هایی است که ما شانس گریز از یک گذار سخت را داریم. این آخرین فرصت نظام است.» فقط هم این پیرمرد اطراف روحانی نبود که او را آخرین شانس جمهوری اسلامی می‌دانست. بیشتر متملقان آن دوره چنین نظری داشتند. حقیقتاً جمهوری اسلامی از بابت حضور این ناسیاستمداران و سیاست‌نفهمان در عرصه قدرت در نهایت بدشانسی بوده است و از این قماش کم نبوده‌اند.  برخی حتی قائل به هیچ‌کس در مقام «آخرین شانس» نبوده‌اند. نظام در ایده آنان سقوط کرده و در ته دره است و طناب‌ها همه از ته دره بالا کشیده شده و با دقت مشاهده شده که چیزی به نام «نظام» به آن آویزان نبوده است! بیشتر کسانی که اکنون در شورای راهبری رئیس‌جمهور هستند، سابقه چنین اظهاراتی را فراوان دارند. مثلاً عباس عبدی اصولاً شانسی برای نظام قائل نبود و درباره شخص رئیس‌جمهور نیز در زمان چهل‌سالگی نظام معتقد بود جمهوری اسلامی یک شوره‌زار بی‌حاصل است و «اقدامات رئیسان‌جمهور همانند کاشتن نهال در این شوره‌زار است و فارغ از اینکه چه شخصی و با چه گرایش سیاسی، رئیس‌جمهور است، با دست‌فرمان چهل‌ساله حاکمیت فعلی در ایران دیگر نمی‌توان ادامه داد.» البته این نوع سیاستمداران اگر اکنون با این پرسش مواجه شوند که چرا در صف طویل کاشتن یک رئیس‌جمهور تازه در این شوره‌زار در قالب شورای راهبری رفتید و در این بیابان خشک و بی‌آب‌وعلف، بحر‌طویل سرودید، با افتخار و جسارت سرشان را بالا می‌گیرند و می‌گویند، چون می‌خواستیم جمهوری اسلامی آخرین شانس خود را امتحان کند! زمانی هم متملقان اطراف احمدی‌نژاد او را آخرین شانس نظام می‌دانستند. این را از نزدیک مشاهده کرده بودم و از دولب برخی اطرافیان او می‌شنیدم. اما پیش از او و برای نخستین‌بار در زمان دولت اصلاحات این‌گونه حرف‌ها باب شد. آن زمان خاتمی آخرین شانس نظام بود. خود خاتمی کلیدواژه «فرصت» بیشترین کاربرد را در سخنانش دارد. هرچیزی را آخرین فرصت یا یک فرصت از‌دست‌رفته می‌بیند.  اگر تمامی این شانس‌بازان سیاست به‌معنای واقعی کلمه به مردم باور داشتند، مردم را شانس هر نظام و حکومتی می‌دانستند، نه اشخاص را و نه خود را! انتخابات رئیس‌جمهور نهم اتفاقاً نشان داد که مردم فارغ از تحریم‌ها و کاستی‌ها و برخی ناکارآمدی‌های مسئولان اجرایی و مقننه و قضایی، این شانس را از نظام نگرفته‌اند. در انتخاباتی که به‌نظر می‌رسید بسیاری از رأی‌دهندگان، نامزد مقبول تراز خود را در میان هیچ‌یک از شش نامزد ندیدند، اما باز هم آمدند، پس برای چه آمدند، اگر جز برای ایران و انقلاب نبود؟! برای همین وقتی در آستانه نیم‌قرن‌شدن انقلاب، محمدرضا باهنر سیاستمدار کهنه‌کار در پاسخ به خبرنگار می‌گوید: «این هم که پرسیدید دولت آقای پزشکیان آخرین شانس ما است، من می‌گویم فقط دولت پزشکیان نیست، هرکس که رأی آورده بود، آخرین شانس بود»، معلوم می‌شود که چقدر امر سیاسی در ایران در نگاه سیاستمداران سابق مبتذل، و در مقابل، در نگاه مردم، متعالی شده است.

صادقانه با مخاطبان

مهدی گیوه‌کی

طرح صفحه اول روز گذشته جام‌جم درخصوص مراسم تنفیذ با واکنش‌هایی روبه‌رو شدکه بی‌تردید نیازمند توضیحاتی ضروری است. دراین رابطه می‌توان گفت:

۱- این طرح براساس تلاش برای جانمایی تیتردرصفحه و کارگرافیکی صورت گرفته و دربطن ومتن خودبری ازهرگونه شیطنت سیاسی و جریانی است. لازمه اقدام حرفه‌ای و اخلاقی دراین رابطه عذرخواهی ازمخاطبان و مسئولان محترم قوا و تمام کسانی است که به نوعی از این موضوع مکدر شده‌اند.

۲- روند فعالیت‌های رسانه‌ای جام‌جم درانتخابات ریاست‌جمهوری و پس از آن، گویای تلاش برای عدم ورود به مناسبات سیاسی و طیف‌بندی‌های رایج بوده است. عدم حمایت از جریان‌ها و کاندیدا‌ها به‌صورت مصداقی و نصب‌العین قرار دادن منویات مقام معظمرهبری مبنی بر راهبرد افزایش مشارکت و پرهیز از تخریب‌های رایج انتخاباتی خود گواهی است بر این ماجرا.

۳ - در شرایطی که روزنامه جام‌جم طی روز‌های گذشته بر ضرورت توجه به وفاق و تلاش برای افزایش سرمایه اجتماعی و کارآمدی دولت تاکید داشته، تعریف اشتباه این روزنامه ذیل پروژه‌های سیاسی ومتهم سازی آن به نقار، اقدامی به‌دور از انصاف است.

۴ - جام‌جم بابت اشتباه صورت گرفته، عقلانی‌ترین اقدام را عذرخواهی می‌داند، اما آیا جریان‌ها و چهره‌هایی که بار‌ها به‌دنبال تولید تنش بوده و تخریب و سیاه‌نمایی را بخشی از ماموریت‌های خود می‌پندارند و امروز و دیروز با راهبری یک پروژه وبیان این‌که جام‌جم بهانه است صداوسیمانشانه است، حاضربه عذرخواهی بابت ایجاد نقارو رویه‌ها وکنش‌های ضدمردمی خودهستند؟ ما روزنامه‌نگاریم وبه سهم خوداشتباه‌مان رامی‌پذیریم چراکه سیاست‌پیشه نیستیم. سیاست‌پیشگان که امروز نیت‌خوانی می‌کننداماچرا درخلوت آن کاردیگر می‌کنند؟

ماهیت تماس های‌ایران و اروپا

مرتضی مکی

تماس های اخیر میان مقامات ایران و اروپا می‌تواند به معنای استمرار رایزنی‌ها و تحرکات سیاسی و دیپلماتیکی باشد. دوره چندین ماهه بن‌بست مذاکراتی موجب‌ توقف روند مذاکرات احیای برجام شد و شرایط را پیچیده‌‌تر از گذشته ساخت.
سفر سرپرست امورخارجه ایران به کشورهای میانجی و ابتکار عمل دولت عمان مبنی بر احیای مذاکرات برجام و همچنین مواضع دوگانه آمریکایی‌ها پیرامون جریان مذاکرات نشان‌دهنده یک نظر واحد و احیای گفتمان‌های برجام است.
اروپایی ها امروز خود می‌دانند و متذکر می‌شوند که دیپلماسی‌ کم‌هزینه‌ترین مسیر برای رسیدن به اهدافشان است.
اگرچه امروز آمریکایی‌ها بر ضرورت استمرار و احیای مذاکرات برجام آگاه‌اند اما نقشه راه احیا را تبیین نمی‌کنند. امروز اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها می‌دانند که اگر برجام را پایان‌یافته تلقی کنند، با شرایط غیرقابل‌پیش‌بینی در سطح منطقه روبه‌رو خواهند شد.
مذاکرات و توافقات صورت گرفته در پشت پرده حاکی از مدیریت تنش‌ها در سطح منطقه بود. کلیه این عوامل متغیرهای جدیدی را رقم‌زده و روزنه‌هایی هرچند پرابهام اما روشن را ایجاد کرده است.
اینکه مذاکرات برجام احیا شود امری وابسته به تحرکات سیاسی، هسته‌ای و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و دولت‌های اروپایی‌ و  آمریکایی‌ است. شایان‌ذکر است تا بگوییم که در هفته های آینده اجلاس شورای حکام برگزار خواهد شد و در سال آینده نیز سررسید شدن موضوع برجام مطرح خواهد شد. چنانچه تا‌ آن زمان اروپایی‌ها اقدام قابل‌توجه عملیاتی انجام ندهند با شرایط جدیدی روبه‌رو خواهند شد و تنش‌ها را بیش‌ از پیش خواهند کرد.
پس از خروج آمریکا از برجام جمهوری اسلامی ایران با صبر استراتژیک و سیاست هوشمندانه کوشید در زمین ترامپ بازی نکند و در مقابل سیاست‌های فشار حداکثری آمریکا ایستاد. از سویی نیز با حفظ برجام شکاف و اختلافی که بین متحدان آمریکا وجود دارد را حفظ کرد تا از این فضا و شکاف بهترین واکنش و سیاست را در مقابل فشار حداکثری آمریکا داشته باشد.

از «فرود» سخت تا «فراز» سخت!

امیر ثامنی
حادثه دردناک «فرود» سخت بالگرد رئیس‌جمهور شهید و همراهان ایشان در انتهای اردیبهشت سال جاری را شاید بتوان به استعاره‌ای از ناکامی دولت‌های 20 سال اخیر کشور در مسیر پروازی حرکت کشور به سوی چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 تعبیر کرد. طبق چشم‌انداز ما قرار بود یک سال بعد یعنی در سال 1404 «کشوری باشیم توسعه‌یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه (17 کشور منطقه چشم‌انداز) با هویت اسلامی و انقلابی، الهام‌بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین‌الملل»، ولی آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، این بوده که کشور ما مطابق با شاخص‌های مختلفی مانند تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه، سطح رفاه جامعه و... از کشورهایی مانند ترکیه، عربستان، امارات و قطر (و به‌زودی از پاکستان، عمان، جمهوری آذربایجان و گرجستان) جا مانده و قرارگیری اقتصاد کشور در باتلاق «تحریم‌های خارجی» و «ناکارآمدی‌ها و سوءمدیریت‌های داخلی» روز‌به‌روز ما را از این هدف بسیار بلند، دور و دورتر خواهد کرد. چرایی «فرود سخت» پرواز کشور در مسیر چشم‌انداز 1404 دو علت اصلی داشته است که اگر آن را به‌درستی مفاهمه نکنیم، برای عبور از تنگنای فعلی و حرکت به سوی چشم‌انداز آتی کشور، قطعا «فرازی سخت» خواهیم داشت:

اول) جدایی دولت از امر توسعه: در 20 سال اخیر دولت دچار دگردیسی درخورتوجهی شده است. قرار بود دولت متمرکز و همه جا حاضر با ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 و بعدها سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی به‌تدریج از ماهیت «قیم‌مآبی» و «تصدی‌گری» تاریخی آن به «تنظیم‌گری» و «تولی‌گری» یک دولت چابک و توسعه‌گرا متحول شود...

‌ولی در واقعیت مداخله دولت در همه حوزه‌ها بیشتر و پررنگ‌تر شده و به‌تدریج تتمه اندک ماهیت «توسعه‌گرایی» خویش را که از طریق ساخت و تکمیل زیرساخت‌های مختلف، اعمال سیاست‌های صنعتی صادرات‌گرا و تنظیم روابط مؤثر با جهان و قرارگیری کشور در زنجیره‌های ارزش بین‌الملل انجام می‌داد، نیز از دست داده و در بهترین حالت تبدیل به دولتی «امدادگرا» شده است: دولتی که باید بار کاهش نرخ بی‌کاری را با استخدام‌های مختلف خودخواسته یا تحمیلی به دوش بکشد و به‌مثابه یک «آتش‌نشان» همواره در پی اطفای حریق مصائب و عارضه‌هایی باشد که در جای‌جای کشور بیرون می‌زند بنابراین دولت چهاردهم باید این واقعیت کتمان‌ناپذیر را فراموش نکند که ماشین قراضه و پرمصرف دولت با ساختار و فرایندهای معیوبش (و اختصاص تنها 10 درصد بودجه عمومی در توسعه زیرساخت‌ها) هیچ شانسی برای موفقیت دولت جدید (چه اصلاح‌طلب، چه اصولگرا و چه میانه‌رو) باقی نخواهد گذاشت و اصلاح ساختارها، رویکردها و فرایندهای غیرتوسعه‌گرای دولت و یکپارچه‌سازی نظام سیاست‌گذاری تا اجرا در آن یک ضرورت قطعی و حتمی است.

دوم) جدایی مردم از امر توسعه: با آب‌رفتن تدریجی سهم طبقه متوسط در کشور که مهم‌ترین وجه آن توسعه‌خواهی و تحول‌گرایی است، از یک سو و بی‌اعتمادی رو به افزایش عامه مردم به حسن ‌نیت، کارآمدی و کفایت دولت در حل مسائل و مشکلات کشور، مردم نیز عملا از مدار توسعه کشور که مستلزم همکاری، تعاون، مسئولیت‌پذیری و هم‌افزایی مردم با مردم و مردم با دولت است، خارج شده‌اند و خیلی هنر کنند «لنگان خرک خویش به منزل برسانند» و دیگر کاری با کشور و توسعه آن ندارند.

دولت چهاردهم در شرایطی کشور را تحویل می‌گیرد که کشور نه در موقعیت «اسب زین‌شده» قرار داشته و نه در وضعیت «کشتی به گِل نشسته». امروز کشور در یک موقعیت «‌بی‌قرار» و شرایط آستانه‌ای قرار داشته و اگر اتخاذ تصمیمات سخت و جراحی‌های حساس که در دولت‌های پیشین با تغافل‌ها و تعلل‌های زیادی مواجه بوده، باز هم به تعویق بیفتد، ورود به مرحله بحران از آنچه به آن فکر می‌کنیم، به ما نزدیک‌تر است!

در سمت دولت باید گفت وضعیت ناترازی انرژی موضوعی است که فقط و فقط با ورود سرمایه و دانش و فناوری خارجی ترمیم‌یافتنی است و دولت باید با چاره‌اندیشی رفع تحریم‌ها مقدمات بهره‌گیری از سرمایه‌گذاری خارجی و ورود شرکت‌های بین‌المللی این حوزه به کشور را فراهم کند. در حوزه ناترازی بودجه دولت و تورم‌زایی سیاست‌های دولتی برای جبران کسری بودجه و پرداخت هزینه‌های ضرور حقوق و دستمزد کارکنان، دولت چاره‌ای جز بازتنظیم و هماهنگ‌سازی سیاست‌های تعرفه‌ای، یارانه‌ای، بانکی و مالیاتی در راستای رشد اقتصادی از یک سو و اجرای دقیق نظام مالیات‌ستانی کارآمد، عادلانه و شفاف از همه مؤدیان ریز و درشت کشور ندارد تا بتواند کسری پنهان بودجه دولت را برطرف کند.

در سمت مردم باید اعتماد و امید را به مردم بازگرداند و این مهم محقق نمی‌شود، مگر با شکستن حلقه‌های انحصار، رانت و تبعیض و برقراری عدالت واقعی میان همه افراد جامعه در دسترسی به فرصت‌های رشد. ثبت‌نام اخیر خودروهای وارداتی (برآورد تقریبی 400 همت نقدینگی مازاد بخشی از مردم برای خرید خودروی خارجی) یک بار دیگر نشان داد که نقدینگی درخورتوجهی در اختیار مردم بوده که به سبب بی‌اعتمادی به نهاد دولت و ترس از بلعیده‌شدن آن به وسیله غول تورم، به جای آنکه در حوزه تولید و امور زیربنایی کشور سرمایه‌گذاری شود، وارد چرخه واسطه‌گری و دلالی شده یا در دلار، طلا، سکه، زمین و مسکن منجمد شده و عملا از چرخه اقتصاد مولد کشور خارج می‌شود.

برای شکستن دیوار این بی‌اعتمادی تاریخی میان مردم و دولت باید ابتدا بر اسب لگام‌گسیخته تورم لگام زد و قدرت پیش‌بینی‌پذیری و ثبات‌آفرینی را به اقتصاد کشور تزریق کرد و در وهله بعد با تنش‌زدایی با جهان از یک سو و کنار‌گذاشتن ورود غیرضرور به عرصه‌های شخصی و دخالت در سبک زندگی مردم از سوی دیگر، فضای امن و پرامیدی برای مشارکت اقتصادی فعالانه آنها در توسعه و آبادانی کشور طراحی کرده و با مولدسازی دارایی‌های مردم و ورود آنها به چرخه تولید و تجارت کشور، مردم را میان‌دار واقعی توسعه کشور کرد. راهبرد اعلامی دولت جدید برای صیانت و احیای حقوق آحاد مردم (زنان، اقوام، اقلیت‌های مذهبی، جوانان نسل جدید و...) در راستای ایده بازگشت مردم به مدار توسعه‌خواهی بی‌شک امری مبارک است. مسیری که ترکیه، کره جنوبی، گرجستان و یونان به‌خوبی طراحی و اجرا کردند و توانستند در طی تقریبا یک تا دو دهه رنسانس اقتصادی و اجتماعی بزرگی را برای کشور خود رقم بزنند. چرا ما نتوانیم؟

شکل‌گیری معادله جدید در آمریکا

حنیف غفاری

کامالا هریس نامزد  احتمالی حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ میلادی، تلاش کرده دریک چرخش ظاهری و البته وقیحانه، خود را به چهره‌ای ضد نتانیاهو و جنگ غزه تبدیل کند! نوع مواجهه سرد هریس با نتانیاهو و سخنان وی در تقبیح شکل اقدام و عملیات رژیم کودک کش صهیونیستی در نوار غزه، مصداق نوعی آدرس انحرافی و غلط به افکار عمومی دنیا ، خصوصا منطقه غرب آسیا محسوب می‌شود. در این خصوص دو نکته اساسی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرار گیرد:
نخست اینکه حجم و میزان حمایت تسلیحاتی آمریکا از عملیات وقیحانه و غیرانسانی نسل‌کشی در غزه و ارسال بمب‌های ۲ هزار پوندی و ۵۰۰ پوندی جهت بمباران مناطق غیرنظامی در رفح و خان یونس به‌وضوح نشان می‌دهد دولت مستقر در واشنگتن نه‌تنها عزمی برای توقف جنایات صهیونیست‌ها در غزه ندارد، بلکه در این نسل‌کشی دهشتناک با تل‌آویو هم‌پیمان است.
 در چنین شرایطی ابراز مخالفت ظاهری دموکرات‌ها با تشدید جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه، چیزی جز یک نمایش وقیحانه و دروغین نیست. بازی مطلق پنتاگون و سنتکام در زمین صهیونیست‌ها ( طی ماه‌های سپری‌شده از جنگ غزه ) ، چنین گزاره‌ای را اثبات می‌کند. متعاقبا، شکل‌گیری دوگانه دموکرات-جمهوریخواه در قبال جنگ غزه معنا و مصداقی ندارد. هر دو حزب سنتی آمریکا، در ایجاد، استمرار و تشدید جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه نقش حامی را ایفا کرده‌اند. بنابراین عدم حضور برخی نمایندگان و سناتورهای حزب دموکرات در سخنرانی نتانیاهو در کنگره را نباید مصداق تفاوت مشی فیل‌ها و الاغ‌ها در قبال جنایات ددمنشانه رژیم صهیونیستی قلمداد کرد. 
نکته دوم ، معطوف به خشم فراگیری است که فارغ از لایه‌های قدرت سیاسی ، در میان شهروندان آمریکایی در مخالفت با موجودیت و ماهیت رژیم اشغالگر قدس شکل‌گرفته است. بعضا تصور می‌شود این مخالفت، صرفا محدود به جنگ غزه و نوع مواجهه صهیونیست‌ها با کودکان فلسطینی است اما چنین تصوری خطاست. 
نوع اعتراضات دانشگاهی و خیابانی در آمریکا و شعارهایی که در این اعتراضات سر داده می‌شود، بیانگر عمق نفرت بی‌سابقه ایست که علیه رژیم صهیونیستی در ایالات گوناگون آمریکا شکل‌گرفته و قرار نیست با پایان جنگ غزه فروکش کند. به عبارتی گویاتر، نفرت عمومی شکل‌گرفته در غرب علیه رژیم اشغالگر قدس، جنبه‌ای روبنایی و مقطعی ندارد ومعطوف به مناسبات زیربنایی و اتصالات راهبردی و ماهوی واشنگتن و تل‌آویو با یکدیگر است. محصول این اعتراضات عمیق و گسترده، ایجاد و تشدید شکاف میان شهروندان و دولتمردان آمریکایی است، تا جایی که برای نخستین بار در طول تاریخ اشغال فلسطین، بیش از
 ۳ هزار دانشجوی آمریکایی حاضر هستند در قبال دفاع از ملت مظلوم فلسطین هزینه بازداشت توسط پلیس فدرال و محرومیت از تحصیل را بدهند. این همان تحول عمیقی است که درک آن، نقش به سزایی در آینده‌نگاری تحولات آمریکا و رژیم اشغالگر قدس خواهد داشت.حضور یا عدم حضور ترامپ و هریس کمترین تأثیری در شکل‌گیری این معادله جدید نخواهد داشت.
 
نفرت از صهیونیست‌ها حتی در غرب
شهاب خادم
نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی برای نخستین بار پس از جنگ غزه به ایالات متحده سفر کرد تا با رهبران این کشور که مهم‌ترین متحد این رژیم در جنگ غزه محسوب می‌شود، دیدار و رایزنی و در کنگره آمریکا سخنرانی کند؛ سفری که از همان ابتدا مشخص بود سر و صدای زیادی علیه جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا به پا خواهد کرد و فشار محافل بین‌المللی را علیه کاخ سفید افزایش خواهد داد. 
با این حال حضور بنیامین نتانیاهو در آمریکا بیش از آنچه تصور می‌شد رسوایی به بار آورد. نتانیاهو قصد داشت در این سفر ضمن جلب حمایت‌های دوباره دولت کنونی و آینده آمریکا از دولت خود، مواضع خود در جنگ با فلسطینی‌ها را از طریق سخنرانی در کنگره آمریکا ـ که همواره توجهات زیادی را جلب می‌کند ـ به گوش آمریکایی‌ها برساند و بتواند با مظلوم‌نمایی جنایات خود در غزه را توجیه کند اما چیزی که رخ داد یک رسوایی تمام‌عیار برای نتانیاهو و همچنین برای رژیم صهیونیستی و آمریکا بود. 
1- سفر نتانیاهو به واشنگتن بیش از هر چیز تاییدکننده نفرت از صهیونیست‌ها در میان افکار عمومی جهان است، حتی در ایالات متحده که نزدیک‌ترین دوست رژیم صهیونیستی است. از زمان ورود نتانیاهو به خاک آمریکا سرویس‌های امنیتی و پلیسی آمریکا خواب و خوراک نداشتند و مجبور بودند برای تامین امنیت هیات صهیونیست در آمریکا در نقاط مختلف در حالت آماده‌باش باشند. در زمان سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا در روز چهارشنبه، پلیس این کشور برای جلوگیری از حضور معترضان آمریکایی ضدصهیونیست خیابان‌های مرکز واشنگتن را مسدود و اطراف ساختمان کنگره آمریکا را محصور کرد.  
طبق گزارش رسانه‌های آمریکایی، پلیس واشنگتن برای جبران کمبود نیرو مجبور شد از نیویورک نیروی کمکی به واشنگتن بیاورد!  
در طول تاریخ همواره اینگونه بوده است؛ زمانی که جنایتکاران جنگی بخواهند در جایی سخنرانی کنند یا حتی در دادگاهی حاضر شوند کشور میزبان مجبور است نیروهای خود را برای محافظت از جان بی‌ارزش سوژه مورد نظر بسیج کند.  
2- «پایتخت بزرگ‌ترین متحد اسرائیل برای نتانیاهو ناامن شد». این تیتر یکی از رسانه‌های آمریکایی در روز سه‌شنبه درباره سخنرانی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در کنگره آمریکاست.  ده‌ها هزار شهروند آمریکایی ـ که بسیاری از آنها یهودی بودند ـ به‌ رغم تدابیر شدید امنیتی خود را به خیابان‌های اطراف کنگره رسانده بودند تا جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان در غزه را محکوم کنند و خواستار پایان کمک‌های تسلیحاتی واشنگتن به تل‌آویو شوند. معترضان حتی در مقابل هتل محل اقامت کاروان صهیونیست نیز تجمع اعتراضی برپا کرده و پرچم آمریکا را در مقابل ساختمان کنگره آمریکا که نمادی از حاکمیت این کشور است آتش زدند.  
آمریکایی‌های حامی فلسطین که وعده «روز خشم» را داده بودند، به وعده خود عمل کردند و با راهپیمایی در خیابان‌های واشنگتن، خواستار پایان کمک کشورشان به اسرائیل و «فلسطین آزاد» شدند؛ تظاهراتی که رسوایی دیگری برای نتانیاهو به بار آورد و نشان داد شهروندان آمریکایی و حتی یهودیان نیز در کنار سایر مردم جهان در صف اول اعتراض به جنگ غزه هستند.  
3- سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا نیز یک شکست بزرگ دیگر در سفر او به آمریکا بود. فارغ از دروغ‌هایی که نتانیاهو در سخنرانی خود گفت و خشم کاربران شبکه‌های اجتماعی را برانگیخت، عدم اشاره او به شهادت ۴۰ هزار فلسطینی و سانسور جنایات این رژیم در جنگ غزه و تشویق مکرر وی از سوی نمایندگان و سناتورهای آمریکایی، این سخنرانی را به یک شوی تلویزیونی ساختگی و آن را به یک سخنرانی بی‌اثر تبدیل کرد.   
تشویق‌های نمایشی حضار در واکنش به سخنرانی نتانیاهو به قدری اغراق‌آمیز و تکراری شد (۸۰ بار!) که کاربران شبکه‌های اجتماعی آن را به سخره گرفتند و یک تصویر شرم‌آور برای آمریکا خواندند. کاربری نوشته «نتانیاهو ۸۰ بار از سوی نمایندگان آمریکایی مورد تشویق قرار گرفت. برای چه؟ برای جنایات علیه بشریت!؟ شرم بر شما». 
4- امتناع شمار زیادی از قانونگذاران و سناتورهای آمریکا از حضور در کنگره این کشور در زمان سخنرانی نتانیاهو نیز بازتاب زیادی در رسانه‌های جهان داشت.  
پایگاه خبری آکسیوس گزارش داد بیش از یکصد و پنجاه نماینده و سناتور آمریکایی سخنرانی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی را بایکوت کردند که در تاریخ بی‌سابقه و نشان‌دهنده میزان نفرت از او در آمریکاست. 
برخی نمایندگان آمریکایی که در کنگره حاضر بودند نیز سخنرانی نتانیاهو را ریاکارانه و تبلیغاتی خواندند. جری نادلر، نماینده دموکرات آمریکایی گفت سخنرانی نتانیاهو صادقانه نبود و برنی سندرز، سناتور ارشد نیز ضمن تبلیغاتی خواندن سخنرانی او تاکید کرد همه سازمان‌های فعال در زمینه امور بشردوستانه تأیید می‌کنند ده‌ها هزار کودک در غزه با گرسنگی مواجه هستند، زیرا دولت نتانیاهو مانع کمک‌رسانی به آنها می‌شود. 
5- اما نفرت از صهیونیست‌ها تنها به آمریکا ختم نمی‌شود. در فرانسه نیز که بازی‌های المپیک آغاز شده، صهیونیست‌ها با دردسرهای زیادی مواجه شده‌اند.  
منابع اسرائیلی گزارش دادند اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیم صهیونیستی که برای حضور در افتتاحیه المپیک به فرانسه سفر کرده به دلیل نگرانی‌های امنیتی مجبور شده یک ساعت در هواپیمای حامل خود در فرودگاه حبس شود تا مسائل مشکوک امنیتی برطرف شود.  
همچنین جرالد دارمانین، وزیر کشور فرانسه از تمهیدات امنیتی ویژه برای بازی‌های تیم فوتبال این رژیم در المپیک خبر داد و گفت در بازی‌های فوتبال المپیک، بیش از 1000 نیروی پلیس امنیت بازی‌های اسرائیل را تامین می‌کنند.  
کمیته بین‌المللی المپیک نیز با اشاره به موج اعتراضات ضداسرائیلی در سراسر جهان، بازی‌های ورزشکاران صهیونیست در المپیک را با درجه پرخطر ارزیابی کرده و خواستار تدابیر امنیتی ویژه برای آنها شده است.