صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۶  ، 
شناسه خبر : ۳۶۷۰۴۱
مدیریت غزه پس از یحیی سنوار، مأموریت تاریخی نخبگان مقابل تفسیر‌های غیرعادلانه از صلح، نقش شهدای مقاومت در شکل گیری «امت اسلامی»؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

مدیریت غزه پس از یحیی سنوار 

 سعدالله زارعی 
«یحیی سنوار» پس از عملیات شگفت‌انگیز «طوفان‌الاقصی»، توانایی خود در جنگ با رژیم و فایق آمدن بر آن را نشان داد و از این‌رو او را «کابوس اسرائیل» هم لقب داده‌اند. انتقال حماس از شیخ احمد یاسین به عبدالعزیز الرنتیسی و از او به مشعل، هنیه و سنوار، همواره یک «انتقال ضروری» بوده است و روند متوقف نشده حماس از شیخ احمد یاسین تا یحیی سنوار و نیز افکار تغییرنیافته حماس در طول نزدیک به چهار دهه، علی‌رغم تغییر در رهبری آن نشان می‌دهد نقشه راه حماس، جبهه‌ای و متکی به تأمین هدف سازمان است، نه خانوادگی و متکی به اشخاص. حماس در بزنگاه‌های «انتقال ضروری»، مورد انواعی از گمانه‌زنی‌ها قرار گرفته و یکی از مهم‌ترین این گمانه‌زنی‌ها «تغییر مسیر» حماس به دلیل مواجه شدن با فقدان دبیرکل بوده است. در این مواقع از آنجا که دشمن دوست دارد حماس را این‌گونه ببیند، این‌گونه هم به تصویر درمی‌آورد. 
این همان کاری است که با جمهوری اسلامی ایران هم انجام داده و می‌دهند. در یک دوره‌ای تبلیغ می‌شد که حیات جمهوری اسلامی وابسته به حیات حضرت امام است و پس از امام به سرعت به سمت فروپاشی محتوایی و در نهایت به طرف فروپاشی فیزیکی می‌رود. همین خط غلط درباره دولت‌های ایران هم مطرح شده است. حتماً شما این عبارت را شنیده‌اید که «فلانی آخرین تیر ترکش جمهوری اسلامی است و اگر اصابت نکند، جمهوری اسلامی فرو می‌پاشد.» 
شاید اولین بار این حرف را در سال 1368 و پس از انتخابات ریاست‌جمهوری پنجم شنیده‌ایم. در آن زمان یکی از افراد موجه در جلسه‌ای گفت «آقای‌ هاشمی آخرین تیر ترکش جمهوری اسلامی است و اگر او نتواند سروسامانی به وضعیت کشور بدهد، هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند و لذا تداوم نظام وابسته به موفقیت آقای ‌هاشمی در سیاست‌های خود می‌باشد!» ما اخیراً انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم را هم پشت سر گذاشتیم و جالب این است که امروز هم همان‌ها که 35 سال پیش مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی را آخرین تیر ترکش می‌خواندند اینک دکتر پزشکیان را آخرین تیر ترکش می‌خوانند! چرا این‌گونه تحلیل می‌شود و به چه علت این سطح از خطا در تحلیل پیش می‌آید؟ پاسخ این است خط‌دهی مرموزانه ‌دشمنان. اولا؛ً دشمن این‌طور دوست دارد و همین تمنای خود را به عنوان تحلیل شرایط مطرح می‌کند. ثانیاً؛ دشمن براساس شاکله خود که یک «نظام کلاسیک» می‌باشد به تجزیه و تحلیل وضعیت جمهوری اسلامی دست می‌زند و از درک شاکله، منطق و تفاوت‌های یک «نظام دینی و انقلابی» با غیر آن عاجز است. قرآن کریم در آیه 54 سوره مبارکه زخرف اشاره می‌کند که فرعون درباره جامعه ایمانی همان گمانی دارد که درباره جامعه شرک‌آلود دارد! نتیجه چه می‌شود؟ خطای در محاسبه، خطای در عمل و سپس شکست. قرآن کریم می‌فرماید علت پیروزی فرعون در مصر بر نیروهای اجتماعی دور و بر خود این بود که مردم زمانه‌اش ـ عمدتاً ـ فاسد بودند و این فساد آنان را به اطاعت وامی‌داشت. بعد فرعون می‌آمد همین فرمول را درباره جامعه ایمانی هم به کار می‌بست و شکست می‌خورد. یک روز سحره‌ای که قلباً به موسی بن عمران ایمان آورده بودند، را به شدت تهدید کرد و گفت با چه اجازه‌ای دم از ایمان به خدای موسی می‌زنید؟ من دست و پای شما را به گونه‌ای که معکوس هم باشد، قطع می‌کنم و تن شما را به صلیب می‌‌کشم. آنان خندیدند و گفتند در این صورت ما را به هدف خود که لقاء رب‌مان است رسانده‌ای. خب این دو منطق و دو شرح حال و دو نتیجه است. 
کاری که اسرائیل روز چهارشنبه، در باریکه غزه انجام داد در نهایت این بود که عنصر «خون‌خواهی» را به عناصر مقاومتی در غزه اضافه کرد. یعنی از این پس نیروهای جهادی فلسطین مطالبه تازه‌ای از رژیم پیدا کرده و برای استیفای آن وارد صحنه می‌شوند. 
یک اتفاق مهم که در این سال‌ها افتاده و خلأ فرماندهانی مثل سنوار و هنیه و عاروری پر می‌کند، «اتحاد میدان‌ها» و در نتیجه اتصال فرماندهی خارج و داخل است. بنابراین اسرائیل حداکثر کاری که می‌کند حذف افراد و فرو‌ریختن دیوارهاست اما نمی‌تواند رشته‌ای که عمان و مدیترانه را به‌هم وصل کرده را از هم بگسلد. 
رژیم غاصب با به شهادت رساندن سنوار، در واقع کینه‌های کرانه باختری را آبیاری کرد و این به‌آن معناست که شهادت هنیه، عاروری و سنوار ممکن است به «حماس اداری» آسیب زده باشد ولی «حماس جهادی» را برافروخته‌تر و پرهیبت‌تر نموده است. این موضوع مهمی است و لذا بسیاری از تحلیلگران غربی گفته‌اند ترور سنوار، جنبش حماس را فعال‌تر و صف داخلی آن را منسجم‌تر می‌نماید. 
رژیم صهیونی که به دلیل ناکام ماندن در اهدافی که در آغاز جنگ ترسیم کرد، نیاز به دستاوردسازی دارد، با اشاره به تصاویر جمعی از مقامات و فرماندهان حماس و حزب‌الله، وانمود می‌کند به تحقق اهداف جنگ نزدیک شده است اما واقعیتی که بعضی از مقامات رژیم غاصب هم به آن اشاره‌ کرده‌اند، این است که شهید نصرالله و شهید سنوار آغاز یک راه نبودند تا شهادت‌شان پایان راه را رقم بزند. شهدای عظیم‌الشأنی که در برهه اخیر ـ از سیدرضی در دمشق تا سنوار در غزه ـ به شهادت رسیدند، همه «ادامه‌دهنده» بودند، نه آغازکننده و لذا پس از شهادت‌شان وقفه و سکونی در کار نیست. بعضی‌ها بازی کلمات راه انداخته‌اند و از افقی سخن می‌گویند که گویا مقاومت با از دست دادن بعضی رهبران و جمعی از فرماندهان، تغییر مسیر می‌دهد و یا از قدرت و سرعت آن کاسته می‌شود. این در حالی است که حتی اگر چنین تجویزی به‌طور موقت مجاز باشد که به هیچ وجه نیست، در زمانه‌ای که جبهه و جریانات مقاومت با افزایش سطح عملیاتی دشمن مواجه می‌باشند، حفظ قدرت و شدت حرکت مقاومت ضرورتی بیش از پیش دارد، حتی افزایش آن نیز لازم است. بنابراین دشمن گمان نکند با شهادت رهبران، بدنه سازمان‌های انقلابی در درک وضعیت و موقعیت، گرفتار حیرت یا خطا می‌شود. 
آیا امکان جایگزینی سنوار وجود دارد و آیا اصلاً جایگزینی برای آن هست؟ این سؤال مکرر این روزهاست. باید دید یحیی سنوار چگونه مسیر یک عضو عادی تا مقام اول حماس ـ که به عبارت بعضی رسانه‌ها «کابوس صهیونیست‌ها» شده ـ را طی کرده است. یحیی سنوار متولد 1341 در «اردوگاه آوارگان خان‌یونس» است. در زمان پیروزی انقلاب اسلامی 16 سال داشته، در زمان انتفاضه اول فلسطین در سال 1366 ـ که متأثر از انقلاب اسلامی بود ـ 25 ساله بود. در زمان تأسیس حماس او 26 سال داشت و زمانی که از سوی رئیس دفتر سیاسی مسئولیت اداره غزه را برعهده گرفت،
50 ساله بود. او شاگرد شیفته شیخ احمد یاسین بود. 23 سال از عمر خود را در زندان‌های مخوف رژیم اسرائیل سپری کرده و در یک دوره 12 ساله مسئولیت اداره غزه را برعهده داشته و با شهادت اسماعیل هنیه، به ریاست دفتر سیاسی و در واقع رهبری حماس رسیده است. مطالعه این مسیر به ما می‌گوید هر چند شهادت او برای جنبش انقلابی حماس خسارت زیادی محسوب می‌شود اما دست‌کم 10 ـ 12 نفر با این خصوصیات یا نزدیک به این خصوصیات در «حماس فعلی» وجود دارد. علاوه‌ بر آن حماس فرصت دارد از نیروهای دیگر نیز «سنوارهای آینده» بسازد. پس حماس در وضعیت بن‌بست قرار ندارد. 
نکته دیگر این است که جنبش انقلابی حماس، اینک سخت‌ترین و سنگین‌ترین دوره خود را تجربه کرده است. دوره بیش از یکساله پس از عملیات طوفان‌الاقصی، سخت‌ترین دوره حماس در این 36 سال است. چرا که هیچ‌گاه به این اندازه در معرض محاصره، فشار، بمباران و انواع حوادث نبوده است. وضع امروز مقاومت از حیث توان تنظیم اداره مردم و اداره مقاومت در «شرایط بسیار سخت» و مدیریت غذا و موشک آسان‌تر از یک‌سال گذشته است. وقتی یک رهبری شرایط سخت و پرخطر را طی می‌کند، شاگردان او در اداره وضعیتی به مراتب آسان‌تر در نمی‌مانند. اداره یکساله حماس در «زیرزمین» و مدیریت جنگ با رژیم در «روی زمین» و همزمان، خلق فرصت‌هایی در جهت گسترش توانمندی‌های دفاعی با دشواری انجام شده است. دستاوردهای معنوی و مدیریتی که از این سختی‌ها به دست آمده، امروز به سرمایه رهبری جدید حماس تبدیل شده است. 
ما در ایران اثر بزرگ شهادت شهیدان در ادامه پرقدرت راه را با همین چشم‌ مادی دیده‌ایم. فاصله انتخابات ریاست‌جمهوری تا شهادت شهید رجایی 33 روز است! فاصله شهادت شهید بهشتی، «رئیس قوه قضائیه» تا شهادت رجایی و باهنر، «رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر» تنها دو ماه است! در جنگ 8 ساله هم فاصله زمانی بر خاک افتادن و در خون غلتیدن فرماندهان نامدار، گاهی یک روز بود! خداوند بر عظمت حاج قاسم بیفزاید که می‌گفت «در یک عملیات، تقریباً همه فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌های لشکر 41 ثارالله شهید شدند اما به توانمندی عملیاتی و اقتدار و اداره آن آسیبی وارد نشد.» این تجربه ما از تأثیر خون شهید در دوام و قوام کارهاست. سِرّ آن هم این است که وقتی یک نفر در جبهه حق به شهادت می‌رسد، خداوند خود جای او را پر می‌کند و جبهه‌ای که در آن حضور عملیاتی خداوند متعال باشد، دچار پژمردگی یا عقب‌گرد نمی‌شود. پس از شهادت‌ها حاکم شدن عنصر معنوی بر عنصر مادی در واقع اثر میدانی برتری تسلیحاتی جبهه باطل بر جبهه حق را از آن می‌گیرد و این راه را برای حرکت شتابان‌تر جبهه حق هموار می‌نماید. 

مأموریت تاریخی نخبگان مقابل تفسیر‌های غیرعادلانه از صلح

 
از گذشته‌های دور، اندیشمندان و نخبگان به روش‌های مختلف خدمات و تأثیرگذاری‌های جدی بر افکار جوامع انسانی داشتند. این روند با اهمیت یافتن علم و دانش و فناوری اطلاعات و ارتباطات در جهان و علاقه عموم مردم برای دستیابی به اندیشه نخبگان جامعه افزایش قابل توجهی در عصر حاضر یافته است. 
پیشرفت‌های عرصه رسانه، هم به نخبگان امکان تأثیرگذاری بیشتر داده است و هم تسهیلات لازم را برای مردم جهت ارتباط‌گیری و تعامل فراهم ساخته است؛ لذا نکته حائز اهمیت در این بین، وسعت یافتن امکان ارتباط با انسان‌های بی‌شمار و به همان میزان تأثیرگذاری وسیع در سطح جهانی است. 
 امروز یکی از تأثیرگذارترین ابزار‌ها برای تصمیم سازی‌های بین‌المللی، تحرک و فشار افکار عمومی در سطح جهان است. مردم جهان به روش‌های مختلف اعتراض و خواسته‌های خود را به گوش تصمیم گیران و رهبران خود می‌رسانند؛ و آن‌ها نیز برای اثربخشی و ارتباط مناسب‌تر با جوامع یا به ناچار و برای حفظ جایگاه خود، ناگزیرند به افکار عمومی توجه کنند، لذا سهولت دسترسی به ابزار‌های ارتباطی خارج از کنترل و انحصار رسانه‌های جهت‌دار که غالباً در خدمت منافع احزاب و جریان‌های خاصی از جمله قدرت‌های بزرگ هستند، ما شاهد تأثیر‌گذاری سازمان‌های مردم نهاد نیز هستیم و شکست انحصار رسانه‌ای سازمان‌های مردم نهاد را در جایگاه اثرگذاری خوبی قرار داده و آن‌ها می‌توانند به عنوان یک تصمیم ساز در سطح بین‌المللی ایفای نقش کنند. اما نکته مهم‌تر آن است که باید توجه داشت که افکار عمومی چگونه ساخته می‌شود؟
یکی از مهم‌ترین اقشار تأثیرگذار بر شکل‌گیری افکار عمومی، نخبگان هستند. آن‌ها با استفاده از قدرت بیان و توان استدلالی خود و اعتماد و ارتباطی که جامعه به آن‌ها دارد، می‌توانند افکار عمومی را در حوزه صلح و عدالت از دو منظر جهت دهی نمایند. 
نخبگان از یک سو با تبیین مبانی و مصادیق صلح و عدالت، این دو ارزش الهی و انسانی را به درستی تبیین و به یکی از خواسته‌های مهم ملت‌ها تبدیل می‌نمایند. در چنین شرایطی، توافق بین‌المللی روی واژگان مهم و تأثیرگذار در حوزه صلح جهانی، شکل گرفته و تعاریف به هم نزدیک می‌شود. 
پر واضح است که نتیجه ارائه تعریف مشخص و یکسان از عدالت و صلح، در بین ملت‌ها سبب خواهد شد تا نگاه استثناگرایانه به صلح و عدالت روند کاهشی به خود گرفته و تفسیر‌های غیر عادلانه از صلح، امنیت و عدالت، جای خود را به دیدگاه‌های واحد و نزدیک به هم بدهند. 
این اتفاق زمینه را برای از بین رفتن یکی از مهم‌ترین آسیب‌های عرصه صلح و عدالت که همان تفسیر سلیقه‌ای و منطبق بر منافع از سوی قدرت‌های مختلف و بازیگران عرصه‌های بین‌المللی است، ناکام می‌گذارد. 
نمونه آن را می‌توان در تلاش غول‌های رسانه‌ای وابسته به نظام استکباری صهیونیزم ملاحظه کرد که با قدرت تمام تلاش دارد جای ظالم و مظلوم را باژگونه برای جهانیان نمایش دهد. در این خصوص کافی است نگاهی به تولیدات انبوه رسانه‌ای غرب در ۷ اکتبر داشته باشیم. 
واقعیت این است، که صلح حق همه انسان‌ها است و حق بر صلح یکی حقوق شناخته شده بشری در قوانین بین‌المللی است. صلح در جهان امروز مواجه با مخاطرات بزرگی شده است. در نقاط مختلف جهان شاهد از بین رفتن آرامش و آسایش هزاران انسان بیگناه هستیم و در منطقه خاورمیانه، روزانه، جان و مال انسان‌های بی‌گناه بسیاری در سرزمین فلسطین و جنوب لبنان با ریزش بمب‌های ساخته شده در غرب نابود می‌شود. در چنین شرایطی نهاد‌های رسمی بین‌المللی به جای عمل به وظایف خود در جلوگیری از کشتار بی‌گناهان و تنبیه متجاوز، در حداکثر شرایط به محکوم کردن لفظی بسنده کرده و هیچ اقدام مهمی در جهت جلوگیری از نسل کشی رژیم صهیونیستی صورت نمی‌گیرد، لذا در این شرایط سخت و دشوار، نخبگان وظیفه خطیر آگاه‌سازی و بسیج افکار عمومی جهانیان برای متوقف کردن ماشین کشتار جمعی و نسل کشی رژیم صهیونیستی را بر عهده دارند. 
به تجربه دیده‌ایم، هرگاه نخبگان و گروه‌های مردم نهاد برای حمایت از مظلومان وارد عرصه مقابله شده‌اند، بر اثر فشار‌های دیپلماتیک دولت‌ها و افکار اعتراضی ملت‌ها، ماشین‌های کشتار جنگی جلادان کند شده و تن به رعایت حقوق مظلومان داده‌اند. امروز قطعاً جهانیان در انتظار تحرک نخبگان برای حفظ صلح و جلوگیری از تضیع حقوق بی‌گناهان در غزه و جنوب لبنان هستند؛ و تا دیر نشده باید انسانیت خود را به محک در کنار ظالم یا مظلوم بودن بیازمایند.

نقش شهدای مقاومت در شکل گیری «امت اسلامی»

محمدمهدی ایمانی پور 

شهادت قهرمانانه یحیی السنوار، فرمانده و رهبرمبارز فلسطینی موجب تاثر و اندوه جهان اسلام و ملت‌های آزاده دنیا و درعین حال، عزم جبهه مقاومت درانتقام خون این شهید بزرگوار و دیگر فرماندهان شهید جبهه حق علیه باطل شده است، اما آنچه دال مرکزی تحولات اخیرمنطقه ونقطه‌عطف حماسه طوفان‌الاقصی وحوادث پسینی آن محسوب می‌شود، سرعت‌گرفتن شکل گیری «امت واحده اسلامی» در دوره «پسااکتبر» است.

بی‌تردید، خون شهدای مقاومت در تثبیت و نضج‌یافتن این مهم، بیش از هر عامل دیگری مؤثر بوده است. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی‌توان نسبت به آنها غافل شد.

نخست این‌که ما در یک جنگ ترکیبی تمام‌عیار با جبهه باطل به سر می‌بریم که تنها یکی از اضلاع و جوانب آن، تحولات نظامی است. چرایی تمرکز روایتگری دشمنان از تحولات میدان، حول این محور و پنهان نگه‌داشتن اغراض اصلی نبرد، بسیار روشن است؛ زیرا ورود به اضلاع و جوانب مهم‌تر و فرامتنی آن، خط قرمز ساختار رسانه‌ای و سیاسی غرب و رژیم اشغالگر قدس به‌شمار می‌آید. واقعیت این است که ترس و واهمه اصلی دشمنان پس از وقوع طوفان‌الاقصی، معطوف به شکل گیری «امت واحده اسلامی» در بطن جنگ غزه و لبنان است. ازهمین رو القای جدایی و انفکاک میان این دو جبهه در دستور کار رسانه‌های صهیونیستی و هم‌پیمانان منطقه‌ای آنها قرار گرفته است. تغییر نام‌گذاری عملیات شیطانی رژیم‌صهیونیستی و حامیانش از «شمشیر‌های آهنین» به «جنگ رستاخیز»، ترجمانی از این هراس و وحشت گسترده در اردوگاه باطل است. نتانیاهو و همراهانش، جنگ رستاخیز را به خیال خام خود، آنتی‌تز و قرینه‌ای در مواجهه با شکل گیری امت اسلامی تلقی می‌کنند، هرچند تصور باطل آنها در ادامه این نبرد آشکار خواهد شد.

نکته دوم، معطوف به نقش و جایگاهی است که رهبران شهید مقاومت، در تثبیت روند امت‌سازی در جهان اسلام ایفا می‌کنند. شهید سیدحسن نصرا...، دبیرکل شیعه حزب‌ا... لبنان و شهید یحیی السنوار، رهبر و فرمانده اهل تسنن حماس، در یک نقطه مقدس، یعنی آزادی قدس شریف، به یکدیگر رسیده‌اند. زمانی که ازسید مقاومت خواسته می‌شوددست از حمایت مردم غزه بردارد تا حزب‌ا... لبنان در امان باشد، ایشان می‌فرماید‌: ما دو جبهه نداریم، جبهه غزه همان جبهه لبنان است. این واقعیت که خون این دو شهید درمسیر آزادی قدس و وحدت جهان اسلام با یکدیگرممزوج شده، همان حقیقتی است که دشمن از تبلور آن هراسان است و تلاش می‌کند با جنگ رسانه‌ای مانع از تثبیت آن شود. فرامتن عملیات روانی و تبلیغاتی غرب و صهیونیست‌ها در قبال شهادت این دو فرمانده رشید جهان اسلام ناظر بر همین وحشت‌زدگی وسراسیمگی است. نکته پایانی، مربوط به مسئولیت سنگینی است که کلیه مسلمانان، اعم از رهبران، علما و اندیشمندان مسلمان در تمرکز و تشریک مساعی حول میراث گرانسنگ دو فرمانده شهید مقاومت و دیگر شهدای این مسیر نورانی و مقدس در پیش دارند. رهبرحکیم انقلاب اسلامی چندین‌بار در فرمایشات ارزنده خود در توصیف میدان نبرد حق و باطل، از «امت واحده اسلامی» به مثابه میراثی گرانسنگ یاد فرموده‌اند که تاویل آن در جهان اسلام، مترادف‌شمردن پیروزی نهایی جبهه حق، حول شکل گیری «امت اسلامی» است. اصلی‌ترین مأموریت آحاد مسلمین، مواجهه با این جنگ روانی و تبلیغاتی دشمن و تمرکززدایی از تقلیل جنگ غزه و لبنان از یک «صحنه نبرد گفتمانی» به «صحنه نبردنظامی» است. کارویژه ومأموریت مهره‌های بازی غرب ورژیم اشغالگر قدس درمنطقه، تقویت همین تصویرسازی و ممانعت از توجه افکار عمومی جهان اسلام به مقوله «امت واحد اسلامی» است. این روند از سوی جریان غرب‌زده در لبنان تا طرفداران گفتمان سازش در دیگر نقاط منطقه دنبال می‌شود؛ بنابراین بایدضمن رصد هوشمندانه بازی دشمن، متوجه دستاوردعظیم شهادت دبیرکل حزب‌ا... لبنان وفرمانده عملیات طوفان‌الاقصی و لزوم صیانت از این میراث گرانبها در مسیر شکل گیری منظومه وحدت و پیوستگی در جهان اسلام بود.

«پزشکیان » را شتابزده قضاوت نکنیم

هوشمند سفیدی

۳۱  مرداد ماه ، روزی بود که کل کابینه پزشکیان از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفت و هنوز با اینکه از آن موقع دو ماه هم نگذشته است؛ برخی از افراد و گروه ها با نوعی ارزیابی شتابزده ،«دولت وفاق ملی» را به ضعف،ناکارآمدی و عدم موفقیت متهم می کنند و مشکلات موجود جامعه را در ابعاد مختلف -که ریشه در گذشته دارند- به دولت مستقر نسبت می دهند.
از طرف دیگر، ،برخی از مخالفان وفاق ملی با طرح پرسش هایی مثل : چرا هنوز وعده های وعده های پزشکیان در باره رفع فیلترینگ ،احیای برجام، پیوستن به fatf و … به نتیجه نرسیده است، فشار را بر دولت افزایش می دهند ؛ غافل از اینکه دزمینه سازی و طی مسیر لازم برای تحقق این وعده ، سهل الوصول و ساده نیست و به همان میزان که مهم و تاثیر گذار هستند ،به اهتمام ویژه ای هم نیاز دارند.
بنا بر این ،هرگونه تعجیل در این زمینه ها و مطرح کردن موضوعاتی مثل اینکه چرا دولت اقدامی نمی کند ، و … ، نوعی خط تخریب به حساب می آید، زیرا بدیهی است که تحقق آن ها به زمان نیاز دارد.
البته، منظور نگارنده این نیست که نقد و نقادی تعطیل شود، بلکه انتقادها را باید ،هدایایی دلسوزانه برای دیدن عیوب دانست؛ به شرطی که مبتنی بر استدلال روشن و واقعیت باشد.
ناگفته پیداست که رصد افکار عمومی و روشن سازی اذهان عمومی ، وظیفه ای است که متولیان آن در دولت باید در این راستا اقدام کنند و نسبت به نقدها ، بی تفاوت نباشند و در این زمینه ،به موقع واکنش نشان دهند، زیرا هر گونه تعلل در این در این زمینه، می تواند موضوعات ساده را به دغدغه های افکار عمومی تبدیل کرده و آن ها را، به دستاویزی برای فشار آوردن به دولت تبدیل کند.
خلاصه کلام اینکه اولا باید باید از هر گونه ارزیابی شتابزده در باره عملکرد دولتی که هنوز دو ماهه هم نیست باید پرهیز کرد.
ثانیا ، می توان رویکردها را مورد توجه قرابر داد .
ثالثا تحقق وعده های بزرگ ، محتاج زمان کافی است و انتظار اینکه به سرعت عملی شوند ممکن نیست و در یک کلام ، نیازمند بسترسازی و جلب حمایت و توافق سیاستگذاران کلان و تاثیر گذاران کلیدی است .
رابعا، تنویر به موقع افکار عمومی و پیشگیری از تبدیل شدن نقدها به خط تخریب ، محتاج واکنش سریع گروه کار مربوطه در دولت است.
پس، باید به دکتر پزشکیان ، فرصت لازم را بدهیم و با ارزیابی شتابزده ، آب در هاون بدخواهان نریزیم 

نمونه‌ای از مجازات مضاعف

عمادالدین باقی
ر قوانین ایران و اسناد حقوق بشر و شریعت، مجازات مضاعف و نیز اعمال مجازات بیش از حکم ممنوع است، اما در مواردی خلاف آن رخ می‌دهد که در اینجا نمونه‌ای ذکر می‌شود. ممکن است گفته شود چرا این بحث‌ها را به جای اینکه به قوه قضائیه منعکس کنید تا رسیدگی شود، به مطبوعات می‌کشید؟ پاسخ این است که اولا این موارد توسط وکیل و زندانی و خانواده‌اش به دادگاه و دادگستری مربوطه منعکس شده و اکنون هم با پایان محکومیت زندانی، در حکم نوشداروی پس از مرگ سهراب است. دوم اینکه سند امنیت قضائی جمهوری اسلامی در ماده ۱ تصریح دارد: هدف امنیت قضائی، رسیدن به عدالت قضائی است که اثر آن ایجاد اعتماد شهروندان به قانون و نظام قضائی است تا در چارچوب آن اشخاص از آسودگی خاطر و احساس امنیت در تضمین و احقاق حقوق و آزادی‌های خود برخوردار شوند. در ماده 2 می‌گوید: تحقق امنیت قضائی، مستلزم احترام به حقوق مکتسبه اشخاص و حمایت از انتظارات مشروع آنان است. در ماده ۵ ‌آمده است: اصل شفافیت، تضمین کیفیت قانون و آرای قضائی از نظر قابلیت فهم و وضوح آن برای همه شهروندان با هدف افزایش اعتبار نظام حقوقی است و لوایح قضائی، آیین‌نامه‌ها و بخش‌نامه‌های قضائی باید به نحوی نگارش شود که برای همه شهروندان و قضات در مقام استناد واضح و قابل فهم باشد و آرای قطعی دادگاه‌ها با هدف تحلیل و نقد صاحب‌نظران و متخصصان به صورت کامل ضمن حفظ حریم خصوصی اشخاص در تارنمای قوه قضائیه منتشر شده و در دسترس عموم قرار می‌گیرد. هدف مقاله پیش‌رو این است که گرچه مجازات بیش از حکم رخ داده اما توجه متولیان قضا به وجود این قبیل آشفتگی‌ها جلب و از تکرارش جلوگیری شود.

خلاصه روند صدور احکام در پرونده یک متهم

1- آقای عزیز قاسم‌زاده، معلم گیلانی و عضو و سخنگوی کانون صنفی فرهنگیان گیلان که از چهره‌های هنری گیلان نیز هست، در تاریخ مهر ماه ۱۴۰۰ در منزل خود در رودسر بازداشت شد و با شکایت اداره اطلاعات شهرستان رودسر به اتهام نشر اکاذیب از طریق سامانه‌های رایانه و مخابراتی در دادگاه‌های انقلاب و کیفری رودسر پرونده‌ای برای او تشکیل شد و شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری ۲ شهرستان رودسر به پرونده رسیدگی کرد و به دو سال حبس محکوم شد ولی با در نظر گرفتن جهات تخفیف، این حبس به یک سال تقلیل یافت که از این یک سال نیز سه‌چهارم به مدت دو سال تعلیق شد و در واقع فقط سه ماه و یک روز قابل اجرا بود.

پرونده پس از رأی بدوی به شعبه ۱۸ دادگاه تجدید نظر استان گیلان رفت و قضات آن با ذکر استدلال‌هایی درباره اینکه در تقلیل مجازات و در تعلیق آن، اصول قانونی در شعبه بدوی رعایت نشده اما به دلیل اینکه دادستان اعتراض نکرده است، همین حکم را تأیید می‌کند.

2- پس از آن در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ در تجمعی صنفی به همراه چند نفر از فرهنگیان بازنشسته جلوی آموزش و پرورش گیلان بازداشت و به خاطر همین تجمع دو پرونده دیگر برای او تشکیل شد؛ یکی به اتهام تبلیغ علیه نظام و دیگری تمرد از مأمورین و اخلال در نظم عمومی. پرونده تبلیغ علیه نظام به شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت ارجاع شد (در حالی که بابت همین اتهام پرونده‌ای در دادگاه رودسر مفتوح بوده و محاکمه شده و هنوز منجر به صدور رأی نشده بود) و تمرد از مأمورین و مشارکت در اخلال در نظم عمومی به شعبه 112 دادگاه کیفری 2 رشت ارجاع شد. شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت در تاریخ 30/07/1401 بابت تبلیغ علیه نظام مجازات یک سال حبس را صادر کرد که این دادنامه عینا با تأیید شعبه 18 دادگاه تجدید نظر استان گیلان در تاریخ 10/11/1401 قطعی شد. بنابراین تا اینجا دو حکم مجازات سه ماه و یک روز برای اتهام نشر اکاذیب در پرونده رودسر و نیز یک سال حبس برای اتهام تبلیغ علیه نظام در دادگاه رشت قطعی شد. دادنامه‌های قطعی پرونده‌های رودسر رشت در فاصله یک هفته توسط شعبه 18 تجدیدنظر استان صادر شد.

3- از آنجا که طبق قانون، دو رأی قطعی‌شده، تجمیع می‌شود و مجازات اشد قابل اجراست و به همین دلیل دادنامه صادره شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر استان گیلان به تاریخ 18/02/1403 یک سال حبس بابت تبلیغ علیه نظام را قابل اجرا دانسته، بدیهی است که مجازات مدنظر یک سال حبس است نه یک سال و سه ماه و یک روز.

4- در خصوص پرونده دیگری که در رشت هم‌زمان با پرونده تبلیغ علیه نظام بابت تمرد از مأمورین و مشارکت در اخلال در نظم عمومی تشکیل شد و بررسی این دو اتهام به دادگاه کیفری 2 ارجاع شده بود، پس از کش و قوس‌ها بابت اختلاف در صلاحیت دادگاه در نهایت با نظر دیوان عالی کشور به شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت ارجاع شد که این شعبه با تغییر عناوین اتهامی صرفا با اتهام اخلال در نظم و امنیت جامعه از طریق مقابله با حکومت به نحو غیرگسترده (منظور همان تجمع صنفی مورخ 12/12/1402 به همراه چند نفر دیگر از معلمان بازنشسته است) به تحمل دو سال و یک روز حبس و منع عضویت در احزاب و گروه‌ها و دستجات سیاسی یا اجتماعی به مدت دو سال محکوم شد که این حکم در تاریخ 13/05/1403 در شعبه 20 دادگاه تجدیدنظر نقض و با اصلاح عنوان اتهامی به فعالیت تبلیغی علیه نظام، حکم قطعی مبنی بر پرداخت مبلغ 000/000/33 ریال صادر شد.

بنابراین تا اینجا همان رأی اشد یک سال حبس قابل اجرا بود.

5- با این حال ناگهان شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر که با استدلال در دادنامه صادره سال 1401 مجازات نشر اکاذیب را سه ماه و یک روز تعیین کرده و در دادنامه تجمیعی نیز به آن اشاره داشته در تاریخ 17/05/1403 (سه ماه بعد از صدور دادنامه تجمیعی و حدود دو سال پس از صدور دادنامه مربوط به نشر اکاذیب) مبادرت به صدور دادنامه‌ای مبنی بر مجازات 13 ماه و 16 روز با موضوع رفع ابهام اتهام نشر اکاذیب کرده است.

6 - حالا با وجود اینکه روند رسیدگی پرونده­‌ها از لحاظ قانونی خالی از اشکال نبوده از جمله اینکه بابت یک اتهام آن هم با ادله‌های اتهامی یکسان هم‌زمان در دو شهر مختلف مورد محاکمه واقع شده و دو حکم مجازات جداگانه بابت یک اتهام صادر شده است یا اینکه در دو پرونده متشکله در یک روز با اصلاح عنوان اتهامی یکی از آنها در دادگاه تجدیدنظر و انتساب همان اتهام پرونده دیگر به متهمین، صدور حکم مجازات مجدد فاقد وجاهت قانونی است، سؤال این است که چگونه پس از چند ماه از صدور دادنامه تجمیعی و دو سال از دادنامه نشر اکاذیب، دادنامه‌ای با موضوع رفع ابهام اتهام نشر اکاذیب (مجازات سه ماه و یک روز) صادر شده و مجازات اشد اعلامی (که بابت تبلیغ علیه نظام و یک سال بوده است) را به 13 ماه و 16 روز تغییر داده و مجازات قطعی‌شده را بدون دلیل موجه افزایش داده است؟ در دادنامه جدید ادعا شده که در حکم قبلی سهو قلم رخ داده در حالی که در آن دادنامه برای یک سال‌بودن مجازات حبس و تقلیل آن استدلال کرده بود.

آیا این امر خارج از تجویز قانونی برای اصلاح دادنامه در موارد سهو قلم و برخلاف قاعده فراغ دادرس نیست؟ هرچند محکوم علاوه بر یک سال به دلیل تجمیع دیرهنگام، که مجازات نشر اکاذیب را هم علاوه بر مجازات اشد متحمل شده و دادنامه تجمیع در زمانی ابلاغ شد که برای پیگیری امور درمان و عمل نمونه‌برداری که در زندان مبتلا به توده بدخیم شده بود، به مرخصی آمده بود که پس از اتمام مرخصی و مراجعه به زندان عملا پایان محکومیت زندان او در تاریخ ۱۳ خرداد 1403 اعلام شد در حالی که در صورت تجمیع به‌موقع ایام بازداشت ۲۲روزه قبلی باید از ۷ فروردین کسر می‌شد و آقای قاسم‌زاده در اسفند ۱۴۰۲ با پایان مدت محکومیت حبس خود آزاد می‌شد.

این مورد نمونه‌ای از تحمل حبس غیرقانونی بر اثر آشفتگی در محاکم است که در صورت توجه به لوایح وکیل و زندانی و خانواده‌اش این حبس اضافه رخ نمی‌داد و اگر حادثه‌ای برای زندانی با توجه به بیماری او پیش می‌آمد، چه کسی پاسخ‌گو بود؟

هذیان‌گویی غرب در توجیه نسل‌کشی

جواد شاملو 
«به همین دلیل است که من به صراحت مشخص کرده‌ام که ما دست بر نمی‌داریم. من به صراحت به سازمان ملل گفتم که مکان‌های غیرنظامی نیز به دلیل سوءاستفاده حماس از آن‌ها جایگاه محافظت‌شده‌شان را از دست می‌دهند». 

جملات بالا از نتانیاهو یا هیچ مقام صهیونیست دیگری نیست. از وزیر امور خارجه کشوری است که نامش در یک قرن اخیر همواره دستمایه یهودیان صهیونیست برای مظلوم‌نمایی و ستم‌پیشگی بوده است: آلمان. این یعنی قدرت‌های جهانی نه تنها علیه نسل‌کشی تاریخی در غزه اقدام مؤثر و عملی نکرده‌اند، نه تنها دستکم در حد کلامی هم موضع‌گیری منفی علیه جنایتکار نکرده‌اند، بلکه در مواردی حتی به سکوت هم بسنده نکرده و با استدلالی مضحک از این نسل‌کشی به دفاع پرداخته‌اند. سران حماس شهیدان فراوانی از خانواده و خاندان خود تقدیم کرده‌اند که نشان می‌دهد کل ادعای سپر انسانی حماس دروغ ننگینی از سوی غرب است و علاوه‌بر این در طول هفتادسال جنایت‌پیشگی رژیم اشغالگر کیست که نداند اسرائیل هیچ ابایی از کشتن غیر نظامیان ندارد و کیست که با این وجود باز هم از غیرنظامیان به عنوان سپر انسانی استفاده کند؟ یهود صهیونیست که غیر خود را انسان نمی‌داند. در برابر رژیمی که تعریفش از انسانیت محدود به خودش است چه کسی به ایده سپر انسانی رو می‌آورد؟ و اگر رژیم در این یک سال تنها تأسیسات و مراکز مرتبط با حماس را زده، چگونه است که حماس در یک جغرافیای ۴۰ کیلومتر در ۵ کیلومتر هنوز از میان نرفته است؟ این از ضعف اسرائیل است یا قدرت حماس؟
واقعیت آن است که احتمالا وزیر امور خارجه آلمان خودش هم می‌داند حرفش چه اندازه رایگان و بی‌مایه است. نیز تمام کسانی که شهادت شهید یحیی السنوار را تبریک گفتند و او را مانع آتش‌بس دانستند می‌دانند که دارند مزخرف تحویل ملت‌های جهان می‌دهند! اما غرب مجبور است از اسرائیل دفاع کند و در این راه منطق خود را هم قربانی کرد. از دست دادن منطق بزرگ‌ترین هزینه‌ای بود که غرب پس از طوفان‌الاقصی مجبور به پرداخت آن شد.
غرب مجبور است از اسرائیل دفاع کند اما ملت‌ها مجبور نیستند خود را به حماقت بزنند‌. غزه ویران شده و کشته‌های از ۴۰ هزار تن گذشته با هیچ منطقی قابل توجیه نیست و حمایت غرب از این نسل‌کشی با سخیف‌ترین استدلال‌ها، پرده از این حقیقت بزرگ بر می‌دارد که مبنا و استوانه‌ای که تمدن غرب در طول پنج قرن گذشته به آن تکیه زده است نه عقل است و نه علم؛ تنها زور است. شاید در دانشگاه‌های غربی آن هم به مدد استفاده از خزائن دانش شرقی اتم شکافته شود، اما تریبون‌های سیاسی غرب در بزنگاه‌های مهم تاریخی از بیان موضعی که اندکی بوی منطق بدهد عاجزند. آنچه در ذهن بسیاری از مردم جهان مایه مشروعیت‌بخشی به حکومت جهانی تمدن غرب و ابرقدرت‌های جهان بود، همین پشتوانه عقلی و علمی بود که طوفان‌الاقصی در هر دو مورد مهر مردودی به سینه غرب کوبید. عقل غربی همان است که در مقام توجیه جنایات نتانیاهو اراجیف می‌بافد و علم غربی، همان است که وجب به وجب غزه را با خاک یکسان می‌کند. منطق و تکنولوژی غرب چیزی جز اسباب بچه‌کشی نیست
 
درباره «فراخوان جمعی ایرانیان علیه جنایات رژیم صهیونیستی در غرب آسیا»
پایرانی‌ها در صف دفاع از انسانیت
حمید ملک‌زاده
در روزهای اخیر «جمعی متکثر از ایرانیان داخل و خارج کشور که خیل جامعه دانشگاهی، دانش‌پژوهان، فعالان سیاسی و اجتماعی و هنرمندان» را تشکیل می‌دهند، ضمن انتشار فراخوانی جمعی انزجار خود را از «تجاوز نسل‌کشانه اسرائیل به مردم فلسطین در باریکه غزه، آپارتاید سرکوبگر در کرانه باختری اشغالی، قشون‌کشی به خاک لبنان، حملات به یمن و سوریه و هرگونه اقدام نظامی علیه ایران تحت هر عنوانی» اعلام کرده و آن را به‌عنوان «جلوه‌ای آشکار از خشونت گسترده، فراقانونی و افسارگسیخته علیه شرایط زیست جمعی مردمان در منطقه» معرفی کرده‌اند که «تحت حمایت کامل مادی و معنوی دولت‌های غربی و درهم‌تنیده با گردش جهانی سرمایه» اتفاق می‌افتد. نویسندگان و امضاکنندگان این فراخوان جمعی با عنایت به این موضوع که «گفتارها و شواهد گویای آن است که ایران از اهداف بعدی تخاصم اسرائیل تحت عنوان «نظم نوین» خواهد بود»، به طور اضطراری «علیه بی‌تفاوتی در قبال تبعات جنایت‌های نظام‌مند بر هم‌زیست‌های جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی ما» هشدار داده‌اند. این بیانیه را تاکنون بیش از 1400 نفر از اهالی علم، هنر، فرهنگ و دیگر اعضای جامعه ایرانی که در داخل و خارج از کشور زندگی می‌کنند امضا کرده‌اند. در میان امضاکنندگان این فراخوان، افرادی در شهرستان‌های کوچکی در استان اصفهان تا اساتید و پژوهشگرانی از دانشگاه‌های برجسته در ایالات متحده آمریکا و اروپا را می‌توان پیدا کرد. همین‌طور تنوع در وابستگی سیاسی و حزبی افرادی که این فراخوان را امضا کرده‌اند، دامنه گسترده‌ای از گروه‌ها و احزاب سیاسی ایرانی را که بعضا هیچ نسبتی با روح حاکم بر نظامات عقیدتی حاکم بر جمهوری اسلامی ایران ندارند شامل می‌شود. توجه به این فراخوان جمعی از 2 جهت حائز اهمیت است: الف - اجتماعی از گستره متنوع ایرانیان با علایق و سلایق سیاسی و فرهنگی متفاوت که حول محور ارزش‌های انسانی موجود در مقاومت فلسطینی علیه رژیم اشغالگر فلسطین شکل‌ گرفته است؛ ب- ضمن معلق کردن اختلافات سیاسی ناشی از مسائل مربوط به قدرت در ایران، ضرورت دفاع از اصل دولت ملی در مقابل زیاده‌خواهی و جنگ‌طلبی خارجی را به‌عنوان بن‌مایه تحلیل خود انتخاب کرده است. در این یادداشت تلاش می‌کنم درباره این 2 مورد مسائلی را مطرح کنم.
* احیای سیاست به اعتبار اخلاق انسانی
در ایران معاصر، در نتیجه مجموعه نادانشی که عموما بر اساس انتقال اطلاعات غلط یا دست‌کاری شده درباره جوهر سیاست به افراد منتقل می‌شود و همین‌طور تحت‌تأثیر برجسته بودن منازعات سیاسی ناشی از میل گروه‌های مختلف برای تصاحب قدرت، سیاست به قدرت و عقل سیاسی به عقل محاسبه‌گری که تنها در آرزوی کسب، حفظ و نگهداشت صورتی ناب از قدرت است تقلیل یافته است. در این فهم نادرست از سیاست، دولت به نفس دستگاه زور حاکم بر یک کشور تبدیل شده، و نگاهداشت دولت به نگهداشت نظام زور تقلیل یافته است. در چنین فهمی از دولت، با نوعی گریز از نظامات مربوط به حقیقتی که بر پایه مفاهیمی مثل کرامت انسانی و تکینگی تاریخی و فرهنگی ملت‌هاست مواجه هستیم. این مساله تا حد بسیار زیادی هر بحثی درباره حقیقت را از موضوعاتی که به سیاست مربوط می‌شوند کنار گذاشته و انسان را به چیزی مادی که می‌شود و باید از آن در مسیر اهداف موردنظر نظام‌های زور حاکم بر جوامع بشری استفاده کرد تبدیل می‌کند. از آنجا‌که در این روایت مخدوش از سیاست زور مادی به معیار حقیقت در سیاست تبدیل می‌شود، هر آن ‌کس که صاحب زور است را در بالای سلسله‌مراتب روایی درباره جهان و سیاست، برمی‌کشند. از این ‌جهت آن ‌کس که صاحب زور است محتوای اصطلاحاتی مانند بشر، تروریسم، حق، دفاع و تجاوز را معلوم می‌کند. در فراخوان جمعی ایرانیان علیه نظم نوین، این موضوع به‌روشنی به چالش کشیده شده و روایت تاریخی صحیحی درباره موضوع اشغال اراضی فلسطینی، پیدایش طبیعی مقاومت در مقابل نیروهای اشغالگر و حق مشروع فلسطینیان برای دفاع از سرزمین خود در مقابل نیروی شرور ارتش رژیم اشغالگر اسرائیل مورد توجه قرار گرفته است. در این فراخوان همچنین این موضوع بخوبی برجسته شده است که «نظم نوین» - نامی که اسرائیل بر عملیات ترور شهید سید حسن نصرالله و البته همه مردمان و زندگان در بلوک مسکونی اطراف نهاد - عنوانی است که هیتلر برای رؤیای حزب نازی آلمان برگزیده بود؛... شاید تنها تفاوت این نامگذاری با قرینه تاریخی‌اش این است که اسرائیل دیر، بسیار دیرتر از نازی‌ها، علنا به ماهیت فاشیستی خود اذعان کرد، زیرا تا امروز کوشیده بود برتری‌جویی نژادپرستانه خود را زیر نشان «دفاع» و «تمدن علیه بربریت» و «بازپس‌گیری ارض موعود از چنگ اشغالگران بریتانیایی و عرب» معرفی کند». 
از این‌ جهت این فراخوانی ایرانی، غیردولتی و بدون وابستگی به نهادهای رسمی در جمهوری اسلامی ایران است که در میانه هیاهوی تبلیغات سیاسی حامیان فارسی‌زبان رژیم صهیونیستی، می‌تواند به‌عنوان مشارکتی درخور در مقابله با دست‌کاری نظام‌مند دستگاه تبلیغاتی صهیونیسم بین‌الملل در جریان حقیقتی که در کشورهای محور مقاومت در جریان است به‌حساب بیاید. 
* سیاست و مساله دولت ملی
پیش‌تر در یادداشت مفصل‌تری توضیح داده بودم که تبلیغات سیاسی رژیم صهیونیستی علیه ایران و محور مقاومت دو پایه اساسی دارد: الف - مساله فلسطین موضوعی نیست که به ایران در مقام یک دولت ربط داشته باشد؛ ب - پاسخ احتمالی رژیم صهیونیستی به دفاع مشروع ایران از خودش علیه مردم ایران نیست و فقط «نظام» را هدف می‌گیرد. محتوای «فراخوان جمعی علیه نظم «نوین» تحمیلی بر خاورمیانه» از دو جهت نادرست بودن این 2 خط تبلیغی را نشان می‌دهد. 
برای اینکه فهم روشن‌تری از این موضوع به دست بیاوریم باید قبل از هر چیز این نکته را در نظر بگیریم که تاریخ ایران معاصر تاریخ بسط پیدا کردن دولت مدرن است. تاریخ پیچیده‌ای که در آن پیش و بیش از تثبیت دولت، گرایش‌های ضد دولت یا گرایش‌های ضد نظم مستقر سیاسی در آن جاافتاده و عمل کرده‌اند. نکته برجسته‌ای که در این فراخوان جمعی می‌توان مشاهده کرد اهتمام نویسندگان آن به مساله دولت ملی است. آنها چه وقتی به صورت‌بندی موضوع می‌پردازند و چه وقتی درباره نگرانی‌های خود صحبت می‌کنند، عنصر ایران به‌عنوان یک دولت ملی را از نظر دور نداشته و بر آن تأکید می‌ورزند. همین‌طور در اتفاق قابل‌توجهی از نظر تحلیل شرایط منطقه، زمینه‌های محلی، یعنی زمینه‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر منطقه غرب آسیا را به‌عنوان عنصری در نظر می‌گیرند که می‌توان آن را به‌عنوان مبنایی برای صحبت از سرنوشت مشترک مردم و دولت‌های منطقه دانست. یکی دیگر از مسائلی که در این زمینه باید به آن توجه کرد تحلیل یکپارچه نویسندگان متن مورد نظر ما است؛ تحلیلی که بر اساس آن پیوندهای میان سرنوشت ملت و دولت‌های منطقه از جهات داخلی و خارجی به یک اندازه مورد توجه قرار گرفته است. در نهایت نویسندگان با معلق کردن اختلاف‌نظرهای احتمالی درباره نحوه اداره جامعه، یا مسائلی که به سیاست داخلی در ایران مربوط می‌شود، زمینه‌های سیاسی لازم برای فراهم‌ آوردن یک‌جور اجماع ملی حول محور ارزش‌های مبتنی بر کرامت انسانی و اخلاق و فضایل مدنی را در کنار ضرورت دفاع ملی یکپارچه از حکومت ایران در مقابل برنامه‌های شریرانه‌ای که نماینده شقی‌ترین نیروهای سیاسی دوران برای ما طراحی کرده‌اند به وجود می‌آورند. مساله مهمی که در پایان باید به آن اشاره کنم این است که «فراخوان جمعی» ابتکاری غیردولتی از طرف برخی افرادی است که دل در گروی ایران داشته و از ضرورت حمایت از فضایل انسانی در و به‌ وسیله سیاست صحبت می‌کنند؛ جمع متکثری که صدای خودانگیخته بخشی از ایرانیان، در مقابل هیاهوی سربازان فارسی‌زبان صهیونیسم هستند.