جعفر بلوری
دیروز خبر شهادت «یحیی سنوار»، قهرمان مبارزه با رژیم صهیونیستی رسما تایید و تحلیلها راجع به اینکه از این پس «تحولات منطقه بهویژه غزه به کدام سمت خواهد رفت؟» آغاز شده است. آیا شهادت یحیی سنوار، عضو کلیدی و یکی از معماران عملیات تاریخی طوفان الاقصی، صهیونیستها را در موضع برتر قرار میدهد؟ آیا اکنون زمان مذاکره برای آتشبس است؟ و سؤال آخر اینکه، واقعا تحولات از این پس به کدام سمت خواهد رفت؟ اینجا قصد داریم، پاسخهای منطقی و قانعکنندهای برای این سؤالها بیابیم... بخوانید:
1- در همان ابتدای امر باید یادآوری کنیم، آنچه یکسالی است در منطقه به شکل نبردی بیامان بین همه محورهای مقاومت و همه متحدان رژیم صهیونیستی در جریان است، امری بیسابقه و بزرگ است و در هیچ بُرههای از تاریخ، رژیم صهیونیستی و متحدانش در این منطقه، درگیر جنگی به این بزرگی نشده بودند. این «بیسابقگی»، هم مربوط میشود به تعداد طرفهای درگیر جنگ و هم در مدت زمان این جنگ و هم در شکل این جنگ. مثلا، آنچه به شکل «عملیات پیجرها» رخ داد، امری بیسابقه بود. همینطور نحوه ترور سید حسن نصرالله و...بنابر این ما امروز درگیر «امری بزرگ» و «بیسابقه» هستیم که نتایج بزرگ و بیسابقهای در پی خواهد داشت. نتایجی شبیه به نتایج جنگ جهانی دوم، منتها در ابعادی کوچک به اندازه منطقه غرب آسیا....
2- هرچه «امر» بزرگتر باشد، طبیعتا هزینههای رسیدن به اهداف این امر بیشتر است. وقتی هدف نابودی رژیم صهیونیستی است، طبیعتا هدف بزرگی است. از دست دادن بزرگانی مثل سردار سلیمانی، سید حسن نصرالله، اسماعیل هنیه، یحیی سریع و....حقیقتا هزینههای سنگین و داغ بزرگی است اما با توجه به بزرگی اهدافی که این بزرگان برای رسیدن به آن جانشان را فدا کردند، عجیب نیست. میخواهیم بگوییم، این بزرگان، چون هدف و بزرگی آن را میشناختند، خود را برای شهادت آماده کرده بودند و محور مقاومت، برای رسیدن به امری به بزرگی «نابودی غده سرطانی اسرائیل» است که اینطور خون میدهد. شهادت این بزرگان اگرچه سنگین است اما، عجیب نیست. عجیب این است که آدمی در تراز سید حسن نصرالله، یحیی سنوار و... در بستر بیماری بمیرند!
3- شهادت سران مقاومت، شاید برای مدت کوتاهی، روحیه مُرده دشمن را زنده کند و چند آورده تاکتیکی و زودگذر نصیبشان نماید اما، در بلندمدت برایشان آورده استراتژیک نخواهد داشت. تمام رهبران مقاومت چند جانشین پا در رکاب و همراه دارند که بلافاصله پس از شهادت یک رهبر، دیگری جانشین او شده و فورا جنبش، بازسازی میشود. همانطور که حزبالله لبنان فورا خود را بازسازی کرد و طی فقط دو هفته پس از شهادت سید مقاومت، 550 افسر و سرباز رژیم صهیونیستی را به همراه مقادیر زیادی تجهیزات مدرن و سنگین نظامی هدف قرار داد و تیپ گولانی را آنطور تار و مار کرد، جنبش حماس نیز خیلی سریع خود را ساماندهی کرده و با قدرت بیشتر ادامه خواهد داد. ضمن اینکه اینبار صهیونیستها به دلیل یک اشتباه بزرگ، نتوانستند آنطورکه باید روی شهادت یحیی مانور داده و از آن علیه حماس بهرهبرداری کنند. بخوانید:
4- «عملیات روانی» و «رسانه»، موازی و همراه با عملیاتهای نظامی آغاز میشوند. در اهمیت کار رسانه حینِ جنگهای سخت همین بس که، اگر انجام نشود، یا بهدرستی انجام نشود، میتواند برنده میدان را تبدیل به بازنده کند و بالعکس. به عبارت دیگر، عملیات نرم و یک «پیوست رسانهای دقیق»، گاهی به مراتب از یک عملیات سخت و حتی موفق، دارای اهمیت بیشتری است. به عنوان مثال، دیروز صهیونیستها پس از به شهادت رساندن یحیی سنوار، تصاویر آخرین ثانیههای مبارزه این مرد بزرگ را منتشر، و بنابر اعلام رسانههای متعدد این رژیم، خود را مفتضح کردند و از سنوار بین جوانان یک قهرمان اسطورهای ساختند. چگونه...؟! صهیونیستها پیش از این ترور، به همراه برخی نفوذیهایشان در رسانههای ایران و منطقه، طی ماههای گذشته تلاش گستردهای را برای ترور «شخصیت» سنوار آغاز کرده بودند. آنها مدام میگفتند و مینوشتند، سنوار چون در زندانهای اسرائیل بوده و از میان تمام زندانیها، او برای آزادی انتخاب شده و زبان عبری را هم بلد است، پس جاسوس اسرائیلیهاست و عامل لو رفتن موقعیت سید حسن نصرالله نیز اوست! علاوهبر این مدام میگفتند و مینوشتند که، سنوار در غزه نیست و همرزمانش را تنها گذاشته است. برخی دیگر نیز میگفتند که، سنوار در اعماق زمین و به همراه شماری از اُسرای صهیونیست پنهان شده تا در صورت رودررو شدن با نظامیان صهیونیست، از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده کند. اما حماقت دیروز صهیونیستها و انتشار تصاویر یحیی سنوار با دستی بهشدت زخمی و بسته، جسمی خونین، بیحال و سر و صورتی پوشیده با چفیه، در ساختمانی نیمهمخروبه وسط شهر رفح که تا آخرین ثانیه در حال مبارزه است، تمام این تصاویری را که با شارلاتانبازیهای رسانهای ساخته بودند را شُست و بُرد و برخلاف خواسته صهیونیستها، از او یک اسطوره و قهرمان بزرگ ساخت. رجوع شود به تیتر یک امروز کیهان، گزارش هاآرتص، معاریو، بیبی سی و برخی رسانههای آمریکایی... بنابر این به برکت این حماقت رسانهایِ صهیونیستها، شهادت یحیی سنوار، صهیونیستها را نهتنها در موضع برتر قرار نداد، بلکه محور مقاومت و همه آن انسانهایی که به پیروزی آن دل بستهاند را در موضع برتر قرار داد.
5- آمریکا، طرفِ اصلی محور بزرگ مقاومت، در این جنگ است. برای اثبات این ادعا، دلایل زیادی وجود دارد. یکی از مهمترینِ این دلایل، اعتراف چندباره صهیونیستهاست که بارها گفتهاند، اگر آمریکا نبود، کار اسرائیل تمام بود و بدون کمکهای آمریکا، اسرائیل نمیتوانست حتی دو هفته دوام بیاورد. میزان و کیفیت سلاحها، تجهیزات و تکنولوژیها، پولها، دلارها، حمایتهای اطلاعاتی و سیاسی و بهطور کلی، هزینههای سنگینی که آمریکا صرف این رژیم کرده و میکند را هم در نظر بگیرید. بنابر این در این جنگ، محور مقاومت با آمریکاست که میجنگد. از طرفی، همیشه این طور بوده است که بعد از ترور یک شخصیت مهم، یا بمباران وحشیانه یک نقطه از لبنان یا غزه و یمن، آمریکا در نقش «میانجی» ظاهر شده و از لزوم آتشبس گفتهاند. ساعاتی پس از شهادت یحیی سنوار نیز آمریکاییها از رسیدن وقت مذاکره گفتند! احتمالا طی روزهای آینده نیز روی این موضوع متمرکز خواهند شد. پذیرش مذاکره در چنین فضائی، میتواند ورق را به نفع حریف برگرداند چون، رنگ و بوی تسلیم خواهد داد. و در این صورت، فضائی که با انتشار تصاویر شهادت سنوار ایجاد شده است را، فورا از بین خواهد برد. مذاکره بماند برای چند روز دیگر! برای پس از خوابی که، حزبالله لبنان و مقاومت یمن برای رژیم صهیونیستی و برخی متحدانش دیدهاند!
6- اما یافتن پاسخ این سؤال که «از این پس، تحولات به کدام سمت خواهد رفت» کار زیاد سختی نیست. چون «امر» عظیم است و جبهه حق و باطل مشخص شدهاند و تمامی شیاطین عالم یک طرف، و امیدِ تمامی مظلومان جهان طرف دیگر ایستاده است، میتوان پایان این راه را از همین حالا دید. اولا با جنایاتی که این رژیم هر روزه مرتکب میشود، شاید 5 درصد مردم روی زمین، امروز حامی صهیونیستها باشند اما حتما، بیش از 90 درصد انسانهای روی زمین، از این رژیم متنفرند. صهیونیستها اینبار با کمک هالیوود هم نخواهند توانست، چهره کریه خود را بازسازی کنند. بنابر این در حوزه افکار عمومی و جنگ نرم، انتهای این مسیر معلوم شده است. در حوزه جنگ سخت نیز خدای قادر متعال میفرمایند؛ وَ مَنْ يَتَوَلَّ الله وَ رَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغَالِبُونَ.... و هر کس که خدا و رسول و اهل ایمان را ولیّ و فرمانروای خود داند (فیروز است) که تنها لشکر خدا فاتح و غالب خواهد بود...
شهید نیلفروشان پاسدار معیار و فرمانده تراز انقلاب اسلامی
رمضان شریف
ملت عظیمالشأن ایران در تداوم انقلاب شکوهمند و تمدنساز خود بیداری بشریت امروز در اقصی نقاط عالم را سبب شد و آنچه طی یک سال اخیر فراتر از جهان اسلام در جامعه اروپایی و امریکایی تحت عنوان حمایت از فلسطین و مردم مظلوم غزه و ابراز تنفر از جنایات رژیم صهیونی در سرزمینهای اشغالی پدیدار شده است در حقیقت پیامدهای عنصر آگاهی بخشی انقلاب اسلامی و مقاومت ایرانیان است. بی تردید تحقق این آرمان بزرگ مرهون رهبری داهیانه امامین انقلاب اسلامی در تربیت شخصیتهایی مجاهد، عالم، بصیر، فداکار، شجاع و اصیل است که با پای گذاردن به میدان «جهاد فی سبیلالله» افتخار ایران و ایرانی شدهاند و سردار سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان از جمله چهرههای بزرگی است که در این منظومه میدرخشد. این سردار ایرانی که همراه با سید مقاومت شهید سید حسن نصرالله، شهید القدس و شهید آرمان مقدس دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم نام گرفت، منشوری از صفات و ویژگیهای درس آموز به ویژه برای نسل جوان امروز جامعه اسلامی است که در پی رفعت بخشیدن به جایگاه و بالندگی ایران عزیز در جهان پیچیده معاصر هستند. ۱. شهید نیلفروشان از ۱۵ سالگی با حضور در دفاع مقدس و سنگرهای جبهه حق علیه باطل در میدان جهاد برای خدا و دفاع از انقلاب، نظام و میهن اسلامی پای نهاد و در قامت یک رزمنده بسیجی در مسیری متعالی قرار گرفت و با طی مراتب نقشآفرینی در یگانهای رزم استان شهیدپرور اصفهان تا فرماندهی سطوح مختلف دفاع مقدس و مدیریت عالی در سپاه امروز و سرانجام با مدال افتخار مستشاری عالی نظامی ایران در جبهه مقاومت اوج گرفت. ۲. سردار قهرمان ایرانی از ویژگیها و صفات بارز و ممتازی بهرهمند بود او ایمان، اخلاص، صداقت، شجاعت و سلحشوری را با خلاقیت، ابتکار، نوآوری و نبوغ نظامی در هم آمیخت و با سپری کردن مدارج عالی علمی پس از دفاع مقدس به فرماندهی دانشکده دافوس سپاه رسید تا جریان تربیت فرماندهان و مدیران عالی سپاه را راهبری کند؛ او یک نظامی دارای تفکر راهبردی بود که دانش و اشراف کمنظیر بر تحولات و آنچه در صحنه میدان، سیاست و روندهای حوادث منطقهای و جهانی میگذشت برخوردار بود و با تسلط بر ادبیات نوین نظامی و امنیتی در جایگاه یک نظریهپرداز و طراح حاذق نظامی و امنیتی در نهاد مقدس سپاه و همراهی با مقاومت به ایفای نقشهای مؤثر میپرداخت که آثار آن سالیان سال میتواند سرمشق همرزمان او در سپاه و جبهه مقاومت قرار گیرد. ۳. شهید نیلفروشان تجارب ارزنده و راهگشای خود در دفاع مقدس و نقشآفرینی در سنگرهای مختلف خدمت در سپاه، از ستاد تا صف و در حوزههای دفاعی و نظامی و نیز تسلط خود بر دانش راهبردی را مدتها به ویژه پس از شهادت سردار سرلشکر محمدرضا زاهدی و عهدهدار شدن مسئولیت خطیر وی در ادامه نقشهای او در لبنان و محور مقاومت به میدان آورد و شهادت وی در جوار سید مقاومت و در سنگر فرماندهی و هدایت مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله سرافراز، گواهی صادق بر این واقعیت است. ۴. او در طراحی رزمایشهای قدرت ساز و سپاه که ارتقا و ارتفاع بیشتر توان بازدارندگی کشور را رقم میزد و موجبات غرور ملی ایران و ایرانیان و وحشت دشمنان انقلاب و نظام را فراهم میآورد، در مسئولیت «معاون عملیات سپاه» در زمره ارکان اصلی و تأثیرگذار محسوب میشد که محصول آن امروز یاری بخش آمادگیهای سترگ سپاه عزیز برای غلبه بر تهدیدات و خطاهای محاسباتی محتمل دشمنان است. از بازی جنگ معادلهسازی پیش برنده در میدان نبرد به خوبی آگاه بود و دانش و معرفت خود نسبت به مکاتب نظامی روز دنیا و شیوهها و گونههای متنوع تاکتیک و عملیات برای کسب دستاوردهای راهبردی در تمرینات یگانهای رزمی و ... در سناریوها و وضعیتهای متعدد را در رزمایشها به منصه ظهور میرساند؛ مطالعه تلاشها و عملکرد او در مقام «سخنگویی رزمایشهای سپاه» ترسیم کننده میزان تأثیر او در این صحنه و نیز عملیات روانی است. ۵. شهید عباس نیلفروشان در حلقه پاسداران انقلاب و فرماندهان عزیز سپاه مانند نگینی تابناک میدرخشید و دانایی، پارسایی، تواضع و فروتنی او در تعامل با مردم و همکاران و رفتار و منش بسیجی در اجتماع از وی شخصیتی قابل احترام و در تراز یک پاسدار و فرمانده معیار ساخته بود. در واقع الگوی رفتاری و منش شخصیتی شهید میتواند همواره راهنمای علاقهمندان و همراهان او قرار گیرد. ۶. محبوبیت، قابلیت و شایستگیهای عباس عزیز در صف رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی و فرماندهان عالیقدر حزبالله لبنان زبانزد و مرجعیت او در مشاورههای راهبردی و گرهگشا در سختیها و بحرانها و غلبه بر دشمن صهیونی حاصل این قابلیتهای معنوی و حرفهای او بود. ۷. تشییع باشکوه سردار نیلفروشان بر شانههای مردم عراق در نجف و کربلا و مردم ایران در تهران و مشهد و اصفهان که در اوج شور، شعور، احساس، عاطفه و قدرشناسی از یک سردار رشید و ماندگار در حافظه تاریخی امت اسلامی ثبت شد، خلق حماسه بزرگ در تاریخ ایران و مقاومت منطقه را رقم زد. او همانگونه که سرلشکر حسین سلامی، فرمانده مقتدر و محبوب کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت «با شناخت دشمن، سالها چشم در چشم او دوخته بود»، با آرامش دل انگیز و مقتدرانه؛ مخلصانه در محله «حاره حریک» در ضاحیه بیروت پر کشید و پرچم عزت و عظمت ایران به ایرانی را بار دیگر بر بلندای جهان پرتلاطم امروز به اهتزاز درآورد. ۸. به دشمن گرگ صفت صهیونیستی و سگ هار امریکا در منطقه یادآوری میکنیم با شهادت سرداران ایرانی و رهبران مقاومت جریان مقاومت و بیداری متوقف نخواهد شد و تحت برکت و تأثیر خونهای پاک شهیدان حاج قاسم سلیمانی، اسماعیل هنیه، سید حسن نصرالله، محمدرضا زاهدی، عباس نیلفروشان و یحیی سنوار و دهها و صدها فرمانده شهید دیگری که پای آرمان آزادی قدس شریف ریخته شده است، بالندهتر و مقتدرتر به پیش خواهد رفت و سرانجام بساط اشغالگران صهیونی را برخواهد چید و سرزمین مقدس فلسطین آزاد و تحت اراده فلسطینیان قهرمان و مقاوم قرار میگیرد. انشاءالله
ریشههای موضعگیری اروپا به نفع امارات
مهدی تدینی
اوایل سال ۲۰۲۲ ــ زمستان ۱۴۰۰ ــ اولیانوف، نمایندۀ روسیه در مذاکرات هستهای، مَرد پرحرفِ مذاکرات که همیشه دستبهتوئیت بود و بر اساس تعداد بطریها روی میز مذاکرات هستهای خبرهای خوش توئیت میکرد، در توئیتی نوشت «فقط پنج دقیقه تا توافق هستهای با ایران مانده است». درست میگفت! فقط پنج دقیقه مانده بود، منتها این شعرِ او مصرع دومی هم داشت! نگفته بود که رئیسش، پوتین، قصد دارد در دقیقۀ چهارم به اوکراین حمله کند. لشکرهای روسیه وارد خاک اوکراین شدند و اولیانوف هم که دیگر کاری در ژنو نداشت دفترـدستکش را جمع کرد و کلاً رفت که رفت!
ساعت مذاکرات در همان دقیقۀ چهارم برای همیشه به خواب رفت. در جنگ روسیه و غرب توافق هستهای قطعاً به ضرر روسیه بود، زیرا روسیه میخواست از اهرم انرژی علیه غرب استفاده کند ــ همان تئوری پوچ و بینتیجۀ «زمستان سخت» که روسدوستان در ایران نیز از «راشاتودی» یاد گرفته بودند و تأملنشده تکرار میکرد… وینتر ایز کامینگ! وینتر ایز کامینگ! زمستانها آمدند و رفتند و از انرژی اهرمی برای روسیه درنیامد اما بازندۀ بازیِ روسیه با کارت انرژی که بود؟ ایران! در حالی که ایران میتوانست دریچۀ امید اروپا باشد، روسیه جلوی مذاکرات را سد کرد و ایران را به بخشی از کابوس اوکراین بدل کرد.
اقدام امروز اروپا را نیز باید یکی دیگر از ترکشهای جنگ اوکراین بدانیم. اگر روسیه در جنگ با اوکراین واقعاً به کمک ایران نیاز دارد، یعنی از این پس نیز فقط برای ایران هزینه دارد! وقتی خود روسیه نمیتواند گلیم خود را در برابر غرب از آب بیرون کشد، چه گلی قرار است سر دیگران بزند؟ کَل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی! اروپایی که با مدل اقتصادیِ سوسیال دهه به دهه ضعیفتر، و به جیب مالیاتدهندگانِ اقتصاد «نئولیبرالِ» آمریکا محتاجتر میشود، مجبور شده است برای اوکراین خرج کند. امارات وارد بازی بُردـبُرد با اروپا میشود، در حالی که روسیه ایران را درون جنگی میکشد که برای اروپا فقط ضرر است. پس باید منتظر ضربههای دیگری از جانب اروپا باشیم. اما وقتی خود چین و روسیه که ــ به خیال ما ــ طرف ما هستند پای بیانیهای را امضا میکنند که به نفع امارات است، از اروپا چه انتظاری میرود؟
چرا دولتهای ما در مواجهه با بحرانها شکست میخورند؟
منصور ساعی
بحران را مترادف با رخداد غیرمنتظره، تغییر ناگهانی، اوضاع دشوار، وضع غیرعادی، آشفتگی، نقطه عطف، تهدید تعادل و منافع، کاهش کنترل و تغییر روابط عادی میدانند که به شکل طبیعی (سیل، زلزله و توفان)، غیرطبیعی با عاملیت انسانی (جنگها، انقلابها و خشونتهای سیاسی، بحرانهای اقتصادی و سلامت) یا ترکیبی دارای منشأ مشترک طبیعی و انسانی (تغییرات اقلیمی) رخ میدهد. سؤال این است که چرا برخی دولتها در برابر این بحرانها شکست میخورند؟ در مطالعهای که اخیرا در ایران انجام دادهایم، تا حدودی به پاسخ برخی از ابعاد این پرسش رسیدهایم.
میدانیم که دولت ایران در هفت، هشت سال گذشته با بحرانهای متعدد مسدودسازی دسترسی به رسانههای اجتماعی (از 97 تاکنون)، سیل گسترده شمال و جنوب کشور در نوروز 98، ناآرامیهای آبان 98 و سقوط هواپیمای اوکراینی در دیماه 98، بحران کرونا در 99 تا 1400، ناآرامیهای سال 1401و هک سامانههای سوختگیری (بنزین) کشور و شهرداری تهران در سال 1402 و سقوط هلیکوپتر حامل رئیسجمهور و همراهان در 1403 مواجه بوده است. به این فهرست، حوادث تلخ دارای قربانیان بیگناه نظیر ریزش ساختمان پلاسکو سال 1395 و متروپل 1401، زلزله کرمانشاه (1386) و انفجار معدن طبس (1403) و نظایر آن را نیز اضافه کنید. میتوان اذعان کرد که سه دولت مستقر در این دوران، در برابر این بحرانها کموبیش کارنامه موفقی نداشتهاند. نتایج مطالعه ما نشان داد که حداقل سه عامل کلان شکست دولتهای ما در برابر بحرانها، «بیاعتمادی اجتماعی تدریجی و انباشتی به کارآمدی و توان حکمرانی در مدیریت بحران»، «انکار، عادیانگاری و کوچکنمایی بحران از سوی دولتها» و «کاهش ظرفیت تصمیمگیری و فقدان پاسخ بهنگام و مؤثر به بحران» بودهاند و هرکدام از این سه عامل از عوامل فرعیتری سرچشمه میگیرند.
یکی از دلایل بیاعتمادی اجتماعی به دولتها در برابر بحرانها، ناشی از بیاعتمادی به عملکرد و کارآمدی نظام مدیریتی در بحرانهای مزمن، بهویژه در چند سال اخیر (سیل، زلزله و ناآرامیهای سیاسی و اقتصادی) بود. به این معنا که جامعه خسته از تکرار بحرانها، نسبت به کارآمدی و اثربخشی دولت در حل و پاسخ مؤثر به بحرانها بیاعتماد شده است. نکته دیگر، کاهش ضریب نفوذ اجتماعی دولت و ناتوانی آن در شفافیت، مسئولیتپذیری و اقناع عمومی است. شفافیت، مسئولیتپذیری و سخنگفتن درباره واقعیتها، هرچند تلخ و ناخوشایند باشد، بیشتر از ابهام، انکار و سخنان دوپهلوی آرامشبخش، اعتمادزا است. امری که دولت در شرایط بحران از آن گریزان است. انگار در ایران نارکارآمدی دولت در حل بحرانها به یک امر تاریخی تبدیل شده است. شفافیت خبری و اطلاعرسانی وجود ندارد، دولت از مردم دلجویی نمیکند، فرد مسئول برکنار نمیشود و استعفا نمیدهد. این امر موجب بیاعتمادی مردم به توان حل مسئله و بحران توسط دولت میشود. درواقع بر اثر وقوع رویدادهای تلخ و فاجعهبار و کتمان و پردهپوشی در بحرانها، دولت نمیتواند جامعه را اقناع کند و هرچه میگوید، مردم کاملا برعکس آن برداشت و عمل میکنند.
اذعان به قرارداشتن در بحران یا انکار آن، نخستین مرحله از مواجهه با بحران، هم در سطح فردی و هم در سطح ملی است. چنانچه یک مسئله بغرنج یا یک بحران نوظهور، بهسرعت از سوی رهبران سیاسی و تصمیمگیران بهمثابه یک بحران درک و احساس شود، آنگاه بخش بزرگی از مسیر برای مدیریت بحران ریلگذاری شده است. میتوان گفت مهمترین و نخستین عامل تعیینکننده تفاوت بین کشورهای موفق و ناموفق در اطلاعرسانی و بسیج عمومی و مهار بحران، همین عامل پذیرش یا انکار بوده است. انکار، عادیانگاری و کوچکنمایی بحران از سوی دولتها به یکی از سیاستهای آنها تبدیل شده است که لطماتی جبرانناپذیر بر مدیریت بحران و مواجهه با آن میزند. در بسیاری از بحرانها، بهویژه پاندمی کرونا، این سیاستها در عملکرد و رفتارهای دولت ما به شیوه پذیرش دیرهنگام ورود و شیوع کرونا در کشور از سوی متولیان بحران، سردرگمی مدیران بحران برای پذیرش بحران (به دلیل ترس از پیامدهای پذیرش بحران و نگرانی از ایجاد و توسعه هراس عمومی و فقدان برنامه و آمادگی مقابله)، تقلیل و کماهمیت جلوهدادن بحران کرونا بهمثابه یک بحران عادی و تناقضگویی متولیان بحران (وجود سخنگوهای متعدد و ناهماهنگ، ارائه اطلاعات گمراهکننده در هنگام بیان و گفتوگوهای رسانهای متولیان بحران) خود را نشان میداد.
یکی دیگر از دلایل شکست دولتهای ما در مواجهه با بحرانها، کاهش توان تصمیمگیری، اقدام و پاسخ بهنگام و مؤثر دولت به بحرانهاست که ناشی از فقدان یک برنامه واحد، هماهنگ و فراگیر ملی، فقدان پاسخ سریع به بحران و ارائه پاسخ با تأخیر و مردد به بحران و تقلیل توان و ظرفیت مادی و عملیاتی و اجرائی دولت برای حل و مدیریت بحران و هراس حکمرانی از گرفتن تصمیمهای سخت در زمان طلایی بحران است. ناتوانی، ضعف و هراس دولت در مدیریت بحران، از اتخاذ تصمیمهای سخت در زمان طلایی بحران (مثلا در دوره کرونا، قرنطینه شهرها) بود که به صورت مستقیم بر اعتماد اجتماعی به متولیان در مورد دلیل عدم تصمیم بهموقع بحران تأثیر گذاشت. به نظر میرسد این هراس از تصمیمگیری ناشی از مصلحتاندیشی سیاسی و اقتصادی ایدئولوژیک در ایران، بهویژه در عدم قرنطینه شهرهای قم و ایجاد محدودیتهای کرونایی در مراسم مذهبی بود. همچنین رئیس دولت وقت، عملا در سخنرانیهای پس از پایان جلسه ستاد ملی کرونا میگفت «نمیتوانیم محدودیتهای کرونایی را اعمال کنیم، اینها توطئه دشمنان ماست که با هراس از کرونا، کشور را به تعطیلی بکشند». درواقع نمیگفتند که به دلیل مشکلات اقتصادی و ناتوانی مالی نمیتوانیم از کسبوکارها و خانوادههای آسیبدیده حمایت کافی انجام دهیم و موضوع ضرورت محدودیتهای کرونایی و قرنطینه را توطئه خارجیها برای تعطیلی کشور القا میکردند.
باید بپذیریم که بحرانها رخ میدهند، اما نحوه مواجهه با آنها و حل آنها اهمیت دارد. یکی از بازیگران مهم در مدیریت بحران در هر کشوری، دولت و نظام حکمرانی آن است و برای کنشگری واقعی در حل بحران و جلوگیری از تکرار سیاستهای اشتباه در مواجهه با بحران، باید روی «برنامه ملی مواجهه با ریسک و بحران» در ابعاد طبیعی، غیرطبیعی و ترکیبی آن کار کنیم و آمادگی برنامهای، عملیاتی و رسانهای مواجهه و پاسخ درست و بهنگام را پیدا کنیم تا هم به پیشگیری از خسارتهای ملی انسانی، اقتصادی و زیستمحیطی ناشی از بحرانها کمک کرد، هم به اقدامها و تعهدات جبران آن خسارتها پرداخت و هم بتوان به بازسازی اعتماد اجتماعی نهادی برای متولیان مدیریت بحران بهویژه دولت و رسانهها کمک کرد.
ابتکار عمل را از دشمن بگیرید!
مصطفی غنی زاده
حالا و پس از گذشت یک سال از جنگ منطقهای، ضروری است که شرایط را از نگاه استراتژیک مرور کنیم. درست است که دشمن در اهداف اعلامی، کاملا شکست خورده اما مهم است درک کنیم، توانسته در برخی حوزهها، پیشروی واضح داشته باشد. فهم این متغیرها، شرایط پسینی را معین خواهد کرد. از یک طرف، دشمن نتوانسته به اهداف اعلامی خود درباره پایان حماس و بازگرداندن اسرایش دست یابد. همچنین دستیابی به اهداف بازگرداندن اشغالگران به شمال بسیار دورتر از آن چیزی است که دشمن فرض میکرد اما باید صحنه را بزرگ تر دید. تقلیل این جنگ به رخدادهای پس از هفت اکتبر، ما را دچار اشتباه راهبردی خواهد کرد. شکلدهی به نظم منطقهای جدید و به تبع آن نظم جهانی جدید، صحنه اصلی این نبرد است که آمریکا و غربیان را تا این حد پای کار رژیم نگه داشته است. هزینه چند ده میلیارد دلاری و خرج از چارچوبهای تمدنی مانند حقوق بشر، وسعت این حمایت بیسابقه را نشان میدهد. درست است که رژیم در هفت اکتبر با مسئله حیاتی روبهرو شد اما توانست ابرروایت خود برای تبدیل جنگ به مسئله نظم نوین را بازسازی و برای این جنگ، یک ساختار نظممحور ایجاد کند. ساختاری که برخی از کشورهای منطقه را در خود حل و به مثابه لولای شرق و غرب ذیل هژمونی آمریکا عمل میکرد. باید پذیرفت که رژیم توانست این معنا را بازسازی و خود را لازمه قطعی این نظم نوین معرفی کند. اگرچه کشورهای منطقه به صورت واضح از رژیم حمایت نمیکنند اما همدستی آنان در این جنایات واضح است. سادهلوحی است اگر این همکاری را نبینیم و معنای آن را فهم نکنیم. همچنین تقلیلگرایانه است اگر تمام مسئله نظم را به کریدور و کریدور را به راه تعریف کنیم. این یک واقعیت درهمپیچیده از ساختارهای اقتصادی، فناوری، علمی، نظامی، سیاسی و در نهایت ژئوپلیتیک است که شرایط جهان بعد از ۲۰۳۰ را بازتعریف خواهد کرد. از همین جهت است که پدافند برخی کشورهای عربی در خدمت رژیم است و فرودگاههایشان برای سوختگیری جنگندههای عازم یمن آماده میشود و ظرفیتهای اقتصادیشان برای سرپا نگه داشتن رژیم به خط شدهاند.
اقدامات رژیم در یک سال گذشته، روندی روبهرشد و دارای یک نخ تسبیح داشته. تضعیف شدید حماس، زیستناپذیر کردن غزه، اشغال بخش شمالی قطاع غزه، برنامهریزی برای حمله و تضعیف حزبا... (که از سال ها قبل در جریان بوده)، کشتار شبکه لجستیک حزب با انفجار وسایل ارتباطی، ترور نیروهای خط پشتیبانی لبنان در سوریه (مثل شهید سیدرضی موسوی)، ترور راس سیاسی حماس در تهران، ترور فرماندهان عالی نظامی حزب و در نهایت ترور شهید سیدحسن نصرا... که حالا به شهادت یحیی سنوار هم رسیده، همگی برای تثبیت همان معادله امنیتی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و ژئوپلیتیک بوده که متاسفانه رو به تصعید داشته است. رژیم در حال خنثی کردن اضلاع مقاومت به صورت پله به پله است. گرچه رژیم در همین قدمها هم اشتباهات اساسی تاکتیکی و شناختی داشته که از جمله حمله به کنسولگری ایران در دمشق، تصور فلج شدن حزبا... پس از شهادت راس نظامی و سیاسی بوده است اما با وجود این مسیر خود را روبهجلو پیموده و توانسته هم جنگ را ادامه دهد و هم شدت ضربات خود به جبهه مقاومت را افزایش دهد. در این جا لازم است، اشتباه برآورد برخی در تهران را یادآور شویم که در آغاز جنگ، تصور میکردند رژیم امکان جنگیدن بلندمدت را از لحاظ نظامی، اقتصادی و اجتماعی ندارد. حال این که با تبدیل این جنگ به مسئله نظم آینده، حمایت نظامی و اقتصادی بیوقفه غرب را به دست آوردند و با ایجاد روایت جنگ آخرالزمانی برای حیات، جامعه خود را همراه کردند. وضعیت اقتصادی رژیم هم اگرچه بد است اما بخش اعظمی از هزینه جنگ توسط آمریکا تامین میشود و تا پایان این مسیر خواهد شد و هم سرانه تولید ناخالص داخلی رژیم هنوز بالاتر از آلمان است و هم نرخ اوراق قرضه آن بسیار کمتر از بازار آمریکاست،لذا تداوم جنگ برای رژیم هنوز مهیا خواهد بود.
در طرف مقابل محور مقاومت خالی از ایدههای کلان، ابرروایتهای جهانشمول و ساختارهای فرانظامی است. محوری که با تمام محدودیتهایش توانسته است در بخش سلبی ضد رژیم اشغالگر عمل کند و البته همان را هم بدون یکپارچگی لازم و سابق انجام میدهد. گرچه انصافا به خوبی در غزه زنده مانده، در دریای سرخ رژیم و آمریکا را مستاصل کرده، در جنوب لبنان ماشین جنگی را متوقف کرده و شهرهای رژیم را از چهار طرف زیر آتش برده است. اما آیا این ها جای یک طرح ایجابی را میگیرد؟ جای یک تصویر از آینده کشورهای محور مقاومت که هم قدرتمند هستند و هم از لحاظ اقتصادی و علمی در اوج قرار دارند، قطعا خیر. فعلا همه چیز در چارچوب واکنش به طرح دشمن است. حتی طوفانالاقصی هم در واکنش به طرح نابودی فلسطین و گذر از ایده دودولتی بود. دشمن است که بازی میکند و اضلاع مقاومت پاسخ میدهند. نباید تصور کرد که ابتکار در دست دشمن است اما باید پذیرفت که بخش اعظم زمین بازی به دست او و اربابش است.
شاید علت این است که محور مقاومت جنگ را به بزرگای واقعی نمیبیند و برای آن طرحی ایجابی با ابتکار غیرنظامی یا نظامی در فضاهای جدید طراحی نمیکند. همین نداشتن طرح ایجابی است که روسیه و چین را تبدیل به بازیگران غیرفعال کرده چراکه برای بازی، نقشی منتهی به پیروزی برای خود نمیبینند تا وارد درگیری بیشتر با آمریکا و اروپا شوند. همین امر است که برخی کشورهای منطقه را به سمت رژیم سوق میدهد تا حداقل در زمین او بازی کنند. همین مشکل باعث شده تا ضربات محور مقاومت واکنشی و بدون ایجاد معادله اساسی باشد. اساسا معادله کلانی از این طرف شکل نمیگیرد تا پس از آن، عملیاتهای وعده صادق ۱ و ۲ بخشی از قسمتهای جورچین آن باشند. دشمن بعد از عملیات وعده صادق ۱، شهید هنیه را در تهران ترور کرد و حتما بعد از عملیات دوم، به مسیر خود ادامه خواهد داد چراکه ضربات به جبهه پشتی او وارد نشده است. درواقع هیچ خطری برای آن جبهه مفصل دشمن وجود ندارد و رژیم هم صرفا در همان زمینی که خودش مشخص کرده، میجنگد.
شهادت سیدحسن نصرا... و اسماعیل هنیه و یحیی سنوار ضرباتی فراتر از شهادت رهبران سیاسی بود. ضرباتی برای تخلیه ایدئولوژیک محور در بخش سنی و شیعه بود تا به مرور هضم لبنان در همین نظم جدید منطقی شود. امری که به وضوح در رفتار آمریکاییها برای مشخص کردن رئیس جمهور در خلأ قدرت بدون حزبا... واضح است. در غزه نیز طراحی پروژه «روز بعد» با کمک امارات نشان از عبور دشمن از سدهای ذهنی گذشته دارد. این که محور مقاومت امکان برهم زدن این بازی طراحی شده را دارد، به صورت جدی محتمل است اما این که چه طرح جایگزینی دارد، قطعا ناموجود و در نتیجه ناممکن در عرصه اجراست.
دشمن در خانهاش زیر آتش است و برخی از هستههای مرکزی زیست خود را در تهدید حیاتی میبیند اما روندی کاملا روبهرشد به سمت خروج از این وضعیت دارد. اگر امکانات روندی آن، خارج از زمین درگیری رزمی قطع نشود، امکان دارد بتواند از زیر این فشار خارج شود و عملا تهدیدهای پیرامونی خود را نابود یا به اندازه مرگ تضعیف کند. در آن نقطه، مسئله برای ایران صرفا امکان تهدید هر روزه و بیرون افتادن از اقتصاد منطقه و جهان نیست، بلکه از همین نتایج فاجعهبار خطرناکتر است. نتیجه قطعا و حتما به سمت فروپاشی ایران جغرافیایی برای از بین رفتن همیشگی تهدید یک کشور بزرگ و دارای عمق استراتژیک خواهد بود و این یعنی تجزیه کردن ایران به نفع دوستان اسرائیل. فهم این خطر عمیق لازمه تصمیمگیری برای آینده ماست.
عبور از این بحران باید با حمله استراتژیک به عقبه دشمن در منطقه انجام شود. این حمله لزوما نظامی نیست، بلکه اتفاقا عناصر غیرنظامی موثرتر از نظامی را در خود دارد. تغییر در برخی نظمهای اقتصادی منطقه، فشار ژئوپلیتیک به برخی کشورهای منطقه و وارد کردن برخی زمینهای جدید برای منازعه و استفاده از اهرمهای خاموش شده باید در دستور کار باشد. بدون این ها، دشمن در روی زمین همان کاری را با لبنان خواهد کرد که با غزه انجام داد. گرچه در تمام این تحلیلها باید چشم و دل به وعده الهی داشت که همه چیز را مشخص خواهد کرد اما ما هم باید به وظیفه خود در عرصه نبرد عمل کنیم.
تحلیلی بر ۷ اکتبر بعد سنوار
محسن زنگنه
یحیی سنوار، فرمانده بزرگ حماس هم رفت. او که به ادعای بسیاری، از طراحان اصلی عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. عملیاتی که تاریخ مبارزات مردم فلسطین را به قبل و بعد ۷ اکتبر تقسیم نمود و مبداء تحولی بزرگ و آغازی بر پایان راه رژیم صهیونیستی گردید.
در میانه مسیر یک سال گذشته و در زمانی که ساختمانهای محلات غزه یکی پس از دیگری فرو میریخت و رسانهها تصویر هزاران زن و کودک و پیر و جوان قتل عام شده را نشان میدادند یا آن روز که هنیه و بعد سید حسن نصرالله به دست رژیم، ترور گردیدند، برخی دست به قلم بردند و تحلیل نمودند که «۷ اکتبر ضرورتی نداشت، آوردهای هم نداشت، یک اقدام بدون برنامه بود، آمران و عاملان آن پسا طوفانالاقصی را پیشبینی نکرده بودند
و ...» و در این میان عدهای نظریه نفوذ اسرائیل در بدنه حماس و طراحی ۷ اکتبر توسط نفوذیهای صهیونیست را مطرح نمودند و جمعی دیگر نیز پا را فراتر گذاشته و انگشت اتهام به سوی فرمانده بزرگ حماس که سالها در زندانهای رژیم جعلی سر کرده بودند، یحیی سنوار، دراز کردند ...
اکنون یحیی نیست! او رفت! نه در هتل امن دوحه قطر یا در نقاط امن فلسطین و لبنان! بلکه با لباس رزم و در حال جنگ! پس فرضیه دوم با خون شهید یحیی سنوار باطل میشود.
اما سؤال اول باقی است؛ آیا عملیات طوفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ضرورتی داشت؟ آیا آوردهای برای فلسطین داشت؟
ابتدا پاسخ نهایی؛ بله قطعا!
طوفانالاقصی باید در اکتبر ۲۰۲۳ انجام میشد و شاید نوامبر یا دسامبر دیر بود! خیلی دیر!
چرا؟
به دهها دلیل!
محاصره ۱۶ ساله غزه و اوضاع نابسامان مردم در این باریکه، شهادت و ترور آرام افسران و رهبران حماس توسط رژیم صهیونیستی، اصرار و اقدام رژیم برای یهودیسازی کرانه باختری با اسکان بیش از ۲ میلیون یهودی و زیر پا نهادن قرارداد اسلو، جسارت و هتک حرمت بیتالمقدس و ممانعت از ورود مسلمانان و نشر شایعاتی در خصوص حماس مبنی بر فاصله گرفتن حماس از مبارزه با اسرائیل و تمرکز صرف بر اقدامات دیپلماتیک از جمله دلایلی بود که میتوان برای ضرورت عملیات طوفانالاقصی برشمرد.
اما مهمتر و حیاتیتر از همه اینها چیز دیگری بود. همان دلیلی که نخستوزیر صهیونیستی در صحن سازمان ملل از آن پرده برداشت.
آن چه بود؟
رژیم صهیونیستی که عادیسازی روابط با کشورهای اسلامی و بویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را در دستور خود قرار داده بود، طی رایزنیهای متعدد و اقدامات دیپلماتیک به دنبال عادیسازی روابط با عربستان سعودی، گشایش سفارتخانه در دو کشور و در نهایت انعقاد قرارداد مهم کریدور بار و کالا و انرژی آسیا - اروپا بود. تفاهمنامهای که با به سرانجام رسیدن آن، مسیری هموار و امن و کمهزینه برای ارتباطات تجاری آسیا و اروپا باز میشد و بندر اقتصادی حیفا به عنوان قلب این کریدور، به بزرگترین بندر تجاری دنیا تبدیل میگردید. کریدوری که از اقیانوس هند شروع و با گذر از یمن، عربستان، کویت، اردن و در نهایت فلسطین اشغالی، اصلیترین شاهراه ارتباطی غرب و شرق میشد.
این کریدور در کنار منافع سرشار اقتصادی برای رژیم صهیونیستی به دو جهت بقای این رژیم را تضمین مینمود؛ اول آنکه منافع بسیاری از کشورها به رژیم صهیونیستی گره میخورد و هرگونه تعدی به این رژیم یا بیثباتی آن، ضربه به اقتصاد کشورهای زیادی در اروپا و آسیا میبود. درست شبیه امنیت خلیج فارس که هرگونه خدشهای در آن منافع کشورهای بسیاری را دچار مشکل میسازد. همین امر باعث میشود که عملا نهتنها امکان ضربه به این رژیم بهقدر محسوسی از بین خواهد رفت بلکه کشورهای زیادی به عنوان مدافع این رژیم به حمایت از وی برمیخیزند و این یعنی ایجاد اجماع بین دولت های آسیایی و اروپایی برای حفاظت از منافع رژیم صهیونیستی. دوم آنکه با عادیسازی روابط و ایجاد تعاملات گسترده اقتصادی با کشورهای آسیایی و اروپایی، مسئله اشغال قدس و فلسطین از اولویت کشورها کنار رفته و عملا مسئله قدس به فراموشی سپرده شده و این یک شرایط امنی را برای ادامه یهودیسازی فلسطین و حذف کامل فلسطینیان از نوار غزه و کرانه باختری و خلع سلاح حماس فراهم میسازد.
ضمن آنکه قطعا قوی شدن رژیم صهیونیستی از منظر اقتصادی و تبدیل آن به کریدور استراتژیک شرقی غربی عملا اضمحلال این رژیم را اگر به رویا تبدیل نکند لااقل دشوار میسازد.
نتانیاهو در سخنرانی خود در سازمان ملل به مراحل نهایی توافق خود با رهبران عربستان سعودی اشاره کرده و با عصبانیت عملیات ۷ اکتبر را مانع جدی بر سر این توافق معرفی میکند. وی میگوید:
در صورت عادیسازی روابط اسرائیل و اعراب، آسیا به اروپا متصل میشود. ولی اگر ایران پیروز شود از اقیانوس هند تا مدیترانه تحت کنترل آنها و متحدانشان قرار میگیرد که آبهای بینالمللی را بسته و تجارت را مسدود کردهاند.
نتانیاهو در بخش دیگری از صحبتش میگوید: باید راهی که توافق ابراهیم ایجاد کرد ادامه دهیم، از جمله با توافق صلح تاریخی میان اسرائیل و عربستان سعودی. با مشاهده فوایدی که همین حالا این توافق داشته، میبینیم که میلیونها اسرائیلی از آسمان عربستان به کشورهای حاشیه خلیج (فارس) رفتهاند برای تجارت، گردشگری، سرمایهگذاری مشترک و صلح. این عادیسازی روابط اقتصادی دو طرف را تقویت میکند و برای منطقه مفید است. انرژی، هوش مصنوعی و آب؛ در این حوزهها میتوانیم با عربستان همکاری کنیم. این یک آشتی تاریخی میان اسرائیل و کشورهای عرب، اسلام و یهودیت خواهد بود. به عنوان نخستوزیر اسرائیل تمام تلاشم را برای تحقق آن به کار میگیرم. نباید از این فرصت بگذریم.
رهبر معظم انقلاب در خطبههای جمعه نصر و در بخش عربی با اشاره به برخی آثار و برکات عملیات طوفانالاقصی، به این نقشه رژیم صهیونیستی اشاره مینمایند. ایشان در اینباره میگویند: تکیه آمریکا و همدستانش بر حفظ امنیت رژیم غاصب، پوششی برای سیاست مهلک تبدیل رژیم به ابزار آنان برای در اختیار گرفتن همه منابع این منطقه و استفاده از آن در درگیریهای بزرگ جهانی است. سیاست آنان، تبدیل رژیم به دروازه صادرات انرژی از منطقه به جهان غرب و واردات کالا و فناوری از غرب به منطقه است و این یعنی تضمین موجودیت رژیم غاصب و وابستگی کل منطقه به آن. رفتار سفاکانه و بیمحابای رژیم با مبارزان، ناشی از طمع به چنین وضعی است.
ایشان به همین دلیل اداء دِین به لبنان مجروح و خونین را وظیفه همه مسلمانها میدانند و تاکید میکنند که «حزبالله و سیّد شهید با دفاع از غزّه و جهاد برای مسجدالاقصی و ضربه به رژیم غاصب و ظالم، در راه خدمتی حیاتی به همه منطقه و همه دنیای اسلام گام برداشتند.»
ایشان به همین جهت عنوان میدارند که «این واقعیّت به ما تفهیم میکند که هر ضربه به رژیم از سوی هر کس و هر مجموعه، خدمت به کلّ منطقه و بلکه به کلّ انسانیّت است.»
بنابراین با جدیت میتوان گفت عملیات طوفانالاقصی یک اقدام ضروری، راهبردی و بهموقع و بهنگام بود و توانست نهتنها مسئله فلسطین را به مسئله اول دنیای بشریت تبدیل سازد بلکه تمام نقشههای چندین ساله صهیونیسم را نقش بر آب ساخت و آخرین ستونهای بقای رژیم را فروریخت و یقینا خون بیش از ۴۰ هزار شهید غزه و دهها سردار و فرمانده قهرمان مقاومت، خدمت به جهان بشریت و انسانیت بوده و عمر رژیم را کوتاهتر از همه پیشبینیها نمود.
صادق فرامرزی
خیره ماند به قابی که تصویربردارش او را نمیشناخت. اما گویی او خوب میشناختش. خیره ماند به چشمانی مستتر در پس یک کوادکوپتر آویزان و آخرین سنگش را، آخرین پرتاب عمرش را، آخرین لحظه جهادش را، آخرین یادگارش را از روی خاکی که تمام عمر بر آن و بر سر آن جنگیده بود برداشت و پرتاب کرد. از پسِ آن ثانیه آخرین دیگر چیزی ثبت نشده است یا اگر ثبت است نشر نیافته است. هرچه بود او همچون یک منجی از پس پرده غیب ظاهر شد و به آخرین فرصتش که رسید، یک نگاه را تا ابد برای مقاومت و مردم و مبارزه به یادگار گذاشت. یحیی سنوار با صورتی پوشانده به نقطه مقابل خود زل زد، گو آنکه بداند شوکرانی از شیر و عسل در خانه پدری مقابلش گذاشتهاند. او فریم آخر زندگی را برای نسل پشت نسلی که تا روز آزادی میجنگند با چشمهای خود به ثبت رساند. نگاه او نه ترس داشت و نه اضطراب. یحیی با چشمهایش تنها میخواست بار سنگین حقیقت را بر نگاه بینندگانی که پس از او میآیند بیندازد و دم آخر را سبکبارتر به سینه فرو بخشد. او خیره ماند تا فریم آخر ثبت شود. او رفت اما نگاهش ماند و او نیک میدانست این نگاه مهمترین میراث از او خواهد بود. چشمهایی که نسبشان به تاریخ برمیگشت و تاریخ تنها سلاح ملتی آواره در صفحات سیاه زمان است. او در خون خود غلتید، آنچنان که نسب نامش به یحیای نبی و ذبحی مظلومانه میرسید. او تمام شد، آنچنان که هیچ شهیدی در انتها به پایان نرسیده و نامیرا مانده است! یحیی سنوار تازه تبدیل به داستانی شد که تاریخ را هدایت میکند، افسانهها را از آسمان به زمین میکشد و لای لالایی شبانه مادرها به خون به جوش آمده کودکانی تزریق میشود که با صدای بمب بیدار میشوند.
***
شهادت یحیی سنوار فرمانده افسانهای مقاومت فلسطین به نمادینترین شکل ممکن و در مقابل چشمهای مضطر مردمانی ثبت شد که او را حاضرِغایب در میان تمام مبارزات خویش میدیدند. این حُسن تقدیر الهی برای مجاهدی همچون او بود که در میان یک نبرد نابرابر و آزادیخواهانه به شکلی به شهادت رسید که هر نگاه حقطلبی را به حیرت وادارد. مقاومت در دهههای گذشته بویژه یک سال اخیر، شهیدان کمنظیری را تقدیم تاریخ و آگاهی بشر کرد اما نمیتوان کیفیت شهادت هیچکدام را با یحیی سنوار مقایسه کرد. اشغالگران تمام اعتبار خود را برای یافتن او به میدان آوردند، ننگ ابدی جنایتهای متعدد را بر پیشانی خود تا ابد چسباندند و با تکرار این دروغ که سنوار پشت کودکان و زنان خود را پنهان کرده است دست به بزرگترین نسلکشی زمانه معاصر زدند و نهایت شهادت او نه با یک ترور که در جریان یک مبارزه میدانی رودررو رقم خورد. سمبل جدید مقاومت مستضعفان فلسطینی که پیش از این خود گفته بود یا پیروز میشود یا کربلا را تکرار میکند، به کربلاییترین شکل ممکن رقم خورد. چند فریم به جا مانده و تصاویر کوادکوپتری که ثانیههای آخر مبارزه سنوار را ثبت کرده، پیش از هر چیز یادآور یک شهید عاشورایی است که در میان توانستن و بایستن، بایسته مقاومت را برگزیده تا با خون خود به نسلهای متمادی، ممکن بودن مقاومت را نشان دهد. صهیونیستهای سرخوش از شهادت یحیی، سرمستانه و جاهلانه تصاویر لحظات آخر حیات پرافتخار چون اویی را منتشر کردند و غافل بودند که هممسلک آنان یعنی یزید نیز سرمست از پیروزی ظاهری بر قیام خونین یک امام مظلوم نیز مرتکب چنین اشتباهی شده بود. تصاویر ثبتشده از مقاومت جانانه، شجاعت مثالزدنی و در نهایت شهادت مظلومانه سنوار همان قابی بود که برای یک ملت تحت ستم، زبان مشترک میسازد. رویای یحیی شدن از امروز به دستورالعمل زندگی میلیونها کودک در غزه، کرانه باختری، لبنان و تمام سرزمینهایی تبدیل میشود که محکوم به زندگی کردن در مجاورت با جانیترین و شرورترین رژیم نژادپرست جهان هستند.
میزانسن چیده شده در آخرین قاب از حیات سنوار، تمام عناصر و آرمانهای او را به هنرمندانهترین و الهامبخشترین شکل ممکن مقابل چشمان نظارهگر جهان قرار داد؛ مردی که وطن برایش استراحتگاهی بیهویت نبود، مرز میان ایده و عملش نامرئی بود و آنچنان در برابر مرگ سرافرازانه ایستاده بود که بهای زندگی را به رخ همگان میکشید. مهمترین ممیزهای که همه از دوران حیات سنوار به خاطر میآوردند، توانایی شخصیت بالای او در نشان دادن ضعف دشمنان بود. او چه زمانی که پشت تریبون میرفت و چه زمانی که عملیاتی را فرماندهی میکرد، بخوبی بلد بود تصویر اقتدار دشمن را به چالش بکشد. ذبح خونین او که آخرین فرصتش در این دنیا برای نشان دادن قدرت انسان در برابر دشمنان بود نیز از این قاعده خارج نبود. یحیی با دستان خالی و چشمهایی مسلح به حقیقت، چنین تصویری را برای تاریخ به یادگار گذاشت. هیچکس حدیث چشمهای او را فراموش نخواهد کرد؛ قاتلانش بیشتر!