صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۳۶۸۹۰۱
دولت پزشکیان و رفیقان ناهمدل، اتحاد جماهیر اسلامی در قرن پانزدهم، اروپا ‌به ایران نیاز دارد؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

دولت پزشکیان و رفیقان ناهمدل 

محمد ایمانی
۱)آقای پزشکیان رئیس جمهور، روز جمعه در حرم مطهر امام خمینی(ره) گفت: «من باور دارم که هیچ راه دیگری جز بهره‌گیری از روحیه بسیجی برای ساختن کشور نداریم». طبعا پیمودن این مسیر، اقتضائات و معارضان جدی دارد. در درستی اصل سخن، همین بس که هیچ موفقیت بزرگ ملی در طول پنج دهه گذشته، بدون روحیه بسیجی و بسیجگری اسلامی- ایرانی به دست نیامده است. چه کسی در دنیا باور می‌کرد ملت ایران بتواند با وجود سیطره رژیمی که ژاندارم منطقه محسوب می‌شد، به جنبش درآید، آمریکا و انگلیس و اسرائیل و رژیم دست نشانده آنها را از کشور بیرون کند و سرآغاز حرکت دومینووار بیداری و مقاومت اسلامی در منطقه شود؟ در این باره، مجله آمریکاییForeign Policy‌، اواخر خرداد ۱۳۹۳ نوشت: «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند، اما ایران باثبات ‌ترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال ۱۹۷۹ با شاه ایران در کاخ سعدآباد دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پر چالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فرا گرفت و شاه سرنگون شد. کارتر به خاطر پیش ‌بینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود (!) ایران امروز در قلب منطقه‌ای آشوب ‌زده، جزیره ثبات است.»
۲) پیروزی شگفت بعدی که در تداوم بسیجگری انقلابی رقم خورد، چیره شدن جمهوری اسلامی بر توطئه چند لایه پایگاه جاسوسی آمریکا، در قالب به میدان آوردن گروهک‌های برانداز و شبکه متنوع کودتا بود. هر کدام از توطئه‌های شبکه متنوع نفوذ می‌توانست یک نظام را از پا در آورد و کشوری را تبدیل به ویرانه کند. در این‌جا هم مردم بودند که به جریان نفوذ و تفرقه‌افکنی و کودتا و آشوب مجال ندادند. همزمان، جنگی گسترده با حمایت آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و شوروی و ارتجاع عرب، به ملت ایران تحمیل شد که اگر قرار بود به روال رژیم پهلوی یا قاجار مواجه شویم، دست کم باید چند استان جنوبی و غربی را واگذار می‌کردیم و کشور را به تصمیم آمریکا و دیگران می‌سپردیم تا همانند دوره اشغال جنگ جهانی دوم، قحطی و ویرانی به ارمغان بیاورند و نوکران خود را دوباره به حکومت بگمارند. اما تهدید مهیب جنگ تحمیلی، تبدیل به حماسه‌ای شگفت در تاریخ دویست ساله دفاع سرزمینی شد، چون بسیج ملت ایران از طبقات مختلف دوباره اتفاق افتاد و تمام محاسبات غرب را به هم ریخت. آن مقاومت عزتمندانه، مقدمه سقوط رژیم صدام و سپس سقوط هیمنه آمریکا در منطقه شد. به فهرست طولانی این موفقیت‌ها و خدمات، می‌توان بسیجگری در حوزه‌های سازندگی و آبادگری، فنی و نرم‌افزاری، سلامت و بهداشت، امدادرسانی در شرایط اضطراری مانند سیل و زلزله، و امنیت را اضافه کرد. نکته مهم در این میان، اهمیت اهتمام مسئولان بخش‌های مختلف است تا بتوانند ظرفیت‌های بزرگ ملی را به حرکت همدلانه در بیاورند و از آن برای گشودن گره‌ها مدد بگیرند.
۳) این بسیجگری موفق، معارضان قسم خورده‌ای دارد که در موضع گردن‌کشی و تغلّب و تعدی، از بسیج ملت ایران سیلی خورده‌اند. قدرت‌های زورگو، مهم‌ترین جبهه نگران از بسیج توانمندی‌های ملت ایران هستند. اشرافیت امتیازطلب معارض با اصول انقلاب و هم افق‌شدگان با قدرت‌های مستکبر جهانی نیز، ماهیتا با بسیج ظرفیت‌های و پای کار آمدن مردم مسئله دارند؛ چرا که تا وقتی مردم وسط میدان باشند، آنها نمی‌توانند امتیازطلبی کنند، یا اختیار امور کشور را به بیگانگان متخاصم بسپارند. ماموریت طیف هم افق با غرب، از هم گسیختن وحدت و ایجاد دوصدایی و فشلی است؛ چنان که شهید سلیمانی درباره آن (به ویژه درباره دشمن) هشدار می‌داد. یک نمونه، همان است است که تحلیل یک روزنامه زنجیره‌ای و گروهک سیاسی همسو در توجیه طرح دو دولتی (به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی)، تحلیلگر صهیونیست را سر ذوق می‌آورد تا تحلیلی با عنوان«دیگر صداها در ایران، درباره موضوع فلسطین (اسرائیل)» بنویسد. این، همان طیفی است که معاون وزیر ارشادش پس از فرار از کشور، سردبیر شبکه تلویزیونی وابسته به موساد در لندن می‌شود. آدمی، چقدر باید سقوط کرده باشد که به استخدام قاتلان دانشمندان هسته‌ای ایران و قاتلان ده‌ها هزار انسان بیگناه در منطقه درآید؟ چند منافق دیگر ممکن است مثل او باشند که هنوز نقاب بر چهره داشته باشند؟
۴) مهم است که رصد کنیم: دنیا بر سر کدام پیچ تحول در حال حرکت است، ما کجای این دگرگونی بزرگ هستیم، و در اتاق‌های ارزیابی و راهبرد نگاری دشمن چه تحلیلی از این شرایط ویژه می‌شود؟ باید فهمید که آنها در کدام وضعیت ضعف بی‌سابقه پس از جنگ جهانی دوم به سر می‌برند، چه فهمی از جایگاه تعیین‌کننده ایران دارند، و چگونه می‌خواهند امتیازاتی را که نتوانستند در مصاف رویاروی چند ده ساله به دست بیاورند، با عملیات فریب بگیرند؟ مهم است که بفهمیم گارد خویشتنداری، مسالمت و تنش‌زدایی یکطرفه، کمترین تناسبی با رویکرد خصمانه -و ضمنا از سر درماندگی- دشمن ندارد. وضعیت جهان و منطقه را نباید وضعیت صلح و مسالمت و نرمش پنداشت. این، تجربه زیسته متاخر ماست، اگر که تحرکات جریان نفوذ، و انحراف و تحریف حاصل از آن، مانع دیدن عبرت‌ها نشود. گام اول، بیداری در تراز منطق پیشرو و پیروز انقلاب اسلامی است.
۵) نقشه راه و راهبرد دولت در این میدان پیچیده اما مهم، کدام است؟ آیا روزمرّگی، کفایت این مصاف پیچیده را می‌کند؟ آیا نادوستان مدعی حمایت، که دل در گرو غرب دارند، می‌توانند معاضد خوبی باشند؟ یا صرفا با سودای ایجاد فشلی و ضعف، در دولت طمع کرده و به تحمیل «ناکارآمدی» + «تحمیل راهبرد گمراه‌کننده» اصرار دارند؟ جایگاه برنامه نویسی درون زا، اقتصاد مقاومتی، اصلاحات اقتصادی معطوف به حمایت از اقشار متوسط و پایین، و باز توزیع منابع و فرصت‌ها در راهبرد دولت کجاست؟ مهم است که عاقبت کار دیده شود. این عبرت برای هفت پشت ملت ما کافی است که دست کم، پنج سال از دوره هشت ساله دولت اسبق، به تعطیلی و تعلیق و انتظار کشیدن نتیجه مذاکرات سپری شد؛ و مباد که مشورت‌های به دور از صداقت و صلاحیت، دولت محترم را به بیغوله‌ای مشابه یا حتی بدتر رهنمون شود.
6) آیا می‌توان پذیرفت که انتصاب برخی افراد ناصالح و حتی مجرمان محکوم شده در برخی مناصب مهم، به حاشیه افتادن مسائل فوریت‌دار اصلی و تبدیل مسائل فرعی و حواشی به اولویت، کوتاهی در ذخیره‌سازی سوخت زمستانی نیروگاه‌ها و قطعی برق بی‌سابقه ناشی از آن، گران کردن‌های شبانه و ناگهانی و بی‌قاعده کالا‌ها و خدمات مختلف و..، اتفاقی است و نه برنامه‌ای برای ناکارآمد کردن دولت و ناراضی کردن مردم و نهایتا تضعیف موضع نظام در مقابل غرب؟! تجارب گذشته می‌گوید تحمیل ناکارآمدی و ایجاد بن بست مصنوعی، تصادف نیست. مدیر کانال معاند و امنیتی آمدنیوز در فرانسه (قبل از بازداشت و انتقال به ایران) گفته بود: «در انتخابات ۹۶ این جوری نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاح‌طلبیم یا عاشق روحانی هستیم. مجموعه ما تحلیل امنیتی داشت... با توجه به شرایط به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت سر فردی مثل روحانی. ما شیفته و دلباخته کسی نبودیم. همین الان هم از کاری که آمدنیوز در انتخابات کرد، دفاع می‌‌کنم. ما با تحلیل این کار را کردیم. کشور باید به نقطه جوش می‌‌رسید و اگر آدمی مثل رئیسی سر کار می‌‌آمد، کار به نقطه جوش نمی‌‌رسید».
7) کاریکاتور ساختن از همه مسئولیت‌های سنگین و متنوع دولت محترم در قالب «مذاکره با آمریکا و اروپا»، نقشه‌ای است که برخی عناصر منفعل، مامور اجرای آن هستند. همین روزها در حالی که واکنش‌های نامتناسب نسبت به گستاخی‌های اروپا (اعلام دو تحریم و صدور یک قطعانه در آژانس) دیده می‌شود، برخی مدعیان اصلاحات و اعتدال برآنند که تصویر واقعی ترامپ را از ذهن‌ها بزدایند و فردی تاجر و اهل معامله و توافق و تفاهم را ترسیم نمایند. وقیح‌ترین آنها، ترامپ را (همان که آقای روحانی، مذاکره با عهدشکنی چون او را دیوانگی خواند)، فرصتی بزرگ می‌خوانند! این در حالی است که فردی با مختصات آنجلا مرکل صدراعظم سابق آلمان گفته است: «نسبت به بازگشت دوباره ترامپ به قدرت ابراز تاسف می‌کنم. هر دیدار من با او، مانند یک رقابت بود؛ به این صورت که یا تو یا من».
 
8) پیش از آقای پزشکیان، دو رئیس‌جمهور و دولت با دو رویکرد متفاوت بر سر کار آمدند. بیانات رهبر انقلاب -مستند به واقعیات روشن تاریخی- در آخرین دیدار با هر کدام از آنها، شایسته تامل و درس آموزی است. ایشان در آخرین دیدار رئیس‌‌جمهور و هیئت دولت دوازدهم (۵ مرداد ۱۴۰۰) فرمودند: «دیگران باید از تجربه‌‌های شما استفاده کنند. خب حالا یک تجربه را من بخصوص یادداشت کرده‌ام. این تجربه عبارت است از بی‌‌اعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمی‌دهد؛ به ما کمک نمی‌کنند و هر جا بتوانند ضربه می‌زنند؛ آنجایی که ضربه نمی‌زنند، امکانش را ندارند. این، تجربه‌ بسیار مهمّی است. مطلقاً نبایستی برنامه‌‌های داخلی را به همراهی غرب، موکول و منوط کرد،‌ چون قطعاً شکست می‌خورَد. شماها هم هر جا که کارهایتان را منوط کردید به غرب، ناموّفق ماندید؛ هر جا که بدون اعتماد به غرب، خودتان قد عَلَم کردید و حرکت کردید موفّق شدید. نگاه کنید کار را؛ کارکرد دولت‌های یازدهم و دوازدهم این‌ جوری است. هر جا موضوعات را به توافق و مذاکره‌ با غرب و آمریکا موکول کردید، آنجا ماندید و نتوانستید پیش بروید؛ چون آنها کمک نمی‌کنند، دشمنند دیگر؛ هر جا از آنها قطع نظر کردید، خودتان راه‌ افتادید‌، پیشرفت کردید». 
9) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، همچنین ۱۷ تیر ۱۴۰۳، درآخرین دیدار با دولت سیزدهم خاطر نشان کردند: «دولت مرحوم آقای رئیسی (رضوان‌الله علیه) دولت کار بود، دولت امید بود، دولت حرکت در بخش‌های داخلی و خارجی بود. واقعاً خوش‌بین بود به آینده ـ البتّه حق هم با ایشان بود ـ ... 
یکی از مهم‌ترین خصوصیّات آقای رئیسی، مردمی بودن بود. برای همه‌ ماها، برای رؤسای دولت‌ها و اعضای دولت‌ها، این باید الگو باشد. ایشان به مردم اعتنا می‌کرد، در بین مردم حضور پیدا می‌کرد، لمس می‌کرد حقایق را، حرف‌های آنها را می‌‌شنید و نیازهای آنها را محور برنامه‌ریزی قرار می‌داد... نقطه‌ دوّم این بود که به توانایی‌های داخلی واقعاً اعتقاد داشت. خب ما با خیلی از مسئولین در نشست ‌و برخاست‌ها روی این مسئله‌ توانایی‌های داخلی و ظرفیّت‌های داخلی در موارد متعدّد صحبت می‌کنیم، هیچ کس هم مخالفت نمی‌کند، امّا آدم می‌فهمد چه کسی عمیقاً و از بن دندان باور دارد، چه کسی نه. ایشان واقعاً باور داشت؛ و لذا دنبال این کارها هم بود. یک نقطه‌ برجسته‌ دیگر، صراحت در اعلام مواضع انقلابی و دینی بود... در اوّلین مصاحبه‌ای که ایشان کرد، راجع به ارتباط با فلان کشور پرسیدند که ایشان گفت خیر! صریح؛ بی‌هیچ ملاحظه و حاشیه... یک نقطه‌ برجسته‌ دیگر این است که در سیاست خارجی، دو خصوصیّت را ایشان در کنار هم رعایت می‌کرد: یکی تعامل، یکی عزّت‌مداری و عزّتمندی. ایشان اهل تعامل بود، امّا از موضع عزّت؛ نه آن‌ چنان تند و به ‌اصطلاح دور‌کننده که قطع بشود، نه بیخودی امتیاز دادن و دست پایین گرفتن... یک نقطه‌ دیگرِ ایشان، اهتمام به طرح‌های بزرگ بود. به طرح‌های سنگین اهتمام داشت؛ مثلاً مثل همین انتقال آب از راه‌‌های دور به شهرهایی که مدّت‌ها بود در انتظار آب بودند؛ ایشان مسئله‌ شُرب اینها و کشاورزی اینها را حل کرد... خداوند ان‌شاء‌الله درجات ایشان را زیاد کند. من این موارد را گفتم برای اینکه ثبت بشود به عنوان یک الگو؛ معلوم بشود کسی که رئیس قوّه‌ مجریه‌ یک کشور است، می‌تواند مجموعه‌ این خصوصیّات را با همدیگر داشته باشد و دنبال کند».

اتحاد جماهیر اسلامی در قرن پانزدهم

تقی دژاکام

کمتر از یک سال بعد از آنکه امام خمینی در پنجم آذر سال ۵۸ فرمان تشکیل بسیج را صادر کرد و فرمود «مملکتی که ۲۰ میلیون جوان دارد، باید ۲۰ میلیون تفنگدار داشته باشد و ۲۰ میلیون ارتش داشته باشد و یک‌چنین مملکتی آسیب‌پذیر نیست»، رژیم بعث عراق به مرز‌های کشورمان حمله و جنگی هشت‌ساله را آغاز کرد که اگر نبود هزاران بسیجی جان‌برکفی که به یاری برادرانشان در ارتش و سپاه شتافتند، سرنوشت جنگ حتماً با این فرجام پرافتخار فاصله زیادی داشت. 

بسیاری این نگاه امام را به همین دلیل دوراندیشانه و هوشمندانه ارزیابی می‌کنند- که همین‌طور هم است-، اما این دوراندیشی و هوشمندی برای حمله ارتش بعثی به ایران نبوده که این جزئی بسیار ناچیز از آن نگاه بلند امام است. امام به «دشمن اصلی» و «شیطان بزرگ» توجه داشته است که در چند جمله قبل از آن فرمان تصریح می‌کند: «من تکرار می‌کنم که بدانید شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر غفلت بشود، مملکتتان از بین می‌رود، غفلت نباید بکنید. غفلت نکردن به این است که همه قوا را و هرچه فریاد دارید سر امریکا بکشید، هرچه تظاهرات دارید بر ضد امریکا بکنید. قوای خودتان را مجهز بکنید و تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستانتان تعلیم دهید، به همه اشخاصی که همین راه را می‌روند تعلیمات نظامی بدهید.»

امام سال‌ها بعد در آذر ۶۷ در آخرین پیام خود برای سالگرد تشکیل بسیج، از بسیجیان به «پیشگامان رهایی» یاد می‌کند و می‌نویسد: «من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را می‌بوسم و می‌دانم که اگر مسئولان نظام اسلامی از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت.» این تعبیر مهم حتماً چیزی فراتر از نگاه به مرز‌های ایران و عراق بوده است کمااینکه در تعبیرات دیگر امام در طی این‌سال‌ها بار‌ها و بار‌ها آمده است که مستضعفان جهان بپاخیزند و از بسیج الگو بگیرند: «من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی، الگو برای تمام مستضعفین جهان و ملت‌های مسلمان عالم باشد، و قرن پانزدهم قرن شکستن بت‌های بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید به جای شرک و زندقه، و عدل و داد به جای ستمگری و بیدادگری، و قرن انسان‌های متعهد به جای آدمخواران بی‌فرهنگ باشد.‌ای مستضعفان جهان! بپا خیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتکار نجات دهید.» و در وصیت‌نامه سیاسی – الهی خود راه حل پیروزی مستضعفان را در اتحاد بین آنان و تشکیل جبهه واحد می‌داند: «تاکنون مستضعفین متفرق بودند، و با تفرقه، کاری انجام نمی‌گیرد. اکنون که نمونه‌ای از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیداکرد، این نمونه باید به یک سطح وسیع‌تری، در تمام قشر‌های انسان‌های تاریخ، تحقق پیدا کند به اسم "حزب مستضعفین"، که همان "حزب‌اللّه" است و موافق اراده خدای تبارک و تعالی است که مستضعفین، وارث ارض باید بشوند. ما از جمیع مستضعفین عالم دعوت می‌کنیم که با هم در "حزب مستضعفین" وارد بشوند.»

این همان «حزب‌الله» و «جبهه مقاومت»‌ی است که این‌روز‌ها از غرب آسیا گرفته تا شبه قاره و حتی کشور‌های آزادیخواه غیراسلامی در امریکای لاتین و آسیای مرکزی و حتی جوانان دانشجوی امریکا و اروپا دل به آن بسته‌اند و برای آن شعار می‌دهند و پرچم بالا می‌برند و از استکبار کتک می‌خورند و از کار بیکار می‌شوند و به زندان می‌روند، اما از حق خود و از حرف حق کوتاه نمی‌آیند. این همان بسیجی است که امام خمینی پایه آن را درست در چنین روزی در ۴۵ سال پیش بنا نهاد و باقیات‌الصالحات دیگری برای خود رقم زد تا با اتحاد جماهیر اسلامی، راه برای ظهور مصلح موعود جهانی (عج) در همین قرن پانزدهم که امام خمینی وعده آن را داده بود، بازتر شود.

اروپا به ایران نیاز دارد

رامین مهمانپرست

روزگذشته اعلام شد که دور جدیدی ازگفت‌وگو‌ها میان ایران و اروپا از روز جمعه در ژنو آغاز می‌شود. لازمه چنین مذاکراتی این است که اروپا در سیاست‌های خود نسبت به ایران تجدید‌نظر کند.

اروپایی‌ها باید به این نکته توجه داشته باشند که از چند هفته دیگر دوباره باید با آمریکای ترامپ ارتباط داشته باشند و استفاده از ظرفیت‌های ایران در چنین فضایی برای آنها اهمیت د‌ارد. اروپا بعد از وقوع درگیری میان روسیه و اوکراین به‌خاطر مسائل انرژی با مشکل روبه‌رو شده و همچنین به دلیل شرایط موجود با گرانی غلات مواجه بوده و از نظر امنیتی هم اروپا نگران گسترش درگیری‌ها میان روسیه و اوکراین است که این مجموعه سبب خواهد شد اروپایی‌ها تغییراتی در سیاست‌های خود بدهند. اروپا در شرایط جدید نیاز به ایران دارد و این امکان فراهم است که اروپایی‌ها از بازار و منطقه ایران به‌خوبی استفاده کنند و از سوی دیگر دولت جمهوری اسلامی ایران هم در پی آن است که روابط را با همه کشور‌ها به صورت متوازن بهبود بخشد و تمایل داریم که از ظرفیت‌های اروپا برای توسعه برنامه‌های اقتصادی خود استفاده کنیم و می‌توانیم مکمل تجاری خوبی برای هم باشیم، اما شرطش این است که اروپا دست از رفتار سیاسی اشتباه خود بردارد و این‌قدر در زمین آمریکا بازی نکند و تحت‌الشعاع قدرت این کشور قرار نگیرد، چون اروپایی که بخواهد خود را وابسته به آمریکا نگه دارد، در شرایطی که ترامپ روی کار بیاید، حتما وضعیت سخت‌تری پیدا خواهد کرد. 
اگر اروپا می‌خواهد به‌صورت مستقل در عرصه بین‌المللی عمل کند، باید بین سیاست‌های خود و سیاست‌های آمریکا فرق بگذارد و به‌دنبال منافع خود باشد و از ظرفیت‌های ایران بهره ببرد؛ بنابراین اگر اروپا بپذیرد از سیاست‌های کنونی خود که کاملا از روی سیاست‌های آمریکا دیکته می‌شود، دست بردارد و مواضع افراطی خود درحمایت از اسرائیل را کنار بگذارد و حقوق ملت ما را به رسمیت بشناسد و مسیر را باز کند که به تعهدات خود در برجام عمل کند و در مقابل اقداماتی که ما انجام دادیم، آنها هم ظرفیتی برای فعالیت اقتصادی جمهوری اسلامی فراهم کنند، ایران می‌تواند شریک خوبی برای اروپا باشد و این رویکرد را به‌عنوان چارچوب سیاست‌های اصولی در مواجهه با غرب دنبال کند. ما در عرصه تحولات بین‌المللی با تغییراتی مواجه بودیم که بخشی از آن به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ بر‌می‌گردد. ترامپ یک نگرش خاصی دارد و معتقد است که حتی اگر برای تأمین منافع آمریکا لازم باشد که دوست و متحدان خود را ناراحت و دلخور کند یا این‌که برخی از معاهدات بین‌المللی را کنار بگذارد، برایش موضوع چندان با‌اهمیتی نیست و برای او منافع کوتاه‌مدت و مستقیم آمریکا دارای اعتبار است نه منافع بلندمدت متحدان. در‌صورت شروع دولت جدید آمریکا احتمال اختلاف دیدگاه میان اروپا و آمریکا وجود دارد. اگر بنا باشد ترامپ همان رویه دوران ریاست‌جمهوری قبلی خود را تکرار کند، بعید به‌نظر نمی‌رسد که اختلاف‌نظر میان کشور‌های اروپایی و آمریکای دوران ترامپ به‌وجود آید. 
ترامپ معتقد بود اگر قرار باشد که بحث امنیت اروپا مطرح شود، هزینه آن را باید کشور‌های اروپایی بپردازند و سهم خود را در ناتو باید افزایش بدهند و همچنین بر این باور بود که باید روی کالا‌های اروپایی تعرفه گذاشت تا بازار آمریکا دچار لطمه نشود و این مسائل باعث شده بود که اروپایی‌ها به فکر این بیفتند تا برای خود هویت مستقلی داشته باشند و حتی برای دفاع از خود زمزمه ارتش مستقل را هم مطرح می‌کردند. در آن شرایط اروپا دو رهبر قدرتمند داشت که مهم‌ترین آن آلمان دوره مرکل بود. آنگلا مرکل به‌عنوان فردی که قدرتمندترین کشور اروپایی را قاطعانه رهبری می‌کرد، در اتحادیه اروپا هم نقش جدی در مدیریت آن داشت، اما در حال‌حاضر شرایط تغییر کرده و آلمان دچار مشکلات زیادی شده و از نظر اقتصادی افت کرده و آن رهبری قوی را ندارد و دولتی که در این کشور بر سر کار آمده، اسیر فضای صهیونیستی شده و به‌نظر می‌رسد که همچنان نسبت به اقدامات هیتلر در دوره جنگ جهانی دوم دچار عذاب‌وجدان است و از این‌رو یک جریان افراطی طرفدار صهیونیست‌ها الان در آلمان حاکم شده و حتی دادگاه کیفری بین‌المللی که حکم جلب بنیامین نتانیاهو و گالانت را صادر کرده، آلمانی‌ها گفتند که دفاع ازاسرائیل راجزواولویت‌های خود می‌دانندومشکلی برای تردد این دونفر به خاک آلمان وجود ندارد. با توجه به چنین روندی این احتمال وجود دارد که دولت آلمان در آینده دچار مشکلات فراوانی شود و پیش‌بینی می‌شود برای دو سه ماه آینده که دولت ترامپ روی کار می‌آید، آلمانی‌ها تغییراتی را درفضای سیاسی خود داشته باشند تا بتوانند در آینده رهبری اتحادیه اروپا به‌عنوان یک کشور مستقل نقش‌آفرینی کنند. 

کارآیی راهبرد وفـاق

علیرضا خامسیان

اینکه مفاهیمی همچون وفاق ملی ظرفیت تبدیل به گفتمان را دارد یا خیر موضوع اصلی این یادداشت نیست. اگرچه به اعتقاد نگارنده وفاق ملی اگر هدف غایی آن پیشرفت و توسعه کشور باشد، می‌توان آن را به گفتمان (discours) تبدیل کرد که در یادداشت دیگر به صورت مفصل به آن پرداخته می‌شود.
اما با توجه به راهبرد اصلی دولت چهاردهم مبنی بر وفاق ملی، با مروری بر دستاوردهای این راهبرد طی ۱۰۰ روز گذشته می‌توان درباره اثربخشی آن به قضاوت نشست.
۱- حوادث ناگواری در سال ۱۴۰۱ بر اثر فوت خانم مهسا امینی در کشور اتفاق افتاد. جمعی از دانشجویان هم به دلیل درگیر شدن با تبعات این حادثه تلخ ممنوع از تحصیل شدند. البته عده‌ای دیگر از دانشجویان هم پیشتر با ممنوعیت از ادامه تحصیل مواجه شده بودند که با روی کار آمدن دولت چهاردهم جمعی از این دانشجویان طی نامه‌ای به معاون اول رئیس‌جمهور و شرح وضعیت خود خواستار بازگشت به کلاس‌های درس شدند. معاون اول رئیس‌جمهور نیز پیرو این نامه از وزیر علوم خواست با توجه به رویکرد دولت چهاردهم یعنی وفاق ملی شرایط ادامه تحصیل این عده از دانشجویان فراهم شود. وزیر علوم نیز با جدیت، همگرایی و هم افزایی با دیگر نهادها زمینه بازگشت این دانشجویان به کلاس درس را فراهم کرد. بازگشت برخی اساتید دانشگاه به کلاس‌های درس هم در همین چهارچوب و راهبرد صورت گرفت.
ماجرای دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات می‌توانست تبدیل به یک بحران از نوع مهسا امینی برای کشور شود. اما با تدبیر صورت گرفته از سوی دولت و مأموریت معاون اول رئیس‌جمهور به رئیس دفتر خود برای پیگیری جدی حادثه پیش آمده، ایشان هم تا نیمه‌های شب آن روز با تماس با نهادهای مختلف و ارائه راهکار کارشناسانه مبتنی بر راهبرد دولت، مانع از تبدیل این حادثه به حادثه تلخی از جنس مهسا امینی برای کشور شد. البته مطمئناً زمینه‌های روانشناختی این حادثه باید مورد بررسی جدی قرار بگیرد.
بعد از حوادث ناگوار سال ۱۴۰۱، استان سیستان و بلوچستان کانون رخدادهای امنیتی شد. برخی تقابل‌های غیر ضروری در این استان و مواضع امام جماعت مسجد مکی زاهدان شرایط پیچیده‌ای را برای کشور رقم زد. با روی کار آمدن دولت چهاردهم و با انتصاب استاندار بومی برای این استان که برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی رخ داد، شاهد همراهی معناداری از سوی جناب آقای عبدالحمید بودیم که در ادامه با حضور ایشان در مراسم معارفه استاندار و نیز همراهی با رئیس‌جمهور در جریان سفر به استان سیستان و بلوچستان، زمینه‌ای فراهم شد تا چالشی که به نوعی استخوان لای زخم باقی مانده بود و می‌توانست خیلی زودتر از این حل شود، با راهبرد وفاق ملی مبتنی بر امنیت ملی حل شد. به این ترتیب چالشی که می‌توانست تداوم آن چالش جدی برای نظام حکمرانی کشور ایجاد کند با هوشمندی حل و فصل شد.
طی سالیان گذشته برگزاری مراسم سالگرد آقای داریوش فروهر و همسر ایشان که متأسفانه در جریان قتل‌های زنجیره‌ای در دهه ۷۰ درگذشتند، با محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌شد تا جایی که عملاً این مراسم برگزار نمی‌شد. اما امسال این مراسم با حضور دختر این خانواده و بدون کوچک‌ترین حاشیه برگزار شد

چراغ‌ها را چه کسی خاموش کرد

حمزه نوذری

خاموش‌کردن چراغ‌های اضافی که نشان از کاهش مصرف انرژی و کمک به محیط زیست دارد، رفتاری عقلانی، پسندیده و نشان شهروندی مسئولانه است، اما گاهی با خاموش‌کردن چراغ‌ها، امکانات و پتانسیل‌ها را حیف می‌کنیم؛ وقتی‌ چراغی با هدف پیشرفت و توسعه کشور روشن شده، اما این چراغ فقط جنبه نمایشی و دکوری پیدا کرده که اغلب اوقات جز موقع نمایش و بازدید مسئولان خاموش است. چند روز با هماهنگی قبلی و با شوق از مرکز رشد و نوآوری دانشگاه بازدید کردیم تا دانشجویان با روش کار این مراکز و چگونگی راه‌اندازی این کسب‌و‌کار‌های به‌اصطلاح دانش‌بنیان و نوآور آشنا شوند. علاوه بر آن ببینند و بپرسند چه مهارت‌هایی برای اشتغال لازم است. با چنین نیات و هدفی، روز بازدید از این مرکز که در دو ساختمان چهار‌طبقه مستقر بود، عصبانی، ناا‌مید، مأیوس و برخی هم خشمگین شدیم. در کل ساختمان حتی با هماهنگی قبلی فقط چراغ دو اتاق روشن بود و دانشجویان توانستند از دو شرکت بازدید کنند. بیش از 99 درصد اتاق‌ها و محیط کاری که با عنوان شرکت‌های فناور و نوآور مرکز رشد نام‌گذاری شده بود، تعطیل بودند. ساعت بازدید اول10 صبح بود و عجیب‌تر اینکه در بازدید ساعت 13 فقط یک شرکت باز بود و شرکت دیگر هم تعطیل شد. از کارشناسان مرکز پرسیدیم، گفتند مدیران دانشگاه به اینجا چندان توجه ندارند و چند سال است با وجود افتتاح این مرکز با شرکت‌های متعدد فاقد سیستم سرمایش و گرمایش است و به همین دلیل شرکت‌ها فعال نیستند. یکی از کارشناسان نیز گفتند علاقه و تمایل من مربوط به اینجا نیست و نمی‌دانم اینجا چه کارکردی دارم. یکی از کارشناسان نیز گفت‌ این شرکت‌ها توسط کسانی اداره می‌شود که صبح‌ها جایی دیگر‌ مشغول هستند و بعد‌از‌ظهرها برخی از آنها گاهی سری می‌زنند و فقط علایق‌شان را دنبال می‌کنند. در این میان، دانشگاه نیز از آنها اجاره می‌گیرد و موقع نمایشگاه برخی شرکت‌ها ملزم به ارائه کارشان هستند همین و بس. پرسیدیم رابطه این شرکت‌ها با دانشجو و استاد چگونه است؟ گفتند تعداد بسیار کمی از استادان و دانشجویان با این مجموعه ارتباط دارند، اما اکثر دانشجویان اصلا نمی‌دانند مرکز رشد دانشگاه کجاست و شرکت‌های مستقر در این مرکز کمترین ارتباط و تعامل منظم و مستمری با دانشجویان ندارند.

پرسش دانشجویان این بود که بیشتر مواقع می‌شنوند که برای مراکز رشد و نوآوری و شرکت‌های دانش‌بنیان مستقر در دانشگاه‌ها، بودجه در نظر گرفته‌اند، پس چگونه است که این مراکز امکانات اولیه مانند سرمایش و گرمایش ندارند؟ چرا بدون این امکانات افتتاح شده است؟ جوابی وجود نداشت. پرسش دیگر این بود که مگر دانشگاه با این شرکت‌ها قرارداد ندارد و از مفاد آن الزام به حضور و فعالیت نیست؟ باز هم جوابی نبود. در جامعه‌شناسی از دو مفهوم حک‌شدگی و فک‌شدگی برای توضیح چنین وضعیتی استفاده می‌شود. مرکز رشدی که ما بازدید کردیم، حک‌شده در دانشگاه نبود و به‌اصطلاح فک شده بود؛ یعنی در خدمت رشد و توسعه دانشگاه و آموزش و دانشجو نبود. گویی مفاهیمی مانند کارآفرینی، استارتاپ، مرکز رشد، واحدهای فناور و مراکز نوآوری از درون تهی شده‌اند. ایجاد نهادهای جدید کافی نیست، بلکه ایجاد آرایش مناسب نهاد جدید شکل‌گرفته با سایر نهادها و بخش‌ها مهم‌تر است. ممکن است در برخی دانشگاه‌ها و مراکز، شرکت‌های دانش‌بنیان و نوآور واقعی وجود داشته باشند و ارتباط مناسب آن با سایر بخش‌ها شکل گرفته باشد، اما در برخی جاها چنین نهادهایی در خدمت نمایش و صرفا بودن قرار می‌گیرند، بدون عملکردی که انتظارش می‌رود.

دانشجویی پرسید دانشگاه که این همه بر رفتار و عملکرد دانشجو نظارت دارد، چرا نظارتی بر این مراکز ندارد؟ چرا این همه امکانات حیف می‌شود؟ فقط گفتم سؤال خوبی است. کاش می‌دانستیم چه‌چیزی یا چه‌کسی چراغ‌های مرکز رشد دانشگاه را خاموش کرده است؛ سرما و گرما، مدیران، نبود بودجه، سیاست‌گذاری نادرست، عدم درک منطق مرکز رشد‌ یا... . مرکز رشدی که در خدمت ارتقای سطح علمی دانشگاه و دانشجو نباشد، خبری از عملی‌کردن ایده‌ها نباشد و با دانشجو غریبه باشد، همان بهتر که چراغ‌هایش خاموش باشد. شاید چراغ جای دیگری که نیاز بیشتری وجود دارد، روشن بماند.

یک جانبه نگری در اصلاح قانون مهریه ممنوع

هدا مصطفایی   

طرح اصلاح قانون مهریه با هدف کاهش مهریه‌های سنگین و جلوگیری از «مسابقه افزایش تعداد سکه‌ها» توسط کمیسیون قضایی مجلس ارائه شده و آن طور که نایب رئیس کمیسیون قضایی مجلس دو روز گذشته اعلام کرده است: «تلاش اعضای کمیسیون این است که با توجه به چکش‌کاری‌هایی که در مجلس قبل روی این طرح صورت گرفت، پیگیر هستیم در سریع‌ترین زمان ممکن طرح مذکور را به صحن بیاوریم». این در حالی است که در مجلس گذشته نیز  طرح مهریه با انتقادهای زیادی روبه‌رو بود از جمله این که اساسا تعداد بانوانی که در نهایت موفق به دریافت مهریه می‌شوند، اندک هستند.
در اصلاح این طرح، افزوده شدن حق‌الثبت مهریه به‌عنوان اهرمی بازدارنده پیش‌بینی شده تا مهریه‌های بالا در فرایند ثبت با هزینه‌های سنگین‌تری همراه شود. هرچند این طرح در نگاه اول اقدامی در جهت منطقی سازی تعیین میزان مهریه به نظر می‌رسد و هدفی خیرخواهانه را دنبال می‌کند، اما آیا اعمال چنین محدودیتی، می‌تواند ریشه‌های فرهنگی و اقتصادی این مسئله را هم برطرف کند؟ از این رو ذکر چند نکته ضروری به نظر می‌رسد.
مهریه ابزاری فراتر از یک توافق مالی
۱-مهریه در فرهنگ ما، سنت و آیینی فراتر از یک «توافق مالی» است و می توان گفت، مهریه همچنان برای بسیاری از خانواده ها به ویژه والدین، نه تنها جنبه‌ای حقوقی، بلکه ابزاری در جهت ایجاد امنیت روانی و اجتماعی برای زن محسوب می‌شود. شاید مهریه‌های نامتعارف بازتابی از نگرانی‌های فرهنگی و اقتصادی است؛ نگرانی‌هایی که در نبود سازوکارهای کافی حمایتی و ضمانت‌های جایگزین، به شکل سکه‌های طلا بروز می‌یابد. از این رو، گران کردن حق‌الثبت برای مهریه‌های بالا، بدون توجه به این عوامل و ریشه ها، بیش از آن که راهکاری مؤثر باشد، به نوعی پاک کردن صورت مسئله می ماند. در شرایطی که قوانین حمایتی دیگری برای جبران این خلأ وجود ندارد، چنین اصلاحاتی نه تنها مشکلات فعلی را حل نمی‌کند، بلکه ممکن است چالش‌های جدیدی از جمله ازدواج هراسی در میان زنان را تشدید کند.
مهم‌تر از همه، این طرح به جای تمرکز بر ریشه‌های اصلی مشکلات ازدواج، صرفاً به مهریه به‌عنوان یکی از نشانه‌های این بحران پرداخته است. یعنی صرفا نگاه خود را به وجه مالی معطوف داشته، در صورتی که حتی مهریه بحثی صرفا مالی هم نیست. در حالی که مشکلات ناشی از ازدواج‌های ناموفق از جمله هزینه‌های بالای زندگی و نبود حمایت‌های جایگزین برای زنان در صورت طلاق، وجه المصالحه بودن به هنگام دریافت حق حضانت یا طلاق برای خانم‌ها، ناکارآمدی برخی قوانین فعلی در پاسخ به نیارها، حق طلاق یک طرفه آقایان، محدودیت‌های بیشتر اشتغال به واسطه ازدواج و فرزندآوری برای زنان، وجود دارد که مهریه بالا اغلب پاسخی به همین مشکلات است. در چنین شرایطی، ایجاد محدودیت در مهریه به تنهایی نمی‌تواند راه‌حلی برای کاهش طلاق و پایداری زندگی باشد.
افزایش توافقات غیررسمی
۲-از سوی دیگر، در صورت غفلت از سایر لایه‌های مرتبط با مهریه، این رویکرد احتمالاً به افزایش توافقات غیررسمی میان خانواده‌ها دامن خواهد زد.  بسیاری از خانواده‌ها برای فرار از هزینه‌های قانونی، ممکن است مهریه را در اسناد رسمی کمتر از میزان واقعی ثبت یا از توافقات خصوصی و غیررسمی استفاده کنند. این امر نه‌تنها شفافیت قانونی را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند منجر به بروز چالش‌های جدید حقوقی در آینده شود.
نقض اصل آزادی قراردادها
۳-نکته دیگر که کم اهمیت‌تر از سایر موارد نیست، اصل آزادی قراردادها به عنوان یکی از اصول بنیادین قانون مدنی است که در ماده ۱۰ قانون مدنی به آن تصریح شده است. در جامعه امروزی که موضوع احترام به اراده‌ها و حوزه خصوصی موضوعی جدی است، این طرح به جهت محدودیت در ایجاد برخی آزادی‌ها، می‌تواند تحمیل هزینه اضافی به لحاظ امنیت روانی جامعه در حوزه مسائل «تعاملات جنسیتی» ایجاد کند.
تشدید نابرابری
۴-نگرانی دیگری که درمورد این طرح جای طرح دارد، ایجاد نابرابری طبقاتی در جامعه است. به جهت این که برخی از اقشار با وجود چنین شرایطی به سیاق قبل ادامه خواهند داد و چه بسا در شرایطی که باورهای اجتماعی اصلاح نشده است، خود محل رقابتی دوباره شود، بنابراین در شرایط کنونی که اغلب جامعه نسبت به نابرابری ها حساس است، این مسئله بدون چالش نخواهد بود.
اصلاح قانون مهریه نیازمند جامع نگری است
بی شک این مسئله قابل درک است که از مهریه گاهی سوء استفاده و شرایط ناعادلانه‌ای به مرد تحمیل می‌شود اما اگر هدف از برآیند قانون‌گذاری در این زمینه اصلاح فرایندهای ازدواج است، ضروری است که برای مقابله با این چالش‌ها، رویکردی جامع و چندبعدی اتخاذ شود. به جای تحمیل هزینه‌های مالی، لازم است با استفاده از آموزش و آگاهی‌بخشی، باورهای اجتماعی مرتبط با مهریه تغییر یابد. 
از سوی دیگر اصلاح قوانین از جمله ایجاد سازوکارهای قانونی جایگزین برای حمایت از زنان در زندگی مشترک، مواردی چون موجل گذاشتن مهریه جهت برطرف شدن بخشی از نگرانی آقایان در ارتباط با مهریه می‌تواند به نتایجی پایدارتر و عادلانه‌تر منجر شود. به عبارتی اثربخشی در اصلاح مشکلات این حوزه با تمرکز بر تمامی مشکلات و نه فقط مهریه محقق خواهد شد

انتظار انتقام

مسعود پیرهادی
انتقام بعد از مظلومیت، واجب است؛ این انتقام هم باعث تشفی خاطر فرد یا افرادی که مستقیم یا غیرمستقیم، درگیر ظلم بوده‌اند می‌شود؛ هم منجر به مقابله با تجری مرتکبین و سایرین خواهد شد و هم به برگرداندن امور به مجرای اصلی و عادلانه خود کمک می‌کند.

انتقام‌هایی که خصوصا مربوط به گستره وسیعی از انسان‌ها و جوامع است، نجات‌بخش و ممدوح است؛ اما مهم‌ترین نکته در انتقام، همین است که باید آثار و فوایدش از تبعاتش فزونی داشته باشد. انتقام باید فرجی در فرد و جامعه حاصل کند و اگر منجر به مظلومیت بیشتر شود، با فلسفه انتقام، سازگاری ندارد. این‌چنین است که انتقام خون خدا در زمانی محقق می‌شود که منجی عالم بشریت و نجات‌بخش حقیقی عالم، ظهور می‌کنند و بسط ید و همراهی قطعی مؤمنان و صالحان را در کنار خود دارند.
حالا این مقدمه یعنی چه؟
ما منتظر انتقامیم و عاملان و آمران این انتقام که از شجاع‌ترین‌های تاریخ‌اند وعده انجام داده‌اند. اما در نوع راهبرد و روش باید دست آنان را باز گذاشت تا بهترین تصمیم برای امت اسلامی و کشور عزیزمان گرفته شود.
اصل ماجرا این است که مجد و عظمت اسلام و مسلمین دچار خدشه و آسیب نشود. گاهی حفظ این امر و حفظ حداکثری دماء مسلمین به پاسخ موشکی و امثال آن است و گاهی به طراحی‌های دیگری که بتوان در آینده، ضربه مهلک‌تری وارد کرد. ترجیح بلامرجح در این موضوع و انتخاب یا مطالبه راهبرد حساب‌نشده پیامدهای ناگواری دارد.
هم آنان که ساده‌لوحانه تصور می‌کنند عدم پاسخ به دشمن، صلح و ثبات به همراه می‌آورد و هم کسانی‌که ساده‌انگارانه گمان می‌کنند با چندبرابر کردن تعداد موشک‌ها در وعده صادق ۳ 
بازدارندگی قطعی حاصل می‌شود در خطای محاسباتی به سر می‌برند. 
تاریخ اسلام، چنان قیام‌ها و صلح‌هایی به خود دیده که معرفت و تطبیق آن به هر زمان، کار کسانی است که اولا خود عظمت روحی و اخلاقی و علمی و عملی دارند و ثانیا دست خودشان که عالم ربانی هستند در دست بزرگ‌تری است که امور شیعیانش را تدبیر می‌کند.
انتظار انتقام مثل انتظار منجی زیباست. ازقضا این انتظار هم مثل انتظار فرج، خود گشایشی در وضعیت حاصل می‌کند و همچنین به‌هیچ‌وجه از جنس انفعال و قعود نیست بلکه کاملا از جنس فعالیت و قیام است. ما باید برای هر طراحی و اقدامی آماده باشیم؛ کمااینکه در انتظار باید برای غیبت و ظهور آماده بود. وقتی حضور، قطعی است یا وقتی نبرد، قطعی است، دیگر «غیبت» و «انتظار انتقام» فرقی نمی‌کند؛ باید قوی شد؛ باید آماده شد تا در روز فرمان، جا نمانیم.
 
در حکم دیوان لاهه چه دستاوردی نهفته است؟
مهدی افراز
ایده مقاومت فراتر از مواجهه میلیتاریستی واجد عقلانیتی است که مساله‌اش نه توسعه قدرت؛ که ظهور حق است. مقاومت می‌گوید فقط زمانی که حق بروز یابد، استیلا از میان می‌رود و قسط اقامه می‌شود. مقاومت ورای مواجهه میلیتاریستی در یک میدان پیش نمی‌رود، هر جا زمینه‌ای برای تظاهر حق باشد، آنجا میدان سرنوشت‌سازی برای مقاومت است. آنهایی که امروز برای قضاوت در موازنه نبرد صرفا به میدان خیام و جبالیا چشم دوخته‌اند، فهمی میلیتاریستی از جهاد دارند. 
پس از ۱۴ ماه تداوم و تشدید جنایت، دیوان کیفری بین‌المللی در یک روند ۲ مرحله‌ای، حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو و یوآو گالانت را صادر کرد؛ حکمی که علت صدور آن، ارتکاب جنایات جنگی در غزه از سوی این ۲ مقام ارشد صهیونیست اعلام شده‌ است. با اندک تأملی در سابقه نهادی این دیوان درخواهیم یافت حتما اتفاق متفاوتی در مناسبات حقوق بین‌الملل رقم خورده است. در عملکرد ۸۰ ساله دادگاه لاهه تاکنون هیچ رای یا حکمی که در چارچوب نظام منافع دنیای غرب معنادار نباشد، صادر نشده است. این دادگاه در طول عمر مفید خود، صرفا به موضوع نسل‌کشی اوگاندا، کنگو، آفریقای مرکزی، دارفور، کنیا و اوکراین رسیدگی و علیه ۱۵ نفر اعلام جرم کرده که هیچ‌کدام از متعلقان به بلوک قدرت غرب نبوده‌اند اما این بار پس از صدور رای، بسیاری از کشورهای اروپایی از آمادگی خود برای اجرای حکم خبر داده‌اند و جوزپ بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی تصریح کرد: «باید به تصمیم این دیوان احترام گذاشته و آن را اجرا کنیم».  در رفتارشناسی این حکم متفاوت، حداقل ۵ احتمال قابل تصور است.
۱- بیدار شدن وجدان انسانی در ساختار حقوق بین‌الملل؟!
با اندک دقتی در فلسفه وجودی نهادهای بین‌المللی پس از جنگ دوم جهانی و کارکرد نهاد حقوقی آن، وقوع این احتمال ساده‌انگارانه به نظر خواهد رسید. هیچ‌یک از مفادی که در سیاهه جرائم سران رژیم برای صدور این حکم به آنها استناد شده، بدیع و جدید نیستند. رفتارهای مبتنی بر جنایت جنگی، حمله عمدی علیه جمعیت غیرنظامی، آزار و اذیت، قتل عمد و تحمیل گرسنگی، همگی بخشی از مانیفست نظامی اسرائیل در ادوار گذشته در قبال مردم فلسطین و لبنان بوده و در هیچ‌کدام از فصول قبلی این جنایات، این وجدان انسانی با وجود دریافت گزارشات متعدد حتی به خود هم نیامده بود و در طول یک دهه گذشته حتی موضوعات مرتبط با بحران انسانی غزه و زندانی شدن ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار انسان در یک باریکه ۳۶۰ کیلومتری را به بحث هم نگذاشته بود. 
۲- تغییر سیاست‌های کلان اتحادیه اروپایی در قبال آمریکا و رژیم صهیونیستی
ممکن است به ذهن برسد به جهت تغییرات در موازنه قدرت جهانی و افول هژمونی آمریکا، صهیونیزم دچار افت سرمایه در دنیای غرب شده و امکان صدور چنین حکمی صرفا در بستر جهانی قابل تصور است که یهودیان آمریکا در آن تضعیف شده‌اند، لذا اتحادیه اروپایی بر اساس استقلال رای خود تلاش کرده قدم‌هایی را برای بیرون آمدن از ذیل پروسه تحمیلی واشنگتن بردارد و نشانه‌هایی را برای ایجاد تغییر بنیادین در سیاست‌های خود در قبال رژیم صهیونیستی بروز دهد. روشن است چنین برداشتی از مساله نیز بیش از حد خوشبینانه است، با توجه به این واقعیت که تمدن غرب، صرف نظر از وجوه یونانی آن، اساسا تمدنی یهودی است و در موقعیت کنونی نیز با توجه به گره‌خوردگی ماهوی آینده اقتصاد اروپا و دسترسی‌های آمریکا به منابع غرب آسیا، هیچ امکان عقلایی برای استقلال نظر اروپاییان نسبت به مساله اسرائیل وجود ندارد. ضمن اینکه در همین دادرسی محمد ضیف و شهیدان یحیی سنوار و اسماعیل هنیه نیز مورد اتهام قرار گرفته و تحت همین حکم واقع شده‌اند که این موضوع بیانگر این واقعیت است که اگر بنا بود دیوان با رویکردی متفاوت از گذشته اقدام کند، نباید چنین جرائمی را برای رهبران مقاومت فلسطین مقرر می‌کرد.
۳- تلاش اروپا برای تضعیف ترامپ از طریق تحت فشار گذاشتن باند نتانیاهو
با توجه به رویکردهای ضدحمایتی ترامپ در قبال اتحادیه اروپایی در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش و اختلافات اساسی‌ای که در موضوع ناتو و اوکراین میان اروپا و ترامپ شکل گرفته است، این احتمال طبیعی به نظر می‌رسد که اتحادیه اروپایی تلاش دارد با بهره‌گیری ابزاری از وضعیت انسانی غزه، این موضوع را به وزنه‌ای برای قرار گرفتن در موقعیت بهتر در موازنه منازعات خود با بلوک ترامپ تبدیل کند.
۴- تلاش ریاکارانه غرب برای حفظ ارزش‌های مدرن در افکار عمومی جهان
بیش از یک سال است همه‌روزه با سقوط هر بمب و موشک در باریکه غزه، ساختار ارزش‌های مدرن در پیشگاه ذهن و وجدان عمومی جهان بیش از پیش مورد محاکمه قرار گرفته و پایه‌های اصولی آن لرزان می‌شود. طبعا آنهایی که در جهان غرب نسبت به آینده تمدنی مدرن و باورمندی الهیات آن فهم دارند، طراحی‌هایی را برای ترمیم این وضعیت و بازسازی ذهنی آن انجام می‌دهند. حکم اخیر دادگاه لاهه می‌تواند ضلعی از تحقق همین سناریوها باشد.
۵- استفاده از فرصت انتقال قدرت در آمریکا برای تغییر در آرایش سیاسی رژیم صهیونیستی
حفظ رژیم و جلوگیری از قرار گرفتن آن در سراشیبی وجودی حتما از رسالت‌های تاریخی‌ای است که در شرایط کنونی جهان، غرب در قبال آن احساس ضرورت می‌کند. بازسازی وجهه اسرائیل از طریق منحصر کردن جنایات به رفتارها و تصمیمات شخصی نتانیاهو و تیم او و مبرا کردن کلیت ساختار سیاسی رژیم، حتما در دسترس‌ترین راهبرد برای نجات آن و ایجاد دگرگونی در وضعیت بحران‌زده کنونی‌اش است. فارغ از کنکاش در راستی‌آزمایی هر یک از احتمالات مذکور و بدون توجه به اینکه آیا دنیای غرب در سناریوی تازه طراحی شده خویش می‌تواند منفعت یا آورده‌ای را تصاحب کند یا خیر، باید متوجه دستاوردی بزرگ برای ایده مقاومت باشیم. در بدبینانه‌ترین احتمالات نیز قابل انکار نیست که مهم‌ترین ساختار حقوقی بین‌الملل مجبور شده است سران رژیم را به عنوان جنایتکاران جنگی مورد پیگرد کیفری قرار دهد و این موضوع حتی اگر با هدف بازسازی تصویر جهانی از صهیونیزم هم که انجام شده باشد به طور ناخودآگاه بزرگ‌ترین ضربه وجودی را به آن وارد آورده است. ۸ دهه است فلسفه وجودی این رژیم در چارچوب کلان‌روایتی با عنوان «مظلومیت تاریخی یهود» معنادار شده است.  
«تصویرسازی از یهود به عنوان یک قربانی تاریخی» کلان‌پروژه‌ای است که اروپای معاصر برای موفقیت آن هزاران اثر علمی، سینمایی و رسانه‌ای تولید کرده و سرمایه‌های فراوانی را پای آن ریخته است. در یک فقره آن شخصیتی چون هانا آرنت به عنوان یک فیلسوف سیاسی و شاگرد مکتب هایدگر، مهم‌ترین اثر اندیشه سیاسی خود را تحت عنوان «یهودستیزی» به این مساله اختصاص می‌دهد که «نفرت از یهودیان چرا و تحت چه شرایطی در میان جوامع اروپایی پدید آمد؟»
با در نظر داشتن این واقعیات و توجه به میزان ارزشمندی‌ای که موضوع مظلومیت یهود برای عالم مدرن دارد، باید دریافت مقاومت، امروز در بسیاری از میادین غیرمیلیتاریستی همچون این میدان تاریخی چه پیروزی بزرگی را به دست آورده و چه دوران کابوسناکی را برای روایت‌های غرب پدید آورده است. جنایت کار شناخته شدن سران رژیم - با این فرض که هیچ ما به ازای سیاسی و حقوقی هم نداشته باشد- منهدم‌کننده ارکان کلان‌روایت «قربانی بودن یهود» بوده و به طور مستقیم ریشه‌های الهیاتی اسرائیل به عنوان یک ساختار سیاسی دولت - ملت را خواهد پوساند. این رخداد در دوران پساتوافق، یک پیروزی تثبیت‌شده، غیرقابل انکار و بنیادین را برای جبهه مقاومت خواهد آفرید. این پیروزی نهفته، بیش از هر چیز مدیون منطق، عقلانیت و از همه مهم‌تر حقانیت ایده مقاومت بوده و در آینده نزدیک پیامدهای خود را بر مناسبات جهانی تحمیل خواهد کرد.