عباس شمسعلی
شانزدهم آبانماه جاری خانم مهاجرانی سخنگوی دولت در صفحه شخصی خود در فضای مجازی نوشت: «شرط عدالت نیست برای تولید برق، بخشی از جامعه با جان خود هزینه آن را پرداخت کند. از همینرو به دستور رئیسجمهور مازوتسوزی در سه نیروگاه اراک، کرج و اصفهان که شرایط ویژهای دارند، متوقف میشود. میتوان برای مدت محدودی، «خاموشی منظم» را جایگزین «تولید سم» برای عموم شهروندان کرد.»
همان روز، محمدجعفر قائمپناه، معاون اجرائی رئیسجمهور هم با اعلام مصوبه دولت و دستور رئیسجمهور برای ممنوعیت استفاده از سوخت مازوت در سه نیروگاه از 19 آبان با هدف تامین سلامت مردم گفت: «این اتفاق ممکن است منجر به کاهش برق در شبکه توزیع و خاموشی شود اما چارهای نداریم زیرا نمیتوانیم شاهد مرگ مردم بر اثر آلودگی باشیم.»
نوزدهم آبانماه هم خانم انصاری رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست در تشریح روند تصمیمگیری برای ممنوعیت مازوتسوزی در یادداشتی نوشت: «یکشنبه هفته گذشته گزارشی درباره شروع مصرف مازوت در نیروگاه شازند در جلسه هیئت دولت ارائه کردم... باید اذعان کنم که تصور نمیکردم ایشان (رئیسجمهور) پس از شنیدن گزارش دستوری صادر کنند که اجرای آن با دشواریهایی برای دولت و مردم همراه است. ناترازی تولید و مصرف گاز موجب شده که برخی نیروگاههای حرارتی در فصل پاییز و زمستان از سوخت مایع استفاده کنند. با توقف مازوتسوزی در سه نیروگاه کشور، دولت مجبور است که ساعاتی در شبانهروز خاموشی برنامهریزی شده در کشور اعمال کند. درک این واقعیت و همراهی مردم میتواند دولت را برای اتخاذ تصمیمهای سخت اما واقعبینانه مصمم سازد.»
همه این اظهارنظرها حکایت از نگرانی دولت محترم در خصوص سلامت مردم داشت. با این حال در شرایطی که بسیاری از کارشناسان با دیده تردید به اینکه دلیل واقعی خاموشیهای اعلام شده و غافلگیرکننده پاییزی ممنوعیت مازوتسوزی در تنها سه نیروگاه و صرفا نگرانی در مورد سلامت مردم باشد نگاه میکردند؛ آقای پزشکیان رئیسجمهور چهارشنبه ۲۳ آبان در حاشیه جلسه هیئت دولت برخلاف برخی اظهارنظرهای اعضای دولت مانند سخنگو و معاون اجرائی درباره خاموشیهای اخیر اظهار داشت: «چونذخایر ما کم است و در زمستان ممکن است با مشکل مواجه شویم الان مجبوریم ذخایر نیروگاهها را طوری تنظیم بکنیم که در زمستان به مشکل برنخوریم.»
با این سخنان دیگر مشخص شد که مشکل و ریشه اصلی خاموشیها، ذخیره و تامین نکردن سوخت مورد نیاز نیروگاهها در موعد مقرر بوده است.
رئیسجمهور 26 آبان هم در جلسه با مدیران وزارت نیرو و نفت بیان داشت: « شرایط ناترازی انرژی کشور را صادقانه با مردم مطرح کنیم و از آنها بخواهیم که برای عبور از شرایط بحرانی فعلی قدم اول صرفهجویی است.»
با این حال، موضوع مورد نظر در اینجا بررسی تناقضات یا نگاه فنی و تخصصی به موضوع خاموشیهای اخیر و قصور و تقصیرهای مطرح شده حول این مسئله نیست. ما حتی میپذیریم که دولت محترم به عنوان بازوی اجرائی کشور قطعاً دغدغه سلامت مردم را دارد به ویژه که جناب رئیسجمهور خود عضوی مجرب از جامعه خدوم بهداشت و درمان کشور و صاحبنظر در این زمینه است.
موضوع به یک تصمیم بحثبرانگیز در روزهای اخیر برمیگردد که انتظار از دولت در حوزه سلامت و نگرانی اعلام شده از سوی مسئولان دولتی در روزهای اخیر در مورد حفظ جان و سلامت مردم را خدشهدار میکند.
ماجرا به اعلام ناگهانی، شبانه و چشمگیر افزایش قیمت خودرو از سوی دو تولیدکننده عمده و عزیزکرده خودرو با چراغ سبز دولت مربوط میشود. فارغ از مباحث اقتصادی و نحوه اجرای این افزایش قیمتها، این موضوع در تضادی جدی با دغدغه مسئولان دولت و شخص رئیسجمهور در خصوص سلامت و جان مردم است.
این مسئله در دو حوزه قابل طرح است؛ در شرایطی که مسئولان دولتی علت قطعی برق را ممنوعیت مازوتسوزی و محافظت از جان و سلامت مردم اعلام میکردند و در شرایطی که به اعتقاد کارشناسان تردد خودروهای فرسوده بهویژه در کلانشهرها و شهرهای پرجمعیت به عنوان یک عامل مهم و غالباً متهم اصلی آلودگی هوا محسوب میشود، این سؤال مطرح میشود که آیا افزایش جهشی قیمت خودرو، امکان و شرایط اسقاط و جایگزینی خودروهای فرسوده که تاکنون هم به دلایلی همچون گرانی خودرو و ناکافی بودن عرضه روندی نامطلوب و کند داشت را بیش از پیش دشوارتر و دست نیافتنیتر نمیکند؟
در حالی که رئیس محترم سازمان حفاظت از محیط زیست میگوید: «در شهر تهران سهم منابع متحرک (خودرو و موتورسیکلت) در انتشار ذرات معلق ۵۸ درصد است. در شهرهایی مثل تهران و مشهد که سهم منابع متحرک بیشتر است باید اقدام به اسقاط خودروهای فرسوده کنیم، بهترین راهکار کاهش آلودگی هوا در تهران اسقاط خودروهای فرسوده است» و در شرایطی که دیروز مدیرعامل سازمان تاکسیرانی شهر تهران اعلام کرد:
«در حال حاضر بیش از 40 درصد ناوگان تاکسی شهر تهران فرسوده و مستلزم نوسازی است اما افزایش قیمت خودرو انگیزه و توان تاکسیرانها برای نوسازی تاکسی را کاهش میدهد»، این افزایش قیمت خودروها را باید در راستای همان نگرانی دولت در خصوص سلامت مردم ارزیابی کرد؟!
چند روز قبل بود که رئیس گروه سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت با اشاره به مرگ ۳۰ هزار نفر در سال به دلیل آلودگی هوا در کشور تاکید کرد: «راهکار مقابله با آلودگی هوا، درمان نیست بلکه باید پیشگیری کرد. هزینهها و عوارض ناشی از آلودگی هوا به وزارت بهداشت بهگونهای است که سالانه ۴۰ تا ۵۰ هزار میلیارد تومان در این خصوص برای درمان بیماران به نظام سلامت تحمیل میشود.»
جنبه دیگر نگرانیآفرین در خصوص افزایش چشمگیر قیمت خودرو، مسئله سوانح جادهای است.
کارشناسان امر و بهویژه پلیس راهور همواره یکی از مهمترین علت تصادفات مرگبار در جادههای کشور را فرسودگی و ناایمنی خودروها میداند.
بر اساس اعلام سازمان پزشکی قانونی کشور، در سال گذشته تعداد جانباختگان حوادث رانندگی با رشد ۲.۸ درصدی به۲۰ هزار و ۴۵ نفر و تعداد مصدومان این سوانح با رشد ۵.۹ درصدی به ۳۹۱ هزار و ۶۹ نفر رسیده است.
حال سؤال جدی این است که با این افزایش جهشی قیمت خودرو چه تعداد خانواده دیگر امکان تبدیل خودروی فرسوده و ناایمن خود به خودرویی مطمئن و ایمن را خواهند داشت؟ آیا دولت محترم که وظیفه و دغدغه صیانت از جان و سلامت مردم را دارد در هنگام موافقت با افزایش قیمت خودرو به این مسئله هم توجه کرده است؟
کاش دولت به جای موافقت با این افزایش قیمت که نتیجه ناخوشایند آن را باید چندی دیگر در جادهها و بخشهای بستری بیمارستانها جستوجو کرد، به نیابت از مردم، به خودروسازان فشار میآورد که به جای افزایش قیمت بر کیفیت و ایمنی محصولاتشان بیفزایند.
این ماجرا اهمیت توجه به همه ابعاد تصمیمات کلان و مرتبط با زندگی مردم را گوشزد میکند تا مبادا به جای اصلاح روندهای غلط، در چرخه معیوب و تصمیمات هزینهآفرین گرفتار نشویم.
قهرمان ملی و بنبست شکنیهای بسیج
عباس حاجینجاری
تقارن روز ۳۰ آبان ماه که بهپاس رشادتهای سپهبد شهید قاسم سلیمانی روز قهرمان ملی نامگذاری شده است، با آغاز هفته بسیج، یادآور نقش بلامنازع بسیج در بنبست شکنیها از مسیر حرکت انقلاب و فرصتسازی برای تجلی و نهادینه شدن ارزشهای انقلاب نهتنها در جامعه ایران، بلکه برای امت اسلامی و حتی بشریت است، همانگونه که سردار سلیمانی به عنوان الگویی جامع و کامل از یک بسیجی در همه این عرصهها درخشیده است.
در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۹۶ رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه فاتحانه سرلشکر قاسم سلیمانی درباره پایان سیطره داعش، با تجلیل از مجاهدتهای وی و مجموعه جبهه مقاومت اسلامی، تأکید کردند «این تنها ضربه به گروه ستمگر و روسیاه داعش نبود؛ ضربه سختتر به سیاست خباثت آلودی بود که ایجاد جنگ داخلی در منطقه و نابودی مقاومت ضد صهیونیستی و تضعیف دولتهای مستقل را به وسیله رؤسای شقی این گروه گمراه هدف گرفته بود؛ ضربه بود به دولتهای قبلی و کنونی امریکا و رژیمهای وابسته به آن در این منطقه که این گروه را به وجود آوردند و همه گونه پشتیبانی کردند تا سلطه نحس خود را در منطقه غرب آسیا بگسترانند و رژیم غاصب صهیونیست را بر آن مسلط سازند. شما با متلاشی ساختن این توده سرطانی و مهلک، نهفقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید.»
کارنامه شهید سلیمانی در طول دوران انقلاب را میتوان نماد بارزی از نقش قهرمانان بسیج در بنبست شکنیها در مسیر حرکت انقلاب اسلامی و گرهگشایی از مشکلات مردم، فرصتسازی برای اعتلای کشور و حتی رشد اسلام در جهان دانست، چراکه اگر حضور و عمل بسیجی وار سردار سلیمانی در دهه ۹۰ در جایگاه فرمانده نیروی قدس در مقابله با گروهک تکفیری صهیونیستی داعش در سوریه و عراق نبود، اکنون این گروهک دستساخته استکبار بر منطقه مسلط و نقشه منطقه را مطابق خواست قدرتهای سلطه و برای هدم اسلام تغییر داده بود؛ اما تلاشها و مجاهدتهای سردار با محوریت و همراهی بسیجیان جهان اسلام این آرزوی سلطه گران را به محاق برد و ماهیت جنایتکارانه تروریستهای تکفیری و حامیانش را آشکار کرد، بهگونهای که تاب تحمل این قهرمان بزرگ تاریخ را نداشته و به زعم خود با به شهادت رسانیدن او تصور کردند که میتوانند شعلههای مقاومت را خاموش کنند، اما این درک را نداشته و ندارند که کارکرد شهید سلیمانی کمتر از سردار سلیمانی نیست.
با نگاهی به روند تحولات کشور در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش بنبست شکنانه حضور قهرمانان بسیج را در بسیاری از فرازهای تاریخ انقلاب میتوان دید که این حضور در کنار رفع چالشها و مشکلات وداع تهدیدها، فرصتهای ذیقیمتی را نیز برای رشد و تعالی انقلاب ایجاد کرده است که مهمترین آنها عبارتاند از:
۱- نقش بارز مردم در مبارزه با رژیم ستمشاهی با لبیک به فراخوان حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب، اولین حرکت سازمانیافته مردمی بود که در آن زمان اگرچه عنوان بسیج را نداشت، اما الهامبخش و مقوم همه حرکتهایی بود که در سالهای پس از پیروزی انقلاب زمینهساز شد و اعتلای کشور شد.
۲- خنثیسازی توطئه تجزیه قومی دشمنان برای تجزیه ایران که در قالب فتنههای خلقهای کرد، ترک، بلوچ و ترکمن در سالهای اولیه انقلاب با حمایت قدرتهای سلطه و میدانداری گروهکهای مارکسیستی، منافقین و سلطنتطلبان آغاز و در برخی از استانها نظیر کردستان بیش از ۱۱ سال به طول انجامید، در زمره بارزترین و فراگیرترین نقش بنبست شکنانه بسیج بود که در آن قابلیت بسیج در بهرهگیری و سازماندهی اقوام و اقشار مختلف در کنار هم آشکار شد.
۳- نقش تعیینکننده بسیج در جنگ تحمیلی که شکلگیری یگانهای رزمی سپاه متکی به آن بود فراگیرترین عرصه حضور میدانی بسیج بود. در میدان جنگ تحمیلی بار اصلی جنگ بر دوش بسیج مردمی در کنار یگانهای سپاه و ارتش بود و بسیج مردمی اصلیترین نقش را در شکست رژیم متجاوز بعثی حاکم بر عراق داشت.
۴- نقش بسیج در شکست تحریم اقتصادی، تسلیحاتی و صنعتی دشمنان از آن عرصههایی است که کمتر به آن پرداختهشده است، اگر حضور تلاشگران مردمی در عرصه جهاد سازندگی، جهاد خودکفایی در نیروهای مسلح و صنایع دفاعی باروحیه و تفکر بسیجی همچون شهید تهرانی مقدمها نبود، هیچگاه قدرت و توان نظامی ایران در تولید تسلیحات دفاعی به این شکوفایی و عزت بخشی نبود. این حضور در عرصه سازندگی هم باعث شد که بسیاری از پروژههای عظیم کشور نظیر فازهای پروژه پارس جنوبی که دشمنان با تحریم ایران از ساخت آن جلوگیری کرده بودند، به ثمر بنشیند.
۵- مقابله با بلایای طبیعی یکی دیگر از عرصههای بنبست شکنانه بسیج بود. این حضور که در مقابله با آثار و پیامدهای زلزلههای مهیب و سیلابهای ویرانگر بسیار بارز بود که در همه این میادین قهرمانانی نظیر سردار سلیمانی نقش اصلی را در سازماندهی و بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی در مقابله با این بلایا ایفا کردند و با حضور میدانی بموقع از شکل بسیاری از بحرانها که نتیجه طبیعی اینگونه حوادث است، پیشگیری کردند.
۶- عرصههای علمی و صنعتی و پزشکی از دیگر بسترهای حضور بنبستشکنانه بسیج بود، این حضور سبب شد که در عرصههای حساسی، چون نانو فناوری، هستهای و تولید واکسن کشور به نصابهای ارزشمندی دست یابد.
۷- مقابله با جنگ نرم دشمنان و خنثیسازی فتنههای اجتماعی نظیر فتنههای سالهای ۱۳۷۸، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ جلوه دیگری از بنبست شکنیهای بسیج است و اگر نبود حضور میدانی و مردمی بسیج امکان مهار آن توسط نیروهای انتظامی و امنیتی وجود نداشت که مصداق بارز آن حماسه ۹ دی ۱۳۸۸ مردم ایران است. این نقش به ویژه در فتنه زن زندگی آزادی که این روزها نتانیاهو داعیهدار آن شده و قصد تکرار آن را دارد قابلیتهای بسیج در مقابله با جنگ نرم دشمنان را اثبات کرد.
۸-، اما نقش بسیج جهان اسلام در مقابله با فتنه مشترک امریکایی- صهیونی علیه مردم مظلوم فلسطین و لبنان، قابلیت و ظرفیت بسیج را نهتنها از مرزهای جغرافیای کشور بیرون برده و اکنون عرصهای جهانی یافته است، بلکه سبب تحتالشعاع قرار دادن اختلافات هزار و چهارصدساله میان فرق اسلامیشده است. اینکه حزبالله و شیعیان لبنان در عرض چند روز و در حمایت از مردم مظلوم و اهل سنت فلسطینی، هزاران شهید و مجروح تقدیم میکنند، فراز نوینی از حرکت نهضت اسلامی و نویدبخش تحقق وحدت جهان اسلام است که ذیل آن شکلگیری نفرت جهانی علیه صهیونیسم و افشای ماهیت دروغین لیبرال دموکراسی، ماهیت این جنگ غرب آسیا را که همانا مواجهه دو جبهه مقاومت و شرارت است آشکارتر میکند.
دایره گسترده واکنشهای ایران
روحالامین سعیدی
در حالی که جمهوری اسلامی ایران بارها حسننیت خود را در تعامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان داده و در سفر اخیر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس به تهران، این روند همکاری را ادامه داد اما کشورهای اروپا تهدید کردهاند قصد دارند در نشست شورای حکام که از امروز آغاز میشود، علیه جمهوری اسلامی ایران قطعنامه صادر کنند.
در نتیجه اگر در شورای حکام علیه ایران قطعنامهای صادر شود که با توجه به تحولات جاری دور از ذهن به نظر نمیرسد، قطعا جمهوری اسلامی واکنشهای مقتضی نشان خواهد داد و دایره این واکنش ممکن است شامل کمکردن فعالیتهای آژانس در ایران یا افزایش میزان و درصد غنیسازی هم شود. البته موضوع خروج ایران از انپیتی همواره روی میز بوده اما تصور نمیکنم که در کوتاهمدت چنین اتفاقی بیفتد و تصمیمگیری در این بخش طبعا منوط به حوادث احتمالی مثل حمله به تأسیسات نفتی و هستهای ایران از سوی رژیمصهیونیستی است. سابقه طولانی ایران با غرب بهویژه بعد از انقلاب اسلامی و خصوصا از زمانی که پرونده هستهای باز شد، نشان میدهد که نمیتوان روی اروپاییها حساب ویژهای باز کرد و دلیل آن هم کاملا مشخص است؛ اروپا به لحاظ سیاسی منهای آمریکا چندان ظرفیت کنشگری قابلتوجهی در عرصههای بینالمللی ندارد. این موضوع در پروندههای مختلف تجربه شده واروپاییها خصوصا در مسأله هستهای، نشان دادند که تمایلی به عادیسازی مناسبات با جمهوری اسلامی ندارند. در این نوع تعاملات همواره ملاحظات حقوقبشری و اشاره به نقش ایران درمنطقه مطرح بودواروپاییها همیشه یک نگاه منفی و از بالا، حتی در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی وحسن روحانی که تاحدودی در عرصه سیاست خارجی از انقلابیگری و ایدئولوژیکی کوتاه آمده بودند، نسبت به جمهوری اسلامی ایران داشتند. ما در همین دورهها با بیتعهدی کشورهای اروپایی و خلفوعدههای فراوان از سوی آنها مواجه بودیم. در همان دورانی که آقای روحانی مسئول پرونده هستهای بود، با وجود آنکه موضوع تعلیقها از سوی ایران پذیرفته شد، مکرر اروپاییها در شورای حکام به وعدههای خود عمل نمیکردند. این در حالی بود که بارها بر این نکته تاکید داشتند که ما خواهان عادیسازی پرونده ایران در شورای حکام هستیم اما چنین اتفاقی رخ نداد.ریشه اصلی ماجرا به این برمیگردد که اروپاییها هیچگاه نمیتوانند سیاست مستقلی از آمریکا در مسائل بینالمللی اتخاذ کنندو این رویه صرفا محدود به موضوع فعالیت هستهای ایران نیست، بلکه در پرونده اوکراین هم شاهد چنین روندی بودیم و کاملا آشکار است که در موضوع اوکراین باید این تقابل میان آمریکا وروسیه حل شود.پرونده هستهای بهشدت تحت تأثیر رویکردهای سیاسی آمریکا و لابیهای رژیمصهیونیستی است؛ بنابراین چشمانداز مذاکرات در ماههای آتی با توجه به تحولاتی مثل جنگ اوکراین و جنگ غزه، چندان جای خوشبینی ندارد.درخصوص مذاکرات به نظر میرسد که این موضوع صرفا منوط به تصمیمگیریهای رئیسجمهور جدید آمریکا و مقامات ایرانی است و باید یک اراده سیاسی جدی در آمریکا و جمهوری اسلامی براساس تفاهم متقابل شکل بگیرد که البته شواهد نشان میدهد که رسیدن به توافقی در این زمینه با توجه به مسائل و رخدادهای پیشرو بسیار بعید است.
سیاستگذاری فضای مجازی؛ اخلاق یا قانون؟
علی میرزا محمدی
این روزها رفع احتمالی فلیترینگ فضای مجازی، مخالفت برخی خطیبان مذهبی را در پی داشته است. اما پرسش این است که آیا فیلترینگ راهکار مناسبی برای کنترل ناهنجاریهای فضای مجازی است؟؛ ناهنجاریهایی که این طیف با کلیدواژه ولنگاریهای فضای مجازی از آن نام میبرند.
در این زمینه، چند نکته قابل ذکر است:
نکته اول اینکه، فیلترینگ دو کارکرد مهم برای حامیان آن دارد. اول اینکه با اینکار می توانند در مواقع لازم به پیام رسانهای فلیتر شده بر چسب ضدیت با حاکمیت بزنند. این برچسب زنی، تداوم فلیترینگ را هم در افکار عمومی و هم در میان تصمیمسازان رسانهای قابل توجیه جلوه می دهد. دوم اینکه حامیان فیلترینگ به خوبی اطلاع دارند که به رغم این فلیترینگ، کاربران، راههایی برای استفاده از این پیام رسان ها خواهند یافت. در نتیجه چرا از این مساله به عنوان فرصتی برای درآمدزایی استفاده نکنند!؟ بر این مبنا، این مساله موضوعی دو سر برد برای حامیان فیلترینگ است.
حامیان فلیترینگ، به خوبی می دانند که فلیترینگ هیچ تاثیری در کنترل ناهنجاریهای فضای مجازی ندارد، اما اینکار حلقههایی را خواسته یا ناخواسته شکل داده است که از آن بهرههای کلانی میگیرند. در این حلقه، منافع برخی نهادهای غیر دولتی و حتی دولتی و فرادولتی در هم آمیخته است. به واقع، فلیترینگ و اجبار کاربران ایرانی به بهره یری از فلیترشکن، کارکردی همانند مالیات غیر مستقیم و باجگیرانه پیدا کرده است که کاربران ایرانی مجبور به پرداخت آن هستند.
نکته دوم آنکه، اگر دغدغه واقعی کنترل ناهنجاری فضای مجازی، در خطیبان مذهبی و نخبه های سیاسی وجود دارد، منشاء مشکل را باید در جایی دیگر جستجو کنند. فضای مجازی، در وجود هنجارها و ناهنجاریها شباهت بسیار زیادی به فضای عینی و چهره به چهره جامعه دارد. در این فضا، رذایل اخلاقی چون دروغ، چشم هم چشمی، تفاخر، فساد، ذلت و خواری، تملق و چاپلوسی، کبر، خشم، بی غیرتی، نمّامی، فحاشی، نفاق و دوروئی، حفظ ظاهر برای جلوهگری و فریب مردم، نامجوئی و شهرت طلبی، افشاء راز، حسد، سبکی و جلفی، تهمت، ریختن آبروی دیگران و …همانند فضای واقعی قابل رصد است.
اما برای بسیاری از این موارد نمیتوان جرم انگاری کرد. این رذایل بیشتر در حیطه مسایل اخلاقی و فرهنگی قرار دارند. در نتیجه کنترل آنها، نیازمند طرح مباحث و بایدها و نبایدهای اخلاقی است و ارتباط چندانی با فیلترینگ ندارد. به عبارت صریح تر، با وجود فیلترینگ همچنان این مسایل ادامه خواهند یافت.
نکته سوم آنکه، اگر علمای اخلاق ورود به این فضای مجازی را در شان خویش نمیبینند چگونه میتوانند با دور بودن از آن و عدم لمس و رصد مسایل آن برای کنترل رذایل اخلاقی رشد یافته در آن، رهنمود ارائه نمایند. متاسفانه به این مساله توجه نمیشود که هرچند اخلاق از منظر اسلامی از اصول ثابت، عام، فراگیر و همگانی برخوردار است، اما برساخت مسایل اخلاقی در فضای مجازی و فضای واقعی از دیدگاه افراد یکسان نیست. در نتیجه افراد به زعم خود، نتیجه گیری اخلاقی متفاوتی درباره یک موضوع واحد در فضای چهره به چهره و مجازی دارند. بر این مبنا برخی تصور می کنند که مجازی بودن، چونان دیوار و پردهای است که موجب میشود ماهیت رذایل اخلاقی در آن- اگر نگوییم دگرگون- دست کم، کمرنگ میشود.
عدم توجه نهادهای مذهبی- فرهنگی به تفاوت برساخت مسایل اخلاقی در فضای مجازی و واقعی و دون شان دانستن ورود علمای اخلاق به فضای مجازی موجب شده است رذایل اخلاقی این فضا به درستی تبیین نشود. متاسفانه این نهادها و برخی خطیبان مذهبی بیآنکه مسایل این عرصه را به درستی رصد و تبیین کنند تصور میکنند به صرف دوری و فیلترینگ و تاکید صرف بر جرم انگاری، مسایل آن کنترل خواهد شد.
در حال حاضر بیشتر نهادها و صنفهای شغلی، کدهای اخلاقی برای شاغلان رشته خود تدوین کرده اند که فارغ از قانون و به واسطه ارزشهایی که افراد از دوران کودکی با آنها بزرگ شده اند آنها را دعوت به رعایت اصول اخلاقی در قالب احترام به حقوق خود، دیگران، و محیط زیست میکند. جامعه ایرانی نیز در فضای مجازی نیازمند تدوین این کدهای اخلاقی و تشریح و توسعه آنها ست.
تا زمانی که این بستر اخلاقی در فضای مجازی ایرانیان توسعه پیدا نکند هرگونه قانونگذاری و جرم انگاری از طرف طیفی از تصمیم سازان به اقدامی خشن و ضد مدنی تعبیر و تفسیر خواهد شد.
از طرف دیگر ، اگر به مسایل فضای مجازی، خارج از نگاه امنیتی و سیاسی، نگاهی فرهنگی و اخلاقی داشته باشیم، میشود در تدوین کدهای اخلاقی فعالیت در این فضا، با مالکان و مدیران پیام رسانهای مطرح جهانی چون ایستاگرام وتلگرام رایزنی کرد تا این محیطهای رسانه ای به محیط بهتر و امن تری تبدیل شوند.
ضرورت نگاهی جامع به بحران انرژی
محمدرضا یوسفی شیخرباط
این روزها بحث انرژی اعم از گاز، برق و بنزین بهطور جدی مطرح است. شکاف رو به گسترش میان عرضه و تقاضای انرژی در سه حوزه گاز، برق و بنزین نمایان است. به نظر میرسد با روند موجود، این شکاف عمیقتر خواهد شد. بنا بر برخی گزارشها، اختلاف عرضه و تقاضا در ساعات اوج مصرف، برای گاز بیش از ۳۰۰ میلیون مترمکعب در روز، برای بنزین بیش از ۱۰ میلیون لیتر و برای برق ۱۲ هزار مگاوات در روز است که البته بهزودی مازاد تقاضای گازوئیل را نیز به این فهرست باید اضافه کرد. مرکز پژوهشهای مجلس از کسری روزانه ۱۰ میلیون لیتر بنزین و برآورد واردات بنزین و گازوئیل به میزان پنج میلیارد دلار خبر داد. این در حالی است که در سال ۱۳۹۹، ایران صادرکننده سه میلیارد دلار بنزین به کشورهای منطقه بود. ادامه این روند، بهویژه با توجه به تنشهای خارجی، میتواند برای امنیت و توسعه پایدار و اقتصاد کشور تأثیرات منفی جدی داشته باشد. تداوم این وضعیت بهزودی به کاهش توان تولیدی و تولید ناخالص داخلی، نرخ اشتغال، صادرات و افزایش واردات و مانند آن در روندی بحرانزا خواهد انجامید. دلایل وقوع این بحران رو به گسترش متعدد است. بخش مهمی از آن به فقدان راهبرد انرژی در کشور و کوتهنگری بر متغیر حیاتی انرژی برمیگردد. متخصصان انرژی چگونگی شبکه گازرسانی به همه کشور را با توجه به تفاوت موقعیت جغرافیایی و متوسط دمای شهرها یک اشتباه مهم دانستهاند. به نظر آنان، انرژی برق و خورشید میتوانست جایگزین مناسبی باشد. اما این راهبرد موجب شکاف تولید و مصرف گاز، آسیب به بخش تولید و همچنین ارزآوری شده است. یکی دیگر از عوامل، قیمتگذاری دستوری بوده است. مجلس هفتم با رشد متناسب قیمت حاملهای انرژی با نرخ تورم مخالفت کرده و در نتیجه، سرمایهگذاری در این حوزه و نیز قیمت نسبی این حاملها کاهش یافته و از این مسیر تقاضا برای آنها افزایش یافته است. عامل مهم دیگر، فقدان جایگاهی تعریفشده برای بخش خصوصی واقعی در امر حاملهای انرژی است. دیگر عامل مهم، ناتوانی در مدیریت طرحهای عمرانی مرتبط است. میانگین عمر طرحهای نیمهتمام کشور به دلیل ساختار مدیریتی، اقتصاد سیاسی و منابع مالی موجب تأخیر زیاد در به سرانجام رسیدن این طرحها شده است.
یکی دیگر از دلایل مهم وضعیت رو به بحران انرژی، تحریم است. تحریم موانع بزرگی در تجارت خارجی و مبادلات مالی با جهان و عدم امکان بهروزرسانی تکنولوژی ایجاد کرده و موجب فرسودگی زیرساختها و تجهیزات، کاهش درآمدهای ارزی کشور در جهت سرمایهگذاری جدید و دسترسینداشتن به سرمایه خارجی شده است. این فرسودگی علاوه بر کاهش توان تولید، به اتلاف منابع نیز افزوده است. در نتیجه، شدت انرژی در ایران بالاتر از میانگین جهانی است. دولتها در برابر این عوامل اساسی در بحران انرژی، به سیاستگذاریهای کماثر مانند تخفیف به کممصرفها، جریمهکردن پرمصرفها، برنامهریزی قطع برق صنایع در دولت سیزدهم، آنهم در سال جهش تولید، تغییر ساعات اداری و... روی آوردهاند. درواقع خانوارها و بنگاهها جریمه اشتباهات نظام تصمیمگیری کشور را پرداخت میکنند. دولت نیازمند بازنگری در سیاستهای راهبردی خویش است. باید توجه داشت راهحلهای یکسونگرانه دولت، کوتاهبینانه است. افزایش قیمت بنزین با هر منطقی بدون مهار تورم، راهکار عملی موفقی نبوده و نیست. تکرار سیاست شکستخورده، نشانه ناتوانی در درسآموزی از تجارب گذشته، استیصال و نگاه دم غنیمتی دولتهاست. حرکت از این ستون به آن ستون، بدون داشتن نگاه راهبردی، منجر به تشدید بیاعتمادی عمومی شده و باز هم خواهد شد. راهحل قیمتی پس از تغییر رویکرد و بهعنوان حلقه آخر سیاستهای اصلاح حاملهای انرژی قابل پذیرش است، اما آزادسازی قیمتی انرژی بدون نگاهی جامع، راهحلی پایدار نیست.
از سوی دیگر، معضلات به یکدیگر پیوند خوردهاند و نگاه جزیرهای به آنها میتواند منجر به ایجاد مشکلات جدیدی شود. شکاف عرضه و تقاضای انرژی بر توان تولیدی صنایع، اشتغال و به تعویق افتادن حقوق کارکنان بخش خصوصی، کاهش درآمدهای مالیاتی دولت و افزایش کسری بودجه، استقراض مستقیم و غیرمستقیم دولت از بانک مرکزی و بانکها و در نتیجه رشد نقدینگی، تورم و... منجر خواهد شد.
رمزگشایی از مانع توافق مفید با آمریکا!
مصطفی غنی زاده
با رایآوری ترامپ، دوباره بحث معاملهگری با او برای رسیدن به یک توافق بین برخی دوستان اصلاحطلب و علاقهمند به غرب داغ شده است. این آقایان حتی پیشنهاد تبریک به ترامپ و مذاکره مستقیم را از همین الان مطرح کردند. حتی زمانی که ترامپ تیمی به تندی روبیو، هگست و رابرتز را برای سیاست خارجی و جنگی خود انتخاب کرده است؛ شخصیتهایی به شدت تند و افراطی که سابقهای طولانی در کنشگری علیه ایران دارند. اما واقعا مشکل اصلی در روابط ایران و آمریکا چیست؟ آیا مسئله صرفا مربوط به نگرش انقلابی در جمهوری اسلامی و ضدیت با ظلم و استکبار است یا ابعاد دیگری هم دخیل است؟مسئله امروز آمریکا، تداوم نظم تکقطبی است. از نظر آمریکا، کشورهای جهان به دو دسته موافق و مخالف تداوم نظم تقسیم میشوند. چین اصلیترین کنشگر در این بازی بزرگ است و به همین علت باید کنترل و متوقف شود. حتی روسیه نیز به همین علت زیر فشار جنگ و تداوم آن رفته است. یکی از مهم ترین نقاط جهان که نقشی اساسی در تداوم یا عدم تداوم آن نظام تکقطبی دارد، جنوب غرب آسیاست. هر کدام از طرفین نیاز دارند تا برای دست بالاتر، این منطقه را در سیطره یا همراهی با خود قرار دهند. این جاست که نقش ایران، بسیار اساسی میشود. از نظر آمریکا، ایران قوی به معنای منطقه قوی و مستقل از آمریکا معنا پیدا میکند. ایران توسعهیافته به معنای کمک به چین برای رسیدن به مسیر شرقی-غربی و ایجاد کریدوری است که نظم آینده را تغییر خواهد داد. توسعه در شمال خلیج فارس به معنای تضعیف توسعه در جنوب این خلیج خواهد بود و نتیجه آن تضعیف کریدور آمریکایی آیمک است. کریدوری که آمریکا به عنوان تبدیل کریدور چینی ساخته و قرار است نظم منطقهای را در راستای نظم مورد نظر آمریکا تامین کند.این جاست که ایده «ایران کلنگی» در دوره اوباما تولید و در عرصه سیاست گذاری آمریکا به نقطه محوری سیاستورزی واشنگتن درباره ایران تبدیل شد. با این توضیحات مشخص است که «توسعه ایران» خط قرمز آمریکا در آن بازی بزرگ تر و جهانی است. اساسا هیچ شیوهای برای توسعه ایران وجود ندارد که آمریکا بتواند آن را بپذیرد و در پازل خود جا دهد. ویژگی ژئوپلیتیک ایران باعث شده تا توسعهاش برخلاف منافع کلان آمریکا باشد. حتی اگر ایران بر فرض محال تمام ایدههای انقلابی و مبارزه با ظلم خودش را کنار بگذارد، بازهم امکان توسعه ذیل یک طرح آمریکایی را نخواهد داشت؛ چراکه آمریکا انتخاب کرده از مسیر جنوبی خلیج فارس کار خود را پیش ببرد، یعنی از نظر آمریکا هیچ راه پس و پیشی برای ایران وجود ندارد؛ حال این که قطعا ایرانیان تصمیم خود را برای ایستادن در مقابل ظلم و استکبار گرفتهاند.این توضیحات که شرح مفصلی دارد و این جا کلیات آن ارائه شد، نشان از آن دارد که در این لحظه مسئله اصلی نه در تهران که در واشنگتن است. آمریکای اوباما، ایده تضعیف چین و به دنبال آن حذف ایران از بازار جهانی نفت و به مرور تمام بازارهای جهانی را پیش برد. حالا آمریکای ترامپ با نگرشهای افراطی و ایدئولوژیک و بسیار متاثرتر از صهیونیستها، علاوه بر عللی که اوباما داشت، نگرشهای ایدئولوژیک هم به موضوع دارد، یعنی دشواری توافق با او بسیار بیشتر و عمیقتر است. به ویژه آن که منطقه در یک جنگ حیات و ممات برای رژیم وحشی و جبهه مقاومت است. همه این متن را نوشتیم که بگوییم، اساسا در وضعیت کنونی هیچ احتمال و امکانی وجود ندارد که آمریکا حاضر به توافقی با ایران شود که آن توافق برای ایران انتفاع اقتصادی و امر توسعه را محقق کند. بهترین نتیجه مورد انتظار از هر مذاکرهای در وضعیت کنونی، چیزی مانند توافق عدم تنش است که در دولت قبلی در عمان قطعی شد اما با جنگ در فلسطین بینتیجه ماند و شکست خورد، یعنی با وضع جنگی کنونی، همان حداقلها هم در دسترس نیست. باید از موافقان مذاکره مستقیم و تبریک به ترامپ پرسید که قرار است در مذاکره یا معامله با او چه چیزی بده بستان شود؟ مثلا برجامی که ۱۰ ماه از عمرش مانده احیا شود؟ یا یک توافق بلندمدت دیگر به صنعت هستهای تحمیل شود که البته الان از نقطه گریز هستهای گذشته و آمریکاییها اهمیت سابق را به آن نمیدهند؟ اساسا قرار است ما چه بدهیم که طرف مقابل اجازه رفع تحریم را بدهد؟ این سوالات درباره طرف ایرانی است؛ سوال اصلی اما این است که با توضیحات بالا که نشان میدهد توسعه ایران یکسره به ضرر آمریکاست، چطور میتوان انتظار یک توافق خوب و منتفع کننده برای ایران را داشت؟ بهتر است دوستان کمی از تجربه و عقل سیاسی خود استفاده کنند و از رویاپردازی خارج شوند.البته این مباحث نباید به معنای ناامیدی از فرایند توسعه برداشت شود. توسعه درونزا و برونگرا باید از طریق اصلاح وضعیت داخلی و سپس همکاری واقعا راهبردی با چین پیگیری شود و البته ممکن است در آینده به برخی توافقات با طرفهای غربی هم منجر شود. تا اکتبر ۲۰۲۵ یک جنگ دو طرفه بین ایران و غربیها در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی در جریان خواهد بود تا مشخص شود که اسنپبک شلیک خواهد شد یا نه. باید با استفاده از اهرم چین و کمی اهرم روسیه، از این مسیر عبور کرد تا بعد از آن امکان مذاکره به دست آید. قدرتمند کردن ایران، زمینه مذاکرههای بعدی با غربیان را هم تولید خواهد کرد و راه این قدرتمند ساختن در این لحظه از چین و جاده ابریشم میگذرد. قطعا اصلاح وضعیت داخلی هم مقدمه تمام این هاست.
محمدکاظم انبارلویی
۱- خداوند رحمت کند شهید لاجوردی را یک وقتی در اوج شرارت منافقین به یکی از مقامات بالای دستگاه قضائی میگوید؛ «این رئیس دفتر شما نفوذی منافقین است» او زیر بار نمیرود.
فرستادگان لاجوردی چون پافشاری او در انکار این مطلب را میبینند به او پیشنهاد میکنند به رئیس دفتر خود بگو؛ «این پاکت سربسته را فوری بدون فوت وقت به دست لاجوردی در دادستانی برسان!» او همین کار را میکند. رئیس دفتر در مسیر، نامه را باز میکند، محتویات نامه را به مسئول بالاتر خود اطلاع میدهد و نامه را با تأخیر به لاجوردی میرساند. رفتار او از مبدأ تا مقصد هم به لحاظ زمان، هم ارتباطات او با مسئول او شنود و کنترل میشود وقتی به دادستانی میرسد بلافاصله دستگیر میشود. آن مسئول هم وقتی در برابر اطلاعات و داده صحیح قرار میگیرد قبول میکند، رئیس دفتر نفوذی بوده است!
«صحتسنجی» کارکرد یک مسئول در یک نهاد کلیدی در هر نهادی برای کشف نفوذیها و کشف اخلال آنها در حکمرانی خوب فوقالعاده مهم است.
۲- برخی با دادن اطلاعات غلط، خبر جعلی و تحلیلهای نادرست هم میترسند هم میترسانند. این جماعت مأمورند برای جلوگیری از پیشرفت توسعه کشور مدام در بوقهای خود بدمند؛ «نمیشود» ، «نمیتوانیم» مأموریت آنها «فرصتسوزی» است و نقش ترمز را بازی میکنند.
سروصدای برخی از اینها در رسانهها در برخی دولتها زیاد بود. در حوزه دیپلماسی متکفل ترساندن مردم و مسئولان بودند و میخواستند به بهانه تشنجزدایی دیپلماسی التماسی را توجیه کنند. تحریمها را دو برابر کردند، تهدیدها را افزایش دادند و با آنکه معادلات قدرت در جهان به سرعت در حال تغییر بود هرگونه چرخش به نگاه به شرق و توسعه روابط راهبردی با روسیه و چین را انحراف میدانستند و در بوق روسهراسی و چینیهراسی میدمیدند. در حوزه اقتصاد هم گاهی شنیده میشد؛ مسکنسازی «مزخرف» است، پالایشگاهسازی «کثافتکاری» است و ... .
۳- نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشور مسئولیتهای خطیری در صحتسنجی در حوزه «سیاست» و «امنیت ملی» دارند. در حوزه اقتصادی نهادهای نظارتی در سه قوه همین مسئولیت را در حیطه معیشت مردم و امنیت اقتصادی نظام دارند.
سهشنبه گذشته تفریغ بودجه سال ۱۴۰۲ در مجلس قرائت شد. یک گزاره در همه تفریغهای سالهای گذشته تکراری است و آن اینکه یک سوم احکام بودجه درست عمل شده یک سوم فاقد عملکرد است یک سوم هم خلاف احکام بودجه عمل شده و انحراف از بودجه بوده است. دیوان محاسبات چشم و گوش مجلس در حسن اجرای قانون بودجه است سازمان حسابرسی چشم و گوش دولت در اجرای درست بودجه است. سازمان بازرسی کل کشور چشم و گوش دستگاه قضائی در حسن اجرای قوانین ازجمله قوانین بودجه است. این سه نهاد نظارتی چه حرفی برای صحتسنجی کارکرد بدنه دولتها در اجرای بودجههای سالانه در رسیدن به اهداف برنامه دارند؟! اگر حکمی قابل اجرا نیست چرا در بودجه میآورند؟ چه کسی برخلاف احکام زیر نگاه سه ناظر کار دیگر میکند و به روایت ادبیات تفریغ راه انحراف را میرود؟!
۴- گزارش تفریغ بودجه ۱۴۰۲ که توسط رئیس دیوان محاسبات سه شنبه گذشته در مجلس قرائت شد.حاکی است؛
- ۱۲۱ شرکت و دستگاه دولتی به دیوان محاسبات حساب پس نمیدهند.
- بودجه ۱۴۰۲ هفده شرکت و دستگاه دولتی را زیانده میداند، اما در تفریغ، ما به ۱۳۴ شرکت زیانده رسیدیم.
- در پیشبینی درآمد و هزینه شرکتهای دولتی ۱۰۰ درصد اشتباه صورت گرفته است.
منابع و مصاف پیشبینی ۲۸۰۰ هزار میلیارد تومان بوده ، اما در عمل ۴۸۰۰ هزار میلیارد شده است.
- برای رفع کسریها قرار بوده ۹۹ هزار میلیارد تومان مولدسازی شود، اما در عمل کمتر از یک درصد مولدسازی شده است.
- و...
گزارشات تفریغ در سالهای گذشته و همین امسال نشان میدهد نوعی اخلال در نظام اقتصادی کشور در عملکرد بودجه وجود دارد. همه مشکلات کشور محصول تحریم و تهدید دشمن نیست. مربوط به کارکرد ردههای مدیریتی و خدای ناکرده محصول کار نفوذیهاست.
اگر صحتسنجی دادهها و کارکردها در نهادهای نظارتی چکش نخورد در به همان پاشنه که تاکنون چرخیده، میچرخد.
ایران و تجربه دوره اول ترامپ
رضا رحمتی
۲ ماه دیگر سکان کاخ سفید به دست ترامپ و ترامپیستها خواهد افتاد. مستقل از هرگونه رویکرد سیاسی، سیاست خارجی و منافع ملی در ایران باید فصل مشترک بین گروهها و نیروهای سیاسی باشد و این یادداشت نیز با همین رویکرد نوشته شده است که سیاست خارجی را محل منازعه نبیند و منافع ملی را یک امر مورد اجماع بین تمام طرفهای سیاسی در ایران قلمداد کند. بر این اساس برای اینکه بدانیم سیاست خارجی باید چه ریخت و پیکری داشته باشد تا بتواند بیشینه منافع ایران را در دوره ترامپیستها حاصل کند، باید تصویری روشن از سیاستهای ترامپ علیه ایران داشته باشیم.
* نگاهی به سیاستهای دوره اول ترامپ درباره ایران
به طور کلی میتوان سیاستهای ترامپ علیه ایران را به سه دسته اقدامات سیاسی، اقدامات اقتصادی و سیاستهای امنیتی تقسیم کرد. در حوزه سیاسی، خروج از برجام مهمترین اقدام ترامپ بود، در حوزه اقتصادی مهمترین سیاست ترامپ سیاست تصفیر نفت ایران یا به صفر رساندن نفت ایران بود و در حوزه امنیتی نیز مهمترین اقدام ترامپ ترور فرمانده سپاه قدس شهید سپهبد سلیمانی بود؛ موضوعی که تااکنون نیز پیچیدگی روابط دو کشور را بر طرف نکرده و فصل جدیدی از روابط بین دو کشور را به وجود آورده است.
1- اقدامات سیاسی ترامپ
خروج ترامپ از توافق هستهای چندجانبه بین ایران و کشورهای موسوم به ۱+۵ در 18 اردیبهشت ۹۷ موثرترین تصمیم سیاسی ترامپ علیه ایران بود. ترامپ در حالی از توافق هستهای خارج شد که دائم بر انعقاد توافق دیگری اصرار میکرد. خروج از توافق هستهای توسط ترامپ را میتوان انسداد مسیر دیپلماتیک و شکلگیری وضعیتی بغرنج در روابط ۲ کشور قلمداد کرد؛ وضعیتی که سبب تقویت عدم اعتماد در طرف ایرانی نسبت به آمریکا حتی در دوره بایدن و تقویتکننده ایده «غیرقابل اعتماد بودن آمریکا» شد. علاوه بر این در حوزه سیاسی، تلاش ترامپ برای تحدید نفوذ ایران در غرب آسیا نیز حائز اهمیت است. ابتکار «معامله قرن» یا موافقتنامههای موسوم به آبراهام و تلاش برای تقویت روابط اسرائیل و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و کشورهای مسلمان در قاره آفریقا، همگی جهت بستن دست ایران در سطح منطقهای بود. در این مسیر، شتاب روابط بین این کشورها و اسرائیل خود نمودی از تلاش ترامپ برای مهار ایران در سطح منطقه بود. این در حالی بود که امتیازات گسترده ترامپ به اسرائیل شبیه «به رسمیت شناخت حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان اشغالی» و «انتقال سفارتخانه آمریکا به بیتالمقدس»، تیشه بر ریشه توهمات عربی نسبت به راهحل دو دولتی برای حلوفصل مسائل اسرائیل و فلسطین بود.
2- اقدامات اقتصادی ترامپ
مهمترین اقدام ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش در ایالات متحده علیه ایران سیاست به صفر رساندن نفت بود. دوره اول ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا، برای ایران نتیجهای جز سختگیریهای بینالمللی نداشت. اقدامات ایالات متحده در قبال ایران به چند دسته تقسیم میشود؛ خروج آمریکا از توافق هستهای (برجام) موثرترین تصمیم ترامپ در حوزه سیاسی بود. هنگامی که ترامپ مه سال 2018 (اردیبهشت 1397) از این توافق بهصورت یکجانبه خارج شد، نتیجه گفتوگوهای فشرده بینالمللی بر سر یکی از حساسترین پروندههای بینالمللی را بیاعتبار کرد. ترامپ در پی این بود که تا نوامبر 2018 (پاییز سال 1397) صادرات نفت از ایران به کشورهای دیگر را به صفر برساند. اگرچه این موضوع به سبب همخوانیای که با «تحریم» ایران دارد، تازگی نداشت و خود منبعث از «قانون اختیارات دفاع ملی آمریکا 2012 (2012NDAA,)» است که در قسمت 1245 و در زیربخش D به تحریم بانک مرکزی، همچنین تحریم خرید نفت خام ایران اشاره داشته است اما در ادبیات سیاسی، تاثیر بسیاری بر جا گذاشت و ادراک عمومی بینالمللی را نسبت به خرید نفت ایران شدیدا تحت تاثیر قرار داد. «تصفیر» هم از نظر لغتی و هم به لحاظ استراتژیک، سیاستی است که همسو با سیاستهای اقتصادی آمریکا برای ایجاد فشار حداکثری علیه ایران بوده است اما ترامپ برای عملی کردن این سیاست، همپیمانان و شرکای آمریکا را شدیدا تحت فشار قرار داد که نتیجه آن عدم ورود نفت ایران به کرهجنوبی و بلوکه شدن داراییهایی ایران (حاصل از فروش نفت به کره) توسط سئول شد.
در شرایطی که آمریکاییها به رهبری ترامپ معتقد بودند توانستهاند اجماع بینالمللی علیه ایران را به وجود آورند در عمل اما آنها نتوانستند کشورهای دیگر از جمله هند و چین را مجاب کنند خرید نفت از ایران را به صفر برسانند.
تنها کاری که آمریکاییها در آن برهه موفق به انجام آن شدند این بود پیشنهاد دهند «کشورهای خریدار نفت از ایران، پول نفت را به ایران ندهند و به جای آن به ایران کالا بدهند». با این پیشنهاد آمریکا با توجه به انتفاعی که این کشورها از این پیشنهاد میبردند و آنها را از تعهدات مربوط به پرداخت پول به ایران میرهانید، شرایط به ضرر ایران تمام شد. کشورهای خریدار نفت ایران نسبت به مبادله نفت با غذا و دارو بهانههایی در دست گرفتند و همین موضوع سبب شد مبادله نفت با کالاهای ساخت این کشورها برای آنها مقدور شود. با استفاده از این سیاست هم آمریکاییها خوشحال بودند که توانستهاند فشار اقتصادی علیه ایران را عملی کنند و هم کشورهای خریدار نفت ایران از اینکه به جای پرداخت پول به ایران، اقلام و کالاهای خود را به ایران صادر میکردند خشنود بودند.
اینک بعد از آزمون سیاست «تصفیر نفت» ایران توسط آمریکا، ترامپ میداند در به صفر رساندن خرید نفت از ایران در چه بخشهایی موفق خواهد شد و در کجاها نمیتواند مانور دهد. به نظر میرسد ترامپ اینک میداند چین و ترکیه مهمترین موانع رسیدن به سیاست تصفیر نفت ایران خواهند بود، به همین دلیل سیاست بعد ترامپ برای زمینگیر کردن ایران و متعاقبا اجازه ندادن به بهرهبرداری از درآمدهای نفتیاش، فشار به کشورهایی است که در فرآیند تهاتر کالا با نفت نقش دارند. این سیاست میتواند محیط عملیاتی سیاستهای سختگیرانه ترامپ در برابر ایران را تا حد بسیاری تسهیل کند. بنابراین باید منتظر فشار ترامپ بر چین و ترکیه درباره ایران بود؛ موضوعی که تا پیش از آمدن ترامپ باید مسیرهای جایگزینش مورد توجه قرار گیرد.
3- اقدامات امنیتی
از جمله دیگر اقدامات ترامپ در برابر ایران، «تروریست اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در آوریل سال 2019 بود. این اقدام ترامپ در حالی بود که پیش از آن هیچ کشوری یک بخش نظامی کشور دیگر را با این عنوان قلمداد نکرده بود، این موضوع نیز سبب شد برخی دیگر کشورها سپاه را تحت شمول «سازمان تروریستی» قرار دهند. بعد از آن ترامپ مهمترین فرمانده نظامی ایران را در فرودگاه بغداد به شهادت رساند. بعد از تست موفقیتآمیز قدرت تهاجمی ایران در برابر اسرائیل در وعده صادق 1 و وعده صادق 2، اینک ترامپ بخوبی میداند ایران از نظر قدرت منطقهای و نظامی، متفاوت از 4 سال پیش است، بنابراین امکانها و محدودیتهای امنیتی آمریکا را بخوبی درک میکند. ایران نیز باید با تقویت همین بعد از قدرت، یعنی بازیگری منطقهای محدودیتهای امنیتی آمریکا برای مواجهه با ایران را به حداقل برساند.
به طور کلی سیاست ترامپ را درباره ایران در دور نخست ریاستجمهوریاش، میتوان فشار حداکثری و ممانعت از دسترسی ایران به شریانهای اقتصادی بینالمللی قلمداد کرد؛ سیاستهایی که همگی ریل فشار حداکثری در دوره بایدن را نیز علیه ایران فراهم کرد و مهمترین قرارداد بینالمللی چندجانبه بین ایران و آمریکا یعنی برجام را تحت تاثیر قرار داد و یک آجر قدرتمند بر دیوار بزرگ بیاعتمادی بین ۲ کشور قرار داد