صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۶  ، 
شناسه خبر : ۳۷۲۳۷۹
به مناسبت ۲۲بهمن
زمستان سال ۱۳۵۷ سردترین زمستانی بود که شاهد جوانه زدن بهار انقلاب بود، بهاری که آمده بود سرنوشت یک تمدن را رقم بزند و نه برای خود که برای نسل‌های بعد استقلال و آزادی را به وعیده بگذارد. زمستانی که قرار بود در نیمه بهمن شاهد تظاهرات ملتی باشد که دیگر تاب و تحمل خفقان، ظلم و ستم و بی عدالتی را نداشتند
پایگاه بصیرت / ملیحه زرین پور

زمستان ۵۷ سخت بود نه از جنس برف و یخ، که از جنس سکوتِ خفقان‌آور و سرمای استبداد. تهران، در چنگالِ شبِ درازِ رژیم پهلوی، خفته به نظر می‌رسید. اما در پسِ پرده سیاه سکوت، آتشی نهفته بود؛ آتشی که با هر نسیم مقاومت، شعله‌ورتر می‌شد و با هر جان باخته، تابناک‌تر تا سرانجام در ۲٢ بهمن به پیروزی بزرگی ختم شود که سال‌ها بعد بزرگترین مستبد و شیطان قرن تحمل دیدن موفقیت هایش را نداشته باشد.

زمستانی طولانی

هرچند فرجامِ این زمستان طولانی بود، اما لحظه‌ای که فریادِ آزادی، غرشِ توفانی را به ارمغان آورد که کوه‌های استبداد را در هم شکست، این زمستان در گرمای وجود امام و مردم انقلابی شکوفه زد و گرمایش به دستاورد‌هایی منجر شد که امروز آن را در تراز اول کشور‌های خودکفا و توسعه یافته می‌نشاند.

مقاومت در دل ظلمت

سال‌ها پیش از این روزِ سرنوشت‌ساز، دانه‌های امید در دلِ مردمی کاشته شده بود که از ظلم و ستم به تنگ آمده بودند. دیکتاتوریِ پهلوی، با تمام زور و قدرتِ ظاهری‌اش، نمی‌توانست جرقه‌های مقاومت را خاموش کند. در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر، در دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و روستاها، زمزمه‌ی تغییر به گوش می‌رسید. مردم، خسته از فقر، فساد، استبداد و وابستگی به بیگانگان، چشم به راهِ آزادی بودند. هر صبح با ترس و امید آغازی جدید داشت، هر شب با نگرانی و اراده‌ای راسخ به پایان می‌رسید و ده روز پایانی تا پیروزی انقلاب کوچه‌های شهر مملو از شعار‌هایی بود که استبداد را به زانو درآورد. ساواک، سایه سیاهِ حکومت، با چنگال‌های آهنینش، بر هرگونه جنبش و مبارزه چنگ می‌انداخت و شکنجه، زندان، اعدام و ناپدید شدن، روش‌های معمولِ سرکوب مخالفان بود. زندان‌های اوین، قزل‌قلعه و کمیته‌های مشترک، مملو از انقلابیون شجاعی بودند که با ایمان راسخ به آزادی، زیر شکنجه‌های وحشیانه پایداری می‌کردند.

۲۲ بهمن امید مظلومان

هوای زمستان، سرد بود. اما با گذشت هر روز و نزدیکتر شدن به ۲۲بهمن این سرما کمتر و آتشِ انقلاب بیشتر شعله‌ورمی‌شد.

صدای فریاد‌های «مرگ برشاه» مردم که از هر کوی و برزن بلند بود و موج جدیدی از امید را به ارمغان می‌آورد. راهپیمایی‌ها و تظاهرات سراسری مردم ایران در همه شهر‌ها به سمت آزادی و رهایی، جریان داشت. اما این راه، راهی آسان نبود. خون شهدا، آبیاری‌کننده‌ی درختِ آزادی بود. هر قطره‌ی خون، یک دانه‌ی امید به آینده‌ای روشن‌تر بود.

از کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر تا میدان‌های عمومی، از کارخانه‌ها تا دانشگاه‌ها، صدای فغانِ مظلومیت با صدای صلح‌جویانه‌ای برای عدالت ممزوج شده بود. ۲۰ بهمن، ۲۱ بهمن، و بالاخره ۲۲ بهمن، روزِ موعود فرا رسید... مردم از هر سوی شهر، به سوی میدان‌ها به‌راه افتادند. جمعیت انبوه، چون دریایی خروشان، موج می‌زد. فریاد‌های «الله‌اکبر» و «مرگ بر شاه» در هوای سرد زمستان طنین‌انداز شد. موج‌های انسان، با شور و اشتیاقی بی‌حد و حصر، به سوی کاخ‌های استبداد حرکت می‌کردند

این موج، موجی از انرژی و اراده، موجی از امید و آرزو، موجی که نه نیرویی می‌توانست آن را متوقف کند و نه مانعی می‌توانست در مقابلش ایستادگی کند. سقوط رژیم پهلوی، مثل سقوط برج‌های بلند در برابر خشمِ طوفان، سریع و ناگهانی بود. سال‌ها ظلم و ستم، در لحظه‌ای به پایان رسید. اما این پایان، آغازی جدید برای مبارزه و ساختن آینده‌ای جدید بود. آینده‌ای که در آن عدالت، آزادی و استقلال حکمرانی کند.

چگونه رقم خورد؟

ـ تمام کلانتری ها، پایگاه‌های ژاندارمری و قرارگاه‌های پلیس به تصرف مردم درآمد.

ـ بعداز ظهر روزیک شنبه، حدود ساعت ۶ ابتدا مرکز رادیو و سپس جام جم به دست نیرو‌های انقلابی افتاد.

ـ صادق قطب زاده به ریاست صدا و سیمای ایران منصوب شد.

ـ سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی و رئیس شهربانی به دست مردم دستگیر شدند.

ـ صدای گوینده رادیو، اینچنین نغمه پیروزی را اعلام نمود: توجه توجه ... این صدای انقلاب ملت ایران است...