ترامپ بود که با خروج از برجام، مسیر مذاکرات مستقیم را بست و بعد هم دولت بایدن با آن همه انتقاد نسبت به رفتار ترامپ مذاکرات غیرمستقیم با ایران را ترک کرد. ایران، باتوجه به تجارب تلخ گذشته و رویکرد متزلزل آمریکا، به دنبال محک زدن جدیت طرف مقابل در ارائه پیشنهادات منطقی و دور از شروط غیرممکن است
کلید رمز تهدیدات آمریکا علیه ایران چیست؟
سعدالله زارعی
دوره فعلی ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» از هر حیث تکرار دوره اول ریاستجمهوری اوست اما تیم اطراف او و پارهای رسانههای خارجی مرتبط یا همگرا با تیم او و نیز عدهای در ایران وانمود میکنند دنیا با ترامپ جدیدی مواجه شده است. خود ترامپ برای اهدافی که در سطح داخلی آمریکا و در سطح خارجی دنبال میکند به چنین تصویری به شدت احتیاج دارد. تصویر مورد نیاز او این است که دنیا با یک رئیسجمهور همواره شگفتیساز و غیرقابل پیشبینی مواجه است، پس به نفع دیگران است که در مقابل او قرار نگیرند. خود او 10 فروردین / 29 مارس در مصاحبه با فاکسنیوز گفت «من به تازگی نامهای برای مسئولان ایران فرستادم و در آن نوشتم که باید یک تصمیم مشخص بگیرند، یا این طرف یا آن طرف». اگر پنج سال به عقب برگردیم، به زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، با همین ادبیات مواجه میشویم، آن زمان هم او گفت ایران باید به توافق بزرگ با آمریکا تن دهد و من منتظر پاسخ مقامات جمهوری اسلامی هستم و مرتب وعده میداد که ایران امروز میآید، فردا میآید و زمانی که در انتخابات ریاستجمهوری سال 2020 به رقیب پیر خود از حزب دموکرات باخت مدعی شد که ایران آماده بود تا به توافق بزرگ با من تن دهد اما سیاستهای آسانگیر جو بایدن همه چیز را به هم ریخت.
ابزار دونالد ترامپ برای پیگیری سیاستهای خود در آن زمان هم مثل امروز دو چیز بود؛ «فشار حداکثری» و «تهدید به اقدام نظامی». اما واقعیت این است که در همان زمان همه محافل سیاسی به ترامپ گفتند فشار حداکثری، ایران را به پذیرش خواستههای او وادار نمیکند. ترامپ حتی زمانی که ایران در یک مرحله پهپاد افسانهای ـ گلوبالهاوک ـ آمریکا را در آسمان هرمز نابود کرد و در مرحله بعد در واکنش به اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، پایگاه عظیم عینالاسد آمریکا در عراق را زیر ضربات شدید موشکی قرار داد و حیثیت نظامی آمریکا را نابود کرد، ترجیح داد کاری نکند و به درگیری نظامی با ایران دامن نزند. این تجربه نزدیک ما از دونالد ترامپ و سیاستهای اوست. در همین حدود سه ماه اخیر که او دوباره به قدرت رسیده و همان سیاستهای به ظاهر تهاجمی را علیه بخشهای زیادی از دنیا از سر گرفته است، باز هرجا در مقابل او مقاومت صورت گرفته به سرعت به عقب برگشته و هیچ هم بابت تغییر سریع موضع شرمنده نشده است!
البته از حق نگذریم ترامپ در دوره اخیر، عنصر سومی به سیاستهای خود اضافه کرده است و آن «حیلهگری» است. مثلاً ترامپ وانمود کرد برای پایان دادن جنگ اوکراین به فرمول حل و فصل سریع با روسیه دست یافته است و براساس آن مکالمه تلفنی با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور راه انداخت و متعاقب آن مذاکرات وزرای خارجه آمریکا و روسیه در «ریاض» را شکل داد، به گونهای که بعضی خوشباورها گفتند امروز یا فردا جنگ اوکراین تمام میشود. اما ترامپ با فاصله کم تحریمهای جدیدی علیه فدراسیون روسیه راه انداخت و نشان داد صادق نبوده و خبری از پایان سریع جنگ اوکراین نیست. اضافه شدن عنصر سوم به سیاستهای ترامپ در واقع افشاکننده ضعف کارآیی دو راهبرد «فشار حداکثری» و «تهدید به جنگ» است.
در همین روزها برای آنکه تهدید او به جنگ، معتبر شمرده شود، یک سری خبر در رسانهها راه افتاد. رسانههای غربی و بعضی دنبالهروان آن در منطقه و بعضی دیگر در ایران، از تغییر کاربری جزیره نظامی «دیگوگارسیا» در شرق اقیانوس هند و افزایش تحرک و توان نظامی این پایگاه ارتش آمریکا خبر دادند. بعضی هم نوشتند آمریکا در حال افزایش توان نظامی پایگاه عینالاسد در عراق است و بعضی هم نوشتند آمریکا در حال انتقال سیستمهای پدافندی بی52 از نقاط نزدیک کره شمالی به آبهای خلیجفارس میباشد و خبرهای دیگری از این نوع. پنتاگون هم 14 فروردین / دوم آوریل طی بیانیهای اعلام کرد «پیت هگست» وزیر دفاع گفته است «اگر ایران یا نیروهای نیابتیاش تهدیدی متوجه پرسنل یا منافع آمریکا در منطقه کنند، ایالات متحده بدون تردید دست به اقدام قاطع خواهد زد». اما واقعیت این است که از یکسو هیچ منبع مستقل و بهخصوص منابع محلی خبرهای مربوط به دیگوگارسیا یا عینالاسد و یا انتقال سامانههای دفاعی از کره شمالی به خلیجفارس را تأیید نکردهاند و از سوی دیگر خود ماهیت این خبرها بر بلوف بودن این نوع خبرپراکنیها تأکید میکند؛ چرا که اصولاً انفعال نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا و بهخصوص در حوزه حساس خلیجفارس به دلیل عدم نیروی کافی نظامی آمریکا در پایگاههای فراوان آن در منطقه و نیز به دلیل عدم کفایت جنگافزارهای آن نبوده است. پایگاه عینالاسد در غرب آسیا بزرگترین پایگاه زمینی و پایگاه منامه در بحرین، بزرگترین پایگاه دریایی آمریکا در دنیا میباشد. پس انفعال آمریکا به دلیل کسری نیروی نظامی یا کسری تجهیزات نظامی نیست، اما برای آنکه تهدیدات ترامپ و پنتاگون معتبر تلقی شود، رسانهها با این نوع خبرهای بیاساس به میدان آمده و بعضی سادهلوحان داخلی به آن دامن میزنند.
واقعیت این است که هر گونه اقدام نظامی آمریکا چه در منطقه ما و چه در مناطق دیگر با هزینه زیاد و ریسک بسیار بالا مواجه میباشد. مدتهای مدیدی است که اعتبار قدرت نظامی آمریکا در حل منازعات و اساساً کارآیی فرمول جنگ در تأمین اهداف آمریکا زیر سؤال رفته است. به صحنه تقابل نظامی آمریکا علیه کشور یمن ـ با یک هزارم قدرت نظامی ایران ـ بنگرید. انصارالله در واقع به نمایندگی از جهان اسلام در دفاع از مردم مظلوم غزه و زنان و کودکان که هر روزه دهها نفر آنان به خاک و خون کشیده میشوند، بدون آنکه از جایی دستور بگیرد، دریای سرخ را تحت کنترل درآورده و به حملات موشکی علیه عمق رژیم صهیونیستی دست میزند. آمریکا طی یک ماه اخیر با استفاده از تجهیزات بسیار گرانقیمت از جمله هواپیماهای بی52 به مناطقی از یمن از جمله نقاطی در کوهستانهای شمال این کشور حمله کرده است. بنا به بعضی گزارشهای معتبر محلی، ارتش آمریکا برای انهدام یک دهانه یک تونل چندمتری که چندین ورودی و خروجی دارد، سه بار با هواپیمای بی52 حمله کرده در حالی که حداکثر نتیجه آن، تخریب یک تا دو متر یک دهانه از یک تونل چند دهانه بوده است! در پی این حملات، ترامپ در 12 فروردین / 31 مارس اعلام کرد «نیروهای یمنی در حملات بیامان در دو هفته گذشته نابود شدهاند و بسیاری از مبارزان و رهبران آنها دیگر در میان ما نیستند» و جالب این است که بعد از این اعلام که از سوی بلندپایهترین مقام آمریکا بیان شد، «ناو هواپیمابر وینسون» مورد حمله نیروهای مجاهد یمن قرار گرفت و دوباره تلآویو مورد اصابت موشک بالستیک واقع گردید! پس برای آمریکاییها کاملاً واضح است که فرمول نظامی در مواجهه با مقاومت منطقه کارآیی ندارد. کمااینکه همین 6 روز پیش «فارنافرز» ماهنامه شورای روابط خارجی آمریکا بر این موضوع تأکید نمود. بنابراین نباید تردید کرد که فرمول واقعی ترامپ در مواجهه با ایران توسل به عملیات نظامی نیست الا اینکه در ایران شرایط دیگری پیش آید که عنصر نظامی بخواهد بهعنوان عضو مکمل یک سناریوی ترکیبی عمل کند که در این صورت هم توسل به اقدام نظامی، کارآیی جنگ ترکیبی علیه ایران را مخدوش مینماید و به تغییر اساسی در صحنه مواجهه منجر میگردد.
فرمول واقعی عملیاتی و میدانی آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی، ایجاد اخلال در سامانههای اقتصادی ایران است. تحلیل جناح ترامپ و جمعبندی آن این است که از میان همه عناصر عملیاتی آمریکا که طی دهههای گذشته در مواجهه با ایران به کار گرفته شدهاند، تنها فشار اقتصادی کارآیی نسبی داشته است. تغییر قیمت دلار در ایران طی دو تا سه ماه گذشته که از 60 هزار تومان به بیش از 100 هزار تومان رسید، تیم ترامپ را متقاعد کرده است که راهکار اصلی مواجهه با ایران، همین فشار اقتصادی است. آمریکا معتقد است وضع اقتصادی و ساختارهای ضعیف آن در داخل ایران بهگونهای است که فشار بر آن پاسخ میدهد. خب زمانی که این عنصر بدون آنکه برای آمریکا کمترین هزینهای داشته باشد، به دولت و مردم ایران فشار میآورد و اقتصاد جمهوری اسلامی را در ورطه بیثباتی قرار داده و نارضایتیها را دامن میزند، چرا باید آمریکا به سمت گزینه نظامی برود که با توجه به تعداد زیاد پایگاههای ثابت و سیار آن در منطقه، از یکسو ریسک آن برای پنتاگون بالاست و از سوی دیگر وضع و موضع کنونی رژیم اسرائیل در منطقه را به کلی دگرگون میکند؟ آمریکا به خوبی میداند اگر ولو به صورت محدود به سمت کنش نظامی علیه ایران برود، با واکنش گسترده نظامی جمهوری اسلامی مواجه میشود و این واکنش، وضع منطقه را بههم میریزد کما اینکه نشانههای نگرانی از پیامد درگیری تازه را در همه دولتهای عرب اطراف ایران مشاهده میکنیم. هر اقدام نظامی حتی اگر محدود باشد، ایران را به سمت ویرانسازی رژیم اسرائیل سوق میدهد و آنگاه دیگر فقط پایگاههای نظامی و اطلاعاتی این رژیم ـ آنگونه که در عملیاتهای وعده صادق اعمال شد ـ سیبل قدرت نظامی ایران نخواهد بود بلکه کل زیرساختهای حیاتی آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد و این چیزی نیست که آمریکا آن را نداند و یا نادیده بگیرد.
پس واقعیت این است که آمریکا به فشل کردن اقتصادی ایران چشم دوخته و اگر صحبت از بحث نظامی میکند، برای تشدید نوسانات ارزی و تداوم فضای عدم اطمینان در حوزه اقتصادی ایران است. خب در چنین فضائی ما چه کار باید بکنیم؟ از یکسو ما باید فاصله تهدیدات اقتصادی آمریکا با تهدیدات نظامی آن را از میان برداریم و نشان دهیم هر تهدید اقتصادی علیه ایران به مثابه تهدید نظامی هم هست چرا که با همان کارکرد تنظیم گردیده است. از سوی دیگر با توجه به اینکه آمارها میگویند علیرغم تهدیدات اقتصادی و تحریمها، بنیانهای اقتصادی ایران مستحکم است به گونهای که هنوز تولید ناخالص داخلی ایران، قبل از رتبه بیست و ششم جهان میباشد، به وضع اقتصادی و نحوه مدیریت منابع کشور توجه جدی داشته باشیم. مطمئن باشیم با سازوکارهای تجربه شده، میتوانیم روند اقتصاد کشور را در مدار درست قرار دهیم. در این صورت همین حرافیها و بلوفهای نظامی آمریکا و غرب علیه ایران نیز به پایان میرسد. کلید رمز تهدیدات نظامی دشمن، وضع کنونی اقتصادی ایران است. با اصلاح آن، این کلمه رمز را باطل کنیم.
تمهیدات مردمیسازی شعار سال
مهدی سعیدی
سال ۱۴۰۴ از راه رسید و حکیم انقلاب اسلامی مبتنی بر سنتی مبارک، امسال نیز برای آنکه توان کشور معطوف به حل یکی از مهمترین مشکلات کشور گردد، شعاری برای آن برگزیده است. شعاری از جنس همان معضلات مطرح در حوزه اقتصاد کشور. شعار امسال را «سرمایهگذاری برای تولید» انتخاب کردند و از همه متولیان خواستند با همه توان برای تحقق آن تلاش نمایند. در این باره جا دارد که به چند نکته مهم توجه شود: مسائل کشور مسائل متعددی است که گاه دغدغهمندان کشور را آنچنان به خود مشغول میسازد که در این بین برخی از مسائل مهم دیگر به فراموشی سپرده میشود. راه حل رفع این سردرگمی در مواجهه با مسائل کشور، اولویت بندی و طراحی نظام مسائل کشور است که میتواند تأثیر بسزایی در شکلگیری حرکتهای هدفمند باشد. در این بین بدون شک حکیم انقلاب اسلامی با هدفگذاری شعار سال، راهنمای دقیق جامعه به سمت اولویتها میباشند؛ لذا باید تلاش شود که تحقق شعار سال در لابهلای مناقشات سیاسی به فراموشی سپرده نشود و جهتگیری برنامهها و تصمیمگیریها تحقق آن باشد.
تحقق شعار سال بدون شک وظیفه بخشهای مختلف جامعه است که در این میان مردم نیز سهم مهم و مؤثر برعهده دارند. اما به لحاظ تقدمی و تأخری، حرکت مردم برای سرمایهگذاری در امر تولید، با تمهیدات و بسترسازیهایی باید همراه باشد که متولی آن دولت و ارکان مختلف حاکمیت است. آنچه مشخص است اینک مسیر سرمایهگذاری در کشور آنقدر هموار نیست که مردم (چه آنهایی که خرده پساندازی دارند، چه آنها که از سرمایه قابل ملاحظهای برخوردارند) به سادگی بتوانند به ندای رهبری لبیک گویند؛ بنابراین فوریترین کار، هموارسازی مسیر سرمایهگذاری و رفع موانع در این زمینه است (قابل ذکر است که این موانع را کارشناسان به خوبی میشناسند و با رجوع به آنها قابل احصاست).
رفع مشکلات سرمایهگذاری آنگاه در افکارعمومی جلوهگر خواهد شد که اعتماد به سرمایهگذاری در اذهان عمومی شکل گیرد. به واقع فرد برای سرمایهگذاری نیازمند احساس امنیت است تا یقین حاصل کند این مسیر، مسیر حفظ و افزایش سرمایهاش خواهد بود. در این صورت است که شاهد حرکت نقدینگی به سمت سرمایهگذاری در امر تولید خواهیم بود. وگرنه اوضاع همان آش و همان کاسه خواهد بود و پساندازها در بخشهای غیرمولد اقتصاد کشور باقی خواهد ماند و فقط بر معضلات کشور خواهند افزود.
در کنار مسیر تحقق حداقلی از امنیت برای سرمایهگذاری، باید به این نکته نیز توجه شود که اغلب مردم نمیدانند برای سرمایهگذاری از کجا باید شروع کنند و اصلاً با خرده پساندازها چه میتوان کرد؟ در اینجاست که نیازمند آمادهسازی دهها راهکار برای به چرخ در آوردن خط تولید با سرمایههای مردمی هستیم. رسانههای مختلف ملی و خصوصی باید به کار آیند تا این فرصتهای سرمایهگذاری در مسیر تقویت تولید برای افکارعمومی شرح داده شود.
آنچه میتواند مکمل گامهای فوق باشد، مشوقهایی است که در مسیر سرمایهگذاری میتواند به کار رونق این امر مهم آید و امر سرمایهگذاری در تولید را جذاب کند و نقدینگی را در رودخانه تولید جاری سازد.
در این صورت میتوان انتظار داشت که در پایان سال ۱۴۰۴، کارنامه مثبتی از تلاشهای مردمی برای تحقق شعار سال حاصل آمده باشد و با تبدیل سرمایههای غیرمولد به سرمایه مولد، امر تولید که موتور محرک اقتصاد کشور محسوب میشود، رونق یابد و آثار آن در زندگی مردم مشاهده شود.
مذاکرات غیرمستقیم آزمون دیگری برای ترامپ
امیرعلی ابوالفتح
نگاهی به شخصیت و اظهارات دونالد ترامپ در طول چند سال گذشته نشان میدهد که او اهل مذاکره است، اما میخواهد تا جایی که ممکن است، شرایط خود را به طرف مقابل دیکته کند.
یادمان باشد که حتی قبل از اینکه در انتخابات سال ۲۰۱۶ پیروز بشود، مدعی بود که برجام توافق بدی بوده و ظریف «سر کری کلاه گذاشته» است و با همین استدلال از برجام خارج شد. درعین حال، پیشبینی او این بود که ایران هم بلافاصله در واکنش به این اقدام از برجام خارج میشود و زیر بار فشار حداکثری دوباره اینبار با او مذاکره میکند و توافق «بهتری» شکل میگیرد! و اگر هم ایران در آن شرایط مذاکره نکند، شروع به اتهامافکنی و جوسازی علیه ایران میکند. خروج ترامپ از برجام، به بیاعتمادی تاریخی ایرانیان نسبت به آمریکا افزود و آن را نهادینه ساخت. در حال حاضر هم همین بیاعتمادی عمیق، یکی از دلایل اصلی تاکید ایران بر مذاکرات غیرمستقیم است. البته باید توجه داشت که ایران هیچگاه مذاکرات را ترک نکرده است. درواقع ایران در طول ۴۵ سال گذشته بارها آمریکاییها را در آزمونهای مختلف دیپلماسی به شکل مستقیم و غیرمستقیم آزموده است. این خود ترامپ بود که با خروج از برجام، مسیر مذاکرات مستقیم را بست و بعد هم دولت بایدن با آن همه انتقاد نسبت به رفتار ترامپ مذاکرات غیرمستقیم با ایران را ترک کرد. ایران، باتوجه به تجارب تلخ گذشته و رویکرد متزلزل آمریکا، به دنبال محک زدن جدیت طرف مقابل در ارائه پیشنهادات منطقی و دور از شروط غیرممکن است. به لحاظ فنی مذاکرات غیرمستقیم اهمیت مضاعفی دارد و آن اینکه، چون پیامها توسط واسطهها منتقل میشود، از بروز تنشهایی ناشی از جلسات مستقیم و رو در رو جلوگیری میکند. به هر ترتیب در ابتدای کار ایران به مذاکرات غیرمستقیم به عنوان محکی بر راستیآزمایی ادعاهای طرف آمریکایی نگاه میکند.
پشت پرده تحرکات اسرائیل در سوریه
مهدی تدینی
چند شب پیش اسرائیل به چند هدف در سوریه حمله کرد و پیشروی های زمینی نیز انجام داد.
این رویدادها نشان می دهد که در حال نزدیک شدن به مهمترین مسئلۀ امنیتیِ سوریۀ جدید هستیم. در این میان سوال این است که چه زمانی دولت جدید سوریه قرار است در برابر این حملات موضعگیری سختی بکند؟ آیا اسرائیل به نصب تابلوی ورود ممنوع بر آسمان سوریه تن میدهد؟
دقیقاً نقطۀ احتمالی تنشزا بین ترکیه و سوریه هم همینجاست. اگر قرار باشد جلوی نقض حریم هوایی سوریه از سوی اسرائیل گرفته شود، به پدافند هوایی نیرومند نیاز است. اصلاً اسرائیل اجازه میدهد این پدافند در سوریه تشکیل شود؟ اگر ترکیه قصد داشته باشد این پدافند را ایجاد کند، به احتمال قریب به یقین درگیری مستقیمی بین ترکیه و اسرائیل رخ میدهد. مقامات امنیتی اسرائیل هم درگیری با ترکیه در سوریه را در میانمدت گریزناپذیر میدانند.
از طرفی دولت جولانی تا اینجا کوشیده خودش را یک دولت کاملاً ملی نشان بدهد که سرش گرمِ مسائل داخلی است و با مسائل خارجی، از جمله با اسرائیل، کاری ندارد. اما واقعیتهای سیاستِ قدرت در جهان این نیست. اگر من و شما هم جای جولانی بودیم و عنان کار را دست «عقل بقا» میسپردیم، میدانستیم با توجه به سالها جنگ، الان فقط باید به سازندگی پرداخت. حتی اگر قرار است در آینده درگیری بشود، داشتن دولت قوی پیشنیاز اصلی است. تفکر اخوانالمسلمینی برای اولین بار دستش به یک دولت رسیده و چشمانداز بسیار خوبی هم دارد. برای رسیدن به این دولت شصت الی هفتاد سال صبر کرده اند! به همین علت اصلاً نباید قمار کنند!
ایدهای که جولانی در برابر اسرائیل دارد این است که میخواهد از طریق جلب حمایت کامل کشورهای عربی و بیخطر نشان دادن خودش به اروپاییها، اسرائیل را به طور غیرمستقیم تحت فشار قرار بدهد. اما اسرائیل تا الان هیچگونه ریسکی نکرده است. هم بخشی از خاک سوریه را اشغال کرده و هم کل بقایای بهدردبخور تسلیحات اسد را نابود کرده است. در نهایت پیشبینی قبلی این بود که ائتلاف سوریــترکی بزرگترین تهدید اسرائیل خواهد بود ــ آرایشی که خیلی بیشتر بازسازی جبهۀ صلیبی خواهد بود.
با این وجود ارتش اسرائیل اعلام کرد در روزهای گذشته به قابلیتهای نظامی باقیمانده در پایگاههای حما و تی-۴ سوریه و همچنین زیرساختهای نظامی باقیمانده در منطقه دمشق ضربه زد.
با این وجود باید منتظر ماند و دید چه زمانی این روند تغییر جدی پیدا می کند
جواد شاملو
وقایع غزه را دیگر نمیتوان صرفا با تحلیلهای سیاسی، تاریخی یا مذهبی توضیح داد و فهم کرد. دیگر باید مسائل روانشناختی را هم در داشبورد تحلیلی خود وارد کنیم. آنچه پشت زجرکش کردن و قتل صبر اهالی غزه نهفته، نوعی سادیسم و تمایل به آزار است و گرنه برای تحقق اهداف سیاسی یا نظامی نیاز به استفاده از بمبهایی که انسانها را دهها متر به هوا پرتاب کند نیست. نیاز به اعلام نقطهای به نام نقطه امن و سپس بمباران دقیقاً همان نقطه نیست. نیاز به نابودی کامل سیستم بهداشت و درمان آن باریکه محروم نیست. میخواهم بگویم حتی نسلکشی تعریف خودش را دارد. نتانیاهو و اتاق جنگ او نسلکشی را با زجرکشی درهمآمیختهاند. اما آنچه روشن است، این حقیقت است که با گذشت بیش از یک سال و نیم از این سادیسم محیرالعقول، رژیم هنوز نتوانسته اسرایش را از حماس پس بگیرد.
پس گرفتن اسیران از گروهی به کوچکی حماس، سختتر است از انفجار پیجرهای حزبالله، سختتر است از ریختن بمبهای چندتنی آمریکایی بر سر آمریکا، سختتر است از استفاده از بهروزترین تکنولوژیها در جنگ. سختتر است از کشتن بسیاری از فرماندهان محور مقاومت.
اسرائیل پس از یک سال و نیم اباحهگری در جنگ و پیادهکردن یک نسلکشی بیقاعده و جنونآمیز، هنوز هدفی جز کشاندن حماس پای میز مذاکره ندارد.
ریشه این ناکامی پیش از آنکه ضعف غاصب و قدرت مقاومت باشد امداد غیبی است.
همانگونه که نحوه سلاخی انسانها در غزه را نمیتوان با صرف تحلیلهای سیاسی فهم کرد، ناکامی این رژیم در نیل به اهدافش را نیز نمیتوان بدون در نظر گرفتن مؤلفههای آسمانی فهمید. خدا با غزه است؛ همین غزه ویران که ویران شد اما اهرم فشار خود یعنی اسیران رژیم را در مشت خود حفظ کرد.
«باغ مفاخر توس»، طرحی که دولتها فقط پیشنهاد میدهند!
علیرضا حیدری
فروردین و اردیبهشت دو ماه پاسداشت شاعران نامبردار ما یعنی عطار، سعدی، فردوسی و خیام است؛ شاید این مناسبتها فرصتی میشود تا مسئولان هم به دادن وعدههایی دست بزنند و یکی از این وعدهها همیشه راجعبه توس و فردوسی است. به عنوان کسی که سالها در این روزنامه برای فردوسی و توس و وضعیت نابسامان آن نوشتم و نوشتیم باید بگویم، خوشبختانه در دورۀ ششم شورای شهر مشهد با ساخت جلوخان و زیباسازی و نصب تندیسهایی چشمنواز، توس تقریباً از مرحلۀ «آبروریزی» به سمت «آبروداری» حرکت کرد. یکی از پیشنهادهایی که همیشه مطرح شده است و درست به خاطر دارم در همین روزنامه و بهویژه در ویژهنامۀ «قصۀ پرغصۀ توس» در نوزدهم تیر ۹۱، پس از ۱۶ سال از سفر تاریخی رهبر انقلاب به توس مطرح کردیم، بحث ساخت تندیس مشاهیر علمی و ادبی ایران بهویژه دانشمندان دیار توس و خراسان بزرگ بود که بعدها همچنان از این دولت به آن دولت دستبهدست شد و هنوز هم خبری از اجرای آن نیست.
همین چند روز پیش، معاون فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی که به احوال پرسی حکیم توس رفته بود، گفت: «با توجه به این که توس حدود ۵۰۰ شخصیت علمی و فرهنگی دارد، ایجاد باغ مفاخر توس در دستور کار استانداری قرار میگیرد.»
بد نیست به ایشان یادآوری کنیم که گذشته از پیشنهادها و درخواستهای فراوان رسانهها، بهویژه خراسان و دوستداران ایران و ادبیات و زبان فارسی، در فروردین ۹۷ این خبر در روزنامهها چاپ شد که «اجرای طرح باغ مشاهیر و مفاخر توس با ۶ میلیارد تومان اعتبار و با حضور علیاصغر مونسان، معاون رئیسجمهور در آرامگاه فردوسی آغاز شد و در قالب این طرح همۀ ۴۵۰ مشاهیر توس با نصب سردیس و تندیس و نیز توضیحات در قالب نصب تابلو به گردشگران معرفی میشوند.» و جالبتر این که در ادامۀ خبر آمده است: «این طرح در سه مرحله و در مدت یک سال آغاز اجرای طرح و با همکاری و مشارکت شهرداری مشهد اجرایی میشود.» به نظرم خیلی دیر نشده است، چون از فروردین ۹۷ تاکنون فقط ۷ سال گذشته است!
زمین چرخید و در ۱۹ تیر ۹۹ شهردار مشهد با اشاره به تکمیل ظرفیت آرامستان شاعران در آرامگاه فردوسی، پیشنهاد کرد مکانی به عنوان باغ مفاخر در این منطقه ایجاد شود. پس از این پیشنهاد که معلوم بود شهردار از پیشینۀ این طرح آگاهی ندارد، مسئولان محترم چهار سال نفس گرفتند و باز در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، یادروز فردوسی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت گفت: «توس زادگاه و محل زیست هزاران حکیم گرانقدر بوده و بهزودی در این شهر عالمپرور و این خطۀ زرخیز، باغ مفاخر توس راهاندازی خواهد شد تا گرامی داشت هزاران ستارۀ درخشان در این نقطۀ مهم از ایران اسلامی باشد.»
خوشبختانه از زمانی که وزیر دولت قبل خبر این طرح را داد تا امروز که معاون استاندار خراسان رضوی خبر از اجرای این طرح داده است، فقط یک سال میگذرد و قرار است استاندار خراسان رضوی نظر نهایی را بدهد. آیا این قصه قرار است از صفر شروع شود یا طرحهای قبلی مراحلی را طی کرده و در نقطهای متوقف شده است؟ امیدوارم در این دولت این طرح یا به سرانجام برسد یا اگر بنا بر «نشدن» است، آشکارا اعلام کنند. دستکم صاحب این قلم که عمری را برای فردوسی و توس نوشته، در روزنامۀ خراسان که همواره در پاسداشت مفاخر کوتاهی نکرده است، پیگیر این ماجرا خواهد بود.
چگونه یک فرضیه جعلی واقعیت اجتماعی انقلاب را تحریف میکند؟
هسته سخت علیه مردم امام
رسول لطفی
باز هم واژهای به ظاهر تحلیلی، آرام و خزنده به میان تحلیلهای سیاسی بازگشته است: «هسته سخت نظام». ترکیبی که حاوی بدفهمی عمیق از ذات انقلاب اسلامی و منطق آن است. این تصور که بار انقلاب بر دوش گروهی خاص و مجزا به نام «هسته سخت» است، در واقع نقضِ مردمیترین وجه انقلاب اسلامی است؛ یعنی همان روحی که امام از آن به «مردم» یاد میکردند، نه «نیروهای خاص».
هسته سخت، مفهومی سترون، تقلیدی و بازاری است که تلاش میکند حقیقت «مردم» را به یک اقلیت تقلیل دهد. مردمی که بیرون این دایرهاند، مشکوکند؛ اگر ساکتند، مرددند و اگر معترضند، دشمن. این تصوری نارواست از انقلابی که با بسط معنای مردم آغاز شد و با بازتعریف نسبت دین و جامعه ادامه یافت. در کدام لحظه از تاریخ زنده انقلاب اسلامی، این تلقی رخنه کرد که مردم را باید در لایههای تمایزآفرین، در طبقات وفاداری و در درجات مشروعیتساز دستهبندی کرد؟
این هسته فرضی و جعلی، نه تنها با واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی ایران در تضاد است، بلکه اساساً توانایی برساختن تصویری از «نظام» یا «مردم» را ندارد که بتوان آن را در قالب یک نهاد خاص یا گروه محدود گنجاند. در حقیقت، جامعه ایران یک ساختار پیچیده و پویای اجتماعی است که از تنوع افکار، گرایشها و هویتهای مختلف تشکیل شده و نمیتوان این پیچیدگیها را در چارچوب ذهنیت «هسته سخت» محدود کرد.
«هسته سخت» اما میکوشد حقیقت را با برساختی ذهنی جایگزین کند. گویی حقیقت انقلاب در گرو رضایت این «هسته» است و هرگونه نارضایتی آنان، به منزله بحران مشروعیت تلقی میشود. بدتر آنکه همین تحلیل، گاه با ترساندن نظام از نارضایتی این اقلیت، میکوشد افق تصمیمگیری کلان را در گرو راضی نگه داشتن آنان تصویر کند. این، چیزی نیست جز تغییر جهت قطبنمای انقلاب از «توده مردم» به «طبقه خودخواندهای از انقلابیها».
«هسته سخت» شاید در واقع شکلی از فرافکنی شکستهاست؛ شکست در اقناع، شکست در عدالت، شکست در گفتوگوی درونی با ملت! تحلیلهایی که نظام را به رضایت یک حلقه گره میزند، نهتنها به فقر تحلیلی دچار است، بلکه خواسته یا ناخواسته، نظام را از بستر مردمیاش جدا میکند و این انقطاع، خطرناکتر از هر تهدید بیرونی است، زیرا جامعهای که از درون تفکیک شود، از بیرون به آسانی وانمیماند، بلکه از درون فرومیپاشد.
و آنگاه که نیروی حزباللهی را به این اقلیت تقلیل دهند، مصیبتی دوچندان پدید آمده است. حزبالله، یک طبقه نیست. او نه تنها برخاسته از متن مردم است، بلکه بازوی بسط مردم است. اگر قرار است نظمی اجتماعی بنیان گیرد، باید «پیوست مردمی نیروی حزباللهی» بازتعریف شود؛ نه به مثابه ناظری بر مردم، نه داوری بر سر رضایتمندیشان، بلکه به عنوان قشری از خود مردم که مسؤولیت بیشتری بر دوش دارد، نه حق امتیاز بیشتر.
در نهایت، نیروی حزباللهی باید به عنوان قشری از خود مردم، مسؤولیتهای بزرگتری را بر دوش بگیرد اما نه به این معنا که از مردم جدا شود یا خود را طبقهای بالاتر از آنان بداند. این نزدیکی همیشگی و پیوسته، نهتنها در میدانهای سیاسی و اجتماعی، بلکه در بستر فرهنگی و معنوی است که میتواند نیروی پیش رو را از هر گونه تزلزل یا انحراف محافظت کند. نیروی حزباللهی تنها زمانی قادر است به عنوان پیش برنده انقلاب و جامعه عمل کند که همچنان در کنار مردم بایستد و از ظرفیتهای مردمی برای شکلدهی به نظم اجتماعی و سیاسی بهره برد. باید به این واژگان مشکوک بود. واژگانی که بار دارند و تاریخ و گفتمان میسازند. ادبیات هسته سخت، ادبیات جداسازی است؛ ادبیاتی که میخواهد از «دل ملت»، «مراکز فرمان» بسازد. اما انقلاب اسلامی، در جوهر خود، انقلابی علیه همین ساختارهای مرکزگرا، سلسلهمراتبی و طبقهمدار بود. اگر میراث آن را پاس میداریم، باید از آن ادبیات، فاصله بگیریم. هشدار اینجاست.