سعدالله زارعی
رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ دامت برکاته ـ روز 22 اسفند ماه در دیدار سالانه «دانشجویان» با اشاره به فقدان بعضی از شخصیتهای مهم مقاومت در سال جاری فرمودند «نگاه ناقص و بیپشتوانه و سطحی از سوی دشمنان و مخالفان و رقیبان جمهوری اسلامی، یک برداشت غلطی را از این حادثه میکنند. من میخواهم در نقطه مقابل حرف آنها، با اطمینان کامل به شما بگویم، بله این برادران بسیار ارزشمند بودند و واقعاً نبودشان برای ما خسارت است، در این تردیدی نیست اما ما امسال که اینها را نداریم، نسبت به سال گذشته در مثل همین روز، در برخی از مسایل قویتر از سال گذشته هستیم، در بعضی از مسایل ضعیفتر نیستیم اگر قویتر نباشیم. امسال ما بحمدالله از لحاظ گوناگون، از جهات مختلف، قوتها و تواناییهایی داریم که سال گذشته اینها را نداشتیم. بله نبودن این عزیزان خسارت است، حوادثی که در منطقه غرب آسیا پیش آمد، حوادث تلخ و دردناکی است، لکن جمهوری اسلامی بحمدالله رشد خودش و پیشرفت خودش و افزایش قدرت خودش را همچنان دارا است.»
درخصوص این فراز از بیانات بسیار مهم حضرت امام خامنهای ـ دامت برکاته ـ که برخاسته از اطلاعات و واقعیات دقیق میدانی و تحلیل واقعبینانه و مستند میباشد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- جمهوری اسلامی در سال جاری علیرغم ضربه سنگینی که از شهادت رئیسجمهور خورد، بدون آنکه ارتعاشی در فضای سیاسی و اجرائی کشور پیش آید، انتخابات ریاستجمهوری را در فضائی آزاد و بدون نیار به طراحی ویژه و یا در پیش گرفتن «وضعیت فوقالعاده» برگزار کرد و قوه مجریه را از دل آن انتخابات مردمی و در خلال رقابت بالای انتخاباتی پدید آورد و مجلس شورای اسلامی اگرچه اکثریت آن در طرفی قرار داشت که در انتخابات از رئیسجمهور منتخب حمایت نکرده بود، به همه افراد معرفی شده برای تشکیل کابینه جدید رأی داد. این استحکام نظام جمهوری اسلامی در حوادث سهمگین را نشان داد. کشور در سال 1403 علیرغم آنکه با دو کابینه متفاوت اداره شد اما با اخلال و کشمکش مواجه نگردید. این توانمندی بالا در دهههای گذشته بروز نکرده بود.
2- به گواهی تلاشهایی که در سال جاری در شمال غرب و در جنوب شرق کشور، برای اخلال در امنیت ایران صورت گرفت و دشمن صهیونیستی هم با یک اقدام نظامی تلاش کرد تا این چرخه را تکمیل نماید، اما امسال که روزهای پایانی آن را شاهد هستیم، امنیت کشور از هر زمانی مستحکمتر بود. تیمهای آشوب، تخریب و ترور شناسایی و منهدم گردیدند که نشاندهنده اقتدار بالای نیروهای امنیتی نظام بود. علاوهبر آن، ایران در دو اقدام بیسابقه ـ وعده صادق یک و وعده صادق دو ـ با شلیک 346 موشک بالستیک، کروز و هایپرسونیک و 185 پهپاد، ضربات مهلکی به قدرتمندترین شبکه امنیتی رژیم غاصب (پایگاه 8200) و مهمترین پایگاههای نظامی آن وارد کرد و اقتدار و بازدارندگی خود را در برابر دشمنان خارجی به رخ کشید.
3- ایران در این یک سال تعاملات خود را در سطح بینالمللی گسترش داد، روابط ایران با همه کشورهای پیرامون آن تقویت گردید، توافقات بزرگ اقتصادی با چین و روسیه وارد مرحله اجرائی شدند، ایران به عضویت بریکس درآمد و صادرات نفت ایران و نیز صادرات کالاهای غیرنفتی کشور روند صعودی خود را حفظ کرد. بنابراین تغییر دولت در ایران و تصریحات تیم ترامپ به بازگرداندن سیاست«فشار حداکثری» روند رو به بهبود وضعیت اقتصادی ایران را کند نکرد.
4- مواضع محکم رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ دامت برکاته ـ در برابر وساوس دشمنان و ایستادگی مردم ایران بر این مواضع، سال 1403 را به یک سال معیار تبدیل کرد. فشار متراکم دشمنان برای تغییر ریل جمهوری اسلامی با این گمان باطل که زخمهای وارد شده بر پیکر مقاومت، ایران را تضعیف کرده است، با مقاومت شدید مردم و رهبری و مسئولین کشور مواجه گردید. پس زدن مذاکره با دشمن مکاری که غدر آن اثبات شده است و یکپارچه شدن موضع کشور، یعنی موضع مردم، رهبری، قوا و جناحهای آن در سال 1403خیلی برجسته شد و اجازه به کرسی نشستن سیاستهای فریبکارانه دشمن را نداد. در این سال، کشور از حیث یکپارچگی موضع در مقابل دشمن، در وضعیت ممتاز قرار گرفت و حال آنکه دشمن به اعتبار تغییر دولت و تغییر موقعیت سیاسی جناحی که آن را قابل مدیریت میدانست، به تغییر ریل جمهوری اسلامی و شکستن گارد آن پس از 46 سال مقاومت دل بسته بود.
5- از ابعاد معنوی، در سال 1403 شاهد برپایی چهار تجمع بزرگ، الهامبخش و معنادار بودیم، تشییع بسیار باشکوه آیتالله شهید رئیسی به عنوان یک مقام بلندپایه جمهوری اسلامی، دوم برگزاری بسیار باشکوه نماز جمعه تهران که پس از عملیات سنگین وعده صادق 2 و علیرغم تهدیدات دشمن و حاکی از حضور دستکم دو میلیون شهروند تهرانی بود که به همراه ولیامر، حضوری «جهادگونه» و «شهادتطلبانه» را رقم زدند، سوم برگزاری باشکوه مراسم مردمی چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی که بهطور میانگین با 20 درصد افزایش حضور مردم همراه شد و چهارم برپایی تشییع بسیار باشکوه مجاهد عظمالشأن سیدحسن نصرالله در بیروت علیرغم آنکه پنج ماه از شهادت آن بزرگوار گذشته بود و در زیر سایه تهدیدات دشمن جنایتکار برگزار شد، از عظمت مقاومت لبنان و جایگاه مردمی آن حکایت کرد. در این مراسم حدود 1/4 میلیون شهروند لبنانی، تاریخیترین تشییع را رقم زدند بهگونهای که مخالفان حزبالله اعلام کردند لبنان در صد سال گذشته، شاهد چنین تشییعی نبوده است. مجموعه این چهار رخداد معنوی، قدرت روحی و عزم پیروان انقلاب اسلامی را برای ادامه راه و غلبه بر دشمنان نشان داد.
6- رژیم صهیونیستی که «دشمن منطقهای» ایران شناخته میشود، در سال جاری ضربات سنگینی از مقاومت متحمل گردید. آمارهای رژیم صهیونیستی که قاعدتاً با رعایت ملاحظات منتشر گردیده، اعلام میکند در طول جنگی که از 16 مهر 1402 شروع گردیده 16 هزار نیروی نظامی آن کشته و یا قطع عضو شده است. بررسیهای دیگر که از دقت بالایی برخوردار میباشد، از کشته و زخمی شدن حدود 30 هزار نیروی نظامی رژیم به دست مقاومت خبر میدهد. این در مقیاس با 40 سال گذشته آمار بزرگی میباشد.
زلزلهای که واقعه 15 مهر / 7 اکتبر در ارکان رژیم پدید آورد اسرائیل را وادار به جنگ خونین و طولانی غزه کرد. رژیم غاصب به گمان اینکه میتواند از این طریق از یکسو افتضاح امنیتی، اطلاعاتی و نظامی 15 مهر را بپوشاند و از سوی دیگر بازدارندگی در مقابل فلسطینیها را احیا نماید، جنگ سنگین غزه را راه انداخت، اما ناگزیر شد دو بار تن به آتشبس بدهد. آتشبس اول دو ماه پس از جنگ برقرار شد و آتشبس دوم پس از حدود 15 ماه جنگ رخ داد. در آتشبس دوم، رژیم ناگزیر شد به شروط حماس در نحوه، میزان و ما بهازای آزادی اسرا تن دهد. رژیم اسرائیل با همه جنایاتی که با پشتگرمی و حمایت تسلیحاتی و سیاسی آمریکا و بعضی دولتهای اروپایی انجام داد، نتوانست از طریق ارتش به نتیجه برسد.
7- رژیم غاصب در جنگ با حزبالله هم نتوانست اهداف خود را محقق کند. حزبالله در این جنگ به حمایت از مردم مظلوم و مقاومت غزه پرداخت و این دومین بار ـ پس از سوریه ـ بود که حزبالله در حالی که خود مخاطب نبود، وارد جنگ میشد. در این میان رژیم اسرائیل که کلید غلبه بر مقاومت مردم غزه و به نتیجه رساندن جنگ با آنان را متوقف کردن حمایت آتشباری نظامی حزبالله میدید، جنگ را به سمت مرزهای شمالی با لبنان کشاند. ارتش اسرائیل با اعزام پنج لشکر به استعداد حدود 70 هزار نیروی نظامی و با اجرای عملیاتهای پیدرپی ترور علیه رهبران و فرماندهان مقاومت لبنان گمان میکرد میتواند در زمانی کوتاه پرونده حزبالله را ببندد و آنقدر در این موضوع مطمئن بود که نقشه نظامی عملیات علیه لبنان را در سایت رسمی ارتش منتشر نمود اما عملیات زمینی اسرائیل علیه لبنان در شرایط فقدان سیدحسن نصرالله و فرماندهان ارشد یگان رضوان نتوانست به اهداف خود برسد و عملیات سنگین یکشنبه حزبالله آن را در روز سهشنبه وادار به اعلام آتشبس کرد و متعهد شد از نقاط بسیار محدودی که تصرف کرده بود، عقبنشینی نماید. پذیرش آتشبس در جنگ با حزبالله سند شکست اسرائیل در این جنگ به حساب میآید. این را بگذارید کنار پیشرویهای ارتش اسرائیل در سوریه که سه ماه و نیم از آن میگذرد و اسرائیل حرفی از آتشبس و عقبنشینی نمیزند و مشغول ایجاد پایگاههای نظامی دائمی در خاک این کشور است.
8- حمایت مقاومت یمن از مقاومت غزه هم حکایتی مشابه حکایت لبنان و غزه دارد. انصارالله حدود سه ماه پس از آغاز جنگ غزه و پس از تشدید آن، حمایت نظامی از غزه را با قدرت شروع کرد که شامل موشکباران مناطق جنوبی رژیم و تعطیل کردن بندر مهم تجاری «ایلات» و نیز بستن آبراه مهم دریای سرخ روی کشتیهای رژیم و کشتیهای خارجی حملکننده کالا به رژیم و نیز کشتیها و ناوهای کشورهای غربی حامی رژیم غاصب میباشد. آمریکاییها برای متوقف کردن اقدامات یمنیها به روشهای مختلف از دادن رشوه تا حملات نظامی به مناطقی از این کشور روی آوردند اما نتوانستند آتشباری مقاومت یمن را متوقف گردانند. مقاومت یمن پس از اجرای آتشبس حملات خود را متوقف کرد اما با پایان مرحله اول و عدم تمکین رژیم به مرحله دوم، حملات خود در دریای سرخ را از سر گرفت. مقاومت یمن نه تنها تضعیف نشد بلکه این اواخر با شلیک موشکهای بالستیک با برد نزدیک به 1500 کیلومتر قدرت فزاینده خود را به رخ کشید.
9- عراق بهعنوان یک قدرت مقاومت منطقهای، بهطور یکپارچه به حمایت بیسابقه از فلسطین و لبنان در جنگ با رژیم غاصب روی آورد. بیانیههای آیتاللهالعظمی سیستانی ـ دامت برکاته ـ حمایت پیدرپی دولت عراق از مردم غزه و محکوم کردن جنایات رژیم غاصب و آتشباری پیوسته مقاومت چند لایه عراق علیه رژیم و علیه پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه ثابت کرد این کشور علیرغم آنکه از نظر شریانهای اقتصادی تحت کنترل وزارت خزانهداری آمریکا است و پیامد اقدام علیه رژیم صهیونیستی برای آن بسیار بالاست، تردیدی در مواضع خود نکرد و تا آخر به آن پایبند بود.
با روی کار آمدن «ترامپ» در آمریکا، عراق تهدید به تحریم شد و تداوم قراردادهای آن با ایران در صنعت برق در هالهای از ابهام قرار گرفت. با این وجود و علیرغم تهدیدها، دولت عراق خرید گاز از ایران را ادامه داد چرا که در عالم واقع، جایگزینی برای آن وجود ندارد. بنابراین میتوان گفت ایران، عراق، یمن، لبنان و فلسطین در طول این جنگ نه در حمایت از غزه تردید کردند، نه علیرغم تهدیدات و پیامدهای آن پا پس کشیدند و نه اجازه دادند روند منطقه مطابق تمایلات آمریکا تغییر کند. در واقع با بررسی دقیق روند این جنگ میتوان با قاطعیت نوشت، مقاومت در منطقه به رنگ سیاستهای سازشکارانه درنیامد اما در این جنگ کشورهایی که به سازشکاری شهره بودند، به رنگ مقاومت درآمدهاند. این رنگ حتی اگر پایدار نباشد از غلبه گفتمان مقاومت در منطقه حکایت میکند.

بدون رفع تحریم مذاکره بیفایده است
فؤاد ایزدی
رهبر معظم انقلاب طی هفتههای اخیر در فضای مذاکره با آمریکا بیاناتی داشتهاند و دلایل متعددی را در مورد چرایی عدم مذاکره با دولت ترامپ اقامه کردند. ایشان با تاکید بر اینکه «مذاکره هیچ مشکلی را حل نمیکند» در پاسخ به برخی از استدلالها که مذاکره با آمریکا موجب رفع تحریمها و مشکلات میشود، فرمودند: مذاکره با دولت فعلی آمریکا موجب رفع تحریمها نخواهد شد، بلکه گره تحریمها را کورتر خواهد کرد.
با توجه به این فرمایشات و در تحلیل وضعیت مذاکرات و تحریمهای آمریکا علیه ایران باید در پاسخ به آن عده که هدف از مذاکرات را برداشتن تحریمها میدانند، گفت: هدف اصلی از برداشتن تحریمها، کاهش فشار اقتصادی بر مردم ایران است. درست است که افزایش قیمتها و تورم بالا، بخشی از تأثیرات تحریمهاست وبرخی معتقدند که مذاکره با آمریکا میتواند به کاهش این فشارها منجر شود، اما باید توجه داشت همانگونه که رهبری فرزانه انقلاب تاکید کردند، مذاکره تنها درصورتی مفید است که منجربه گشایش اقتصادی واقعی شود وتحریمهابهطور کامل برداشته شوند. درغیر اینصورت، مذاکره ممکن است بهعنوان نشانهای ازضعف تلقی شود. در نظر داشته باشید که آمریکا تحریمها را به بهانه مسائل هستهای و دفاعی ایران بر کشور تحمیل کرده، اما مقامات کشورمان همواره تأکید داشتهاند که بهدنبال سلاح هستهای نیستند ولی این ادعاها از سوی آمریکا پذیرفته نشده است. حتی اگر ایران بخواهد حقانیت خود را ثابت کند، تحریمها بهسادگی برداشته نمیشود، زیرا این تحریمها توسط کنگره آمریکا وضع شده و رئیسجمهور آمریکا به تنهایی نمیتواند آنها را لغو کند.
نقش کنگره آمریکا در تحریمها
در نظر داشته باشید بسیاری از تحریمها، بهویژه تحریمهای بانکی، توسط کنگره آمریکا وضع شدهاند. برای لغو یا تعلیق این تحریمها، نیاز به رایگیری در کنگره است و حتی اگر رئیسجمهور آمریکا بخواهد تحریمها را تعلیق کند، باید مجوز قانونی داشته باشد و این امر نیازمند حمایت کنگره است. اما در حالحاضر، فضای سیاسی کنگره بهگونهای است که تمایلی به کاهش تحریمها علیه ایران وجود ندارد و بالعکس رفتار کنگره و مقامات آمریکایی نشان میدهد که فضای سیاسی حاکم بر آمریکا بیشتر به سمت افزایش تحریمهاست تا کاهش آنها. حتی اگر مذاکراتی صورت گیرد، کنگره ممکن است با تصمیمات رئیسجمهور مخالفت کند، همانطور که در گذشته نیز چنین اتفاقاتی رخ داده است.
پیامدهای مذاکره برای ایران
برخی معتقدند که مذاکره با آمریکا ممکن است بهعنوان نشانهای از ضعف تلقی شود و این تصور را ایجاد کند که ایران تحت فشار تحریمها مجبور به مذاکره شده است. ازسوی دیگر، اگر مذاکرات بدون نتیجهگیری مشخصی پایان یابد، ممکن است فشارهای اقتصادی و سیاسی بر ایران افزایش یابد.

ترامپ و امریکای در سراشیبی افول
حمیدرضا شاه نظری
تصور کنید کشوری که روزی خود را «رهبر جهان آزاد» و «ابرقدرت بلامنازع» جهان مینامید، امروز درگیر چالشهایی است که قبلاً حتی تصور آن را نیز نمیکرد. چالشهایی که به سرعت انگاره ابرقدرتی این کشور را در اذهان ملل جهان خدشهدار کرده و آن را در مسیر افولی تاریخی قرار داده است. ایالات متحده امریکا، ابرقدرتی که پس از جنگ جهانی دوم نظم امریکایی جهان را شکل داد، اکنون با نشانههای آشکاری از افول مواجه است و در مسیری قرار گرفته که بسیاری از استراتژیستها و سیاستمداران جهانی از آن به عنوان «سراشیبی افول» یاد میکنند. اما این افول چگونه در حال رخ دادن است و چه عواملی باعث شده که امریکا دیگر آن قدرت بلامنازع گذشته نباشد؟
اقتصاد امریکا امروز با چالشهای بیسابقهای همچون بدهیهای فزاینده، نابرابری گسترده و کاهش سهم از تولید ناخالص جهانی مواجه است. بدهیهای کلان ملی که هر سال افزایش مییابد، نه تنها توانایی این کشور برای سرمایهگذاری در زیرساختها را محدود کرده، بلکه اعتماد جهانی به دلار به عنوان ارز مرجع جهانی را نیز کاهش داده است. در حالی که امریکا با این مشکلات دست و پنجه نرم میکند، چین به سرعت در حال تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی جهانی است و ابتکاراتی مانند «کمربند و جاده» و سرمایهگذاریهای کلان در فناوریهای پیشرفته، چین را به سرعت به رقیبی جدی برای امریکا تبدیل کرده و حتی دلار، نماد قدرت اقتصادی امریکا را تحت فشار شدید قرار داده است. امروز وابستگی به دلار با چالشی اساسی مواجه شده، زیرا با زیادهروی و اسراف دولتهای امریکا در استفاده از ابزار تحریم در قبال کشورهای مخالف، باعث شده که بسیاری ازکشورها به دنبال کاهش وابستگی به سیستم مالی امریکا باشند وکشورهایی مانند روسیه، چین، ایران و به طور کلی اعضای بریکس در تلاش هستند تا وابستگی خود به دلار را کاهش دهند و سیستمهای پرداخت جایگزین را ایجاد کنند. موضوعی که حتی ترامپ در جریان رقابتهای انتخاباتی به صراحت به مخرب بودن آن اعتراف کرد. این تغییرات نشان میدهد که اقتصاد امریکا دیگر آن موتور محرکه بیرقیب گذشته نیست.
اما افول امریکا فقط به اقتصاد محدود نمیشود. در عرصه سیاسی نیز، امریکا با کاهش نفوذ جهانی مواجه است. شکستهای پرهزینه در جنگهای طولانی مانند افغانستان و عراق، اعتبار این کشور را به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی کاهش داده است. این جنگها نه تنها هزینههای مالی و انسانی زیادی برای امریکا داشته، بلکه باعث شدهاند بسیاری از متحدان سنتی امریکا نسبت به قابلیتهای رهبری این کشور تردید کنند. افزون بر این، خروج امریکا از پیمانهای بینالمللی مانند توافقنامه برجام و نیز معامله کردن دولتهای وابسته همچون اوکراین با قدرتهای جهانی در کنار خروج از برخی نهادهای بینالمللی، اعتبار این کشور را به عنوان یک شریک قابل اعتماد در عرصه جهانی به شدت کاهش داده است.
در داخل مرزهای امریکا نیز، چالشهای جدی و شکافهای سیاسی و اجتماعی عمیقی وجود دارد که مانند آتش زیرخاکستر مترصد زبانه کشیدن هستند و توانایی این کشور برای حفظ پرستیژ بینالمللی و قدرت جهانی را تضعیف میکنند. جامعه امریکا امروز بیش از هر زمان دیگری دچار تفرقههای سیاسی است. اختلافات بین دو حزب اصلی (دموکراتها و جمهوریخواهان) و افزایش قطبیشدن جامعه، توانایی امریکا برای اتخاذ تصمیمهای کلان و هماهنگ را کاهش داده است. نابرابری اقتصادی و مسائلی مانند نژادپرستی، خشونتهای مسلحانه و بحرانهای بهداشتی نیز از جمله چالشهای اساسی داخلی امریکا هستند که هر لحظه میتوانند این کشور را در بحران فرو برند.
در عرصه قدرت نرم نیز امریکا با وضعیتی جدید مواجه است. مدل فرهنگی و سبک زندگی امریکایی که زمانی برای بسیاری از کشورها جذاب بود، امروز با انتقادات زیادی مواجه است. مسائلی مانند مصرفگرایی افراطی، فردگرایی و بحرانهای اخلاقی، باعث شدهاند که بسیاری از کشورها به دنبال الگوهای فرهنگی جایگزین باشند. علاوه بر این، امریکا به دلیل سیاستهای خارجی تهاجمی و مداخلهجویانه، با انتقادات گستردهای از سوی مردم جهان مواجه بوده و این انتقادات باعث شده است که بسیاری از کشورها نسبت به ارزشهای تبلیغشده توسط امریکا تردید کنند.
قدرتیابی مجدد دونالد ترامپ، با شعار «اول امریکا» و تلاشهای وی از نظر بسیاری از تیزبینان عرصه سیاست، آخرین دست و پا زدنهای مذبوحانه امریکا برای جلوگیری از افول و پایین کشیده شدن از ابرقدرتی است. ترامپ در تلاش است با کاهش تعهدات بینالمللی و اتخاذ سیاستهایی مانند تشدید جنگ تجاری با چین و سایرین، تصاحب یا تسلط کامل بر برخی مناطق مانند گرینلند، کانادا و پاناما، کاهش حضور نظامی در غرب آسیا و فشار حداکثری بر ایران، موقعیت امریکا را تقویت کرده و سدی در برابر افول این کشور قرار دهد. وی همچنین در صدد آن است که با نشان دادن چهرهای خشن و ژستی تهاجمی، نفوذ امریکا را در جهان حفظ کرده و با تهدید به جنگ تجاری و نظامی، دیگر کشورها را وادار به اطاعت از خواستههای خود نماید که این خود نشانهای از افول شدید قدرت نرم امریکا و ناگزیر شدن این کشور به توسل به قدرت سخت یا تظاهر به آن است. در این میان از همه مضحکتر تهدید ایران است مبنی بر این است که یا شرایط ما را برای مذاکره بپذیر یا مورد حمله قرار خواهی گرفت! هرچند معقول و ضروری است که جمهوری اسلامی ایران هر تهدیدی را جدی بگیرد و هر کار لازم برای خنثیسازی تهدید را انجام دهد ولی کمهوشترین تحلیلگران و استراتژیستهای جهان و حتی خود سیاسیون امریکا هم میدانند که در شرایط کنونی درگیری امریکا با قدرتی، چون ایران که اگر در هر زمینهای ضعیف باشد در هماوردی نظامی و هنر مقاومت، صاحب سبک و مکتب است و در طول تاریخ بزرگترین قدرتها را هم به زانو درآورده است، بزرگترین باتلاقی است که سرعت افول امریکا را به صورت تصاعدی افزایش داده و بدترین اتفاق ممکن را برای امریکا رقم خواهد زد.
سیاستهای معاملهگرانه ترامپ و بیوفایی به متحدان و دستنشاندههای سابق، باعث کاهش اعتماد متحدان سنتی امریکا شده و بسیاری از کشورها را به دنبال پیدا کردن راههایی برای کاهش وابستگی به امریکا کشانده و فضای جدیدی را برای قدرتهای رقیب فراهم آورده است. شعارهای ملیگرایانه داخلی نیز به خصوص بر اساس تجربه دوره اول، نه تنها تفرقههای داخلی را کاهش نداده و نخواهد داد، بلکه باعث تشدید آنها نیز خواهد شد.
بر اساس همین واقعیات کنونی امریکا است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویی اخیر فرمودند: «امریکا امروز در مسیر ضعیفتر شدن است، نه در مسیر قویتر شدن؛ این یک واقعیتی است. هم از لحاظ اقتصادی در مسیر ضعیفتر شدن است، هم از لحاظ موقعیت سیاسی در دنیا، هم از لحاظ سیاست داخلی خودش، هم از لحاظ مسائل اجتماعی درون خودش؛ همه عوامل در حال تضعیف امریکا هستند. امریکا آن قدرت امریکای سی سال پیش و بیست سال پیش را ندارد و نخواهد هم داشت و نمیتواند داشته باشد.»
این سخنان رهبر انقلاب دقیقاً بازتابدهنده تحولات عمیق و عینیای است که در عرصه جهانی و داخلی امریکا در حال رخ دادن است. تضعیف اقتصادی، کاهش نفوذ سیاسی، چالشهای داخلی و از دست دادن جذابیت فرهنگی، همگی نشاندهنده این واقعیت هستند که امریکا دیگر آن قدرت بلامنازع گذشته نیست و تهدید ملت تاریخی و بزرگی، چون ایران از سوی این کشور، فارغ از اهداف پروپاگاندایی مستتر در آن، بیشتر به یک شوخی توسط سیاستمداری شبیه است که از قضا روزگاری اجراکننده شوهای تلویزیونی بعضاً کمیک نیز بوده است

معمای نامه ترامپ
یدالله کریمی پور
از محتوای نامه ترامپ خبری در دست نیست، ولی هر چه باشد، چهار نکته زیر در فضاهای منطقه ای و بین المللی جا افتاده است.
جنگ همه جانبه ای مشابه حمله آمریکا به عراق، افغانستان، بالکان و… در کار نخواهد بود.
جمهوریاسلامی نیز تمایلی به تشدید خشونت و ایجاد فضای جنگی ندارد. زیرا زین پس، حیات با تکوین هر گونه جنگ و نبرد تحت خطر قرار خواهد گرفت؛ و مگر حفظ نظام از اوجب واجبات شمرده نمی شود.
هیچ کشور و اتحادیه ای مانند آمریکا، اتحادیه اروپایی، ناتو، چین و روسیه با تکوین جنگ در ایران و فضاهای پیرامونیش موافق نیستند.
کنار کشیدن جمهوری اسلامی از برنامه هسته ای و نظارت تمام و کمال بر آن توسط آژانس، دور از پندار و دسترس نیست.
از سوی دیگر لزوم برقراری مناسبات با ایالات متحده آمریکا دارای جایگاهی موقعیتی است؛ ولی زمانی که جای آمریکا با ترامپ، بایدن، بوش، کلینتون، اوباما و… عوض می شود، وضعیت، جای موقعیت می نشیند. پیامدهای این جایگزینی اشتباهی دهشتناک و دردناک است.
توضیح این که وضعیت به شرایط فعلی شخص و پدیده اشاره دارد. این شرایط می تواند موقتی باشد. در واقع وضعیت بیشتر بر شرایط داخلی و حال حاضر تمرکز دارد. مثلا می گوییم: وضعیت آب و هوا، وضعیت سلامتی، وضعیت اقتصادی فلان فرد، وضعیت روحی عمر یا زید.
ولی موقعیت به جا یا جایگاه یک پدیده در فضای فیزیکی یا…اشاره دارد؛ موقعیت نیز می تواند به مجموعه ای از شرایط بیرونی پدیده اشاره کند. مثلا موقعیت جغرافیایی ایران، موقعیت یک ساختمان در فلان خیابان.
در واقع وضعیت بیشتر به چه چیزی(What) اشاره دارد، در حالی که موقعیت بیشتر بر کجا(Where) و چگونه(How) متمرکز است.
کوتاه آن که وضعیت به شرایط داخلی و حال حاضر پدیده متمرکز است و موقعیت بیشتر بر روابط خارجی و جایگاه پدیده در سیستم متمرکز می باشد.
مقصود این است که مناسبات با آمریکا ممکن است مثلا در دوره ترامپ پر تنش باشد. این همان وضعیت است. ولی دو کشور فارغ از سران که موقتی و ناپایدار هستند(نسبت به تاریخ و موقعیت کشور)نیازمند داشتن مناسباتی دائمی و طولانی رسمی هستند، این همان موقعیت است.
درک تفاوت بین وضعیت و موقعیت می تواند به تحلیل بهتر مناسبات کمک کند.

اقتصاد ملی و معمای پیشبینیپذیری
ناصر ذاکری
چندی است که مسئولان از ضرورت حرکت اقتصاد به سمت پیشبینیپذیری سخن میگویند. آنان بهدرستی به این نکته توجه دارند که در شرایط نبود اطمینان به آینده، فعالان اقتصادی بهناچار ابعاد فعالیت خود را محدود میکنند. ازاینرو اگر بناست اقتصاد رونق بگیرد و تولیدکنندگان فرصتهای شغلی جدید برای جویندگان شغل ایجاد بکنند، باید حداقلی از اطمینان درباره آینده و کاهش ریسک در اقتصاد شکل بگیرد، و فعالیت اقتصادی و تولیدی مانند قدمبرداشتن در میدان مین با انواع مخاطرات همراه نباشد.
هفته گذشته معاون محترم حقوقی ریاستجمهوری در نشست کمیته حمایت از محیط کسبوکار به همین موضوع پرداخته، و از اراده دولت برای بهبود شرایط کسبوکار و کاهش مخاطرات و بیاطمینانی فعالان اقتصادی سخن گفته است. تکرار عبارت پیشبینیپذیری در سخنان مسئولان عالیرتبه را باید به فال نیک گرفت، زیرا بالاخره یکی از دشواریهای مهم پیشروی فعالان اقتصادی مورد توجه و عنایت متولیان امر قرار گرفته است، و چه از این بهتر؟!
اما با مراجعه به متن سخنان مسئولان، میتوان برداشت کرد که آنان بهبود وضعیت در حوزه پیشبینیپذیری را در اصلاح برخی قوانین و مقررات خلاصه میکنند. بهعنوان نمونه ممنوعیت صادرات برخی کالاها به دلیل نیاز فوری بازار داخلی که اعتبار صادرکننده را در بازار هدف تخریب میکند یا تغییر سریع قوانین و مقررات که محاسبات و پیشبینیهای فعالان اقتصادی را برهم میریزد، ازجمله مهمترین رویههایی شناسایی میشوند که باید اصلاح شوند.
بیتردید تغییرات سریع مقررات، هزینههای گزافی را برای فعالان اقتصادی تحمیل میکند، و آنان باید خود را برای رویارویی با این خطر بزرگ که ممکن است کل کسبوکار آنان را مختل سازد، آماده بکنند، اما آیا میتوان مبحث پیشبینیپذیری اقتصاد را در مواردی از این قبیل خلاصه کرد؟ آیا با نوعی ثبات رویه بلندمدت میتوان ادعا کرد که دیگر اقتصاد در حد مقبولی پیشبینیپذیر شده است؟
به باور نگارنده، پاسخ این پرسش بسیار مهم منفی است.
اقتصاد امروز ایران سالهاست که بار سهمگین سیاست را بر دوش نحیف خود میکشد، و بههمیندلیل سخنگفتن از سیاستزدگی در مقیاس اقتصاد ملی، ادعایی گزاف نیست. آثار این سیاستزدگی یا تأثیرپذیری افراطی از عامل سیاست را هم در حوزه سیاست داخلی و هم در حوزه سیاست خارجی میتوان جست و یافت. اجرای پروژههای سرمایهگذاری در برخی کشورها در سالهای گذشته را میتوان مصداقی از این سیاستزدگی دانست. این پروژهها جز هزینه و زیان انباشته برای شرکتهای بزرگ صنعتی کشور که به صورت فرمایشی وارد میدان شده بودند، دستاوردی نداشتند. به بیان دیگر مدیران این صنایع بزرگ با اهدافی سیاسی سرمایه سهامداران بنگاهها را در فلان کشور هدف دور ریختند تا بتوانند یک نمایش سیاسی ترتیب بدهند. نکته تأملبرانگیز دیگر این است که دستگاه دیپلماسی کشورمان کمترین همراهی را با فعالان اقتصادی کشورمان دارد، درصورتیکه انتظار عقلایی این است که سفارتخانههایمان با تمام توان از فعالان اقتصادی کشورمان حمایت کرده، و در خدمت آنان باشند. درحالیکه معمولا وقتی یک فعال اقتصادی در خارج از کشور دچار مشکلی میشود، براساس تجربه گذشته خود انتظار حمایت مؤثر از جانب دستگاه دیپلماسی کشورمان را ندارد.
در همین زمینه فقط کافی است به یک پرونده اشاره کنم. چند سال پیش که با بروز تنش بین قطر و عربستان فرصتی برای تجارت در اختیار بازرگانان ایرانی قرار گرفت، بازرگانی یک محموله گوسفند را با لنج به مقصد قطر برده و در میانه راه گرفتار مشکلات فنی شد. لنج با تأخیر به سواحل قطر رسید و درنتیجه گوسفندان شرایط مطلوبی نداشتند. مقامات بندر به دلایل بهداشتی اجازه پهلوگیری به لنج ندادند، و حتی اجازه ندادند آن بازرگان برای محموله زنده خود آب آشامیدنی تهیه کند. در بازگشت بخش اعظم سرمایه آن بازرگان تلف شد و البته سفارت ایران در قطر اصلا خبری از این ماجرای اسفبار نداشت!
همچنین رفتار سیاسی برخی جریانات تندرو که برای کسب قدرت حاضر به تحمیل هر هزینهای به جامعه و اقتصاد ملی هستند، مصداق بارز سیاستزدگی و اثرگذاری عمیق سیاست بر اقتصاد است. گویاترین شاهد این مدعا پرونده کرسنت است که با دخالت تندروها و بیاعتنایی آنان به منافع ملی خسارتی هنگفت را به کشور تحمیل کرد. یا هجمه همانان به سفارت عربستان که دشواری گستردهای را برای کشور ایجاد کرده، و همان امکانات محدود تجارت با کشورهای منطقه را برای فعالان اقتصادی کشورمان از بین برد. تلاش سرسختانه همین گروه کمتعداد، اما پرتریبون، برای ابلاغ قانون حجاب و بیاعتنایی به هزینههای اجتماعی و سیاسی آن نیز پرونده قابل مطالعهای است.
به باور نگارنده مرور همین چند پرونده از بین دهها پرونده مرتبط، بهخوبی نشان میدهد که مهمترین عامل ایجادکننده بیثباتی که به پیشبینیناپذیری در حوزه اقتصاد میانجامد، وجود رویههای نادرست سیاستگذاری و اعمال تغییرات سریع در تدابیر تجاری نیست، بلکه تحمیل بار سهمگین سیاست بر دوش نحیف اقتصاد ملی است. دولتمردان اگر مصمم هستند که درجه پیشبینیپذیری اقتصاد را برای فعالان اقتصادی افزایش بدهند، باید بدانند هرچند تلاش برای اصلاح رویهها و منع تغییرات سریع سیاستها ضرورت دارد، اما بسیار مقدمتر از آن پیادهکردن سیاست از دوش اقتصاد و حتی در خدمت اقتصاد قراردادن سیاست، یک ضرورت انکارناپذیر است.

سیدمحمد بحرینیان
یک. این روزها برخی تحلیلگران، چهرههای شاخص و فعالان حوزه سیاست و رسانه با نگرانی و آبوتاب زیاد، از بحرانهایی سخن میگویند که سال آینده بر سر کشور در حوزههای مختلف و بهویژه زمینه اقتصادی خواهد آمد و معمولا در تحلیلهایشان، نقش ترامپ را پررنگ میبینند. بهزعم آنان، ترامپ کمر بسته که این بار یعنی در دور دوم مسئولیتش، به هر قیمت شده پشت جمهوری اسلامی را به خاک بمالد و ما را تسلیم کند.
دو. معتبرسازی حملات و سیاستهای تهدید نمایشی ترامپ، گویا برای برخی در داخل به پز روشنفکری و دلسوزی تبدیل شده است. شخصی تلویحا نوشته که آن تصمیم سخت به سررسید و نزدیک شده و امروز سر دوراهی هستیم، یا مذاکره میکنیم و به عضوی از جامعه جهانی تبدیل میشویم و یا به خط پایان نزدیک میشویم. دیگری نوشته که ترامپ میدانسته که نامهاش جوابی نخواهد گرفت، پس دلیل نامه نوشتن او، ایجاد اجماع در اذهان جهت آغاز اقدام جدی و سخت علیه ایران است. صفحات پایگاههای اطلاعرسانی داخلی پر از مضامینی ازایندست است.
سه. سؤال این است: ترامپ دقیقا چه میتواند بکند و چرا در دور اولش نکرد؟ لازم به ذکر است اولین حمله مستقیم و رسمی موشکی نیروهای مسلح ما علیه آمریکا در دوران ترامپ اتفاق افتاده است. این حمله، اولین برخورد سخت و نظامی یک کشور علیه آمریکا پس از جنگ جهانی دوم است. پهپاد آمریکایی در دوران ترامپ به دست رزمندگان ایرانی ساقط شده است. جالب است که ترامپ پس از ساقط شدن پهپاد، از ایران تشکر کرد که پهپاد دیگر که حامل مسافر بوده را مورد اصابت قرار ندادهایم.
چهار. واقعیت این است. ترامپ و تمام تهدیدات و سبکسریهایش، تنها زمانی اعتبار پیدا میکند که در ذهن ما جدی گرفته شود. بهبیاندیگر، تمام اقدامات، نامهها، حملات و نمایشهای ترامپ، تعداد زیادی صفر است که اگر رقم ۱ پشت آن بیاید عمل میکند. ترسیدن از تهدید همان ۱ است.
پنج. زاویه دیگر که توصیهکنندگان به مذاکره با ترامپ بدان توجه نمی کنند آن است که باید دید ترامپ با متحدان و دوستانش چه کرده است. آمریکا و کانادا هم مرز، همزبان، هم دین و هم فرهنگاند اما امروز با سیاستهای ترامپ میانشان اختلاف عمیق شده و دولت آمریکا جنگ مالیاتی و تعرفه علیه کانادا را آغاز کرده است.این برای همه پیام دارد. آمریکایی که با کانادا از در تخاصم وارد میشود، میخواهد با دشمنانش چه کند؟!

خطر خطای تحلیل نگاه رهبر انقلاب توسط نیروهای انقلاب
محمدسعید احدیان
پس از صحبت رهبرانقلاب در دیدار کارگزاران نظام که با تاکید بر ضرورت انسجام قوا، راهبرد وفاق را تایید کردند، تصریح ایشان در دو مصداق، چرایی درست بودن رای مجلس به کل کابینه و زمان عملیات وعده صادق۲ ، شوک بزرگی به بسیاری از نیروهای انقلاب وارد کرد که به شکلی گسترده خلاف آن را مطالبه می کردند. اما سوال اصلی چرایی نگاه رهبرانقلاب درباره این دو مصداق نیست، بلکه سوال بزرگ چرایی خطای تحلیل نیروهای انقلاب در مقایسه با نگاه رهبرانقلاب است. خطر این خطای تحلیل آنجا جدی تر می شود که توجه کنیم در دو مصداق اخیر، ایشان موضع خودشان را قبلا تصریح کرده بودند و موج موجود خلاف نص صریح مواضع علنی رهبرانقلاب بود. ایشان به صراحت درباره وعده صادق در خطبه نصر گفته بودند که ما نه شتابزده عمل میکنیم و نه تعلل میکنیم؛ همچنین درباره کابینه هم در دیدار هیئت دولت از عملکرد مجلس تقدیر کرده بودند.
بنابراین اگر اشتباه در تحلیل ضرورت انسجام قوا را که برخی انقلابیها «وفاق با نفاق» می دانستند، خطای تحلیل بدانیم، اشتباه در دو مصداق رای به کابینه و عملیات وعده صادق، موضع مخالف نص صریح مواضع آقا محسوب می شود. این نگرانی چندی پیش در انتشار صحبت ایشان که گفته بودند: «حرفهای صریح من را نیز تفسیر به رای میکنند» مشهود بود. بدیهی است هنگامی که بدنه نیروهای انقلاب دچار خطای تحلیل یا تفسیر به رای می شوند، خطر بزرگی مسیر حرکت انقلاب را تهدید می کند؛ چرا که مهمترین جریانی که باید راهبری ولی را پیاده سازی کند، خود تبدیل به چالش پیاده سازی می شود.
روشن و بدیهی است که بدنه اجتماعی نیروهای حزب اللهی نه تنها دلداده و عاشق رهبرانقلاب هستند بلکه تابع محض ایشان بوده و موضع ایشان را فصل الخطاب می دانند اما چرا ما دچار چنین آسیب نگران کننده ای هستیم؟
به نظر می رسد مشکل در این است در طول سالیان طولانی بهدلایلی که جای بحث آن این مجال نیست، افرادی تبدیل به چهره های مرجع و رسانه ای نیروهای انقلابی شده اند که با نظام تحلیلی رهبرانقلاب فاصله دارند و در تحلیل دچار خطا می شوند. همچنین برخی از آنان در مواقعی که با صحبتهای صریحی از ایشان روبهرو می شوند که با سلیقه آنان تعارض دارد، دست به حاشیه رانی صحبت ها یا تفسیر به رای آن مواضع می زنند. نیروهای انقلابی نگاه رهبرانقلاب را از شخص رهبرانقلاب نمی گیرند، بلکه برداشت و روایت مراجع فکری و رسانه ای خود را نگاه رهبرانقلاب تلقی می کنند و با عشق و دلسوزی، آن را بهعنوان نگاه رهبری پیگیری و مطالبه می کنند. بنابراین مبانی فکری نیروهای انقلاب در طول زمان طولانی با نظام تحلیلی رهبرانقلاب فاصله گرفته است. بهعنوان مثال در سخنان اخیر رهبرانقلاب ایشان به صراحت بر این اشکال که مسائل درجه دوم و سوم را تبدیل به مسئله اصلی کرده اند، انتقاد داشتند؛ این یک اصل مهم در نظام تحلیلی رهبرانقلاب است مبنی بر «اصلی فرعی کردن امور» که عدم رعایت آن را از لغزشگاه های مهم می دانند. همچنین در مصادیقی مانند وعده صادق، حاشیه رانی و تفسیر به رای چهره های مرجع باعث کنار رفتن بیان صریح رهبرانقلاب از ذهن نیروهای انقلابی می شود.
اما سوال اینجاست که راه حل اصلاح چه می تواند باشد؟ پاسخ به این سوال امر مستقلی است که جای طرح آن در رسانه عمومی نیست اما بی تردید نیمی از راه حل مسئله پذیرش اصل مسئله است. ما باید بپذیریم که با خطر خطای تحلیلی نیروهای انقلاب روبهرو هستیم.

آناتومی رفتار مذاکراتی آمریکا
حمیدرضا غلامزاده
رهبر انقلاب در سخنرانیهای اخیرشان با استناد به دلایل مختلف، مذاکره با ایالات متحده را نه تنها غیرمفید، بلکه کورکننده گره تحریمها دانستند. بخشی از این دلایل ناظر به تجربه مذاکراتی ایران است اما مساله اصلی در نفع نداشتن مذاکره، رویکرد آمریکاییها در این بستر است. موسسه آمریکایی صلح، سال 2000 جمعی شامل 30 دیپلمات باتجربه آمریکایی و تعدادی دیپلمات غیرآمریکایی را گرد هم آورد تا رفتار مذاکراتی آمریکا را از تجربه این افراد احصا کند. یافتههای این گزارش که یک دهه بعد نیز تکرار شد، نشان میدهد فارغ از اینکه چه حزبی در قدرت و چه فردی در کاخ سفید حضور دارد، رویکرد و راهبرد مذاکرهکنندگان آمریکایی تغییر چندانی ندارد و از یک ثبات نسبی برخوردار است. جالب توجه آنکه این گزارش بیش از یک دهه قبل از مذاکرات برجام تهیه شده اما رویکردها و مسائل مطرح شده در آن در گفتوگوهای برجام و سایر موارد اخیر نیز همچنان دیده میشود. بر اساس گزارش این موسسه، مذاکرات آمریکایی سبک متمایزی دارد که به طور مبنایی «پرزور و عملگرا» و «صریح، حقوقی، فوری و نتیجهمحور» است. آمریکاییها نه تنها خود را قدرت برتر دنیا میدانند، بلکه تفکر استثناگرایی آمریکایی نیز در آنها نهادینه شده و خود را ملت برگزیده و ممتاز در دنیا میدانند. به همین دلیل و از آنجا که از موضع قدرت وارد تعامل میشوند، «به مذاکره به عنوان تبادل دیدگاه و رسیدن به رضایت مشترک نگاه نمیکنند و به دنبال دیکته کردن شرایط خود یا اقناع مذاکرهکننده مقابل مبنی بر درست بودن و توان موضع آمریکا هستند. یکجانبهگرایی برای آمریکا هم سیاست و هم رویکرد است». بنابراین موضع کلی مذاکرهکنندگان آمریکایی معمولا «میخواهی بخواه، نمیخواهی نخواه» (همینه که هست) است. به دلیل رویکرد هژمونیک مقامات آمریکایی، آنها بیشتر تمایل دارند مذاکرات را اخلاقی کرده و از فرصت برای اثبات حقیقت تردیدناپذیر موضع خود استفاده کنند، نه اینکه جهانبینی طرف مقابل را هم شنیده و محترم بدارند.
از سوی دیگر ساختار سیاست داخلی آمریکا نیز در مذاکرات موثر است و کنگره نسبت به مذاکرت نقش نظارتی دارد و تصویب پیمانها و معاهدات در اختیار کنگره است. نکته مهم آنجاست که به صورت تاریخی و نگرش آمریکایی، مجلس نمایندگان و سنا نگاه مثبتی به قوانین و سازمانهای بینالمللی ندارند و در نتیجه مذاکرهکنندگان آنها ترجیح میدهند در مذاکرات دو یا چندجانبه به سازمانهای بینالمللی تکیه نکرده و وزن زیادی ندهند و در عوض ائتلافها و ساختارهای موقت ایجاد کنند.
علاوه بر این، موسمهای انتخاباتی باعث میشود دیپلماتهای آمریکایی زمانبندی گفتوگوهای خود را متناسب با این مسائل تنظیم کنند و در کوتاهترین زمان ممکن به نتیجه برسند، تا جایی که در صورت عدم تطابق با زمان انتخابات و دولت مستقر، حاضرند قید نتیجه را بزنند و مذاکره نکنند. دیپلماتهای آمریکا تلاش میکنند همقطاران خود را شرطی کنند تا شتابزدگی و محدودیت زمانی را بپذیرند و مذاکره را به عنوان پنجره فرصتی ترسیم میکنند که در حال بسته شدن است. به همین منوال، گاهی هم از ضربالاجلهای خودساخته به عنوان ابزار فشار بر طرف مقابل استفاده میکنند.
نگرش آمریکاییها به مذاکره، خطی و نتیجهمحور است. به عبارت دیگر، هر فرآیند مذاکره شامل مراحل مشخص پیشمذاکره، شروع مذاکره رسمی، فاز میانی و رسیدن به توافق میشود. بنابراین بر خلاف تفکر شرقی که ابتدا به دنبال برقراری ارتباط و بعد گفتوگو درباره موضوع هستند، ذهنیت آمریکایی یک مساله میبیند که باید طی فرآیندی به راهحل برسد و در این روند ارتباطگیری موضوعیتی ندارد. بر خلاف بیشتر کشورها که سنت اقتصادی کشاورزی داشتهاند، بنیاد جامعه آمریکا صنعتمحور است و زمان و نتیجه برای این ذهنیت از همه چیز مهمتر است.
موضوع دیگر تسلط زبانی است که اگرچه معمولا از ادبیات حقوقی، صریح و پرزور و حتی رک استفاده میکنند اما «گاهی مذاکرهکنندگان آمریکایی تعمدا از ابهام زبانی بهره میبرند» و طرف خارجی بندرت درباره صحت و سقم پیشنهاد طرف آمریکایی تردید میکند. در تهیه متن توافقنامه نیز «طرف آمریکایی متن را محکم و حقوقی و دقیق تنظیم میکند تا اطمینان حاصل کند تمام خواستههای هیات آمریکایی محقق خواهد شد». یک نکته قابل توجه درباره مذاکرهکنندگان آمریکایی تسلط بالای تمام سطوح هیات بر موضوع مذاکره و زیر و بم آن است. اشراف بر جزئیات موضوع و تسلط زبانی کمک میکند آمریکاییها طرف مقابل را نسبت به مزایای پذیرفتن شروط آمریکا برای توافق و مضرات عدم پذیرش آن شروط قانع کنند. مهارت خاص آمریکاییها ایجاد «اتصال» بین موضوعات مختلف است و «رسیدن به توافق در یک موضوع مستقل را ماهرانه به گفتوگو و پیشرفت در موضوع دیگری گره میزنند». به همین خاطر است که بسیاری از مذاکرهکنندگان خارجی، رویکرد واشنگتن را «دیکتاتوری و ظالمانه» میبینند و شایسته همان جمله معروفی میدانند که «آنچه برای من است، مال من است و آنچه برای تو است، قابل مذاکره است».
گزارش موسسه آمریکایی صلح در پایان اینگونه جمعبندی میکند که «آمریکا نه برای مذاکره، بلکه برای اصرار بر خواستههای خود وارد گفتوگو میشود و برای ملاحظات سیاست داخلی طرف مقابل اهمیتی قائل نیست، بلکه فقط به دنبال آن است که نتایج مد نظر خود را محقق کند. رفتار مذاکراتی آمریکا تداوم و ثبات قابل توجهی از یک دولت به دولت دیگر و از یک دهه به دهه بعد نشان میدهد». جمله مشهوری وجود دارد که «برای پیروزی در نبرد، مبارز باید هم خودش و هم دشمنش را بخوبی بشناسد». در عرصه دیپلماسی نیز مذاکره موفق و عزتمندانه مستلزم شناخت درست و کامل از طرف مقابل و فهم صحیح از شیوه ادراک آنها در موضوعات است. اظهارات برخی مسؤولان و تحلیلگرانی که تنها راه نجات را در مذاکره با آمریکا و اروپا میدانند نشاندهنده عدم شناخت و خوشخیالی این افراد نسبت به نتیجه مذاکره است. به سیاق رویکردی که در گزارش فوقالذکر تبیین شده است، در حال حاضر نیز همین تاکتیک را در رفتار آمریکاییها مشاهده میکنیم که تلاش دارند به مسؤولان ایرانی القا کنند پنجره زمانی محدودی برای مذاکره وجود دارد و اگر شتاب نکنند، فرصت را از دست خواهند داد، در حالی که تمام همت آنها بر آن است که ایران را به پای میز مذاکره بکشانند تا هم مطالبات خود را دیکته کنند و هم موضوع هستهای را به سایر موضوعات پیوند بزنند.