صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۱  ، 
کد خبر : ۳۷۳۷۱۳

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

دیکتاتور‌های همیشه کوچک، چرا نان برخی در تنور تسلیم‌سازی پخته می‌شود؟، هراس ترامپ از رزمایش‌های ایران؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

دیکتاتورهای همیشه کوچک 

سید محمدعماد اعرابی
بهار 1376 وقتی جریان موسوم به چپ(!) خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری آماده می‌کرد؛ در سخنان و تبلیغات وابسته به چهره‌های این جریان بر قانون‌مداری و عمل به قانون اساسی تأکید می‌شد. آنها اما از این تأکید بر قانون، منظور دیگری نیز داشتند و با ژست خاصی در شعارهای‌شان از «اختیارات رهبری در چهارچوب قانون اساسی» می‌گفتند تا به زعم خود اختیارات رهبری را در قانون اساسی محدود کنند.
محمد خاتمی همان زمان برای اعلام تصمیمش مبنی بر نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری به ملاقات رهبر انقلاب رفت و گفت: «بنده عقیده‌ام این است که رهبری بایست در چهارچوب قانون اساسی عمل کند.» پاسخ رهبر انقلاب به این سخن او شنیدنی بود: «به ایشان گفتم بسیار مطلب خوبی است ولی شما جناب آقای خاتمی کسی خواهی بود که در آینده بیشترین تقاضاها را برای استفاده از اختیارات فراتر از قانون اساسی رهبری جهت حل مشکلات کشور خواهید داشت.» همین اتفاق هم افتاد؛ آنهائی که می‌خواستند اختیارات رهبری را محدود کنند بیشترین درخواست‌ها را برای استفاده از اختیارات فراقانونی رهبر انقلاب داشتند. رهبری سال‌ها بعد در توصیف این درخواست‌های دولت محمد خاتمی گفت: «در طول سال‌های ریاست جمهوری [آقای خاتمی]، ایشان بارها نامه می‌زدند که فلان مطلب را تنها شما می‌توانید حل نمایید و بنده می‌نوشتم که با توجه به اینکه درخواست شما در چهارچوب قانون اساسی نیست مکتوب بنویسید که موضوع از طریق اختیارات فراتر از قانون اساسی رهبری حل شود و ایشان بارها و بارها چنین مطلبی را مکتوب نمودند.»
یکی از این موارد 5 بهمن 1378 رخ داد؛ وقتی «غلامحسین کرباسچی» که به اتهام اختلاس و تضییع حقوق بیت‌المال در زندان به سر می‌برد با پادرمیانی محمد خاتمی و برخی دیگر از دولتمردانش توسط رهبر انقلاب مورد عفو قرار گرفت. آقای کرباسچی برای تخلفاتش در دوران شهرداری تهران به دلیل دو مورد اختلاس و یک مورد تضییع حقوق بیت‌المال به دو سال حبس، 160 میلیون تومان (معادل 247 هزار دلار وقت) رد مال و جزای نقدی و 10 سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شده بود. او با توجه به اجرای حکمش در اردیبهشت 1378 طبق قانون باید تا سال 1380 در زندان می‌ماند اما پس از 9 ماه به درخواست محمد خاتمی و دوستانش، رهبر انقلاب از اختیارات خود استفاده کرد و بقیه حکم زندان آقای کرباسچی را مورد عفو قرار داد.
اندکی بعد در 29 بهمن 1378 دولت محمد خاتمی اولین انتخابات خود را برای ششمین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار کرد. تجربه‌ای که خاطرات تلخ انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی را زنده کرد؛ اتفاقا آن زمان نیز جریان موسوم به چپ مجری انتخابات بود. شورای نگهبان،11 اسفند 1378 ضمن تأکید بر اینکه «اکثر حوزه‌های انتخابیه مشکل چندانی ندارند» از بروز برخی تخلفات در جریان برگزاری انتخابات به ویژه در حوزه انتخابیه تهران خبر داد. با بررسی شکایات و بازشماری برخی صندوق‌ها، آرای برخی نامزدهای انتخاباتی تغییر قابل ملاحظه‌ای داشت. یکی از این افراد حجت‌الاسلام‌‌  هاشمی رفسنجانی بود که دو سال پس از پایان دوران ریاست‌جمهوری‌اش، برای راهیابی به مجلس از حوزه انتخابیه تهران نامزد شده بود. محسن‌‌ هاشمی، رئیس دفتر آن ‌روزهای آقای ‌هاشمی می‌گوید: «برخی از صندوق‌ها را باز کردند و هر صندوقی که باز می‌شد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام می‌شد. تا 30 درصد بازشماری شد و حاج آقا بیستم شد... وقتی از [رتبه] 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است. افراطی‌های اصلاح‌طلبان و اجرائی‌های آنها تقلب کرده بودند.» همین اتفاق برای آقای غلامعلی حداد عادل نیز رخ داده بود و پس از بازشماری آراء، رتبه او در حوزه انتخابیه تهران از 33 به 28 رسید. پس از شکایت شورای نگهبان، معاون سیاسی وقت وزارت کشور در دولت اصلاحات به اتهام وقوع تخلفات گسترده در انتخابات تهران مقصر شناخته شد اگرچه یک بار دیگر این جریان از اختیارات رهبر انقلاب بهره برد و با حکم رهبری مبنی بر تأیید نتایج انتخابات پس از ابطال صندوق‌های مخدوش، پرونده انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی بسته شد.
آبان 1381 مدعیان اصلاحات باز هم از اختیارات رهبری برای یک اقدام فراقانونی دیگر استفاده کردند. رئیس و جمعی از نمایندگان مجلس ششم شورای اسلامی که در اختیار این جریان سیاسی بود به رهبر انقلاب نامه نوشتند و خواستار عفو عبدالله نوری اولین وزیر کشور محمد خاتمی شدند. آقای نوری به جرم توهین به مقدسات، نشر اکاذیب، اقدام علیه امنیت ملی و... در زمان مدیرمسئولی‌اش در روزنامه خرداد، آذرماه 1378 به 5 سال حبس محکوم شده بود و طبق قانون باید تا سال 1383 در زندان می‌ماند اما به درخواست مدعیان اصلاحات و با حکم رهبر انقلاب این قانون اجرا نشد و بقیه حکم حبس عبدالله نوری مورد عفو قرار گرفت.
بهمن 1383 یکی دیگر از آن مواردی بود که مدعیان اصلاحات از حکم حکومتی رهبر انقلاب بهره بردند. نمایندگان مجلس هفتم شورای اسلامی طبق وظایف قانونی‌شان خواستار استیضاح مرتضی حاجی، وزیر وقت آموزش و پرورش و عبدالواحد موسوی لاری، وزیر وقت کشور در دولت دوم محمد خاتمی بودند. همه چیز برای استیضاح آماده بود اما با نامه 5 بهمن 1383 رهبر انقلاب به غلامعلی حدادعادل، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی از این اقدام جلوگیری شد. رهبری در نامه خود با توجه به ماه‌های آخر دولت اصلاحات، استیضاح وزیران را به صلاح ندانستند.
چند ماه بعد با فرا رسیدن موعد انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در بهار 1384، مدعیان اصلاحات که به زعم خود خواستار محدود کردن اختیارات رهبری در قانون اساسی بودند، یک بار دیگر از اختیارات خاص رهبر انقلاب بهره بردند و توانستند نامزدهای مورد نظرشان را علی‌رغم رد صلاحیت توسط شورای نگهبان به رقابت‌های انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری راهی کنند. اگرچه به دلیل 8 سال عملکرد ضعیف و جنجال‌آفرین‌شان هیچ کدام از چهره‌های مورد حمایت آنها مورد اقبال مردم قرار نگرفتند اما در تاریخ ثبت شد که این جریان از اولین روزهای به قدرت رسیدنش تا آخرین روزهای حضور در قدرت، خواستار شکستن چهارچوب‌های قانونی، دور زدن قانون و اقدامات فراقانونی بود.
آنها اگرچه شعار قانون‌‌مداری می‌دادند اما میانه خوبی با قانون نداشتند؛ همان‌طور که شعار انتقادپذیری و تحمل مخالف می‌دادند اما تقریبا از هیچ اقدامی برای طرد منتقدان و رقبای سیاسی خود فروگذار نمی‌کردند. تابستان 1396 وقتی هفتمین دوره شورای اسلامی شهر تهران با چهره‌های وابسته به این جریان تشکیل شد؛ همه فکر می‌کردند محسن‌هاشمی بهترین چهره آنها برای شهرداری تهران است. آقای ‌هاشمی خودش نیز چنین نظری داشت اما از آنجا که انتقال آقای‌هاشمی از شورای شهر به شهرداری تهران باعث جایگزین شدن او با یک عضو جریان سیاسی رقیب در شورای شهر تهران می‌شد؛ مدعیان اصلاحات و البته مدعیان تحمل مخالف، هرگز حاضر به چنین اقدامی نشدند و با حضور محسن‌هاشمی در شهرداری تهران موافقت نکردند. مدعیان اصلاحات در دوره چهار ساله مدیریت شهری‌شان سه شهردار عوض کردند اما از ترس حضور یک مخالف در جمع‌ خود، حاضر نشدند محسن‌هاشمی با سال‌ها سابقه در حوزه مدیریت شهری را به عنوان شهردار تهران انتخاب کنند. محمدجواد ظریف که خودش یکی از چهره‌های این جریان سیاسی به حساب می‌آید، اسفند 1402 در همین زمینه زبان به انتقاد از دوستانش گشود و گفت: «به نظر من جناح چپ در انحصارطلبی، دست جناح راست را از پشت می‌بندد.»
اتفاقات این روزها بار دیگر یادآور قانون‌گریزی‌ها و تمامیت‌‌خواهی‌های این جریان همیشه مدعی است. در حالی که بررسی لوایح مربوط به FATF در مجمع تشخیص مصلحت نظام طبق قانون سال‌ها پیش مختومه شده بود آنها با استفاده از اختیارات رهبر انقلاب آن را دوباره به مجمع تشخیص مصلحت بازگرداندند. در حالی که لایحه «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» پس از تصویب مجلس و تأیید شورای نگهبان تبدیل به قانون شده است آنها به اجرای قانون تمکین نکرده و در میانبری جدید‌التأسیس از طریق دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی قانون رسمی کشور را متوقف کردند. آنها 9 ماه از حضور غیرقانونی محمدجواد ظریف به عنوان معاون راهبردی رئیس‌جمهور حمایت کردند و پس از اجرای قانون و برکناری او طلبکار هم شدند! آخرین مورد مربوط به استیضاح عبدالناصر همتی، وزیر سابق اقتصاد می‌شود. کسی که نه تنها کارنامه قابل قبولی برای بهبود شرایط اقتصادی نداشت بلکه حتی عملکرد درخوری نیز برای حفظ و ثبات وضع اقتصادی نداشت. مجلس شورای اسلامی بر اساس وظایف قانونی‌اش و در حمایت از مردم اقدام به استیضاح آقای همتی کرد اما همین اقدام قانونی و روال معمولی نمایندگان مجلس شورای اسلامی توسط جریان غرب‌زده مدعی اصلاح‌طلبی تحمل نشد تا جایی که چهره‌های وابسته به آنها را به این فکر انداخت که چرا رئیس‌جمهور قدرت انحلال مجلس را ندارد!
غرب‌زدگان مدعی اصلاح‌طلبی جماعتی کم با هیاهوی زیادند و مثل قبله‌های آمال‌شان در غرب، مجموعه‌ای از شعارهای توخالی‌اند. آنها دیکتاتورهایی همیشه کوچک هستند که هیچ چهارچوب قانونی‌ای را برنمی‌تابند و تمامیت‌خواهانه همه اجزای قدرت را فقط در انحصار خود می‌خواهند.
 
یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

چرا نان برخی در تنور تسلیم‌سازی پخته می‌شود؟

سیدعبدالله متولیان

در شرایطی که جهان امروز حدود بیش از یک دهه است که وارد منطقه خاکستری (grey zone) یا همان پیچ تاریخی شده و در بی‌ثباتی به سر برده و با تحولات پیچیده و شتابان سیاسی، اقتصادی و امنیتی روبه‌رو است، نگاه غرب به ویژه امریکا (که پیش از این دارای سلطه مطلق یا همان هژمون بوده و اینک در بدترین وضعیت به سر برده و علاوه بر فروپاشی سلطه‌گری، خطر فروپاشی جغرافیایی را هم بیخ گوش خود احساس می‌کنند) به ایران به عنوان لقمه چرب و نرم و فرصتی طلایی برای عبور از نظم قدیم به نظم جدید و بازگشت به هژمون است. غرب به ایران به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک (سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی) و تاریخی و قلب اقتصادی جهان و بلکه قلب ثبات امنیتی جهان می‌نگرد. 
در این میان، رویکرد دولت امریکا به جای تعامل و استفاده از ظرفیت ایران، با قلدری، تهدید، تحریم و فشار‌های سیاسی و رسانه‌ای در پی تسلیم‌سازی ایران است. ترامپ و هم‌پیمانانش با ادعا‌های واهی و غیرواقع‌بینانه، ایران را به منظور امتیازگیری حداکثری به بهانه توانمندی‌های دفاعی، موشکی، پهپادی و هسته‌ای تحت فشار قرار داده و با پروپاگاندای سنگین با هدف تأثیرگذاری بر «تصمیم گیران»، «تصمیم سازان» و «عامه مردم» تا مرحله مرعوب‌سازی و تسلیم شدن تهدید به حمله نظامی می‌کنند که این رویکرد نه تنها نشان‌دهنده نادیده گرفتن حقوق بین‌الملل و حاکمیت ملی ایران است، بلکه بیانگر تلاش برای تحمیل خواسته‌های یکجانبه و غیرمنطقی به ملت‌هایی است که برای حفظ استقلال و عزت خود می‌کوشند. 
در این شرایط، رهبر معظم انقلاب اسلامی با استناد به تجربه‌های تاریخی و تحلیل دقیق از رفتار‌های امریکا، به صراحت اعلام کرده‌اند که مذاکره با امریکا تحت شرایط تهدید و یک طرفه نه تنها مفید نیست، بلکه حماقت و خیانت به منافع ملی است. و، اما تأکید رهبر معظم انقلاب بر پرهیز از خودفراموشی اجتماعی، در حقیقت هشداری است به برخی جریان‌های داخلی که با ترویج گفتمان تسلیم‌سازی و مذاکره تحت هر شرایطی، در واقع به دشمنان ایران خدمت می‌کنند. این جریان‌ها که یا از امریکا و غرب می‌ترسند یا به آنها دلبستگی دارند، با گره زدن مشکلات کشور به مذاکره با امریکا، افکار عمومی را از مسائل اصلی و حیاتی کشور منحرف می‌کنند. 
شکی نیست که یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی دولت، پدیده خودفراموشی اجتماعی است که مقام معظم رهبری در دیدار رمضانی مسئولان نظام به آن پرداختند. این پدیده زمانی رخ می‌دهد که یا دولت‌ها در پاسخگویی به انتظارات جامعه و تحقق وعده‌های انتخاباتی ناموفق باشند و چاره را در خودفراموشی و منحرف کردن افکار عمومی از مسائل مهم کشور ببینند یا بخشی از جامعه یا نخبگان سیاسی و فرهنگی، تحت تأثیر تبلیغات دشمن و فشار‌های روانی، هویت ملی، ارزش‌ها و منافع بلندمدت کشور را فراموش کرده باشند که در چنین شرایطی فرصت‌طلبان، غربزدگان و شبکه همکار دشمن در داخل کشور، نسخه تسلیم شدن در برابر قلدری امریکا را تجویز کرده و در فضای وهم‌آلود و با خیال‌پردازی به دنبال راه‌حل‌های سریع و سطحی برای مشکلات می‌گردند. این افراد با تأکید بر مذاکره (احمقانه و خائنانه) با امریکا به عنوان راه‌حل تمام مشکلات، در واقع به دامن دشمن غلتیده و راه را برای نفوذ و سلطه بیگانگان هموار می‌کنند. 
در حالی که مشکلات اصلی کشور مانند فقر، فساد، تبعیض، بیکاری و تورم نیازمند راه‌حل‌های اساسی و داخلی و بومی هستند، برخی جریان‌ها با تاکتیک غلبه حاشیه بر متن، افکار عمومی را از این مسائل منحرف کرده و به جای تمرکز بر رفع این مشکلات، مذاکره با امریکا را به عنوان اولویت اصلی مطرح می‌کنند. این رویکرد نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه با تضعیف روحیه مقاومت و خودباوری ملی، به تشدید مشکلات دامن می‌زند. باور کردنی نیست که در داخل ایران، برخی احزاب سیاسی و روشنفکران غرب‌زده تلاش می‌کنند تا گفتمان تسلیم شدن و افتادن در تله مذاکره با امریکا را ترویج دهند. این جریان‌ها که یا از قدرت امریکا می‌ترسند یا به دلایل ایدئولوژیک و شخصی به غرب دلبستگی دارند، با تحریف واقعیت‌ها و بزرگ‌نمایی مشکلات، افکار عمومی را به سمت پذیرش خواسته‌های امریکا از طریق تحمیل برجام داخلی سوق می‌دهند. 
این افراد با تأکید بر ضرورت مذاکره تحت هر شرایطی، در واقع به دنبال توجیه سیاست‌های شکست‌خوردۀ گذشته خود هستند. آنها با نادیده گرفتن تجربه‌های تاریخی و درس‌های مهمی مانند توافق برجام، که نه تنها به نفع ایران نبود، بلکه فشار‌های اقتصادی و تحریم‌ها را افزایش داد، همچنان بر مواضع خود پافشاری می‌کنند. این رویکرد نه تنها نشان‌دهنده بی‌مسئولیتی سیاسی است، بلکه بیانگر خیانت به منافع ملی و امنیت کشور است. 
در چنین شرایطی، تقویت روحیه مقاومت و خودباوری ملی ضروری است. ایران با تکیه بر توانمندی‌های داخلی و همبستگی ملی، می‌تواند بر مشکلات غلبه و راه پیشرفت و توسعه را هموار کند. به جای دنباله‌روی از خواسته‌های دشمن، باید بر حل مشکلات داخلی و تحکیم وحدت ملی تمرکز کرد. تنها در این صورت است که می‌توان در برابر فشار‌های خارجی ایستادگی و منافع ملی را حفظ کرد. 
در نهایت، باید به این نکته توجه داشت که نان برخی در تنور تسلیم‌سازی ایران در برابر امریکا پخته می‌شود. این افراد با ترویج گفتمان مذاکره تحت هر شرایطی، در واقع به دنبال توجیه سیاست‌های شکست‌خوردۀ خود و خدمت به منافع دشمن هستند. اما ملت ایران با تکیه بر هویت ملی، ارزش‌های انقلابی و رهنمود‌های رهبری، راه مقاومت و خودباوری را در پیش گرفته و به هیچ‌وجه تسلیم فشار‌های دشمن نخواهد شد.

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

هراس ترامپ از رزمایش‌های ایران 

اسماعیل کوثری

هفتمین رزمایش مرکب کمربند امنیت دریایی۲۰۲۵، با حضور ناوگروه‌های نیروی دریایی ایران، روسیه و چین در منطقه سوم نبوت نداجا برگزار می‌شود. باتوجه به شرایط منطقه، درنظر داشته باشید که برگزاری این رزمایش یکی از موضوعات مهمی است که در روز‌های اخیر توجه رسانه‌ها و تحلیلگران بین‌المللی را به خود جلب کرده است.

باید بدانید که بسیاری از کشور‌ها توافق‌های نظامی دارند که براساس آن، رزمایش‌های مختلفی را با هدف افزایش همکاری‌های نظامی و امنیتی برگزار می‌کنند. این اقدام همچنین یکی از روش‌های رایج برای آمادگی دفاعی است. ایران نیز در همین راستا، به‌طور منظم سالانه چندین رزمایش برگزار می‌کند تا دستاورد‌های نظامی خود را آزمایش کرده و از جدیت آنها اطمینان حاصل کند. رزمایش مرکب دریایی ۲۰۲۵ نیز در این قالب، بین این سه کشور برگزار می‌شود و پیام‌های مهمی به جامعه بین‌المللی ارسال می‌کند. در توضیح چرایی اهمیت رزمایش مشترک ایران، روسیه و چین باید گفت: این رزمایش نشان‌دهنده افزایش همکاری‌های استراتژیک بین این سه کشور یادشده است. از سوی دیگر اقیانوس هند و دریای عمان از مناطق کلیدی تجارت جهانی محسوب‌شده و کشور‌های بسیاری در این منطقه تردد دارند، بنابراین حفظ امنیت دریایی در این نقطه بسیار مهم و حیاتی است. این موجب تقویت همکاری‌های نظامی و امنیتی، امنیت کشتیرانی و مقابله با دزدی دریایی، تقویت حضور در آب‌های آزاد و توسعه دیپلماسی نظامی و آموزش و ارتقای توانمندی‌های دریایی نیز می‌شود. این همکاری‌ها می‌تواند اهداف متعددی را دنبال کند، ازجمله تقویت همکاری‌های نظامی و به کشور‌های شرکت‌کننده این امکان را می‌دهد که توانمندی‌های نظامی خود را به نمایش بگذارند و از تجربیات یکدیگر استفاده کنند. در عین حال این رزمایش‌ها نشان‌دهنده آمادگی داخلی کشور و تأکید بر فرآیند خودکفایی است و به کشور‌هایی که ممکن است در ذهن خود تهدید یا تعرضی به کشور‌های منطقه داشته باشند، نشان می‌دهد که ایران در برابر هرگونه تجاوز احتمالی آماده است. به‌علاوه رزمایش مرکب امنیت دریایی پیام‌های امنیتی را به کشور‌های دیگر به‌ویژه آمریکا و متحدانش ارسال می‌کند و نشان می‌دهد که همبستگی و همکاری بین ایران، روسیه و چین همچنان در جریان است. در باره اهداف این رزمایش باید درنظر داشت که این رزمایش با هدف‌های مشخصی ازجمله تمرین تاکتیک‌ها و تکنیک‌های نظامی، هماهنگی و همکاری بین نیرو‌ها و ارتقای سطح آمادگی، برنامه‌ریزی و اجراشده و به کشور‌های شرکت‌کننده کمک می‌کند تا سطح آمادگی خود را در برابر تهدیدات احتمالی افزایش دهند. البته این رزمایش با واکنش‌های بین‌المللی مختلفی از سوی دیگر کشور‌ها مواجه شده؛ با این حال آمریکایی‌ها در واکنش به انجام این رزمایش اعلام کرده‌اند که قوی‌تر از کشور‌های شرکت‌کننده در این رزمایش هستند و به دنبال آن هستند تا اهمیت این رزمایش را کاهش دهند. از سوی دیگر رسانه‌های غربی تلاش کرده‌اند تا این رزمایش را به عنوان یک اقدام تهاجمی و تهدیدآمیز جلوه دهند، اما همان‌گونه که پیشتر اعلام شد، این رزمایش بیشتر به عنوان یک اقدام دفاعی و همکاری‌جویانه درنظر گرفته می‌شود.

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

«پاسخ ایرانی» به «ادعای امریکایی»

هوشمند سفیدی

موضوع ارسال نامه توسط “ترامپ” به ایران و قبل از آن و سخنانی که مقامات امریکا درباره ایران و تنظیم روابط با آن مطرح کردند ، همانطور که مقام معظم رهبری به درستی تحلیل کردند ، برجسته کردن این گزاره در فضای افکار عمومی جهانی بود که امریکا طالب مذاکره و تعامل با ایران است ، اما ایران تمایلی به حل مسئله ، تنش زدایی و مذاکره ندارد ؛ اما رهبری، موضع خوبی را در قبال نامه ترامپ گرفتند و این معنا را به دست دادند که ایران آماده مذاکره است ، اما قلدری،تحمیل و تحکم را برنمی تابد .دیروز هم نماینده ایران در سازمان ملل آمادگی ایران را برای مذاکره ای که نگرانی احتمالی از نظامی بودن فعالیت های هسته ای را برطرف می کند ،اعلام کرد . بی تردید ، در باره تبادل پیام ها در فضای رسانه ای و عرصه دیپلماتیک ، با دو مقوله مواجه هستیم:یکی ادعای امریکاست و دیگری،پاسخ ایران . به نظر می رسد ما باید پاسخ تبیینی،استدلالی،موثر و منطقی خود را با بهره برداری صحیح و قوی از قدرت نرم افزاری خود و دیگران مطرح کنیم و به افکار عمومی جهانی نشان دهیم که مذاکره، تعامل،صلح خواهی و تنش‌زدایی، ریشه در باورهای اسلامی و فرهنگی ما دارد و ما صاحب نظریه گفت گوی تمدن ها هستیم.
لذا ، اگر این رویکرد را بپسندیم ، آن گاه می توانیم پیام ترامپ را ، یک فرصت ویژه تلقی کنیم و به ادعای ترامپ و سایر مسئولان امریکا ، که همراه با تهدید،زورگویی، و اقتدارگرایی است ، پاسخی ایرانی دهیم.
ما نباید در برابر لحن تند امریکا ، خود نیز تندگویی کنیم، باید آرامش خود را حفظ کنیم ؛ زیرا پروژه “فشار حداکثری” در حال از دست دادن کارایی و اثربخشی است ؛ واقعیتی که اخیراً “گروسی” نیز بر آن صحه گذاشت ؛ از طرف دیگر ، امریکا می داند که نمی تواند در رویایی نظامی ، برتری واقعی در برابر ایران کسب کند ، چون ایران، قلب تپنده خاورمیانه است و هر حمله ای به ایران،می تواند در وهله اول منافع بلند مدت امریکا را تهدید کند ؛ واقعیتی که نخست وزیر قطر اخیراً آن را به رخ کشید ؛ لذا گرچه رهایی از بند تحریم ها ، می تواند ایران را در موقعیتی ویژه برای توسعه قرار دهد و فشار های اقتصادی را تا حد زیادی از دوش مردم بردارد ، اینکه با پاسخ منطقی و علمی با امریکا ، می توان تصویر ایران مقتدر را بیش از پیش نشان داد ؛ ایرانی که دوست دارد، پیشرفت کند، از اقتصاد جهانی بهره برد ، و … ، اما در برابر زور و تهدید کوتاه نمی آید،یک واقعیت انکار ناپذیر است.
پس، با پاسخ ایرانی، ادعای امریکایی را پس نزنیم ، از مذاکره نهراسیم ، و نشان دهیم که آداب مذاکره را بهتر از آن ها بلدیم، اگر امریکا مذاکره ای بر اساس انتخاب عقلانی با ایران انجام دهد ، باید از آن استقبال کنیم ، چنین مذاکره ای برای امریکا هم سودمند خواهد بود ، اگر بتواند بلندمدت فکر کند.

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

جولانی به تنظیمات کارخانه بازگشت

مینو خالقی

شاید کمتر کسی باور داشت تروریستی که روزگاری در رأس هیئت تحریر‌الشام بود و باورهای افراطی و ساختارشکن دینی داشت، پس از ساقط‌کردن حکومت اسد و تشکیل دولت جدید، تغییرات ظاهری پیدا کند، کت و شلوار بپوشد، کراوات بزند و از حقوق زنان و اقلیت‌ها بگوید و حتی درباره موضوعاتی مانند حجاب نیز رفتاری منطقی و آرام همراه با امر به معروف و بدون تعصب در پیش گیرد.

 
 

اما آیا به‌راستی باطن و جهان‌بینی او دستخوش تغییری ساختاری شده بود یا جزم‌اندیشی دینی بر جای خود باقی بود و تنها نقاب تغییرات ظاهری آمران را حمل می‌کرد؟

ابومحمد الجولانی یکی از چهره‌های مرموز و پرحاشیه در بحران سوریه است. نام اصلی او «احمد حسین الشرع» است و بنا بر روایتی، در سال ۱۹۸۲ در شهر دیرالزور سوریه در خانواده‌ای سنی‌مذهب متولد شد. برخلاف بسیاری از تروریست‌های شناخته‌شده، او از طبقه‌ای متوسط و تحصیل‌کرده می‌آید و حتی مدتی در دانشگاه دمشق در رشته رسانه تحصیل کرد، اما جنگ عراق و اشغال این کشور به دست آمریکا در سال ۲۰۰۳، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد.

 

جولانی در همان سال برای جنگیدن در کنار القاعده راهی عراق شد و تحت فرماندهی ابومصعب الزرقاوی که به بی‌رحمی شهره بود، قرار گرفت. او در حملات متعددی علیه نیروهای آمریکایی و شیعیان عراق مشارکت داشت و پس از کشته‌شدن الزرقاوی در سال ۲۰۰۶، نقش برجسته‌تری در سازمان‌دهی شاخه عراقی القاعده ایفا کرد. با آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، القاعده تصمیم گرفت پایگاه جدیدی در این کشور ایجاد کند و جولانی را به‌عنوان مسئول شاخه سوری این گروه، یعنی «جبهه النصره»، منصوب کرد.

جبهه النصره در سال‌های اولیه جنگ سوریه، با بمب‌گذاری‌های انتحاری، قتل‌های هدفمند و اشغال شهرها، یکی از خطرناک‌ترین گروه‌های تروریستی منطقه بود، اما زمانی که نام آن در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار گرفت، جولانی تصمیم گرفت تاکتیک خود را تغییر دهد. او در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد که از القاعده جدا شده و گروهش را به «جبهه فتح‌الشام» تغییر نام داد. این اقدام که بسیاری آن را یک نمایش برای فریب افکار عمومی می‌دانستند، باعث شد تا برخی کشورها، به‌ویژه ترکیه، درهای خود را به روی او باز کنند. در سال ۲۰۱۷، این گروه بار دیگر تغییر نام داد و به «هیئت تحریر‌الشام» تبدیل شد.

با حمایت‌های پنهان و آشکار برخی قدرت‌های منطقه‌ای، جولانی تلاش کرد خود را از یک فرمانده جهادی به یک سیاست‌مدار محلی تبدیل کند. در سال‌های اخیر، او با پوشیدن لباس‌های مدرن و کت‌ و شلوار، سعی در نشان‌دادن چهره‌ای متفاوت از خود داشت. برخی رسانه‌های غربی نیز کوشیدند او را به‌عنوان گزینه‌ای برای آینده سیاسی شمال سوریه معرفی کنند. اما حقیقت این است که این تغییر ظاهری، نه از روی تحول فکری، بلکه برای تأمین منافع بیگانگان و دریافت حمایت‌های بیشتر بود.

اکنون با شدت‌گرفتن درگیری‌ها در سوریه، جولانی بار دیگر نقاب خود را کنار زده و نشان داده که همچنان به ایدئولوژی تکفیری خود پایبند است. گزارش‌ها حاکی از آن است که نیروهای تحریر‌الشام، با دستور مستقیم او، موج جدیدی از حملات علیه علویان را آغاز کرده‌اند. قتل‌عام غیرنظامیان، تخریب روستاها و اعمال فشار بر اقلیت‌های مذهبی، همه نشان‌دهنده بازگشت جولانی به همان روش‌های گذشته است.

او که روزی برای القاعده می‌جنگید و سپس برای کسب مشروعیت جهانی، وانمود کرد تغییر کرده است، حالا به نقطه آغاز خود بازگشته است. قتل غیرنظامیان، ایجاد رعب و وحشت، و تلاش برای تغییر بافت جمعیتی مناطق تحت نفوذ، از‌جمله اهدافی است که این گروه در سایه حمایت‌های خارجی دنبال می‌کند.

در چند روز گذشته بنا بر گزارش المیادین، قریب به ۶۰۰ نفر از علویان کشته شده‌اند و البته فاکس نیوز به نقل از شاهدان عینی این عدد را نزدیک به چهار هزار نفر اعلام می‌کند. این در حالی است که نیروهای جولانی به دستور او در حال لشکرکشی مداوم از ادلب به لاذقیه هستند.

جولانی که روزگاری در صفوف القاعده می‌جنگید و اکنون در قامت یک شریک منطقه‌ای برای برخی قدرت‌ها ظاهر شده، خود را به همان تنظیمات کارخانه‌ای بازگردانده و نقاب شعارهای حقوق بشر‌ دوستانه را بر زمین انداخته است.

آنچه مسلم است، این است که هیچ کشوری پس از تغییرات ساختاری در حاکمیت، با تکیه بر نیروهای بیگانه‌ای که چشم طمع بر خاک آن کشور و تجزیه و الحاق به خود دارند یا آن سرزمین را وجه‌المصالحه برنامه‌های آتی خود می‌دانند؛ به استقلال، امنیت و آزادی دسترسی پیدا نخواهد کرد و روی آرامش نخواهد دید.

آینده سوریه در هاله‌ای از ابهام است و دخالت نیروهای خارجی در این کشور، نه‌تنها سوریه بلکه منطقه را به سوی ناامنی سوق خواهد داد. 

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

تصمیم اروپا برای خودیاری و سیاست تسلیح مجدد نشان‌دهنده تهدیدات وجودی این قاره در نظم در حال گذار است

ناقوس مرگ ناتو

علیرضا مرادی

«آقای گورباچف، این دیوار را فرو بریز!» این جمله رونالد ریگان در سال ۱۹۸۷ در دروازه براندنبورگ همواره معرف جنگ سرد و رابطه تزلزل‌ناپذیر ایالات متحده و اروپا بوده است. 38 سال بعد، حالا دونالد ترامپ یک دیوار بلند میان آمریکا و اروپای طردشده کشیده است و رسما در طرف ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه قرار گرفته است. 
اروپای امروزی روی ویرانه‌های جنگ دوم جهانی ساخته شد و معمار این بازسازی هم جرج مارشال، وزیر خارجه دولت فرانکلین روزولت بود. آنها برای متقاعد کردن ساختار آمریکا برای حضور در آن سوی آتلانتیک و موافقت کنگره برای «طرح مارشال» تلاش فراوانی کردند، چرا که باید بنیان‌های سیاست خارجی آمریکا را که از یک قرن پیش از آن «اصول رسمی» دیپلماسی آمریکایی را شکل می‌داد، تغییر می‌دادند. بر این اساس سیاست خارجی آمریکایی برای محافظت از اروپا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی باید از «انزواگرایی» برخاسته از «دکترین مونرو» به «جهان‌گرایی» شیفت می‌کرد. 
در مسیر طولانی از ویرانه‌های سال ۱۹۴۵ تا اروپای امروز، آمریکا نقشی محوری داشت. سخنرانی جان اف. کندی در سال ۱۹۶۳ با عنوان «من یک برلینی هستم» بر این رابطه تاکید می‌کرد. حالا با حضور دونالد ترامپ با شعار «اول آمریکا» و (MAGA دوباره عظمت را به آمریکا بازگردانیم) سیاست خارجی آمریکا قرار است تغییرات بنیادین داشته باشد و رئیس‌جمهور آمریکا به وضوح این را گفته است. ترامپ رسما به نظم لیبرال قاعده‌محور پساجنگ دوم جهانی که خود واشنگتن آن را ساخت و ناظم آن بود، اعتقادی ندارد. او معتقد است آمریکا بیش از حد خود را درگیر این نظم کرده و برای آن هزینه کرده است. به همین خاطر می‌گوید: «اتحادیه اروپایی با ما بسیار بد رفتار کرده است».
ترامپ نه‌تنها می‌خواهد روابط تجاری با اروپا را بازتعریف کند، بلکه می‌خواهد متحدان اروپایی، سیاست‌ خارجی خود را تغییر دهند تا با پایان «پکس آمریکانا» -Pax Americana- (نظم جهانی برگرفته از هنجارهای لیبرال رویای آمریکایی) سازگار شود.
در دکترین ترامپ، روایت مسلط سیاست خارجی آمریکا زیر سوال می‌رود و در این تغییر ماهیت، روسیه و پوتین دیگر دشمنان راهبردی آمریکا نیستند که ضرورت داشته باشد همه  امکانات را برای شکست رئیس‌جمهور روسیه در اروپا فراهم کرد.
* «غرب» یک ایده تهی‌شده
در چنین اتمسفری، معنای «غرب» در این دوران نوظهور دیگر روشن نیست. طی چند دهه گذشته، غرب به ‌عنوان یک «کنشگر استراتژیک واحد» شناخته می‌شد که به ارزش‌های دموکراسی لیبرال متعهد بود. اکنون اروپا وجود دارد، روسیه وجود دارد، چین وجود دارد و ایالات متحده نیز هست اما «غرب» به ‌عنوان یک ایده، تهی شده است. 
نیکول باکاران، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه علوم سیاسی پاریس به نیویورک‌تایمز می‌گوید: «صرف‌نظر از تنظیمات ترامپ، بزرگ‌ترین خطر این است که رها کردن دموکراسی‌های لیبرال از سوی او انکار شود. ترامپ می‌داند به کجا می‌رود. تنها موضع واقع‌بینانه برای اروپا این است که بپرسد: ما چه ظرفیتی به‌ عنوان یک قدرت نظامی داریم و چگونه می‌توانیم این قدرت را یکپارچه و با فوریت تقویت کنیم؟
بروکسل برای این پرسش به پاسخ روشنی رسیده است. اروپا از برنامه کلان ۸۴۰ میلیارد دلاری به منظور تقویت بخش دفاعی در کشورهای سراسر این قاره رونمایی کرده است. بعد از اصرار ترامپ بر خواسته‌اش از دولت‌های اروپایی برای افزایش چشمگیر هزینه‌های دفاعی، کشورهای اروپایی به تکاپو افتاده‌اند تا شکاف‌های بزرگ موجود در توانمندی‌های نظامی خود را که معمولا به طور سنتی، سابق بر این از سوی ایالات متحده پر می‌شد، با اتکا به خود پر کنند.
 «اورزولا فون در لاین» رئیس کمیسیون اروپا سه‌شنبه 14 اسفند اعلام کرد اتحادیه اروپایی اعتباری را به ارزش ۸۰۰ میلیارد یورو (۸۴۰ میلیارد دلار) مختص به برنامه کلانی برای تقویت دفاع در سراسر این بلوک آزاد خواهد کرد. «نیوزویک» در این رابطه نوشت: طرح مذکور تحت عنوان طرح «تسلیح مجدد اروپا» ساعاتی بعد از آن از سوی فون در لاین اعلام شد که «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم به تعلیق تمام کمک‌های نظامی کشورش به اوکراین گرفت؛‌ تصمیمی که شکاف بین واشنگتن و کی‌یف در پی مشاجره جنجالی جمعه 10 اسفند بین «دونالد ترامپ» و «ولودیمیر زلنسکی» را تشدید کرده است. فون در لاین اظهار کرد: «نیازی به توصیف ماهیت وخیم تهدیداتی که ما در پیش رو داریم و تبعات ویرانگری که ما در صورت تحقق این تهدیدات متحمل خواهیم شد، ندارم». رئیس کمیسیون اروپا تصریح کرد در نامه‌ای به رهبران دولت‌های اروپایی «مجموعه پیشنهاداتی مرتبط با طرح تسلیح مجدد اروپا» به آنها ارائه کرده است.
فون در لاین ادامه داد: «اروپا آماده تقویت گسترده هزینه‌های دفاعی خود، هم به جهت پاسخ به مسائل فوری کوتاه‌مدت و پشتیبانی از اوکراین و هم به جهت رسیدگی به الزام بلندمدت به منظور تقبل مسؤولیت‌های بیشتر برای امنیت قاره اروپاست. طرح مذکور به کشورهای عضو اجازه می‌دهد هم درخواست‌های‌شان را یکپارچه کرده و هم با یکدیگر خرید انجام دهند. اکنون لحظه اروپا است و ما باید به آن پایبند باشیم». فون در لاین اظهار کرد طرح تسلیح مجدد اروپا متمرکز بر بخش‌های موشک‌های پدافند هوایی، مهمات توپخانه، سامانه‌های شلیک توپخانه، پهپادها و تجهیزات جنگ ضدپهپادی و دیگر حوزه‌های نظامی خواهد بود.
سال گذشته «فایننشال‌تایمز» نوشت کشورهای عضو ناتو کمتر از ۵ درصد توانمندی‌های لازم ضدهوایی به منظور محافظت از اروپای مرکزی و اروپای شرقی در برابر یک حمله بزرگ را در اختیار دارند. مقام‌های اروپایی پیش‌تر به نیوزویک گفته بودند ظرفیت بخش پدافند هوایی آنها هم‌اکنون کسری از آن چیزی است که کافی در نظر گرفته می‌شود و یک نگرانی بزرگ را به وجود آورده است. حضور ترامپ در قدرت، تکانه‌های بزرگی بر نظم رو به زوال جهانی وارد خواهد کرد. رئیس‌جمهور آمریکا به چندجانبه‌گرایی هیچ اعتقادی ندارد و جهان را از دریچه «سیاست قدرت» می‌بیند. صحنه تحقیر رئیس‌جمهور اوکراین در کاخ سفید این دیدگاه ترامپ را به نمایش گذاشت؛ جایی که به زلنسکی گفت: شما هیچ کارت بازی ندارید!
* خودیاری دیرهنگام اروپا
جهان باید شاهد تشدید وضعیت آنارشیک در ماه‌های پیش رو باشد؛ جایی که «عدم قطعیت‌ها» پیشران سیاست بین‌الملل می‌شوند و واحدهای سیاسی به «اصل خودیاری» رو می‌آورند تا بقای خود را حفظ کنند. اروپا هم این را بخوبی می‌فهمد اما شاید کمی دیر به این فکر افتاده که باید از قید وابستگی و اتکا به ایالات متحده رها شود. نگرانی‌های شدیدی در این قاره در قبال اینکه آیا رهبران اروپایی می‌توانند بر سر یک راهبرد منسجم برای محافظت از اعضای اروپایی ناتو به صورت مستقل از ایالات متحده توافق کنند، ایجاد شده است.
امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه هفته گذشته اعلام کرد قاره اروپا با «تغییرات غیرقابل بازگشت» ناشی از اقدامات آمریکا مواجه است. او بر «تأمین مالی گسترده مشترک» برای تسلیح سریع‌تر اروپا تأکید کرد. او همچنین پیشنهاد داد چتر هسته‌ای فرانسه را به متحدان اروپایی گسترش دهد.
راجر کوهن، رئیس دفتر نیویورک‌تایمز در پاریس می‌نویسد: اینها نشانه‌هایی از تغییرات راهبردی بزرگی است اما در هیچ نقطه‌ای از اروپا، اثرات تغییر جهت آمریکا به اندازه آلمان بی‌ثبات‌کننده نبوده است؛ کشوری که جمهوری آن پس از جنگ دوم جهانی تا حد زیادی ساخته آمریکا بود. کریستوف هویسگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ ماه گذشته هنگامی که پایان 3 سال فعالیتش در این سمت را در نظر آورد، اشک در چشمانش حلقه زد. وی گفت: «ویران کردن یک نظم مبتنی بر قوانین آسان است اما بازسازی آن دشوار». او این سخنان را پس از آن بیان کرد که جی‌دی‌ ونس، معاون ترامپ، اروپا را متهم کرد با تلاش برای جلوگیری از پیشروی احزاب راست، دموکراسی را انکار می‌کند.
ژاک روپنیک، دانشمند علوم سیاسی فرانسوی گفت: «صحنه‌ای وحشتناک بود؛ پسری که تازیانه می‌خورد و پسری که اشک می‌ریخت. اکنون اروپا باید برای دفاع اقدام کند». فریدریش مرتس، صدر‌اعظم محافظه‌کار آتی آلمان طوری واکنش نشان داد که همچون ناقوس مرگ نظم قدیم به نظر می‌رسید. وی گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هر چه سریع‌تر تقویت کنم تا بتوانیم گام‌به‌گام به استقلال واقعی از ایالات متحده دست یابیم».  مرتس گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هرچه سریع‌تر تقویت کنم تا بتوانیم گام‌به‌گام واقعاً از ایالات متحده مستقل شویم. هرگز فکر نمی‌کردم مجبور شوم چنین چیزی بگویم... اما پس از اظهارات دونالد ترامپ... واضح است که آمریکایی‌ها، حداقل این بخش از آمریکایی‌ها (این دولت) تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بی‌تفاوت هستند».  
آلمان در مرکز سیستم امنیتی قرار داشت که ایالات متحده پس از جنگ دوم جهانی ایجاد کرد. اینکه این کشور اکنون دچار تزلزل شده است، یک تغییر اساسی محسوب می‌شود. مرتس حتی ایده‌ای را مطرح کرده است مبنی بر اینکه فرانسه و بریتانیا چتر هسته‌ای خود را به آلمان گسترش دهند، زیرا او دیگر اطمینان ندارد که ایالات متحده از کشورش دفاع خواهد کرد. این تعهد آمریکا اساس پیمان ناتو بود اما اکنون هیچ‌کس در اروپا نمی‌داند که آیا ترامپ به آن پایبند خواهد بود یا خیر.
فرید زکریا این هفته در آخرین مقاله‌اش در واشنگتن پست نوشت:  اقدامات آمریکا پیامدهایی خواهد داشت؛ آنها شروعی برای شکل‌گیری یک جهان چندقطبی جدید خواهند بود. کشورهای بزرگی مانند آلمان و ژاپن ناگزیر به تأمین امنیت خود خواهند بود. این مسأله می‌تواند به این معنا باشد که برای ژاپن، همچنین کره‌جنوبی، تسلیحات هسته‌ای به ‌عنوان یک گزینه جذاب مطرح شود. تحت چتر امنیتی ایالات متحده، جهان شاهد گسترش هسته‌ای بسیار اندکی بوده است اما این وضعیت ممکن است بشدت تغییر کند. هر کشوری اکنون در نظر خواهد داشت که چگونه خود را از وابستگی به ایالات متحده رها کند.
* حق با دوگل بود؟ 
اروپا شاید بعد از چند 5 دهه به ایده‌های شارل دوگل، رئیس‌جمهور وقت فرانسه در استقلال از آمریکا رسیده باشد. دوگل به دنبال گسترش چشم‌اندازی بود که ناظر بر اروپایی قوی باشد که فارغ از آمریکا بتواند در مسائل جهانی عمل کند. خروج فرانسه از ستاد فرماندهی مشترک ناتو در سال 1966 در این راستا بود که پاریس نمی‌توانست اصلاحات مدنظر خود را در فرآیند تصمیم‌گیری داخلی ناتو بر خلاف نظر ایالات متحده پیش ببرد. تلاش‌های او البته هیچگاه به ثمر نرسید و حالا امروز بیش از هر زمانی باغ اروپایی که جوزف بورل به آن می‌بالید، در خطر آتش‌سوزی قرار گرفته است.
فرانسه سال ۱۹۵۴ برنامه مخفی هسته‌ای نظامی خود را آغاز کرد، سال ۱۹۵۸ آن را علنی کرد و سال ۱۹۶۰ نخستین سلاح هسته‌ای خود را آزمایش کرد، در واقع فرانسه با وجود قرار داشتن زیر چتر هسته‌ای آمریکا، به بمب اتمی رو آورد، فقط به این دلیل که شارل دوگل به واشنگتن و تضمین‌های امنیتی آن اعتمادی نداشت. او بازدارندگی گسترده آمریکا را یک فریب می‌دانست و معتقد بود برای امنیت واقعی پاریس، چاره‌ای جز دستیابی به قابلیت هسته‌ای مستقل وجود ندارد. همان‌طور که در سال ۱۹۶۳ گفت: «تسلیحات هسته‌ای آمریکا همچنان تضمین اساسی صلح جهانی هستند... اما این واقعیت باقی می‌ماند که قدرت هسته‌ای آمریکا لزوما به همه احتمالات مربوط به اروپا و فرانسه به‌سرعت پاسخ نمی‌دهد. بنابراین... [تصمیم گرفته‌ایم] که خود را به یک نیروی هسته‌ای مجهز کنیم که منحصراً متعلق به ما باشد». فرانسوی‌ها این توانمندی را force de frappe یا «نیروی ضربتی» نامیدند. بسیاری از تحلیلگران غیر‌فرانسوی این منطق را به تمسخر گرفته و آن را بازتابی از «غرور ملی افراطی» یا «پارانویا» می‌دانستند، نه یک محاسبه استراتژیک عقلانی اما پس از نخستین هفته‌های دولت دوم ترامپ، این نگاه دوراندیشانه به نظر می‌رسد و دیگر کسی نمی‌تواند آن را به سخره بگیرد. راهبرد «ترامپ 2» حتی ممکن است تاثیرات بزرگی بر سیاست‌های منع اشاعه هسته‌ای و بازدارندگی اتمی بگذارد.
* درس‌های تاریخی اوکراین
«گیدئون رز» سردبیر سابق فارن افرز 2 روز پیش نوشت: «با پایان جنگ سرد یکی از مسائل بسیار پیچیده، سرنوشت بقایای زرادخانه هسته‌ای شوروی در اوکراین مستقل بود. کشورهای دیگر بر کی‌یف فشار آوردند تا تمام این تسلیحات را به مسکو بازگرداند و وعده دادند اوکراین در نتیجه این اقدام متضرر نخواهد شد. کی‌یف که توان چندانی برای مقاومت نداشت، موافقت کرد و این توافق در یادداشت بوداپست در سال ۱۹۹۴ رسمی شد و طی آن، بلاروس، قزاقستان و اوکراین با پیوستن به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT)، در ازای دریافت تضمین‌های امنیتی از سوی ایالات متحده، بریتانیا و روسیه، از تسلیحات هسته‌ای خود چشم‌پوشی کردند». در آن زمان، برخی استدلال کردند که این تصمیم یک اشتباه بود. به‌ عنوان مثال، جان مرشایمر، دانشمند علوم سیاسی، سال 1993  در مقاله‌ای در فارن افرز هشدار داد اوکراین در نهایت برای مقابله با تجدیدنظرطلبی روسیه به بازدارندگی نیاز خواهد داشت و حفظ قابلیت هسته‌ای، کم‌مساله‌ترین راه برای دستیابی به آن است. او نوشت: «اوکراین نمی‌تواند با سلاح‌های متعارف از خود در برابر یک روسیه هسته‌ای دفاع کند و هیچ کشوری، از جمله ایالات متحده، تضمین امنیتی معناداری به آن نخواهد داد. تسلیحات هسته‌ای اوکراین، تنها بازدارنده قابل‌اعتماد در برابر تجاوز روسیه است». اما در آن زمان، ترس از اشاعه هسته‌ای بر نگرانی‌های مربوط به جنگ‌های آینده غلبه داشت و در نتیجه، اوکراین پساشوروی تنها با یک ارتش متعارف باقی ماند. برای ۲ دهه، این مساله چندان مشکل‌ساز به نظر نمی‌رسید اما در سال ۲۰۱۴، زمانی که اوکراین به ‌طور فزاینده‌ای به سمت غرب گرایش پیدا کرد، ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه تصمیم گرفت به کی‌یف درسی بدهد. او با دامن زدن به جنبش‌های جدایی‌طلب در استان‌های جنوبی و جنوب ‌شرقی اوکراین که دارای جمعیت روس‌زبان بودند، زمینه را برای ورود نیروهای روس به‌ عنوان «حامی» آنها فراهم کرد و به ‌سرعت کریمه و بخش‌هایی از دونباس را به تصرف درآورد. 
پس از آن، درگیری‌های پراکنده و مذاکرات بی‌نتیجه سال‌ها ادامه یافت تا اینکه در سال ۲۰۲۲، پوتین یک تهاجم تمام‌عیار راه انداخت. از زمان روی کار آمدن ترامپ، جزئیات برنامه‌های دولت او بتدریج آشکار شده و به نظر می‌رسد این برنامه‌ها صرفا بر اجبار اوکراین به پذیرش خواسته‌های روسیه متمرکز هستند: واگذاری سرزمین، تضعیف نظامی، تغییر دولت و بازگشت به مدار روسیه. در هفته‌های اخیر، تغییرات کافی رخ داده است که نشان دهد وعده‌های قبلی آمریکا در قبال اوکراین و دیگران دیگر چندان قابل اعتماد نیست. گیدئون رز می‌نویسد: همانند دوگل، مرشایمر نیز حق داشت. بازدارندگی گسترده یک فریب بود و کسانی که به آن تکیه کردند، فریب خوردند. این واقعیت، برای بسیاری از کشورهایی که تحت تهدید هستند، پرسشی اساسی را مطرح می‌کند: چرا نباید به تنهایی امنیت‌شان را تضمین کنند؟

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

نهادهای فرهنگی  و پهلوان پنبه های عصر ما !

محمد بهبودی نیا

حالا می‌خواهید چه‌ کار کنید؟ بازهم همه با هم باید انگشت اتهام ضدفرهنگ بودن را به سمت خواننده‌ای بگیریم که همین چند روز پیش کلیپ جنجالی و زننده ای منتشر کرد ؟ آیا می‌خواهیم باز هم او و دیگرانی که این قبیل آثار را تولید می‌کنند، متهم کنیم و بعد وجدان دردمان آرام شود و برویم پی کارمان تا زمانی که اثری دیگر تولید شود و دوباره انگشت اتهام را به سمت آن‌ها بگیریم و بعدی‌ها و بعدی‌ها و بعدی‌ها؟
با این حرف‌ها و کارها، این خواننده و تعداد زیادی از خوانندگانی که از این مسیر درآمدهای میلیاردی کسب می‌کنند، توبه می‌کنند ؟ دست از کارشان  برمی‌دارند؟ بیایید کمی تعارف ها را کنار بگذاریم. تا امروز چند کار  فرهنگی جذاب و به‌روز تولید کرده‌ایم؟  بگذریم...
کار فرهنگی نمی‌کنیم چون بودجه  نداریم
اگر بخواهیم یکه به قاضی نرویم، باید به این نکته اشاره‌کنیم که  نمی‌توانیم از مسئولان و فعالان فرهنگی انتظار انجام کارهای محیرالعقول داشته باشیم. چرا؟ چون بودجه ندارند. همان‌طور که وزارت میراث فرهنگی ما برای محافظت از همه آثار تاریخی و فرهنگی کشور و حتی مرمت این آثار، بودجه کافی ندارد.وقتی بسیاری از نهادهای فرهنگی ما در اوج  بی‌پولی دست‌وپا می‌زنند،  سرپا ماندن در طول این سال‌ها را می‌توان شاهکار این نهادها و سازمان‌ها به شمار آورد، شاهکاری که واقعاً قابل‌تقدیر است.
در روز و روزگاری که خریدوفروش سکه و دلار و... که هر روز دارد سر به فلک می‌کشد، سود آن‎چنانی برای ما به همراه دارد، نسل جوان کجا به سراغ انجام کار فرهنگی بی‌مزد می‌رود؟ این سود زیاد و درآمدهای ناچیز فعالیت فرهنگی آن‎قدر چشمگیر بوده که شاید تعدادی از ما تا امروز چند بار تصمیم گرفته‌ایم برویم آن سمت بازار شما بگویید نه، من می‌گویم خودم و تعداد زیاد دیگری که می‌شناسم چند بار تا امروز این قصد را داشته‌ایم. حتی بعضی‌هایمان رفته‌اند....
نبود جذابیت و برنامه‌های گل‌درشت
البته از نبود بودجه هم که بگذریم، نبود جذابیت در  اجرای برنامه‌های فرهنگی و به‌روز نشدن آن‌ها  نقدی مهم است که می‌توان به  نهادها و سازمان‌ها و فعالان فرهنگی  وارد دانست. نسل جوان و نوجوانی که در دنیای امروز  به هر طرف نگاه می‌کنند جذابیت‌های فراوانی می‌بینند (حالا ضدفرهنگی یا هرچه اسمش را بگذاریم) پای این برنامه‌ها خواهند نشست؟
عرصه تولید محتوای امروز عرصه رقابت‌هاست و رسیدن به قله یا نرسیدن به قله را ثانیه‌های طلایی و گام‌های دقیق مشخص می‌کنند. بی‌تردید این ‌یک حقیقت است که با حلوا حلوا گفتن دهان هیچ‌کس شیرین نشده و نمی‌شود.
دست پهلوان‌پنبه‌ها را رو کنیم
حرف به درازا کشید اما این چند سطر آخر را هم بخوانید و تمام. یادم می‌آید زمانی به‌ظاهر پهلوان‌هایی به محله‌های شهرها و ده‌کوره‌ها می‌رفتند و زنجیر دور بازوهایشان می‌بستند و زنجیر پاره می‌کردند و مار می‌گرفتند و... اما وقتی دستشان رو شد و مردم فهمیدند زنجیرهای دور بازوی پهلوان‌پنبه‌ها  از اول پاره بوده و مار داخل جعبه بی‌نیش و دندان است، معرکه‌ها خلوت شد و معرکه‌گیرها بساطشان  برای همیشه جمع شد. مسئولان فرهنگی باید قبول کنند که بعضی افراد که امروز کار فرهنگی می‌کنند شاید همان پهلوان‌پنبه‌های قدیمی هستند نه رستم دستان. بی‌تردید پهلوان‌پنبه‌هایی در گوشه و کنار فضاهای فرهنگی بوده و هستند که امروز فرهنگ و تمدن ما این‌قدر تنهاست که با یک باد گیج و گم ریشه‌هایش که روزگاری در عمق خاک بوده بیرون می‌زند.
حالا چند جمله آخر را بدون تعارف تر با هم بخوانیم. اگر می‌خواهید و می‌خواهیم همچنان انگشت اتهام را به سمت خواننده‌های فرهنگ ستیز و ... بگیریم باید آن سخن معروف را در ذهنمان  مرور کنیم که:«وقتی انگشت اتهام را به سمت فردی می‌گیری سه انگشت دیگرت به سمت خودت است.»
یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳

خطرناک‌ترین فکر!

محمدکاظم انبارلویی
امام خامنه‌ای در جمع مسئولان نظام «بی‌تصمیمی» را خطرناک‌ترین فکر دانستند و فرمودند: «برخی مدیران فکر می‌کنند بی‌خطرترین کار، تصمیم نگرفتن است. چون تصمیم‌گیری احتمال اشتباه و خطر و بعد یقه‌گیری و مچ‌گیری و این چیزها دارد دیگر ، پس کار بی‌خطر این است که انسان تصمیم نگیرد؛ این جزء خطرناکترین کارهاست.»

امام خامنه‌ای تأکید کرد:«خداوند علاوه بر فعل‌ها از ترک فعل‌ها هم حساب‌کشی می‌کند.»
مردم پرسش‌های بی‌پاسخی درباره عملکرد مسئولین در حوزه اقتصاد دارند.
مردم سؤال می‌کنند چرا فساد را زیر جعل مفهوم «ناترازی» پنهان می‌کنند؟
چرا ارزش پول ملی به پایین‌ترین حد ممکن رسیده است؟
چرا نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی به‌ویژه دلار روز‌به‌روز پایین می‌‌آید؟
پاسخ این سؤالات «بی‌تصمیمی» ، «بدتصمیمی» و «ترک فعل» برخی مسئولان اجرایی و نظارتی است! دلیل؟
۱- گزارش‌های رسمی نهادهای نظارتی از اجرای ۶ برنامه توسعه اقتصادی حاکی است دوسوم برنامه اجرا نشده است. گزارشات رسمی دیوان محاسبات از تفریغ بودجه که همه ساله از تریبون علنی مجلس قرائت می‌شود حکایت از عدم اجرای یک‌سوم احکام بودجه و نیز انحراف و بدعملی در اجرای احکام یک‌سوم دیگر بودجه است.
وقتی مسئولی حکمی از احکام بودجه را عمل نمی‌کند دچار بی‌تصمیمی ، ترک فعل و وظیفه قانونی است. وقتی مسئولی حکمی از احکام بودجه را بد اجرا می‌کند یا به تعبیر تفریغ نویسان انحراف از اجرای حکم دارد آثار وجودی این انحراف و بدتصمیمی و بی‌تصمیمی در کسر بودجه ظهور پیدا می‌کند.
دولت‌ها در جبران کسری بودجه یا به سمت استقراض از بانک مرکزی، و چاپ اوراق قرضه می‌روند یا به سمت چاپ اسکناس بی‌پشتوانه.
اینچنین است که ارزش پول ملی کاهش می‌یابد.
۲- بودجه‌های سالانه در دولت‌های مختلف با نقض اصول ۴۴، ۴۵، ۵۳، ۵۲ و ۴۹ روبه‌رو است. از آن بالاتر در اجرا یا عدم تحقق دوسوم آن با ترک فعل مسئولین دچار است. 
این رویکرد باعث شده است ما در درون دولت با دو دولت متفاوت روبه‌رو شویم. دولت ‌«آتشفشان» که با ترک فعل و بدتصمیمی و بی‌تصمیمی هرازچندی تولید و رونق بازار را به آتش می‌کشد. دولت «آتش‌نشان» که مجبور است هر روز که شب را به صبح می‌رساند آبی بر این آتش بریزد. نتیجه این آتشفشانی و آتش‌نشانی شوک به بازار، اخلال در نظام اقتصادی کشور و نقض حقوق عامه از طریق کاهش ارزش پولی ملی شود.
۳- امام خامنه‌ای در دیدار با مسئولین نظام این پدیده شوم را «خطرناک» توصیف کردند و مسئولین نظام را در سه قوه دعوت به ادای تکالیف قانونی خود کردند.
برای خروج از این مسیر خطرناک لازم است اصلاح مالیه عمومی در دستور کار سران قوا قرار گیرد.
کمتر از ۱۰ روز به پایان سال مالی شرکت‌ها و دستگاه‌های دولتی باقی مانده است. میلیاردها دلار در حساب‌های شرکت‌های دولتی- نفتی‌ها، پتروشیمی‌ها، فولادی‌ها و ... رسوب کرده است که بخش اعظم آن باید به عنوان سود، مالیات و حقوق مالکانه دولت(انفال) به درآمد عمومی واریز شود که متأسفانه نمی‌شود.
میلیاردها ریال وجوه نقد در حساب‌های دستگاه‌های دولتی به عنوان مازاد بر مصرف اعتبار رسوب کرده که باید به خزانه برگردد. دیوان اخیرا از وجود وجوه ۲۰ هزار میلیارد تومانی در حساب‌های وزارت راه پرده‌برداری کرد.
فقط همین دو قلم اگر به درآمد عمومی خزانه واریز گردد افسانه کسری بودجه دولت به پایان می‌رسد.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات