صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۳  ، 
شناسه خبر : ۳۷۸۰۹۸
مروری بر یادداشت روزنامه‌های شنبه هفتم تیرماه ۱۴۰۴
ملت عاشق بود، عاشق‌تر شد. ایران هرگز تا این‌حد دوست‌داشتنی نبود. هرگز تا این‌حد یکدل نبودیم؛ و هرگز تا این‌حد عشق به رهبری حکیم و شجاع در دل ما زبانه نکشیده بود.

میدان بهارستان

سید محمدعماد اعرابی

سه روز پس از ترور شهید محسن فخری‌زاده، دانشمند برجسته کشورمان در 7 آذر 1399، نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی کاری کردند؛ کارستان! آنها که پیش‌تر طرح «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» را تدوین و آماده کرده بودند؛ در واکنش به این جنایت رژیم صهیونیستی، ابتدا دو فوریت این طرح را به تصویب رساندند و سپس کمتر از 24 ساعت بعد، در 11 آذر 1399 متن کامل طرح را با جزئیاتش بررسی کردند و به تصویب رساندند. در حالی که فهم غلط و گیجی آزاردهنده دولت تدبیر و امید[!]، ایران را در سطح جهانی منفعل و متضرر کرده بود؛ نمایندگان مجلس شورای اسلامی با این قانون دست جمهوری اسلامی ایران را باز کردند تا واکنشی به 5 سال عهدشکنی اروپا و آمریکا در انجام تعهدات برجامی‌شان و خروج یک‌طرفه آمریکا از برجام نشان دهد.
این قانون بارها مورد تمجید و تأیید رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. ایشان آخرین‌بار در سخنان 31 تیر 1403 «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» را مصداق حضور موفق مجلس در موضوعات جهانی و مسائل مربوط به سیاست خارجی دانستند که دست دولت ایران را در عرصه بین‌المللی پُر کرد: «یک نمونه از کارهای خوب، همین قانون اقدام راهبردی(۷) در مجلس قبل بود؛ این یکی از کارهای بسیار خوب [بود]. البتّه بعضی‌ها اعتراض و عیب‌جویی کردند؛ مطلقاً این عیب‌جویی وارد نیست و کار بسیار درستی بود. این حضور می‌تواند خیلی مؤثّر [باشد].»
مجلس همچنان می‌تواند حضور موفق و تأثیرگذاری در موضوعات جهانی و مسائل بین‌المللی مربوط به ایران داشته باشد. هفته گذشته طرح تعلیق همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. پس از تصویب این طرح با توجه به عملکرد جانبدارانه و غیرحرفه‌ای آژانس، همکاری ایران با این نهاد متوقف خواهد شد. طرح‌هایی مانند توقف همکاری با آژانس، خروج از ان‌پی‌تی و... با توجه به عملکرد آژانس در افشای اطلاعات کشور برای دشمنان، کاملا منافع ملی ایران را تأمین می‌کند. این طرح‌ها از پشتوانه منطقی خوبی نیز برخوردار است و طبق تجربه تاریخی ایران در دهه‌های گذشته می‌تواند کاملا در سطح افکار عمومی داخلی و خارجی اقناع‌کننده باشد. بازرسی‌های آژانس در تمامی این سال‌ها بیش از آنکه جنبه فنی و کارشناسی داشته باشد، در خدمت تکمیل اشراف اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی بر تأسیسات فنی و سرمایه‌های انسانی ایران بود.
۱۰ آگوست ۲۰۱۲ «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در کنفرانس خبری‌اش گفت: «ما «چشم» داریم و می‌توانیم برنامه [هسته‌ای] ایران را مشاهده کنیم.» وقتی خبرنگار منظور او را درباره «چشم» پرسید، کارنی گفت: «بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، آنها آنجا هستند.» آن روزها تنها بازرسی‌های متعارف آژانس از ایران انجام می‌شد اما نسخه‌ای از همین بازرسی‌های متعارف در رویه خلاف چارچوب آژانس در اختیار آمریکا قرار می‌گرفت.
«ارنست مونیز» وزیر انرژی اسبق آمریکا در مقاله‌ای برای نشریه «فوروارد» رابطه بازرسان آژانس با آمریکا را کمی بیشتر توضیح داد: 
«از سال 1980، ما همه بازرسان آژانس را در آزمایشگاه ملی لوس‌آلاموس تربیت کرده‌ایم. ما برای آنها ده‌ها دوره آموزشی برگزار کرده و اطمینان حاصل ‌کردیم که آنها از پیشرفته‌ترین تجهیزات و ابرازهای الکترونیکی برخوردار هستند که اکثر آنها هم ساخت خود ما است.» درواقع بازرسان آژانس را می‌شد منابع اطلاعاتی آمریکا در داخل خاک ایران به حساب آورد، این گویاترین اعترافی بود که یک مقام رسمی آمریکایی درباره بازرسان آژانس انجام داد.
سال ۱۳۹۴ وقتی دولت تدبیر و امید[!] توافق خسارت‌بار برجام را پذیرفت؛ علاوه‌بر بازرسی‌های متعارف آژانس، پروتکل الحاقی را نیز پذیرفت و باز هم علاوه‌بر آن رژیم بازرسی‌های ویژه‌ای را پذیرفت که دست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را برای هر اقدامی در داخل ایران باز می‌کرد.
باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا در مقاله‌ای که برای «واشنگتن‌پست» نوشت از بازرسی‌های اعمال‌شده بر ایران در برجام به عنوان برگی برنده‌ سخن گفت: «ایران اکنون تحت جامع‌ترین رژیم بازرسی‌ای قرار گرفته که تاکنون برای نظارت بر یک برنامه هسته‌ای 
[درباره آن] مذاکره شده است.» جو بایدن رئیس‌جمهور سابق آمریکا نیز همین نظر را داشت و توصیف جالبی را برای توافق برجام به کار برد: «توافقی که چشم و گوش را در درون برنامه هسته‌ای ایران قرار می‌داد.»
«اندیشکده بروکینگز» با تحلیل رژیم بازرسی‌های ویژه برجام، آن را فرصتی تازه برای ایالات متحده خواند و طی یادداشتی از«جاشوا رونر» استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، نوشت: 
«حضور بازرسان فرصت‌های جدیدی برای جمع‌آوری اطلاعات فراهم خواهد کرد. نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی از گزارش‌های بازرسی درباره برنامه هسته‌ای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزه‌های علمی و زیرساخت‌های صنعتی ایران را نیز بررسی کنند.»
مجلس شورای اسلامی با تصویب قانون «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» مُهر پایانی بر این بازرسی‌های ویژه زد اما چشم شیطان هنوز کور نشده است و حالا پس از نبرد ۱۲ روزه اخیر تقریبا با اطمینان می‌توانیم بگوییم همان بازرسی‌های متعارف آژانس نیز در خدمت نهادهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل قرار گرفته‌اند. طرح مجلس برای توقف همکاری‌ها با آژانس از این منظر می‌تواند منجر به امنیت بیشتر برای کشور شود. مجلس علاوه‌بر این می‌تواند با استفاده از ابزارهای قانونی محاسبات دشمن را نیز تغییر دهد.
اگر آمریکا و رژیم صهیونیستی (حتی به دروغ) نگران غنی‌سازی اورانیوم در ایران هستند؛ باید به آنها نشان داده شود تجاوز و حمله به ایران نگرانی آنها را رفع نخواهد کرد بلکه این نگرانی را بیشتر خواهد کرد. موظف کردن سازمان انرژی اتمی به غنی‌سازی 90 درصد و فراتر از آن با همین هدف توسط مجلس شورای اسلامی می‌تواند انجام شود. آمریکا و متحدان اروپایی‌اش با تبلیغات فریبکارانه غنی‌سازی 90 درصدی را به منزله استفاده نظامی از صنعت هسته‌ای تصویر می‌کنند در حالی که این ادعا کاملا خلاف واقع است. به یاد بیاوریم سوخت اولیه رآکتور تحقیقاتی تهران در بدو تأسیس، اورانیوم غنی‌شده 93 درصد بود. این رآکتور سال 1346 توسط شرکت آمریکایی AMF ساخته شد و به بهره‌برداری رسید و همین شرکت طبق قرارداد ملزم به تأمین سوخت آن بود که در سال 1980 (1358) دولت آمریکا دیگر اجازه صادرات سوخت به ایران را نداد. اکنون رآکتورهای تحقیقاتی متعددی در سطح جهان وجود دارد که با اورانیوم غنی شده 90 درصد و بالاتر از آن به فعالیت می‌پردازند.
مجلس اما در نقش‌آفرینی بین‌المللی خود نباید فقط در حوزه هسته‌ای محدود بماند. در جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، آمریکا علاوه‌بر میدان‌داری غیرمستقیم جنگ در حمایت از اسرائیل، مستقیما نیز وارد نبرد شد و به خاک ایران تجاوز کرد. بنابراین کاملا منطقی است که جمهوری اسلامی ایران با شناسایی نقاط تهدیدآفرین در خاک آمریکا، خود را برای رفع تهدید آماده کند. در این چارچوب مجلس می‌تواند با موظف کردن 
وزارت دفاع به ساخت موشک‌های قاره‌پیما(ICBM) با هدف اقدام متقابل نسبت به مراکز تهدیدکننده امنیت ایران در خاک آمریکا، گام بلندی در تأمین منافع ملت ایران بردارد. عملکرد موفق موتور سوخت جامد سلمان در ماهواره‌برهای سری قائم به‌خوبی نشان می‌دهد دستیابی به موشک‌های قاره‌پیما با بُرد حداقل 12 هزار کیلومتر کاملا در دسترس جمهوری اسلامی ایران است. آمریکا با حمله مستقیم به خاک ایران بازی خطرناکی را آغاز کرد که کمترین تاوان آن باید نگرانی دائمی از اصابت موشک‌های ایران به اهداف مدنظر در خاک آمریکا باشد.
مجلس همچنین پیش‌تر طرحی برای اخذ عوارض عبور کشتی‌ها  از تنگه هرمز را در دستور کار داشت. این طرح با توجه به شرایط کنونی می‌تواند با فوریت و جدیت بیشتری دنبال شود. از حدود 30 مایل (48 کیلومتر) عرض تنگه هرمز، 12 مایل(19 کیلومتر) آن کاملا در آب‌های سرزمینی ایران و 12 مایل دیگر آن طبق قوانین بین‌المللی تحت نظارت ایران قرار دارد. تنها حدود 6 مایل(9 کیلومتر) از عرض این تنگه خارج از حوزه فعالیت ایران جای می‌گیرد که فقط قابل استفاده برای لنج‌ها و کشتی‌های کوچک است. جمهوری اسلامی ایران طبق قوانین بین‌المللی حق دارد برای تأمین امنیت این آبراه حساس اقدام به اخذ عوارض عبور برای همه کشتی‌ها و یا کشتی‌های متعلق به کشورهایی که مخل امنیت منطقه هستند، کند. اخذ عوارض عبور از کشتی‌ها اتفاقی خارق‌العاده نیست. مالزی نیز با این استدلال که تأمین امنیت تنگه مالاگا برای این کشور هزینه‌بر است، به دنبال اخذ عوارض از کشتی‌های عبورکننده از این تنگه است.
نبرد 12 روزه ایران و اسرائیل، دست مجلس شورای اسلامی را برای نقش‌آفرینی مؤثر به نفع ایران در تحولات جهانی بیشتر از گذشته باز کرده است. بهارستان‌نشینان برای تکمیل پیروزی نیروهای مسلح می‌توانند میدانی تازه باز کنند و با ضربه به محاسبات دشمن متجاوز، آنها را از اقدام خود پشیمان کنند.

آمدند، عاشق کردند، رفتند!

غلامرضا صادقیان

مردم ایران را هیچ‌گاه این‌قدر عاشق ندیده بودم! عاشق وطن! عاشق خودشان! عاشق رهبرشان! من با الزامات علمی یک فرضیه جامعه‌شناسی بیگانه نیستم، اما دعوی من که می‌تواند به لحاظ جامعه‌شناسانه، پژوهش علمی شود، این است که برای ملت ایران هیچ‌گاه تا این‌حد فرصت و بستر یکی‌شدن و عبور از غفلت‌ها فراهم نبوده است. ملت ایران ملتی عاشق وطن و خاک و اسطوره‌های دینی و ملی بود، اما این عشق، دیری بود فرصت زبانه‌کشیدن نیافته بود و پوستین عیوب و غفلت‌ها را ندریده بود. دیروز یک فروشنده هرچند دقیقه از مغازه خود بیرون می‌آمد و در گعده‌ای با مغازه‌داران اطراف می‌گفت «من از این پس سرباز خامنه‌ای‌ام»! همکارم می‌گوید آشنایانش که روی خوشی به نظام نداشتند می‌گویند «از اینکه آقای خامنه‌ای یک‌قدم در دفاع از غنی‌سازی عقب ننشست، خیلی سربلند شدیم».
باید این عشق به رهبری و عشق به وطن را جلای دیگری می‌دادیم و این از دست ما برنمی‌آمد و دشمن ما ناخواسته فرصت و زمینه آن را فراهم کرد. «هر که را جامه ز عشقی چاک شد/ او ز حرص و عیبْ کُلّی پاک شد/ شاد باش‌ای عشق خوش سودای ما/‌ای طبیبِ جمله علت‌های ما/‌ای دوای نَخوت و ناموس ما/‌ای تو افلاطون و جالینوس ما/ جسم خاک از عشق بر افلاک شد/ کوه در رقص آمد و چالاک شد/ عشقْ جانِ طور آمد عاشقا/ طور مست و 
«خَرَّ مُوسی‏ صَعِقا». 
ملت ایران ملتی نو شد. آن احمق‌ها که فکر می‌کردند اگر فرماندهان نظامی و دانشمندان را ترور کنند، مردم با آنان همراهی می‌کنند، حالا برای جبران این حماقت خود هر لحظه به شکلی دیگر درمی‌آیند و لیچار می‌گویند. 
ملت عاشق بود، عاشق‌تر شد. ایران هرگز تا این‌حد دوست‌داشتنی نبود. هرگز تا این‌حد یکدل نبودیم؛ و هرگز تا این‌حد عشق به رهبری حکیم و شجاع در دل ما زبانه نکشیده بود.

عبرت جنگ

علی مرادی مراغه ای 

اکنون که پس از یک اعلام آتش‌بس از سوی ترامپ، جنگ ۱۲ روزه پایان یافته، هیچ تضمینی برای شروع دوباره آن در آینده وجود ندارد مگر آنکه بجای محدود شدن و مشغول شدن به جشن پیروزی البته از سوی همه طرفها، به درسهای آن و فراهم کردن اسباب و زمینه های مختلف برای ممانعت از گُر گرفتن دوباره شعله های جنگ خانمانسوز گرفته شود.
این اشتباه است که باور کنیم علل حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران حداقل تنها برای ممانعت از امکان دستیابی ایران به سلاح‌های کشتار جمعی بوده، استراتژی حمله به کشورهای خاورمیانه به بهانه جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی خیلی نخ نما شده همانطور که همین ادعاها در حمله به عراق کاملاً نادرست از آب در آمد.
سیاست اصلی اسرائیل، تضعیف ایران و کوچک شدن آن بوده که در این میان، برخی اپوزیسیون نیز از هول حلیمِ قدرت به دیگ افتادند و در کنار متجاوز قرار گرفته خود را مفتضح کردند!
شکی نیست که احتمالات و گمانهای اسرائیل به عنوان آغازگرِ جنگ، غلط از آب در آمد چرا که، علاوه بر اینکه رفتار مردم ایران برعکس انتظار اسرائیل و دوستانش بود، رفتار کشورهای مسلمان نیز برعکس انتظارشان بود!
چون، کشورهای سنی در کنار ایرانِ شیعه قرار گرفته اسرائیل را به دلیل آغازگر جنگ بشدت مورد انتقاد قرار دادند! در حالیکه، در دوران جنگ ایران و عراق، کشورهای عربی به جز سوریه در کنار عراق قرار گرفته بودند.
حسنی مبارک(رئیس جمهور مصر)، ملک حسین( پادشاه اردن) و ملک فهد(پادشاه عربستان)، همگی از صدام و عراق حمایت کردند.
مصر سلاح فرستاد، اردن داوطلب اعزام کرد و سعودی‌ها از جنگ صدام حمایت مالی کردند آنها حتی به آمریکا توصیه های مکرر می کردند برای کمک به صدام.
و عجیب اینکه در آن زمان، اسرائیل که صدام را خطر اصلی برای خود می دانست آمریکا را به شدت و مکرر تحت فشار قرار می داده تا به ایران کمک کند!
رهبران اسرائیل، به ویژه اسحاق رابین و شیمون پرز، فشار قابل توجهی را برای تعامل آمریکا با تهران بر آمریکا وارد کرده اند و ایران-کنترا از بسیاری جهات ایده آنها بود…!
علت این رفتار متناقض کشورهای عربی و مخصوصا اسرائیل در این چهل سال واضح است آن زمان اسرائیل تهدید اصلی را عراق می دانست و این زمان ایران.
یکی از درسهای همیشگیِ جنگ و روزهای سخت، شناخت دوستان واقعی و دشمنان واقعی است مخصوصا دوستانی که چون یالانچی پهلوان چندین دهه بوده که ایران را به عنوان کشور دوست معرفی کرده اما در روزهای سختِ جنگ، سیاست بی تفاوتی و گهی به نعل و گهی به میخ را در پیش گرفت یعنی روسیه.
درس دیگر این جنگ اینکه، حتی در قرن بیست و یکم نیز دیپلماسی و حقوق بین‌الملل بدون فناوری پیشرفته نظامی ناتوان هستند! و البته قدرت اصلی قبل از هر گونه فن آوری نظامی، مردم هستند و راه حل واقعی مسائل در درون کشور و بازگشت بسوی مردم .
اما درسی مهمتر و اساسی تر، تحلیل اشتباهات و نقاط قوت و مخصوصا نقاط ضعف است.

سنگر نفوذناپذیر جهان ایرانی

خسرو طالب‌زاده
جنگ 12‌روزه اسرائیل -و درواقع ناتو به رهبری آمریکا- علیه ایران با آتش‌بس به پایان رسید؛جنگی که زوایای چرایی و چگونگی و مهم‌تر از آنها، پیامدهای درونی و منطقه‌ای و جهانی آن هنوز در پس پرده تاریکی و ناشناخته است. پرده نخست این جنگ با ترور فرماندهان ارشد نظامی، برق‌آسا، بهت‌آور و رعب‌افزا آغاز شد. پرده دوم این جنگ با حملات موشکی ایران رقم خورد و توازن قوای نظامی به سوی برابری پیش رفت. خیلی زود بخشی از کاستی‌های امنیتی ترمیم و تا حدی از گستره نفوذ شبکه جاسوسی و اقدامات داخلی دشمن کاسته و کمی از تله‌ها شناخته و شکاف‌های اطلاعاتی پوشیده شد.

خط تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی محور اسرائیل/آمریکا بر سخن‌های آشنا و پرتکراری یعنی محو اسرائیل و مرگ بر آمریکا به‌عنوان علل آغاز جنگ تأکید و بر‌اساس‌این توجیه می‌شد و سامان گرفت و به این بهانه‌ها کوشیدند تا نابودی پایگاه‌های هسته‌ای و نظامی به‌عنوان هدف اساسی جنگ معرفی و تبلیغ شود. نهادهای بین‌المللی و برخی کشورهای اروپایی در برابر شعار ایران غیرهسته‌ای خاموش و منفعل ماندند تا شاید این «کار کثیف»!

و پردردسر به دست اسرائیل برای همیشه پایان گیرد. اما چیزی در ورای این تبلیغات و توجیهات هنور پوشیده می‌شد و چند روزی باید می‌گذشت تا علت غایی و نیت پنهان آغازگران جنگ آشکار می‌شد. مروری بر نوع ترورها و مراکز و شهرها و مناطق شهری در تهران و دیگر شهرهای بمباران‌شده و در کنار آن، اظهارات جسته و گریخته و کنایه‌گونه هم‌تیم‌های متحد جنگ‌افزوز به تغییر رژیم، قصد اصلی آغازگران جنگ را شفاف‌تر کرد. به نظر می‌رسد این جنگ به‌مثابه جنگ تمام‌عیار مدرن تنها بر قدرت اطلاعاتی و شبکه نفوذ و تجهیزات پیشرفته جنگ هوشمند و قدرت برتر نیروی هوایی طراحی نشده بود، بلکه نوعی مطالعات جامعه‌شناسی و اقتصادی هم به پیوست داشت.

مطالعات متعارفی که همه داده‌های آماری و تحلیل‌های کمّی آن از شکاف میان حکومت و مردم حکایت می‌کردند. این‌گونه مطالعات اگرچه در زمینه و زمانه اجتماعی خاص خود، بخشی از واقعیت را نشان می‌دهند و در متن درون نظام نشانه‌های ثبوتی دارند، اما همان‌قدر که می‌توانند ابزار درست تحلیل و شناخت باشند، همان‌قدر هم می‌توانند فریبنده و گمراه‌کننده باشند، زیرا کاربرد این مطالعات متعارف برای جنگ‌افروزی و تجاوز چیزی را نادیده می‌انگارند و پنهان می‌سازند و آن، فهم و درک مفهومی عمیق از پدیده‌ای تاریخی و فرهنگی به نام ایران است. مطالعات جامعه‌شناختی تجربی مفهوم ایران را به‌عنوان موضوع و سوژه تحقیق می‌شناسند و به آن اعتبار می‌بخشند و ایران را در این رویکرد کمیت‌گرا و قشرنِگر در نمودهای اجتماعی آن  بازنمایی می‌کنند؛ 

در تراز مفاهیمی مانند: جشن نوروز، سفره هفت‌سین، شب یلدا، معماری ایرانی، صنایع دستی، غذاهای سنتی قابل سنجش و فهم است. نمود فرهنگی به آنچه می‌بینیم، می‌شنویم، لمس می‌کنیم و در سطح جامعه مشاهده‌پذیر است، اشاره و تأکید دارد. اما نمودها، تجلیات بیرونی و قابل مشاهده فرهنگ‌اند. اما بودِ فرهنگی ایرانی به هستی و جهان، روح و لایه‌های عمیق و پنهان فرهنگ اشاره دارد. لایه‌هایی را که گویی در اقلیم‌های عرفان، ادبیات و شعر و داستان ایرانی دقیق‌تر و عمیق‌تر می‌توان درک کرد تا با مطالعات جامعه‌شناختی و وانمودشده بودها. این ابرمسئله عظیم و رخنه عمیق در مطالعات فرهنگی در ایران و شرق‌شناسی و باستان‌شناسی است که هنوز میان فرهنگ و تمدن نتوانسته به فهم عمیق و خودشناسی تاریخی و اینجایی و اکنونی دست یابند. این بود در زندگی روزمره قابل شناخت نیست و اقلیم نمودها قابل شناخت تجربی و پوزیتویستی نیست.

یکی از لحظات و اوقاتی که بود فرهنگی ایرانی سیمرغ‌وار بر آسمان و زمین نمودها و مسائل خُرد و درشت درونی سر برمی‌آورد و سایه می‌گستراند و در لایه رویین چهره می‌گشاید، لحظه رخداد آزرم و جنگ میان ایرانیان و انیران است؛ لحظه‌ای که نیروی ناخودآگاهی تاریخی و فرهنگی خود را در قالب پندار و گفتار نیک و خاطره‌ها و حافظه‌های آشنا و صمیمی آزاد می‌کند. گوش‌های درخشان از فروزش این خیزش بودِ فرهنگی ایرانی در جنگ ایران و عراق رخ نمود و چهره‌گشایی کرد و مفهوم بودِ ایرانی در برابر تجاوز دشمن خارجی و بی‌اعتنا به و چشم‌پوشی از نمودهای متکثر و فریبنده سیاسی، نژادی، زبانی، مذهبی، جنسیتی و نسلی به آوردگاه دشمن خارجی و متجاوز به میهن یورش برد و پرتوی از هستی و جهان ایران و ایران اسلامی را نشان داد.

‌ژان بودریار، نظریه‌پرداز پست‌مدرن و جنجالی فرانسوی، در کتاب نکته‌سنجانه و تیزبینانه خود به نام آمریکا (1986) به موضوعی عمیق در واکاوی سرشت این بودِ فرهنگی و تاریخی در گستره جهان در قیاس با بودِ فرهنگی آمریکا به‌مثابه سرزمین پست‌مدرن اشاره دارد. بودریار در این کتاب که گونه‌ای روایت و سفرنامه تحقیقی از شهرها و فضاها و سرزمین‌های آمریکاست، می‌گوید مکتب اصالت عمل و پراگماتیسم آمریکایی خاص این سرزمین است و خاستگاهش در این خاک ریشه دارد و تنها از این سرزمین می‌توانست رشد و نمو کند، به ثمر بنشیند و شاخ و برگ گیرد، زیرا در این سرزمین ناکجاآبادی و فراواقعیت که شعار آمریکایی رؤیایت را بساز (make your dream) نمودار و بازنمایی می‌شود، رؤیا و عمل تقریبا همساز و یکسان و برهم‌‌نهاده‌ هستند، یعنی چیزی که در جاهای دیگر صرفا یک آرمان یا رؤیای دست‌نیافتنی تلقی می‌شود، در آمریکا به‌سرعت و به طور مستقیم به عمل و واقعیت تبدیل می‌شود که آن را تحقق یوتوپیا از پیش می‌خواند. برای بودریار، آمریکا سرزمین و فضایی است که رؤیا بی‌واسطه و بلادرنگ به عمل می‌انجامد و ایده‌ها و آرزوها به‌سرعت به پروژه‌ها، محصولات و شیوه‌های زندگی تبدیل می‌شوند. برای مثال، هالیوود فقط صنعت فیلم‌سازی نیست، بلکه تجسم رؤیاها و اسطوره‌های مدرن آمریکایی است که به صورت تصویری و جذاب به مخاطبان عرضه می‌شود و بر واقعیت زندگی آنها تأثیر می‌گذارد.

در مقابل، بودریار اروپا و کشورهای دارای تاریخ و تمدن را اقلیم‌هایی می‌داند که در میان رؤیا و عمل، اقلیم سومی به نام تاریخ وجود دارد که در تعاملی پیچیده و چندلایه با دو اقلیم دیگر است. این سه اقلیم و سه عنصر نه‌تنها همواره همسو نیستند، بلکه گاهی در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. تاریخ و گذشته‌ای غنی «عمل» را اغلب به بار سنگین ادب و سنت دیرینه مقید می‌کند و مهار می‌زند؛ بنابراین تمایز اصلی این است که در آمریکا، دو سطح (رؤیا و عمل) تقریبا هم‌تراز و فاقد ارجاع به گذشته‌اند، درحالی‌که در کشورهای دارای تمدن و تاریخ، سه اقلیم و سطح رؤیا، عمل و تاریخ در یک دیالکتیک پیچیده و مستمر با هم قرار دارند. این کشورها هنوز به معنا و ریشه اهمیت می‌دهند، درحالی‌که آمریکا به سمت واقعیتی بدون ریشه پیش می‌تازد؛ چون تاریخ ندارد. نکته‌ای که درباره اسرائیل بی‌تاریخ و متجاور نیز راست است. فقدان درک این تمایزها، پیامدهای زیان‌بار و هولناکی برای مطالعات اجتماعی و اقتصادی ارتش آمریکا و اسرائیل (به‌مثابه یک نظام فراواقعیتی) در فهم و درک کشورهای دارای تمدن و فرهنگ تاریخی داشته است. ریشه نظری شکست ارتش آمریکا در جنگ درازمدت در ویتنام، افعانستان، عراق و... در فهم همین تمایزها‌ست. شکست کشوری بی‌تاریخ یا تاریخ دست‌ساخته هالیوودی در برابر کشورهای تاریخی و دارای تمدن و فرهنگ.

جهان ایرانی، جهان سه‌اقلیمی است که در سه شعار پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک استوار و پایدار مانده است. ایرانیان با ریشه در تاریخ و تمدن هزاران‌ساله خود و مؤدب به ادب و فرهنگ پارسی و ایران اسلامی و برخوردار از گنجینه‌ای از ادبیات و شعر و هنر متکثر و گوناگون، اما هم‌بسته خود در بزنگاه‌های تاریخی همواره ایرانی می‌اندیشیده و کردار آنها فراورده گفتار نیک است که گویی همان حکمت عملی و مجرای تبدل پندار نیک به کردار نیک است و این منطق و گفتار جهان ایرانی به‌آسانی آنها را در تفکیک میان وضعیت ناگوار و نابخردانه خود با وضعیت جنگ میان ایرانیان و انیران یاری می‌دهد و پرستاری می‌کند.

براساس‌این، برای ایرانیان شناخت و تمییز میان وضعیت ناگوار و بحرانی زندگی اینجایی و اکنونی با حقیقتی هزاران‌ساله که با آن زیسته و در این فضا هر صبح و شام نفس کشیده، سخت و دشوار نبود و آن حقیقت، حرمت و کرامت سرزمین مادری است. هرچه باشد و هرچه وضعیت زندگی سخت و دشوار باشد و جفاها و بی‌اعتنایی‌ها در دیده‌ها نمایان باشد، اما حرمت سرزمین مادری با هیچ چیز قابل تشبیه نیست و این سرزمین نباید به پای چکمه‌های دشمن ایرانی آلوده شود.

پرده سوم جنگ با مردم آغاز شد و به دست آنها نقشه پنهان و علت غایی جنگ شکست خورد و ورق برگشت. جنگ رسانه‌ای تیم جنگ‌افروزان نبردی میان صدای آمریکا، اسرائیل اینترنشنال و... با رسانه‌های رسمی نظام نبود، بلکه این آوردگاه رسانه‌ای، آوردگاهی میان فردوسی، حافط و سعدی و سنایی بود که روح و ضمیر ناخودآگاه ایرانی را نمایندگی و بازنمایی کرده و می‌کنند و این چهره‌ها مزار نیستند که بتوان آنها را بمباران کرد، بلکه نمودهای خاطره‌ها و حافظه دیرینِ سرزمین مادری ایران و بودِ فرهنگی و تاریخی ایران اسلامی‌اند که با هیچ بمب سنگرشکن و هواپیماهای مدرن و هوشمندی نابود‌شدنی نیستند.

پرده سوم با حضور آگاهانه و نقش‌آفرینانه و هوشمندانه مردم در نه‌گفتن به فراخوان پیاده‌سوار ارتش اسرائیل و آمریکا شدن، رقم خورد و حماسه‌ساز شدند. اسرائیل و آمریکا و ناتو بیش از موشک و ترور به فرهنگ و درایت ایرانی باختند و ایرنیان اجازه ندادند تا شعار آمریکایی و اسرائیلی رؤیاهات را بساز، بر پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک چیره شود.

همین مردم بودند که با وجود آنکه دهه‌ها رسانه‌های غیرملی داخلی آنها را مستعد فریب و گمراهی و مرعوب‌شدن در برابر تهاجم رسانه‌ای و فرهنگی شبکه‌های اجتماعی و مجازی می‌خواندند و می‌دانستند و سزاوار فیلتر و ارشاد‌شدن، در بحبوحه جنگ در سنگر نفوذناپذیر جهان فرهنگی و درایت ایرانی جانانه ایستادند و گامی به عقب برنداشتند و دشمن را در تداوم جنگ مأیوس و سرافکنده کردند. پیروز نهایی این جنگ همین مردم‌اند که باید مدال شجاعت و حکمت و درایت به سینه آنها سنجاق شود. آنها بودند که کار را تمام کردند و این تنها سنگری بود که دشمن نتوانست در آن رخنه کند. اکنون نوبت نظام است که تعریف و تفسیر خود از مردم را دگرگون‌ و مرزهای فراواقعیتی میان خود با آنها را کمتر کند.

بایسته‌های پساجنگ

مسعود پیرهادی
جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی، اگرچه با پیروزی‌های متعدد و استراتژیک ایران در عرصه نظامی و تقویت بازدارندگی همراه بود، اما همان‌قدر که پیروزی‌آفرین بود، هشداردهنده نیز هست. در ورای این نبرد کوتاه اما عمیق، ضرورت‌هایی تازه برای بازآرایی ساختارهای دفاعی، بازسازی سرمایه اجتماعی، به‌روزرسانی دیپلماسی منطقه‌ای و تقویت تاب‌آوری اقتصادی پدیدار شده است. اکنون جمهوری اسلامی ایران در نقطه‌ای ایستاده که اگر این بایسته‌ها را جدی بگیرد، می‌تواند آینده‌ای باثبات‌تر و مقتدرانه‌تر رقم بزند.
برای ترسیم دقیق و آینده‌نگرانه، ۲۰ اقدام را در چهار حوزه‌ کلان نظامی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تقسیم کنیم. برخی راهبردی‌اند و برخی عملیاتی، ولی همه‌شان برای تثبیت دستاوردها و ارتقای جایگاه جمهوری اسلامی پس از یک نبرد تمام‌عیار، حیاتی‌اند.
«نظامی و امنیتی»
 ۱. بازآرایی سازمان رزم و تکمیل نقاط ضعف احتمالی در پدافند و آفند
 ۲. افزایش بودجه نظامی با تمرکز بر تسلیحات هوشمند، پهپادی و سایبری
 ۳. تقویت پدافند غیرعامل برای زیرساخت‌های حیاتی
 ۴. تثبیت محور مقاومت با ارسال کمک‌های بازسازی و آموزش‌های پساجنگ به گروه‌های هم‌پیمان
 ۵. توسعه صنایع دفاعی بومی با تأکید بر صادرات تکنولوژی نظامی به هم‌پیمانان
«سیاسی و دیپلماتیک»
 ۶. شروع گفت‌وگوهای استراتژیک با چین، روسیه و همسایگان پیرامون نظم منطقه‌ای جدید
 ۷. بهره‌برداری هوشمندانه از فضای افکار عمومی جهانی برای مشروعیت‌بخشی به مواضع ایران
 ۸. فعال‌سازی مجدد دیپلماسی عمومی و فرهنگی در غرب آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین
 ۹. بازطراحی سیاست خارجی مبتنی بر بازدارندگی فعال و گفت‌وگو از موضع قدرت
 ۱۰. افزایش تعامل با نخبگان و اندیشکده‌های جهانی برای تبیین روایت ایرانی از نبرد
«اجتماعی و فرهنگی»
 ۱۱. برگزاری کارزارهای همدلی ملی برای تقویت روحیه انسجام و اعتماد عمومی
 ۱۲. توجه جدی به خانواده‌های شهدای جنگ ۱۲روزه و مستندسازی این حماسه برای نسل‌های آینده
 ۱۳. تولیدات فرهنگی هنری (فیلم، سریال ، کتاب و بازی) درباره این نبرد و پیامدهای آن
 ۱۴. راه‌اندازی اردوهای بازدید از مناطق مقاومت برای تقویت روحیه جهادی نسل جوان
 ۱۵. اصلاحات تدریجی در سیستم‌های اداری، قضایی و آموزشی برای افزایش سرمایه اجتماعی و رضایتمندی عمومی
«اقتصادی و زیرساختی»
 ۱۶. جهش در تولید تجهیزات و صنایع راهبردی برای خودکفایی پایدار
 ۱۷. ایجاد سپر اقتصادی از طریق توسعه تجارت با کشورهای مستقل و بلوک‌های غیروابسته
 ۱۸. حمایت فوری و جدی از بخش خصوصی برای بازسازی سریع نقاط آسیب‌دیده و افزایش تاب‌آوری اقتصاد
 ۱۹. به‌روزرسانی نظام یارانه و معیشت برای پوشش حداکثری طبقات ضعیف در دوره پساجنگ
 ۲۰. سرمایه‌گذاری در حوزه اقتصاد دیجیتال، انرژی‌های نو و هوش مصنوعی برای پرش تمدنی
این بیست مورد که در چهار دسته کلان قرار می‌گیرد باید نصب‌العین مسئولان باشد تا هر چه سریع‌تر بتوانیم قوی‌تر از قبل رسالت جمهوری اسلامی را پیش ببریم.
بر این اساس، ضرورت‌های اجرایی و عملیاتی ما به شرح زیر است:
الف) تقویت بازدارندگی در لایه‌های دفاعی نوین
با بهره‌گیری از تجربیات میدانی، دکترین‌های دفاع فعال، جنگ سایبری، و دفاع هوایی باید روزآمدتر و چندلایه‌تر شوند.
ب) توسعه سامانه‌های تهاجمی هوشمند و نقطه‌زن
جنگ ثابت کرد توان تهاجمی باید هم دوربرد باشد و هم دقیق. ارتقای موشک‌های هایپرسونیک، پهپادهای هوشمند و مین‌ریزی دریایی ضروری است.
ج) تعمیق عمق راهبردی در منطقه
از یمن تا عراق و لبنان، باید شبکه‌های پشتیبانی لجستیکی، رسانه‌ای و رزمی تعمیق یابند. در جنگ، اتصال جبهه‌ها یک برگ برنده خواهد بود.
د) مهندسی مجدد سیاست ارعاب رسانه‌ای دشمن
در کنار نظامی‌گری، جنگ رسانه‌ای تعیین‌کننده بود. باید با بازتعریف روایت‌ها، جنگ شناختی را در سطح بین‌الملل مدیریت کرد.
ه) گسترش روابط راهبردی با بلوک غیرغربی
روسیه، چین، آمریکای لاتین، آفریقا و برخی کشورهای آسیایی باید در قالب یک بلوک مستقل حامی نظم چندقطبی جدید همراه شوند.
و) تسریع در اصلاح ساختارهای اقتصادی مقاومتی
امنیت پایدار بدون اقتصاد پایدار ممکن نیست. حذف ناترازی‌ها، اصلاح بانک‌ها، و حمایت هدفمند از تولید ضروری است.
ز) نهادینه‌سازی رزمایش‌های مردمی دفاع شهری
تجربه جنگ نشان داد مشارکت عمومی حیاتی است. باید سازمان‌های بسیج شهری و استانی برای دفاع غیرنظامی تقویت و فعال شوند.
ح) اصلاح نظام ارتباطات اضطراری و سایبری
در شرایط بحرانی، قطع اینترنت یا اختلال در سامانه‌های هوشمند آسیب‌پذیری ایجاد می‌کند. استقلال سایبری باید یک اصل شود.
ط) ساماندهی روایت بین‌المللی از نبرد
با مستندسازی دقیق عملیات، جنایات دشمن و روایت فداکاری‌ها، می‌توان وجدان جهانی را فعال کرد. حمایت از رسانه‌های جهانی مؤثر خواهد بود.
ی) تجدید ساختار مدیریت بحران و پدافند غیرعامل
نقاط ضعف در امداد، پناهگاه‌ها و توزیع خدمات اساسی باید شناسایی و در قالب طرح ملی ارتقاء یابند.
ک) اصلاح و به‌روزرسانی روابط با متحدان سنتی
روابط با حزب‌الله، انصارالله، حشدالشعبی و سایر گروه‌های مقاومت باید در قالب ساختارهای راهبردی جدید نهادینه شود.
ل) تثبیت دستاوردهای امنیت روانی در جامعه
مردم باید احساس امنیت و پیروزی کنند. این نیازمند بازسازی رسانه‌ای، روانی و اجتماعی بعد از جنگ است.
م) پیگیری حقوقی جنایات رژیم صهیونیستی و حامیانش
با مستندات جنگ، تشکیل پرونده‌های بین‌المللی علیه عاملان و حامیان جنایات جنگی باید در دستور کار باشد.
ن) راه‌اندازی صندوق بین‌المللی بازسازی جبهه مقاومت
کشورهای اسلامی و آزادگان جهان باید در بازسازی لبنان، سوریه، یمن و غزه مشارکت کنند؛ ایران می‌تواند محور این کمپین باشد.
س) تقویت پیوست اعتقادی دفاع ملی
جنگ با رژیم کودک‌کش تنها جنگ سیاسی یا امنیتی نیست. باید مفاهیم جهاد، مقاومت، شهادت و عزت در جامعه احیا شود.
ع) بازطراحی ساختارهای آموزش و پرورش برای تاب‌آوری ملی
باید نسلی پرورش یابد که در برابر فشارهای ترکیبی غرب (اقتصادی، فرهنگی، نظامی) مقاوم باشد.
ف) تحول در دیپلماسی عمومی و فرهنگی
از سینما تا فضای مجازی، باید هنر مقاومت و پیام رهایی‌بخش آن به زبان‌های مختلف منتشر شود.
ص) تدوین دکترین پساجنگ برای مواجهه با تلافی دشمن
با تجربه از تجاوزات گذشته، ایران باید برای سناریوهای تلافی‌جویانه آماده باشد، چه در قالب جنگ نیابتی، چه فشار سیاسی و اقتصادی.
ق) تسریع در تحقق ایران قوی با عدالت و کارآمدی
مردم جنگ را تحمل می‌کنند، اما فساد، تبعیض، ناکارآمدی و شعارزدگی را نه. باید دولت و قوا به مطالبات، پاسخ واقعی دهند.
ر) الهام‌بخشی به امت اسلامی برای موج جدید بیداری
این نبرد می‌تواند محرک بیداری جدید اسلامی شود. ایران باید الگوی حکمرانی عزت‌محور خود را در عرصه منطقه‌ای توسعه دهد.

فرصت بی بدیل جنگ تحمیلی دوم!

سید عباسعلی وهاب زاده موسوی 

سرمایه اجتماعی به مجموعه‌ای از روابط و شبکه‌های اجتماعی اطلاق می‌شود که همکاری و همبستگی میان افراد و گروه‌ها را تسهیل می‌کند. در دنیای امروز، این سرمایه به‌عنوان یکی از ارکان اساسی برای حفظ و بقای یک نظام سیاسی به شمار می‌آید. فقدان سرمایه اجتماعی می‌تواند مشروعیت و کارایی نهادهای سیاسی را تضعیف کند و در نهایت، خطرات جدی برای ثبات اجتماعی و سیاسی به وجود آورد.سرمایه اجتماعی به افراد احساس تعلق و هویت می‌دهد و آن ها را به همکاری و مشارکت در فرایندهای سیاسی و اجتماعی ترغیب می‌کند. نظام‌های سیاسی که از سرمایه اجتماعی بالایی برخوردارند، با سهولت بیشتری می‌توانند در برابر چالش‌ها و بحران‌های داخلی و خارجی ایستادگی کنند. در سال‌های اخیر بنا به دلایل مختلفی سرمایه اجتماعی نظام رو به کاهش گذاشته بود، اما جنگ تحمیلی اسرائیل و آمریکا علیه ایران، که به وضوح فاقد مشروعیت بود، به رغم تمامی دردها و خساراتی که به همراه داشت، به نوعی موجب افزایش سرمایه اجتماعی و همبستگی ملی در جامعه ایرانی شده است. این جنگ، به معنای واقعی کلمه، مصداق آیه شریفه «عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم» بوده و آن قدر اثرگذار بوده است که حتی ناله مسیح علی‌نژاد را که روزگاری به آمار پایین مشارکت در انتخابات دل‌خوش کرده بود،  نیز درآورده است. او با لحنی گلایه‌آمیز بیان کرده که این جنگ، پروژه براندازی رژیم ایران را ۲۰ سال به تأخیر انداخته است. دلیل اصلی این تأخیر، تقویت سرمایه اجتماعی نظام در برابر تهدیدات خارجی است.با آغاز این جنگ، بسیاری از اقشار جامعه که دل در گرو خاک این وطن دارند به این نتیجه رسیدند که تنها با همکاری و همبستگی می‌توانند در برابر تهدیدات خارجی ایستادگی کنند. این احساس مشترک باعث شد که افراد فراتر از اختلافات سیاسی و اجتماعی خود، به یکدیگر نزدیک‌تر شوند و صدای واحدی را از خود سر دهند.اکنون که این امداد الهی شامل حال ما گشته و عدو سبب خیر شد و یک تنه کار صد نهاد فرهنگی را انجام داده و سرمایه اجتماعی نظام را بسان سال های دهه ۶۰ رسانده است، ضرورت دارد که نخست، همگان از هر جناح و تفکری با هر مسئولیت و مقامی از هر اقدام یا سخنی که سبب خدشه به این همبستگی می‌شود، پرهیز کنند. دوم، حکمرانان قدر این ظرفیت میهن‌دوستی مردم را دانسته و از آن نهراسند. آنان باید کوشش کنند که این همبستگی را به عنوان سرمایه ملی تلقی و از آن حراست نموده و به‌درستی استفاده کنند.ایجاد ظرفیت مشارکت واقعی برای مردم، شفاف‌سازی تصمیم‌گیری‌ها، حذف فرایندها و نهادهای فسادخیز و طراحی فعالیت‌های مشترک و برنامه‌های اجتماعی همگانی به تقویت روابط اجتماعی و همکاری میان مردم کمک کرده و حس همبستگی ملی‌شان را بیش از پیش افزون می‌نماید. این جنگ تحمیلی با تمامی رنج‌هایش فرصت بی بدیلی را پیش‌روی نظام مقدس جمهوری اسلامی قرار داده است که می‌تواند عمده مشکلات، چالش‌ها و بحران های پیش و پس از جنگ کشور را برطرف سازد. 

تحلیل ریچارد نفیو درباره تبعات حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌ای ایران برای غرب
کوری هسته‌ای

سیدامیر انتظاری‌فر

بحث و بررسی‌ها در رابطه با وضعیت برنامه هسته‌ای ایران بعد از حملات آمریکا به فردو بشدت بالا گرفته است، بویژه در آمریکا که بر اساس گزارش‌های متعدد رسانه‌های این کشور، ترامپ متهم است حملاتی نمایشی به فردو انجام داده. این اتهام به ترامپ آنقدر برجسته شده که نه‌تنها ترامپ بارها به آن واکنش نشان داد، بلکه رئیس ستاد کل ارتش آمریکا را هم مجبور کرد با پخش ویدئوهای گوناگون در رابطه با ساختار و کارکرد بمب‌های سنگرشکن، در برابر این اتهامات رسانه‌های غرب موضع بگیرد. پرسش مهم این است: آسیب آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران در فردو، صرف نظر از هر میزان آسیبی، اساساً چه امکان‌هایی را پیش ‌روی ایران قرار داده است یا این آسیب تا چه میزان مانع ادامه فعالیت‌های هسته‌ای ایران شده است؟ برای پاسخ، بهتر است متنی را که بتازگی توسط ریچار نفیو، معمار تحریم‌های ایران و از چهره‌های برجسته نزدیک به دموکرات‌ها - که به دلیل سال‌ها درگیری با پرونده هسته‌ای ایران داده‌های خوبی از این پرونده دارد- منتشر کرده، مرور کنیم. نفیو در این گزارش اذعان می‌کند بدون در نظر داشتن میزان آسیب، باید گفت به هر روی تاسیسات هسته‌ای ایران تا اندازه‌ای آسیب دیده است اما زمان ارزیابی این نکته که این آسیب‌ها تا چه اندازه برنامه هسته‌ای ایران را به تعویق می‌اندازد، هنوز نرسیده است. وی در این یادداشت اذعان می‌کند شاید این عملیات آمریکا از نظر نظامی، دستاورد باشد اما «چنین موفقیت تاکتیکی‌ای به سؤالات باز درباره دستاوردهای این بمباران‌ها پاسخ نمی‌دهد و اینکه چقدر طول می‌کشد ایران مجدداً به توانایی هسته‌ای دست یابد». بنابراین نفیو اعتقاد دارد شاید این عملیات بمباران از نظر نظامی دستاورد مهمی برای آمریکا باشد اما میان این دستاورد نظامی و امکان بازیابی مجدد پرونده هسته‎‌ای ایران هنوز نمی‌توان ربط مستقیمی پیدا کرد؛ عملیات نظامی موفق آمریکا لزوماً پاسخ همه سوالات در رابطه با توانایی هسته‌ای ایران نیست. یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران، سرنوشت مواد غنی‌سازی‌شده است. معمار تحریم‌های ایران در این گزارش می‌نویسد حتی در صورت تخریب سایت‌های فعلی هم لزوماً این مواد قرار نیست از بین رفته باشد: «بزرگ‌ترین مساله این است که آیا ذخایر اورانیوم با غنای ۶۰ درصد ایران هنوز وجود دارد و قابل دسترسی است یا خیر؟ گزارش‌های فعلی حاکی از آن است این مواد در فردو و اصفهان زیر آوار ناشی از حملات آمریکا و اسرائیل مدفون شده‌ اما ایرانی‌ها بخش زیادی از اورانیوم خود را دقیقاً برای محافظت در برابر حملات آمریکا در عمق زمین قرار داده بودند و گزارش‌هایی وجود دارد که ایران خود برخی از ورودی‌های تونل‌ها در اصفهان را برای محافظت در برابر بمباران‌ها مهر و موم کرده بود. اگر بخشی از این ذخایر همچنان دست‌نخورده باقی مانده باشد، ایران فقط باید آن را بیرون بکشد». بنابراین حملات آمریکا به سایت‌های هسته‌ای ایران تا این لحظه هیچ اثری بر سرنوشت مواد غنی‌سازی‌شده کشور نداشته است. 
بخش مهم دیگر، مساله آسیب به ماشین‌ها و سانتریفیوژهای کشور است. ارزیابی نفیو از آسیب به این دستگاه‌ها چنین است که ایران پیش از آغاز تجاوز اسرائیل، کارهای ساخت یک مجتمع جدید غنی‌سازی را به پایان برده بود: «این سایت [غنی‌سازی جدید] ممکن است در تونل‌هایی باشد که بخش اعظم ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران در آنها نگهداری می‌شد اما حتی در این صورت، کارشناسان مطمئن نیستند آیا این تونل‌ها تخریب شده‌اند یا محتوای داخل آنها غیرقابل استفاده شده است یا خیر؟ حملات به بخش‌های دیگر اصفهان تقریباً به‌ طور قطع تجهیزاتی را که می‌توانست اورانیوم با درجه تسلیحاتی را به اجزای تسلیحاتی تبدیل کند، نابود کرده اما ایران ممکن است تجهیزات اضافی دیگری را در جای دیگری ذخیره کرده باشد». یکی دیگر از مهم‌ترین اجزای برنامه هسته‌ای ایران، دانش، تخصص و نیروی انسانی مربوط به فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. نفیو در این گزارش، این فرآیند را که او مغرضانه آن را تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی می‌خواند، شبیه ماراتنی می‌داند که دانشمندی، دانش را به نفر دیگر می‌سپارد و می‌نویسد: «هنوز دانشمندان هسته‌ای در ایران وجود دارند که زنده و سالم هستند و مشغول کارند. اگر پروژه هسته‌ای ایران ماراتنی باشد که عمدتاً توسط کارشناسان ارشد انجام می‌شود، مرگ‌ومیرها [ترورها]ی 2 هفته اخیر ممکن است برنامه را بشدت مختل کرده باشد اما اگر این پروژه هسته‌ای را مانند یک مسابقه دو امدادی در نظر بگیریم که دانشمندان با همکاری نزدیک، به اشتراک گذاشتن اطلاعات، دانش و مهارت‌های عملی با یکدیگر مشغولند، فقدان چهره‌های متخصص ممکن است چندان مهم نباشد. افرادی که باقی مانده‌اند ممکن است تمام دانش مورد نیاز را داشته باشند یا به‌سرعت آن را به دست آورند». 
پس عملاً به باور نفیو، به رغم آسیب‌های چشم‌گیر کشور از ترورهای سفاکانه رژیم صهیونیستی، برنامه هسته‌ای ایران یک دو امدادی است که دانشمندی، دانش و مهارت را به نفر بعد می‌سپارد. 
یکی دیگر از مهم‌ترین بخش‌های این گزارش و البته دل‌نگرانی نفیو از پیامدهای نااندیشیده ترامپ از حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، قطع شدن اشراف اطلاعاتی و جاسوسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر سایت‌ها و فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. به باور نفیو، آمریکا بخش مهمی از داده‌های خود از سایت‌های غنی‌سازی ایران را مدیون آژانس بود و تعلیق همکاری، بشدت به اشراف اطلاعاتی آنان آسیب خواهد زد: «مجلس ایران بتازگی قانونی را تصویب کرده که همکاری این کشور با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را بشدت کاهش می‌دهد. بازرسان این آژانس شاید بی‌نقص نباشند و دسترسی آنها به برنامه هسته‌ای ایران ناقص بوده باشد، با این حال، آژانس ارزش زیادی داشت. این سازمان جهان را در جریان راه‌اندازی مجدد تأسیسات تبدیل اورانیوم ایران در آگوست ۲۰۰۵ و شروع به کار نخستین سانتریفیوژهای زیرزمینی در نطنز قرار داد. حالا آژانس ممکن است دسترسی خود به ایران را از دست بدهد. پیامدهای این موضوع جدی خواهد بود. علاوه بر شناسایی پیشرفت‌های مهم، بازرسان آژانس یک بررسی شفاف و قابل اعتماد برای یافته‌های اطلاعاتی خارجی درباره برنامه هسته‌ای ایران فراهم می‌کردند. برای مثال، وقتی آژانس اطلاعاتی درباره ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران ارائه می‌داد، کارشناسان مستقل می‌توانستند محاسبه کنند تهران چه مقدار ماده تسلیحاتی هسته‌ای در اختیار دارد تا به جهان نشان دهند ادعاهای واشنگتن تئوری‌ توطئه نیست. سرویس‌های اطلاعاتی همچنین از گزارش‌های عمومی آژانس برای بررسی ارزیابی‌های خودشان استفاده می‌کردند». نفیو بخوبی اشاره می‌کند قطع دسترسی آژانس به ایران و پایان همکاری با این نهاد بین‌المللی و استعماری، چه آسیب مهمی به اشراف اطلاعاتی نهادهای اطلاعاتی غرب خواهد بود. 
نفیو در نهایت، در بخش پایانی گزارشش، اشاره می‌کند حمله آمریکا، تیر خلاص به اعتماد ایرانیان به آمریکا بود و ممکن است تا مدت‌ها راه‌حل سیاسی یا دیپلماتیک را به انسداد برساند. از سوی دیگر او باز هم اذعان می‌کند هر بار که برنامه هسته‌ای ایران در معرض تهدید یا مشکلی قرار گرفت، راه‌حلی متناسب با آن پیش‌بینی شد و این ‌بار نیز ایران برای آن راه‌حلی خواهد یافت.