سیاستگذاران، مدیران اجرایی و پژوهشگران راهبردی کشورمان باید با عقلانیت راهبردی و شجاعت سیاستی، درک کنند که دوران مدیریت و نظارت گری فرهنگی به سبک و سیاق گذشته به سر آمده است
جهان امروز بیش از هر زمان دیگری در معرض یک تحول بنیادین و تمدنی قرار دارد که محرک اصلی آن، ظهور و گسترش لجامگسیخته فناوریهای نوین با محوریت هوش مصنوعی در تمام ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی است. این تحول صرفاً یک جهش در ابزارهای تکنولوژیک نیست، بلکه یک تغییر بزرگ در مفهوم «تولید»، «خلاقیت» و «نظارت» نیز هست. در جهان و حتی کشورمان، حوزههایی چون موسیقی، مد، هنرهای تجسمی و سینما، از یک مصرفکننده صرف فناوری، به بستر اصلی ظهور عاملهای هوشمند شبهانسانی و تولید محتوای ساخته شده توسط این عوامل دیجیتالی تبدیل شدهاند. در این رابطه اجرای مشترک شخصیت هوش مصنوعی «نوا» با «مهرداد هیدن» خواننده جوان در خارج از کشور و بازخوانی موسیقی حمومی، نه یک اتفاق ساده، بلکه نماد روشنی از تغییر ماهیت تولید و توزیع فرهنگی است که زنگ خطر را برای ساختار سیاستگذاری کشورمان به صدا درآورده است.
سیستم نظارتی و مدیریتی اغلب کشورها از جمله کشور ما بر اساس سه ستون اصلی استوار بود: ۱. شناسایی تولیدکننده (هنرمند یا استودیو)، ۲. کنترل ابزار تولید (استودیوهای مجاز) و ۳. کنترل و تنظیمگری محتوای نهایی. اما هوش مصنوعی هر سه ستون را به شکل غیر قابل انکاری تحت تاثیر قرار داده است
این رویداد و نظایر آن، بقای چارچوبهای فکری و مقرراتی حاکم بر فضای فرهنگی کشورمان را به چالش کشیده است. اگر مدیریت فرهنگی و اجتماعی کشور را با همان عینکهای سیاستگذاری و چارچوبهای ذهنی سازگار با سالهای اولیه پیروزی انقلاب و دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی ادامه دهیم، باید آماده مواجهه با چالشها و تهدیدات اجتماعی، فرهنگی و حتی امنیتی گستردهای در آینده نزدیک باشیم. با توجه به اهمیت موضوع نگارنده در این نوشتار خود قصد دارد با ارائه یک رویکرد بینارشتهای و سیاستمحور، مبتنی بر منافع ملی کشورمان، به گذار از یک «حکمرانی واکنشی و انفعالی» به یک «حکمرانی فعال و آیندهنگر» در عصر هوش مصنوعی کمک نماید تا در سایه این نوع کنشگری، توسعه پایدار و امنیت ملی کشورمان در سالهای آینده ممکن باشد.
انقلاب تولید محتوا و افول حکمرانی سنتی
تحلیل تحولات تکنولوژیک جهان به خوبی نشان میدهد که هوش مصنوعی عملاً انحصار خلق و توزیع محتوا را از نهادهای سنتی، استودیوهای حرفهای و نخبگان خارج کرده و آن را به سطح عموم جامعه و حتی عاملهای ماشینی انتقال داده است. ابزارهای هوش مصنوعی، با بهرهگیری از الگوریتمهای یادگیری ماشین، میتوانند در کسری از ثانیه قطعات موسیقی، طرحهای لباس یا فیلمنامههایی خلق کنند که از لحاظ کیفی قابل رقابت با آثار حرفهای را داشته باشند. این فرآیند، پدیدهای را خلق کرده که در ادبیات سیاستگذاری به آن جهش تولید فرهنگی مقیاسپذیر گفته میشود.
برای فهم بهتر این موضوع بایستی به این نکته اشاره کرد که در گذشته، سیستم نظارتی و مدیریتی اغلب کشورها از جمله کشور ما بر اساس سه ستون اصلی استوار بود: ۱. شناسایی تولیدکننده (هنرمند یا استودیو)، ۲. کنترل ابزار تولید (استودیوهای مجاز) و ۳. کنترل و تنظیمگری محتوای نهایی. اما هوش مصنوعی هر سه ستون را به شکل غیر قابل انکاری تحت تاثیر قرار داده است چرا که امروز «تولیدکننده» میتواند یک کد دیجیتالی ناشناس باشد، «ابزار تولید» هم میتواند یک نرم افزار روی رایانه شخصی یا یک اپلیکیشن روی گوشی هر فردی در هر گوشه از جهان باشد و «محتوای نهایی» نیز بدون امکان دخل و تصرف توسط نهادهای نظارتی سنتی میتواند با سرعتی بیسابقه تکثیر شود و در دسترس همگان قرار گیرد. این روند جدید، بازیگران پیشین عرصه فرهنگ (هنرمندان، نهادهای نظارتی) را به حاشیه رانده و «الگوریتمها» و «توسعهدهندگان بسترهای نرم افزاری» را به بازیگران اصلی صحنه فرهنگ و هبر بدل میکند که اهداف و گفتمانهایشان لزوماً همسو با منافع و ارزشهای بومی جامعه میزبان نیست. چرا که عمده مدلهای هوش مصنوعی خود بر اساس دادهها و ارزشهای فرهنگی غربی آموزش دیدهاند و نسخههای شرقی یشان متعهد به فرهنگ و سیاستهای چینی هستند!
عاملهای شبهانسانی و تهدید اصالت هنر و هویت
ظهور عاملهای هوشمندی مانند «نوا» در عرصه موسیقی کشورمان و برگزاری کنسرت مشترک توسط وی یا فعال شدن مدلهای هوش مصنوعی در صنعت مد و لباس، مرز میان «هنر انسانی» و «اثر ماشینی» را مخدوش کرده است چرا که این عاملهای شبهانسانی به مدد فناوریهای هولوگرافیک یا تصویرسازیهای سهبعدی، دارای حضور فیزیکی، جاذبه رسانهای و ظرفیت بالای اقناعگری هستند، البته نکته کلیدی اینجاست که این عاملها فاقد «حس واقعی» و «تجربه انسانی» هستند، اما میتوانند با کیفیت بالا، احساسات را نیز شبیهسازی کنند!
پیامد اصلی این روند برای کشورمان، بروز شکاف هنجاری و کاهش مرجعیت فرهنگی است! چرا که وقتی یک شخصیت هوش مصنوعی میتواند به عنوان یک مدل، استانداردهای زیبایی و سبک زندگی را ترویج کند یا در یک کنسرت، اجرای بهتری نسبت به یک خواننده انسانی داشته باشد، سوال اساسی در افکار عمومی شکل میگیرد این است که اصالت و ارزش انسان خالق کجاست؟! در چنین شرایطی سیاستگذاری کشورمان اگر خود را به نادیدهاگاری این تحولات بزنند کشور در حوزه سیاستگذاری و روزآمدشدن دچار عقب ماندگیهای شدید خواهد شد! پر واضح است که در غیاب یک سیاستگذاری روزآمد، فعال و بومی، هنجارهای اجتماعی، سبک زندگی و ذائقه عمومی بهصورت ناخودآگاه توسط محتوای تولیدی توسط هوشهای مصنوعی که با منطق الگوریتمهای جهانی خلق شده، شکل میگیرد و این امر در بلندمدت، منجر به تضعیف هویت فرهنگی بومی و ارزشهای حاکم بر جامعه خواهد شد.
چالشها و تهدیدات
مسئله مالکیت فکری در عصر هوش مصنوعی به شدت پیچیده شده و هنوز یک قاعده جهانی مشخص برای آن شکل نگرفته است. به عبارت بهتر وقتی یک قطعه موسیقی با تحلیل دادههای هزاران آهنگ قبلی توسط هوشمصنوعی تولید میشود، خالق اثر کیست؟! آیا توسعهدهنده الگوریتم، کاربر نهایی، یا هنرمندانی که دادههایشان ورودی الگوریتم بوده، صاحب حق هستند و میتوانند مدعی سهم قانونی از مواهب آن اثر شوند؟ متاسفانه قوانین مالکیت فکری فعلی کشورمان، عمدتاً بر اساس مفاهیم سنتی حقوقی تدوین شدهاند و در برابر این چالش، عملاً فاقد کارایی هستند. این خلاء حقوقی، زمینهساز سوءاستفادههای گسترده و تضییع حقوق هنرمندان انسانی خواهد شد و عرصه فرهنگ و هنر را در آینده با چالشهای زیادی مواجه خواهد ساخت.
اگر رویکرد جدیدی جایگزین نشود بدون شک فضای فرهنگی کشور به سمت یک بازار سیاه زیرزمینی سوق پیدا خواهد کرد که از هرگونه نظارت و هدایت حاکمیتی خارج است و زمینه را برای آسیبپذیریهای هنجاری و امنیتی فراهم میسازد
از منظر امنیت ملی هم توسعه ابزارهای تولید محتوای هوش مصنوعی، بهویژه دیپ فیکهای صوتی و تصویری از مقامات، شخصیتهای مذهبی یا چهرههای معروف، میتواند به ابزاری قدرتمند برای عملیاتهای روانی خارجی و جنگ ترکیبی علیه کشورمان تبدیل شود. امکان تولید و تکثیر سریع ویدیوهای جعلی با اعتبار بصری بالا، میتواند با هدف بیثباتسازی روانی جامعه، ایجاد تفرقه قومی یا سلب اعتماد عمومی به نهادهای حاکمیتی به کار گرفته شود. اگر دستگاههای سیاستگذاری کشورمان همچنان با نگاه بروز نشده به فضای مجازی و چارچوبهای ذهنی متعلق به گذشته به این پدیده بنگرند و آن را صرفاً یک چالش فنی و قابل فیلترکردن تلقی کنند، نه تنها فرصتهای بزرگ فناوری را از دست میدهیم، بلکه با تهدیدات سهمگین امنیتی در آینده روبهرو خواهیم شد!
ضرورت گذار به حکمرانی فعال و آیندهنگر
برای مواجهه هوشمندانه با این فضا و عرصه جدید، اداره فضای فرهنگی و اجتماعی کشورمان باید قوانین و نگاههای حاکمیتی گذشته را بروز کرده و در مواجهه با تحولات فناورانه و گسترش هوش مصنوعی عقلانیت و هوشمندی بخرج دهد. اگر این رویکرد جدید جایگزین نشود بدون شک فضای فرهنگی کشور به سمت یک بازار سیاه زیرزمینی سوق پیدا خواهد کرد که از هرگونه نظارت و هدایت حاکمیتی خارج است و زمینه را برای آسیبپذیریهای هنجاری و امنیتی فراهم میسازد، در نتیجه نظام حکمرانی ما باید از حالت انفعالی در مواجهه با فناوریهای نوین و خاصه هوش مصنوعی، به یک موضع فعال و هدایتگر گذر کند.
با عنایت به آنچه بیان شد، سیاستگذاران، مدیران اجرایی و پژوهشگران راهبردی کشورمان باید با عقلانیت راهبردی و شجاعت سیاستی، درک کنند که دوران مدیریت و نظارت گری فرهنگی به سبک و سیاق گذشته به سر آمده است و بقا در این میدان نیازمند بازطراحی حکمرانی فرهنگی متناسب با سرعت و ماهیت هوش مصنوعی است. در واقع اگر امروز با سیاستهای متناسب با قرن ۲۱ به استقبال هوش مصنوعی نرویم، نه تنها فرصتهای بزرگ فناوری را از دست خواهیم داد، بلکه خود را در معرض تهدیدات بزرگی قرار میدهیم که مدیریت آنها در آینده، بسیار پرهزینهتر خواهد بود لذا منافع ملی کشورمان ایجاب میکند که در زمین بازی فناوری، هم بازیکن باشیم و هم قوانین بازی را هوشمندانه تنظیم کنیم.