حوادث مهم انتخابات ۱۳۸۴ و چرخش اقبال بیشتر مردم از اصلاحطلبان به اصولگرایان، داستانی است که شرح آن در شناخت تحولات آن دوران و پس از آن بسیار اهمیت دارد. در این بین، نگاه «اسحاق جهانگیری» از فعالان سیاسی شناختهشدهای که در مناسبات سیاسی آن دوران حضور فعال داشته، حائز اهمیت است. وی در کتاب خاطراتش با عنوان «در اندیشه ایران» با خوانش اصلاحطلبانهای که از ایشان انتظار میرود، این حوادث را شرح داده است. در بخشی از کتاب میخوانیم:
«در سال ۱۳۸۴ سرخوردگی نسبی بدنه حامیان جریان دوم خرداد زمینهساز شکافهایی در میان اصلاحطلبان شد. بخشی از اصلاحطلبان با رویکرد تداوم توسعه سیاسی و به نوعی تداوم دولت آقای خاتمی به میدان آمد و آقای مصطفی معین کاندیدای آنها شد. دو حزب نامی اصلاحطلب، یعنی جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از مصطفی معین حمایت کردند. آقای معین با شعار اصلاحات گامی به پیش و دموکراسی برای ایران؛ صلح برای جهان به میدان آمد و حمایت جریانهای سیاسی دیگری مانند نیروهای ملی مذهبی و نهضت آزادی را نیز با خود داشت. معین در دولت اصلاحات وزیر علوم و تحقیقات و فناوری و از دوستان قدیمی من در اصفهان بود. ایشان از جمله چهرههای سیاسی جریان چپ انقلاب اسلامی و سالها سخنگوی شورای نیروهای کوی خط امام بود. معین در دوران تصدی وزارت علوم دولت اصلاحات با موضوعاتی، مانند حمله به دانشگاه، حکم اعدام آقای آقاجری، حمله به اردوی تحکیم وحدت در خرمآباد، اختلافهای وزارتخانه با شورای عالی انقلاب فرهنگی و... روبهرو شد و در نهایت مخالفت شورای نگهبان با طرح تحول ساختاری وزارت علوم سبب شد تا آقای معین در سال ۱۳۸۲ استعفا دهد و آقای خاتمی هم علیرغم میل باطنی استعفای ایشان را بپذیرد.
بخشی دیگر از نیروهای اصلاحطلب حول آقای مهدی کروبی جمع شده بودند که با ریاست مجلس ششم از جمله چهرههای مهم سیاسی جریان دوم خرداد به شمار میآمد. این جریان علاوه بر مشترکاتی که از منظر اصلاحطلبی با دولت خاتمی داشت، در حوزههای مختلف اختلاف نظرهایی نیز با مجموعه حامیان آقای معین داشت. آقای کروبی از یاران با سابقه انقلاب و امام خمینی بود. من در مجلس دوم و سوم و همچنین در بنیاد شهید و حج با ایشان همکار بودم و رابطهای صمیمی و نزدیک با هم داشتیم. این دو کاندیدا به دلایل مختلفی در انتخابات ۱۳۸۴ با هم به توافق نرسیدند و هر دو در انتخابات ماندند. بخشی از اختلافهای آنها نیز به تجربههای مختلف در دوره اصلاحات باز میگشت و طرفین یکدیگر را در ناکامیهای سیاسی دولت اصلاحات مقصر میدانستند. کاندیدای دیگر نزدیک به بخشی از جریان اصلاحات نیز آقای مهر علیزاده، رئیس سازمان تربیت بدنی در دولت آقای خاتمی بود که هم آرای قومیتی و هم امکان جذب بخشی از آرای اصلاحطلبان را داشت. در نهایت اصلاحطلبان با وجود رقبای جدی در میدان انتخابات با هر سه کاندیدا در انتخابات باقی ماندند.
علاوه بر این حضور آقای هاشمیرفسنجانی در انتخابات ۱۳۸۴ معادلات را برای اصلاحطلبان پیچیدهتر میکرد؛ آقای هاشمی با تکیه بر سابقه انقلابی و مدیریتی خصوصاً دو دوره رئیسجمهوری در بین چهرههای انقلابی و نیز اصلاحطلبان و اصولگرایان و تکنوکراتها حامیانی جدی داشت که مشوق حضور ایشان در صحنه انتخابات بودند. حضور ایشان به تنهایی وزنهای بود که بر عملکرد و کنش هر دو جریان سیاسی کشور در انتخابات اثرگذار بود. حضور آقای هاشمی برآمده از اجماع میان دو دسته از حامیان ایشان بود؛ نخست چهرههای اجرایی دولت ایشان که در دولت اصلاحات از صحنه مدیریت کنار گذاشته شده بودند و دیگری شخصیتهای انقلابی که تصور میکردند با حضور آقای هاشمی مسیر انقلاب بهتر پیش میرود. این گروه دغدغه اختلافها در رأس حکومت را داشتند و آقای هاشمی را در حل این گونه اختلافات و پیشبرد حرکت نظام مؤثرتر از دیگران میدانستند.
دیگران هم با انگیزههایی دیگر آقای هاشمی را به حضور تشویق میکردند. آقای هاشمی نیز توان خودش برای پیشبرد مسیر کشور را بیش از موقعیتی که داشت میدانست و تصورش این بود که رأی خوبی نسبت به سایر کاندیداها دارد و نظرسنجیهای اولیه نیز گویای همین موضوع بودند. البته در مقابل، جریانهایی در داخل حاکمیت نیز ترجیحشان این بود دولتی با رویکردی متفاوت روی کار بیاید و ذیل رهبری نقشپذیر و کارها را پیش ببرد.»