در سال ۱۳۴۱، روحانیت به نیروی فعال و محرک اجتماعیـ سیاسی بدل شده بود و در برابر انقلاب سفید آمریکایی که شاه مجری آن شده بود، ایستادگی میکرد.
روحانیت قبل از هر اقدامی درصدد برآمد که بداند مفهوم و معنای لوایح ششگانه مورد نظر شاه چیست! به همین دلیل «آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند» که از علمای خرمآباد بود، پس از گفتوگو با علمای قم به دیدار شاه رفت و مخالفت علما را با اصلاحات ضد اسلامی به او گوشزد کرد؛ اما شاه بقای خود را بسته به رفراندومی میدانست که به او تحمیل شده بود و از طرف دیگر تصور نمیکرد شخصیت بارزی در جامعه روحانیت با او به مقابله برخیزد؛ بنابراین به کمالوند روحانی فهماند که این اصول را به هر حال باید اجرا کنم و اگر من آنها را انجام ندهم، از بین میروم و کسانی کار را به دست خواهند گرفت که هیچ اعتقادی به شما و مسلک شما ندارند، بلکه این مساجد را بر سر شما خراب خواهند کرد و شما را هم از بین میبرند.
شاه گفت روحانیون اگر با برنامه اصلاحی ما موافقت کنند و به کارشکنی و مخالفت دست نزنند، من اطمینان میدهم که هر پیشنهاد و خواستهای که درباره جامعه روحانیت داشته باشند، برآورده کنم. شاه گله کرده بود که روحانیون ایران باید شاه دوستی را از علمای تسنن بیاموزند که آنها بعد از انجام هر فریضه به پادشاه کشور شان دعا میکنند، ولی علمای ما چه بگویم؟! کمالوند در مورد قسمت اخیر پاسخ میدهد که علمای اهل تسنن مأموران دولت هستند و دعای آنها روی مراسم اداری است؛ ولی علمای شیعه هیچگاه مأمور حکومتها نبودهاند.
پس از این بود که امام خمینی (ره) در پاسخ به استفتای جمعی از متدینان به طور مشروح نظر خود را درباره رفراندوم یا تصویب ملی مربوط به اصول انقلاب سفید! اعلام داشتند. نظر قاطع ایشان با وجود سابقه مبارزه در همان سال و نظریات سایر مراجع و علمای تراز اول که نمایشگری از وحدت نسبی روحانیت بود، سبب شد رفراندوم شاه با مشکلات عملی بسیار مواجه شود.
اعلامیه تحریم رفراندوم امام (ره) در تهران و شهرستانها منتشر شد و موج مردم به حرکت در آمد و فریاد «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» بلند شد. بازار تعطیل شد، جمعی به منزل آیتالله خوانساری رفتند و سیل جمعیت از همه نقاط تهران در بوذرجمهری و سه راه سیروس اجتماع کردند، جمع کثیری از روحانیون پیشاپیش مردم حرکت میکردند و شعار ادامه داشت. آیتالله بهبهانی نزدیک سه راه سیروس به استقبال مردم و روحانیون شتافت و جمعیت به منزل ایشان سرازیر شد. در اجتماع بزرگ مردم، فلسفی سخن گفت و سه روز به نشانه اعتراض به رفراندوم غیرقانونی تعطیل اعلام شد و اعلامیه مشترک خوانساری و بهبهانی دائر بر تحریم رفراندوم قرائت شد و اجتماع بعد از ظهر مسجد سیدعزیزالله را اعلام داشتند. در تظاهرات عصر و اجتماع در مسجد مردم با مقاومت نیروی نظامی و پلیس مواجه شدند، از دانشگاه تا بازار صحنه برخورد وحمله و گریز بود.
آیتالله خوانساری که در راه مسجد بود، با حمله مأموران و اهانت آنان مواجه شد و بالاجبار به منزل بازگشت و بهبهانی هم به این عذر که رئیس پلیس مانع شده و گفته اگر از منزل خارج شوید، باید از روی جنازه من بگذرید، به مسجد نیامد. مأموران شاه هم به مردم یورش بردند و برای آرام کردن محیط رفراندوم جمعی را مورد ضرب وشتم قرار دادند و بسیاری را بازداشت کردند.
روحانیون تهران عصر چهارم بهمن در منزل «آیتالله غروی» اجتماع کردند تا تصمیم جمعی در مقابله با رفراندوم بگیرند. در حین مذاکره، منزل مورد هجوم سازمان امنیت قرار گرفت و هر کس را که توانستند به زندان گسیل داشتند و این عمل نیز بیش از پیش چهره انقلاب سفید را نمودار کرد و در همین روز از جانب قوای انتظامی به دانشگاه تهران هم حمله شد تا تظاهرات دانشجویان را که در مقابله با همین رفراندوم بود، سرکوب کند. عجیب است شاه در صدد یک اقدام مردمی است و میخواهد به ظاهر اصلاحاتی در جهت رفاه کارگران و دهقانان انجام دهد؛ ولی با مخالفت همین مردم مواجه است. دلیل آن روشن است؛ در عمل شاه واقعیت دیده نمیشود. فکر و ابتکار مربوط به سیاست بیگانه است و ملت با این نفوذ مخالفت دارد و میداند که در ورای اقدامات اصلاحی نیرنگ و دسیسهای در کار است. مردم مخالفت میکنند، چون احساس خطر میکنند و میدانند که مصلحت آنها مطرح نیست.
«اسدالله علم» در مقام نخستوزیری مصاحبه مطبوعاتی ترتیب داد تا مخالفتها را ناچیز بشمارد و خود را مسلط بر اوضاع معرفی کند. ساواک هم بیکار نبود و مقالهای خبری به روزنامههای عصر داد و اجتماع مردم و روحانیون و تعطیلی بازار را به دلیل آن دانست که موقوفات مشمول اصلاحات ارضی میشود و اضافه کرد که عدهای از کارگران و کشاورزان اطراف تهران و فرهنگیان به مقامات رسمی مراجعه کرده و تقاضا کردهاند اجازه داده شود شخصاً با مخالفان مقابله کنند، ولی مقامات انتظامی به ایشان اطلاع دادهاند که حفظ نظم به عهده دولت است.