
محمدحسین شاهآبادی
لطفا قبل از هر چیز این چند خط را با دقت بخوانید:
«یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و چه بسا همان چیز در جای دیگر وسیله گمراهی و ضلالت باشد. منطقی که یک پیرزن را مومن میکند، اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود، او را گمراه میکند. یک کتاب در یک زمان متناسب با ذوق عصر و سطح فکر آن زمان بوده و وسیله هدایت مردم بوده است و همان کتاب در زمان دیگر اسباب گمراهی است. ما کتابهایی داریم که در گذشته وظیفه خود را انجام دادهاند و صدها و هزارها نفر را هدایت کردهاند. ولی همان کتابها در زمان ما کسی را هدایت نمیکند، سهل است، اسباب گمراهی و شک و حیرت مردم میباشد، از کتب ضلال باید شمرده شود، خرید و فروش، طبع و نشر آنها خالی از اشکال نیست! عجب! کتابی که هزارها بلکه دهها هزار را در گذشته هدایت کرده، حالا از کتب ضلال است؟! بلی، جز کتاب آسمانی و گفتار واقعی معصومین(ع)، هر کتاب دیگر را که در نظر بگیریم یک رسالتی دارد برای یک مدت موقت و محدود، آن مدت که گذشت، آن رسالت تمام میشود، مکرر باید گفته شود تا ما باور کنیم که وسایل هدایت هر زمانی مخصوص خود آن زمان است...(1)»
جالب بود، نه؟ جالبتر هم میشود، آن زمانی که بفهمید اینها سخنان مردی است فیلسوف و حکیم، نویسندهای استثنایی، صاحب آثار ارزندهای که بعد از 40 سال از رفتنش همچنان مخاطبانش را از دست نداده، خیلی جالبتر میشود زیرا متوجه میشوید اینها حرفهای کسی است که عمر خود را در همین راه سپری کرده است.
«علامه مطهری» عالمی است که زیبایی سخنش از طرفی، و سخنان زیبایش از طرف دیگر او را به مرشدی منحصر به فرد برای نسل جدید تبدیل کرد و خواسته و ناخواسته نماینده معنوی امام در رهبری نسل جوان شد، و شاید به همین خاطر «حاصل عمر امام» لقب گرفت، به خاطر چیزی که مدتها دغدغهاش را داشت و فکر و ذکرش را فدای آن میکرد: «مهمتر از همه اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم، این است که این فکر در ما قوت بگیرد که مسئله رهبری و هدایت، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمان متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد و روش قدیم رهبری کنیم.(2) خاطر به هر حال چنین انسان فرزانهای که خود علم هدایت ر به دوش دارد، معتقد است که هر چیزی ـ جزء معارف ناب و حیاتی ـ تاریخ مصرف و تاریخ انقضایی دارد، استثنای دیگری هم در کار نیست.
برای کسانی که قضاوت زود هنگام میکنند و از کنار هم گذاشتن عنوان بحث و این چند جمله آغازین، نتیجه میگیرند که اولین قربانی این حرفها خود استاد مطهری است، باید تأکید کنیم که اتفاقا خود آن شیخ بزرگوار پیشتر از بنده و شما این نتیجه را گرفته و خود واقف است که کلام او هم تاریخی دارد و از همین روست که فریاد «وا اسلاما» سر میدهدتا عالمان آینده تاریخ را بیدار و وظیفه همیشگی آنها را یادآوری کند، اگرچه ما معتقدیم حرفهای او برای نسل امروز ما بسیار زنده و لازم است و انقاضایش فرا نرسیده است. استدلالمان هم این است که مطهری چون از حق میگفت و حق را هم پایانی نیست، کلام او هم پایان نخواهد داشت و تا دنیا دنیاست، نیاز بشر هم به آن سخنان تمام نخواهد شد. پس اینکه گروهی او را «متحجر» و «قدیمی» میخوانند، دشمنانیاند که قصد دارند آن چشمه فروزان را از جوانان تشنه ما بگیرند.
آری «آثار آن بزرگوار مثل یاد او زنده است. کتابهای شهید مطهری قابل مردن و تمام شدن نیست مبادا کسی خیال کند که ما از بعد از انقلاب تا حالا، که مرتب کتابهای شهید مطهری را طبع و منتشر میکنیم تکراری است نه، در سخن حق و کلام حکمت، تکرار نیست. هنوز جامعه و نسل جوان و جامعه فرهنگی و علمی ما به دانستن همان مطالبی که آن بزرگوار از زبان و قلمش فیضان کرد و در اختیار امت اسلام گذاشت، محتاجند... آنچه که کهنه نمیشود، معارف و حقایقی است که هنوز جامعه ما محتاج دانستن و تکرار کردن آنهاست و آن همان محتوای کتابهای شهید مطهری است. مبادا وسوسه خناسان و زمزمه دشمنان که با فکر شهید مطهری مخالف بودند و به همین جهت هم او را از دست ما گرفتند موجب شود که کتابهای آن بزرگوار از رواج بیفتد، که البته نخواهد افتاد. دلها و ذهنهای مشتاق نخواهد گذاشت که این مطالب عمیق و عریق، از دست و ذهنیت جامعه خارج بشود.»(3) 11/3/1370
پس موضع ما روشن است: حرفهای استاد مطهری، حرفهای نویی است که بینیازی در آن معنا ندارد اما این همه حرف نیست. باید دانست که اگر روزی خواندن و دانستن افکار شهید مطهری برای همه لازم بود و کفایت میکرد، آن روز تمام شده است و امروز وظیفه، چیز دیگری است. امروز نه دشمنان اسلام همان دشمنان 30 سال پیش هستند و نه سوالهای جوانان سوالهای آن زمان. یک جوان ایرانی، اگرچه تشنه آثار استاد مطهری است ولی مطالعه آنها او را سیراب نمیکند یعنی این مطالب دیگر امروز کفایت نمیکند اگر چه از نان شب لازمتر است. برای همین است که تمام نیروی خود را به کار میگیریم و جوانان را به مطالعه آن آثار دعوت میکنیم اما در کنارش تذکر میدهیم که «در شخص شهید مطهری نمیشود متوقف شد.»(4) 8/12/82
شهید مطهری از آنجا که جامع بسیاری از کمالات بود، به چشمه فیاض و جوشانی تبدیل شده بود که قلبهای پاک نسل جدید خود را آباد میکرد و آنان را به قلههای سعادت رهنمون میشد. چنین خورشیدی اگر امروز هم بود، میتوانست برکات جدیدی را به عالم اسلام ارزانی کند چون که «هر یک ساعت و یک روز از عمر با برکت کسی مثل آن شهید بزرگوار، برای امت اسلام و یکایک مردم مسلمان دارای فایده است و برای او حسنه.»(5) 11/2/70
اما صد حیف که کوردلان منافق ـ که نمیتوانستند خورشید را تحمل کنند ـ مانع این خیر شدند و راه را بر بازماندگان حقیقتجو سخت کردند. از این روست که وظیفه پیروان راه او، نه تنها هموار کردن مسیر طی شده است، بلکه باید موانع پیشرو را که آن عزیز مجال دسته و پنجه ترم کردن با آنها را نداشت، بردارند و راه آینده را بهتر از گذشته روشن نمایند.
پس شهید مطهری، اگر امروز بود، مسیر صحیحی را که انتخاب کرده بود با سرعتی بیش از گذشته طی میکرد، و کسانی که میخواهند(6) جای او را بگیرند و به تعبیر بهتر «مطهری زمان» شوند اول باید مطهری آن روز شوند تا بتوانند با آن پشتوانه عظیم کاری را بکنند که اگر استاد شهید بود، میکرد. با این نگاه باید ببینیم که مطهری آن روز چه ویژگیهایی داشت و اگر امروز بود چگونه آدمی میشد؟ باز یادآوری میکنیم که اینها همه به خاطر آن است که نه میخواهیم در شهید مطهری متوقف شویم و نه میخواهیم از افکار او آنطور که بعضی غرضورزان وهم کردهاند ـ عبور کنیم.
قدرت فکری و اجتهادی شهدی مطهری، او را «علامه» کرده بود. کسی بود که هم خوب میفهمید و هم خوب تحلیل میکرد در ابواب مختلف علمی ورود داشت و با دید اجتهادی به آنها نگاه میکرد. از جزئیات نمیگذشت و کوچکترین اشتباهی را به بهترین وجه نقد میکند لذا این ویژگیها ممکن است در افراد زیادی وجود داشته باشد. آنچه مطهری را از آنان متمایز میکرد استفادهای بود که او از این استعدادها میکرد. استاد شهید، با آن بینش تیره به سطح جامعه نگاه میکرد و اشتباهاتی را که در فهم عمومی ملت ما وجود داشت میفهمید و به مبارزه با آنها میبرخاست. این بود که مطهری را «مطهری» کرده بود. «هنر شهید مطهری در آن دوران این بود که با قدرت اجتهاد و با انصاف و ادب علمی چه در زمینه علوم نقلی، چه در زمینه علوم عقلی ـ وسط میدان ایستاد و با این افکار گلاویز شد و آنچه را که در تفکر اسلامی بود، روشن، ناب و بیشائبه وسط گذاشت.18» 12/82
فکر اجتهادی و مطالعات وسیع، شهدی مطهری را به انسان جامعی تبدیل کرده بود که نظیرش به ندرت یافت میشود. بعد از فردوسی و ابوعلی سینا و حکمای آن عصر گذشته به کمتر کسی «حکیم» گفته میشود. زیرا حکیم فردی است که نه تنها از همه علوم آگاهی داشته باشد، بلکه در همه آنها صاحبنظر باشد، فلسفه را در حد «شفاء» بداند و طب را در حد «قانون» بنویسد. اما تخصصگرایی امروز که مولود انفجار بیمبنای اطلاعات است نه تنها مانع حکمتآموزی انسانها شده است، بلکه با تبلیغات منفی خود، ارزش آن از بین برده است. و آنجایی که علمای عصر ما خود را به برخی علوم محدود کرده و به ورای آن نمیاندیشند.
اما استاد مطهری حکیمی بود که برای کودکان «داستان راستان» مینوشت و برای فلاسفه «اصول فلسفه و روش رئالیسم» او جامع بود و همین جامعیت سرعت رشدش را فوقالعاده کرده بود. نه دکتر بود، نه مهندس اما منبع رجوع همه دکترها و مهندسین بود زیرا خوب فهمیده بود که «حکمت» گمشده مومن است نه علمهایی که به «لاینفع» بودن مقیدند!
باری، «مطهری زمان» متفکری است مجتهد که نیازهای هر سن و قشری را خوب میفهمد و به آنها پاسخ میگوید، او با همین تیزبینی ضعفها و اشتباههای انسانها را تشخیص میدهد و تا آنها را مداوا نکند، آرام نمینشیند.
ویژگی دیگر آن حکیم فرزانه، یقین و ایمان قاطعی است که در قلبش رسوخ کرده بود. او قبل از اینکه بخواهد به جنگ عقاید باطل برود، بهترین اندیشه را با روح خود چشیده، و از عمق جان باور کرده بود. برای همین در مقابل مسائل و شهادت نه آشفته میشد و نه به دستپاچگی میافتاد. با آرامش و به دور از هر گونه تعصب به تجزیه و تحلیل مسائل میپرداخت و نقاط مسموم آنها را به مردم نشان میداد. در مقابل تفکر مارکسیستی شرق و لیبرالیستی غرب با اعتماد به نفس و با اتکا به همین ایمان و اعتقاد میایستاد و اسلام فقاهتی را ترویج میکرد.(7)
بصیرت عمیق و ایمان والا، مسیر زندگی استاد مطهری را روشن کرده بود و این همان راهی است که در کتاب «آزادی معنوی» به بینشش پرداخته بود.
او در این کتاب با استفاده از آیه «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» هدف از خلقت را عبادت و دعا مینامد و لوازم و موانع رسیدن به معبود را تجزیه و تحلیل میکند.
استاد شهید مطهری در آن جا زیبایی روشن است چه اینکه انسان در بند را، هیچ رشدی نخواهد بود.
آنگاه با طرح کردن «آزادی معنوی» باب جدیدی از معارف را برای انسانها باز میکند و خطاب به شرق و غرب فریاد میزند که مهمترین آزادی از رذایل پست حیوانی و رهایی بندهای هوس و هوس است.
استاد مطهری چون معلمی دلسوز، موانع طول مسیر و راههای مبارزه با آنها را یک به یک ذکر میکند. او به انسانها سفارش میکند که اگر موانع درونی و نفسانی شما را از این مسیر منحرف کرد «توبه» راه بازگشت آن است چرا که «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم.(8) و اگر موانع خارجی راه رشد شما را گرفتند، یا با «هجرت» از آنها دوری بجویید یا اگر قدرت دارید تا «جهاد» آنها را نابود سازید که در هر دو حال به رحمت الهی نزدیک میشوید: «ان الذین آمنو و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیلالله اولئک یزجون رحمهالله و الله غفور رحیم.(9)
شهید مطهری با تبیین این راه مسیر زندگی خود را نشان داد. او در این راه، جهاد را پیش گرفته بود «یعنی یک مجاهد فی سبیلالله بود. منتها جهاد، انواعی دارد. یکی از سختترین جهادها این است که در مقابله با هجوم افکار و فرهنگهای غلط و انحرافی و درک غلط جمعی از مردم، انسانی که حق را میشناسد بایستد و بخواهد از حق دفاع کند و با بیان، با فکر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدایت کند. این از آن جهادهای بسیار دشوار است و شهید مطهری این جهاد سخت را سالهای متمادی انجام داد.(10)
ویژگی خاص شهید مطهری آن بود که این همه معارف را در سخنرانیها و کتابها محدود نکرد و خود وارد عرصه عمل شد.
او یک جامعه دانشگاهی را در مقابل خود به قبول و اذعان و تسلیم واداشت. «در همان دانشکدهای که آن بزرگوار تدریس میکرد، کسانی بودند که به طور صریح، ضد دین تبلیغات میکردند و درس میگفتند. آن بزرگوار نرفت با آنها دعوا کند و دست به یقه شود. حرف زد فکر داد، حقایق را گفت، با ذهنیت صحیح استفاده نمود و فضا را قبضه کرد.(11) این در حالی است که در آن دانشگاهها افراد روحانی دیگری هم بودند اما چنین وظیفهای را ایفا نمیکردند، «آنها مردم را به دین نزدیک نمیکردند، بعضیشان هم از دین هم دور میکردند! بعضی از معلمان بیملاحظه مراعات نکنی که سر کلاس و در میان دانشجویان، بدون توجه و تاثیر حرف خود، هر چه به دهانشان میآمد، میگفتند، اینها مردم را از دین دور میکردند. آن کسی که جوانان را به دین نزدیک میکرد، عاشق دین میکرد و با معارف اسلامی عمیقا آشنا مینمود، از آن قبیل روحانیون بوده»(12)
اینها همه لوازمی است که شهید مطهری را به این مقام ویژه رساند تا آنجا که امام امت در تائید او بفرماید. «آثار قلم و زبان او بیاستثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت نشات میگرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرحزاد است»(13) و اگر کسی بخواهد به این جایگاه برسد، حتما باید آن لوازم را کسب کند، اما این همه راه نیست، راه آنجا تمام میشده که انسان به اوج برسد و از آنجا که بینهایت را قلهای نیست، اوج انسانی مثل مطهری فنا شدن در معبودی است که عمرش را در راه او سپری کرده است و از این رو شهادت تنها چیزی است که میتواند پایان چنین ستارهای باشد.
این است که زندگی استاد مطهری را از ابتدا تا انتها الگو میکند برای کسانی که نمیدانند بهترین شدن از چه راهی ممکن است.
مطهری به این پشتوانه عظیم ملی در عرصه علم و عمل جهاد کرد تا در این راه به شهادت رسی و مطهری زمان نیز با کسب آن ویژگیها هم خود را به کمال میرساند و هم جامعه را و بدیهی است که لازمه چنین حرفی شهادت علمای امروز نیست زیرا امروز اگر چه دشمن حریصتر از گذشته شده اما حتی خیال تجاوز به حریم جامعه اسلامی ایران را در سر نمیپرورد چرا که ایران امروز، ایران 30 سال پیش نیست.
در یک جمعبندی، شخصیت فوقالعاده شهید مطهری را مرور کردیم و مهمترین ویژگیهای آن بزرگوار را برشمردیم پس با تذکر به این نکته که سخنان استاد همچنان سخن روز است و نیاز جوانان، از بیانات خود ایشان استفاده کردیم و به این نتیجه رسیدیم که «ما همیشه به مطهری نیاز داریم.» در شخص شهید مطهری نمیشود متوقف شد. بر پایه پیشرفتهای فکری و نوآوریهای او باید جامعه و مجموعه فکری و اسلامی، به نوآوریهای دیگری دست پیدا کند. ما احتیاج داریم مطهریهایی برای دهه 80 و 90 داشته باشیم. چون نیازهای فکری روز به روز و نو به نو وجود دارد.»(14) و برای لبیک گفتن به دغدغههای آن شهید بزرگوار و فرمایشهای رهبر عزیز انقلاب چند خصلت اساسی استاد شهید را با «مطهری زمان» تطبیق دادیم و گفتیم که مطهری زمان متفکر مجتهدی است که از نور «حکمت» بهره میبرد و جامع علومی است که او و جامعه او را به خدا میرساند.
مطهری زمان به مشکلات و اندیشههای باطل روز آگاه است و موشکافانه به حل و فصل آنها میپردازد و در یک کلام مصداق روایت «العالم بزمانه لا تهجم علیه الوابس» است. او با ایمان عمیق و راسخ، بر خدا توکل کرده و در عرضه علم و عمل به جهاد در راه او میپردازد و تا روزی که او را ملاقات نکند از پا نمینشیند چرا که و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علیالله و کانالله غفورا.(15)
با این نگاه به جرات میـوان گفت که انقلاب اسلامی ایران در این 30 سال مطهریهای زیادی را در خود پرورش داده که با سالهای تولد انقلاب قابل مقایسه نیست. اما افسوس که بدخواهان و بداندیشان بین مطهریها و مردم حجاب میشوند و نمیگذارند حقایق برای آنها شود» یعنی «همان کسانی که یک عمر، در دوران اوج تفکرات شهدی مطهری با او مبارزه کردند، امروز چون نام شهید مطهری نام درخشانی است، اینجا و آنجا به نام او تمسک میکنند و زیر لوای این نام باز همان حرفهای خودشان را میزنند(16) ... لکن آن روزی که (مطهری) زنده بود، آن کسانی که بودهاند و دیدهاند، میدانند که با آن شهید عزیز چه کردند، چه اهانتها، چه ناشایستها و ناسزاها که به آن چهره مطهر و منور زده شد.»(17)
آری، اینجاست که دیگر نمیتوان دم فرو بست و از بهترین مصداق مطهری زمان سخن نگفت. تا کی باید به بیان کلیات اکتفا کرد و دست تحریف را برای دشمنان فرصتطلب باز گذاشت؟ دشمنی که به جنگ شایستهترین فقیه، حکیم و فیلسوف میرود، چگونه میتواند با مفهوم فقه، حکمت و فلسفه کنار بیاید؟ از این روست که باید چنین افرادی را «دروغگو» نامید. همان کسانی که مطهری را دیروز کشتند و امروز به عزایش نشستند، همانا شخصیت مطهری امروز را لگدمال میکنند و به دروغ افسوس «مطهریها» را سر میدهند. غافل از اینکه مطهری زمان، دست حقجویان را گرفته و قلههای معرفت را به سرعت میپیماید اما اینان همچنان دست و پا میزنند و مکر میکنند و نمیدانند که «الله خیرالماکرین»(18)
آیتالله مصباح یزدی، علامهای است که جا پای شهید مطهری گذاشته و بلکه از او پیشی گرفته است. مصباح امروز، مطهری دیروز است با صدها گام جلوتر. افرادی که تشنه حقایقاند و در آثار استاد مطهری غور کردهاند، نه در مطهری متوقف میشوند و نه از او «عبور» میکنند. اینان راه مطهری را ادامه میدهند و با بهرهگیری از «مصباح هدایت» در آثار و افکار مطهری دهه 80 و 90 عمیق میشوند تا با توکل بر خدا، مطهریهای صده پانزده و شانزده را رقم بزنند. آری «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را میشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیمالقدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر میکند.»(19)