
“قدرت سیاسى از لوله تفنگ خارج مىشود.” این سخنى است که مائو گفته است و پیش از انقلاب ورد زبان گروههاى چریکى بویژه گروههاى مائوئیست بود. آیا این سخن صحیح است؟ و آیا حداقل در همه احوال صحیح است؟ بر این باورم، قدرتى که از دهانه تفنگ بیرون آید چندان پایدار نیست واگر هم عمرى بیابد یا از سطح حاکمیت بر بدنهاى تودهها فراتر نمىرود یا عاملى غیر از سرنیزه دارد.
پژوهشگران علم سیاست مدتهاست از پدیده قدرت نرم به عنوان یک پدیده غیرقابل انکار سخن مىگویند و راز ماندگارى حاکمیتهاى طولانى را در مفهوم و کارکرد قدرت نرم مىجویند.
اما قدرت نرم چیست؟
تردیدى نیست که انسانها براى ارضاى نیازهایشان با دیگران تعامل اجتماعى دارند. در اصطلاح جامعهشناسی، جامعه به مجموعهاى از انسانها که با هم تعامل اجتماعى پایدار دارند؛ گفته مىشود. در درون جامعه به دلیل وجود علایق مختلف انسانها و گروهها، تضادهاى اجتماعى وجود دارند اما با وجود تضاد تعادل و ثبات جامعه حفظ مىگردد. در جامعه افراد نقشهاى گوناگونى را مىپذیرند و به همان نسبت از مزایاى اجتماعى مختلفى بهرهمند مىشوند.
یکى از روابطى که میان نیروهاى اجتماعى اعم از افراد یا نهادهاى اجتماعى پدید مىآید؛ رابطه مبتنى بر قدرت است که حکومت بر مردمان نیز در این قالب تعریف مىشود. در تعاریف علما یکى از تقسیمهاى قدرت، تقسیم قدرت به نرم و سخت است. قدرت نرم را بعضى از محققان مترادف تعبیر گرامشى یعنى “هژمونى فرهنگی”مىدانند که داراى حوزه معنایى نسبتا مشترکى هستند.در یک جمع بندى کلى از نظرات پژوهشگران “قدرت نرم” محصول و برآیند تصویرسازى مثبت، ارائه چهره موجه از خود، کسب اعتبار در افکار عمومى داخلى و خارجی، قدرت تاثیرگذارى غیرمستقیم توام با رضا بر دیگران، اراده دیگران را تابع اراده خویش ساختن و مولفههایى از این نوع مىباشد. در برابر این مفهوم قدرت نظامى و تسلیحاتى و به عبارتى قدرت سخت و خشن را قرار مىدهند. یکى از نکاتى که همواره از آغاز انقلاب اسلامى ذهن واندیشه صاحباننظر را به خود مشغول داشته است؛ چگونگى به کارگیرى قدرت بر پایه انگارههاى دینى است. گروهى بر این باورند که استحکام برخورد در سوابق تایخى حاکى از آن است که در دفاع از ارزشهاى دینى در زمان حاکمیت دینى باید محتسب گونه با شدت برخورد از بروز تزلزل در ارکان حکومت دینى و ارزشهاى آن در میان تودهها جلوگیرى کرد و گروهى بر این باورند که ذات فرهنگى نظامهاى دینى دال بر آن است که براى عمق بخشیدن به هنجارها و ارزشهاى دینى در قلوب شهروندان لزوما باید از روشهاى فرهنگى و یا به عبارت بهتر از قدرت نرم در مقابل قدرت سخت دفاع کرد.
واقعیت آن است که این دو دیدگاه هم شانه هم در رویکردهاى حکومت دارى خود را مطرح کرده و به اقتضاى شرایط یکى بر دیگرى رجحان یافته است. شاید یکى از نقاطى که باید سیاستمداران و بویژه تئورى پردازان حکومت دینى در برابر آن موضع شفاف خود را آشکار نمایند همین نقطه کلیدى است که رفتار آنان را پس از پیروزى در رقابتهاى سیاسى روشن خواهد کرد.
در همین راستا اصولگرایان و بویژه علماى دینى نیز که دغدغههاى تئورى و عمل سیاسى دین در عرصه حکومت را دارند؛ نباید این پرسش کلیدى را ناگفته گذارند.