مصطفی مرتضوی
تحول و پیشرفت در یک جامعه دارای ابعاد گوناگونی است که در مجموع می توان آن ها را در چهار دسته کلی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بیان کرد. هر یک از این چهاردسته مولفه هایی دارد که در یک برنامه پیشرفت همه جانبه لازم است به مختصات هر یک توجه شود. به ذکر است، جامعه ای را می توان پیشرفته در نظر آورد که بتوان در آن شروع پویش در مسیر این مولفه ها را یافت که برآیند آن در آینده نویدبخش رسیدن به اهداف باشد.
آن چه از نظر سیر تاریخی می توان پیرامون نوگرایی در تاریخ ایران دنبال کرد مربوط می شود به نوگرائی جامعه ایران در پنج قرن گذشته؛ در روزگار صفویان. بر اساس شواهد صحیح تاریخی می توان گفت در دوره صفوی ما شاهد نوعی تحول عمیق در نگاهمان به هستی بوده ایم که به نظر می آید پس از ورود اسلام به ایران از مهمترین نقاط اعتلا تاریخ ما باشد. به نظر والتر هینتس، ایران امروز از نظر سیاسی و فرهنگی برهمان پایه ای استوار است که سلاطین صفوی در قرون 16و 17م بنا نهادند. علت این قضاوت را در این نکته می توان دانست که ایجاد نوگرایی یا حتی توسعه آن در این دوران، داخلی، طبیعی و بومی بوده و وقفه در آن نیز روال مشخصی و معینی را طی کرده است. در واکاوی عمیق نهضت صفویان در ایران لازم است توجه داشته باشیم جریان شیعه به عنوان روح حاکم بر نهضت صفویان، علت و مولد جریان نوگرایی در این دوران بوده است. راجر سیوری از محققان تاریخ ایران، معتقد است در تاریخ ایران پس از اسلام، ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی است مهم؛ پس از قرن ها فرمانروایی بیگانه، ایران دوباره به کشوری قدرت مند و مستقل در شرق اسلامی بدل می شود. این سلسله مهم هویت ایرانی را دیگر بار زنده کرد و بعد از هشت قرن و نیم فرمانروایی سلسله های بیگانه یک کشور مستقل ایرانی تأسیس کرد. به نظر وی مهم ترین کار شاه اسماعیل اعلام تشیع اثنی عشری یا دوازده امامی به عنوان مذهب رسمی کشور جدید صفویه بود. پیامد این حکم کل سیر حرکت تاریخ دوره بعدی ایران را تغییر داد و باعث ایجاد رنسانسی در ایران شد که وی از آن با نام «رنسانس صفوی» یاد می کند.
ایران دوره صفوی، دوره ای درخشان در تاریخ ایران اسلامی بوده است. سفرنامه های بیگانگان، در ایران آن روز شاهدی بر پیشرفت های علمی واجتماعی در ایران است. شاخصه های این پیشرفت را می توان در تمامی چهاربخش مطرح در یک نوگرایی متوازن ردیابی نمود. در بخش اجتماعی می توان به عواملی هم چون؛ سطح زندگی، اشتغال، برابری اجتماعی، امنیت، بهداشت، سطح سواد و ... اشاره داشت. در بعد فرهنگی مسائلی هم چون ایجاد روحیه خودباوری، شکل گیری هویتی جدید با توجه به آموزه های شیعی، توجه و اهتمام به ترویج علم، دانش و هنر، یادآور رشدی فرهنگی در فضای ایران است. اما در بعد سیاسی نیز می توان شاخصه هایی از پیشرفت را در دوران صفوی شاهد بود. مسائلی هم چون: ایجاد اندیشه سیاسی و قالبی نو برای حکومت بر اساس نگرش های تشیع و مدنیت ایران، اهتمام به مردم و پاسخ گویی حکومت نسبت به نیازهای آن، قانون پذیری حکومت، مشارکت مردم در امور، وجود تفکر و استراتژی در حکومت، مشروعیت حکومت، انتصاب مجریان بر اساس لیاقت و حتی مسئله مهم و اساسی قدرت و استبداد. اما در مورد فضای اقتصادی نیز می توان نکات قابل توجهی را از روند رو به رشد بخش های اقتصادی و اندیشه های وابسته به آن در دوران صفوی و روند نوگرایی بومی ایران دید.
یکی از دوره هایی که می توان از آن به عنوان دورانی سرنوشت ساز در تاریخ تحولات ایران یاد کرد، مقطع تاریخی از جنگ های ایران و روس تا سقوط نظام پهلوی است. که می توان از آن با عنوان عصر مدرن سازی جامعه و دوران فعالیت جریان مدرنیزاسیون غربی، یاد کرد.
چند برداشت فکری در مورد این دوره و مباحث وابسته به آن مطرح است؛
.1بحث از این موضوع ، در جامعه ایرانی با نوعی نگاه مثبت و با نوعی استقبال اولیه مواجه شده است و بار مثبت آن غلبه داشته است.
.2حرکت تاریخی این مسئله، با بخشی از روحیه ایرانی که در آن با ابتکار، نوآوری و خلاقیت عجین بوده است همراه شده و نوعی افق جدید و پویایی و خوش بینی و اعتلا را نوید داده است.
.3علی رغم اقبال اولیه، مدرنیزاسیون در مراحل بعدی به دو شق و حوزه کاملاً مجزی و منفک تبدیل شد و این حرکت ملی در اواسط کار با نوعی طبقه و تفکر خاص توأم می شود. در این بخش است که ما شاهد سیطره تفکر ایدئولوژیک غرب بر جریان نوخواهی هستیم و شروعی است برای تولد جریان مدرنیزاسیون غربی.
شق اول در این مسئله ادامه همان جریان طبیعی نوگرایی ایران در عصر صفویه است و به خاطر آن که با تثبیت و رشد فرهنگ شیعه در کشور همراه بود، همگام و هم سنخ با آن به پیش می رفت. اما در طرف دیگر، که ترجمان مدرنیسم بوده، مسأله به گونه ای دیگر اتفاق افتاد؛ در این شرایط جامعه ایران چند ضربه اساسی و مهلک را پذیرا شده بود، و در حقیقت این نوع از نوگرایی با شرایطی بد و انحطاطی فراگیر در جامعه قاجار همراه بوده است.
در یک جمع بندی از مقدمه ای که تا کنون ارائه شده، می توان گفت: نوخواهی عصر قاجاریه در دو مرحله انجام شد؛ یکی مرحله ای طبیعی نوخواهی ملی و بومی ایرانیان، و دیگری مرحله تبدیل آن به نوعی غرب گرایی و سپس غرب زدگی و خودباختگی.
همان گونه که اشاره شد، تحول طبیعی و تاریخی این مرز و بوم، پس از فراز و نشیب های فراوان، بالاخره در نوزایی جامعه ایرانی در عصر صفوی تجلی کرد و ملیت ایرانی با هویت دینی و پشتوانه مذهب شیعه اثنی عشری، که ریشه در جان جامعه داشت، در آستانه ظهور دنیای جدید، جامعه پویا و زنده ای را پایه گذاری کرد که برای بقای خود دو خصلت بنیادین به همراه داشت:
1.هویت ملی ایرانی؛
2.هویت اعتقادی ایرانی.
این در حالی است که تحولات ونوزایی جامعه ایرانی در عصر صفوی، مورد کم لطفی و بی مهری محققان ایرانی قرار گرفت. نوزایی در هنر و صنعت، فلسفه و حکمت، کلام و ادیان، امنیت و آزادی، سیاست و اقتصاد، معماری و شهرسازی، هرکدام به تنهایی کافی بود که توجه متفکران و محققان این مرز و بوم را به علل و پشتوانه فکری این تحولات در این دوران معطوف گرداند و از برآیند این توجه بستر مناسبی برای تحولات دوران بعدی فراهم آید.
سوال اساسی این است که؛ چرا روشنفکر ما، به عنوان سکان دار جریان مدرنیزاسیون غربی، نوگرایی و تحول طبیعی و تاریخی ایران را در عصر صفوی مورد توجه قرار نداد، در حالی که می توانستند از آن به عنوان الگوی کارساز اهداف، انگیزه ها و سیاست های ایران در دوران بعد استفاده نمایند و تنها به رفع نقایص آن بپردازد. اما متأسفانه روشنفکری ما آن چه را که خود داشتند از بیگانه تمنا کردند. امری که به نظر می آید در انقلاب اسلامی مورد توجه قرارگرفته و لازم است پس از آن نیز در ذهنیت نخبگان ما قرار گرفته و بر مبنای آن برنامه ریزی شود. در کل می توان گفت؛ انقلاب اسلامی در ابتدا به صورت اجمالی و در ادامه تفصیلی، با الهام گیری از نهضت صفویان و جریان نوگرایی برگرفته از آن به عنوان سنت خود و نیز تجربه آموزی از جریان مدرنیزاسیون، چارچوب کلی خود را شکل داده و بر طبق آن به چینش عناصر پرداخته است، همان راه صحیح و اصولی که در طول تاریخ معاصر، جریان نوگرایی اصیل و دینی به دنبال آن بوده اند.