تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۰:۰۷  ، 
کد خبر : ۱۳۳۱۵۱
نخستین جلسه هم‌اندیشی شاخه جوانان و دانشجویی حزب اعتماد ملی

بن‌بست‌های اصلاحات


ابراهیم گراوند
نخستین جلسه هم‌اندیشی «شاخه جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی» چهارشنبه گذشته با موضوع روش‌های سیاست‌ورزی در این حزب با حضور رضا حجتی، عضو موسس و شورای مرکزی تشکیل شد.
رضا حجتی سخنان خود را با مرور تاریخچه جریان «چپ مارکسیستی» در ایران آغاز نمود و سپس به چگونگی پیدایش و تحول «چپ اسلامی» بویژه در مقطع وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 پرداخت و گفت: جریان «چپ اسلامی» تحت تأثیر جو انقلابی دهه 1350 با پذیرش و پیروزی از «اسلام سیاسی» ـ که سخنگویانی چون شهید مرتضی‌ مطهری و دکتر علی ‌شریعتی، نمادهای برجسته آن بودند ـ تولد یافت و در بستر انقلاب اسلامی با تاکید بر مبارزه با «امپریالیسم جهانی» و «بسط عدالت اجتماعی» رشد نمود. این جریان در دهه 1360 با خصیصه مشترک تمام چپ‌ها یعنی «رادیکالیسم» مرزبندی مستحکم خود را با «اسلام غیرانقلابی و سازشکار» که آن را «اسلام آمریکایی» می‌خواند، تقویت نمود.
تا آنجا که «روحانیون» نماینده آنها نیز مجبور شدند «مجمع» خود را از هم‌لباس‌های مبارزشان جدا سازند. آنها هم در نظر و هم در عمل متاثر از امام خمینی بودند و به همین جهت نیز خود را در «خط امام» می‌دانستند و بخش‌های مهم نظام نوپای جمهوری اسلامی نیز در اختیار آنها قرار داشت. حجتی در ادامه به شرایط بعد از رحلت امام در سال 1368 اشاره کرد و افزود: تمام اتکای «چپ‌های اسلامی» به رهبر فقید انقلاب‌ اسلامی بود، بنابراین با رحلت ایشان، آنها نیز فرو افتادند و از مواضع قدرت کنار گذارده یا خود منزوی شدند، ولی تا نیمه دهه 1370 غالبا با پیروی از مواضع دهه 60، دولت میانه‌رو و تکنوکرات موسوم به «سازندگی» که مدعی تعدیل سیاست‌های اقتصادی گذشته بود را نقد کردند. آنها کارگزاران وقت را به نادیده گرفتن آرمان‌های امام، انقلاب اسلامی و سازش با نظام غیرعادلانه بین‌الملل متهم می‌نمودند تا اینکه فشارهای روزافزون معیشتی در کنار انحصارطلبی و تجمل‌گرایی مقامات، موجب انفجار آرام نارضایتی‌های متراکم و اقبال غیرمنتظره مردم در دوم خرداد سال 1376 به نامزد این جریان در انتخابات هفتمین دوره ریاست‌ جمهوری شد. چیزی که تا مدت‌ها آنها را به اشتباه انداخت و از آن با عنوان حماسه یاد می‌کردند، در این زمان به یکباره مسیر حرکت «چپ اسلامی» به سمت «لیبرالیسم اسلامی» تغییر یافت. البته با حفظ ویژگی «رادیکال منشی»، آنها این بار خواستار تحقق سریع و بی‌چون و چرای «آزادی‌های اجتماعی»، «حقوق شهروندی» و از این قبیل شده بودند.
حجتی در اینجا با تقسیم نظام‌های سیاسی به «فردسالار»، «خانواده یا صنف‌سالار» و «مردم‌سالار» افزود: در جهان امروز «مردم‌سالاری» پذیرفته‌شده‌ترین نوع از بین رژیم‌های سیاسی است که به استثنای موارد خاصی، بقیه دولت‌ها، ولو به ظاهر مدعی تبعیت از آن هستند که در عمل نیز موجب شده مدل‌های متفاوتی از «حاکمیت‌های دموکراتیک» بسته به شرایط جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی ملت‌ها شکل بگیرد، اما از نظر ماهیتی نکته مهم این است که «چگونه می‌توان اطمینان کرد حکومت‌ها در عمل نیز خلاف منافع و خواست مردمشان حرکت نمی‌کنند؟!» به عبارت دیگر چون «مشروعیت» دولت‌های مردم‌سالار به «مقبولیت» آنها نزد اتباعشان وابسته است، چه روش یا روش‌های مطمئنی برای فهم و اندازه‌گیری میزان «رضایتمندی» مردم از وضعیتی که در آن قرار دارند، وجود دارد؟!
حجتی بر آن است که آنچه از شاکله حاکمیت اهمیت بیشتری دارد، ماهیت آن است. او افزود: وجود شکلی سازمان‌های اجتماعی نظیر «احزاب»، «انجمن‌ها»، «اتحادیه‌ها»، «مجالس» و امثالهم به تنهایی کافی نیست، بلکه مهم تامین رضایت مردم از طریق ساز و کار شفاف و قانونمندی است که امکان ارزیابی عملکرد حکومت‌کنندگان و تجدیدنظر یا تغییر رای مردم را در یک چارچوب مورد توافق، تضمین کند. حجتی در تشریح منظور خود با تقسیم کشورها به «باثبات» و «بی‌ثبات» گفت: در کشورهای «باثبات» نارضایتی مردم غالبا از «نیازهای عینی» آنها ایجاد می‌شود و در نتیجه «توانمندی حکومت‌کنندگان» در رفع آن نیازها و حوایج ملموس و محسوس، ملاک قضاوت مردم است. به سخن دیگر حاکمان براساس «کارآمدی و کارایی‌شان» مورد پذیرش مردم واقع می‌شوند و در غیر این صورت نمی‌توانند در موضع قدرت باقی بمانند و به حاشیه رانده می‌شوند و البته تمام این تحولات در چارچوب میثاق مشترک «حکومت‌شوندگان و حکومت‌کنندگان» یا «قانون» و به صورت مسالمت‌آمیز انجام می‌گیرد، بنابراین نظام‌ سیاسی این کشورها هیچگاه مورد پرسش‌های مبنایی و بالطبع اعتراض‌های بنیان‌برانداز قرار نمی‌گیرد و از پایداری بالایی برخوردارند و اصل بر این است که «بازی هیچ‌گاه به هم نخورد»، اما در کشورهای «بی‌ثبات» یا «با حاکمیت‌های سیال» مبنا و ملاک رضایت مردم در رفع نیازهای واقعی و عینی نیست، بلکه در تامین «تصورات ذهنی و آمال انتزاعی» آنهاست که هم نامشخص و هم درهم ریخته است و هم متنوع و متفاوت.
در این جوامع به هر علت «نیازها و احتیاجات عینی» از اولویت برخوردار نیستند و یا حتی اگر هم در اولویت باشند، روش‌های معین و ممکنی برای به دست آوردن آنها انتخاب نمی‌شود. بنابراین منازعه بیشتر در عوالم ذهنی و اعتقادی شکل می‌گیرد که معمولا تابع قواعد مشخص و مورد توافق عمومی نیستند و همواره منجر به سوءتفاهم و در نتیجه برخوردهای خشن می‌شوند. در عین حال این زد و خوردهای بی‌پایان، تاثیر قابل توجهی در بهبود وضعیت زندگی مردم بر جای نمی‌گذارد.
وی افزود: مساله این است که اعتراض‌ها نه تنها ناشی از تصورات غیرواقعی است، بلکه به سرعت تبدیل به اصولی، جزمی، متعصبانه و متصلب می‌شوند که دستیابی به آنها جز از طریق رویارویی با موانعشان امکان‌پذیر نیست.
تراکم این نوع نارضایتی‌ها در حوزه اجتماعی ـ که معمولا هم سریع سیاسی می‌شوند ـ همانند «انبار باروتی» است که با یک جرقه «اعتراض» به «انفجار انقلابی» می‌انجامد و کل حاکمیت و حاکمان را یکجا به هوا می‌فرستد و بعد از آن دوباره بازی با همان ماهیت و منطق شروع می‌شود، با این تفاوت که نخبگان «مخالف» دیروز این بار خود «حاکم» شده‌اند، اما رنج‌ها و آلام مردم همچنان بر جای خود باقی می‌مانند.
حجتی با این تقسیم‌بندی به تشریح اوضاع کشورمان پرداخت و گفت: متاسفانه ما جزو کشورهایی هستیم که در دسته دوم قرار داده می‌شوند، چرا که اولا؛ هنوز باورمان نشده ما یک ملت هستیم و منافع‌مان به هم گره خورده است. غم و شادی‌هایمان با هم مرتبط و امنیت و آرامش‌مان به همدیگر وابسته است. تقدم منافع ملی بر منافع شخصی به عنوان یک اصل هنوز پذیرفته نشده، لذا هر روز شاهد تعمیق شکاف‌های تاریخی‌مان در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هستیم، جایگاه طبقاتی اقلیت نخبه با اکثریت توده که بر اثر انقلاب اسلامی قدری متعادل شده بود، دوباره متمایز شده است. «خواص خوش‌اقبال» بدون توجه به منافع ملی و حتی با ضربه زدن به آن، سرگرم تجمیع منافع فردی و در بهترین حالت منافع باندی و سیری‌ناپذیر خود هستند. آنها که عموما و به واسطه موهبت انقلاب موفق شده‌اند از خیل «فرودست‌ها» جسته و به سرای «فرادست‌ها» راه یابند، بی‌توجه به گذشته خود و در مسابقه «مال‌اندونزی» و «تحصیل ثروت» به هیچ قاعده، هنجار و ضابطه‌ای پایبند نیستند و این منشا تمام فسادهای روزافزون و ریز و درشتی است که همه روزه و از همه‌ جا خبرهای آن درز می‌کند و به گوش می‌رسد. تازه باید بر اینها شکاف‌های قومی و قبیله‌ای، زبانی، مذهبی، نسلی، جنسی و... را نیز بفزاییم که رفوگری آنها به این زودی و آسانی امکان‌پذیر نیست.
ثانیا؛ اهداف و مقاصدی به قدری کلی و بلندپروازانه است که گویندگان آنها نیز قادر به ترسیم حد و مرزی برایشان نیستند. نخبگان پیشرو همواره در باغ سبز، آرزوها و آمالشان را برای مردم ترسیم می‌کنند و آنچه به واقع روی این زمین و آب و خاک در جریان است، برایشان پشیزی ارزش ندارد. مقاصد همواره خوشایند شنوندگان و خوانندگان معرفی می‌شوند و در تصورات و اوهام شکل می‌گیرند و به کمتر از آن هم رضایت نمی‌دهند. این اهداف کیفی، هیچگاه هم قرار نیست به صورت کمی و قابل اندازه‌گیری عرضه شوند و جالب اینجاست که کسی هم این را مطالبه نمی‌کند. به عنوان نمونه در انتخابات ریاست ‌جمهوری اخیر به جز یکی، دو مورد شعارها و وعده‌ها به قدری کیفی، کلی و ذهنی بود که هیچ کس نمی‌توانست «تحقق» یا «عدم تحقق» آنها را ثابت کند. از آنکه وعده «هوای تازه می‌داد» تا آنکه سودای «تحقق بی‌کم و کاست حقوق بشر» را در سر داشت، همه یک سبک و سیاق داشتند و آن هم قولی داده نشود که قابل آزمودن و اندازه‌گیری باشد.
ثالثا؛ از همین روی که اهداف ذهنی و کلی هستند و امکانات و بضاعت موجود تکافوی تحقق آنها را نمی‌کند، روش‌های حرکت به سمت آنها هم قبل از آنکه جنبه «ایجابی» و سازنده داشته باشد، از ویژگی «سلبی» و «تخریبی» برخوردار است. یعنی «بودن» آن در «نبودن و نابودی» دیگری یا دیگران جست‌وجو می‌شود. بنابراین فرهنگ مجاوران سیاسی ما هم مملو از «خرابکاری»، «توطئه‌گر»، «خائن»، «جاسوس» و... هست که دائما نثار همدیگر می‌کنیم. فرافکنی روش همه ماست «چپ» و «راست» یا «پوزیسیون» و «اپوزیسیون» هم ندارد. همه بودن خودمان را در نبودن دیگری جست‌وجو می‌کنیم. در موقع ناکامی‌ها و شکست‌ها زود جا می‌زنیم و ناامید می‌شویم و در مقابلش عجب، غرور و خودپسندی در مواقع موفقیت، چنان از خود، بی‌خودمان می‌کند که توجه نمی‌کنیم هنوز در دامنه این کوه هستیم و از قله فاصله خیلی زیادی داریم. چشم‌انداز، ماموریت راهبردی، برنامه‌های کاربردی یا اساسا نداشتیم یا زمانی که به تبعیت از دیگران و دست و پا شکسته برنامه چهارساله یا سند چشم‌انداز 20 ساله نوشته شد، حوصله اجرای آن را نداریم، همه چیز روزانه مشخص می‌شود، چرا که باید «ابن‌الوقت بود» و «دم را غنیمت» شمرد، اگر صبح جیب نفتمان پر پول بود، آن روز شنگولیم و اگر خالی بود، «ملول».
رابعا؛ منظورها و مقصودهایمان، از تنوع و گستردگی فراوانی برخوردار است. یکی به شرق می‌رود و دیگری به غرب. به ‌گونه‌ای که اگر بخواهیم هم به توافق مشترکی دست پیدا کنیم، در عمل امکان‌پذیر نیست. ما به عنوان ایرانی در تمام جهان چه چیز مشترکی داریم که به هنگام دعوا و درگیری همگی حاضریم حرمت آن‌ را حفظ کنیم و یا به خاطر وجود آن ویژگی مثبت، همدیگر را به صورت حداقلی شناسایی کنیم، به عنوان «چپ» و «راست» یا «اصلاح‌طلب» و «محافظه‌کار»، اصول مشترکمان چیست که به هنگام مبارزات سیاسی، آنها را حاضریم محترم بشماریم تا «اصل بازی به هم نخورد» یا «متجدد» و «سنتی» یا «مذهبی» و «غیرمذهبی» و همینطور می‌توان شمرد. به هر حال مفهوم «ملت» این اقتضا را دارد که اشتراکات حداقلی مورد توافق جمعی و قابل احترام برای همه وجود داشته باشد و به همین منوال وفاداری به «نظام سیاسی» نیز مستلزم پذیرش و رعایت حداقل‌هایی است که ظرفیت پیروزی و تحمل شکست را برای طرفین امکان‌پذیر می‌سازد. خلاصه اینکه اگر نتوانیم از مفاهیم موردنظرمان به «مخرج مشترک‌های» مورد توافقی دست یابیم، بازی همواره باید یک طرف «سیاه» داشته باشد که لاجرم نقش ظالم و بازنده را بازی کند و یک طرف «سفید» که به صورت طبیعی نقش مظلوم و پیروز را به عهده دارد و در نهایت هم، همه باخته‌ایم و...
حجتی در ادامه به پیدایش حزب اعتماد ملی پرداخت و گفت: در طول هشت سال بعد از دوم خرداد 1376، عده قلیلی از «چپ‌های اسلامی» با برگزیدن نام جدید «اصلاح‌طلب» ـ که به مقتضای شرایط با مسما هم بود ـ شروع به تقابل با مبانی «نظام جمهوری اسلامی» و قانون اساسی نمودند. برخی از این افراد که از دالان همین نظام و پلکان همین قدرت به مناصب اجرایی و تقنینی دست یافته بودند، به طور یک‌جانبه در اصول بنیادین و پایه‌ای انقلاب تجدیدنظر کردند و با تحریک و تشدید نارضایتی‌ها، مبانی تئوریک مشروعیت نظام را در یک فضای تخیلی و در قیاس با «لیبرال دموکراسی‌ها» غربی، مردود اعلام نمودند. نظریه «حاکمیت دوگانه» در واقع همانند گره‌ای بود که در شکاف تاریخی دولت/ملت ایرانی قرار داده شد، آنان با مطالعه «فشار از پایین»، چانه‌زنی در بالا را به سمت تسلیم نظام سیاسی سوق دادند، در حالی که انتظار مردم افزایش کارایی‌ها و حل مشکلاتی بود که هر روزه با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کردند. آنها با طرد پشتوانه‌های مردمی محروم و مستضعف «چپ اسلامی»، دلخوش به سرمایه اجتماعی سرمایه‌داران و مرفهینی شدند که آنها را در بن‌بست «خروج از حاکمیت» و «تحصن مجلس» تنها گذاردند. آنچه تحت نام فریبنده «منشور جمهوری‌خواهی» در بین اصلاح‌طلبان موسوم به پیشرو و تحریم‌کنندگان انتخابات نهم ریاست‌ جمهوری مطرح و مورد پذیرش اغلب آنها قرار گرفت، چیزی جز رویارویی شکلی با تمام «فلسفه سیاسی اسلام» «اندیشه سیاسی امام خمینی» نبود و نتیجه‌ای هم جز شعار «تغییر نظام» در پی نداشت، چیزی که هم‌اکنون جنگ‌سالاران حاکم بر کاخ سفید سعی دارند آن را با حمایت همه‌جانبه از «اپوزیسیون برانداز» عملی سازند و ورد زبان پناه ‌بردگان به آغوش دولت ایالات ‌متحده شده است.
در این اوضاع و احوال و از همان اواسط کار، عده دیگری از «اصلاح‌طلبان واقع‌بین» متوجه این انحراف شدند و راه خود را به تدریج از مفرطینی ـ که در روزگار افراطشان انقلابیونی دو آتشه بودند ـ جدا ساختند. اینها در انتخابات ریاست ‌جمهوری گذشته با حمایت از آقای کروبی به انسجام نسبی دست یافتند و بعد از آن نیز به همت ایشان حزب اعتماد ملی را تاسیس نمودند. قطعا این حزب هم در مرام و هم در روش به قانون اساسی و چارچوب‌های اصولی نظام جمهوری اسلامی پایبند خواهد بود و به جای چالش‌های بیهوده نظری و موهومی در مبانی فلسفی نظام سیاسی به چاره‌اندیشی برای افزایش بهره‌وری در مجموعه کشور خواهد پرداخت و «ریل اصلاح‌طلبی» را به سوی نجات فقرا و رفاه اجتماعی تغییر خواهد داد. معلوم است که این به معنای نقد وضع موجود نیز می‌باشد، چراکه هیچ ‌کس مدعی نیست وضع موجود، همان وضع مطلوب است و با آنچه مورد نظر ماست، فاصله زیادی دارد، منتها مادامی که خارج از قدرت قرار داریم ـ مثل الان ـ نقدهایمان را متوجه «کارآمدی‌های» کارگزاران، برنامه‌ها و سازوکارها خواهیم کرد و در صورتی که با انتخاب مردم بتوانیم بخش‌هایی از قدرت را در دست بگیرم، حتما با برنامه مشخصی به اصلاح روش‌ها و ساز و کارها خواهیم پرداخت و در هر حال مهم این است که نفت و سود حاصله در انبان و کیسه مردم توزیع شود و با حمایت و رضایت آنها روند توسعه ملی تسریع گردد.
حجتی در پایان با هشدار نسبت به مداخله تاریخی بیگانگان از منافذ واگرایی نخبگان در امور داخلی کشورمان گفت: از عهد قاجار تاکنون به انحای مختلف دول قدرتمند در امور داخلی کشور ما مداخله کرده‌اند و متاسفانه در بیشتر مواقع این مداخلات منجر به اخلال‌های بزرگ در مسیر توسعه ملی شده و زمینه سوءظن و افتراق داخلی را پدید آورده است. بنابراین در این مقطع تاریخی نباید عده‌ای فکر کنند که می‌توانند دعوای درونی را با حمایت قدرت‌های بیگانه به نفع خود فیصله دهند، چرا که این آغاز نگون‌بختی و سرافکندگی تاریخی آنان و برگ سیاه دیگری در تاریخ این مرز و بوم خواهد شد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات