بصیرت: برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان " خوشههای تناقض "به قلم محمد عدلی آورده است: در روزهایی که موضوع خوشهبندی خانوار ایرانی به محل نزاع میان مجلس و دولت تبدیل شده است، بیش از گذشته وجود فضایی منطقی برای نقد و تعامل میان دولت و مردم احساس میشود. دولت در قدم اول با شیوه خوشهبندی خانوارها و اظهارنظرهای متناقض مسئولان در این خصوص، نشانههای مثبتی را برای اجرای طرح بزرگ هدفمندسازی یارانهها، به جامعه القا نکرده است. قوه مجریه باید بپذیرد در آستانه اجرای طرحی که از آن به عنوان جراحی اقتصاد یاد میشود باید انسجام بیشتری از خود نشان دهد. تنها در سایه برنامهریزی دقیق و اعلام صریح جزئیات آن به مردم است که میتوان به آینده اجرای این طرح امیدوار بود. در شرایطی که قرار است آزادسازی قیمتها از ابتدای سال 89 آغاز شود، توقع زیادی نیست که در روزهای باقی مانده تا پایان سال 88 مردم به تدریج در جریان چگونگی اجرا و جایگاه خود در این طرح قرار بگیرند.
این کار البته هرازگاهی توسط یکی از مسئولان دولتی انجام میشود. ابراز نگرانی مردم اما موجب میشود سایر مسئولان برای اطمینانبخشی به جامعه به تکذیب سخنان مطرح شده بپردازند و موضعی متناقض با آنچه در ابتدا گفته شده، بگیرند؛ اتفاقی که در اعلام خوشهها توسط رئیس مرکز آمار ایران رخ داد و پس از آن وزیر اقتصاد و معاون او به نوعی به تکذیب سخنان او پرداختند.
البته شمسالدین حسینی و محمدرضا فرزین هر کدام برای پوشش سخنان رئیس مرکز آمار نظر متناقضی نسبت به دیگری ابراز کردند. محمدرضا فرزین سه خوشه اعلام شده را درست دانست اما از پرداخت یارانه غیرمستقیم (تخفیف مالیاتی، تسهیل بیمه خدمات درمانی و...) به خوشه سوم سخن گفت. پس از او شمسالدین حسینی اعلام کرد که خوشهبندیها ملاک عمل نیست. ضمن اینکه رئیسجمهور نیز دستور بازنگری در خوشهبندیها را صادر کرد. این مجموعه تناقضها به علاوه اظهارنظرهای سایر مسئولان دولتی موج جدیدی از نگرانی را میان مردم به راه انداخت. اگر تا پیش از این مردم از آسیبهای اجتماعی و اقتصادی این طرح بزرگ میترسیدند، حالا هراس جدیدی به دل راه دادهاند به نام «سردرگمی دولت».
شاید اولین سوالی که در این روزها مردم در مواجهه با یکدیگر میپرسند، این باشد: خانواده شما در چه خوشهای قرار گرفته است؟ این ماجرا و تعلق نگرفتن یارانه نقدی به یکی از خوشهها، کابوسی به نام «خوشه 3» را به راه نداخته است.
قرار گرفتن تعداد زیادی از مردم در خوشه سوم و در یک جایگاه دیده شدن قشرهای مختلف درآمدی، مردم را نسبت به شیوه بازپرداخت یارانهها بدبین کرده است؛ هر چند موضوع خوشهبندیها، تکذیبها و تاییدهای دولتیان حالا به موضوع اصلی جوکهای پیامکی تبدیل شده است. در این میان هشدارهای نمایندگان مردم به دولت به تبع نگرانیهای موکلانشان به اوج خود رسیده است.
ساکنان خانه ملت صریحا موضوع خوشهبندیها را به چالش کشیدهاند تا جایی که غلامرضا مصباحیمقدم نمایندگان دولت را برای حضور در جلسهای به میزبانی کمیسیون ویژه طرح تحول اقتصادی فراخواند. این نماینده مجلس با صراحت اعلام کرده است که عدم پرداخت یارانه به تمام اقشار جامعه خلاف قانون است و نمایندگان دولت باید نحوه خوشهبندیها را برای مجلس توضیح دهند.
در چنین فضایی روز به روز بر ابهامات مردم اضافه میشود؛ ابهاماتی که نگرانی از آینده معاش را به همراه خود آورده است.
در این شرایط که تناقضگویی میان مسئولان و سردرگمی در شیوه اجرای هدفمندسازی یارانهها به شدت احساس میشود دولت همچنان رسانهها و کارشناسان اقتصادی را به انتقال نگرانی به مردم متهم میکند. دولت بارها اعلام کرده است که «برخیها مردم را از هدفمندسازی یارانهها میترسانند.» ریشه نگرانی مردم اما در سردرگمیهای دستگاههای اجرایی مرتبط با هدفمندسازی یارانههاست.
در حالی که شمارش معکوس برای اجرای این طرح بزرگ آغاز شده است و در شرایطی که تقریبا همه کارشناسان اقتصادی بر فواید این طرح تاکید دارند وجود فضایی آرام و به دور از تنش و تناقض در میان دولت و مردم ضروری به نظر میرسد. این فضای آرام اما با خاموش ماندن نوای نقد حاصل نمیشود. اگر دولت نقادی رسانهها و کارشناسان اقتصادی را سیاهنمایی تلقی و همچنان حالت دفاعی خود را در برابر آن حفظ کند، قطعا شرایط منطقی لازم حاکم نمیشود. حال که دولت مدعی است این نقدها مردم را هراسان میکند باید بپذیرد که نقش تناقضهای آشکار در اظهارنظرهای مدیرانش در انتقال نگرانی به مردم قابل انکار نیست و قبول کند که برای رفع این نگرانی نیاز به شنیدن صداهای مختلف و بررسی راهکارهای مورد اشاره نمایندگان مجلس و کارشناسان اقتصادی است.
* اعتماد
روزنامه اعتماد در یادداشت خود با عنوان "تامین اجتماعی اساس پیشرفت و توسعه "به قلم بهروز بهزادی آورده است: در یکی از گزارش های دیروز روزنامه شرایط تامین اجتماعی توسط نماینده کارفرمایان زیر سوال رفته است. در نظر اول شاید خوانندگان اهمیت زیادی برای بحث تامین اجتماعی قائل نباشند ولی باید گفت اگر به نقش مثبت انسان در توسعه و پیشرفت کشور قائل باشیم، باید به بحث تامین او نیز توجه کنیم. متاسفانه خیلی ها تامین اجتماعی را تنها در دفترچه های درمان یا اگر بیشتر توجه داشته باشند در بحث بازنشستگی می بینند، ولی مقوله تامین اجتماعی خارج از بعد مادی آن که البته شامل درمان و بازنشستگی است دارای ابعاد معنوی است که اگر به آن توجه شود، جامعه را آماده دگرگونی، تغییر یا پرسش برای توسعه همه جانبه می کند.انتخابات ریاست جمهوری امریکا را با ظهور پدیده یی به نام اوباما با شعار تغییر اگر به یاد بیاورید متوجه خواهید شد عمده ترین شعار وی که منجر به پشتیبانی جوانان و روشنفکران و تحصیلکردگان جامعه امریکا از او شد بر بنیان تامین اجتماعی استوار بود.جوامع توسعه یافته اروپایی، به ویژه سوئد که در بحث تامین اجتماعی از جمله پیشرفته ترین جوامع اروپا محسوب می شود، بیشترین تلاش خود را بر تامین اجتماعی متمرکز کرده اند تا بتوانند آدمیانی سرزنده، شاد و امیدوار برای خدمت به توسعه کشورشان داشته باشند و چنین آدمیانی تمام توان شان را صرف خدمت به کشور می کنند. اما در مقابل کشور عقب مانده یی مانند زیمبابوه را در آفریقا در نظر بگیرید، با اینکه دولت سعی می کند حقوق مستخدمان خود را با توجه به امواج تورم افزایش دهد ولی همیشه داد آنان از کمبود حقوق و دستمزد بلند است. بازرگانان و کسبه جزء تا می توانند در قیمت ها اجحاف می کنند و همین امر عامل تورم چندصددرصدی آن کشور می شود. بسیاری از کارشناسان وضع نامطلوب اقتصادی این کشور را ناشی از نبود تامین اجتماعی و امید به آینده در میان مردم این کشور می دانند، گرچه تصمیمات غلط اقتصادی دولت زیمبابوه نیز خود یکی از علل ناتوانی آن کشور است. در همسایگی زیمبابوه کشور آفریقای جنوبی واقع است. هر دو قبل از به قدرت رسیدن اکثریت سیاهپوست کشور در وضع مشابه بودند؛ اقلیتی از سفیدپوستان بر میلیون ها سیاهپوست حکومت می کردند. هر دو کشور از نظر ثروت زیرزمینی و پیشرفت کشاورزی همپای هم قرار داشتند ولی بعد از فرآیندی که استقلال سیاهپوستان نام گرفت آفریقای جنوبی به پیشرفت و توسعه ادامه داد، ولی زیمبابوه در شرایط نزولی قرار گرفت. اگر به علت توجه کنیم متوجه می شویم در آفریقای جنوبی بنیان های اجتماعی نظیر تامین اجتماعی به سرعت در میان جمعیت سیاهپوست پا گرفت ولی در زیمبابوه چنین بنیان هایی پا نگرفتند. در حالی که مردم آفریقای جنوبی می دانستند مشکلی از نظر تامین اجتماعی ندارند و نیاز ندارند به فکر سال های آینده به گونه یی باشند که امروزشان را فدای آن کنند، زیمبابوه یی هایی که زندگی پیرترهای خود را بدون تامین اجتماعی می دیدند، به فکر جمع کردن مال برای سال های پیری بودند که البته موج تورم تمام آن را می خورد و نابود می کرد. امروز آفریقای جنوبی به سرعت مسیر توسعه را طی می کند و زیمبابوه در کوهی از مشکلات نفس نفس می زند.پس بر اساس تجربیات دنیا باید گفت کشوری می تواند مسیر توسعه را به سرعت بپیماید که تامین اجتماعی اولین و مهم ترین شعار و فعالیتش باشد تا مردم بدانند در آینده سازمان یا سازمان هایی هستند که حقوق ایام پیری و کهولت آنان را به گونه یی می پردازند که در آینده از نظر زندگی، خورد و خوراک، بهداشت و درمان و حتی تفریحاتی که خاص افراد بازنشسته است، هیچ مشکلی نخواهند داشت. بر اساس شعارهای تامین اجتماعی یک فرد باید به گونه یی زندگی کند که هیچ دغدغه یی نسبت به حال و آینده خود از نظر دارو، درمان و رفاه نسبی نداشته باشد و مطمئن باشد جامعه یی که او به آن خدمت می کند، در آینده به او خدمت می کند.با یک تامین اجتماعی بسیار قوی کلیه بنیان های جامعه شکل واقعی می گیرند و کارفرمایان می توانند بدون اینکه کارگران نگران بیکاری باشند نیروهای خود را به گونه یی بچینند که بیشترین بهره وری را داشته باشند. کارگران یا کارمندان نگران این نیستند که اگر اخراج شوند، مشکل مالی خواهند داشت، چراکه یا حقوق ایام بیکاری می گیرند یا جای دیگری برای استخدام خواهند یافت. نگرانی از بیماری و آینده یی نامطمئن در افراد یک کشور وجود نخواهد داشت و همه زندگی می کنند که از نعمت های خداوند استفاده کرده، لذت ببرند. زندگی اینچنینی بر توان افراد می افزاید و جامعه یی اینچنینی دوران بهره وری و توسعه را تجربه می کند.با توجه به آنچه گفته شد، تامین مادی اجتماعی، نهال تامین معنوی اجتماعی را بارور می کند و از بسیاری مشکلات جوامع که به عنوان سد در برابر پیشرفت و توسعه عمل می کنند جلوگیری می کند.گفتنی است در جوامع مختلف دنیا حتی کشور ما در گذشته ها که تامین اجتماعی به عنوان یک ابزار برای بهروزی جوامع شناخته نشده بود، افراد جامعه ناچار بودند خود به فکر تامین آینده خود باشند و به همین دلیل عمده فعالیت یدی و ذهنی آنان بر جمع آوری برخی کالاهای سرمایه یی استوار می شد که فرصت فعالیت ملی را از آنان می گرفت. بزرگان خانواده ها هنوز به یاد دارند که زنان خانواده طلا و جواهر را بیشتر به نیت کارایی آنها در روزگار ناداری و کهولت سن جمع می کردند و در چنین نظامی حتی قالی و قالیچه کالایی سرمایه یی محسوب می شد و بسیار دیده شده است که چنین تامینی برای آینده با دستبرد یک دزد بر باد می رفت و خانواده را به خاک سیاه می نشاند، ولی اینک که تامین اجتماعی با یاوری انواع بیمه ها تبدیل به فرآیندی عمومی شده، نگرانی افراد جامعه برای آینده به راحتی خیال تبدیل می شود و افراد می توانند بدون دغدغه به وظایف ملی خود بپردازند.
* سیاست روز
روزنامه سیاست روز در یادداشت خود با عنوان "عقب ماندن مدعیان نخبگی از مردم "به قلم محمد صادق کوشکی آورده است: بدون تردید شاخص نظام اسلام چه در بعد قانونی و چه در انظار جهانی برپائی آن حول محور ولایت فقیه است این شاخص نه تنها تجلی حاکمیت دینی به شمار می رود بلکه مصداق کامل دخالت دین در سیاست و تسلط دیانت بر حوزه قدرت به شما می رود.
از این رو هر فعالیت سیاسی در چاچوب نظام جمهوری اسلامی ایران حول این محور تنظیم می گردد چرا که در حالتی غیر از این فعالیت مزبور در مخالفت با مبانی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران ارزیابی و خواسته و یا ناخواسته به یک حرکت برانداز تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر نظام سیاسی مبتنی بر ولایت از چنان ظرفیتی برخوردار است که قادر خواهد بود که طیف های سیاسی مختلف و احزاب و گروههای مختلف را در خود جای داده و فضای باز جهت فعالیت گروهها و جریانات سیاسی معتقد به چارچوب نظام را فراهم آورد با توجه به چنین زمینه ای از کلیه فعالین سیاسی و چهره های شاخص جریانات موجود کشور توقع می رود با استفاده از این زمینه و ظرفیت وسیع ضمن تلاش برای دستیابی به اهداف مورد نظر، حرکت خود را دچار مشروعیت نساخته و با پذیرش تنها قاعده موجود در عرصه سیاسی ایران(تطبیق با اندیشه ولایت فقیه) از ظرفیت سیاسی جمهوری اسلامی ایران حداکثر بهره برداری را بنمایند چرا که با استفاده از این ظرفیت دیگر نیازی به ورود به حوزه براندازی برای رسیدن به اهداف مشروع نمی باشد.
اگر چه در بیان ساده فعالیت در عرصه سیاسی جمهوری اسلامی ایران مستلزم پذیرش قاعده فوق(تطبیق با ولایت فقیه) است و سر باز زدن از این قاعده ورود به عرصه براندازی محسوب می شود از سوی دیگر بر اساس مفاهیم دینی کسانی در زمره خواص جامعه قرار می گیرند که از سایرین تکلیف پذیرتر، کم هزینه تر، آماده به کارتر، بی ادعاتر و در عرصه خدمت گذاری علاقه مند تر باشند با این تعریف دینی از خواص جامعه مشخص خواهد شد که بسیاری از خواص جامعه توده های مردم هستند، توده ای که در سی سال گذشته تمام مولفه های خاص بودن را داشته است و به قول امام راحل(ره) نام و نشان در گمنامی یافته اند با این تعریف می توان اینگونه ارزیابی کرد که خواص واقعی(مردم) در جمهوری اسلامی ایران نه تنها قاعده محوری فعالیت سیاسی(اصل ولایت فقیه) در ایران را پذیرفته اند بلکه با آن به همدلی و همفکری رسیده و عملا در بسیاری از اوقات دوشادوش رهبری به انجام تکالیف شرعی و الهی خود مشغول بوده اند بر این مبنا دغدغه ای در خصوص همراهی خواص حقیقی با ولی فقیه و اصل ولایت فقیه وجود ندارد.
این ادعا را می توان در مصادیقی از سخنان امام(ره) یافت، آنجا که ایشان بانوان را و جانبازان را رهبران واقعی نهضت ایران معرفی می کنند و یا در فرازی که ایشان رهبر خود را نوجوان 13 ساله شهید معرفی می کنند. در چنین فضایی کسانی که علی رغم تمام ادعاها قدرت همراهی با ولایت فقیه را نداشته باشند در صحنه سیاست حذف شده و به جز نام کمرنگی از آنان در تاریخ نخواهد ماند. حال باید گفت که انتخاب با مدعیان نخبگی است آیا وجود در جمع خواص واقعی را می پذیرند و یا گم شدن در غبار فراموشی را همانند برخی از چهره های پر مدعا، مغرور و دارای کیش شخصیت و متوهم را انتخاب خواهند کرد.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "حرکت بعدی چیست؟ " به قلم محمدکاظم انبارلویی آورده است: ریخت شناسی تصمیمات اتاق فرمان آشوبهای اخیر پس از اعلام نتایج انتخابات، بیانگر نوعی منحنی در نبرد با آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی است که می توان حرکت بعدی را حدس زد.کسانی که در اتاق فرمان آشوب و اغتشاش در لندن و واشنگتن و تل آویو نشسته اند روی پیاده نظامی حساب بازکرده اند که به دستور «بدو» ، «بایست» خوب گوش می کنند. در صف مقدم این پیاده نظام منافقین ، سلطنت طلبها و گروه های الحادی قرار دارند. سوال این است که چرا این گروهها زمینه ظهور استعدادهای خود را قبلا پیدا نکرده و خیلی فعال نبودند اما اخیرا فعال شده اند و حاضرند هزینه پرداخت کنند؟ پاسخ روشن است؛ چون دو تن از نامزدهای مطرح در انتخابات ریاست جمهوری چه قبل و چه بعد از انتخابات داخل پروژه نبرد نرم دشمن عمل می کردند و بستر لازم برای ظهور تبهکاریهای اتاق فرمان آشوب را فراهم کردند. دشمن فشنگ خود را از تفنگ این دو به سمت ملت شلیک کرد.اردوکشی خیابانی در25 و30 خرداد وزن و استعداد حریف را باز تولید و یک شیب مشخص با سرعتی معین آنها را به معارضه با نظام امیدوار کرد.
براساس دکترین حسین بشیریه؛ معارضه با نظام در هر مراسم، مناسک و در هر مناسبت است. آنها قدرت نرم دشمن را در13 آبان ، روز قدس،16 آذر و بالاخره روز عاشورا به رخ ملت کشیدند. رکوردی که در روز عاشورا از شرارت به جای گذاشتند تاب مردم را به سرآورد و مردم در رفراندوم9 دی ماه یک پاسخ40 میلیونی به اصحاب فتنه و فرماندهان آنها در اتاق فرمان آ شوب داد.
پاسخ مردم در رفراندوم9 دی، سران فتنه را به بازخوانی عملکرد و اتاق فرمان را به تامل در تصمیمات خود واداشته است .
محصول آن بازخوانی و این تامل «باز تولید» شرارت جدیدی است که احتمالا در22 بهمن شاهد خواهیم بود. بوقهای استکباری از هم اکنون مشغول طراحی نوعی حضور در راهپیمایی22 بهمن توسط معارضان هستند تا نحوه مقابله خود را همانند روز عاشورا با مقدسات اسلام و نظام در22 بهمن تکرار کنند.
بعید است آنها از این مناسبت براساس دکترین حسین بشیریه صرف نظر کنند. عده ای با مواضع دو پهلو می خواهند بگویند حادثه مهمی رخ نمی دهد و لذا لزومی ندارد مردم آماده برخورد با شرارتی باشند . دشمن می خواهد شیرینی حضور مردم در روز22 بهمن را به تلخی مبدل کند.
***
سید محمد خاتمی رئیس دولت موسوم به اصلاحات در آستانه دهه فجر در جمع اعضای شورای مرکزی خانه احزاب گفت: «ساختارشکنی و خشونت را تائید نمی کنیم» 1()هر کس که به این گزاره می اندیشد یک احساس همدری با آقای خاتمی می کند و فکر می کند ایشان در این بیان صادق است. اما تصریحات وی در این دیدار عکس آن را نشان می دهد. اولا: این گزاره نشان می دهد خاتمی اعتراف می کند ساختار شکنی در آشوبهای8 ماه اخیر وجود دارد و این ساختار شکنی توام با خشونت است . اما در این دیدار هیچ نشانه ای که آقای خاتمی در برابر ساختار شکنان و طرفداران خشونت سینه سپر کند و از نظام و انقلاب به عنوان یادگار امام ، جانانه دفاع کند دیده نمی شود.او نه تنها علامتی از علائق خود به نظام و انقلاب و مقابله با ساختارشکنان نشان نمی دهد بلکه برعکس نوعی همدردی با آنها را هم ابراز می دارد.او در این دیدار تصریح می کند: «نمی شود گفت هر کس اعتراض دارد برانداز است و با او باید با سختی رفتار کرد... چقدر خوب بود همه عزیزانی که امروز در زندان هستند در جمع ما بودند و همه باهم در راهپیمایی22 بهمن شرکت می کردیم! »2()اگر آقای خاتمی قبول دارد طی8 ماهه گذشته خشونتی در کار بوده و ساختارشکنی، (بخوانید محاربه با نظام) بنابراین باید قبول کند کسانی که در آشوبهای اخیر دستگیر شده اند دستی درخشونت و ساختارشکنی داشته اند. اگر این پذیرش به صورت منطقی وجود داشته باشد؛
1- چرا باید آقای خاتمی همه کسانی را که به جرم خشونت و ساختارشکنی در زندان هستند با عنوان «عزیزان» یاد کند!
2- آرزو کند آنها درجمع ایشان باشند!
3- جالب تر اینکه در راهپیمایی22 بهمن هم در کنار آقای خاتمی شرکت کنند!
مگر همین ها نبودند که در راهپیمایی روز قدس و13 آبان آن اغتشاشات را پدید آوردند، مگر همین ها نبودند که در روز عاشورا و16 آذر اهانت به اصل نظام را در دستور کار داشتند. این آرزوی آقای خاتمی و «عزیزان» خطاب کردن به آنها چه معنی می دهد؟ دو تن از همین «عزیزان» به تازگی به جرم محاربه اعدام شدند و تعدادی هم در نوبت مجازات قانونی هستند، چرا خاتمی باید رسما از آنها دفاع کند. شاید گفته شود منظور آقای خاتمی محاربان نیستند . اما ایشان در سخن خود تصریح کرده «همه عزیزانی که امروز در زندان هستند» کلمه «همه» عمق ارادت ایشان را به ساختار شکنان و طرفداران خشونت طی ماههای اخیر نشان می دهد.
ایشان در این دیدار تصریح می کنند ؛ «مردم حق دارند اعتراض کنند» شکی در این وجود ندارد . اما آقای خاتمی باید توضیح دهد منظور از مردم در این «گزاره» چه کسانی هستند. آیا مردم همان کسانی هستند که در رفراندوم22 خرداد رای خود را و نگاه خود را به عنوان یک میزان اعلام کردند و آقای خاتمی و دوستانشان در مقام انکار رای آنها برآمدند؟
آیا مردم همان کسانی هستند که در رفراندوم9 دی در اندازه40 میلیون به خیابانها ریختند و خواهان مجازات ساختارشکنان و طرفداران خشونت و قانون شکنان شدند.
طبیعی است که مخاطبین ایشان می فهمند که هرگز او چنین منظوری ندارد. منظور وی همان کسانی هستند که اکنون به جرم معارضه و محاربه در زندان هستند و او آرزوی رها شدن آنها را دارد.وی حق آنها را در اعتراض (بخوانید محاربه و معارضه) به رسمیت می شناسد همین علائم گفتاری، آقای خاتمی و دوستانشان را در داخل و به اتاق فرمان آشوبهای اخیر در خارج و نیز عمال منافقین، ملحد و کافرشان در داخل که در گروهکهای ضد انقلابی متشکل هستند ، پیوند می دهد. این همان جریانی است که مهندس موسوی بارها در بیانیه های17 گانه خود از آن به عنوان «شبکه اجتماعی» معارضه با نظام یاد می کند. سخنان آقای خاتمی مصداق دو پهلوگویی و حتی چند پهلوگویی است که هر پهلوی آن جریان مجمع روحانیون مبارز را به یکی از اضلاع کفر، نفاق و الحاد که دشمنان اصلی و دیرینه نظام هستند نزدیک می کند و نوعی همدردی و همنوایی با آنان محسوب می شود.مردم و مسئولان نظام باید در سالروز پیروزی انقلاب خیلی هوشیار باشند تا شرارتهای
13 آبان ، روز قدس،16 آذر و روز عاشورا در22 بهمن تکرار نشود.ما در برابر انقلابیونی قرار داریم که پشیمان وفرسوده اند و رودرروی ما طی8 ماه در حالی که گاهی لبخند و گاهی اخم برچهره داشتند، خنجری را در پشت خود آماده برای فروکردن در سینه ما نگه داشته اند . ما طی8 ماه گذشته علاوه براین جماعت در برابر جریان ضد انقلاب نیز قرار داریم که در گروهکهای سلطنت طلب، منافق و مارکسیست و لیبرال متشکل و سازمان یافته عمل می کنند این جماعت سر آشتی با آرای مردم و مسئولان نظام ندارند و هیچ علامتی از مهر و شفقت و صلح از خود بروز نمی دهند.روز22 بهمن روز نبرد نرم با پیاده نظام دشمن است هر چند ممکن است آنها به نبرد سخت روی آورند. باید آماده بود ، آماده بود و آماده بود. پی نوشتها: 1 و2 و3 - روزنامه آرمان ، صفحه اول ،88/11/13
* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان " این انقلاب باج نمی دهد " به قلم حمید امیدی آورده است: 1- انقلاب اسلامی یکی از پدیده های شگرف و بنیادی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران به شمار می رود. انقلاب ما علاوه بر تغییر در ساختار و نظام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور که طی چند ده سال حکومت قاجار و پهلوی رو به زوال گذاشته بود، توانست در منطقه و دنیای اسلام و همچنین بین سایر ملل جهان منشأ تحول و آثار و برکات بسیاری گردد.
وقوع انقلاب اسلامی باعث تغییر نگرش در دیدگاه های بسیاری از اندیشمندان جهان شد. غالب نظریه پردازان «انقلاب»، منشأ انقلابهای دنیا را یا در عاملی واحد جستجو کرده و یا اگر عوامل متعددی را برمی شمردند برای «دین و مذهب» نقش و اعتبار چندانی قایل نبودند. تا پیش از شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی، عنصری به نام «معنویت» در تحلیل های سیاسی آنان جایی نداشت. اما بروز و ظهور انقلابی که «اسلامی» بود و ریشه در باورهای دینی مردم داشت، باعث شد تا در «تئوریهای انقلاب» یک دگرگونی اساسی پدید آید.
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» درباره ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی می نویسد: «در تفسیر و تحلیل انقلاب ما، گروهی معتقد به تفسیر تک عاملی هستند. یک دسته عامل را صرفاً مادی و اقتصادی، دسته ای دیگر عامل را تنها آزادی خواهی و دسته سوم عامل را فقط اعتقادی و معنوی می دانند. در مقابل گروهی معتقدند که در تکوین و ایجاد این انقلاب هر سه عامل بصورت مستقل دخالت داشته اند، اما در کنار این نظرات، نظر دیگری وجود دارد که خود ما نیز موافق آن هستیم. انقلاب ایران به اعتقاد بسیاری، یک انقلاب مخصوص به خود است، یعنی برای آن نظیری در دنیا نمی توان پیدا کرد.»
انقلاب اسلامی توانست ایده تشکیل حکومت دینی و مبتنی بر معنویت گرایی را ممکن سازد. تحقق عملی این ایده، توانست بسیاری از معادلات سیاسی و منطقه ای را بر هم زده و راه را برای سایر ملت های منطقه و جهان در برقراری حکومت دینی، هموار سازد. امروز چه اندیشمندان مسلمان و چه غیرمسلمان از «تئوری دینی» در کنار سایر تئوری های مربوط به «حکومت» سخن می گویند.
طرح مباحث جدید در مجامع علمی و فکری جهان، نظیر عدالت اجتماعی، حقوق بین الملل اسلامی، اندیشه سیاسی اسلام، وحدت بین ادیان و مذاهب، نقش و هویت مصلح جهانی، آگاهی بخشی در جهان نسبت به ماهیت قدرتهای بزرگ و... نتیجه انقلاب اسلامی و تئوری مترقی که بر مبنای آن شکل گرفته، می باشد.
انقلاب اسلامی توانست با ارایه الگوی جدیدی از نظام سیاسی که در تقابل با نظامهای الحادی و استکباری موجود قرار داشت، طرحی نو در اداره و شیوه حکومت مردمی مبتنی بر ارزشهای الهی و دینی ایجاد نماید. از طرف دیگر با تمسک به آموزه های اسلامی که نقش محوری در شکل گیری انقلاب داشت، تئوری هایی که منشأ انقلابات را صرفاً در عوامل غیرمذهبی جستجو می کردند در محاق فرو برد و عملاً دو قطبی بودن نظام جهان را به هم زد.
2- خیزش اسلامی در منطقه که در قرن 19 توانست در مواجهه با قدرتهای استکباری، تقابل قابل تأملی بر جای گذارد، از اواسط قرن 20 دوران فترت و سستی خود را آغاز کرد. جریان های چپ سیاسی و اعتقادی و هم چنین جریانهای ناسیونالیستی رفته رفته عرصه را بر اسلامگرایان تنگ کردند.
گروههای اسلامگرا که از داشتن یک الگوی جدید و سازگار با وضع پیش آمده محروم بودند، به انزوا کشیده شدند. در این شرایط دامنه نفوذ قدرتهای بیگانه در سایه حکومت های دست نشانده روز به روز گسترده تر می شد. ملت ها، تحت سلطه و ظلم بیشتری قرار می گرفتند و آنچه از اسلام برایشان مانده بود، ظاهر و پوسته ای بیش نبود. اسلام ظلم ستیز به اسلام سلطه پذیری که موردپسند دو قطب شرق و غرب بود، تبدیل شده بود. پیروزی انقلاب اسلامی و ارائه الگویی از اسلام ناب محمدی(ص) توانست جانی دوباره به جهان اسلام و نهضت های آزادی بخش اسلامی ببخشد.
جریانهای مختلف اسلامی در همه کشورهای منطقه، خیزشی دوباره و با رویکردی جدید یافتند. تا پیش از انقلاب اسلامی، الگویی که از سوی رهبران برای مبارزه ارایه می شد، به گونه ای بازسازی «الگوی خلافت» از نوع حکومت های عثمانی در ترکیه با رنگ شیعی بود. این الگو در سایه رشد اندیشه های مردم و تحولات بنیادی که در روابط اجتماعی و فرهنگی آنان ایجاد شده بود، دیگر جذابیت و کارایی چندانی نداشت. با ظهور انقلاب اسلامی، الگویی مبتنی بر تئوری مترقی «ولایت فقیه» ارائه شد که مردم در این الگو، نقش محوری داشته و با تکیه بر قدرت آنان می شد به تقابل با نظامهای حاکم فاسد رفت. حالا دیگر این خود مردم بودند که تحت هدایت رهبری دانا، عالم، شجاع و بابصیرت، دنبال تحقق شعار آزادی خواهی و استقلال طلبی در سایه اسلام می رفتند.
یکی از کانونهایی که از سالهای گذشته همواره مورد توجه جریانهای مختلف فکری و سیاسی در منطقه قرار گرفته، فلسطین است. این جریانات می کوشیدند تا مساله فلسطین را آنگونه که با اندیشه های سیاسی خود تناسب داشت، شکل داده و دنبال راه حلی برای حل این مشکل باشند. اما پیروزی انقلاب اسلامی، ناکارآمدی آنها را در ارایه یک راه حل متناسب با حجم مساله فلسطین آشکار کرد. نسخه جدید؛ مقاومت و حضور مردم در یک انقلاب اسلامی علیه اشغالگران صهیونیست بود.
در اندیشه امام خمینی(ره) که بنیانگذار جمهوری اسلامی و معمار بزرگ انقلاب بودند، برای حل بحران فلسطین، راه حل سیاسی پذیرفته نیست. امام(ره) بر این باور بودند که تنها راه نجات فلسطین جهاد و مبارزه علیه صهیونیست ها است. امام(ره) کسانی که دنبال روش های سیاسی و دیپلماتیک برای حل مسأله فلسطین هستند را ملامت کرده و می فرمایند: «من به سران فلسطینی نصیحت می کنم دست از رفت و آمدهای خودشان برداشته و با اتکا به خداوند متعال و مردم فلسطین و اسلحه خویش تا حد مرگ با اسرائیل بستیزند. چرا که این رفت و آمدها موجب می شود که ملت های مبارز شما دلسرد شوند. شما اطمینان داشته باشید که نه شرق به درد شما می خورد و نه غرب. با ایمان به خدا و تکیه بر سلاح های خویش تا حصول خواسته های مشروع خویش دست از مبارزه برندارید.»
نسخه امام(ره) خیلی زود جای خود را در منطقه باز کرد. حضور پرقدرت مردم در انتفاضه های فلسطین و گروه های اسلام گرای مبارزی چون حزب الله و حماس به نماد حضور جدی جریان اسلامی در منطقه تبدیل شدند.
3- دهه فجر امسال، انقلاب اسلامی 31 سالگی خود را پشت سر می گذارد. انقلاب و نظام برخاسته از آن طی این سالها، فراز و نشیب های زیادی را به خود دیده است که در برابر هر کدام چون کوهی استوار ایستاده و در مقابل بدخواهان و دشمنان، ذره ای سر تسلیم فرود نیاورده و کمر به ضعف خم نکرده است و از این روی هیچ نشیبی را نمی توان یافت که بعد از پیدایش به «فراز» تبدیل نشده باشد.
انقلاب اسلامی توانست تمام فرمول های اندیشمندان را در رابطه با تئوری های انقلاب به هم ریخته و عنصر جدیدی را در دکترین انقلابهای دنیا وارد کند. معادلات منطقه ای و جهانی را برهم زده و جهان دوقطبی را از میان بردارد. امروز دیگر بلوک شرق و یا بلوک غرب اساساً ماهیت خود را از دست داده و وجود خارجی ندارند، اما ظهور انقلاب اسلامی باعث شد تا بلوک سوم و جدیدی تحت عنوان بلوک «کشورهای اسلامی» تشکیل شود که قدرتهای بزرگ جهانی را در مقابل خود به زانو درآورد.
امروز تمامی مذاکرات صلح و خط سازشی که در منطقه دنبال می شود، رنگ باخته و حرفی برای گفتن ندارد. مقاومت مردمی و اسلامی در فلسطین توانست آمریکا، اسرائیل و سایر قدرتهای جهانی را که دنبال حل مسالمت آمیز مسأله - البته با هدف حذف فلسطین - بودند به چالش کشیده و روند مذاکرات به اصطلاح صلح خاورمیانه را به بن بست بکشاند.
اینها تنها بخشی از آثار و برکات انقلاب بزرگ اسلامی است. طی سالهای پس از انقلاب، دشمنان همواره در تقابل با نظام در دو جبهه جنگ سخت و نرم علیه ما جنگیده اند. دنباله های داخلی آنان نیز به عنوان پیاده نظامهایی که مشی دشمن بیگانه را در داخل دنبال می کردند، گاه نظام و انقلاب را با چالش هایی مواجه کردند که البته هیچگاه نظام در برابرشان کوتاه نیامد و به پشتوانه توفندگی مردم انقلابی، در برابرشان قد برافراشت و آنان را چون خس و خاشاک بر باد داد.
فتنه اخیر نیز - اگرچه فتنه ای بزرگ، اما- یکی از چالش های انقلاب بود. امام (ره) در برابر ایادی شاه و استکبار و بعد از پیروزی انقلاب در مقابل منافقین و معاندین، قدمی عقب نگذاشت، ذره ای کوتاه نیامد و هیچگاه باج نداد. اگر انقلاب و پیروزی آن در سایه قاطعیت امام و ملت در برابر دشمن، شکل گرفت، امروز بعد از 31 سال تداوم انقلاب نیز در گرو باج ندادن مردم و رهبری انقلاب است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تکیه بر اینکه حوادث اخیر باعث شد تا همه مردم برای حضور بیش از پیش در صحنه دفاع از جمهوری اسلامی احساس وظیفه کنند، می فرمایند: «البته در مقاطعی برخی طراحی های دشمن برای وادار کردن نظام اسلامی به باج دادن بوده است. اما امام بزرگوار هیچگاه باج نداد و همه بدانند ما نیز از طرف ملت ایران و از طرف خود به هیچ کس باج نخواهیم داد.»
خواست مردم و رهبری در قبال فتنه انگیزان عمل به «مر قانون» است. آیا از طرح هایی چون آشتی ملی، وحدت ملی، حکمیت،... و لویی جرگه هایی از این دست!! بوی باج خواهی به مشام نمی رسد؟!
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان "گام های عملی واشنگتن در « طرح ایران هراسی » " آورده است: ژنرال دیوید پترائوس فرمانده نیروهای آمریکائی در خاورمیانه و خلیج فارس ضمن اعلام خبر استقرار سامانه های دفاع موشکی آمریکا در 4 کشور منطقه خاطرنشان ساخت هر یک از این کشورها هم اکنون سامانه های موشکی « پاتریوت » را در اختیار دارند . نامبرده ادعا کرد ایران بطور مشخص برای کشورهای آنسوی خلیج فارس به عنوان یک تهدید بسیار جدی مطرح است . اگرچه وی نام کشورهای محل استقرار موشکهای پاتریوت را اعلام نکرد لکن یک مقام « پنتاگون » تصریح کرد که این کشورها کویت قطر امارات و بحرین هستند.
ماجرای استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان به تنش های جدی با روسیه منجر شد و در نهایت واشنگتن اعلام کرد که آن طرح را موقتا به حال تعلیق درآورده است . البته بعدا طرحی توسط « ناتو » دردست بررسی قرار گرفت که بجای استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان موشکهای مورد نظر در بلغارستان رومانی و ترکیه مستقر شود اما فعلا بحث آشکاری در این زمینه مطرح نیست . برابر گزارشات موجود طرح استقرار موشکهای پاتریوت در برخی شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس در آخرین سالهای حضور بوش کوچک در کاخ سفید مطرح شد ولی اجرائی کردن این تصمیم در دوران اوباما صورت گرفت و امروزه پترائوس از استقرار آنها در 4 شیخ نشین حاشیه جنوبی خلیج فارس سخن می گوید. اصل اینکه این مورد توسط آمریکا اعلام شده نشان می دهد شیخ نشین ها مسلوب الاختیار بوده و در هیچ زمینه ای تصمیم گیرنده نیستند.
بدین ترتیب مواضع و رفتار اوبامای مدعی تغییر با عملکرد قبلی کاخ سفید در دوران نومحافظه کاران جنگ افروز تفاوتی ندارد و دقیقا در همان مسیر گذشته به پیش می رود. درخصوص استقرار سامانه موشکی « پاتریوت » در این شیخ نشین ها نکات مهمی به ذهن می رسد :
1 ـ واشنگتن در چارچوب « طرح ایران هراسی » تلاش کرده است اهداف و برنامه های خود برای حضور نظامی در منطقه را با تحریک همسایگان علیه ایران و تبدیل آنها به « سنگر آمریکا » عملی سازد. این رفتار همیشگی آمریکا برای دشمن تراشی و ایجاد کانونهای جدید بحران در هر گوشه از جهان است ولی به طور همزمان این پدیده نشانگر درک ناقص این کشورها درخصوص همزیستی مسالمت آمیز است . تمکین 4 شیخ نشین حاشیه جنوبی خلیج فارس در برابر طرحهای خصمانه آمریکا علیه ایران نشان می دهد که آنها با اتخاذ تصمیمات خطرناک خود منطقه را در آستانه تنش و تشنج قرار داده اند و بر آسیب پذیری خود در برابر تحولات منطقه افزوده اند.
2 ـ پیش از این کویت یکبار با استقرار موشکهای پاتریوت انتظار داشت این کشور را در برابر حملات موشکی صدام صیانت کند لکن موشکهای پاتریوت عملا پوچ از آب درآمد و با هر شلیک از عراق دو نقطه در کویت آسیب می دید یکی توسط موشکهای شلیک شده از عراق و دومی توسط موشکهای پاتریوت آمریکائی که شدت و دامنه تخریب ها را بیشتر کرده و عمل زمینه های تخریب مضاعف کویت را فراهم ساخته بودند.
بدین ترتیب به نظر می رسد واشنگتن از یکطرف سعی کرده آبهای منطقه را گل آلود کند و از طرف دیگر از همین فرصتهای طلائی برای فروش جنگ افزارهای ناکارآمد خود سواستفاده نماید. این بدان معنی است که واشنگتن از این اقدامات چند منظوره تحقق اهداف دیگری را هم انتظار دارد و از جمله اصرار دارد از این طریق به « جنگ روانی » علیه ایران بپردازد و جو تخاصم میان کشورهای همسایه را ایجاد کند و به آن دامن بزند.
شبکه تلویزیونی « سی . ان . ان » با تمرکز تبلیغاتی بر روی این محور خاطرنشان می کند : « به نظر می رسد اوباما اسرائیل را برای فرماندهی جنگ روانی علیه ایران شایسته و کارآمد نمی داند و خود وارد میدان شده است » . حتی بدون اظهار این مطلب هم روشن بود که شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس فاقد توان و ظرفیت لازم در جهت تقابل با ایران هستند و این شیطنت واشنگتن عمدتا با هدف ایجاد یک جنگ روانی در منطقه صورت گرفته است .
3 ـ استقرار موشکهای پاتریوت از جانب هر کسی که صورت گرفته باشد مسئولیت عواقب حفظ نگهداری و مسائل مرتبط با آن دقیقا متوجه شیخ نشین هائی است که محل استقرار این موشکها هستند. معنی دیگر این عبارت اینست که هرگونه پیامد استقرار پاتریوت و مسائل حاشیه ای دقیقا به شیوخ منطقه باز می گردد و ممکن است ایران را وادار به اتخاذ تصمیمات جدیدی کند که قبلا مطرح نبوده است .
این نکته بویژه از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است واشنگتن درصدد شیطنت برآید و امنیت منطقه را دچار تنش هائی کند که یقینا در آنصورت ایران از هر جائی که مورد تعرض قرار بگیرد به همان سمت هدفگیری خواهد کرد. ترجمان این موضع آنست که همسایگان جنوبی ما نباید اجازه دهند که آمریکا از خاک آنها علیه ایران دست به شرارتی بزند چرا که آنها باید پاسخگو باشند و قطعا از این بابت زیان سختی خواهند دید.
یکبار واشنگتن رژیم مفلوک صدام را فریب داد و از طریق تقابل با ایران آنرا وارد سراشیب سقوط نمود. امروزه سرنوشت شوم صدام و همدستانش درسهای مهمی برای منطقه دارد. با این تفاوت که امروزه حتی آمریکا هم اعتراف می کند ایران بزرگترین توانمندی و ظرفیت نظامی منطقه را در اختیار دارد و به صلاح هیچکس نیست که بخواهد شانس خود را در این مقوله بیازماید و با حماقت به آمریکائی های شرور « گرا » بدهد یا خود را دچار دردسرهای بی پایان کند.
4 ـ واشنگتن مطمئن باشد که حتی با مخفی شدن در پشت برخی عناصر محلی نمی تواند عملکردش را مخفی سازد . در این نکته تردیدی نیست که حضور نظامی آمریکا در منطقه اصلی ترین خطر بالقوه برای ملتها و دولتهای منطقه بویژه در خلیج فارس محسوب می شود و درصورت تخطی و عبور از خطوط قرمز یقینا اهداف آمریکائی از دسترس ترین اهداف در یک اقدام تلافی جویانه به حساب می آیند. هیچکس نباید در این زمینه شکی داشته باشد.
* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در یادداشت روز خود با عنوان " از هدفمندکردن یارانه ها تا خوشه بندی "به قلم حمیدرضا شکوهی آورده است:
سرگردانی مردم در مورد هدفمند کردن یارانه ها اکنون با سرگردانی مردم در مورد خوشه بندی ها همراه شده و ایجاد ارتباط بین هدفمند کردن یارانه ها و خوشه بندی ها در ذهن مردم، به معمایی لا ینحل تبدیل شده است. زمانی تنها سخن از هدفمند کردن یارانه ها بود که خود خالی از ابهام نبود. هنوز مدتی تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم باقی مانده بود که دکتر محمود احمدی نژاد در سفر به اصفهان نوید داد که با هدفمند کردن یارانه ها، به هر ایرانی ماهانه 120 هزار تومان پرداخت می شود. آن روز احمدی نژاد گفت: اگر قیمت نفت را با همین قیمت امروز فرض کنیم که هر بشکه 50دلا ر می شود، 4میلیون بشکه روزانه رقمی بالغ بر 200 میلیون دلا ر را در بر می گیرد که اگر این مبلغ به طور مستقیم در اختیار مردم قرار گیرد به هر نفر از 70 میلیون جمعیت 85 هزار تومان ماهانه می رسد.
احمدی نژاد متذکر شد که اگر قرار باشد ماهانه 85 هزار تومان فقط در اختیار 50 میلیون نفر از 70 میلیون جمعیت و تنها به کسانی که باید مورد حمایت دولت قرار گیرند و از یارانه ها بهره مند شوند اختصاص یابد، رقمی بالغ بر 120 هزار تومان را تشکیل می دهد که با احتساب صرفه جویی 40 درصدی و کاهش هزینه های روز، بیش از این رقم خواهد بود.
اما به مرور زمان این گمانه زنی به ماهانه 25 و 20 هزار تومان برای هر فرد کاهش یافت; گویی رئیس جمهور هیچگاه وعده یارانه 120 هزار تومانی را نداده است. هر چند که محاسبه آن زمان براساس نفت 50 دلاری انجام شده بود و امروز قیمت نفت، بالاتر از 70 دلار است. در این میان، این پرسش ذهن مردم را به خود مشغول کرد که چگونه هر ایرانی قرار است ماهانه 20 هزار تومان دریافت کند اما فی المثل قیمت برق 21 برابر شود (نقل به مضمون از مسوولا ن وزارت نیرو) و قیمت گاز و آب و... هم افزایش زیادی را تجربه کند و آن گاه چگونه این یارانه اندک مشکلا ت ناشی از آن افزایش قیمت ها را جبران کند؟
همچنین این پرسش در بین افکار عمومی مطرح شد که آیا فقط باید قیمت کالا ها و خدمات در کشورمان با قیمت کالاها و خدمات در سایر کشورها یکسان شود و شاهد واقعی کردن قیمت ها باشیم و واقعی کردن دستمزدها، به فراموشی سپرده شود؟ البته هنوز افکار عمومی، پاسخی برای این پرسش ها پیدا نکرده که شاهد طرح مساله خوشه بندی هستیم، طرحی که ابهامات را افزایش داد و انتقادهای زیادی را برانگیخت، این روزها همه از هم می پرسند که خوشه چندمی هستی؟
و اغلب جواب ها یکسان است: خوشه سوم! در این میان تفاوتی بین خانواده ای دارای خانه و زمین و باغ با خانواده ای اجاره نشین و بدون هیچگونه دارایی وجود ندارد چون هر دو خانواده، خوشه سوم هستند و چه بسا خانواده متمول تر و با دارایی بیشتر، از خوشه دوم باشد; کما اینکه این اتفاق برای من و اطرافیانم هم رخ داده که شرح آن را به زمان دیگری موکول می کنم.
جالب اینجاست که مجلسیان می گویند قبلا صحبتی از خوشه بندی نبوده و وزیر اقتصاد هم پس از آنکه اعتراضات افزایش می یابد می گوید خوشه بندی ها ملا ک عمل نیست! اگر خوشه بندی ملا ک عمل نیست، پس این همه بحث و توضیح درباره خوشه ها برای چیست و اگر ملا ک عمل است، پس چرا آن را نقض می کنید؟ابهامات در مورد طرح هدفمند کردن یارانه ها البته بیش از این است اما به طرح مساله بسنده می کنیم تا مبادا انتقادمان رنگ و بوی سیاسی بگیرد. فقط سه پرسش را به امید دریافت پاسخ آنها مطرح می کنیم: 1- اگرقرار است به هر ایرانی ماهانه 20 تا 25 هزار تومان داده شود- آن گونه که مقامات دولتی می گویند- پس چرا هفت- هشت ماه پیش، صحبت از یارانه 120 هزار تومانی بود؟
2- به موازات واقعی کردن قیمت ها و هدفمند کردن یارانه ها، آیا کسی به فکر واقعی کردن درآمدها هم هست؟
3- سرانجام، تکلیف مردم را روشن کنید که خوشه بندی ها ملا ک عمل هست یا نیست؟
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله روز خود با عنوان "هدفمند شدن یارانهها، تورم و نرخ ارز "به قلم فرخ قبادی آورده است:این که اقتصاد کشور ما در سال آینده با چه نرخ تورمیمواجه خواهد بود، چندان روشن نیست.
آیا بانک مرکزی به سیاست پولی کنونی ادامه خواهد داد و در مقابل فشاری که برای افزایش نقدینگی از جانب فعالان اقتصادی، به ویژه بنگاههای تولیدی که سخت در مضیقه قرار گرفتهاند، مقاومت خواهد کرد؟ آیا مجلس بودجه پیشنهادی دولت را که در آن 40 هزار میلیارد تومان درآمد از محل افزایش قیمت کالاهای یارانهای دیده شده، تصویب خواهد نمود؟ سوالاتی از این دست فراوانند و پاسخ آنها، که جملگی بر نرخ تورم تاثیر خواهند گذاشت، هنوز روشن نیست.
اما چند نکته به سهولت قابل پیشبینی است. نرخ دستمزدها، طبق روال همه ساله در آغاز سال جدید بالا خواهد رفت و با توجه به شرایط کنونی شاید افزایش آن شدیدتر از سالهای گذشته نیز باشد. بودجه پیشنهادی دولت 30 درصد افزایش یافته و این خود عاملی در جهت افزایش تقاضای کل است. مهم تر از همهاینها، تورم (یا جهش قیمتهای) ناشی از هدفمند شدن یارانهها است که مقدار آن البته هنوز قابل تخمین نیست.
متاسفانه به نظر میرسد که درباره تاثیر هدفمند شدن یارانهها بر سطح قیمتها توهماتی وجود دارد. کاملا ممکن است که با هدفمند شدن یارانهها و تقسیم بخش قابل توجهی از درآمد حاصله به دهکهای کم درآمد جامعه، اقشار کمدرآمد شاهد تنزل درآمدهای واقعیشان نباشند و یا حتی اگر خوشبینانه بنگریم، از قدرت خرید بیشتری نیز برخوردار شوند. اما این مساله ارتباط چندانی با نرخ تورم (به معنای افزایش شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی) ندارد.
اگر قیمت بنزین، گازوئیل، برق، گاز، نان و کالاهای دیگری که قرار است یارانه آنها هدفمند شود، افزایش یابد، از آنجا که کالاهای مذکور در «سبد نمونه خانوار» قرار دارند، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی افزایش مییابد که البته به معنای تورم است. تقسیم تمام یا بخشی از این درآمد اضافه شده دولت در میان گروههایی از جامعه، درآمد آنها را بالا میبرد، اما از نرخ تورم (به گونهای که توسط بانک مرکزی محاسبه و منتشر میشود) نمیکاهد. همه اینها بدان معنی است که صرفنظر از نحوه و میزان توزیع درآمدهای حاصل از هدفمند شدن یارانهها، هدفمند شدن (و البته افزایش قیمت) کالاهای یارانهای، میانگین قیمتها را افزایش خواهد داد.افزایش نرخ تورم در سال آینده و رسیدن آن به رقم مثلا 25 درصد در سال ( که با توجه به برآوردهای دیگر، شاید ملاحظه کارانه باشد) به معنی آن است که قدرت خرید ریال در بازار داخلی، در پایان سال آینده 25 درصد کمتر از قدرت خرید آن در آغاز سال آینده خواهد بود.
به بیان دیگر، آن ترکیب کالاها و خدماتی که در آغاز سال با 1000 تومان قابل خرید باشد، در پایان سال قیمتی در حدود 1250 تومان خواهد داشت.
با این اوصاف آیا هیچکس اندیشیده است که چنانچه ما همچنان نرخ دلار را کم و بیش ثابت نگهداریم، در طول سال آینده چه بر سر تولیدکنندگان داخلی و صادرکنندگان کشور خواهد آمد؟ اگر گزارشهای نشریات و شنیدهها و دیدهها حتی نزدیک به حقیقت هم باشد و تعداد روزافزونی از تولیدکنندگان داخلی، به دلیل ارزانتر تمام شدن تولید در کشورهایی نظیر چین، هم اکنون تولیدات خود را دربست «برون سپاری» میکنند، در سال آینده این قبیل اقدامات چه دامنهای خواهد یافت؟ خبر زیر در این زمینه گویای هزار نکته است: «تولید محصولات غذایى با برند ایرانى در خارج و واردات و فروش آن در داخل کشور در حال همه گیر شدن است. مسوول مرکز تحقیقات صنایع غذایى در گفتوگو با ایسنا، با بیان مطلب بالا مدعى شد: اخیرا برخى از تولیدکنندگان مواد غذایى به ویژه برخى برندهاى معروف، برخى از محصولات خود را در خارج از کشور تولید و وارد مىکنند. وى با هشدار این که این پدیده به سرعت در حال گسترش در صنعت غذایى کشور است، خاطرنشان کرد: درگذشته این اتفاق در صنایعى همچون فرش ماشینى، شیرآلات بهداشتى و قطعات خودرو افتاده بود، اما وقوع آن در صنعت غذایى کشور به شدت نگران کننده است. به گفته وى این مساله به تعطیلى خطوط تولید داخلى کارخانهها و رشد سریع بیکارى منجر خواهد شد. فروتن با بیان این که در صورت ادامه این وضعیت، زیرساختهاى کشاورزى کشور نیز لطمات زیادى خواهد خورد، تصریح کرد: براى جلوگیرى از این پدیده دولت باید هزینه تولید در داخل کشور را کاهش دهد تا با کاهش هزینههاى تولید در داخل کشور، انگیزه تولید در خارج از کشور از بین برود.» (1) البته با تورم دورقمی، هزینههای ریالی تولید کاهش نخواهد یافت. رسیدن نرخ تورم به حدود 25 درصد به معنای بالاتر رفتن قیمتها و هزینههای تولید (به ریال) کم و بیش در همین حدود در ایران است. اما در کشوری نظیر چین، نرخ تورم از یک تا سه درصد در سال تجاوز نمیکند و به بیان دیگر هزینه تولید (به یوآن) سالانه بیش از یک تا سه درصد بالا نمیرود. حال اگر ما نرخ برابری ریال با دلار و یوآن را ثابت نگهداریم، در حقیقت تولیدکنندگان ایرانی را در طول یک سال 22 درصد دیگر «عقبانداختهایم» و تردیدی نمیتوان داشت که در آن صورت «برون سپاری» تولیدات دامنه گستردهتری خواهد یافت، ضمن آن که رقابت تولیدات داخلی با کالاهای وارداتی بازهم دشوارتر خواهد شد. تاکید براین نکته بیفایده نیست که افزایش هزینههای ریالی تولید، در شرایطی که نرخ ارز کم و بیش ثابت است، به معنای افزایش هزینه تولید به دلار است. برای مثال، افزایش 18 یا 20 درصدی دستمزدها به ریال، گرچه با توجه به شرایط کنونی، شاید حتی درآمد واقعی کارگران ما را نیز بالا نبرد و بهبودی در سطح زندگی آنها پدید نیاورد، اما تا آنجا که به تولید مربوط میشود، این امر به معنای افزایش 20 درصدی دستمزدها به دلار است. کدام کشوری را سراغ داریم که در آن سطح دستمزدها (به دلار) همه ساله چنین افزایشی را تجربه میکند؟ کمک دولت به صنعت و کشاورزی از محل درآمدهای یارانهای نیز که کم و کیف آن هنوز روشن نیست، ممکن است از وخامت مساله بکاهد، اما با مفروضات فوق، تضعیف باز هم بیشتر موقعیت نسبی تولیدکنندگان داخلی در مقابل رقبای خارجی شان جای تردید ندارد.
چندین سال است که تولیدکنندگان و صادرکنندگان کشور ما از نرخهای برابری غیر واقعی ارز شکوه کردهاند و زیانهای آن را بر شمردهاند. اما با جهشی که در پی هدفمند شدن یارانهها در قیمتها پدید خواهد آمد، خسارتهای ناشی از کاهش ارزش پول ملی در داخل و ثبات نرخ برابری ریال با ارز، تحملناپذیر خواهد شد و آثار مخربی در زمینه اشتغال و تولید داخلی و صادرات غیرنفتی، در پی خواهد داشت. سیاستگذاران کشور میبایست به این پیامدها بیاندیشند و اصلاح نرخ ارز را به عنوان بخشی از طرح هدفمند کردن یارانهها در نظر گیرند. گذشته از همه چیز، کدام یک از یارانههایی که هماکنون پرداخت میشوند و به درستی در صدد هدفمند کردن آنها برآمدهایم، غیرمنطقیتر و خسارت بار تر از یارانهای است که با غیرواقعی نگهداشتن نرخ ارز به تولیدکنندگان و صادرکنندگان خارجی میپردازیم؟
منبع: 1- ابرار اقتصادی 28 دی ماه 1388
* ابتکار
روزنامه ابتکار در نگاه ویژه خود با عنوان "خوشه بندی های دولتی؛ عیارانه یا عادلانه؟ " به قلم یاسر سبحانی فردآورده است: چندی است در هر جمعی که صحبت از خوشه بندی جامعه جهت استفاده از یارانه های نقدی می شود، انتقاداتی نیز بر زبانها جاری می شود.در این نوشتاربحث بر سر اشتباه یا صحیح بودن نحوه تقسیم بندی و خوشه بندی افراد جامعه نیست بلکه اصل خوشه بندی مورد واکاوی قرارگرفته است. بنابراین فرض که نحوه خوشه بندی ها صحیح بوده باشد (که به این امر هم انتقادات زیادی وارد است) نکات زیر قابل ذکر به نظر می رسد:
الف) مبنای تسهیم امکانات غالبا به یکی از روشهای زیر امکان پذیر خواهد بود:
اصل برابری: در این مبنا هر فردی فارغ از هر ویژگی از امکانات سهمی برابر دیگران خواهد داشت.مانند استفاده از هوا که هر انسانی به اندازه دیگران از آن استفاده می کند.بر این پایه سهم هر ایرانی اعم از فقیر و غنی، تحصیل کرده و کم سواد و بی سواد و غیره از یارانه های کشور باید به یک اندازه باشد.
اصل عدالت: در این مبنا هر فرد بر مبنای تلاش و کوششی و یا ویژگی خاصی که دارد سزاوار امکانات بیشتری خواهد بود. بر این اساس ممکن است افراد سهم متفاوتی را از امکانات ببرند.مانند اختلاف حقوق یک تحصیل کرده و یک بی سواد در یک سازمان. براین پایه می توان چنین استنباط کرد که افرادی که برای کشور زحمت بیشتری کشیده اند از امتیازات بیشتری برخوردار شوند. چنین مبنایی جهت استفاده در یارانه ها قابل استفاده نیست چرا که اولا میزان خدمات افراد را نمی توان اندازه گرفت و ثانیا مشخص نیست که تسهیم یارانه ها به کدامین ویژگی فردی ارتباط دارد و ثالثا یارانه ها امری است که به مالکیت افراد به عنوان سهم هر ایرانی از ایرانی بودن خود بر می گردد و وابسته به ویژگی های فردی نیست. البته چنین مبنایی ضد خود عمل کرده و در دید همگان به عنوان ناعدالتی تعبیر خواهد شد.
اصل نیاز: بر اساس این اصل آن کس که بیشتر از دیگران نیاز دارد سهم بیشتری خواهد برد. در این مبنا فرض بر این است که افرادی باید سهم بیشتری ببرند تا به صرف انسانیت لااقل نیازهای اساسی آنها تامین شود.مانند کمکی که کمیته امداد امام خمینی به فقرا صورت می دهد اما به افراد عادی هیچ مبلغی نمی پردازد. بر این پایه فقرای کشور باید بیش از دیگران از یارانه های دولتی سهم داشته باشند. در این مبنا بیان می شود از آنجا که درآمد کشور به صورت توزیع پارتو صورت گرفته است و ازآنجا که سطح استفاده از یارانه ها نیز به همین صورت است پس برای یکسان نمودن جامعه سطح توزیع یارانه ها نیز باید به صورت نمودار پارتو ولی به نفع فقرا باشد تا وضعیت بهبود یابد.
ب) خوشه بندی عادلانه به جای عیارانه:
بنابر برخی اظهارات مقامات دولتی، به نظر می رسد دولت محترم در نقدی نمودن یارانه ها و خوشه بندی ها در پی بکارگیری اصل نیاز می باشد و بر مبنای این فرض قرار است به خوشه های 1 و 2 یارانه ها نقدی پرداخت شده و به خوشه 3 نیز در نقل قولهایی مبلغی کمتر و در نقل قول هایی دیگر اصلا مبلغی پرداخت نشود.چنین مبنایی نمی تواند برای تقسیم یارانه ها صحیح باشد چرا که در این حالت دولت نقش عیاری را به خود خواهد گرفت که حقی را از ثروتمدان به اجبار گرفته و به نیازمندان می دهد.دولت محترم باید توجه داشته باشد که مبنای تسهیم نیاز به گونه ای پیش نرود که این تسهیم تبدیل به عملی عیارانه شود. همانطور که می دانیم عیاران افرادی بودند بر این باور که می بایست از اغنیا به اجبار یا دزدی مالهایشان را گرفت و به فقرا داد تا عدالت برقرار شود. از این منظر فقر فقرا معلول خود خواهی و شاید دزدی ثروتمندان است. در بهترین حالت ثروتمندان افرادی هستند که می بایست انفاق کنند اما چون نمی خواهند به اجبار می بایست این عمل را از طرف آنها انجام داد.درست است که دولت اسلامی می بایست از محل مالیاتها به فقرا برسد اما وضع در اینجا فرق می کند چون پرداخت یارانه های ملی از منابع مالیتها صورت نمی گیرد بلکه چنین یارانه هایی به منابعی بر می گردد که خداوند به تمامی ملت ایران ارزانی داشته و تمامی مردم سهم برابری از آن دارند. بنابر این دولت نمی تواند بدون کسب رضایت از حقوق عده ای بریده و به دیگران بدهددولت میتواند از طریق مالیاتها به فقرا کمک کند. مانند عملی که در زمینه کمیته امداد و سهام عدالت به درستی انجام می دهد.هدف این نوشتار این نیست که بیان شود منظور نظر دولت و مجلس اعمال روشی عیارانه بوده است بلکه هدف انذار مسئولین است تا در این دام نیفتند.از منظر دولتمردان چون اکثریت یارانه ها توسط اقلیت ثروتمند در حال مصرف است پس می بایست این افراد اکثر هزینه ها را نیز بپردازند.این استدال کاملا صحیح و عادلانه است اما دامی که دولتمردان در حال خزیدن در آن هستند این است کهممکن است بخواهند از حق ثروتمندان به فقرا چیزی ببخشایند بدون اینکه ثروتمندان از این عمل راضی باشند.هر ایرانی به صرف ایرانی بودن از منابع کشور حقی دارد و اگر بخواهد می تواند آن را به دیگران ببخشد.اگر یارانه ها بر گرفته از منابع ارزان کشور است پس هر ایرانی از آن سهمی دارد و تنها به شرط رضایت هر فرد می توان حقی از او گرفته و به دیگران انفاق نمود.
ج) انتقادی که اکثر مردم به خوشه بندی انجام شده دارند این است که چرا من با این وضعیت در خوشه 3 هستم و فلانی با ثروت بسیار او هم در خوشه 3 است.آیا من و او یکسان هستیم که به هر دوی ما یارانه داده نشود؟
د) مسئله دیگر نحوه خوشه بندی است. سوال این است که چرا مردم را تنها در سه خوشه طبقه بندی کرده اند؟ آیا صحیح است تمامی 70 میلیون را در سه دسته خوشه بندی کرد و با این هفتاد میلیون به سه روش برخورد نمود؟
پیشنهادات:
الف) به نظر می رسد که اگر یارانه ها بر اساس اصل برابری توزیع شوند مبنای بهتری رعایت شده است چرا که هر ایرانی به دلیل ایرانی بودن حق دارد به یک میزان از یارانه ها بهره مند شود و دلیلی نیست که حتی ثروتمندترین افراد از یارانه ها بهره مند نباشند. بنابراین هر سه خوشه می بایست به یک میزان از یارانه ها بهره ببرند. آنچه در گذشته مبنای نابرابری بوده، واحد و مقیاس تسهیم یارانه ها بوده است.یعنی مثلا برای هر لیتر بنزین فلان تومان یارانه وجود داشته و بنابراین مقیاس اشتباه هرکسی که بیشتر مصرف می کرد بیشتر نیز از یارانه استفاده می کرد. بله این مبنا باید به هم بخورد که به درستی این اتفاق در حال افتادن است. روش کار می بایست طوری شود که به جای اینکه هر کس قابلمه بزرگتری داشت آش بیشتری بگیرد، هر کس که آش بیشتری می خواهد پول بیشتری بپردازد. اگر برخورد طوری باشد که به خوشه های 3 و 2 کمتر از خوشه 1 پول نقد برسد باز نابرابری رخ داده که این امر روی دیگر سکه می باشد. البته درصورتی که ثروتمندان خود نیازی به دریافت یارانه ها ندیدند آنگاه می توان حق آنها را به باقی افراد داد. چنین افرادی همان افرادی هستند که به اختیار خود برای پر نمودن فرمهای وضعیت خانوار مراجعه نکردند اما هر فردی که مراجعه کرده است اعلان نموده که از حق خود به عنوان یک ایرانی نگذشته و مانند دیگران یارانه می خواهد حال این فرد چه متمول بوده باشد و چه فقیر. این افراد نمی خواهند انفاق کرده باشند و اگر از اینها به جبر چیزی گرفته شود همان عمل عیارانه صورت پذیرفته است.
ب) مشکلات بند ج و د از نحوه خوشه بندی نشات گرفته است. پیشنهاد می شود هیچگونه خوشه بندی صورت نگیرد چون آنگاه مشکل عیارانه عمل کردن پیش می آید. اگر عمل خوشه بندی جهت مشخص نمودن وضعیت افرد است در این صورت نیز چنین روشی به نظر بیشتر از قبل مردم را به سمت استنباط بی عدالتی سوق می دهد. پیشنهاد می شود به جای اینکه افراد جامعه در 3 خوشه طبقه بندی شوند این کار در خوشه های بیشتری صورت گیرد تا عدالت در خوشه بندی بیشتر نمایان شود. با این وضعیت دیگر فردی با یک میلیون تومان مازاد در سال خود را با فردی با 10 میلیون تومان مازاد در سال برابر ندیده و احساس نمی کند همه را به یک چوب رانده یا قرار است بلایی به سر آنها بیاید.