
مصطفی یاسینی
یکی از مسائل مورد بحث در راستای عبرت گیری از حماسه عاشورا، بررسی موقعیت عوام و خواص در این حادثه است، مسئله ای که رهبر معظم انقلاب بارها به آن اشاره فرموده و تذکر داده اند. با توجه به فتنه های پس از انتخابات اخیر در ایران که نقش انحراف خواص در آن کاملا نمایان بود، به نظر می رسد بازخوانی بیانات رهبری پیرامون انحراف خواص و چگونگی منحرف شدن آنها از صراط حقیقت ضرورتی انکارناپذیر است. از این رو در این نوشتار برآنیم ضمن تعریف و تبیین مفهوم عوام و خواص، به نقش این دو دسته در شکل گیری حادثه عاشورا پرداخته و عملکرد خواص، بویژه خواص باطل را در فرایند تاریخی این حادثه، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
پیش از بررسی نقش “خواص” و “عوام” در شکل گیری حادثه عاشورا و ارزیابی عملکرد آنها، لازم است پیرامون مفهوم شناسی این دو واژه به بحث بپردازیم. سوال اساسی در این خصوص آن است که از حیث جامعه شناسی عوام و خواص به چه افراد و گروه هایی اطلاق می شود و دارای چه خصوصیات و ویژگی هایی هستند؟ در پاسخ باید گفت: از آنجا که انسان مدنی الطبع و نیازمند به زندگی اجتماعی است، همواره تکامل و تعالی خود را در همبستگی با جامعه می بیند و عموما فرایند تاثیرگذاری و تاثیرپذیری را در جامعه به عنوان یک حقیقت می پذیرد؛ از این رو، در مطلق جوامع بشری، مردم از حیث تاثیرات متقابل، به دو قطب تاثیرگذار و تاثیرپذیر تقسیم می شوند. در این میان، ویژگی گروه تاثیرگذار که معمولا اقلیت جامعه را تشکیل می دهند، این است که می توانند بر اساس بصیرت، عقل و تحقیق به تحلیل و بررسی مسائل بپردازند و در جریانهای اجتماعی پیش کسوت باشند و آنها “خواص ” نامیده می شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، “خواص ”، نوعی از گروه های اجتماعی هستند که “عوام ”، در ارزشیابی خود، آنها را ملاک و معیار قرار می دهند و در اعمال و رفتار خود از آنها الهام می گیرند؛ از این رو، به آنها گروه های “مرجع ” یا “داوری ” یا “استنادی ” گفته می شود(1).
رهبر معظم انقلاب، در یک تقسیم جامعه شناسانه از این گروه اینگونه یاد می کنند: “(خواص) کسانی (هستند) که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری، کار می کنند؛ یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه، حرکت می کنند ... خواص؛ یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند و راهی را (که) انتخاب می کنند از روی فکر و تحلیل است می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند”(2).
اما واژه “عوام ” جمع “عامه ” است و در لغت به معنای توده مردم آمده است. راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن (علت) نامگذاری توده مردم به “عامه ” را، فراوانی آنان می داند و در مقابل، خواص، جمع خاصه، گروه ویژه و برجسته مردم است. قابل ذکر است که “عامه ” به معنای توده مردم، در محاورات عرفیه، فراوان استعمال می شود . حضرت علی (ع) در موارد مختلفی، “عامه ” را در همین معنا استعمال فرموده است، از جمله آنجا که می فرماید: “و ان العامه لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر؛ عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارایی موجود (که طمع به آن کرده باشند؛ بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سوی من دراز کردند)“(3).
شایان ذکر است که عوام در اصطلاح جامعه شناسی، عبارت از اکثریتی است که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب را ندارند و صاحب نظر و رای نیستند؛ آنها بر اساس عملکرد خواص، ارزشها و عملکرد خود را تنظیم می کنند و در واقع، پیرو تصمیم و نظر دیگرانند(4).
رهبر معظم انقلاب در خصوص این دسته چنین می فرمایند: “عوام یعنی کسانی که وقتی جو به یک سمتی می رود اینها هم می روند؛ تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند (و) می گوید زنده باد؛ یک وقتی مردم می گویند مرده باد، او هم نگاه می کند (و) می گوید مرده باد. یک وقت جو اینگونه است اینجا می آید؛ یک وقت جو آن طور است، آنجا می رود”(5). نیز فرمودند: “ببینید عزیزان من، به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه ای، در هر شهری، در هر کشوری، مردم با یک دید با یک برش، به2 قسم تقسیم می شوند. یک قسم کسانی که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند، یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند - خوب و بدش را کار نداریم- یک قسم اینها هستند، اسم اینها را خواص بگذاریم. یک قسم هم کسانی هستند که نه، دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند. می بینند که جو این طوری است، دنبال آن جو حرکت می کنند. اسم این را بگذاریم عوام. پس جامعه را می شود به خواص و عوام تقسیم کرد. حالا دقت کنید: من نکته ای را درباره این خواص و عوام بگویم که اشتباه نشود. خواص چه کسانی هستند آیا یک قشر خاصی هستند نه، در بین اینهایی که ما می گوییم خواص، آدمهای با سواد هم هست، آدمهای بی سواد هم هست. گاهی کسی بی سواد است، اما جزء خواص است، می فهمد که چه کار می کند. از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل می کند و لو درس نخوانده و مدرسه نرفته است، مدرک ندارد، لباس روحانی ندارد، اما می فهمد که قضیه چیست. ...بدانید خواص که می گوییم، معنای آن یک لباس خاص نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد، ممکن است تحصیل کرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد، ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد، ممکن است یک انسانی در دستگاههای دولتی باشد، ممکن است جزء مخالفین دستگاه های دولتی طاغوت باشد...”(6)
پیدایش هر حادثه ای در جوامع بشری در مرتبه اول، معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعتا چنین عملکردی، تاثیرپذیری عوام را بدنبال دارد. بدون تردید خواص می توانند در پیدایش و عدم پیدایش فرایندهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی و غیره موثر باشند و در نتیجه جامعه را به صلاح و یا فساد بکشاند. با یک نگاه جامعه شناختی نسبت به جوامع پیشین، در می یابیم که هر جامعه ای در طول تاریخ، افرادش را در دو گروه خواص و عوام تجزیه کرده است و در واقع، همین دو گروهند که منشاء تحولات تاریخی در دوره های مختلف بوده اند؛ به گونه ای که هر پدیده تاریخی، حاصل نوع عملکرد این دو طایفه و تعامل آنهاست. اکنون با توجه به مرجعیت خواص برای عوام و تاثیرپذیری گروه پیرو از طایفه پیشرو، عملکرد و نوع تفکر این دو دسته در انعقاد و شکل گیری فرایندهای تاریخی، امری حایز اهمیت خواهد بود؛ زیرا نوع عملکرد آنها می تواند جامعه و حتی تاریخ را سعادتمند کند و یا به تباهی و انهدام بکشاند؛ عنصر اصلی در این امر، خواص هستند زیرا به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی: “حرکت خواص، به دنبال خود، حرکت عوام را می آورد ... یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات می دهد، گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص برای زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می غلطاند ... اگر خواص، در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی ها به کربلا کشانده نمی شوند”(7) نیز فرمودند: “وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه - یا اکثریت قاطعشان - آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند”(8).
بدیهی است اگر خواص در تشخیص صواب از خطا دقت داشته باشند و همت خود را در راستای آنچه که به صلاح جامعه و تاریخ است، استوار سازند، عوام نیز پیروی می نمایند؛ زیرا خواص در همه ابعاد فکری، رفتارهای فردی و اجتماعی و سایر شوونات، مقتدای عوام هستند. نتیجه چنین عملکردی، تعالی جامعه و سعادت مردم است، در غیر این صورت نتیجه ای جز تباهی و انهدام نخواهد داشت.
یکی از ویژگی های برجسته خواص اهل حق، “حمایت از حق؛ حمایت به هنگام از حق و مقاومت بر موضع حق” است. “خواص اهل حق” هیچ گاه بی موضع نیستند. امام صادق(ع) فرمود: “همانا از حقیقت روح ایمان آن است که حق را بر باطل ترجیح دهی، هرچند گرایش به حق به زیانت بوده و گرایش به باطل به نفعت باشد”(9). خواص آنجا که حق را ببینند، می ایستند، حمایت می کنند، و در این مسیر از هیچ مشکلی نمی هراسند. در قاموس خواص حق مدار بی طرفی معنا ندارد که بی طرفی در برابر حق مساوی با “ضدیت با حق” است. امام علی(ع) به آصف بن قیس فرمود: “آن کس که ساکت است (از حق حمایت نکرده باطل را محکوم نمی کند) برادر کسی است که به باطل رضایت داده، و آن کس که با ما نباشد، علیه ماست”(10).
درتاریخ اسلام بیشترین مسئولیت انحراف جامعه به عهده خواصی است که حق را شناختند، اما از آن حمایت نکرده، و متاسفانه به خاطر چند صباح دنیای مرفه خویش در جبهه مخالف قرار گرفتند. باید در تحلیل همه حوادث محنت بار تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا سهم بزرگی از گناه را برای اینان در نظر گرفت. از دیدگاه قرآن کریم همان گونه که جانیان و معصیت کاران مستحق مجازاتند، افراد ساکت نیز همین استحقاق را دارند(11).
در روایتی از حضرت علی(ع) آمده است: “خداوند به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد که من تمامی صد هزار نفر قومت را نابود خواهم کرد؛ چهل هزار نفر از گناهکاران و شصت هزار نفر از خوبان! آن پیامبر عرض کرد: اشرار باید نابود شوند، اما خوبان چرا؟! پاسخ شنید: “با اهل معصیت سازش کردند و به خاطر خشم من خشم نگرفتند”(12).
حمایت دیر هنگام از حق گاه همانند حمایت نکردن است؛ چه بسا کسانی زمانی از حق حمایت کنند که دیگر کار از کار گذشته و حمایت نقشی ندارد. در فرهنگ روایات “استفاده از فرصتها” یک غنیمت معرفی شده و از دست دادن آن یک غصه و اندوه. استفاده از فرصتها، در حمایت از حق نقش کلیدی دارد. بدین جهت است که از دیدگاه قرآن کریم “سبقت در اسلام و جهاد” یک ارزش بزرگ است چرا که حمایت از اسلام در غربت آن جانبدای از حق در زمان لازم است.
مقام معظم رهبری (مدظله) در تحلیل ارزشمند خود از حادثه عاشورا بر این نکته تاکید کرده اند که اگر کوفیان به هنگام نیاز به حمایت از حق، از آن حمایت می کردند و نماینده امام حسین(ع) را تنها نمی گذاردند، چه بسا حوادث دردناک بعدی اتفاق نمی افتاد.
حق مداری زمان و مکان نمی شناسد، همیشه ارزش است، “خواص” تا “حق” هست حمایت آنان نیز هست، آری اگر در موردی بفهمند که آن چه را که حق می پنداشتند، اشتباه بوده، شهامت اعتراف به خطا را دارند، ولی تا وقتی که بر این باورند که موضعی (حق) است به هیچ قیمتی دست بردار از آن نیستند. خواص می دانند که مقاومت در راه حق، سرمایه گذاری لازم دارد، سرمایه از مال، سرمایه از آبرو، سرمایه از جان و... و آنها از این همه در این راه سرمایه گذاری می کنند، با صلابت به راه خویش ادامه می دهند، نه نگرانی دارند، نه اضطراب و در قاموس زندگی آنها دلهره نیست(13) که قرآن می فرماید: “ان االذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ همانا کسانی که گفتند رب ما الله است، سپس استقامت کردند، پس نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی”. (احقاف/13)
پینوشتها در دفتر روزنامه موجود است.