
بصیرت: حدود سه سال پیش مقام معظم رهبری در دیدار با برخی از پژوهشگران و علمای حوزه، بر لزوم تحول در حوزه و آمادگی این نهاد برای رویارویی با شرایط جدید و دنیای مدرن تأکید کردند و لزوم این تحول را چنان قابل تأمل دانستند که در صورت عدم تحقق می تواند به نابودی حوزه نیز بیانجامد.
ایشان در بخشی از سخنان خود فرمودند؛ «ببینید آقایان و خواهران عزیز! تحول اجتناب ناپذیر است. تحول، طبیعت و سنت آفرینش الهی است؛ این را بارها من مطرح کرده ام، گفته ام. تحول رخ خواهد داد. خوب، حالا یک واحدی را، یک موجودی را فرض کنیم که تن به تحول ندهد؛ از یکی از دو حال خارج نیست: یا خواهد مرد یا منزوی خواهد شد. یا در غوغای اوضاع تحول یافته مجال زندگی پیدا نمیکند، زیردست و پا له میشود، از بین میرود؛ یا اگر زنده بماند، منزوی خواهد شد.مثل همان انسان جنگلی که در روزنامه امروز یا دیروز- این یکی دو روزها- خواندیم؛ یک آدمی است چهل سال پیش، رفته در جنگل مازندران و یک ارتباط خیلی ضعیفی دارد با محیط بیرون خودش؛ منزوی میشود. میشود رفت، میشود از تحول دوری گزید، اما با انزوا. اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوی خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند. البته مایه دین مانع مردن میشود، اما منزوی خواهد شد؛ روزبه روز منزوی تر خواهد شد.(8/9/1386)
یکی از لوازم هر تغییر و تحولی، داشتن درک و شناخت از شرایط فعلی و شرایط مطلوب است و در این راستا می توان کتاب «درآمدی بر الزامات تحول در حوزه علمیه؛ روحانیت؛ تهدیدها و فرصت ها» را گامی هرچند کوتاه در این مسیر دانست و نباید فراموش کرد که قله های بلند با گام های کوتاه اما محکم فتح می شوند.
رضا عیسی نیا در این کتاب به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که چه میزان از کنش های روحانیت براساس آگاهی گفتمانی، چه مقدار براساس آگاهی عملی و چه اندازه براساس ناخودآگاهی صورت گرفته و می گیرد و تهدیدها و فرصت های هر یک از سه سطح از آگاهی که کنش متقابل بر آن اساس تحلیل می شود، چیست؟
برهمین اساس فصل اول کتاب به واکاوی هویت روحانیت اختصاص یافته است و دیدگاه های مختلف و متفاوت مرور شده است. در ادامه این فصل تجربه تاریخی ارتباط روحانیون با ساختار قدرت در سه دوره تاریخی (صفویه، قاجار و پهلوی) به طور اجمال بررسی شده است.
فصل دوم کتاب که بیشترین حجم را نیز به خود اختصاص داده، در سه گفتار به تهدیدها و فرصت های پیش روی روحانیت می پردازد. شاکله اصلی این فصل را رسالت و نقش روحانیت در سه حوزه سیاست، فرهنگ و اجتماع تشکیل می دهد و فرصت ها و تهدیدهای پیش رو در این حوزه ها را بررسی می کند.
در یک ارزیابی اجمالی می توان دو نقد نسبت به این کتاب داشت. اول آنکه برخلاف عنوان کتاب، مبحث فرصت ها به صورت مستقل و روشن تبیین نشده است. گفتار دوم از فصل دوم کتاب به ویژگی های جامعه امن روحانیت انقلابی اختصاص دارد که بیشتر آن را می توان بایدها، آرمان ها و ارزش های یک جامعه امن دانست. این درحالی است که تهدیدهای پیش روی روحانیت مانند نگرش های سلبی به فقه سیاسی، سکولاریسم، بی برنامگی فرهنگی، دنیاطلبی و... در گفتار بعدی، تا حد زیادی به شکل مبسوط تشریح شده است.
اما نقد دوم را باید به شیوه بیان و نوع قلم نگارنده مربوط دانست. همانطور که در ابتدای کتاب نیز ذکر شده، این کتاب حاصل یک کار پژوهشی است اما این ویژگی منافاتی با ارائه یک کتاب روان، خوشخوان و جذاب ندارد. البته نباید فراموش کرد این ضعفی است که قریب به اتفاق کتاب های جدی ما با آنها مواجه هستند و به همین علت دایره خوانندگان آنها از افراد محقق و خاص فراتر نمی رود.
درپایان دو برش منتخب از کتاب «درآمدی بر الزامات تحول در حوزه علمیه؛ روحانیت؛ تهدیدها و فرصت ها» را که توسط نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در 240 صفحه منتشر شده، مرور می کنیم.
برش اول (ص77) به تجربه حضور محقق کرکی درحکومت صفوی وبرش دوم (105) به یکی از ویژگی های جامعه امن سیاسی اختصاص دارد.
محقق کرکی
محقق کرکی دوبار به دستگاه صفوی دعوت شد. درمرتبه نخست، با دعوت رسمی شاه اسماعیل به منظور ترویج مذهب تشیع به ایران آمد؛ ولی چون در طول حکومت با مشکلاتی روبه رو شد، ایران را به قصد نجف ترک کرد. حضور بعدی ایشان که به دعوت شاه طهماسب صورت گرفت، با موفقیت همراه بود. دراین دوره به ایشان بسیار ارج نهاده شد تا جایی که شاه طهماسب درفرمان خود (939ق)، از محقق کرکی با عناوینی مانند«مبین الحلال و الحرام» نائب الامام علیه السلام» و «متبوع اعاظم الولاه فی الاوان» یاد کرده است. پادشاه براساس این فرمان، اوامر و نواهی محقق کرکی را در امور شرعی و نیز عزل و نصب متصدیان امور شرعی و... نافذ دانست و به همه مأموران و والیان دستور داد که این «مجتهد الزمانی» را تکریم کنند. محقق کرکی درجلوگیری از فحشا و منکرات، ریشه کن کردن اعمال نامشروع، رواج دادن واجبات الهی، دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت، بیان احکام شرعی، دلجویی ازعالمان، ترویج اذان در شهرهای ایران و همچنین قلع و قمع مفسدان و ستمگران، نظارت و کوشش های فراوانی به عمل آورد. حضور جدی محقق کرکی درحکومت صفویه چنان بود که اکثر صاحب نظران و مورخان، نقش بسزای ایشان را تأیید کرده اند؛ تا جایی که گفته شده است که بعد از مرگ شاه اسماعیل،ایشان در مقام نایب عام حضرت مهدی (عج) درهمه شئون اقتصادی و دینی دولت شیعی جدید، صاحب اختیار مطلق گردید؛ به طوری که شخص شاه طهماسب نیز نایب او شمرده می شد.
در این بار مؤلف کتاب دین و مذهب درعصر صفوی می نویسد:
«نفوذ محقق کرکی دردربار صفوی به حدی است که در بار درحقیقت از وی دستور می گرفت و درواقع عملاً سلطنت در دست وی بود، فرامین و دستورات شاهانه با تأیید وی رسمیت می یافت و حتی فرمان همایونی به کلیه نقاط کشور رسید که بر تمامی مردم «امتثال امر شیخ» لازم می باشد. زیرا که نایب ولی عصر (ع) بوده و سلطنت حقه،حق اوست و شاه خود را یکی از عمال وی معرفی کرد.»
ادغام دین و سیاست
روحانیت تشیع حکومت و سیاست را امری دور از صلاحیت ذاتی خود نمی داند. آنان به صراحت مدعی و رقیب هر حکومتی بوده اند. از دیدگاه این گروه از روحانیت، اصولاً در زمان پیامبر (ص) این طور نبوده که عده ای سیاست مدار و عده ای روحانی باشند، بلکه جدایی مربوط به زمان های متأخر، و ساخته و پرداخته عده خاصی از دشمنان اسلام می باشد. این دسته از روحانیت، همواره به گروهی از روحانیت که فریب چنین افرادی را خورده اند، نهیب زده اند که استعمارگران با هدف چپاول وغارت ممالک اسلامی چنین تئوری ها و ملاک های از خود تحدید ساخته ای را به وجود آورده اند. در این خصوص، می توان از باب نمونه به آثار روحانیونی چون آیه الله کاشانی، آیه الله شهید مدرس و به ویژه امام خمینی (ره) اشاره کرد. شهید مدرس به مناسبت بحث درباره علل عقب افتادگی کشورهای اسلامی، می گویند:
«یک وقتی در نجف آب قحط شد، بنده مسافرت کردم بروم اراضی بابل را تماشا کنم؛ ده پانزده روز رفتم. عتیقه جات آن را استخراج می کردند. فکر می کردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف رفته و ممالک غیراسلامی رو به ترقی؟ چندین روز فکر کردم بالاخره چنین فهمیدم که ممالک اسلامی، سیاست و دیانت را از هم جدا کرده اند، ولی ممالک دیگر سیاست شان عین دیانت شان یا جزو آن است...؛ لهذا در ممالک اسلامی اشخاصی که متدین هستند دوری می کنند از اشخاصی که داخل در سیاست هستند؛ آنها که دوری کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سیاست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب می رود.»
بنابر این می توان نتیجه گرفت که یکی از شاخصه های اساسی جامعه امن سیاسی روحانیت انقلابی، باور به ادغام دین و سیاست است. در رأس این باورها، اندیشه امام خمینی (ره) است که در پاسخ به آنانی که اسلام و دین را از سیاست جدا می دانند و آن را از جامعه امن سیاسی روحانیت خارج می کنند، می گویند:
نسبت اجتماعیات قرآن به آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است، سه چهار کتاب مربوط به عبادت است و مقداری هم مربوط به اخلاقیات و بقیه هم مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات،حقوق، سیاست و تدبیر جامعه است.
امام خمینی (ره) رواج اندیشه جدایی دین از سیاست و اینکه اسلام درباب حکومت و سیاست چیزی ندارد، به سبب توطئه دشمنان اسلام و نیز اهمال کاری روحانیت دانسته و معتقدند:
«هم خارجی ها مقصرند، چون برای مطامع سیاسی و اقتصادی خود چنین اندیشه ای را ترویج نموده اند و هم روحانیت مقصر است و به واسطه اهمالی که در حوزه های روحانیت شده آنها موفق به چنین کاری گشته اند.»
ایشان درجای دیگر اظهار می کنند:
«طرح مسئله جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازه ای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. دراین زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسئله دامن زدند؛ به صورتی که مع الاسف بعضی از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باورشان آمده است که مثلاً اگر یک ملایی در مسائل سیاسی وارد شود به او ضربه می خورد. این یکی از نقشه های بزرگ استعمار است که بعضی باور کردند.»
بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بعد از ترسیم تاریخچه تفکرجدایی دین و سیاست، در رد این اندیشه، چنین استدلال می کند:
«در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند و رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته بود و تشکیل حکومت داده بود؛ تشکیل مراکز سیاست داده بود... سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود.»
مهدی سلطانی