صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۸:۲۵  ، 
کد خبر : ۱۴۹۴۴۸
عقلانیت در دکترین مهدویت

ظهور و شکوفایى عقل، بزرگترین ارمغان عصر ظهور

ظهور و شکوفایى عقل به معناى واقعى و حاکمیت آن در تمامى عرصه هاى زندگى بشر بزرگترین ارمغان عصر ظهور است که با دست عنایت خداوند، زمینه کمال یافتگى عقلانیت بشر فراهم مى گردد؛ عقلانیتى که همواره در پرتو نور هدایت وحى قرار مى گیرد.

بصیرت:چکیده
مقاله حاضر با عنوان "دکترین مهدویت و عقلانیت " ابتدا ضمن توجه به ساختار مفهومى عقل و انواع آن به تحلیل عملکرد آن مى پردازد و از آنجا که بدون تحلیل و بررسى مدرنیته به عنوان بزرگترین مدعیان عقل‌گرایى، نمى توان به ارزش و اهمیت دکترین مهدویت پی‌برد، از این رو در فصلى جداگانه به مباحثى چون مفهوم مدرنیته، و سیر تطور عقلانیت در عصر روشنگرى و در ادامه به تبیین محدوده عقل مدرن مى پردازد. ضمناً در بخشى دیگر به مسئله تکامل تاریخى، و عقلانیت از منظر متفکران مى پردازد، در ادامه به بررسى ادعاى بزرگ مدرنیته که همان اعلام بى نیازى از وحى است مى پردازد و نظریه کفایت خرد جمعى (بسندگى عقل) را مورد مداقه قرار مى دهد، و در فصل پایانى مقاله ضمن پرداختن به جایگاه تعقل و محدوده آن در دکترین مهدویت، به مسئله بسیار مهم عدم تعارض بین عقل و دین پرداخته شده است و به مسئله رهایى عقل از استخدام دل اشاره مى کند، چرا که مهم‌ترین مشکل عصر مدرنیته این است که ادعاى حاکمیت عقل دارد، در حالى که در واقع این عقل نیست که حاکم است بلکه هوا و هوس بشر است که در این عرصه میدان‌دارى مى کند و ضمن اشاره در این فصل به کمال عقل به عنوان مهم‌ترین ره‌آورد عصر ظهور در نهایت هم نتیجه گیرى شده است که ظهور و شکوفایى عقل به معناى واقعى و حاکمیت آن در تمامى عرصه هاى زندگى بشر بزرگترین ارمغان عصر ظهور است که با دست عنایت خداوند، زمینه کمال یافتگى عقلانیت بشر فراهم مى گردد؛ عقلانیتى که همواره در پرتو نور هدایت وحى قرار مى گیرد.
* مقدمه
یکى از مسائل اساسى روز، بحث عقلانیت است که پیرامون آن آراء افراطى و تفریطى زیادى ابراز شده، مدعیان عقلانیت با نقدها و چالشهاى زیادى مواجه گردیدند، تا آن‌جا که بعد از پافشارى مدرنیته بر بسندگى عقل براى رفع تمامى نیازهاى جامعه و عدم تحقق این ادعا، موجب گردید از سوى پست مدرنها مورد چالش قرار گیرد و ماحصل آن ایجاد تفکر فرا‌مدرنیستها بود که در مقابل عقلانیت محض، مسئله "گفتمان " را مطرح نمودند. بشر متحیر و سرگردان امروز متوجه گردید که تکیه بر عقلانیت و ادعاى رفع تمامى نیازهاى بشر به وسیله خرد جمعى و اعلام بى نیازى به وحى جز عدم یقین، سرگردانى، سیطره کمیت، خلاء معنویت و رفاه زدگى چیز دیگرى در پى نداشته است. در این برهه حساس که کلیه نسخه هاى پیچیده شده توسط بشر رنگ باخته است، به نظر مى رسد تبیین و توجیه و معرفى دکترین مهدویت از منظر عقل و عقلانیت اصیل و مستحکم و تثبیت شده با مصباح وحى به عنوان مترقى ترین دکترین مى تواند بهترین نسخه عملیاتى را براى درمان دردهاى بشرِ بریده شده از وحى بپیچد. دکترینى که ضمن قائل بودن به جایگاه رفیع تعقل، عقل را در حل نیازهاى واقعى انسان بسنده نمی داند، و بنا دارد با شکوفایى عقل، نیاز جدى بشریت به دین را احیاء نماید و با تسلیم انسان در برابر فرمان‌های الهى، مسیر حرکت به سمت صلح جهانى و جامعه پر از عدل و داد را که آرمان همیشگى بشر بوده است، تحقق بخشد.
* مفهوم "عقل "
عقل "، واژه اى عربى است که از جهت معناى لغوى با "عقال " تناسب دارد و عقال یعنى زانو بند شتر، که به وسیله آن، زانوى شتر سرکش بسته مى شود و طغیانگرى اش مهار مى گردد. عقل در لغت یعنى "امساک "و "استمساک " و یا "عقد " و "امساک ".
در کتب لغت از نظر اصطلاحى هم این واژه مورد بحث قرار گرفته است و معانى چون "قوه شناسایى مجهولات و حابس از اقوال و افعال مذموم " و یا "نورى روحانى که نفس به وسیله آن، علوم بدیهى و نظرى را درک مى کند... و گاه از عقل حالتى مقدماتى براى ارتکاب خیر و اجتناب از شر اراده مى شود. "
در نتیجه مى توان گفت معناى اصلى عقل، با توجه به مفهوم عقال "بستن " و "بازداشتن " است و به زانو بند شتر هم از این جهت عقال مى گویند که شتر را از حرکت بی‌جا منع مى کند. به بیان دیگر عقل داراى دو گونه کارکرد علمى و عملى است. از یک سو قادر است که حق و باطل را در عرصه نظر تشخیص دهد و از سوى دیگر خیر و شر را در قلمرو عملى از یک دیگر بازشناسى نماید. به همین دلیل عقل گاهى منشأ "فعالیتهاى علمى " عقل نظرى و گاه مبدأ "فعالیتهاى عملى " عقل عملى است.
* انواع عقل
عقل در اصطلاح به عقل نظرى و عقل عملى تقسیم مى شود: عقل نظرى، راهنماى اندیشه بشر است. و عقل عملى، راهبر انگیزه او، عقل نظرى نیرویى است که با آن هستها و نیستها و بایدها و نبایدها درک مى شود و عقل عملى نیرویى است که با آن عمل مى شود. امام صادق(ع) در تبیین عقل فرمودند:
العقلُ مَا عُبِدَ به الرَّحمن واکتُسِبَ به الجنان.
مقصود از این عقل، عقل عملى است که با صِرف درس خواندن به دست نمى آید. آموختن دانش، عقل نظرى را کامل مى کند. اما عقل عملى با تمرین مکرر عمل صالح، به کمال مى رسد.
عقل عملى، اصطلاح دیگرى نیز دارد که به لحاظ معقول یعنى حکمت عملى؛ منطق باید و نباید، نام‌گذارى مى شود. به طورى که معرفت آن‌چه باید انجام شود و آن‌چه نباید انجام شود، عقل عملى نام دارد.
* کارکرد عقل
عقل کارکردهاى متفاوت و مختلفى در زندگى بشر دارد، که به چند عملکرد اساسى و مهم عقل در این بخش از نوشتار مى پردازیم:
1. اعتدال بخشى و هم‌‌آهنگى بین اندیشه و انگیزه
عقل نیروى راهنما و راهبر اندیشه و انگیزه است و وظیفه اصلى او هم‌آهنگ ساختن این دو است. بدین منظور، نخست عقل نظرى، اندیشه را از وسوسه هاى حس و وهم و خیال مى رهاند، ولى از آنها به کلى دست نمى شوید، بلکه با تعدیل این امور از آنها بهره مى برد و از افراط و تفریط مى پرهیزد.
2. کنترل نیروى حس و خیال
حس و وهم و خیال، چونان مرکبهایى راهوار، در خدمت انسان در آیند و عقل به اندیشه مى آموزد که زانوى این نیروهاى چموش و سرکش را عقال کند، و از آن بهره عالمانه برد. عقال کردن یعنى بستن زانوى جانور چموش، چنان‌که عقل نیز زانوى جهل سرکش را در بخش دانش و زانوى جهالت عنان کش را در بخش منش رام و تعدیل و تنظیم مى نماید.
3. تعدیل شهوت و غضب
عقل عملى، زانوى شهوت و غضب را عقال مى کند تا انسان از این مرکبهاى راهوار و تعدیل شده نیز به درستى بهره گیرد. از آن پس انسان خردمندانه تصمیم مى گیرد و به جا عمل مى کند.
استاد فرزانه جوادى آملى بر این باور هستند که:
اگر شهوت و غضب لجام زده شود، به نام جاذبه و دافعه یا تولى و تبرى، در خور انسان سالک صالح قرار مى گیرد. آن گاه او خواهد دانست که از چه کسانى بیزارى جوید و به چه کسانى ارادت ورزد. شهوت و غضب لجام‌گسیخته، انسان را از حیوانات پستتر مى کند و زندگى او را به سطح نباتى تنزل مى دهد مانند نهال سبز و برومندى که جذب و دفعى خردمندانه ندارد و هر چیزى را جذب مى کند و دیرى نمى پاید که مواد سمى از راه ریشه جذب بدنه آن مى شود و او را پژمرده و خشک مى کند.
ایشان در ادامه مى فرمایند:
بارگاه منیع عقل نظرى و عملى در موحد کامل به یک منظر باز مى گردد و دانش او عین قدرت و اراده و عملش همان عمل او خواهد بود. جز به خیر و حق نمى اندیشد و جز به صلاح و فلاح عمل نمى کند. و نیز به محض اندیشیدن مصلحت خیرى، تصمیم مى گیرد و آن را به کار مى بندد.
4. عقل احیا کننده ارزشهاى اخلاقى
در اصول کافى تمثیل عجیبى در باب عقل مطرح است، مبنى بر این‌که خداوند سبحان به حضرت آدم(ع) مى فرماید که یکى از سه عامل "عقل "، "دین " و "حیا " را انتخاب کند و بپذیرد. حضرت آدم(ع) عقل را انتخاب مى کند.
در این تمثیل از قول "دین و حیا " نقل مى شود که ما مدافع "عقل " هستیم و مأموریم که هر جا "عقل " باشد، همراه او باشیم. پس تعقل، اساس "حیا " و ارزشهاى انسانى و دین است. عامل مهمى که در سعادت و عاقبت به‌خیرى و یا شقاوت انسان اثر دارد و دین هم بر آن تأکید مى کند تعقل و عدم آن است. و عقل مهم‌ترین عامل براى احیاء ارزشهاى اخلاقى و حاکمیت بخشى به آنها در زندگى بشر است، چرا که هر جا عقل باشد، ارزشهاى اخلاقى هم حضور خواهد داشت.
5. عقل و تصمیم گیرى
مبناى رفتارهاى انسان تصمیم است و اساس هر تصمیم درست هم بر تفکر و تعقل سالم است. دین به ما آموزش مى دهد که چگونه تفکر سالم داشته باشیم و چگونه از این تفکرات گزینش طریق کنیم. بررسى راههاى مختلف ارایه شده توسط فکر، ارزش گذارى آن راه‌ها و گزینش احسن، کار عقل است.
عاملى که تصمیم اتخاذ شده را به عرصه ظهور و محقق مى رساند (حوزه اجرا) عقل است. علاوه بر این به دلیل آن‌که اساس دیانت بر "تعقل و تفکر " استوار است، سرنوشت انسان هم با "تعقل " رقم مى خورد.
وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ؛
مى گویند اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل مى کردیم در میان دوزخیان نبودیم.
آیه به خوبى نشان می‌دهد که نداشتن گوش شنوا و یا تعقل موجب جهنمى شدن فرد مى شود.
* عقلانیت و سیر تطور آن در عصر روشنگرى
از آن‌جا که بدون بررسى عقلانیت و سیر تطور آن بالاخص در عصر روشن‌گرى نمى توان به بررسى عقلانیت در دکترین مهدویت پرداخت. از این‌رو در این فصل از نوشتار به بررسى مباحثى پیرامون عقلانیت و سیر تطور آن در عصر روشنگرى مى‌پردازیم.
مفهوم مدرنیته
واژه "مدرن " به معناى اکنونى، امروزى و جدید است، در قرن پانزدهم مقارن با دورة رنسانس، مدرن در نقطه مقابل "وسطا " قرار داشت. در قرن شانزدهم و هفدهم به مفهوم نوآورى و امروزى بودن، به کار مى رفت و در عصر روشنگرى (قرن هجدهم) مفهوم نوآورى در آن تثبیت شد و صریحاً با مفهوم "سنت " به تقابل افتاد.
اما اصطلاح مدرنیته را اولین بار "ژان ژاک روسو " در قرن هجدهم به کار برد. واژه "تجدد گرایى " و "نوگرایى " معادل مدرنیسم است. به طور خلاصه مدرنیته یعنى "شیوه زندگى جدید و امروزى ".
از نظر "ماکس وبر " یکى از بنیان‌گذاران جامعه شناسى، مدرنیته عبارت است از: "فرآیند تعمیم یافته و همگانى عقلانى شدن " یعنى فرآیندى که در آن عقلانیت (ابزارى) بر تمام شئون جامعه سیطره مى اندازد، و به تبع آن سنتها، خرافات و توهمات از جامعه زدوده مى شود. مدرنیته همواره خود را در ستیز و چالش با کهنگى، کهنه پرستى، رکود، عقب افتادگى و توسعه نیافتگى و نیز ستیز با هرگونه قدمت و سنت قرار مى دهد، و در عین حال، کشش و تمایل آن به سوى آینده است.
مدرنیته، مدعى ارائه بهترین شیوه "زیستن " است و همواره وعده و بشارت رسیدن به امنیت و نیک‌بختى را داده لذا با فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست کاملاً مرتبط مى شود.
ایده مدرنیسم، تحقق مدرنیته غربى را در سراسر جهان مطلوب مى داند. و طالب جهانگیر شدن مدرنیته و اشاعة نهادهاى آن و منحل کردن فرهنگهاى دیگر و در نتیجه جانبدار "مدرنیزاسیون " است.
از آن‌جا که مدرنیته خود را در مخالفت با سنت فهم مى کند، مى کوشد براى خود دست‌آویزى در عقل بجوید و چارهاى جز این نداشت که براى تثبیت خود به "عقل " توسل جوید و تنها با این وسیله بود که مى توانست سنت را بى مقدار جلوه دهد و بر آن غلبه نماید. از زمان دکارت به بعد، فلسفه مدرن، نقطه مرکزش را متوجه خودآگاهى و ذهن کرد. هگل این مدل "اندیشه ورزانه از عقل " را انتخاب کرد تا عصر مدرن را با اصل ذهنیت مشخص کند.
بنابراین هگل در ساختار خود عقل و "اصل ذهنیت " را جا داد. کانت عقل عملى و قوه داورى را از عقل نظرى جدا ساخت. از دیدگاه هگل، فرهنگ روشنگرى تنها همتاى دیگرى براى یک دین بود که با قرار دادن تفکر و تأمل نظرى و عقلانیت ابزارى به جاى عقل در صدد ساختن بت از عقل بود.
و‌‌بر "نظریه روشنگرى " را به پرسش مى کشاند. در آسیب شناسى وبر، بدبینى نسبت به "کارکردهاى عقل " وجود دارد، و هم‌چنان هم این بدبینى باقى ماند. او راهى نمى بیند که به جز با توسل به یک عقل کلیت بخش، بتوان براى رسیدن به یک جامعه منسجم و مسالمت جوتر، با انشقاق اجتماعى مبارزه کرد. به نظر او از درون نمى توان بر قفسى که توسط عقل ابزارى آفریده شده و در همه ارکان جامعه نفوذ کرده است، فائق آمد. او "از دست رفتن معنا و از دست رفتن آزادى " را ارمغان این تفکر مى دانست.
* سیر تطور عقلانیت در عصر روشنگرى
قرن هجدهم را عصر عقل (Age of Reason) نامیده اند، زیرا در آن عصر تصور بر آن بود که آرمان "عقلانیت " که فعالیت آن محدود به حوزه هاى تجربى و علمى بود عرصه همه فعالیتهاى انسانى را در بر مى گیرد.
این قرن را عصر روشنگرى (Enlighten ment) نیز نامیده اند. در این عصر عقل با بسیارى از سنتها و باورها به نبرد برخاسته بود و تلاش مى کرد تا همه قلمروهاى انسانى را تسخیر نماید. از پیشروان نهضت عقل گرایى روشنگرى مى توان از ولتر، منتسکیو، هیوم، کند پاک، دالامبر، ویدرو، ولف، لامبرت و زملر نام برد.
در نزد اینان عقل در برابر ایمان، مرجعیت سنتى جمود‌گرایى و خرافه پرستى قرار مى گیرد، و خصوصاً تعاملى با مسیحیت سنتى دارد. متفکران روشنفکرى به قابلیت و کفایت عقل در تمام حوزه هاى مربوط به حیات انسانى، اعم از علم، دین، اخلاق و سیاست و غیر آن، اطمینان داشتند. (عقل بسندگى)
به بیان دیگر، متفکران عصر روشنگرى، عقل را در همه شئون حیات انسانى مرجع مى دانند. به‌طور کلى عقلانیت و عقل گرایى روشنگرى، یکى از ویژگى هاى دوران مدرن محسوب مى شود، و از آن با عنوانهایى چون "عقل ابزارى "، "عقل جزیى " یا "عقل استدلال‌گر " نیز یاد مى شود. نکته قابل ذکر این است که نسل اول روشنگرى، هم دین طبیعى (عقلانى) را قبول داشته و هم دین الهى (وحیانى) نسل بعدى از دین طبیعى جانبدارى و وحى را تخطئه مى کردند و نسل سوم، انواع دین را طرد نمودند. ناگفته نماند که عقل‌گرایى قرن هجدهم و انواع عقل گرایى هاى صرفاً امروزه توسط بسیارى از متفکران هم‌چون اگزیستانسیالیستها، پست مدرنیستها و محافظه گرایان و زمینه گرایان و... به چالش و ستیز فراخوانده مى شود.
مهم‌ترین چالش از سوى پست مدرنیستها صورت مى پذیرد. آنان مؤلفه هایى چون علم‌گرایى، تجربه گرایى، عقل‌گرایى، انسان محورى و... را مسئول خرابى ها و خسارتهاى انسانى عصر حاضر مى داند. آنان رجعت به تاریخ و سنت را مجاز مى دانند و فهم انسان را منوط و محصور به شبکه گفتمانى و فضاى فرهنگى و سنتى مى دانند. تلقى سه دوره پیشامدرن، مدرن و پسامدرن نسبت به عقل کاملاً متفاوت است.
رویکرد سنتى پیشامدرن، عقل را عنصرى لازم اما ناکافى مى داند و بر عوامل تکمیلى، مثل سنت و تجربه نسلها و در اندیشه هاى دینى بر وحى نیز تأکید مى شود (عقل نابسندگى). اما دوره مدرن، عقل استدلال‌گر و برنامه ریز را عنصرى هم لازم و هم کافى و منبعى لایزال براى نیل به سعادت مى شمارد (عقل بسندگى)، در حالى که دوره پسامدرن به عنوان تاوانى بر افراط ‌هاى مدرنیته، معمولاً با بدبینى تمام، عقل سوژه محور مدرن را به چالش مى کشاند (عقل‌ستیزى). پست مدرنیستها در مقابل عقلانیت مدرن، بر احساس و غرایز آدمى تأکید مى کنند.
* محدوده عقل مدرن
در تفکر مدرنیته محدوده توانایى عقل کاملاً در حیطه امور تجربى است و رابطه آن را از روان و فطرت الهى انسان جدا کرده و محدوده اى تجربى براى آن تعیین کرده اند. یکى از ویژگى هاى عقل مدرن، آگاهى از توانایى تجربى خود است، در واقع عقل مدرن با به آزمایش گذاشتن نیروى داورى خویش درباره انسان و جهان، موقعیت عقلانى خود را در واقعیت تحقق مى بخشد و به اثبات مى رساند.
عقل مدرن دلیل وجودى خود را در اصل خود مشروعیت یافتگى جست‌وجو مى کند. بنابراین، مدرنیته به مثابه فرآیند خود مشروعیت یافتگى سوژهاى سکولار، هرگونه رجوع به اساس مشروعیتى خارج از خود را رد مى کند.
ماحصل این تفکر از نگاه اندیشمندان قابل رؤیت نبودن معنا "لوک فرى " تصور اینکه همواره پیشتر، همان همواره بهتر است. چرا که همیشه نگاه او به آینده است "اوگارسورنى " عدم تعیین و وجود بر سر دو راهى "اوگارسورنى " است که در مجموع، عدم یقین، سرگردانى، سیطره کمیت، خلاء معنویت و رفاه زدگى. از دست‌آوردهاى توجه به عقل جزئى نگر بدون وحى است.
این آثار در زندگى اروپاییان کاملاً قابل مشاهده است. چرا که در آنجا روند زندگى صرفاً براساس عقلى جزیى نگر و معیارهاى علمى تعیین مى گردد. عمدتاً همت مصروف ایجاد رفاه اجتماعى است و صرفاً به خاطر ثروت‌مند بودن رفاه بیشتر و یا عوض کردن اتومبیل در هر شش ماه یک‌بار زندگى مى کنند (لوک فرى).
چنین شیوه زندگى به دلیل تعارض اساسى با فطرت اصیل انسانى، نمى تواند افراد جامعه را به رضایت برساند. به همین دلیل، اندیشمندان مغرب زمین این تفکر را همان‌طور که از زبان آنان ذکر شد، شدیداً مورد انتقاد قرار داده اند.
* تکامل تاریخى، عقلانیت از منظر متفکران
متفکرانى چون ولتر، کانت، هگل، کنت، اسپنسر، دورکیم، مارکس، تونیس، وبر، توین بى، پارسنز، ردفیلد و فوکویاما، معتقد به وحدت بسیط تمدنها هستند و بر این باورند که تکامل تاریخى به معنای ظهور تمدن عقلى‌ـ علمى جدید است و تجارب فرهنگى سنتى در آن راه ندارد. سایر تمدنها در تمدن غرب حل مى شوند و منطق تمدن نوین مسلط مى گردد.
بر اساس نظر ولتر، تاریخ، گذار و انتقالى اجتنابناپذیر از تاریکى عصر خرافات به روشنایى عقل و خرد است و این گذار و انتقال امرى بازگشت ناپذیر است. هم چنین کانت معتقد است که تکامل تاریخ داراى دو مرحله است: مرحله اول آن با اتمام دوران جنگ همه علیه هم از طریق تأسیس قدرت و دولتهاى ملى پایان یافت و مرحله دوم آن باید به برقرارى نظم بین‌المللى میان دولتها بینجامد. بر این اساس، تمدن اخلاقى‌ـ عقلانى در سطح مدنى و بین‌المللى پدید مى آید که مظهر تکامل نهایى تاریخ است.
بر طبق اندیشه هگل، تاریخ مظهر عقل است و این پدیده خود را به گونه اى دیالکتیکى تکامل مى بخشد. هدف این تکامل دست‌یابى به آزادى است، لذا چنین به نظر مى رسد که تمدنهاى گذشته از آزادى و عقل بهره کمترى داشته اند و تمدن جدید مظهر کاملترى از تحقق عقل در زمان به شمار مى رود. بر پایه نظر مارکس، تمدن مسلط جدید تمدن علمى ـ صنعتى است که بر عقل گرایى، فردگرایى، لیبرالیسم و تکنولوژى مبتنى مى باشد. به این ترتیب کلیه تمدنهاى سنتى و دینى در تمدن مسلط جدید حل مى شوند. بر اساس نظریه ماکسوبر، تمدنهاى دینى جاى خود را به تمدن عقلى، علمى جدید مى سپارند.
* مدرنیزاسیون، عقلانى شدن، بى نیازى از وحى
مدرنیزاسیون مستلزم یک فرآیند دنیوى سازى است یعنى به طور نظاممند عقل و علم جایگزین نهاد، اعتقادات و کردارهاى مذهبى مى شود. این فرآیند اولین بار در اروپاى مسیحى اواخر قرن هفده رخ داد. دنیوى سازى، تجلى یک فرآیند فرهنگى بزرگترى است که کل جوامع مدرن را متأثر کرده است. فرآیند عقلانى شدن، در حالى که فرآیند نمونه اعلاى ظهور جهان بینى علمى است، اما حوزه هاى وسیعترى از حوزه هاى علمى را متأثر کرده است. و به استمرار نظام عقلانى قوانین و اداره جامعه مدرن انجامید، و بر این مسئله تأکید داشت که عقلانى شدن به این معنى نیست که مردمان جوامع مدرن افرادى معقولتر و پر معلوماتتر هستند، بلکه عقلانى شدن به این معناست که دانشِ علمىِ معتبرىِ در دست مردمان مدرن وجود دارد که مى تواند در خصوص جهانى که در آن زندگى مى کنند، به آنها دانش دهد و بر رفتارشان حکم کند.
مهم‌ترین اصلى که در تفکر مدرنیته وجود دارد، اعلام بى نیازى نسبت به وحى است. اندیشه بى نیازى از وحى و کفایت خردجمعى نخستین بار در شرق آسیا توسط برهماییان هندى مطرح شد. آنان خرد بشرى را براى اداره جامعه کافى پنداشتند و عقیده داشتند که انسان عاقل، نیازى به وحى و رهبران الهى ندارد. زیرا ره‌آورد وحى یا مخالف عقل است یا موافق آن، اگر مطابق عقل است، دیگر نیازى به وحى نیست و اگر مخالف عقل باشد، مردود است، زیرا عقل بر وحى مقدم است. بنابراین طبق رأى آنان، وحى مطلب تازهاى افزون بر فتواى عقل ندارد. غافل از آن‌که بسیارى از ره‌آوردهاى وحى، امورى است که عقل بشر به آنها دسترسى ندارد و در عین حال، دانستن آنها براى انسان نیاز ضرورى است.
برخى از زوایاى اندیشه عقل گرایى، کم‌کم به غرب راه یافت و از آن‌جا با نام "سکولاریزم " سر برآورد. سخن غربیان عقل‌گرا، این بود که دین از زندگى و معیشت جداست و نیازى به آن در سیاست و اداره امور دنیا نیست بلکه عقل براى اداره جامعه بسنده است.
دیرى نپایید که با پیشرفت دانش و تکنولوژى این اندیشه تحول یافت، زیرا پس از آن‌که غربیان با اختراع زیردریایى و کشتى، اقیانوسها را در‌نوردیدند و با فرستادن سفینه ها و ایستگاههاى فضایى به آسمان، بر کره هاى دیگر پاى نهادند، علوم تجربى میاندار اندیشه آنان شد و معرفت شناسى زیر سایه علوم تجربى رنگ باخت. معرفت‌شناسان غربى، چیزى را مى پذیرند که از راه حس و تجربه اثبات پذیر یا ابطال پذیر باشد. یعنى اگر چیزى را از راه حس و تجربه نتوان اثبات یا ابطال کرد، مهمل و بى معناست. بنابراین امورى چون توحید، معاد، حدوث و قدم جهان، وحى، نبوت، عصمت و معجزه چون حسى و تجربى نیستند معنایى ندارد. این اندیشه خام، نظیر فکر خام بنى اسرائیل است که به موساى کلیم گفتند:
لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً؛
تا خدای تو را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نمى آوریم.
یعنى خدایى را مى پذیریم که دیده شود؛ اگر ماوراى طبیعت وجود دارد، آن را به ما نشان ده! این تفکر تجربه‌گرا در مرحله بعد، اصول ارزشى را نیز به پرسش کشاند، زیرا مفاهیم ارزشى چون عدالت، ایثار، گذشت، مساعدت و... که جنبه معنوى دارد، طبق این اندیشه بى معنا است. اینان معتقدند که اصول ارزشى و اخلاقى، عقاید و فقه و قانون را باید بشر به استناد منابع حسى و تجربى خود تنظیم کند. بدین‌سان، نخست عقل‌گرایى، جامعه را از وحى محروم کرد، سپس علوم تجربى بر عقل سایه افکند و دست انسان از عقل تجریدى و برهانى نیز کوتاه شد، در حالى که تبیین مبادى نظرى تجربى و حس، بدون استعانت از مبانى نظرى عقلى، نه معقول است و نه مقبول.
* مدرنیته و نظریه کفایت خرد جمعى
این نظریه در میان دانشمندان غربى و شرقى از جایگاه ویژه اى برخوردار است. بنابر اندیشه صاحبان این نظریه، "خرد انسان به ویژه عقل جمعى بشر براى نیل به تکامل کافى است و براساس آن مى تواند تمام نیازمندى هایش را در مسیر تکامل تأمین نماید. لذا بشر به جز علوم بشرى (معارف عقلى، حسى و تجربى) به چیز دیگرى نیازمند نمى باشد ".
البته این نظریه بر تحلیل خاصى از تکامل انسان استوار است. در نظر اینان تکامل انسان تنها در سایه تکامل معیشتى صورت مى گیرد، و بهزیستى در این دنیا آرمان نهایى اوست. بر اساس این تحلیل معتقد مى شود که براى رسیدن به این مقصد، خرده دانش خود بشر کفایت مى کند و دیگر نیازى به منبع وحى نیست و یا وحى هم، پدیدهاى مادى در جهت سازماندهى بهزیستى بشر تلقى مى گردد.
مایکل تیرسون مى گوید: قلمرو طبیعت را مى توان به مدد عقل بشرى شناخت. پوزیتویستها معتقدند که باید اساس زندگى انسان بر پایه عقل "عقل نقاد " پایه‌گذارى شود، و این عقل مستقل از دین و دین ورزى است و در تمامى عرصه ها حق اظهارنظر دارد. پر واضح است که این تفکر، اساس مدرنیزم غربى است. زیر بناى مدرنیته خردگرایى به مفهوم عام و گسترده است. و خرد انسانى را براى تمامى حوزه ها کافى مى شمارد. بر این اساس، عقل نقاد مى تواند تمامى ساحتها و عرصه هاى وجودى انسان را پوشش دهد. در این دیدگاه پیش از عقل به چیز دیگرى نیازی نیست و اصولاً حوزه براى حضور الزامى وحى مورد پذیرش قرار نمى گیرد و آن‌چه به عنوان موضوعات احکام وحیانى قلمداد مى شود، به عنوان اوهام و خیالات پنداشته مى شود.
* عقلانیت و دیدگاه فرامدرنیستها
از جمله رویکردهاى مطرح در مباحث عقلانیت، رویکرد فرامدرنیسم است. خاستگاه و بستر رشد و تکاپوى این رویکرد، اروپا (به ویژه فرانسه) و امریکاست. از منظر فرامدرنیستها، تعقل، قطعیت و کلیت که از ایده هاى اصلى مدرن گراهاست، از نظر فرامدرنیستها مردود است. و تنها طریق دست‌یابى به ملاکها و معیارهاى اخلاقى و افعال درست از نادرست را گفتمان مى داند.
به اعتقاد فرامدرنیستها، خرد بنیادین، معیارهاى منطقى و ارزشهاى جهان‌شمول، پرداخته فرهنگ مدرنیسم است. از‌این‌رو در این فرهنگ، اخلاق باید با توجه به معیارهاى محلى و بومى هنجارگذارى شود و در عرصه هنجارها و بایدها و نبایدهاى اخلاقى نمى توان از مبناى عقلانى خاصى کمک گرفت. تنها ابزار قابل استفاده در این رهگذر فرآیند گفتمان است.که طرفین درگیر را به نتایج خاصى منتهى مى کند. از نگاه میشل فوکو (M.Foucault)حتى در فرآیند گفتمان نیز، متغیر روابط قدرت و نحوه ارتباط طرفین و نگاهى که به یک‌دیگر دارند، سازنده حقایقى است که به آن مى رسند. از این‌روست که فرامدرنیستها به داشتن روابط صحیح، بیش از دست‌یابى به ایده هاى درست بها مى دهند.
* عقلانیت در دکترین مهدویت
جایگاه تعقل و محدوده آن در دکترین مهدویت حضرت مهدى (عج) آخرین وصى پیامبر(ص) براى تحقق اهداف جهانى دین مبین اسلام است و همان‌طور که حضرت رسول(ص) براى بیدار نمودن و فعال سازى عقول مبعوث شدند (لیثیروا لهم دفائن العقول)، حضرت هم به عنوان آخرین وصى پیامبر(ص) مهم‌ترین رسالت خود را با کمال بخشى به قدرت تعقل بشر آغاز مى نمایند و به این وسیله زمینه تحقق اهداف حکومت جهانى با حاکمیت عقل کمال یافته بشر فراهم مى گردد. در دکترین مهدویت، طبق اسلام ناب محمدى و فرامین قرآن، آغاز حرکت و ساماندهى به برنامه هاى حکومت جهانى حضرت(ع) براساس تفکر و تعقل است.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ؛
بگو شما را تنها به یک چیز اندرزى دهم که دو نفر دو نفر یا به تنهایى براى خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما هیچ‌گونه جنونى ندارد؛ او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید است.
تمام دین خدا بر یک موعظه تکیه مى کند و یک سخن بیشتر ندارد :
فراخواندن بشر به "سیر الى‌الله " و "کشف حقیقت عالم خلقت " که بیایید با نیت تقرب الی‌الله، تک تک یا دو به دو یا جمعى اجتماع کنید و بر این پایه و اساس (اجتماع بر اساس تقرب الى‌الله) تفکر سالم داشته باشد.
همان‌طور که اسلام قبل از این‌که انسان را به پذیرش دین دعوت کند، روش تفکر و تعقل را به بشر مى آموزد.
در دکترین حضرت مهدى(عج) هم همان‌طور که در روایات وارد شده است، ابتدا خداوند با عنایت، عقول بشریت را کمال مى بخشد و این تکامل بهترین بستر براى تحقق اهداف متعالى حضرت خواهد بود.
عقل در دکترین حضرت مهدى(عج) از جایگاه رفیعى برخوردار است، چرا که در تعالیم مترقى اسلام آن مقدار که از عقل ستایش به عمل آمده از کمتر مقولهاى تمجید شده است و این ستایش به گونه اى است که به کاربرد و کارآیى عقل و تأثیر آن در شناخت واقعیتها و تمیز درستى از نادرستى در ابعاد مختلف اعتقادى، عبادى، فردى و اجتماعى و... نظر دارد. از مجموع آنها مى توان اعتبار و اهمیت و حجت ذاتى عقل را که مورد تصریح شرع نیز قرار گرفته است نتیجه گرفت.
روایات در باب مدح عقل و تعیین جایگاه آن بسیار وارد شده است. عقل ملاک هر خیر، معرفت و ثواب معرفى شده و چیزى که در میدان اصول و اعتقاد بشر مانند توحید، عدل، معاد و... معتبر شناخته شده است.
بدیهى است که والاترین معرفت، معرفت الله است و یکى از اصلى ترین ملاکها در معرفت خداوند عقل مى باشد. اگر عقل در وادى معرفت خدا معتبر باشد، دلیل ندارد که پاى عقل را در وادى شناخت حسن و قبح احکام در‌بند کنیم و آن را از حجت بیندازیم. البته در دکترین مهدویت اعتبار عقلى این نیست که حجت احکام عقلى را بى قید و شرط بدانیم و هیچ حد و مرزى براى آن نشناسیم. بلکه منظور اعتبار عقل در حیطه مستقلات عقلى است. ولی غیرمستقلات عقلى، احکام و موضوعاتى است که نور عقل به تنهایى قادر به تشخیص و ادارک آنها نیست، بلکه باید نور وحى بر آن احکام و موضوعات بتابد تا انسان در پرتو عقل و روشنى وحى، به درک صحیح آن احکام و موضوعات نایل شود.
بنابراین، انسان در شناخت غیرمستقلات عقل، علاوه بر نیروى عقل به هدایت شرع نیز نیازمند است. و هرگاه بدون استمداد از شرع، حکمى از سوى عقل در زمینه غیرمستقلات عقلى صادر شود، قابل اعتبار نیست و ملاک اعتبار آن تأیید و امضاى شرع است و عقل در مباحث فوق عقلانى که ادراک آنها خارج از ظرفیت عقلى طبیعى بشر است و عقل اینها را تشخیص نمى دهد، اما مى فهمد که بالاتر از ظرفیت ادراک عقل طبیعى است؛ عقل در مباحث فوق عقلانى نیازمند وحى است.
مى توان گفت عقل بدون وحى به شکوفایى نمى رسد. به طور کلى وحى در مقابل عقل دو وظیفه به عهده دارد:
الف) تأیید عقل؛
ب) شکوفایى آن.
وحى، عقل انسان را در مسایلى که عقل توانایى درک آن را ندارد، مى تواند از تشتت آراء و تشویش افکار باز دارد و با خاطر آسوده تر به دست‌آوردهاى عقل خود مطمئن و به آن عمل کند. وظیفه دیگر وحى در مقابل عقل، تبیین جزئیاتى است که عقل به جهت محدویّت از درک آنها ناتوان است، مانند جزئیات مسایل عبادى و امور مربوط به ارتباط انسان با خود و با دیگران.
نکته مهم دیگر این است که براى آن‌که حکم عقل، تحت‌الشعاع تمایلات نفسانى انسان قرار نگیرد و هواى نفس بر احکام عقلانى غلبه پیدا نکند، نیاز به حمایتهاى وحیانى است.
* عدم تعارض بین عقل و دین در دکترین مهدویت
در دکترین مهدویت، برخلاف نگاه متفکران غربى در عصر مدرنیته به عقل، که آن را در تعارض جدى با دین مى بینند و براى رهایى از دین، عقلانیت را مطرح مى نمایند و در این عرصه قائل به بسندگى عقل هستند، نه تنها عقل را معارض با دین نمى داند بلکه عقل را یکى از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعى در کنار کتاب، سنت، و اجماع مى داند. در این دکترین، میان عقل و شرع رابطه ناگسستنى وجود دارد و به آن قاعده ملازمه عقل و شرع مى گویند و براساس آن هر‌چه عقل به آن حکم کند، شرع نیز بر طبق آن حکم خواهد کرد و هر آن‌چه شرع حکم کند، عقل نیز آن را تأیید مى کند. در دکترین مهدویت شارع خود جزء عقلا و بلکه رئیس آنهاست؛ اگر عقل مصلحت قاطعى را معین کرد، شارع نیز آن را تأیید مى کند و از آن‌جا که شارع حکیم و عاقل است، هر حکم او با عقل هم‌آهنگى خواهد داشت.
در نگاه دین، علاوه بر آن‌که عقل مى تواند حکم قطعى داشته باشد، مى تواند کاشف از قانون شرعى نیز باشد و مى تواند احکام را مقید یا محدود کند یا تخصیص و تعمیم دهد.
اهمیت عقل در دکترین مهدویت، ریشه در مبانى نظرى آن دارد. آنها عقل را پیامبر درونى مى دانند، و تدبر، تفکر و تعقل را از اجزاى لاینفک دین مى شمارند. عقل در مسائلى که حکم قطعى و یقینى دارد، در درک مفاسد و مصالح قاطع است و به عنوان منبع قانون گذارى از ناحیه شرع مورد تأیید قرار گرفته است.
نکته قابل توجه در عصر ظهور این است که در سایه رشد و پویایى عقل، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن فراهم مى گردد. در عصر ظهور در سایه رشد عقل هم نیاز بشر به دین بیشتر مى گردد و هم دین‌پذیرى و تسلیم در مقابل قوانین بیشتر مى گردد.
* رهایى عقل از استخدام دل
یکى از حوادثى که در عصر ظهور اتفاق مى افتد، رهایى عقل از وابستگى هاى نفسانى است؛ در عصر ظهور، یکى از معضلات عمده اى که موجب مى گردد کار‌آیى عقل به حداقل برسد، سامان دهى مى گردد.
بشر همیشه گرفتار این مشکل بوده است که عقل وى که بایستى راهنماى او باشد، در استخدام دل و هوای نفس است. دل، عقل را استثمار مى کند و آن را به‌کار مى گیرد. و به سوى بر‌آوردن خواسته اش روانه مى سازد. عقلى که نماینده جنبه انسانى بشر است، در خدمت جنبه حیوانى او به سر مى برد. بایستى به کمک عقل، شناخت وى را از استخدام و بیگارى نجات بخشید و دل را مطیع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حق‌دار برسد، چون حق عقل فرماندهى است نه فرمانبرى.
مهر ایزدى و رحمت الهى این کمک را فراهم کرده و نیک مردانى را فرستاده تا به کمک عقل بشتابند تا کارگر شهوت و برده تضعیف نباشد، و انحراف به سوى چپ و راست نداشته باشد...
این‌جاست که رحمت الهى حضرت مهدى(عج) را مى فرستد تا عقل بشر را یارى کند و وى را از اسارت و بردگى نجات دهد و جامعه انسانى تشکیل شود و عدل جهانى برقرار گردد. حضرت به عنوان انسان کامل که رهبرى جهان را به دست خواهد گرفت، به کمک عقل بشر خواهد شتافت تا او را از استخدام دل نجات دهد.
* کمال عقل مهم‌ترین ره آورد عصر ظهور
حضرت امام باقر(ع) فرموده است:
اذا قام قائمنا وضع الله یَدَه على رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم...؛
هنگامى که قائم ما قیام مى کند، خداوند دست محبتش را به سر بندگان مى گذارد و عقول آنها را با آن کامل و افکارشان را پرورش داده تکمیل مى کند.
در پرتو ارشاد و هدایت حضرت مهدى(عج) عقلها نیز رشد خود را به مرحله کمال مى رسانند و عقول شکوفا مى گردد. و آثار رشد عقلى که بلندنظرى، افکارى باز، سینه هاى گشاده، همتهاى والا است، دیده اى وسیع در جامعه ایجاد و کوته بینى ها، تنگ نظرى ها و افکار دون و ناپسند از جامعه رخت مى بندد.
از آن‌جا که برای رشد عقلى و به‌کار افتادن کارخانه عقل نیاز به علم است و علم به‌عنوان مواد اولیه براى فعالیت عقل مى باشد، از این‌رو در عصر ظهور براى رشد و پویایى عقل، علم هم رشد قابل توجهى دارد تا حدى که عصر ظهور، عصر گسترش و شکوفایى علم و دانایى است، مرز دانایى و یادگیرى در سراپرده منازل و اعمال وجود تک تک انسانها، گسترش مى یابد. امام محمد باقر(ع) فرمود:
در زمان او (حضرت مهدى(عج)) به شما حکمت خواهند داد، چنان که زن در خانه اش به کتاب خدا و سنت پیامبرش(ص) قضاوت خواهد کرد.
امام صادق(ع) فرمود:
العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمیع ما جائت به الرسل حرفان، فلم یعرف الناس حتى الیوم غیر الحرفین، فاذا قام قائمنا اخرج خمسة وعشرین حرفاً فَبثها فى الناس و ضَمَّ الیها الحرفین حتى یبثها سبعة وعشرین حرفاً؛
علم و دانش 27 حرف است و 27 شعبه و شاخه دارد. تمام آن‌چه پیامبران الهى براى مردم آوردند، دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته اند. اما هنگامى که قائم ما قیام مى کند 25 حرف و شاخه و شعبه دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر مى سازد و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه مى کند تا 27 حرف کامل و منتشر گردد.
با جهش فوق العاده علمى در عصر ظهور، تحول و پیشرفت، دوازده برابر نسبت به گذشته توسعه می یابد. بابهاى علوم مفید و مؤثر به روى بشر گشوده مى گردد. حضرت صادق(ع) مى فرمایند:
وقتى که قائم ما ظهور نماید، خداى تعالى در شنوایى و بینایى شیعیان ما افزایش و کشش ایجاد مى فرماید...
* دکترین مهدویت، صلح جهانى، عقلانیت
برپایى صلح جهانى یکى از آرمانهاى متعالى بشر در طول تاریخ بوده است، بر‌‌اساس مبانى دینى، بستر صلح جهانى در سایه برپایى حکومت جهانى مهدوى تحقق مى یابد. در حکومت جهانى مهدوى، با تکمیل عقلى و رشد علمى که حاصل مى گردد، صلح عادلانه جهانى تأمین مى گردد. بهبیان دیگر، با بهره گیرى کامل از عقل، زمینه اقامه قسط و عدل را فراهم مى سازد.
در دکترین مهدویت در عین تکریم عقل و تجلیل از ره‌آورد برهان عقلى و تجربه حسى و تأکید بر استفاده از آنها در برقرارى صلح عادلانه، براى تأمین تمامى نیازهاى علمى و عملى بشر این را کافى نمى دانند. هم علوم تجربى را بس نمی‌داند و هم علوم عقلانى را چراکه دست‌آورد توجه افراد به علوم طبیعى و عقلانى بشر بدون توجه به وحى، به آن خواهد انجامید که
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ...؛
فساد و پریشانى به کرده خود مردم در همه بر و بحر زمین پدید آمد.
تجربه تلخ تاریخ در گذشته و حال نشان مى دهد که ره‌آورد سلاح علمى، بدون صلاح دینى، چیزى جز ستم زورمداران و طغیان طاغیان نبوده. چرا که با تکیه بر عقل بدون تعبد دینى، منافع ملى به غارت برده مى شود و ناامنى و تجاوز... مانع برقرارى صلح عادلانه مى گردد.
به‌هرحال هرگونه توسعه جهانى، در امور اقتصادى، فرهنگى، در پرتو صلح عادلانه جهانى است و این مسئله تحقق نمى یابد، مگر این‌که بشر خود به عدم کفایت عقل و تجربه پى ببرد و احساس نیاز نسبت به وجود مصلحان الهى جهانى را با تمام وجود احساس نماید و از خداوند طلب منجى نماید؛
امّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؛
در دکترین مهدویت بناى توسعه بر اساس عقل و علم استوار است. بر اساس این نظریه، عقل باید بر همه شئون زندگى نورافکن شود و اشراف داشته باشد. نظام عقلانى، در این دیدگاه ترویج مى گردد. توسعه اقتصادى بر اساس نظام عقلانى، موجب مى گردد که مال در همه شرایین جامعه جریان پیدا نماید، و نظام سرمایه دارى و ثروتهاى کلان در دست گروه خاصى قرار نگیرد.
* معیار عقل و سفاهت در دکترین مهدویت
معیار عقل و سفاهت و میزان عقلانیت و سفاهت در اطاعت از خدا‌ست. براساس این دکترین، مخالف فرمان خدا سفیه است.
و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه...؛
کسى که از ملت و دین ابراهیم خلیل(ع) فاصله گرفت، سفیه است، تبهکاران و اهل اسراف و اشراف، همگى سفیه هستند.
بر اساس این دیدگاه براى توسعه اقتصادى نباید مال به عنوان قوام و حیات جامعه در اختیار سفیه قرار گیرد.
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً؛
در این دکترین رقابت به عنوان یک عامل توسعه مورد توجه قرار گرفته، اما رقابت عاقلانه، یعنى رقابتى که براساس اتقان و ظرافت باشد، نه بر اساس تحقیر، تخریب و اضرار به دیگران. در این دکترین رقابتى را که وسیله جمع مال و چشمگیر شدن باشد مذموم مى داند. به هر حال رقابت اگر در محدوده عقل و محورهاى عقلى باشد، قرآن کاملاً آن را مى ستاید و دستور سرعت و سبقت مى دهد:
وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، فاستبقوا الخیرات؛
در فرهنگ مهدوى سبقت فرعِ بر هجرت، حرکت و سرعت است. که همه آنها باید زیرمجموعه معرفت عقلى باشد.
تعاون هم در این دکترین باید براساس عقلانیت باشد، نه عاطفه. در این دکترین هیچ برنامه اى عاطفى محض نیست بلکه عاطفه و خیال و وهم باید تحت سرپرستى عقل عملى و نظرى قرارگیرد. اگر کسى بخواهد تعاون داشته باشد، باید عاقلانه برخورد کند. در این نظام فکرى، توسعه متوقف بر رقابت است و رقابت هم باید بر محور عقل باشد
پی نوشتها:
1. الطریحى، مجمع البحرین، ج 2، ص 224.
2. خواجه ناصرالدین طوسى، اخلاق محتشمى، ص 55.
3. عبدالله جوادى آملى، شکوفایى عقل در پرتو نهضت حسینى، ص 120.
4. همان، ص 121.
5. همان، ص 120.
6. مدیریت در اسلام، ص 24.
7. سوره ملک، آیه10.
8. نک: درآمدى بر مکاتب و اندیشههاى معاصر، فرهنگ واژهها، صص 507-513.
9. همان، ص 517.
10. یورگن هابرماس، جهانى شدن و آینده دمکراسى، منظومه یساملى، ترجمه کمال پولادى، نشر مرکز، 1380.
11. نک: درآمدى بر مکاتب و اندیشههاى معاصر، فرهنگ واژهها، ص 385.
12. حسن ملکى، برگرفته از مقاله "تربیت عقلانى در نهج¬البلاغه "، ص 49، مطالب عیناً از مقاله مطرح گردیده است.
13. نک: عباس محمدى اصلى، "جامعهشناسى مناسبات فرهنگى تمدنها "، هفته نامه پگاه، شماره 32.
14. سوره بقره، آیه 205.
15. نک: شکوفایى عقل، ص 133 - 131.
16. نک: محمدمهدی بهراروند، "نگاهى به سه دیدگاه در مناسبات علم و دین "، نشریه پگاه، شماره 32، ص 21.
17. نک: عباسعلی شاملى، گذرى بر سیره علوى، مجموعه مقالات همایش تربیت در سیره کلام امام على(ع)، ص 522.
18. سوره سبأ، آیه46.
19. ولى الله نقى پورفر، مجموعه مباحثى از مدیریت در اسلام، ص 23.
20. نک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، بخش مستقلات عقلیه.
21. رابطه عقل و دین با زمان و مکان، مجموعه مقالات کنگره بررسى مقالات فقهى حضرت امام خمینى، ج 8، ص 351.
22. مرتضی مطهرى، آشنایى با علوم اسلامی، ج 3، ص 25.
23. سید رضا صدر، راه مهدى، ص 29.
24. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 362.
25. نعمانی، غیبت، باب 13، ح 30.
26. بحارالانوار، ج 52، ص 362.
27. محمدبن یعقوب کلینی، روضه کافى، ص 241.
28. سوره روم، آیه 41.
29. سوره نمل، آیه 62.
30. نک: عبدالله جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 177.
31. سوره بقره، آیه 30.
32. سوره نساء، آیه 5.
33. انتظار بشر از دین، ص 177 الى 230.

نویسنده:مریم معین الاسلام

 

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات