بررسی فرایند پایان جنگ
همان گونه که آغاز یک جنگ یکباره اتفاق نمیافتد پایان جنگ نیز همین گونه است لذا برای پایان جنگ نیز فرایندی وجود دارد. ایده پایان جنگ از فتح خرمشهر آغاز شد. از همان زمان در میان دولتمردان ایرانی دو نگاه و استراتژی برای پایان جنگ به وجود آمد. یک نگاه از زاویه دیپلماسی و سیاسی به پایان جنگ مینگریست.
استراتژی جنگ تا یک پیروزی بزرگ
این دیدگاه معتقد بود که ایران برای استیفای حقوق خود در مذاکرات سیاسی، باید یک پیروزی بزرگ به دست آورد. لذا جبهه را عرصهای برای یک عملیات نظامی جهت تصاحب یک منطقه سوق الجیشی جهت مذاکره میدیدند.
استراتژی جنگ، جنگ، تا رفع فتنه
استراتژی دیگری که حضرت امام (ره) و رزمندگان قائل به آن بودند، استراتژی جنگ، جنگ، تا رفع فتنه بود. تلقی امام و رزمندهها این بود که باید ریشه کفر و نفاق و تجاوز را خشکاند، لذا بایستی متجاوز را تنبیه کرد. از آنجایی که دنیای قدرت به هیچ وجه حاضر نیست حق ایران را به رسمیت بشناسد جبهه اسلام باید با زور و توان نظامی خود حقش را مطالبه کند. البته استراتژی امام چه قبل از پذیرش قطعنامه و چه بعد از آن کاملاً تهاجمی است اما بعد از پذیرش، استراتژی امام (ره) صرفاً نظامی نیست و تهاجم از نوع دیگری است. پیامی از موضع قدرت به آقای گورباچف که رئیسجمهور یک ابرقدرت بود، صادر شد و در آن پیشبینی فروپاشی کمونیسم و متعاقباً دعوت به اسلام مطرح شده بود. حکم اعدام سلمان رشدی، درست در زمانی صادر شد که همه فکر میکردند ایران از سر ضعف قطعنامه را پذیرفته است. عموم مردم دنیا فکر میکردند که ایران بر اثر پذیرش قطعنامه ضعیف شده است لذا امام با این حکم این تفکر ضعف ایران را از بین برد.
با پیام 26 شهریور و 4 آذر سال 67 با پیام برائت همان سال به حجاج کاملاً مشخص میکند که استراتژی نبرد همیشگی حق و باطل که امام دنبال آن بوده تغییری نکرده است منتهی بر سر مصداق خاصی مثل صدام و عراق مصلحت خاصی را تشخیص داده و تصمیم گرفتهاند و این به معنای عدول از استراتژی مبارزه حق و باطل ایشان نیست.
دو سال آغازین جنگ، عملیاتهای رزمندگان اسلام با پیشرفت و روند صعودی آزادسازی زمینها و دستیابی به غنائم و تجهیزات نظامی توانست موضع نظامی خود را تقویت کند.
اما پس از فتح خرمشهر به دلیل ناکامیهای عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر یک شتاب و سیر صعودی قبلی را کند کرد. دشمن با شناسایی نقاط ضعف خود، یگانهای زرهی و توپخانه خود را در عمق دفاعی خود منتقل کرد تا از دسترس نیروهای رزمنده دور بماند. از سوی دیگر اطلاعاتی که هواپیماهای جاسوسی آواکس، سازمان سیا و اخبار و اطلاعاتی که منافقین از درون دراختیار عراقیها میگذاشتند یعنی توان نظامی عراق، سیرصعودی و توان نظامی ایران، سیر نزولی پیدا کرد.
طی این سالها ایران از زرادتخانههای ارتش شاهنشاهی که براساس قرارداد سنتو توسط امریکا به ایران داده شده بود استفاده میکرد. بعد از آن این ذخایر رو به کاهش داشت. از طرفی نیز سیستم تولید سلاح و مهمات ما در داخل کشور از توانایی کافی برخوردار نبود لذا نوبت به خرید سلاح از دلالهای بینالمللی آن هم با هزینههای سنگین شد. تبعاً این مسیر نیز نمیتوانست همه سلاحهای موردنیاز جبهه را تأمین کند. به علاوه ورود امریکا به جنگ در عرصه جنگ نفتکشها نیز موجب کاهش درآمدهای نفتی ایران شد. درآمد نفتی ایران در پی تحریمهای نفتی بشدت افت کرده بود. خیانت کشورهای عرب منطقه در تأمین بیوقفه نفت موردنیاز غرب علیرغم وجود تنش در منطقه قیمت نفت را کاهش میداد. قیمت نفت تولیدی ایران زمانی از قیمت تمام شده نیز کمتر شده بود.
دیپلماسی خارجی صدام در بازی بین دو ابرقدرت شرق و غرب، به علاوه اشتراک منافع غرب در حمله به ایران موجب شد تا اتفاق هر دو قطب نظام بینالملل در همراهی صدام همراه باشند. زمانی که قضیه مک فارلین اتفاق افتاد و صدام احساس کرد که غربیها حمایتهایشان را نسبت به صدام کاهش دادهاند بلافاصله با شرق وارد ارتباطگیری شد. ازآن سو امریکا برای جلوگیری از چرخش هرچه بیشتر صدام به سمت بلوک شرق، حمایتهایش را به شدت افزایش داد. پس از صدور قطعنامه 598 در بحبوحه عملیات کربلای 5 توسط شورای امنیت، براساس فصل هفتم منشور ملل متحد، شورای امنیت برای تعیین متجاوز باید وارد عمل میشد. عراق از این مسئله راضی نبود، لذا بلافاصله امریکاییها در حمایت از عراق وارد جنگ با ایران شدند. حمله موشکی به ایرباس مسافربری جمهوری اسلامی چراغ سبز امریکا برای اطمینان بخشیدن به صدام در جنگ بود.
عملیاتهای گسترده والفجر هشت و کربلای پنج بشدت توان نظامی ایران را کاهش داد. از آن سو ایران نمیتوانست ضعف نظامی خود را جبران کند. بنابراین عملیاتهای محدودی را در غرب تدارک دید و فرصتی برای عراق به وجود آمد تا زمینهای از دست رفته فاو و شلمچه را بازپس بگیرد.
نکته دیگری که میتوان در علل پایان جنگ مورد بررسی قرار داد مسئله تجهیز صدام به سلاحهای شیمیایی است. صدام از عملیات خیبر در سال 62 به صورت گسترده به تجهیزات سلاحهای شیمیایی دسترسی داشت. استفاده از سلاحهای شیمیایی به صورت صعودی تا انتهای جنگ بالا میرفت. اواخر جنگ برای بازپس گیری زمینها و پاتک عراق حجم بسیار سنگین حمله شیمیایی را تدارک میدید. در حالیکه رزمندگان در جبههها از داشتن ماسک مناسب محروم بودند. ماسکهایی که از طریق دلالهای اسلحه به دست ایران میرسید، ماسکهای صنعتی بود که در برابر آلودگی بالای گازهای شیمیایی افاقه نمیکرد. حملات گسترده با هواپیما در خطوط درگیری به قدری گسترده بود که حتی ارتش عراق نیز از صدمات این حملات مصون نمیماند. بحث کمبود نیرو نیز نباید نادیده گرفته شود. طی چند سال اعزام نیروی رزمنده تقویم پیدا کرده بود و عراق هم خیلی خوب آن را فهمیده بود. معمولاً اوج اعزام نیروهای ما از دی ماه شروع میشد تا پایان اسفند و بعد از آن شروع میکرد به کاهش و تقریباً کمترین نیروهای ما در خردادماه بود علت آن کشاورزی یا دانشآموز بودن عمده رزمندهها بود. خردادماه فصل امتحان دانشآموزان بود و گرچه تمهیداتی در جبهه وجود داشت تا این خلأ پر شود اما علاقه عمومی برگشت برای امتحان بود. گروه دیگر کشاورزها بودند، این دو گروه در زمستان فشار کاری نداشتند ولی خردادماه و فصل بهار و تابستان اوج کار کشاورزهاست و بیشترین تمایل رفتن به پشت جبهه وجود دارد. لذا ما یک دوره حضور داشتیم و یک دوره عدم حضور که عراقیها از این قضیه خبر داشتند لذا عملیاتهای بازپسگیری را در اردیبهشت و خردادماه انتخاب کردند.
استراتژی اجرایی جنگ برای یک پیروزی استراتژیک به دلیل پشتیبانی شدید غرب از عراق کارساز نشده بود و زمینهایی مانند فاو و شلمچه و غیره نیز از دست ایران بازپس گرفته شد.
زمانی که تهاجم مجدد عراقیها برای بازپسگیری مناطق تصرف شده رزمندگان اسلام شروع میشود همان زمانی است که عمده قوای ایران برای عملیات، کربلای 10 به شمال غرب رفته بود و وضعیت جبهه به این ترتیب نبود که ایران یک سری لشکرها را در جنوب به کار گیرد و یک سری هم در غرب. هر لشکری یک خط پدافندی داشت که در تکهای از جبهه یک سری از گردانهای آن با بخشی از توان خود مانده بود و توان اصلی خود را برای عملیات به شمال غرب برده بود. وقتی که عملیات انجام شد توان زیادی صرف شد، یک سری افراد مرخصی رفته بودند، یک سری دیگر هنوز در آنجا درگیر بودند. از طرفی آن نیرویی که در جنوب و در فاو وجود داشتند، حرفهای نبودند. ضمن این که نگاه آنها به گونهای نبود که صدام بخواهد حمله کند فقط در این حد توان و امکانات داشتند که چنانچه تجاوز محدودی صورت بگیرد، پاسخ بدهند. در فاو عراق با بمباران شیمیایی شدید در خط اول، تقریباً تمام توان محافظان خط را از بین برد. یعنی یا نیروها به شهادت رسیدند و یا به دلیل شرایطی که برای آنها از لحاظ استنشاق گاز ایجاد شده بود، دیگر توانایی جنگیدن نداشتند. نیروی کمکی هم وجود نداشت. فرماندهان عالی نظامی هم حضور نداشتند. برعکس والفجر 8 که نیروهای کمکی و مهمات تکمیلی برای عملیات طراحی شده بود در عملیاتهای بازپس گیری توسط عراق با توجه به عدم سابقه روحیه تهاجمی در عراق بعد از سال دوم جنگ فقط خط دفاعی محدودی شکل گرفته بود. بنابراین آنها توانستند با یورش برقآسا و زدن پلها، سریع پیشروی کنند.
قطعنامه 598 نیز بعد فتح فاو و آغاز پیشروی ایران در شلمچه در سال 65 صادر شد. آنها در این قطعنامه از ایران میخواستند تا اول قطعنامه را بپذیرد بعد متجاوز مشخص شود.ایران در این هفت سال بیتوجهی و ناکارآمدی شورای امنیت را لمس کرده بود لذا پذیرفتن چنین پیشنهادی بسیار سخت بود. احتمال بازی سیاسی و غافلگیری استراتژیک به شدت بالا بود.
اینها همه زمینههای سال 67 را به وجود آورده بود، تا زمانی که پیشروی ارتش عراق اتفاق افتاد و احساس شد، ممکن است توان استقامت در برابر پیشرویهای دشمن نباشد، لذا قطعنامه 598 در شرایطی که کاملاً برای دنیا غیرقابل تصور بود، پذیرفته شد. آن موقع شایعات زیادی مبنی بر این که امریکاییها شبیه آنچه که در ژاپن اتفاق افتاده بود احتمال استفاده از بمب هستهای را دارند و حداقل تعهدات خودشان را انجام میدادند، خیلیها زدن ایرباس و سکوهای نفتی و قایقهای تندرو ما را هشدارهایی در این زمینه میدانستند.
استراتژی و مصلحت امام در جنگ و پذیرش قطعنامه
نظریات فقهی و استراتژیهای امام (ره) یک چارچوب فکری است با قطعات مختلف. حضرت امام غیر از مقاطع اولیه بعد از فتح خرمشهر از نظر نظامی و اطلاعاتی که مسئولین در اختیار ایشان میگذاشتند برایشان قطعی شده بود که نمی توان در مرزهای بینالمللی توقف کرد و باید جنگ را ادامه داد. مسئله مصلحت نیز یکی از قطعات فکری اندیشه امام(ره) است. حضرت امام(ره) مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای حل اختلافات بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان تشکیل داد، زمانی قانون اساسی هیچ پیشبینی خاصی نکرده بود. این مسئله مبتنی بر آرای فقهی حضرت امام(ره) است که میفرمایند: فقیه جامعالشرایط میتواند احکام مسلم اسلام را برای حفظ نظام تا مدتی تعطیل کند. از موارد مشابه این قضیه تعطیلی حج توسط امام(ره) بعد از حادثه خونین مکه در سال 66 ، و چند سال بعد از آن نیز توسط مقام معظم رهبری تعطیل بود. تحلیل مسئله جام زهر جز از این زاویه امکانپذیر نیست. یعنی زمانی که مصلحت بالاتری مانند حفظ نظام ایجاب کند، خیلی از بحثها و دیدگاهها و حتی احکام صریح اسلام را می توان عوض کرد. این مقاله درصدد بحث مستوفی پیرامون جایگاه مصلحت در اسلام و اندیشه امام(ره) نیست. پذیرش قطعنامه به عنوان مصلحت فعلی نظام از طرف امام پذیرفته شد که در آن بنا به مصلحت احکام صریح و اولیه اسلام نقض شد لذا به همین دلیل امام از آن به عنوان جام زهر یاد کردندو فرمودند من بنا بر مصلحتهایی که مسئولین دلسوز نظامی و سیاسی به من گزارش دادند این مصلحت را تشخیص دادم و جام زهر را نوشیدم.
اختلافات داخلی بر سر نحوه ادامه جنگ
اختلاف نظرها پیرامون ادامه جنگ از عدم موفقیت در عملیات رمضان شروع شد و تا پایان جنگ ادامه یافت. یک نگاه این بود که امام(ره) مطرح میکرد و بحث جنگ عاشورایی و انجام تکلیف بود و امام معتقد بودند که در این بین سیدالشهدا تکلیف ما را مشخص کرده است. لذا فرمودند جنگ در رأس امور است.
در عمل آن چه اتفاق افتاده بود در بیان شیرین رزمندگان اسلام به ظرافت آمده است که: صدام پیرو خط امام است زیرا تنها اوست که جنگ را در رأس امور قرار داده است. عراق تمام وزارتخانههای خود را در راستای جنگ بسیج کرده بود مثلاً وزارت کشاورزی مأمور کارهای آبی و مهندسی زمین در جنگ جبهه کفر بود.
دیدگاه غالب در ایران جنگ را در کنار دیگر مسائل کشور میدید. مردم توقعاتی دارند و باید از حداقل معیشت و رشد و توسعه کشور را حتی با وجود جنگ انجام گیرد. خیلی وقتها که جلسات در قرارگاه خاتم و با حضور نظامیان و سایر مسئولین انجام میشد، مسئولین مملکتی در پاسخ، مسئولین نظامی در احتیاج به امکانات پاسخ میدادند: مملکت بیش از این بودجه ندارد تا شما را تأمین کند. نگاه امام، نگاهی آرمانی به جنگ بود و با شهادت گره میخورد. بحث شهادت در چارچوب فکری امام نیز لازم به دقت مکفی است که از حوصله این مقاله خارج است. نگاه دوم عمدتاً از سوی قائلین جنگ تا یک پیروزی بزرگ عنوان میشد و متأسفانه در صحنه اجرا نیز عملی میگردید.
استراتژی سیاسیون برای میز مذاکره
عراق تا قبل از فتح خرمشهر، صرفاً برای گرفتن زمین آمده بود و بعد از این که احساس کردند که نمی توانند درهفته اول خرمشهر را به طور کامل فتح کنند یا حداقل جزیره آبادان را به خاطر مقاومتی که مردم نشان دادند فتح کنند، در همان نقطه ای که بودند توقف کنند، یعنی زمین را نگه داشتند تا به عنوان برگ برنده بتوانند به امید مذاکرات سیاسی آن را مطرح کنند لذا آرایش آنها آرایش طرحریزی شده دفاعی نبود.
در اصطلاح نظامی استراتژیک خط آنها به ایران پهلو داده بود (یعنی از جناحین ایران میتوانست به آنها ضربه بزند و خط دفاعی از جناحین برای خود ایجاد نکرده بودند). عراق تمام توان خود را به خط (نه به پهلوها) آورده بود. چرا که احساس نمیکرد که رزمندگان اسلام مهمات و توان لازم برای ضربهزدن را داشته باشد.
اما بعد از آن به علت این که عکسها و نقشههای ماهوارهای امریکایی در اختیار عراق قرار گرفت و نقاط ضعف تاکتیکی آنها را نشان دادند. لذا آنها نیروهای زرهی خودشان را به خطوط بعدی بردند تا از آنها در پاتک استفاده کنند.
نامه محسن رضایی به حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی
در مورد اصل نامهای که آقای محسن رضایی به آقای هاشمی داده اصل نامه دستنویس است و تایپ شده و رسمی نیست و «از-به» و شماره هم ندارد. به تعبیری یک یادداشت است و نامه رسمی اداری نیست. البته آقای محسن رضایی زیر نامه را امضا کرده است. زمانی که در داخل شورای عالی دفاع مباحث بالا گفته میشود،آقای هاشمی از آقامحسن و شهید صیاد شیرازی می خواهد که پیشنهاد خودتان را بدهید: بالاخره ما برای این که در یک عملیات بزرگ یک منطقه وسیعی را به عنوان برگ برنده بگیریم به ما بگویید چکار باید بکنیم، طرحتان چیست و چه امکاناتی میخواهید؟
آقای محسن رضایی در همان جا یک یادداشت مینویسد که برای انجام یک عملیات بزرگ به امکانات و آموزشهایی نیاز داریم که ظرف چهار یا پنج سال تهیه خواهد شد. آقای هاشمی این یادداشت را به همراه گزارش مسئول بودجه کشور خدمت حضرت امام(ره) می برد و این گونه تلقی می شود که آقای رضایی نامه زدهاند که برای ادامه جنگ فلان قدر امکانات لازم است. نویسنده این نقلقول را از آقای رضایی می آورد که معتقد است که آقای هاشمی ایشان را فریب دادهاند. زیرا آقای هاشمی گفته بود: که پیشنهاد مذکور باید در شورای عالی دفاع به بحث کارشناسی گذاشته شود و امکان سنجی آن بررسی شود، قرار نبود که پیش حضرت امام(ره) برده شود.
در پایان این نامه هم آقای رضایی نوشتهاند که اگر اینها هم تأمین نشد ما آماده جنگ هستیم که حضرت امام(ره) در نامهای به مجلس هم به این نکته اشاره میکند و میفرماید این دیگر شعاری بیش نیست.
استراتژی نظامی ما؛ حمله به جنوب، دفاع در غرب
مقداری از بحث استراتژی نظامی ایران مربوط به استراتژی نظامی عراق بود. استراتژی رژیم عراق هم در قبل از انقلاب و هم در زمان تجاوز سراسری در 31 شهریور سال 59 بر هجوم از جنوب و دفاع در غرب استوار بود. استراتژی ارتش شاهنشاهی هم هجوم در غرب و دفاع در جنوب بوده علت آن هم علاقه ژئوپلتیکی عراق به خوزستان بود. چرا که آنها تصور میکردند که اهالی خوزستان به دلیل قومیت عربی با عراقیها همگرایی دارند.
البته عربزبانهای خوزستان با تظاهراتی که در روز چهارم، پنجم جنگ بر علیه صدام به راه انداختند استراتژی عراق را ناکام گذاشتند ضمن این که رزمندگان عرب زبان بسیاری وجود داشت که در جبهه اسلام جنگیدند و به شهادت رسیدند.
از نظر نظامی هم به خاطر این که سواحل عراق برای کشتیرانی محدود است عمق استراتژیک ضعیفی پیدا میکند و ضربه پذیری آن افزایش مییابد. لذا همیشه چشم طمع به سواحل خوزستان و کویت برای توسعه سواحل خود داشت بنابراین با 3 سپاه وارد جنگ با ایران شد. سپاه اول در شمال شرق مستقر شد و هدف آن کمک به معارضین کرد ضدانقلاب بود. سپاه دوم عراق در غرب برای جلوگیری و پدافند در برابر هجوم ایران از غرب مستقر شده بود. سپاه سوم را هم درجنوب مستقر کرده بود. این سپاه تهاجم از جنوب را برعهده داشت. بنابراین عراق توان اصلی نظامی خود را در جنوب مستقر کرد. لذا طبیعی بود که مناطق اشغالی جنوب کشور از غرب کشور بیشتر باشد به طوری که از 15هزار کیلومتر اشغالی توسط عراق در اوایل جنگ تنها 2هزارکیلومتر آن در غرب وجود داشت و بقیه در جنوب بود. لذا عمده عملیاتها در 2 سال اول برای بازپسگیری اراضی اشغالی در جنوب بود. علی رغم این که در غرب برای ساقط کردن حکومت بعث، به بغداد نزدیک تر بود. اما بعد از کوهها و تپههای مرزیدشت وجود داشت و ایران در آنجا نقطه اتکا نداشت. لذا نمیتوانست عملیات گسترده انجام دهد. اما در جنوب به دلیل وجود هور و رمل ایران به عنوان اهداف واسط عملیات انجام میداد و بعد از رسیدن به یک نقطه و عارضه طبیعی از آن برای پدافند استفاده میکرد. اما در غرب بعد از عبور از رشتهکوهها تا بغداد دشت و جلگه بدون عارضه است. یعنی حمله از غرب به سمت بغداد طی یک گام صدکیلومتری انجام میشد. اما روال در جنگ این بود که معمولاً عارضه طبیعی را به عنوان هدف حمله مشخص میکردند و بعد از حمله و استقرار در آنجا برای تجدیدقوا و رسیدن مهمات و امکانات در آنجا پدافند میکردند. البته با استدلال نزدیک به بغداد، در شمال غرب، ایران توانست عملیاتهایی در آخر جنگ انجام دهد. اما به علت وجود اکراد و معارضین رژیم عراق نقطه مهم و استراتژیکی محسوب نمیشد. البته فتح بغداد نیازمند توان عظیم هوایی و زمینی بود. از طرفی عراق در اطراف بغداد رینگهای هوایی قوی ایجادکرده بود. اما در جنوب به علت وجودعارضههای طبیعی و به لحاظ ژئوپلتیک که اهالی بصره از شیعیان بودند و با ایران همگرایی داشتند (لذا وقتی رزمندگان اسلام در عملیات خیبر وارد برخی از روستاها شدند آنها از رزمندگان اسلام استقبال کردند). از نظر استراتژیکی و سیاسی هم چون عملیات جنوب در راه عراق را به دریا مسدود کرد و اروندرود در آن وجود داشت که مستمسک اصلی صدام به لحاظ سیاسی برای حمله بود و ایران میتوانست آن زمینها را فتح کند. لذا جنوب دارای اهمیت فوقالعاده سیاسی و استراتژیکی بود و تصرف هر قسمتی در جنوب می توانست برای ایران برگ برندهای باشد برای میز مذاکره.
تفاوت استراتژی نظامی ایران در اوایل جنگ و اواخر جنگ
در روزهای آخر جنگ جلسات تحلیل علت عقبنشینی رزمندهها در بحث می شد. یکی از اشکالات در زمینه آموزش رزمندگان بود.ایران عمدتاً نیروهایش را برای عملیاتهای آفندی آماده میکرد. در حالی که آفند قوی نیازمند پدافند قویتر است.
لذا رزمندهها تاکتیکهای پدافند مثل سنگرکندن، روشهای پدافندی، عقبنشینیهای تاکتیکی و پذیرش رخنه را زیاد جدی نمیگرفتند. بنابراین قرار بر این شد که تاکتیکهای پدافندی آموزش داده شود. ولی فرصت نشد و بعد از چند ماه قطعنامه پذیرفته شد. یکی دیگر از پیچیدگیهای آخر جنگ این بود که عراق به شدت از امریکا ترسیده بود. عکس های هوایی که از سوی امریکا در اختیار عراق قرار میگرفت و در کمیته مخصوصی زیرنظر صدام تجزیه و تحلیل می شد نشان می دادکه ایران
می خواهد در هور عملیات کند ولی ایران عملیات والفجر8 در انتهای دهانه اروند انجام داد. قضیه مک فارلین نیز مزید بر علت شد و باعث شد هواپیماهای عراقی یک کشتی امریکایی را هدف قرار دهند. ایران توانست با پیش گرفتن اصل غافلگیری و فریب دشمن در شلمچه و جزیره امالرصاص هم عملیات ایذایی انجام دهد.
پیچیده شدن تاکتیکها در صحنه نبرد در پای میز مذاکره نیز استفاده میشد. همچنین غربیها مصممتر میشدند که نگذارند ایرانیها پیروز این صحنه شوند. لذا پیچیدگی مسائل سیاسی نظامی جنگ افزایش پیدا کرد. پیچیدگیهایی که در پایان جنگ از نظر سیاسی نظامی وجود دارد قابل مقایسه با اوایل جنگ نیست.