صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۷:۳۵  ، 
کد خبر : ۱۵۰۲۴۰

گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های 16مرداد1389


بصیرت: روزنامه‌های امروز در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند که برخی از آنها در زیر می‌آید.

جام جم:کمک گرفتن اوباما از آیت‌الله سیستانی

«کمک گرفتن اوباما از آیت‌الله سیستانی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم رحیم محمدی است که در آن می‌خوانید؛گرچه هنوز منابع معتبری این خبر را تایید نکرده‌اند که رسما رئیس‌جمهور آمریکا از آیت‌الله سیستانی برای تشکیل دولت آینده عراق کمک خواسته باشد، اما نفس درج این خبر نشان می‌دهد که آمریکا برای تشکیل دولت آینده عراق به مخمصه عجیبی افتاده است.

به گزارش روزنامه الشرق الاوسط - چاپ لندن - یک منبع نزدیک به آیت‌الله سیستانی گفت: از باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا برای آیت‌الله العظمی سیستانی پیامی فرستاده که طی آن از وی خواسته شده است برای حل بحران تشکیل دولت وارد عمل شود. در این باره حامد الخفاف، سخنگوی رسمی آیت‌الله سیستانی در تماس تلفنی از لبنان به این روزنامه گفت: ما هیچ‌گونه اظهارنظری در خصوص این نامه نداریم. سخنگوی کاخ سفید نیز از اظهارنظر درباره خبر ارسال نامه به آیت‌الله سیستانی امتناع کرد. تلاش رئیس‌جمهور آمریکا برای تشکیل دولت آینده عراق به این نامه خلاصه نمی‌شود به طوری که او پیش از این یک بار معاون خود جو بایدن را برای مذاکره با گروه‌های عراقی فرستاد و یک باردیگر نیز هیاتی از نمایندگان آمریکایی روانه بغداد شدند.

در نهایت نیزاین خود اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا بود که طی سخنانی به صراحت از رهبران سیاسی عراق خواست مسوولیت پذیر باشند و بیش از این روند تشکیل دولت را به تعویق نیندازند. شتاب آمریکا ظاهرا به این دلیل است که باراک اوباما می‌خواهد طبق وعده‌هایی که دردوران انتخابات مطرح کرد سربازان آمریکایی را هرچه زودتر از عراق خارج کند و بنابراین عدم تشکیل یک دولت پایدار نمی‌تواند توجیه لازم را برای خروج این نیروها فراهم سازد.

هفته گذشته آمریکا اعلام کرد از این پس ماموریت نیروهای خود در عراق را از ماموریت رزمی به آموزشی تغییر خواهد داد. نیروهای آمریکایی پس از تخلیه شهرها در حال تخلیه آخرین مواضع خود در فرودگاه‌ها یا اماکن استراتژیک هستند تا برای انجام ماموریت‌های رزمی عازم افغانستان شوند. ازاین رودولت آمریکا قصد دارد هرچه زودتر کار عراق را به عراقی ها واگذارده و تنها از لحاظ سیاسی و اقتصادی این کشور را درکنترل خودداشته باشد. دراین رابطه حتی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که قصد دارد در مسوولیت سفارت آمریکا در عراق از ابتدای ماه آتی میلادی همزمان با پایان عملیات نظامی ارتش آمریکا در عراق تغییراتی ایجاد کند.

با وجود گذشت 5 ماه از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق، گروه‌های سیاسی این کشور هنوز نتوانسته‌اند بر سر گزینه مشخصی برای پست نخست وزیری تفاهم کنند. آمریکا کوشش می کند ایاد علاوی به نخست وزیری رسیده یا دست‌کم ائتلافی از مالکی و علاوی دراین کشور شکل گیرد. آرزویی که تا کنون تحقق نیافته و چشم‌انداز مثبتی بر آن متصور نیست.

رسالت:جنگ نامقدس

«جنگ نامقدس»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن می‌خوانید؛حوادث اخیر نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای طراحی یک میدان جنگ تازه است. اقدامات تحریک آمیز در مرزهای فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه، ادعای حمله پیشدستانه به ایران پیش از دسترسی این کشور به بمب هسته ای و بویژه تلاش لابی صهیونیستی کنگره آمریکا جهت میلیتاریزه کردن فضای مربوط به جمهوری اسلامی در تحولات موجود منطقه از جمله زمینه چینی های هدفدار به شمار می آید. در چنین شرایطی تقویت و تداوم آمادگی دفاعی ضروری است اما باید توجه داشت که افتادن در میدان جنگ نامقدس صهیونیست ها منافع کشورهای منطقه از جمله ایران را تامین نخواهد کرد. براساس تجربیات تاریخی و محکمات تحلیلی موجود رژیم صهیونیستی در فضای آرام امکان حیات ندارد و لذا در راهبرد آن رژیم و حامیان فرا منطقه ای آن خاورمیانه، ثبات معنایی ندارد. موضوعی که در تاریخ تحولات سیاسی منطقه به اثبات رسیده است.

حوادث اخیر نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای طراحی یک میدان جنگ تازه است. اقدامات تحریک آمیز در مرزهای فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه،  ادعای حمله پیشدستانه به ایران پیش از دسترسی این کشور به بمب هسته ای و بویژه تلاش لابی صهیونیستی کنگره  آمریکا جهت میلیتاریزه کردن فضای  مربوط به جمهوری اسلامی در تحولات موجود منطقه از جمله زمینه چینی های هدفدار به شمار می آید.

در چنین شرایطی تقویت و تداوم آمادگی دفاعی ضروری است اما باید توجه داشت که افتادن در میدان جنگ نامقدس صهیونیست ها منافع کشورهای منطقه از جمله ایران را تامین نخواهد کرد. براساس تجربیات تاریخی و محکمات تحلیلی موجود رژیم صهیونیستی در فضای آرام امکان حیات ندارد و لذا در راهبرد آن رژیم و حامیان فرا منطقه ای آن خاورمیانه، ثبات معنایی ندارد. موضوعی که در تاریخ تحولات سیاسی منطقه به اثبات رسیده است.

از سال1948  که نخستین جنگ های اعراب و اسرائیل شکل  گرفت تا چند دهه بعد در جنگ های1956 ،1967  و1973 م صهیونیست ها با پشتوانه و لجستیک و حتی مداخله مستقیم و پوشش مخابراتی مستمر نیروهای غربی توانستند لشکرهای عرب را به شکست وا دارند. و زمانی که در دو دهه1980  و1990  م مسیر خشن تحولات به سمت ایران و عراق منحرف شد به تدریج دیپلماسی جای جنگ  با اسرائیل را گرفت، مسیری که از کم‘ دیوید در انتهای دهه1970  م شروع شد و به مذاکرات اسلو، مادرید، دیتون، وای پلنتیسن و شرم الشیخ انجامید و چون به مذاکرات نهایی یا خطوط قرمز رسید بار دیگر به نظامیگری انجامید.

پیام نخستین کنگره های جهانی صهیونیسم در ابتدای دهه2000  میلادی این بود که به رغم20  سال مذاکره، اسرائیل امیدی به همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای اسلامی ندارد این تحلیل با لشکرکشی بوش دوم به خاورمیانه همراه شده بود که می خواست راهبردها و ارزش های آمریکایی را که کلینتون نتوانسته بود با سیاست نرم آن را به خاورمیانه تحمیل نماید از طریق نظامی به انجام برساند. لذا هر لشکرکشی نظامی آمریکا در منطقه با حضور فعال سیاسی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی همراه گردید. صهیونیست ها مدعی بودند برای حل مشکلات آمریکا و اسرائیل در منطقه  باید پیش از عراق و افغانستان به ایران حمله می شد و زمانی که امکان عمل به این توصیه صهیونیستی فراهم شد آنها سیاست مشغله سازی برای ایران را در پیش گرفتند. البته اساس این سیاست “اصالت جنگ” در راهبرد صهیونیست ها است. چون اگر طبق یافته کنگره جهانی صهیونیست ها خاورمیانه مکان امنی برای اسرائیل نیست پس دیگران نیز حق آرامش ندارند. بنابراین حتی اگر موضوع ایران نیز مطرح نمی شد تل آویو یک کشور دیگر منطقه را در کانون توجه نظامیان قرار می داد.

 آنها نگران خالی شدن خاورمیانه از نظامیان غربی هستند. منطقه ای که به رغم شرایط اقلیمی، ترانزیتی و منابع معدنی غنی باید کانون توسعه دنیا باشد، برای صهیونیست ها تنها به صورت یک پادگان بزرگ به فرماندهی ناتو قابل تحمل است.

در سمت دیگر اوباما به نیابت از دموکرات هایی که حداقل در ظاهر از سردادن شعار جنگ ابا دارند بی میل نیستند که این بار چماق را به دست صهیونیست ها بدهند. و یا اینکه با فرماندهی تحریم در شورای امنیت برای تنبیه به صهیونیست ها چراغ سبز نشان دهند. اقدام اخیر برخی از اعضای کنگره آمریکا در اعطای اختیار به اسرائیل برای حمله به ایران در این راستا قابل ارزیابی است. هرچند که همین شیوه بازی باعث تردید جدی ایران به پیشنهادهای مذاکره5+1  شده است.

شرایط فوق روبنای کار تبلیغی آمریکا و رژیم صهیونیستی در بحرانی نشان دادن پرونده جمهوری اسلامی و شرایط منطقه است. واقعیت این است که منطقه و موضوع ایران آن گونه که دو بازیگر فوق ادعا می کنند بحرانی نیست. آنها به دنبال بهانه های تازه برای تحمیل نظامیگری جدید خاورمیانه هستند.

واقعیت عدم دوام اسرائیل بدون تداوم جنگ در منطقه عامل عقب ماندگی های پی در پی این حوزه در روند توسعه است. پادشاه عربستان در دیدار خود با مقامات لبنان و سوریه به جای حمل پیام تهدیدآمیز اوباما و تلاش برای تحمیل بی طرفی به کشورهای منطقه می توانست به راهبرد ایران مبنی بر خلع سلاح و همزیستی مسالمت آمیز در خاورمیانه بپیوندد.

همراهان امروز آمریکا در منطقه  در آینده یا باید مسئولیت “نوچه” گی اسرائیل را بپذیرند و یا اینکه یکی از اهداف میلیتاریسم و مداخله آن رژیم خواهند بود. هرچند که با پایان عمر نسل اول مقامات عرب،  مردمان آن کشورها مجبورند تاوان تبانی های صورت گرفته را بپردازند.

اتخاذ مواضع منطقی از سوی مقامات جمهوری اسلامی نیز در شرایط کنونی ضروری است. ما نباید به گونه ای موضع گیری نماییم که به شکل گیری میدان جنگ مورد نظر صهیونیست ها کمک شود. هر چند که به واسطه طراحی و تدارک راهبردها و امکانات دفاعی خود اتکا، از آماده ترین بازیگران منطقه در قبال طرح های نظامی دیگران خواهیم بود اما معتقدیم شتاب بخشی به تحولات از سوی برخی بازیگران منطقه و فراتر از آن، مشکوک است.

بازیگرانی که نتوانستند جنگ های محدود عراق، افغانستان، غزه و لبنان را مدیریت کنند امروزه چگونه می توانند یک جنگ منطقه ای را در راستای منافع استراتژیک خود سامان دهند. رابطه ما با هیچ کشوری در دنیا به آن حد راهبردی نیست که به خاطرش وارد جنگ با کشوری دیگر شویم اما اگر اقدامی علیه خاک ایران صورت گیرد دیگر امکان تحدید جنگ وجود ندارد و تاریخ دیگری از مقاومت ایرانیان رقم خواهد خورد. چون برای ما اگرچه جنگ نامقدس است اما “دفاع” از مقدس ترین تکالیف  هر مسلمان ایرانی است.

سیاست روز:گامی به بلندای انرژی هسته‌ای

«گامی به بلندای انرژی هسته‌ای»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌‌ی سیاست روز به قلم مدیر مسئول است که در آن می‌خوانید؛در تاریخ اقتصاد ایران چنین روایت است که یکی از بزرگترین ظرفیت‌های اقتصادی ساسانیان جاده ابریشم و حق گمرکی و ترانزیتی بود که بازرگانان برای عبور از ایران می‌پرداختند. آنجا مهم است که این ترانزیت موسوم به جاده ابریشم صرفا معطوف به اقتصاد و کسب درآمد نبود بلکه از منظر سیاسی، محدودیتی بود برای رقیب بزرگ ساسانیان یعنی رومیان که ایران آن زمان به طور هوشمندانه‌ای از آن بهره می‌جست به عبارتی دیگر ایران با دراختیار داشتن مسیر حمل و نقل جاده ابریشم، قسمت اعظم ابریشم تولید چین را خریداری و با افزایش بهای آن کالا، ضمن انتفاع داخلی، اقتصاد بیزانس را تحت تاثیر و به طبع آن قدرت نظامی رومیان را که وابستگی بسیاری به رونق اقتصادی داشت را تضعیف می‌ساخت. این فرصت در اختیار ایرانیان اگرچه از نگاه رومیان مغفول نبود ولی قادر به رفع آن تهدید نبودند.

جاده ابریشم از چین به ترکمنستان سپس به سمرقند و بخارا و از آن مسیر وارد ایران و از محل زنجان و تبریز کنونی می‌گذشت و راه خود را به ایروان و بنادر شامات ادامه می‌داد این موقعیت سوق‌الجیشی ترانزیتی ایران را قادر ساخته بود که قسمت اعظم ابریشم خام چین را به خود اختصاص داده و محصولات خویش را با نرخ موردنظر به غرب عرضه و صادر کند.

این درحالی است که پس از دو هزار سال نه تنها ازاهمیت ظرفیت‌های حمل و نقل و ترانزیتی کاسته نشده بلکه اهمیت آن افزایش یافته و بعد از این هم بیشتر می‌شود.

طرح اخیر مطروحه در نشست سه جانبه ایران افغانستان و تاجیکستان درتهران که براساس آن راه‌آهن تاجیکستان از طریق افغانستان به ایران متصل می‌شود و از طرفی اتصال راه‌آهن چین ـ قرقیزستان به تاجیکستان می‌تواند خلیج‌فارس، ترکیه و اروپا را به یکدیگر متصل سازد و انقلاب بزرگ ریلی را رقم بزند، لذا باید به جرات اذعان داشت که تحقق این طرح نه تنها کمتر از دستیابی به انرژی هسته‌ای نیست بلکه به اعتقاد نگارنده از آن برتر است. گام‌های اقتصادی این چنینی که با حاشیه‌های کمتری هم روبه‌رو و در پس آن هژمونی منطقه‌ای و قدرت ملی مضاعف نهفته است جای توجه جدی دارد.

امروز باید بیش از هر زمان دیگر در راستای احیای قدرت و توان اقتصادی تجاری گذشته‌مان همت کنیم و بدیهی است در کنار اقتصادی پویا، بالنده و محرک است که می‌توان به سایر اهداف متعالی دست یافت.

با فعلیت درآمدن این طرح و توسعه صنعت حمل و نقل ریلی کشور، ظرفیت‌های معطل مانده بسیاری نظیر منابع عظیم معدنی، پتانسیل‌های شگرف توریسم، اراضی حاصل‌خیز و ... موتور محرکه اقتصاد کشور خواهند شد.

استعداد 9 هزار کیلومتری خطوط ریلی کنونی که در چشم‌انداز 20 ساله باید به 25 هزار کیلومتر برسد گویای حجم اندک رشد کنونی این صنعت است که اگر توافق اخیر سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان در افق ترسیم چشم‌انداز محقق شود، متولیان صنعت ریلی کشور می‌توانند مدعی شوند که افتخاری بزرگ نظیر استقلال هسته‌ای کشور در راستای دستیابی ایران به جایگاه قدرت اول منطقه را رقم زده‌اند.

مر دم سالاری:اندرباب لزوم تفاهم ملی

«اندرباب لزوم تفاهم ملی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم امیر مدنی است که در آن می‌خوانید؛سرزمین ایران از سپیده تاریخ مکان آمد و شد،  تفاهم و تخاصم بین فرهنگ ها، مدنیت ها، اقوام و گرایش ها و جای تاخت و تازهای سهمگین و ستیز منافع و اندیشه ها در بیرون و درون خود بوده است. ایران و مدنیت ایرانی در درازای هزاره ها توانسته  است چون پلی روشنایی حوزه های فرهنگی شرقی هند و چین را با حوزه های غربی یونانی- رومی  به یکدیگر مرتبط کرده و با آنها در تاثیرپذیری متقابل باشد.

ایران علی رغم داشتن اندازه هایی نابرابر با دیگر موجودیت ها توانسته است از حل و جذب و نیست شدن اجتناب کرده موجودیت مستقل و استمرار تاریخی خود را حفظ نماید. ایرانیان در عهد باستان با آفرینش مدنیت و قوانین جهان شمول مبتنی بر هم زیستی  انسانی که منشور بابل کوروش بزرگ نمونه عالی آن است اعلا م حضور می کنند. در سده های میانه که یورش های خانمان سوز اقوام شرق و غرب روی می دهند، ایرانیان با پرورش اندیشه عرفانی به ظریف ترین شیوه های مبتنی بر مهر و حب انسانی به ارایه مدل نبرد ضد خشونت می پردازند.

در دوران معاصر نیز تلا ش ایرانیان وقف حفظ استقلا ل در برابر قدرت های بزرگ تازه شکل گرفته حصول آزادی و حقوق مدنی جدید است. تلا شی که جنبش های بزرگ اصلا حی مشروطیت، ملی شدن نفت و بهمن 57 نمونه هایی از آنند. پرسش آنجاست که راز این بقا چیست و ایران چگونه توانسته است که در برابر مدنیت ها و قدرت های سهمگین و بسیار تنومندتر قدیم و جدید، از حل و جذب شدن اجتناب کرده استقلا ل و استمرار خود را حفظ نماید و جامعه ای مرجع باقی بماند؟ گذشته از سلحشوری سلحشوران، پاسخ پایه  و علت این بقا را تنها در اندیشه و سیر تحول و فراگشت آن می توان جست وجو کرد.

خرد  واندیشه ای که در جنبش های فکری و اجتماعی بی شمار روی به ظهور آورده است. اندیشه ای که بنی آدم را آفریده از گوهر و تنی یگانه می داند و در صورت های بهتر و غایت خویش سعادت و نیک بود کاینات و نوع بشر را فراسوی تعلقات نژادی، قومی، فکری، جنسی،... مطمح نظر دارد. به دیگر سخن راز بقای ایران را باید در خرد جهان شمول ایرانی مشتق از عقل کلی و فرآوری های آن دانست. این عقل به گواهی اندرز نامه ها، میانه گزین و انسان دوست و  اهل فتوت است و آن طور که سخن فرزانه بزرگ توس می نمایاند مایه ای سرشته با فضیلت های بزرگ انسانی دارد.

این خرد همان عقل ابو علی سینایی است که حتی در سفر تکوین روحانی و درک معراج نیز سراسر استدلا لی می ماند و با محمد غزالی در اندیشه فقهی نیز به گونه ای شگرف متدولوژیک باقی می ماند. این همان خردی است که در تاملا ت بس ژرف عرفانی سهروردی با آن که از بی حدی اشتیاق رنگ سرخ به خود می گیرد، هیجانات و اشتیاقات روح را در مرغزار  خرد آفریننده و عقل زاینده نگاه می دارد  و با  خیام و زکریای رازی و ابوریحان بیرونی و افضل الدین کاشانی به شکل گیتی گرایی و تجربه باوری و تعقل ناب روی می نمایاند.

عقلی که با سعدی صورت حکمت عملی می یابد و با حفظ آدمی را به تفرجی عاشقانه و کاوشی رندانه می برد و با مولا نا که با همراهی شمس تبریز آیین محبت عقل گرای عرفانی پی می نهد تا بتواند بر خشونت اقوام مهاجم حدی بگذارد. عقلی که مطابق گواهی « نامه تنسر» با اشراف به مفهوم «اصل برفنا» و ناپایداری حیات خاکی در عرصه تصمیم سیاسی «حیلت بر بقا» می کند  و با ابونصر فارابی در «آرای اهل مدینه فاضله» با بحثی عقلا نی درباره نظام حکومتی گشایش گر بحث عقلی  در باب بحران حکومت و  جانشینی  در تاریخ اسلا م می شود عقلی که در اندیشه مسکویه رازی اخلا ق گر است و با ابوالحسن عامری نیشابوری مفهوم  مصلحت در عرصه سیاسی طرح می کند. در همین راستا اگرچه شیعه عقل گرا نخست با فاطمیان در مصر برضد خلا فت متمایل به سلطنت مطلقه اهل سنت در بغداد قیام می کند اما این عقل گرایی نیز سرانجام به ایران نقل مکان می کند.

عقل در اندیشه مسیر طوسی اخلا ق گراست و در تاملا ت و مشاهدات عرفانی میرداماد انسان گرا و در سفرهای تکوینی ملا صدرا به شکل  عقول... دهگانه در می آید و در اندیشه فیض کاشانی غایت فرایض دینی را حصول محبت می داند و در 200 سال تاریخ معاصر در جست وجوی حقوق انسانی و شهروندی بوده و هست. جنبش های بزرگ مشروطیت، ملی شدن نفت و بهمن 57 صورت های برجسته این «عقل فعال» و این «خرد همگانی» ایرانیان بوده اند.

این اشارات مختصر نشان می دهند که راز بقای ایران را باید در خرد ایرانی دانست که با نگاه و درس از تجربه همگانی به فراوری می پردازد و علی رغم اندازه هایی نابرابر با تکیه بر نرمش پذیری عملی و تعامل به هنگام با دیگر بازیگران به مراتب تنومندتر، استمرار مدنی خویش را تامین می کند. با ملا حظه شرایط بسیار حساس امروز با تکیه بر کدام عقل و مصلحت ایرانیان می توانند از خطرات و تهدیدات خود را برهانند و کشور را به نسل های آینده بسپارند؟ روی سخن با فرزانگی جاری در تمامی لا یه های جامعه امروز ایرانی است که علی رغم داشتن میل  ترجیحی در تقسیمات عصر به منافع همگانی می اندیشد و بر آنست تا ایران کهنسال  را سالم و زخم ناخورده به نسل های آینده بسپارد.

با رعایت تمامی جوانب باید گفت که امروز ایران در وضعیتی بسیار خاص قرار دارد. بدیهی است که فشار مبتنی بر حضور رو به افزایش نظامی و تحریم ها تمامی مظاهر حیات جامعه ایرانی را شامل و باعث فشار بیشتر بر شهروندان و افزایش اقتصاد سیاه و گرانی و بیکاری و عدم  امنیت اجتماعی خواهد شد.

بهانه تمامی این فشارها آنست که تهران بر پیشبرد برنامه هسته ای که به گفته آنان می تواند دارای سویه های گوناگونی باشد، پافشاری می کند. تهران نیز تمامی حقوق ممکن ،محتمل و مطلوب شهروندی را در سایه حقی مفرده نهاده از آن به نام «حق مسلم» نام می برد. و  از جمله با نظر به مشکلا ت و ناموفقی دیگر بازیگران، احتمالا رشد و توسعه را  در سایه این حق برنامه ریزی و پیش بینی می کنند.

وقتی بازیگرانی بی شمار به سوی فضای محدود حتی یک منطقه جغرافیایی ای گام بر می دارند که به بن بست  می ماند، به دلیل ازدحام بازیگران حتی امیال  خفته مذاکراتی نیز می توانند به طور خواسته یا ناخواسته  به مقابله مبتنی برخشونت بینجامند که عقل و خرد ایرانی غیر از تفاهم و همگرایی ملی و تعامل بین المللی راهی دیگر متصور است؟ آیا ایرانیان می توانند در این شرایط حساس از خرد مذاکراتی و تعامل و گفت وگوی چندین هزاران ساله خود(در درون و بیرون) بهره نگیرند؟

کیهان:آزمون تلخ برای اسرائیل

«آزمون تلخ برای اسرائیل»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛حادثه مرزی روستای العدیسه لبنان- روز سه شنبه گذشته- یعنی دوازدهم مرداد ماه کافی بود تا بار دیگر اذهان به سوی درگیری رژیم صهیونیستی و مقاومت لبنان تمرکز پیدا کند و میدان بحث راجع به اهداف، پیامدها و چشم انداز این حادثه داغ شود در این میان بسیاری از تحلیلگران آن را نشانه آشکار نزدیک بودن جنگ دیگری در خاورمیانه با محوریت رژیم صهیونیستی دانستند. برای نزدیک تر شدن به واقعیت بهتر است ابتدا ماجرا را آنگونه که واقع شده، روایت کنیم.

« در نقطه مرزی میان فلسطین و لبنان، یک ایستگاه نگهبانی رژیم صهیونیستی در آن سوی روستای لبنانی عدیسه- یعنی در داخل خاک فلسطین - درصدد برمی آید که برای برداشتن مانع از جلوی دید دوربین پست نگهبانی، چند قطعه درخت را در خاک لبنان قطع کند. به این منظور آنان جرثقیلی آورده و مبادرت به قطع چند درخت در خاک لبنان می نمایند. نیروهای یونیفل که در نوار مرزی جنوب لبنان حضور داشته اند به طرف اسرائیلی هشدار می دهند و آنها را از این کار بر حذر می دارند که با بی اعتنایی آنها مواجه می شود. در این بین یک یگان کوچک از ارتش لبنان که نظاره گر صحنه بوده با شلیک هوایی گلوله تانک هشدار می دهند. طرف اسرائیلی متقابلاً با استفاده از یک تانک به داخل خاک لبنان شلیک می کند که منجر به زخمی شدن سطحی یکی از مهندسان ارتش لبنان می شود. پس از این اقدام، این نظامی لبنانی با برداشتن یک قبضه آر پی جی و نظامی دیگر با برداشتن یک تیربار به طرف نیروهای اسرائیلی حرکت کرده و به سمت آنان شلیک می کنند این شلیک منجر به کشته شدن یک افسر اسرائیلی و زخمی شدن دو نظامی دیگر صهیونیستی می گردد این در حالی است که در آن زمان در آن نقطه از مرز مجموعاً بیش از 10 نیروی اسرائیلی حضور نداشته اند. پس از این اقدام صهیونیست ها که بسیار وحشت زده شده بودند از طریق بلندگو اعلام می کنند که قصد درگیری ندارند و از طرف لبنانی تقاضا می کنند که به تیراندازی خاتمه داده و اجازه دهند تا آنان سه نیروی زخمی و کشته خود را از صحنه -که داخل خاک فلسطین بوده- خارج نمایند. آتش بس عملاً دقایقی بعد از شروع حادثه برقرار می شود اما حدود دو ساعت بعد چند هلی کوپتر جنگی اسرائیلی به سوی آن یگان لبنانی حمله ور می شوند و در این میان همان مهندس ارتش لبنان به همراه دو سرباز و خبرنگار روزنامه لبنانی الاخبار شهید می شوند و در نهایت بعد از حدود 4 ساعت ماجرا خاتمه پیدا می کند. به محض آنکه خبر حمله شجاعانه آن دو عضو ارتش لبنان منتشر می گردد مردم لبنان در خیابانها به شادی می پردازند و حمایت خود را از ارتش اعلام می کنند اما از آن طرف ساکنان غاصب فلسطین اشغالی بخصوص در استانهای شمالی فلسطین به محض شنیدن خبر به سوی پناهگاهها هجوم می آورند که ارتش به آنان اطمینان می دهد جنگی در کار نیست و موضوع تمام شده است. بعد از این حادثه مقامات لبنانی در یک موضع هماهنگ از ارتش حمایت می کنند و حتی رئیس جمهور لبنان- در مقام فرمانده کل قوا- به یگانهای ارتش دستور می دهد که چنانچه بار دیگر اسرائیلی ها دست به اقدام احمقانه ای زدند با تمام امکانات نظامی با آنان برخورد نمایند اما بازتاب این حادثه در رژیم صهیونیستی شکاف عمیق میان سران تل آویو بود» این خلاصه و در عین حال عین واقعیت صحنه ای است که منشأ تعبیرها و تفسیرهای گوناگونی شده است.

در این خصوص نکاتی به نظر می رسد.

1- اقدام اسرائیل در قطع چند درخت در داخل لبنان هر چند بدون ورود به خاک لبنان صورت گرفته، تجاوز عمدی به حساب می آید و از این رو از نظر حقوقی مسئولیت هر چه پیش آمده، بعهده رژیم متجاوز صهیونیستی است اما باید دانست که این کمترین کار اسرائیل طی دهها سال گذشته علیه کشورهای همسایه فلسطین- و از جمله لبنان- بوده است و اسرائیلی ها به هیچ وجه گمان نمی کرده اند که این اقدام با چنین واکنشی از سوی ارتش لبنان مواجه شود.

2- مجموعه خبرها بیانگر آن است که در این ماجرا اسرائیلی ها قصد درگیری با لبنان نداشته اند کمااینکه طی ماههای گذشته هیچ جابجایی نظامی در آن سوی مرز فلسطین با لبنان مشاهده نشده و اوضاع حالت عادی داشته است. با مرور خبر هم کاملاً معلوم است که شلیک دوم که اسرائیل انجام داده به قصد زدن طرف لبنانی نبوده کما اینکه تلفاتی نگرفته است و تنها پس از کشته شدن نیروهایش به نحو محدود وارد عمل شده است از این موضوع می توانیم نتیجه بگیریم که فرضیه تست کردن ارتش لبنان یا تست کردن مقاومت لبنان از سوی رژیم صهیونیستی نمی تواند صحیح باشد اما البته نتیجه این کار تست ارتش بود و در واقع تصور اسرائیل را درباره ارتش لبنان بهم ریخت.

3- در تاریخ لبنان سابقه نداشت که ارتش به حمله رژیم صهیونیستی پاسخ دهد. این ماجرا از یک سو ثابت کرد که اگر اسرائیل دست به اقدامی بزند از این پس با مقاومت جامع لبنانی ها- ارتش و مقاومت و پیروان همه مذاهب لبنانی- مواجه می گردد و بر خلاف جنگ 33روزه، ارتش دیگر نظاره گر درگیری رژیم صهیونیستی و حزب اله نخواهد ماند از سوی دیگر این ماجرا نشان داد که ابهت ارتش اسرائیل در دل همه لبنانی ها- از جمله ارتش آن- فرو ریخته است و ارتش لبنان احساس می کند که توان غلبه بر دشمن دیرینه را دارد. این موضوعی است که قطعاً اسرائیلی ها را بشدت نگران می کند.

4- حوادث روز سه شنبه نشان داد که درون رژیم تل آویو بشدت متزلزل است به گونه ای که یک حادثه کوچک همه ارکان این رژیم را به لرزه درمی آورد در حالیکه حوادثی بسیار بزرگتر از این تاثیری در کشورهای دیگر بر جای نمی گذارد. در این حادثه همه مقامات این رژیم به سخن درآمدند و برای مردمشان توضیح پی در پی دادند تا آنان را از نگرانی درآورند در این میان روزنامه صهیونیستی «یدیعوت احارنوت» روز 13 مرداد- یعنی یک روز پس از حادثه- خطاب به سران اسرائیل نوشت: «موضع همه شما در این حادثه احمقانه بود چرا که ثابت کردید در دام می افتید پس بهتر است دهانهایتان را ببندید و بهانه بدست حزب الله ندهید.»

5- موضع سیدحسن نصرالله- رهبر مقاومت لبنان- در این حادثه از پختگی فوق العاده ای حکایت می کرد. پس از وقوع حادثه، سید با رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس دولت و فرمانده ارتش تماس گرفت و گفت مقاومت در اختیار ارتش است هر طور تصمیم بگیرد از آن بعنوان «تصمیم لبنان» حمایت خواهد کرد. در واقع اعلام آمادگی حزب الله، این نکته را تثبیت کرد که «مقاومت بخشی از ساختار قدرت لبنان است نه ساختاری موازی ساختارهای دیگر» نکته دیگر این بود که سید مسئولیت دفاع از حاکمیت لبنان را یک وظیفه عمومی برشمرد نه وظیفه ای خاص مقاومت. نکته دیگر این بود که سید مسئول اول دفاع از مرز و سرزمین لبنان را ارتش دانست البته ارتشی که باید از سوی دیگران حمایت شود. در واقع سید برای همیشه این سوال را پاسخ داد که «آیا مقاومت تحت هر شرایطی موظف است به اقدام اسرائیل واکنش نشان دهد؟» اگر پاسخ این سوال مثبت باشد که نیست معنی آن این است که حزب الله در زمین اسرائیل بازی خواهد کرد. در واقع سید می گوید ارتش باید به هر اقدام اسرائیل پاسخ دهد ولی مقاومت برخورد خود را در سطحی کلان تر و اساسی تر و با رویکرد «انهدام اسرائیل» دنبال خواهد کرد.

6- براساس تجزیه و تحلیل واقعه ای که در روز 12 مرداد پیش آمد، رژیم صهیونیستی در صورت بقاء به احتمال خیلی زیاد زودتر از سه سال قادر به ورود به درگیری جدید نیست از این رو می توان گفت حادثه یاد شده، اسرائیل را «تست» کرد. اما البته این به آن معنا نیست که بعد از سه سال جنگ واقع می شود. اگر رژیم نامشروع تل آویو طی سه سال آینده دوام داشته باشد و بتواند اوضاع داخلی را آرام کند و یکسره به کار برنامه ریزی، پر کردن شکاف های عظیم اطلاعاتی، روزآمد کردن روش های جنگی و بخصوص توانا شدن در جنگ نامتقارن و احاطه به شیوه عمل حزب الله، بهبود ذهنیت منطقه ای و بین المللی نسبت به توانایی ارتش اسرائیل و سامان دادن به دهها مقوله دیگر بپردازد، منطقه به یک جنگ دیگر مبتلا می شود اما آیا اسرائیل در شرایطی است که بتواند این همه دشواری را مدیریت نماید؟ پاسخ این سوال بدون تردید منفی است. البته نباید احتمال دست زدن اسرائیل به «تجاوزی کور» را از نظر دور داشت ولی تصدیق می فرمائید که چنین جنگی قابل جاگیری و بررسی در معادلات امنیتی نیست.

7- حادثه روز 12 مرداد دو روز پس از شکست سفر ملک عبدالله به بیروت اتفاق افتاد این دو حادثه به خوبی نشان داد که اوضاع از دست رژیم صهیونیستی و شرکاء تاریخی آن در منطقه و داخل لبنان خارج شده و اینک این مقاومت است که تعیین می کند سرنوشت نهایی هر رخداد چه باشد.

8- واقعه روستای عدیسه در حکم مینیاتوری بود که وضع ایران و آمریکا را هم به تصویر کشید. در واقع این رخداد نشان داد که یک اشتباه کوچک آمریکا در منطقه می تواند پیامدهای غیرقابل مهاری را به بار آورد و به اقتدار ایالات متحده آسیب جدی وارد کند. در این روزها بعضی از «حمله نقطه ای» آمریکا علیه ایران حرف زده اند و بعضی از مقامات خارجی هم پیغام آورده اند که ممکن است چند روز قبل از راه افتادن نیروگاه هزار مگاواتی بوشهر، حمله ای علیه آن به وقوع بپیوندد. حادثه روستای عدیسه این سوال را فراروی آمریکایی ها قرار داده است « به چه دلیل حمله نقطه ای، نقطه ای می ماند و حریف آن را در نقاط مختلف پاسخ نمی دهد؟» این حادثه اثبات کرد که یک اقدام کوچک می تواند به میدان آمدن همه امکانات برای متوقف کردن دشمن را در پی داشته باشد. با این وصف می توانیم بگوئیم خیلی بعید است که آمریکایی ها بدون نگاه به شکست در چهار جنگ اخیر- افغانستان، عراق، لبنان و غزه- در میدانی هزار بار سخت تر بخواهند بخت خود را بیازمایند و از این رو می توانیم با قاطعیت زیادی بگوئیم از حادثه آفرینی جدید در صحنه نظامی خبری نیست می ماند احتمال وقوع یک حادثه دیوانه وار که ضریب آن بسیار پایین است.

9- حادثه روستای مرزی عدیسه نشان داد از این پس این اسرائیل است که از لبنان می ترسد و زمان هراس لبنان از اسرائیل به پایان رسیده است کما اینکه این آمریکاست که در انتظار حادثه علیه نیروهای خود است. یک ژنرال برجسته آمریکایی سه روز پیش در گفت وگو با روزنامه آلمانی اشپیگل این سوال را مطرح کرد و عمق ترس آمریکا از ایران را به نمایش گذاشت:«تا چه زمانی، ایرانی ها ما را در خلیج فارس تحمل خواهند کرد؟!»

تهران امروز:خویش را تاویل کن نه ذکر را

«خویش را تاویل کن نه ذکر را»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم محمد رضا رستگار مقدم است که در آن می‌خوانید؛دولتمردان کنونی پیش از این و در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری نهم در سال 84 همواره به دولت هشتم انتقاد وارد می‌کردند. یکی از مهم‌ترین این انتقادات آن بود که می‌گفتند: «کار دولت نظریه‌پردازی و تبلیغات نیست،‌ بلکه وظیفه دولت اجرای قوانین و اجرایی کردن نظریاتی است که اسلام و انقلاب بر آن تاکید دارد.»

اکنون اما گویا وضعیت تغییر کرده و دولتمردان خود در مقامی نشسته‌اند که پیش از این آن‌را نفی می‌کردند و به جای اجرای قوانین به نظریه‌پردازی آن‌هم به شکل التقاطی روی آورده‌اند.

اظهارات رئیس دفتر رئیس‌جمهور پیرامون لزوم معرفی «مکتب ایران» به جای «مکتب اسلام» از جمله این نظریه‌پردازی‌های التقاطی است. اینگونه اظهارات در تاریخ معاصر ایران و مخصوصا از هنگامی که چرخ تجدد در ایران دوران گرفت از سوی برخی روشنفکران مطرح شده و خاستگاه مشخص و نسب‌شناسی روشنی دارد. عمده این نظریات مبتنی بر درهم آمیختن «ایرانیت» و «اسلامیت» به شکلی غیرعقلی و غیرمنطقی بوده به‌طوری که فلسفه اسلام و حقیقت اسلام فدای مفهوم انتزاعی از «انسان ایرانی» می‌شد. این خط با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) که اعتلای انسان مسلمان ایرانی را خواستار بود، کمرنگ شد چرا که امام خمینی(ره) معتقد بود: «نهضت ما اسلامی است قبل از آنکه ایرانی باشد.»اکنون اما رئیس دفتر رئیس‌جمهور در پیروی از نگرش روشنفکری تجددخواهانه و در تقابل آشکار با اندیشه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران خواهان معرفی «مکتب ایران» به جای «مکتب اسلام» شده است. این در حالی است که قرن‌هاست اسلام و ایران به همزیستی رسیده و درهم تنیده شده‌اند و چون جسم و روح به هم آمیخته‌اند.

ضمن آنکه همواره و در طول تاریخ، اسلام عامل وحدت‌بخش قومیت‌های گوناگونی بوده که جزئی از پیکره ایران بزرگ محسوب می‌شدند. اسلام و ایران همواره خدمات متقابلی به یکدیگر داشته‌اند و تفکیک اینگونه مسائل و جداسازی اسلام و ایران قطعا به سود کشور نیست. اینکه برخی در چنین مقطع حساسی که بیش از هر زمان دیگری کشور به وحدت نیاز دارد، از مسائلی اینچنین سخن بگویند، نمی‌تواند نشانه مطلوبی تلقی شود. آنچه ایران اسلامی را در برابر تهدیدها پایدار و مقاوم ساخته اعتقاد به اسلام ناب محمدی است که امام خمینی(ره) روایت می‌کرد و رهبر معظم انقلاب هادی و راهنمای آن است و نه اسلام به قرائت‌های نادرست و ناصواب. عصر امام خمینی(ره) عصر حذف تفکر التقاطی است و این را نمی‌شود و نباید نادیده گرفت. 

وطن امروز:اهداف پنهان اسرائیل در منطقه

«اهداف پنهان اسرائیل در منطقه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی وطن امروز به قلم حسن هانی‌زاده است که در آن می‌خوانید؛حمله اخیر ارتش رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان بخشی از سناریوی جدید آمریکا و اسرائیل برای ایجاد بحران و جنگ‌افروزی در منطقه تلقی می‌شود. این حمله در حقیقت نوعی زور آزمایی میدانی ارتش اسرائیل برای سنجش واکنش ارتش لبنان و حزب‌الله بود. پاسخ کوبنده ارتش لبنان به تجاوز ارتش اسرائیل در منطقه العدیسه نشان داد که نیروهای مسلح لبنان به‌رغم امکانات محدود خود از اراده بالایی برای دفع تجاوزات ارتش رژیم صهیونیستی برخوردارند.

این حمله زمانی آغاز شد که دادگاه رسیدگی به پرونده ترور رفیق حریری نخست وزیر اسبق لبنان در اقدامی تامل بر انگیز تلویحا حزب‌الله را به دست داشتن در ترور رفیق حریری متهم کرد. این دادگاه که پس از ترور نخست وزیر اسبق لبنان در فوریه 2005 تشکیل شد نخست برخی شخصیت‌های بلند پایه سوریه را به ترور رفیق حریری متهم کرد.

اما چرخش دولتمردان سوری نسبت به آمریکا و غرب و موافقت سوریه با از سر‌گیری گفت‌وگوهای صلح با اسرائیل زیر نظر ترکیه موجب شد تا دادگاه ترور حریری موقتا پرونده را به بایگانی بسپارد. هر چند اساسا شکل‌گیری این دادگاه با منشور داخلی سازمان ملل مغایرت دارد اما آمریکا و عربستان برای حذف رقبای سیاسی خود در لبنان و منطقه بر تشکیل چنین دادگاهی اصرار ورزیدند.

عربستان ابتدا 350 میلیون دلار برای شکل‌گیری دادگاه رسیدگی به ترور رفیق حریری پرداخت کرد اما 3 سال بعد ناچار شد مبلغ 150میلیون دلار دیگر برای ادامه کار دادگاه پرداخت کند. کارشناسان حقوقی سازمان ملل اعتقاد دارند که تشکیل این دادگاه جنبه سیاسی دارد زیرا شخصیت‌های زیادی در لبنان مانند بشیر جمیل و رینه معوض روسای جمهوری سابق، کمال جنبلاط رهبر دروزی‌های لبنان و رشید کرامی نخست وزیر اسبق این کشور ترور شده‌اند اما دادگاهی برای رسیدگی به زوایای پنهان این ترورها تشکیل نشده است. بنا بر این، ترور رفیق حریری نخست وزیر اسبق لبنان یک مساله داخلی است و ارتباطی به سازمان ملل ندارد زیرا رفیق حریری یک شخصیت سیاسی لبنانی بود و مانند هر شخصیت سیاسی دیگرجهان دوستان و دشمنانی دارد.

متاسفانه از آنجایی که آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود به موازات یکدیگر حرکت می‌کنند لذا برای حذف سیاسی و فیزیکی حزب‌الله و قطع محور تهران- دمشق- بیروت بر تشکیل چنین دادگاهی تاکید کردند. پس از تشکیل این دادگاه رهبران سوریه که در مهار بحران‌های سیاسی تجربه کافی دارند سریعا نیروهای خود را پس از نزدیک به 30 سال از لبنان خارج کردند و با این اقدام جریان سازی‌های سیاسی را تا اندازه‌ای کاهش دادند.

سوری‌ها اساسا در جهان عرب معروف هستند به اینکه هر گاه کشتی را در حال غرق شدن می‌بینند سریعا خود را از آن کشتی به بیرون پرتاب می‌کنند. لذا با نزدیک شدن سوری‌ها به فرانسه، آمریکا، ترکیه و عربستان، دادگاه رفیق حریری انگشت اتهام را تلویحا متوجه رهبران حزب‌الله کرد.

اما با واکنش سریع سید حسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله لبنان درباره وجود دلائلی مبنی بر ترور رفیق الحریری توسط موساد، مسؤولان این دادگاه حملات خود را نسبت به حزب‌الله کاهش دادند. نخستین شخصیتی که از سوی دادگاه رفیق الحریری حزب‌الله لبنان را به ترور نخست‌وزیر سابق لبنان متهم کرد ژنرال گابی اشکنازی رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی بود که جزئیاتی از سناریوی جدید این دادگاه را ناخواسته فاش کرد. وی مدعی شد که دادگاه رسیدگی به پرونده ترور رفیق الحریری اسنادی در اختیار دارد که ثابت می‌کند حزب‌الله در ترور نخست وزیر سابق لبنان دست دارد.

پس از واکنش دبیر کل حزب‌الله نسبت به اظهارات ژنرال اشکنازی، اسرائیل از فاز سیاسی وارد فاز نظامی شد و حمله محدودی را به منطقه العدیسه برای آزمایش واکنش دولت،ملت وحزب‌الله لبنان سازماندهی کرد. در واقع تحرکات موازی سیاسی و نظامی اسرائیل در منطقه نشان می‌دهد که این رژیم برای برون رفت از بحران داخلی و خروج از بن بست بین‌المللی نیازمند ایجاد یک بحران فراگیر منطقه‌ای است.

تجربه ثابت کرده که اسرائیل هر گاه با یک بحران سیاسی داخلی و بین‌المللی مواجه شده تلاش کرده تا این بحران را به فراسوی مرزهای فلسطین اشغالی انتقال دهد. اکنون اسرائیل در صدد بحران سازی جدید در منطقه برآمده و حمله اخیر به جنوب لبنان مقدمه این بحران است که قرار است با همکاری آمریکا، عربستان و برخی کشورهای عرب منطقه عملیاتی شود. اما آیا رژیم صهیونیستی در صورت حمله مجدد به لبنان خواهد توانست به یک پیروزی نظامی سریع دست پیدا کند؟ مسلما اکنون حزب‌الله به‌رغم فشارهای داخلی و بین‌المللی به لحاظ نظامی و عملیاتی از توان بالاتری نسبت به جنگ

33 روزه سال 2006 برخوردار است. تجربه نظامی حزب‌الله در طول 4 سال گذشته به مراتب افزایش یافته و به دلیل کشف یک شبکه گسترده جاسوسی موساد در لبنان اکنون رژیم صهیونیستی نمی‌تواند اشراف اطلاعاتی در لبنان داشته باشد.

توان بالای حزب‌الله و افزایش قدرت موشکی و ضریب نفوذ اطلاعاتی این جنبش در فلسطین اشغالی و اتخاذ تاکتیک‌های مبتنی بر جنگ فرسایشی از سوی حزب‌الله از جمله شاخص‌هایی هستند که پیروزی حزب‌الله را در جنگ احتمالی آینده تضمین خواهد کرد. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی در صورت تحمیل یک جنگ جدید بر حزب‌الله قادر نخواهد بود امنیت تردد کشتی‌های نظامی و تجاری خود را در آب‌های مدیترانه تامین کند.

علت این امر این است که دبیرکل حزب‌الله هشدار داده در صورت بروز جنگ جدیدی در لبنان حزب‌الله همه کشتی‌های اسرائیلی را در دریای مدیترانه هدف موشک‌های دوربرد خود قرار خواهد داد. بنا بر این حمله ارتش رژیم صهیونیستی به منطقه العدیسه و واکنش سریع ارتش لبنان به این حمله، درس مهمی برای رهبران رژیم صهیونیستی بود که دریابند ملت، دولت و حزب‌الله لبنان بیش از هر زمان دیگر برای دفاع از تمامیت ارضی خود آماده هستند.

در صورت بروز اشتباه محاسباتی از سوی رهبران رژیم صهیونیستی مسلما این رژیم با یک شکست نظامی دیگری مواجه خواهد شد که این شکست می‌تواند مقدمه فرو‌پاشی کامل رژیم اسرائیل باشد. این رژیم که در داخل با اختلافات سیاسی شدیدی روبه‌رو است به دلیل ارتکاب جنایات بی شمار علیه فعالان حقوق بشر و مردم غزه با موج نفرت افکارعمومی در سطح جهان مواجه است و ارتکاب اشتباه دیگر به سود رهبران این رژیم نخواهد بود.

جمهوری اسلامی:تلاش برای تغییر مأموریت اشغالگران

«تلاش برای تغییر مأموریت اشغالگران»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا طی سخنانی، اهداف برنامه‌ها و ماموریت جدید نظامیان و اشغالگر آمریکائی در عراق را تشریح کرد و چنین وانمود ساخت که گویا به وعده‌اش برای خروج نظامیان آمریکائی از عراق وفادار است. وی گفت: وعده داده بودم تا 9 شهریور تمامی نیروهای رزمی آمریکا را از عراق خارج کنم و این دقیقا همان چیزی است که عملی می‌شود و ظرف یکماه آینده به ماموریت نظامی آمریکا در عراق پایان می‌دهم.

اوباما در همان جلسه به فرماندهان نظامی و پنتاگون دستور داد تا یکماه آینده، تعداد نظامیان‌آمریکائی در عراق به 50 هزار تن کاهش پیدا کند یعنی 15 هزار نظامی از عراق خارج شوند. وی در دستوراتی که تعمدا "بازی با کلمات" بود و قصد داشت ادامه حضور 50 هزار نظامی از عراق را کوچک جلوه دهد،‌مدعی شد این نظامیان، برای تامین اهداف آمریکا و اجرای تعهدات واشنگتن در عراق باقی می‌مانند و در پایان سال آینده میلادی، تمامی نظامیان آمریکائی از عراق خارج می‌شوند.

در نگاه اول، با شنیدن هر یک از این جملات و عبارات، چنین تصور می‌شود که گویا آمریکا مایل است به حضور نظامی در عراق خاتمه دهد ولی با نگاهی دقیق‌تر، بهتر می‌توان دریافت که موضع واشنگتن همانست که دریادار "مایکل مولن" رئیس ستاد ارتش آمریکا و "رابرت گیتس" وزیر دفاع آمریکا بارها گفته‌اند و تصریح کرده‌اند که آمریکا دستکم تا 10 سال دیگر در عراق باقی می‌ماند.

اوباما هم در اظهارات اخیر خود برای برطرف‌کردن شبهات موجود، تقریبا همین مسئله را به صورتی دیگر تکرار نمود و اظهار داشت: "اشتباه نکنید. تعهدات ما در عراق در حال تغییر و از یک تلاش نظامی تحت امر ارتش به یک تلاش غیرنظامی تحت امر دیپلماتها تبدیل می‌شود.

با نگاهی دوباره به اظهارات رئیس‌جمهور آمریکا بهتر می‌توان دریافت که واشنگتن همچنان به حضور نظامی خود در عراق ادامه می‌دهد لکن با دستکاری در تعریف و معنی واژه ها سعی دارد افکار عمومی را فریب دهد و چنین وانمود سازد که گویا چیزی در حال تغییر است. اما آنچه در میدان عمل تغییر می‌کند، نقاب فریبکارانه ایست که به تناسب شکستها و ناکامیهای واشنگتن، مرتبا تعویض می‌شود.

واقعیت اینست که واشنگتن سعی داشت به نام یک ارتش باصطلاح آزادی‌بخش وارد عراق شود و مردم عراق را از یک رژیم جهنمی نجات دهد لکن مردم عراق با تلخکامی احساس کردند که از چاله به چاه افتاده‌اند و کشورشان زیر چکمه اشغالگران لکدکوب شده است. قرار بود عراق به "بهشت دمکراسی خاورمیانه" تبدیل شود ولی عملا در پرتو جنایات سازمان‌یافته آمریکا به جهنم تبدیل شد و "بهشت تروریست‌ها" لقب گرفت.

آمریکا با تغییر مستمر تاکتیک‌های خود، مرتبا تعداد و کیفیت نیروهای مستقر در عراق را دستکاری می‌کرد و در پرتو نوسانات عملیاتی حتی 140 هزار نظامی را در عراق مستقر ساخت اما نتوانست از شکستها، ناکامیها و تلفات خود بکاهد و آنرا جبران و مهار کند. با وجود آنکه رهبران کاخ سفید در این فاصله تغییر کردند ولی نومحافظه‌کاران جنگ‌افروز، همچنان بر پنتاگون، ارتش و دستگاه‌های امنیتی آمریکا حکمرانی می‌کنند. این بدان معنی است که شکست در عراق، شکست اوباما نیست بلکه آنرا باید شکست تاریخی آمریکا در خاورمیانه ارزیابی کنیم. البته اوباما تلاش می‌کرد چهره‌ای متفاوت از آمریکا را به نمایش بگذارد اما وارد هر مقوله‌ای که شد، سریعا و به ناچار مجبور به عقب‌نشینی و ادامه راه گذشته گردید.

* اوباما خواستار پایان جنگ عراق و افغانستان قبل از ورودش به کاخ سفید بود ولی ژنرالها و پنتاگون هنوز هم خواستار ابقای حضور نظامی در این دو کشور دستکم 10 سال دیگر هستند.

* اوباما خواستار توقف شکنجه و مقابله با آمرین و عاملان شکنجه‌ها شد ولی عملا مجبور به تجلیل از شکنجه‌گران گردید و تعهد نمود کاخ سفید از آنها در هر شرایطی حمایت کند.

* اوباما خواستار بستن زندانهای مخفی آمریکا به ویژه "گوانتانامو" شد اما بسیار زود به این نتیجه رسید که باید این خواسته را کنار بگذارد.

این فهرست، بسیار طولانی‌تر است و امروز هم اوباما خواستار پایان جنگ عراق است که ناچار است علیرغم ابقای 50 هزار نظامی در عراق، این بازی سیاسی - تبلیغاتی را به نام "پایان جنگ" معرفی کند. او حتی از‌ هم‌اکنون پذیرفته است که کاهش تعداد نظامیان در عراق طی سال آینده تا مرز 35 هزار نفر را هم پایان حضور نظامی آمریکا در عراق معرفی کند. طبعا سئوال مهم اینست که چگونه ممکن است حضور 35 هزار نظامی آمریکا در عراق بمنزله استمرار حضور نظامی تلقی نشود؟ این، سئوال مهمی است که البته پاسخ روشنی هم دارد! قرار است 35 هزار نظامی آمریکائی در عراق باقی بمانند ولی فرمانده آنها از سفیر آمریکا در عراق دستور بگیرد و در نتیجه تحت عنوان "مستشاران نظامی"، نیروهای آموزشی، کارشناسان نظامی و... همچنان فعال باشند.و فقط عنوان آنهاتغییر کند.

آمریکا در بغداد، بزرگترین سفارتخانه‌ای که تاکنون در جهان تاسیس شده را احداث کرده و قرار است با استقرار 5 هزار تن در آن، عراق همچنان از درون همین سفارتخانه اداره شود. البته این آرزوی آمریکا است و شاید هم دقیقا همانند تمامی طرحهای آمریکا که با شکست و رسوائی مواجه گردیدند ‌این طرح نیز با ناکامی مطلق روبرو شود ولی در هر صورت در اصل ماجرا تغییری رخ نمی‌دهد و همچنان تمایل آمریکا برای حضور نظامی در قلب منطقه نفت خیز جهان اسلام را بازگو می‌کند.

آفرینش:نرخ سود بانکی

«نرخ سود بانکی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛سیاست های پولی هر کشوری نقشی اساسی در تاثیرگذاری بر سایر حوزه ها و متغیرهای اقتصادی آن کشور از جمله رشد اقتصادی و تورم داشته و دارد  در این بین هرچه نگاه به سیاست های پولی از منظری واقع گرایانه ومبتنی بر اهداف علمی ودرست تدوین شده باشد میزان دسترسی به آنها و بدست آوردن اهداف و آرمانها ی  آن سیستم اقتصادی ومسئولان مرتبط آسان تر است.در این راستا نرخ سود بانکی  و عملکرد این بانکها از متغیر هایی است که تاثیری آشکار بر سایر حوزه های اقتصاد داشته و دارد و هر گونه تغییر در آن    بویژه تغییر بدون توجه به سایر متغیرهای آن بی شک پیامد های آشکار و پنهانی را بر متغیر های دیگر بر جا می گذارد.

دراین میان ما همچنان شاهد واقعیت هایی  مبنی بر بالا بودن نرخ سود  بانکی  و ابهام  در برخی دیگر از سیاست های مالی توسط  بانک ها و موسسات مالی و اعتباری بوده ایم و این نگرانی ها در میان مردم  و کارشناسان  کشور وجود دارد که این روند  در کل نظام بانکی کشور به کجا خواهد انجامید هر چند در این بین هنوز نمی توان سیاست مقامات اقتصادی کشور را در ماه های  آینده را پیش بینی کرد اما بیش از هر زمانی و با توجه به شرایط  اقتصادی وچالش های پیش روی کشور و آغاز اعمال سیاست هدفمند کردن یارانه ها باید  دست به اعمال سیاست هایی متناسب با وضعیت اقتصادی کشور و  اصل مهم بانکداری اسلامی  زد .

در این بین بسیاری از کارشناسان با مقایسه وضعیت نامطلوب و عملکرد بانکها و نوع نگاه به آینده براین نظرند که مقامات دولتی باید با نگاهی جدی تر به نوع عملکرد سیستم مالی کشور بنگرند .در این راستا قابل توجه است که  از یک سو سیستم بانکداری در کشور ما نه  کاملا شبیه سیستم  مالی بانک های  سنتی و غربی است و از سوی دیگر نیز هنوز نتوانسته ایم  بانکهاو موسسات خویش را کاملا با بانکهای اسلامی مطابق  کنیم.

یعنی از یک طرف در حالی که در بسیاری از بانک های اروپایی  خارجی  نرخ بهره بانکی را در حد صفر یا  یک درصد ثابت نگه داشته اند  بانکها و موسسات مالی کشور گاه سود ها یی 20 تا 30 در صد نیز بدست می آورند .گذشته از این از آنجا که در بانکداری اسلامی نه تنها دریافت سود (آنچه ربا نامیده می شود) ممنوع است، بلکه اوراق  قرضه، عقود مدت دار و قراردادهای بانکی خاص، به شکل رایج در غرب، به عنوان مثال در  بانک های آمریکایی، نیز وجود ندارد و در واقع بانک های اسلامی در مقابل، سود مورد نیاز برای بقای خود را از راه هایی همچون بستن  قراردادهای مشارکتی تامین می کنند باید با نگاهی جدی تر به نوع  و نرخ سود های بانکی و نوع عملکرد انها در آینده  و در کشور نگریست .

عملکردی که در پرتو آینده نزدیک و احتمال اجرای هدفمند سازی یارانه ها در کشور در چند ماه آینده نیاز به در پیش گرفتن سیاست های مناسب مالی و بانکی را بیش از هر زمان دیگری  در کشور الزام آور می سازد.

دنیای اقتصاد:معادله اجاره مسکن

«معادله اجاره مسکن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است که در آن می‌خوانید؛معادله اجاره‌نشینی به عنوان یک پدیده اقتصادی ساده است: در یک سوی معادله، متقاضیان اجاره مسکن وجود دارند که به هر دلیل نتوانسته‌اند خانه‌ای خریده و مالک آن شوند و در سوی دیگر کسانی وجود دارند که صاحب مسکن اضافی هستند.

متقاضیان اجاره مسکن می‌دانند که برای استفاده از خانه فرد دیگر، باید بهای آن را بپردازند و هرگز انتظار ندارند که – جز استثناهایی بسیار نادر- فردی خانه‌اش را به رایگان در اختیار آنها قرار دهد.

صاحبان مسکن اضافی نیز که برای یک دوره معین، سطح مصرف کل خود را کاهش داده و کالایی سرمایه‌ای با هدف کسب سود و درآمد برای خود ایجاد کرده‌اند، نمی‌خواهند آن را رایگان و با نرخ‌های پایین‌تر از نرخ های رایج در اختیار دیگران قرار دهند.

تا این جای کار موضوع ساده است و فهم و درک آن چندان سخت نیست. بازار اجاره مسکن زمانی به موضوع روز و پیچیده تبدیل می شود که قرار است متقاضی و عرضه‌کننده مسکن اجاره‌ای بر سر نرخ اجاره به توافق برسند. این نرخ تعادلی در کدام نقطه باید بایستد تا رضایت و مطلوبیت دو طرف معادله فراهم شود و تغییرات آن باید با کدام شاخص اندازه‌گیری شود؟ کارشناسان معتقدند؛ «نرخ تورم» ‌یک دوره معین سپری شده که از طرف مقام‌های رسمی اعلام شده و با نرخ تورم ذهنی صاحبان مسکن اضافی ترکیب شده و همچنین «انتظارات تورمی» که برای فرد دارنده مسکن اضافی وجود دارد، همان شاخص اصلی است. این روندی است که همیشه وجود داشته و سرانجام به رخداد اصلی؛ یعنی قرارداد اجاره منتهی شده است. در سال‌های اخیر، اما مقام‌های دولتی با فرض اینکه چون قیمت مسکن تثبیت شده است و نرخ اجاره نیز تابعی از تحولات قیمت مسکن است، معتقدند افزایش اجاره‌بها یک عمل «سودجویانه» است و عده‌ای واسطه و دلال افزایش اجاره مسکن را در دستور کار قرار داده‌اند و بنابراین دولت باید دخالت کند. نوع دخالت دولت نیز ساده است: قیمت اجاره بها را باید دولت تعیین کند و صاحبان مسکن اضافی حق ندارند، از این قیمت دستوری اطاعت نکنند.

این خیرخواهی مسوولان دولتی با هر نیتی که باشد، قابل تحسین است؛ اما تجربه نشان داده است که این آرزویی است که کمتر محقق خواهد شد. اگر خیرخواهی دولت همراه با برخی سازوکارهای اجرایی و کارآمد باشد و به افزایش عرضه مسکن اجاره‌ای در پایتخت و شهرهای بزرگ منجر شود، می‌توان انتظار داشت که اجاره مسکن به تعادل منطقی و به نفع متقاضیان تمام شود؛ اما واقعیت این است که این اتفاق نیفتاده است. دولت در دو سال اخیر تلاش وسیعی برای رونق ساخت‌وساز به ویژه در مسکن مهر نشان می‌دهد؛ اما این تلاش هنوز منجر به عرضه نشده و از طرف دیگر تقاضای مسکن اجاره‌ای کمتر نشده است و نباید انتظار داشت بدون وقوع این رویداد، هدف کاهش اجاره تحقق یابد.

کاش دولت می‌توانست آمار دقیق و غیرقابل خدشه‌ای از نرخ اجاره‌نشینی در شهرهای بزرگ و رشد این نرخ را ارائه کرده و در مقابل نرخ رشد عرضه مسکن اجاره‌ای را نیز به افکار عمومی اطلاع می‌داد. اگر این اتفاق بیفتد و آمارها دقیق و غیرجانبدارانه باشد، نرخ اجاره مسکن حتما به تعادل گرایش پیدا می‌کرد.

تا زمانی که این آمارها در اختیار افکار عمومی قرار داده نمی‌شود، همه چیز به رضایت و مطلوبیت دو طرف معادله برمی‌گردد و دخالت‌های سخت‌گیرانه کار را بدتر خواهد کرد. بازار سرمایه ناکامل در ایران موجب شده است که متقاضیان مسکن برای گرفتن اعتبار و وام دستشان به جایی بند نباشد و به علت تغییرات بازار اجاره به سردرگمی دچار شوند.

اگر بازار رهن و اجاره وجود داشت که خدمات اعتباری به متقاضیان اجاره مسکن ارائه دهد، شاید در یک دوره معین این موضوع بحث برانگیز به یک روال منطقی می‌رسید؛ اما در فقدان این بازار، همان اتفاقی می‌افتد که می‌بینیم. تا زمانی که عرضه و تقاضای مسکن اجاره‌ای به تعادل نرسد یا اینکه بازار سرمایه تکامل پیدا نکند، خواست‌های غیراقتصادی فقط شفافیت را نابود کرده و به پنهان‌کاری‌ها می‌افزاید.

جهان صنعت:احیای جاده ابریشم از رویا تا واقعیت‌

«احیای جاده ابریشم از رویا تا واقعیت‌»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم محمد حسین مهرزاد است که در آن می‌خوانید؛ محمود احمدی‌نژاد در دیدار با روسای جمهور افغانستان و تاجیکستان پیشنهاد کرده راه‌آهن این سه کشور به یکدیگر متصل و سپس ایران و چین با خط آهن به هم راه پیدا کنند.

این سخن رییس دولت اگرچه به عنوان یک هدف می‌تواند مطرح شود اما در خطوط ریلی ایران آنقدر کار زمین مانده و خط نکشیده وجود دارد که نوبت به اعتبار‌دهی برای افغان‌ها و تاجیک‌ها نمی‌رسد.

احیای جاده ابریشم و گشایش دوباره راه ترانزیت ایران و چین یک رویای جالب است که هر ایرانی در سر می‌پروراند اما واقعیت موجود این است که ما هنوز کریدور شرق به غرب و شمال به جنوب را ناقص می‌بینیم و در افتتاح درست و کامل خط آهن اصفهان-‌شیراز درمانده‌ایم!

خط آهن چابهار -  فهرج هم که مدت‌هاست اسیر بازی در‌آوردن انواع و اقسام کشورها به ویژه هندوستان شده است. اگر بخواهیم فهرست پروژه‌های ریلی نیمه تمام و ناقص را ردیف کنیم هم حوصله من نویسنده سر می‌رود هم مخاطب بنابراین بهتر است فعلا به همان اولویت‌های داخلی بپردازیم تا اینکه از این خوان‌گسترده خیری به همسایگان برسانیم.

شبکه ریلی ما هنوز نتوانسته تمام مراکز استان ها  را به هم وصل کند اما رویای  پیوستن به چین با خط آهنی را در سر داریم.اعتباردهی برای خطوط ریلی آنقدر کند صورت می‌گیرد که صدای همه در آمده است اما گوش شنوایی نیست. بر اساس اسناد بالادستی وظیفه داریم سالانه یک هزار کیلومتر ریل بسازیم اتفاقا به ادعای مسوولان، توان انجام این مهم را هم داریم اما از اعتبار خبری نیست.اگر رییس دولت بخواهد با همین اعتبارات نیم بند سراغ افغانستان و تاجیکستان هم برود که باید منتظر باشیم راه‌آهن اصفهان- شیراز هم مثل آزادراه تهران-شمال عمرش به سن و سال جوانان رعنا تنه بزند.اگر بخواهند اعتبار جداگانه‌ای برایش تخصیص دهند که وا اسفا از اینکه چراغ خانه خاموش است و ما مسیر ترانزیت طراحی می‌کنیم تا همزبانان افغان و تاجیک هم نصیبی برده باشند.  

رییس‌جمهور‌ پیشنهاد داد برای حل معضل گرد و غبار، ایران به عراق وام بدهد   

قائم‌مقام و معاون محیط‌زیست انسانی سازمان محیط‌زیست گفت که  ایران قرار نیست بودجه مورد نیاز عراق برای حل مشکل گرد و غبار را تامین کند اما از آنجایی که عراق برای تامین اعتبار دچار مشکل است ، رییس‌جمهور پیشنهاد کرده  که یک خط اعتباری برای عراقی‌ها از طرف سیستم بانکی باز شود و در واقع ایران به عراق وام دهد تا اقدامات لازم برای حل معضل گرد و غبار را آغاز کند.

به گزارش ایلنا، علی‌محمد نوریان  در این رابطه گفت: جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق سند پیگیری راهکارهای اجرایی شدن مصوبات و تفاهمنامه‌های قبلی در زمینه پدیده گرد و غبار را امضا کردند.  

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات