امین فرزامی:
انتشار عمومی خبر «بازگشت خوانندگان کابارهای و لسآنجلسنشین به تهران» کوتاه اما بسیار نگرانکننده است. مردم نجیب ایران اسلامی بهخوبی به یاد دارند که سالها پیش سعهصدر لایتناهی نظام جمهوری اسلامی این حق خودخواهانه را به «رضا ربع پهلوی» داد تا در اوایل جنگ تحمیلی وی به صرف داشتن «شناسنامه ایرانی» فریبکارانه و با قیافهای حق به جانب از «صدای آمریکا» رسما اعلام آمادگی کند که «حاضر است به میهن! بازگشته و در جنگ با رژیم صدام مشارکت جوید». لابد ربع پهلوی فراموش کرده بود که آسیبهای حکومت 56ساله دودمان پهلوی به اسلام و مسلمین بسیار بیشتر از صدمات جنگ تحمیلی 8 ساله بوده و هنوز که هنوز است وی در آمریکا با پول به تاراج رفته ملت بزرگ ایران به «تجارت بینالمللی گندم» مشغول است. البته گذر زمان بهخوبی روشن کرد که میزان شدت و حدت کینه و دشمنی این کوتوله سیاسی (ربع پهلوی) با نظام دینی ما بسیار عمیقتر و ماندگارتر از دشمنیهای رژیم بعثی صدام بوده است. باز در همان سالها «سیدحسین خمینی» نوه ناخلف حضرت امام(ره) در دفاع از بنیصدر و منافقین رسوا به خارج از کشور پناهنده شد و سالها در کسوت یک ضدانقلاب دوآتشه به توهین و هتاکی نسبت به جمهوری اسلامی و مردم شریف ایران پرداخت اما در سالهای اخیر «سیدحسین» خسته از دربهدریها و شاید با دستورکاری معین از سوی نومحافظهکاران آمریکایی در سایه سعهصدر نظام و با سکوت خبری تعجببرانگیز به کشور بازگشته و سرافرازانه!
در قم ساکن شده است. او که مدعی بود حوزه علمیه نجف را به شکوه و مجد گذشتهاش خواهد رساند امروز با قیافهای حق به جانب همراه برخی از منسوبان برای جمهوری اسلامی و حل بحرانهای موجود تئوریپردازی میکند. یا کمی بعدتر «شیخ علی تهرانی» که از مبارزان انقلابی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود در اواسط جنگ تحمیلی حسادتها و هوسها کورش کرده و او را در آغوش گرم صدام افلقی جای داد تا او روزانه از رادیو و تلویزیون عراق ناجوانمردانه بدترین توهینها و اهانتها را نسبت به معمار کبیر انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری (رئیسجمهور وقت) روا داشته و کوس بیآبرویی خویش را مذبوحانه از سرِ گشادِ سرنا بنوازد و با اتمام تاریخ مصرفش، «رسوا و بیکس» توسط صدامیان بعثی در مرز ایلام رها شود تا مجددا در سایه سعهصدر نظام و با واژه اعتباری «داشتن ملیت ایرانی» به کشور بازگشته و در کنار زن و فرزند به زندگی روزمره خویش بپردازد. اگر با دیده اغماض از نمونههای سیاسی مذکور که کمشمار نیز نیستند، بگذریم، خانم «فائقه آتشین» یا همان گوگوش جلف دوره ستمشاهی! نمونه زنده و جالب دیگری از حوزه فرهنگی! یعنی خوانندگی و رقاصگی است. او که سالها مروج خستگیناپذیر برهنگی فرهنگی و نماد بارز بیقید و بندی جنسی و اباحهگری اخلاقی در ایران دوران رژیم پهلوی بود همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی با شعار « وطنپرستی» و تنها به اعتبار داشتن شناسنامه ایرانی در کشور باقی ماند؛ به هر طریق ممکن این بار نیز سعهصدر نظام به داد این ترانهخوان مبتذل و مفتضح کابارهای رسید تا شاید به سطح آب نرسد. او سالیان سال در تهران خودمان و در کنار مسعود خان به زندگی عادی مشغول بود و در واقع او هم چون پیادهنظامی صبور توسط ضدانقلاب در آب نمک خوابانیده شد تا در فرصتی مناسب دشمنی خود را با نظام جمهوری اسلامی به اثبات برساند. به هر صورت وقتش که رسید، فیل این خواننده ضدانقلاب یاد هندوستان کرده و او معترضانه به بهانه باز نبودن فضای فرهنگی و ناسپاسی مسؤولان نظام درباره هنرمندان! به خارج از کشور رفت.
او طبق سنت همیشگی ضدانقلاب فراری، در کشور شیطان بزرگ «آمریکا » ساکن شد و با حمایت همهجانبه ضدانقلاب فراری نسبت به برگزاری کنسرتهای مبتذل آنچنانی همت گماشته و در سر پیری حسابی علیه جمهوری اسلامی معرکهگیری کرد. در دوران فتنه، سران ضدانقلاب که با تصورات واهی او را در داخل کشور و نزد نسل جوان دارای اعتبار و جایگاه ویژه میدانستند، هدایت جنبش سبز! ضدانقلاب فراری لسآنجلسنشین را برعهده او گذاشتند و گوگوش در نمایشی مضحک و با در دست داشتن شناسنامهای ایرانی و دوش به دوش «اکبر گنجی ملحد» در مقابل سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی مثلا «روزه سیاسی» 3 روزه گرفت و لابد قرار است بزودی نیز به کشور بازگردد تا دوران رخوت و سستی پیرحالی را در سایه آرامش و امنیت جمهوری اسلامی به پایان رساند! اما اکنون و در این روزها بر همگان آشکار است که خوانندگانی کابارهای هم چون «حبیب» مادر مرده و «بیژن مرتضوی» ویلونزن هیچ تعلق خاطری به مردم، نظام و کشور ندارند و آنها تنها برای سرکیسه کردن مردم و یافتن هویت جدید اشتیاق بازگشت به کشور دارند. به نظر میرسد در شرایط فعلی انتشار خبر بازگشت دنبالهدار آقایان به کشور آنهم تنها به بهانه داشتن شناسنامه ایرانی جز استحاله فرهنگی، خودباختگی فرهنگی، هنجارشکنی، هجمه موثر و نامحسوس به باورهای دینی و به نمایش عمومی گذاشتن مظاهر فرهنگ دوران پهلوی و آشناسازی و خوشبین کردن نسل جوان به مظاهر طاغوتی و در یک کلام «فتح بیدردسر کشور» چه مفهوم دیگری میتواند داشته باشد؟ آیا در سالی که سال رویکرد فرهنگی انتخاب شده، انتشار چنین اخباری دهنکجی آشکار به آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی و امت شهیدپرور ایران اسلامی نیست؟ آیا در کشور کسی نیست تا نهیب «این تذهبون؟» را برسر برخی مسؤولان مغفول یا مرعوب کشیده و آنان را از خواب غفلت بیدار کند؟ آیا براستی زمان آن فرارسیده است ما فرزندان غیرتمند انقلاب اسلامی به احترام بازگشت غرورآفرین ترانهخوانهای ضدانقلاب فراری به ایران اسلامی، کلاهها را از سر برداریم؟ مسؤولان و سیاستگذاران ارشد نظام نباید فراموش کنند که این خوانندگان مرجوعی، منادیان بلافصل و بحق «برهنگی فرهنگی» در کشور خواهند بود و ناچارا از اکنون جایگاه فرهنگی درخور شأن را برای آنان تدارک ببینند. شاید شاهبیت نغمه تراژدیک و بدآهنگ بازگشت خوانندگان فراری و ضدانقلاب مبتذلمسلک به ایران در این جمله معاون وقت رئیسجمهور محمد خاتمی نهفته باشد که سالها پیش در اوج بیعاری در یکی از مصاحبههای خود مدعی میشود: «من هر روز در ماشین خود به نوارهای سیاوش قمیشی گوش میدهم».