صادق زیباکلام
حذف روز «گفتوگوی تمدنها» از تقویم از جانب شورای فرهنگی روزها و مناسبتها، هم به نوعی مضحک بود، هم تراژیک و تاسفآور. مضحک بود چون مدتها میشد که اساساً گفتوگوی تمدنها بیش از نامی و یادی از یک تاریخ چیز دیگری نبود. ظرف پنج سال گذشته که اصولگرایان بر سر سبیل قدرت بودهاند، کدام گام را برای گفتوگوی تمدنها برداشتند و کدام فعل را محض یادآوری و تجلیل از آن به عمل آوردند؟ فیالواقع برخورد اصولگرایان با موضوع گفتوگوی تمدنها به گونهای بوده که ایشان فکر نمیکند این ایده محصول ذهن و فکر رئیسجمهور قبلی ایران بوده و به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل مطرح شده و مورد تصویب قرار گرفته و سال 2000 به عنوان سال گفتوگوی تمدنها ثبت شده است. آنقدر اصولگرایان نسبت به ایده گفتوگوی تمدنها سرد، بیتفاوت و منفی برخورد کردند که ایشان تصور میکند این ایده در کشور دیگری و توسط قوم و گروه دیگری ابداع شده است، نه توسط مسئولان قبلی ایران. به راستی اگر به جای اصلاحطلبان فکر گفتوگوی تمدنها از جانب خود اصولگرایان مطرح شده بود هم این گونه رفتار میشد؟ بعید به نظر میرسد و خیلی هم بعید به نظر میرسد که اگر خود اصولگرایان فکر گفتوگوی تمدنها را مطرح کرده بودند و صاحب این ایده در دنیا و در ایران معرفی شده بودند، به این آسانی آن را کنار میگذاشتند.
متاسفانه جریانات سیاسی در ایران آنچنان غرق خط و خطکشیهای سیاسی و خطی خودشان هستند که حتی یک مساله و موردی مثل گفتوگوی تمدنها را که نه هزینهای دارد، نه خرج و باری دارد، نه علیه شرع است و نه در تقابل با عرف، نه کسی مدعی شد که علیه شریعت است و نافی مکتب، معذلک آن را کنار گذاشتند. بودن عنوان گفتوگوی تمدنها در یک روز در تقویمهای ایران چه بار و چه هزینه سنگینی بر دوش اصولگرایان گذاشته بود که به جز حذف آن چاره دیگری نداشتند؟ آیا این غایت تنگنظری و جناحی و سیاسی و خطی دیدن هر پدیدهای نیست؟ آیا فکر و ایده گفتوگوی تمدنها دست کم به اندازه منشور کوروش هم ارزش نداشت؟ چطور میشود که از کوروش و منشورش میتوان بهرهبرداری سیاسی کرد اما از ایده گفتوگوی تمدنها نه؟ بماند که این ایده در دوران خود اصلاحطلبان هم جدی نبود. در آن دوران هشتساله بیشتر اصلاحطلبان به رغم برخورداری از امکانات نسبتاً قابل توجهی که داشتند نتوانستند فکر گفتوگوی تمدنها را خیلی به جلو ببرند. ایده گفتوگوی تمدنها پادزهری بود در برابر حجم انبوهی از ادبیات و تبلیغات که علیه ایران اسلامی است. در برابر دیگرانی که علیالدوام ما را متهم به طرفداری از تروریسم میکند. ما را متهم به طرفداری و جانبداری از بنیادگرایی و رادیکالیسم میکند؛ ما را متهم به طرفداری از خشونت میکند، ایده گفتوگوی تمدنها ولو اینکه در اسم و عنوان هم بود، باز یک بابی بود در برابر آن هم تبلیغات و آن همه ساز مخالف. اما اصولگرایان این را هم برنتابیدند.
اینکه چه کسی در پی این نظر بوده و آن را مطرح کرده، کمتر در خاطر کسی مانده است. چه تعداد از افراد دنیا که امروزه ایده گفتوگوی تمدنها را میشنوند، میدانند که این فکر از آن رئیسجمهور پیشین ایران بوده؟ دنیا به جای خود، چه تعداد از مردم ایران بالاخص نسل جوان که 12 سال پیش خردسال بودند، میدانند و آگاهند که ایده گفتوگوی تمدنها از آن کیست؟ ایده گفتوگوی تمدنها میتوانست تعلق به ایران اسلامی، به تمدن اسلامی داشته باشد. ایده گفتوگوی تمدنها موضوعی ملی بود؛ موضوعی که تعلق به ایران و ایران اسلامی داشت. طراح این ایده چند سال دیگر زنده است؟ اصلاحطلبان چند صباح دیگر بیشتر نیستند، اما این ایده میتوانست برای خیلی سالهای دیگر به عنوان نقطه مثبتی در پرونده ایران اسلامی بماند. از عملکرد اصولگرایان تاسفآورتر، واکنش اصلاحطلبان بود. آنان هیچ فغانی، هیچ اعتراضی برنیاوردند که چرا این روز حذف شد. تو گویی حالا که خود در اداره و مدیریت آن نبودند خیلی هم دیگر برایشان مهم نبود که این روز، این فکر، این ایده، دیگر باشد یا نباشد. درست است که کار زیادی نمیتوانستند انجام دهند و همه قدرت و همه امکانات در دست اصولگرایان است ولی لااقل اعراض میتوانستند بکنند که آن را هم از خیرش گذشتند. حذف گفتوگوی تمدنها در عین حال حکایت از میزان توسعهیافتگی سیاسی و اجتماعی جامعه ما هم میکند. یک جورهایی نشان میدهد که برای ما مصالح و منافع ملی چقدر اهمیت دارد و مصالح و منافع خطی و جناحی چقدر مهم هستند.