تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۶  ، 
کد خبر : ۱۹۱۵۷۸
تحولات سیاسی اسلام‌آباد در صدر خبرهای جهان

دیروز و امروز پاکستان

سبحان محقق اشاره: کشور پاکستان طی سال های پس از 11 سپتامبر 2001 به یکی از خبرسازترین مناطق دنیا تبدیل شده است. در این مقاله، گسترش تروریسم و حملات آمریکایی ها با هواپیماهای بدون سرنشین، دو عامل اصلی این برجستگی و صعود پاکستان به صدر اخبار دانسته شده است و نویسنده، این مسئله را از زوایای مختلف شرح و بسط داده و در مورد هواپیماهای بدون سرنشین نیز اطلاعاتی را ارایه کرده است. سرویس خارجی کیهان

کشور پاکستان طی سال های جاری به دو دلیل عمده در رأس اخبار جهان قرار دارد؛ حملات تروریستی پی درپی در شهرهای مختلف و حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به نوار قبایلی شمال غرب پاکستان.
البته، این دو عامل در نگاه نخست به تنهایی شاید نتوانند یک کشور را به لحاظ خبرساز بودن و اهمیت خبری، تا صدر بالا ببرند و در مرتبه بالاتری از مناطق ناآرامی چون افغانستان، عراق و فلسطین قرار دهند. چیزی که به آن اهمیت می دهد، کیفیت و شمار حملات است.
احتمالا کمتر ناظر و کارشناسی با این اظهار مخالف است که حملات تروریستی در پاکستان طی سال های گذشته، هم به لحاظ تعداد حملات، هم دوره زمانی وقوع آن، و هم از نظر شمار تلفات و خساراتی که بر جای می گذاشته، منحصر به فرد است و لااقل تا دهه های اخیر نمی توان مشابه آن را در هیچ کشوری سراغ گرفت.
تروریست های فعال در پاکستان، جدای از گرایشات سیاسی و مذهبی ای که دارند، از شهروندان این کشور هستند و هموطنان خود را به قتل می رسانند و متأسفانه این کشتار همچنان ادامه دارد و به راحتی نیز نمی توان افق روشنی را از هم اکنون برای پایان این خشونت ها تصور کرد.
در مورد حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به نوار قبایلی و خصوصاً وزیرستان شمالی، چیزی که اهمیت دارد شمار این حملات است و تقریبا به امری روزمره تبدیل شده است که در جای خود و در بررسی جوانب مختلف این پدیده، توضیح داده می شود.
برای بسیاری از مخاطبان کشورهای مختلف طبیعی است که وقتی به طور روزمره این همه اخبار و گزارشات و تحلیل ها در مورد یک منطقه و یک کشور می شنود، به دنبال علت ماجرا بگردد و بداند که بالاخره عاقبت این همه رویدادها و انفجارهای خونین به کجا می انجامد و سرنوشت مردم چه می شود.
به همین خاطر، در اینجا سعی می شود بایک جمع بندی، به علت سقوط پاکستان در ورطه تروریسم پرداخته شود و یک دورنمایی نیز از آینده جامعه پاکستان ارائه گردد.
اما، در کنار کنکاش مان در مورد تروریسم پاکستانی، وقتی که به پدیده حملات هواپیماهای بدون سرنشین می پردازیم، از مسایل داخلی پاکستان فاصله می گیریم و بیشتر توجه مان به این روبات های پرنده در جنگ های کنونی و آتی معطوف می شود.
بهشت تروریسم
تروریسم در پاکستان حدود سه دهه قدمت دارد و نمی توان ریشه های این پدیده را همزاد استقلال پاکستان از هند دانست.
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و اشغال افغانستان به وسیله نیروهای شوروی سابق در اواخر دهه 1970، اهمیت پاکستان برای عربستان و آمریکا مضاعف شد، به عبارت دیگر، اگر تا آن موقع، خصومت ها و درگیری ها میان هند و پاکستان، حساسیت های بین المللی را (خصوصاً پس از مسلح شده طرفین به سلاح هسته ای) برمی انگیخت و اشتراکات مذهبی میان عربستان و پاکستان، به طور طبیعی حمایت حجاز را از اسلام آباد مقابل هندوها طلب می کرد، از این پس پاکستان تبدیل به یک چهارراه اطلاعاتی، مذهبی، سیاسی، تدارکاتی و نظامی همه جریان های ذینفع شد.
عربستان از طریق عوامل اطلاعاتی خود، یک سری گروه های تندروی مذهبی مثل «لشکر جهنگوی» و «سپاه صحابه» را ایجاد و یا تقویت کرد. این گروه ها که از آبشخور وهابیون و سلفیون تغذیه دینی و فکری می شدند و نوعا در مناطق مرکزی و جنوبی پاکستان فعال بودند، دو دشمن در مقابل خود می دیدند؛ 1) شیعیان داخلی و خارجی (ایرانی) و 2) هندوهایی که کشمیر را اشغال کرده بودند. بیشتر حملات تروریستی که علیه رهبران شیعی پاکستان و دیپلمات های ایرانی در این کشور همسایه به وقوع پیوست، توسط همین گروه ها انجام شد. دهه های 1980 و 1990 را باید اوج حملات و عملیات این گروه ها دانست. پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 آمریکا هرچند عوامل طالبان بیشترین حملات تروریستی را انجام می دهند، ولی هرچند ماه یکبار اگر تروری علیه یک مقام و یا رهبر شیعه در شهرهای کراچی، اسلام آباد و لاهور و مناطق جنوبی به وقوع می پیوندد، معمولاً دست عوامل جهنگوی و صحابه در کار است.
اما، در مورد دسته دوم تروریست های فعال در پاکستان، که به «طالبان محلی» شهرت دارند، طی 10 سال اخیر مطالب و اسناد زیادی منتشر شد و حتی مقامات برخی از کشورها نیز در این مورد سخن گفته اند. مسلماً دولت آمریکا و کشورهای سرمایه داری غرب از وقوع جنگ مذهبی میان شیعه و سنی در پاکستان که به وسیله عوامل وهابی راه انداخته شده بود، استقبال می کردند و آنرا به مثابه چالشی می دیدند که می توانست پاکستان و دنیای اسلام را به خود مشغول کند و انرژی انقلابی جمهوری اسلامی ایران را به تحلیل ببرد.
اما، جنگ شیعه و سنی با مسئله اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی سابق بی ارتباط بود و مقابله با آن، تدابیر دیگری را می طلبید.
در دهه 1980 جایگاه پاکستان تا سطح ژئواستراتژیک ارتقاء یافت؛ از یک طرف مجاهدان افغان که با روس ها می جنگیدند، از همکیشان خود در پاکستان و عربستان و دنیای اهل سنت، سلاح و پول تقاضا می کردند و کم کم سرزمین پاکستان تبدیل به گذرگاه انتقال کمک های مالی و تدارکات نظامی برای مجاهدان افغان شد. انگیزه های مذهبی و سیاسی، وحدتی را میان جبهه سرمایه داری و دولت های محافظه کار منطقه علیه کمونیسم روسی در افغانستان به وجود آورد؛ عوامل سیا شبکه «القاعده» تحت رهبری «اسامه بن لادن» را تقویت کردند. وهابیون و دستگاه های اطلاعاتی عربستان و پاکستان نیز فعالیت های دینی و مدارس مذهبی «طالب ها» را به ویژه در نوار قبایلی شمال غرب پاکستان رونق دادند. غالب این طالب ها که به «طالبان» معروف شده اند، از دو کشور افغانستان و پاکستان بوده اند.
پس از شکست نیروهای شوروی و عقب نشینی آنها از افغانستان، مجاهدین قدرت را در دست گرفتند. اما، پایان اشغال به معنای پایان بی ثباتی نبود، چرا که گروه های مختلف مجاهدین مثل حزب «اسلامی» تحت رهبری «گلبدین حکمتیار» و طرفداران «برهان الدین ربانی» و... با هم درگیر شدند و مردم را در یک شرایط بغرنجی قرار دادند.
همین جنگ داخلی و بی ثباتی، بهترین بهانه برای طالبان (همان طالب های سابق مدارس مذهبی پاکستان) شد و آنها با شعار اجرای احکام اسلامی و ایجاد ثبات و آرامش در کشور و البته با حمایت نیروهای اطلاعاتی پاکستان، دست به پیشروی به سمت کابل زدند و بالاخره پایتخت را تصرف کردند.
برای اینکه از موضوع اصلی مان که ریشه های تروریسم در پاکستان باشد، فاصله نگیریم، در اینجا به طور گذرا اشاره می کنیم که پس از حوادث 11 سپتامبر و متعاقب آن، سرنگونی دولت طالبان توسط اشغالگران آمریکایی و نیروهای ائتلاف شمال در سال 2001، حملات متقابل چریکی توسط طالبان افغانستان کم کم شروع شد و ابعاد آن تا داخل خاک پاکستان نیز وسعت گرفت. اینکه چرا این کشور نیز درگیر ماجرا شد و به عرصه فعالیت های شبه نظامیان طالبان تبدیل شد، دو دلیل واضح را می توان ذکر کرد: نخست اینکه، اصولاً خود سرزمین پاکستان محل شکل گیری، آموزش طالبان و اعزام آنها به افغانستان بود و دوم، به سیاست دولت برمی گشت؛ «پرویز مشرف» رئیس جمهور کودتایی پاکستان در آن زمان، رسما پذیرفت که متحد استراتژیک آمریکا در جنگ علیه تروریسم (طالبان) باشد. مشرف حتی رضایت داد که کشورش به محل عبور کاروان های تدارکاتی و لجستیکی نیروهای ناتو و آمریکایی در افغانستان باشد و بدین ترتیب، یک مسیر تدارکاتی از بندر کراچی تا گذرگاه خیبر در مرز افغانستان ایجاد شد و حمل و نقل تدارکاتی دراین زمان همچنان ادامه دارد.
با فعال شدن شبه نظامیان طالبان در پاکستان، که به آنها «طالبان محلی» نیز می گویند، دومین گروه بزرگ تروریستی، با تمرکز در نوار قبایلی شمال غرب پاکستان، به جمع سایر تروریست های کهنه کار این کشور پیوست. این تروریست ها هرچند علیه کاروان های تدارکاتی آمریکا و ناتو و نیروهای دولتی پاکستان دست به حملاتی می زنند، ولی دستشان به خون مردم به شدت آغشته است. هدف های تروریستی آنها می تواند یک مسجد، یک زیارتگاه، یک مدرسه، یک استادیوم ورزشی و یا یک بازار مملو از جمعیت باشد. بیشترین حملات و انفجارهایی که توسط طالبان محلی انجام شده و با تلفات بالای غیرنظامیان همراه بوده در شهر «پیشاور» واقع در مرکز ایالت سرحد رخ داده است.
البته باید به جمع این ده ها گروه تروریستی قدیم وجدید فعال درپاکستان، که به طور جداگانه دست به عملیات می زنند، ناآرامی های سیاسی و حزبی را نیز افزود. درگیری ها و حملات تروریستی از این نوع نیز تلفات و خسارات سنگینی در شهرهای بزرگ پاکستان برجای می گذارد، که به عنوان نمونه می توان به ناآرامی های روزهای اخیر کراچی اشاره کرد؛ این ناآرامی ها درپی برگزاری یک انتخابات محلی آغاز شد و اکنون نیز کماکان ادامه دارد.
وقتی به فهرست بالا، حضور بسیارقوی عوامل سیا و موساد را نیز می افزاییم، راحت تر می توانیم به علت شرایط خونین و پیچ درپیچ جاری در پاکستان پی ببریم. سیا حتی برخی تروریست های ضدایرانی را نیز در خاک پاکستان حمایت می کند و مراکز هسته ای پاکستان و دانشمندان هسته ای این کشور را هم توسط عوامل خود، تحت نظر دارد.
چشم‌انداز تاریک
اگر شرایط جاری را بدون هرگونه تغییر و تحول اساسی مبنای پیش بینی خود قرار دهیم، مسلما نمی توانیم یک آینده باثباتی را برای کشور پاکستان مجسم کنیم. این درشرایطی است که آمریکا تا سال ها به جنگ با طالبان ادامه دهد. اما اگر دراین جنگ، پیروز هم شود، بازهم کنترل گروههایی که درمتن جامعه پاکستان طی سالها جایگیر شده اند، کار مشکلی است.
گمانه دیگر این است که آمریکایی ها به یک صلح فراگیر با طالبان در افغانستان برسند (موردی که مذاکرات مربوط به آن هم اکنون میان دولت کابل و برخی سران طالبان جریان دارد)، اگر چنین صلحی رخ بدهد و نیروهای آمریکایی از منطقه خارج شوند، این تحول نه تنها به نفع ثبات در پاکستان نیست، بلکه ممکن است دولت اسلام آباد را با خطر به مراتب گسترده تر طالبان محلی مواجه سازد و طبیعی است که آمریکا هم برای حفظ دولت اسلام آباد و مراکز هسته ای این کشور در برابر خطر طالبان، حمایت هایش را از اسلام آباد وسیع تر بکند. فعالیت های تروریستی گروههایی مثل جهنگوی و سپاه و صحابه که نوعا علیه شیعیان صورت می گیرد، نیز نه تنها دغدغه ای برای واشنگتن محسوب نمی شود، بلکه درست در راستای منافع آن قرار دارد.
بنابراین، به نظر می رسد که مردم پاکستان باید سال ها طعم حملات تروریستی را تجربه کنند. البته، پدیده تروریسم در پاکستان فقط یک راه علاج دارد و آن هم قیام گسترده مردمی علیه آن است؛ اگر آحاد شهروندان پاکستانی به درجه ای از آگاهی برسند و به ابعاد شوم پدیده افراط گرایی و دخالت های پیدا و پنهان بیگانگان در امور داخلی کشورشان آگاه شوند، می توانند با یک قیام همگانی، ریشه تروریسم را در کشورشان بخشکانند.
هواپیماهای بدون سرنشین
همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد، یکی از دو عامل برجسته شدن پاکستان در حوزه های خبری و رسانه ای جهان، مسئله حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به نوار قبایلی شمال غرب پاکستان است.
این اولین بار نیست که آمریکا (و حتی دیگر کشورها) از هواپیماهای بدون سرنشین علیه اهداف نظامی خود استفاده می کنند، اما چیزی که مورد پاکستان را برجسته می کند، افزایش شمار این حملات است و هرچه زمان می گذرد، حالت تصاعدی نیز دارد؛ براساس آمارهای رسمی، بین سال های 2004 تا 2007، تنها 9 مورد حمله صورت گرفت. این تعداد حملات درسال 2008 (1387) به 53 نوبت و از پایان آن سال تاکنون به حدود 140 نوبت افزایش یافت. آمریکایی ها از 10 شهریور تا 5 2 مهر گذشته 34 بار با هواپیمای بدون سرنشین به پاکستان حمله کرده است. شمار تلفات این حملات نیز از 1200 نفر فراتر رفته است، که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیرنظامی بوده اند.
از نگاه کارشناسان سیاسی و نظامی، استفاده تا این حد گسترده از هواپیماهای بدون سرنشین (روبات های پرنده) توسط یک کشور، می تواند سرآغاز تحول در عرصه پیکارهای بشری باشد.
زمانی نویسندگان رمان های علمی- تخیلی شرایطی را در ذهن خود خلق می کردند که در آن شرایط، روبات ها به جای انسان ها با هم می جنگیدند. اما اکنون ظاهرا ما داریم وارد عصر جنگ روبات ها می شویم.
مختصات روبات‌های پرنده
ازمیان هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی، دو نوع آن در جنگ کاربردهای بهتری دارند:
پریدیتور (درنده) و ریپر (دروگر).
پریدیتورها می توانند بیش از 24 ساعت در آسمان پرواز کنند و تا ارتفاع 50 هزار پا (نزدیک به 17 کیلومتر) بالا بروند.
مأموریت پریدیتورها گرفتن تصاویر بسیار با کیفیت از نیروهای دشمن و خودروهای آنها، هدف قراردادن اهداف با موشک های «هل فایر»، ضبط و ردیابی ارتباطات الکترونیکی، ارسال تصاویر به فرماندهان،... است.
اکنون هر روز 20 فروند پریدیتور و ریپر بر فراز افغانستان به پرواز درمی آیند و این دو برابر تعدادی است که سال گذشته پرواز می کردند.
هدایت گرها در اتاق های فرمان، که هزاران کیلومتر با منطقه خطر فاصله دارند، نشسته اند و از طریق ارتباطات ماهواره ای، این ربات های پرنده را هدایت می کنند.
دولت آمریکا با صرف میلیاردها دلار، تعداد هواپیماهای بدون سرنشین خود را از 167 عدد درسال 2002، به بیش از 7000 عدد درسال جاری افزایش داده است.
هم اکنون40 کشور جهان، از جمله ایران، از تکنولوژی ساخت هواپیماهای بدون سرنشین برخوردارند.
خطرات متقابل
«باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا، از زمانی که به قدرت رسید (ژانویه 2009) تاکنون بیش از 120 مورد حمله با هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان انجام داده است.
این تعداد کم کم دارد به سه برابر تمام حملاتی که «جرج بوش»، رئیس جمهوری سابق، بین سال های 2004 تا 2008 انجام داده بود (45 مورد) نزدیک می شود.
استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین توسط آمریکا در پاکستان، واکنش های زیادی را چه در منطقه و چه خود ایالات متحده برانگیخت. در داخل آمریکا، برخی معتقدند حملات این چنینی از سایر حملات هوایی، زمینی و موشکی دقیق تر است و خسارات جانبی کمتری به همراه دارد، که البته، با واقعیات همخوانی ندارد. برخی دیگر در آمریکا معتقدند حمله با هواپیماهای بدون سرنشین، قوانین جنگی را نقض می کند. این گروه نیز برای خود استدلال هایی را دارد. اما این بحث ها برای دولتی مثل ایالات متحده، ارزشی ندارد، چون این دولت بارها نشان داده است که در شرایط خاص، به راحتی قوانین بین المللی را نادیده می گیرد.
چیزی که اهمیت دارد، جایگاه این پدیده نوین درجنگ ها و عملیات نظامی است. سؤال مهم این است که آیا تکنولوژی ربات های پرنده، یک امتیاز انحصاری و موثر آمریکا در جنگ های جاری و آتی است؟ جدای از انحصاری بودن و یا نبودن، که در جای خود بدان اشاره می شود، هواپیماهای بدون سرنشین در عملیات جاری نظامی، چه برجستگی ها و چه ضعف هایی دارد؟
در جنگ های کنونی نیروهای متخاصم معمولاً اصول و تاکتیک های مهم ذیل را در نظر دارند و به اجرا می گذارند؛ 1) بهره گیری از سرعت و اصل غافلگیری، 2) دقت در نشانه روی و کاهش دامنه خطای اصابت گلوله، بمب و موشک به اهداف دشمن، 3) به حداقل رساندن تلفات نیروهای خودی، 4) استفاده نکردن از سلاح های ممنوعه و استراتژیک مغایر با کنوانسیون های بین المللی، 5) اتخاذ تدابیری برای کاستن از مخالفت های داخلی و خارجی از جبهه خودی، 6) بهره گیری از جنگ روانی علیه نیروهای دشمن و ایجاد ترس و شکاف میان آنها، و 7) غلبه بر دشمن با کمترین هزینه.
مورد پاکستان
استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان، بسیاری از نقاط ضعف و قوت آنرا بر ملا کرد؛ اولاً اینکه بیش از 90 درصد قربانیان این حملات غیر نظامیان هستند.
اگر ایالات متحده می خواهد با این حملات کور خود، زهر چشمی از غیرنظامیان پاکستانی بگیرد که بحث جداگانه ای است. اما، چیزی که در پاکستان اتفاق افتاده، تنفر شدید مردم این کشور نسبت به آمریکاست. این تنفر به قدری عمیق و گسترده است که «قرشی» وزیر خارجه و «اشفق کیانی» فرمانده ارتش پاکستان، که اخیراً به واشنگتن رفته بودند، آنرا به «باراک اوباما» رئیس جمهور و سایر مقامات آمریکایی گوشزد کرده اند. مورد دیگری که باید بدان اشاره شود نیاز ارتش آمریکا و سازمان سیا به مأموران مخفی محلی است؛ قبل از حملات هواپیماهای بدون سرنشین سیا به وزیرستان شمالی، این مأموران محلی هستند که محل مورد هدف را شناسایی می کنند و به سیا گزارش می دهند. بدون این مأموران، اصولاً انجام هرگونه عملیاتی منتفی است. بارها اتفاق افتاده است که عوامل طالبان این مأموران را دستگیر و اعدام کرده اند.
با این تفاصیل، می بینیم که تقریباً همه اصول و تاکتیک های نبرد، در حمله هواپیماهای بدون سرنشین نقض می شود و تنها اصلی که پابرجا می ماند، کاهش تعداد تلفات نیروهای خودی در شرایط بهره گیری از هواپیماهای بدون سرنشین است.اما، چیزی که بسیار اهمیت دارد، مسلح شدن گروه های ضد آمریکایی به هواپیماهای بدون سرنشین است؛ در ارتباط با این هواپیماها، هیچکس ادعای انحصاری بودن تکنولوژی آن را ندارد. تکنولوژی ساخت این هواپیماها بسیار پیش پاافتاده تر از تکنولوژی هسته ای است. کاملاً محتمل است که شبه نظامیان طالبان بتوانند به این تکنولوژی دسترسی پیدا کنند و آنرا علیه نیروهای آمریکایی به کار بگیرند.
در یک جمعبندی، می توان گفت که هواپیماهای بدون سرنشین یک تاکتیک جنگی متعارف با اثرات متقابل است، هر چند هم اکنون منحصراً آمریکا آنرا علیه مناطق قبایلی پاکستان به کار می گیرد، ولی بالاخره روزی فرا می رسد که این تکنولوژی نیز یکی از پایه های ثابت حملات چریکی علیه نیروهای آمریکایی شود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات