
* آقای دعاگو! به عنوان اولین سئوال بفرمایید علل و اهداف قیام 15 خرداد چه بود؟
** رویدادهای سیاسی اجتماعی دارای ریشهها و عوامل گوناگونی هستند. ریشههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نمیشود یک رویداد را در یک بعد تحلیل کرد ولی بعضی عوامل، عوامل کلیدی و ساختاری در یک رویداد اجتماعی هستند. به نظر من قیام 15 خرداد قیامی است که ریشههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دارد. ولی مهمترین عامل تعیینکننده پیدای قیام 15 خرداد فرهنگ دینی و اسلامیخواهی مردم است. عدالتخواهی مردم، استبدادستیزی و بیگانهستیزی مردم از عوامل اساسی در پیدایش قیام 15 خرداد بود. ملت ایران در تحولات گوناگون تاریخی نشان داده است، که در مقابل بیگانه به شدت مقاومت میکند، سلطه ستیز است یعنی سلطه بیگانه را به هیچ وجه نمیپذیرد. در مقابل فساد و هر جریانی که با باورها و ارزشهای دینیاش در ستیز باشد و هویت دینیاش را مورد ستیز قرار دهد، ایستادگی میکند. نظام شاهنشاهی با باورها و ارزشهای دینی مردم درگیر شده بود. فساد در قالبها و عرصهها و بسترهای مختلف گسترش مییافت. و در تعیین سرنوشت خودشان هیچ نقشی نداشتند مردم دورههای مختلف استعماری را با نفرت فراوان طی کردند و خشم و نفرت عمومی مردم از نظام بیگانهگرا و مزدور در 15 خرداد خود را نشان داد. در حقیقت 15 خرداد از بعد حقیقی آن تجلی اندیشه و انگیزه دینی مردم بود که در سال 42 خودنمایی کرد. مردم نشان دادند خداباور هستند دیندار و حقپذیر و حقمدارند و برای تحقق خواستههای به حق خودشان تلاش میکنند. بنابراین ولایتمداری از شاخصههای اصلی در باورها و رفتارهای دینی مردم است. همین مردم به حمایت از امام قیام کردند. در حقیقت حمایت از رهبری دینی که رکن ساختاری در هویت و فرهنگ دینی و به عبارتی رکن اساسی دین است، پشت سر رهبر ایستادند و اعتراض خود را به نظام شاهنشاهی و به وطن فروشی و تسلط بیگانه و مدیریت بیگانه به کشور را نشان دادند. بنده معتقدم آزادیخواهی، اسلامخواهی، عدالتگرایی، ستمستیزی و بیگانهستیزی از عوامل اصلی شکلگیری قیام 15 خرداد است.
اهداف قیام 15 خرداد، روشن است. مردم سرنگونی نظام شاهنشاهی و تشکیل نظام خدامردمی و اسلامی و رهبری امام را به جای نظام شاهنشاهی میخواستند. حاکمیت قوانین الهی در قالب قوانین سیاسی اجتماعی مورد تأیید و تصویب خودشان به جای حاکمیت بیگانه به کشور اسلامی را خواستار بودند و دقیقاً همان اهدافی که قیام 15 خرداد تعقیب میکرد در سال 57 ملت مسلمان ایران به آن عینیت بخشید. اگر این پیروزی در 15 خرداد 42 پیش میآمد همین حکومت اسلامی که الان شکل گرفت آن زمان به وجود میآمد.
البته قیام بهمن 57 به دلیل گذشت زمان و رشد اندیشه دینی و تربیت انقلابی مردم دارای محتوای غنیتر از قیام 15 خرداد بود. یعنی اگر فرض کنیم که در سال 42 انقلاب پیروز میشد به قوت و قدرت بهمن 57 نبود چرا که تجربه چند سال را به همراه همت و هوشیاری بیشتری به دنبال داشت.
* نقش رهبری امام خمینی(ره) در قیام 15 خرداد را چگونه تبیین میکنید؟
** چرا انقلاب به وجود آمد؛ برای اینکه رهبری را دستگیر و زندانی کردند. در اعتراض عمومی مردم به برخورد نظام شاهنشاهی با رهبر دینی خودشان، که یک رهبر فرهنگی- سیاسی بدون رقیب بود قیام کردند. اما ایشان چه کاری انجام داده بود؟ امام اقدام به روشنگری کرد. امام در مقابل پیوند ایران با صهیونیستها افشاگری کرد، اهداف استکبار جهانی را روشن کرد و انکار مردم ایران را تشویق به ایستادگی در مقابل توطئههایی که علیه حاکمیت ملی و جهان اسلام شکل میگرفت، روشن میکرد. همین قضایا زمینهساز اعتراضهای مردمی و خصوصاً نسبت به جشنهای 2500 ساله ادامه یافت و بعد از اینکه امام به عراق تبعید شدند از آنجا به ملت مسلمان ایران پیام میدادند و پیامها ادامه پیدا میکرد. این پیامها مداوم با افکار عمومی سر و کار داشت و امام با همین پیامها کل جریان را هدایت میکرد.
یاران و شاگردان امام در شهرهای مختلف شبکههای سیاسی و فرهنگی مناسب زمان خودشان را ایجاد کردند و پیام امام را به اندیشه همگانی تبدیل میکردند و در محافل مذهبی، روشنگریها ادامه پیدا میکرد. اعلامیهها توزیع میشد تا اینکه آرام آرام زمینه شکلگیری انقلاب 57 به وجود آمد. در حقیقت امام نخواستند 15 خرداد را به وجود بیاورند بلکه برخورد نظام شاهنشاهی با اراده و خواست و دینخواهی مردم و تغییرطلبی مردم این قیام را به وجود آورد. مردم میخواستند احساسات بیگانهگرایانه را به مناسبات مستقل و متکی بر هویت دینی خود تغییر دهند. نظام شاهنشاهی با مردم برخورد کرد و مردم از امام حمایت کردند. بنابراین نظام شاهنشاهی با مردم هم برخورد کرد و قیام 15 خرداد را سرکوب کرد و عده زیادی شهید شدند. عدهای در مسیر ورامین تا تهران قتلعام شدند و اهداف آن انقلاب در اندیشهها باقی ماند و انگیزهها در مردم باقی ماند و آن انگیزهها تقویت شد.
یعنی سرکوب بیرحمانه قیام 15 خرداد به محو قیام منجر نشد. در یک مقطع زمانی سکون و آرامشی به وجود آمد ولی آرام آرام همان شبکههایی که به کانون اصلی خیزش 15 خرداد و به رهبری دینی، اسلام و قیام عاشورا متصل بودند، گسترش پیدا کرد و قیام 57 را به وجود آورد.
* مهمترین آرمانهای امام از قیام 15 خرداد چه بود؟
** آرمان امام منجر به 15 خرداد نمیشود. قیام امام خیلی قبل از 15 خرداد است. امام آرمانی را تعریف کردند و تعقیب یکی از مقاطع تاریخی و مهم آرمان امام، قیام 15 خرداد بود. آرمان امام تشکیل حکومت دینی و متکی به رأی مردم بود.
برای شکلگیری نظام دینی سه رکن لازم است. یکی مردم، دیگری آیین دینی است یعنی طرح جامع و کامل خداوند برای اداره همهجانبه زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی مردم که همان اسلام است. و سومین رکن خداست. خدا توسط مجموعه قوانین خودش میخواهد جامعه را اداره کند. تا مردم حاکمیت خدا را بر خود نپذیرند، حکومت دینی تشکیل نمیشود.
اگر با قانون خدا جامعه اداره شود، حکومت اسلامی شکل میگیرد. حال اگر مردم خدا محور و اسلام باور نباشند. حکومت اسلامی شکل نمیگیرد این حکومت زمانی شکل میگیرد که مردم خدا و اسلام را بپذیرند.
بستری که خدا برای ایجاد حکومت اسلامی تعریف کرده، رسالت، نبوت و امامت است که در زمان پیامبر گرامی اسلام، رسالت تمام شد، نبوت هم پایان پیدا کرد و پیامیر اسلام به عنوان آخرین پیامبر اسلام به عنوان کاملترین آیین اسلامی برای زندگی اسلام ماند.
بستر طبیعی شکلگیری حکومت الهی که دقیقاً با رأی مردم همراه است، عرصه نبوت رسالت و امامت است که ما آن را به رهبری دینی تعبیر میکنیم.
معنای نظام خدا مردمی این است که حاکمیت خدا از طریق پیاده شدن قوانین خدا در مناسبات گوناگون انسانی شکل میگیرد و چون مردم، محور این قضیه هستند با پذیرش مردم حکومت خدامردمی شکل میگیرد و حکومت اسلامی، حکومت خدا مردمی است. به عبارت دیگر در گویش جدید نامش جمهوری اسلامی است. جمهوریت همان عنصر مردمی حاکمیت است و اسلامیت محتوای آن است. وقتی میگوییم جمهوری اسلامی، جمهوریت آن بخشی از اسلامیت است چون اسلامیت را مردم پذیرفتند.
وقتی مردم به اسلامیت نظام رأی میدهند، اسلامیت بخشی از جمهوریت است و از طرفی جمهوریت بخشی از اسلامیت است. چرا؟ برای اینکه مردم باید بپذیرند، یک رکن اساسی در فرهنگ دینی است. اگر مردم اسلامیت را بپذیرند جمهوری اسلامی شکل میگیرد. تعامل اسلامیت و جمهوریت یک تعامل تفکیکناپذیر است.
نمیتوانیم اسلامیت بدون جمهوریت و جمهوریت بدون اسلامیت داشته باشیم. به عبارت دیگر در جامعه دینی نظام خدا مردمی است. قانون از خداست؛ رهبری دینی وجود دارد که در حقیقت رهبری خداست و مورد پذیرش و قبول است.
حضرت امام با این دیدگاه حرکت را شروع کردند که در جامعه دینی باید نظام دینی تشکیل شود و مردم در پرتو آیین مدنی رشد و توسعه همهجانبه خود را دنبال کنند و مراتب تمدن را در کاروان تمدن جهانی طی کنند و حتی پیشتاز تمدن جامعه بشری باشند.
هدف امام این بود و برای رسیدن به این هدف امام باید اندیشه حکومت دینی را برای مردم تبین میکردند و ضرورت تشکیل حکومت دینی و مفاسد نظام شاهنشاهی را برای مردم بیان میکردند. مناسبات نظام شاهنشاهی را با بیگانگان برای مردم افشا میکردند.
این رسالت را امام انجام دادند و به دنبال آن با امام برخورد شد و نظام با امام برخورد کرد. وقتی با امام برخورد شد، مردم از امام دفاع کردند و به دفاع از امام قیام کردند. قیام مردمی توسط نظام شاهنشاهی سرنگون شد. انقلاب ریشهدارتر شد و گسترش پیدا کرد و انگیزهای که به نظام اسلامی انجامید توسط یاران امام گسترش سازمان یافته پیدا کرد و آرام آرام زمینه برای انقلاب 57 فراهم شد.
* ولایتفقیه در اندیشه امام چه جایگاهی داشت؟
** ولایت فقیه چیزی جز حکومت خدامردمی نیست. نظام خدامردمی یا نظام جمهوری اسلامی به معنای ولایتفقیه است. ولایت یعنی پیوند همگرایانه مبتنی بر زمان، مکان، عواطف، احساسات و عقاید و باورهای دینی است. به عبارت دیگر پیوندی که براساس انگیزهها و عواطف انسانی بین رهبری و مردم به وجود میآید، این تعامل و همگرایی ولایت است.
رهبری چارچوب حرکت را طراحی میکند و مردم در این چارچوب حرکت میکنند. فقیه یعنی دینشناس. اگر رهبر دینشناس نباشد جاهل میشود. یا رهبر و ولایت، ولایتفقیه است یا ولایت یک ولایت جاهل است.
ولایت جاهل دیکتاتور، یک ولایت مقابل فقیه است. ولایت پیامبر، علی(ع) و ائمه ولایتفقیه بود. رهبری دینشناس و ائمه معصومین ولایتشان، ولایتفقیه بود. کلمه فقیه منحصر به دوران بعد از غیبت کبری امام زمان نیست. همه ائمه معصومین(ع) فقیه بودند. این اصطلاح که اصطلاح کاملاً سنجیده و مطالعه شدهای است برای رهبری دینی انتخاب گردید. دقیقاً نظام علی ولایی همان نظام ولایتفقیه است. البته اختیارات ولیفقیه بیشتر از آن میزانی است که در قانون اساسی ذکر شده است و شامل همه شئون زندگی میشود. عین امام معصوم. یعنی هر اختیاری که امام زمان(عج)، در مسائل حکومتی دارد، همان اختیار هم نایب امام زمان(عج) دارد. با این تفاوت که امام زمان معصوم است و نایب امام زمان معصوم نیست. اگر کلمه عصمت را برداریم (که البته این تفاوت، تفاوت بزرگی است) اما در شئون حکومتی که خدا به امام زمان(عج) داده است، همان اختیارات به نایب امام زمان داده میشود. به همین دلیل حضرت امام فرمودند که بخشی از اختیارات و وظائف در قانون اساسی است و ما قانون اساسی را رعایت میکنیم.
* قیام حضرت امام (ره) و موفقیت انقلاب اسلامی به باور اکثر کارشناسان شرایط جدیدی را بوجود آورد که حاکی از ورود جهان به دورهای متفاوت از ادوار گذشته و عصری با ویژگیهای ممتاز دینی و معنوی بود ارزیابی شما از این مقطع تاریخی چیست و مهمترین شاخههای این دوران کدام است؟
** قبل از اینکه این رویداد بزرگ سال 57 یعنی پیدایی و پیروزی انقلاب اسلامی بپردازیم باید به شرایط جهانی آن زمان نظری بیندازیم. جامعه جهانی آن زمان، دوقطبی بود. در یک قطب ماتریالیسم و دیالکتیک وجود داشت که بلوک شرق را تشکیل میداد و با محوریت اتحاد جماهیر شوروی بود و از نظر نظامی پیمانی به نام پیمان ورشو وجود داشت. در این قطب کشور کوبا وجود دارد که همسایه آمریکا است. در قطب مقابل بلوک غرب با محوریت آمریکا و اروپا وجود داشت و کشورهای دیگر نیز هر یک وابسته به یکی از دو قطب بودند. کشورهایی مانند ایران، عربستان، ترکیه کاملاً وابسته به آمریکا بودند که در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی وجود داشتند. اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا را از طریق کوبا کنترل میکرد و امکانات جاسوسی گستردهای شوروی در کوبا مستقر کرده بود و همین امکانات جاسوسی را آمریکا در ایران مستقر کرده بود. در حقیقت هر دو بلوک در کنار همدیگر یک سری پایگاه داشتند. هر دو بلوک پیمان نظامی و در نقاط مختلف دنیا حضور داشتند.
بلوک غرب نیز بر اساس ماتریالیسم، منتهی ماتریالیسم که منتهی به کاپیتالیسم میشود و از آن طرف نظام کمونیستی حاکم بر شرق هم ماتریالیستی است. از نوع ماتریالیسم دیالکتیکی. این دو کشور دنیا را با یکدیگر تقسیم کرده بودند. کشورهای دنیا ناگزیر بودند یا وابسته به شرق و یا وابسته به غرب باشند. قدرت نظامی آن دو کشور تقریباً با یکدیگر مساوی بود. برای اینکه بلوک شرق، اتحاد جماهیر شوروی را داشت و چین به عنوان یک قدرت هستهای با جمعیت میلیاردی را در کنار خود داشت و کشورهایی دیگر که با شوروی متحد بودند در کنار اتحاد جماهیر شوروی با چین، اروپا و آمریکا نیز با یکدیگر متحد بودند. منتها با این تفاوت که سه کشور در بلوک غرب هستهای بودند. دو کشور اروپایی یعنی انگلیس و فرانسه در کنار آمریکا و مجموعاً بلوک غرب با این توانایی نظامی قرار داشت. از نظر تکنولوژی هستهای و نظامی هر دو بلوک با یکدیگر رقابت میکردند. در هر دو بلوک مذهب و ایدئولوژی رو بنا بود. در غرب، کارآیی دین تنها در زمان تولد، ازدواج و وفات و هفتهای یکبار در روزهای یکشنبه دعا خواندن بود و در عرصه زندگی مردم چیزی به نام مسیحیت وجود نداشت.
در شرق نیز به طور طبیعی مذهب رو بنا است و براساس دیدگاه ماتریالیست دیالکتیکی حتی خدا را نیز نفی میکردند. از نظر رفاه و آزادی، وضعیت غربیها از شرقیها بهتر بود، به این دلیل که غربیها با حذف دین و پذیرفتن یک لایه غیر کاربردی و غیر ذهنی از مذهب و دادن یک سری آزادی به مردم برای تولید، مالکیت خصوصی را نفی میکردند و به این ترتیب انگیزه تولید را در مردم میکشتند، شرایط اقتصادی مطلوبی نداشتند، در شرق تمام مردم جیرهخوار مستقیم دولت میشدند ولی در غرب فعالیتهای خصوصی اقتصادی وجود داشت. رشدی که در عرصه زندگی غربیها به وجود آمد نتیجه آزادیها بود و در شرق نیز عقبماندگیها نتیجه سختگیریها بود.
یکی از اهداف استراتژیک غرب، تحقق بخشیدن به آرمان اسرائیل بود برای تصرف نیل تا فرات، این منطقه را اسرائیل میبایست تصرف میکرد و غربیها باید حمایت میکردند تا این مسأله اتفاق بیفتد. نابودی فلسطین جزء برنامه اصلی غربیها بود. شاید اگر انقلاب اسلامی رخ نداده بود میتوانستند فلسطین را از بین ببرند. اتفاقاتی که در خاورمیانه افتاد به عنوان مثال مصر که کشوری کاملاً شرقی بود به کشور کاملاً غربی تبدیل شد. در این فضا انقلابی ایجاد شد که جهان دوقطبی را تبدیل به جهان سهقطبی کرد. یک گرایش و جاذبه بسیار بزرگ در مقیاس جهانی به وجود آمد که ایران اسلامی کانون این جاذبه جهانی گردید و انقلاب اسلامی شکل گرفت. این تحول تمام تقسیمبندیهای شرق و غرب را به هم زد. یعنی ایران به عنوان یک کشور استراتژیک و مهم به جای کوبا به عنوان یک کشور استراتژیک و مهم از کنترل آمریکا خارج شد. دنیای دوقطبی تبدیل به دنیا سهقطبی شد و تمام معادلات جهانی را به هم خورده.
انقلاب کاملاً مردمی است. افسانه شکستناپذیر قدرتهای نظامی را کاملاً باطل کرده است و از اثر انداخته است.
* مصادیق آن را بفرمایید؟
** نظام شاهنشاهی از نظر نظامی، به عنوان یک نظام کاملاً مقتدر بود. کشوری وابسته به تصمیمات نظامی آمریکا بود و حتی به عنوان ژاندارم منطقه از طرف آمریکا عمل میکرد به عنوان مثال انقلاب زفار را ارتش شاهنشاهی سرکوب کرد. کشوری بود که وقتی عربها نفت را به روی اسرائیل میبستند، نفت به اسرائیل میداد. ایران نقطهای بود که آمریکا از آن، شوروی را کنترل میکرد و نظام شاهنشاهی یک قدرت نظامی منطقهای بود، منتهی در کنترل کامل آمریکا: حال در این کشور انقلابی توسط مردم و با دست خالی صورت گرفت و این انقلاب متکی به اسلحه نبود. این انقلاب نظام شاهنشاهی را ساقط و قدرت نظامی آمریکا را از اساس پوچ و بیاثر کرد. در مقابل کودتاهای نظامی، محاصرههای اقتصادی، تحریمهای نظامی و اقتصادی، جنگ روانی و جنگ تحمیلی مقاومت کرد. نظام اسلامی را تشکیل و در مقابل همه تهدیدها نیز ایستادگی کرده است. حال این ابرقدرتی که دارای سلاحهای هستهای و پیچیده است از این مردم شکست خورده است و دولت شاهنشاهی که متکی به آمریکا بود، از مردمی شکست خورد که سلاح آنها فقط اللهاکبر و لاالهالاالله بود.
در حقیقت رفتاری که مردم در جریان انقلاب اسلامی 57 داشتند، نشان دادند که توانمندیهای نظامی در مقابل توانمندیهای فرهنگی و انگیزههای دینی بسیار بسیار ناکارآمد و شکستپذیر است. برای مقابله با این انقلاب، راهکارهای مختلفی تعریف شد. از جمله کودتای نظامی، جنگ تحمیلی، سازماندهی سازمانهای سیاسی و تبلیغاتی بینالمللی علیه جمهوری اسلامی؛ اما همه آنها ناکام شدند. به دلیل اینکه عنصر رهبری دینی، آیین مدنی (اسلام)، انگیزه و اندیشه انقلابی وحدت دینی و ملی فوقالعاده به رهبری امام شکل گرفته بود و تمام تهاجماتی که در مقابل انقلاب صورت میگرفت با مانع جدی روبهرو میساخت. آمریکا طراحی نظامی کرد اما با شکست مواجه شد. 8 سال نه تنها عراق بلکه آمریکا، اروپا، بلوک شرق و غرب با جمهوری اسلامی ایران جنگیدند. جنگ عراق جنگ یک کشور 27 میلیونی با جمهوری اسلامی نبود، قضیه این بود که اتحاد جماهیر شوروی به عراق سلاح میداد، غربیها هم (فرانسه) به عراق اسلحه میدادند.
هزینه این تسلیحات نیز توسط کشورهای عربی تأمین میشد. با تشویق آمریکا، سازمان مللی که بلافاصله پس از تهاجم عراق به ایران این تهاجم را محکوم و به آمریکا مجوز حمله به عراق را داد، چند سال طول کشید که بیانیهای بدهد که عراق را محکوم سازد.
شورای امنیت سازمان ملل حاضر نبود در محکومیت عراق، قطعنامهای صادر کنند. در این فضا تنها رهبری، امام بود که وحدت ملی را حفظ میکرد و در مقابل بیگانه، حرکتها را سازماندهی میکرد و مقاومت ملی را بر اساس آموزههای دینی شکل میداد. این نکته نیز حائز اهمیت است که ارتش ایران آمریکایی بود. یعنی وقتی انقلاب پیروز شد، ما با سلاحهایی رو به رو شدیم که آمریکاییها قطعات آن را به ما نمیدادند و بعضی از عواملی که با آمریکاییها ارتباط داشتند تلاش میکردند ساختار ارتش را دچار فروپاشی کنند. شعار آنها انحلال ارتش بود. وقتی ارتش منحل شود و آنها دست به اقدام نظامی بزنند، انقلاب بدون هیچ مقاومتی سرکوب میشود. امام توانست با تکیه به اسلام، امام حسین(ع)، عاشورا و کربلا و وحدت ملی این کشور و این ملت را رهبری کند.
افکار عمومی و جامعه جهانی را منسجم کند و در مقابل همه تهدیدها و تجاوزات ایستادگی کند. در حال حاضر ما بیش از 24 سال از انقلاب اسلامی را پشت سر گذاشتیم با قدرت ایستادیم و تمام اینها نتیجه رهبریها و تدابیر امام است. جهان دوقطبی را سهقطبی کردن، جمهوری اسلامی را تشکیل دادن، در مقابل توطئهها ایستادن و در عرصه بینالمللی درخشیدن، محصول کار امام است.
انجام این کار بزرگ، مستلزم برخورداری از یک اندیشه قوی و متکی به انگیزههای قوی معنوی دینی بود که حضرت امام(ره) از آن برخوردار بودند. جایگاه عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی در اندیشه امام چگونه بود؟ عدالت در نظام سیاسی ـ اجتماعی یعنی رسیدن به حق قانونی است که با قسط فرق میکند. قسط رسیدن به حق واقعی است.
هدف نظام دینی احقاق حق واقعی است و آن جامعه آرمانی که در اسلام تعریف شده است. جامعه قائم به قسط است. «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات انزلنا مع الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط».
ما پیامبران خود را بر مبنای روشنبینی و روشنگری فرستادیم، همراه آنها کتاب (قرآن) و میزان (الگوی جانشینی است که بر اساس قرآن، پیامبر تربیتش میکند) که مردم به مرحلهای از رشد و تکامل برسند که هیچکس به حق دیگری تجاوز نکند. مجموعهای هوشمند، ارزشگرا، حقشناس، حقمدار و جامعهای که از نظر فرهنگی به مرحلهای از رشد رسیدند که هیچکس به خود اجازه تجاوز به حقوق دیگری را نمیهد، جامعهای ایدهآل است و مهمتر از جامعه مبتنی بر عدالت است. ولی در نظام سیاسی و اجتماعی، عدالت حتماً بایستی مورد توجه قرار بگیرد، چراکه آنچه که به حق واقعی میرساند، به عدالت است.
امام به دنبال این بودند که بر مبنای اسلام، حکومت اسلامی شکل بگیرد و در چارچوب حکومت اسلامی و در پرتو حاکمیت دین حقوق واقعی مردم اعمال گردد و بستر حقیقی برای تکامل انسانها به وجود بیاید و دسترسی به عرصههای تکامل میسر شود. مردم از نظر فرهنگی و فکری رشد کنند، آزادی و رفاه وجود داشته باشد، جامعه مدنی با شاخصهای فرهنگی یعنی جامعه آرمانگرا و ارزشگرا، حقمدار و خدا باور شکل بگیرد. من نارساییهای موجود در نظام اسلامی را از نظام اسلامی نمیدانم بلکه آنها را از جریاناتی میدانم که در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند و هدف آنها تخریب چهره دینی نظام است. ولی خود نظام دینی، عدالت را تأمین میکند و امام نیز مطمئن بودند که حقوق واقعی مردم در چارچوب یک نظام دینی کاملاً تأمین شود. چون وقتی نظام دینی باشد حقی که مردم در تهران دارند دقیقاً همین حق را مردم در روستاهای دور افتاده هم دارند. در نظام دینی، عدالت مساوات نیست. اما گاهی عدالت، مساوات است. مثلاً مساوات در برابر قانون عدالت است. اما همه جا مساوات، عدالت نیست. در قانون مساوات همین عدالت است. در نظام دینی هم در مقابل قانون مساوی هستند و تبعیض و فساد و شرک نباید وجود داشته باشد.
امام مجموعه آرمانهای عدالت محورانه خودشان را در چارچوب اندیشه و انگیزه دینی و نظام دینی و قانون اساسی تعریف میکردند. اما استقلال؛ که با خودکفایی و خود اتکایی تفاوت دارد. معنای خودکفایی این است که همه چیز را خودتان درست کنید و به دیگران متکی نباشید. خودکفایی به این معنا در هیچ نظامی وجود ندارد. چون امکان ندارد کشوری بتواند تمام نیازهای خودش را تأمین کند. ولی خوداتکایی به این معنا که کشوری به خودش متکی باشد که اگر روزی دروازههای دنیا به روی آن بسته شد، بتواند ادامه حیات بدهد. این یک آرمان دینی و ملی است و من معتقدم نظام جمهوری اسلامی ایران میتواند یک کشور خود اتکا باشد.
ما باید از کشورمان به مرحلهای برسیم که اگر چیزی را در کشورمان نمیسازیم اما از تکنولوژی ساخت آن بهرهمند باشیم. اگر کشوری بخواهد خوداتکایی خودش را حفظ کند حتماً این اتفاق در آن رخ میدهد. در حقیقت پایه استقلال، خوداتکایی است. اگر کشوری به خوداتکایی و در زمینههای اصلی به خودکفایی برسد میتواند مستقل باشد. حضرت امام هم بر همین امر تأکید داشتند که ما به نقطهای برسیم که به هیچ عنوان به خاطر نیاز اقتصادی به کشور بیگانه امتیاز سیاسی دهیم.
یک کشور مستقل در چارچوب منافع ملی خودش، امور خود را تدبیر میکند و با مناسباتی که با کشورهای دیگر دارد، نیازهای خود را مرتفع میسازد مناسبات عادلانه است و با کشورهای دیگر در چارچوب منافع و مصالح ملیاش تقارن و همگرایی و تعامل دارد و از نظر سیاسی مستقل است و از هیچ کشور دیگری فرمان نمیگیرد و سیاستهای خود را دنبال میکند و به لحاظ فرهنگی مستقل است. از نظر شاخصههای ملیت مستقل است یعنی دارای هویت ملی خودش است و در مناسبات اجتماعی نیز از فرهنگی دینی و ملی خود متأثر است.
* یکی از نیازهای اساسی جامعه امروز ما «وحدت» است که هم حضرت امام(ره) و هم مقام معظم رهبری بر آن تأکید بسیاری دارند. مقوله وحدت در اندیشههای امام چگونه بود؟
**در ابتدا به محورهای وحدت اشارهای میکنم. ما یک وحدت انسانی داریم که محور وحدت انسانی «مشترکات انسانی» است. (مثل حق حیات، حق استفاده از امکانات خدادادی). دیگر «وحدت جهانی» و در چارچوب منافع و مصالح دولتها ملتها است. در این چارچوب ملتها و دولتها با یکدیگر متحد میشوند و جامعه جهانی یا نظام بینالمللی به وجود میآید. محور وحدت جهانی، منافع و مصالح جهانی ملتها و دولتها است. سازمان ملل به همین دلیل شکل گرفت، منشور سازمان ملل و اعلامیه جهانی سازمان ملل بر همین اساس شکل گرفت.
عرصه دیگر وحدت، «وحدت ادیان الهی» است. به عبارتی وحدت میان ادیانی است. مجموعاً ادیانهای الهی و آیینهای اسلامی به وحدت دعوت میشوند که مشترکات بین ادیانی محور این وحدت است.
محور چهارم وحدت، «وحدت جهان اسلامی» است. جهان اسلام بر اساس مشترکات اسلام با یکدیگر متحد میشوند. یک خدا، یک پیامبر و یک کتاب و یک قبله دارند. در این وحدت تمام مسلمانان شرکت دارند و هیچ مرز جغرافیایی وجود ندارد و این وحدت امت اسلامی را شکل میدهد و رهبر اسلامی امت اسلامی را هدایت میکند.
پنجمین نوع وحدت، «وحدت ملی» است. وحدت ملی براساس مشترکات ملی شکل میگیرد و مشترکات ملی در همه کشورها میثاقهای ملی است. هر کشوری دو میثاق ملی وجود دارد. میثاق اول نظام رسمی و میثاق دوم قانون اساسی است. اتفاقاً در این وحدت ملی تمام افراد کشور با هم مشترک هستند. مسیحی و مسلمان و زرتشتی در این وحدت ملی مشترک هستند. چون وقتی مردم به نظام خاصی رأی میدهند و به قانون اساسی رأی دادند با یکدیگر متحد میشوند.
خوب حالا کسی نمیتواند بگوید که چون من به قانون اساسی فرانسه رأی ندادهام، آن را قبول ندارم و میتوانم تخلف کنم. مثلاً کسی نمیتواند قوانین رسمی فرانسه را نقض کند. پس محور وحدت ملی، میثاقهای ملی است و هیچکس به هر بهانهای که عضو هر گروه سیاسی هم باشد حق مخالفت با میثاقهای ملی را ندارد. حضرت امام(ره) روی مسأله انسانیت و مشترکات انسانی تأکید داشتند. وحدت جامعه جهانی را بر اساس مصالح و منافع جهانی مورد تأکید حضرت امام بود وحدت بین ادیانی نیز مورد تأکید و قبول حضرت امام(ره) بود. ملت ما در مقابل اهانت به حضرت عیسی دفاع میکند. وحدت جهان اسلامی نیز مورد تأکید امام بود. چرا امام فرمان مرگ سلمان رشدی را صادر کرد، علت آن بود که حضرت امام به وحدت جهان اسلام معتقد بود و امت اسلامی را امتی واحد میپنداشت. در هر کجای دنیا هر کسی به هر کدام از ارکان اسلامی توهین کند، اهانت به جهان اسلام تلقی میشود. خطابههای حضرت امام قبل از پیروزی انقلاب اسلامی خطاب به جامعه جهانی و کل مسلمانان ناشی از همین وحدت جهان اسلامی بوده است. امام وحدت ملی را نیز قبول داشتند چون حضرت امام به جمهوری اسلامی رأی دادند و فرمودند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه بیش و خود ایشان بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند. پس کسی که بنیانگذار جمهوری اسلامی باشد خود به میثاقهای ملی وفادار است. پس همه باید به میثاقهای ملی وفادار باشند حضرت امام قانون اساسی را تأیید کردند و مردم هم به آن رأی دادند. بنابراین هر دو میثاق ملی کشور ما با نظر امام و با رأی مردم شکل گرفته است. به اعتقاد من حضرت امام(ره) جزو شخصیتهای فرهنگی و سیاسی بود که در حوزههای مختلف محورهای وحدت را شناسایی میکردند و در همان کانون یک وحدتی را متناسب با آن شکل میدادند. پس پیامبر نوین دعوت به گونههای مختلف وحدت، حضرت امام(ره) بودند.
* آقای دعاگو! قدری هم در مورد سیره و ویژگیهای شخصیتی حضرت امام(ره) بگویید. مهمترین ویژگیهای شخصیتی حضرت امام چه بود که ایشان را به عنوان یک شخصیت برجسته جهانی مطرح نمود؟
** یکی از بزرگترین ویژگیهای حضرت امام(ره) تکیه ایشان به خدا بود. توکل و اعتمادی که ایشان به خدا داشتند، باعث شد که امام با تکیه به خداوند بتوانند در مقابل همه قدرتها بایستند. به عبارت دیگر من اعتقادم این است که در اندیشه و جان حضرت امام هیچ فدرتی از قدرتهای بزرگ جهانی جایگاه نفوذی نداشته است و امام با اتکا به خداوند توانست در مقابل همه قدرتهای جهانی بایستند.
حضرت امام همه قدرتهای جهانی را محکوم میکرد و این حرکت امام هر چند از نظر سیاستمداران عجیب بود ولی حضرت امام این مواضع را ادامه دادند و در نهایت به پیروزی هم رسیدند. در واقع روحیه بزرگ خداوند به ایشان این ظرفیت را داده بود که با اتکای به خداوند در مقابل همه قدرتهای جهانی ایستادگی نماید. به نظر من حضرت امام هیچ جریان و مسألهای را برای رضایت خداوند ترجیح نمیدادند، یعنی اگر تشخیص میدادند که انجام امری تکلیف شرعی ایشان است هیچ مانعی در مقابل ایشان نمیتوانست مقاومت کند. دومین ویژگی حضرت امام انگیزه اندیشه و روحیه انقلابی حضرت امام بود، امام در آن سن و سال بالا دارای اندیشهای کاملاً جوان بود. انگیزه انقلابی داشت و روحیه انقلابی داشت. اما در این سن و سال بالا بسیار پر انرژی و انقلابی بود و هر روزی که از انقلاب میگذشت حضرت امام با اندیشه و روحیه قویتر جریان انقلاب را هدایت و رهبری میکرد. از مسائل دیگر قاطعیت حضرت امام بود. امام اگر به یک تصمیم میرسید با سرعت و قدرت عمل میکرد و در مقام اداره کشور امام یک عنصر قاطع و شجاع بود و پس از مشورت و تصمیمگیری در مقام عمل بسیار قاطع بود و قاطعیت در عمل از ویژگیهای شخصیتی و از رموز موفقیت حضرت امام بود. از دیگر ویژگیهای حضرت امام این بود که به هیچ عنوان اهل رودربایستی و ملاحظه کاری با هیچ فرد و جریانی نبود. کشور را با رودربایستی و ملاحظهکاری نمیتوان اداره کرد. امام ملاحظهکاری با کسی نداشت. به عنوان مثال در مورد آن روحانی سادهلوح امام هیچ ملاحظهکاری انجام نداد. اگر در آن مورد حضرت امام ملاحظهکاری میکرد شاید کشور امروز با خطرات جدیتری مواجه گردیده بود.
* چگونه میتوان از اندیشههای حضرت امام برای مقابله با تهدیدات و توطئههای استکبار جهانی بهره برد؟
** پروژه جهانیسازی این همان چیزی است که من خدمت شما عرض کردم. یعنی آمریکا میخواهد بر جامعه جهانی مسلط شود و بر این سه محور اصلی حکومت نماید (سیاست، اقتصاد و تکنولوژی). حالا کشوری که با آمریکا مخالفت نماید آمریکا در پی براندازی آن نظام خواهد بود. یکی از راههای براندازی، کودتای سیاسی است که از آن به کودتای نامرئی هم یاد میشود. یعنی براندازی از طریق افکار عمومی. ابزار براندازی هم تشکلهای سیاسی است که آمریکا در کشورهای جهان سوم میسازد و آنها را حمایت مالی، سیاسی و تبلیغاتی میکند. یک سری از این تشکلها روزنامه بیرون میدهند و یک سری حوزههای اقتصادی را در اختیار میگیرند و میثاقهای ملی را آماج حملات خود قرار میدهند.
با هستههای دینی مقاومت مقابله میکنند و به اندیشه دینی تعرض میکنند تا انگیزه نزدیک شدن به تفکر دینی را در افکار عمومی تخریب نمایند. قانون اساسی را نیز تخریب میکنند. این گروه راهکارشان این است که اولاً اعلام میکنند که ما به قانون اساسی وفادار هستیم و به اسلام هم وفادار هستیم و در نتیجه سوگند وفاداری یاد میکنند. نفوذ میکنند و عرصههای حاکمیت را در اختیار میگیرند و شروع میکنند به ناراضی تراش کردن، یعنی تمام عرصهها را تخریب میکنند و فقر و فساد و تورم را گسترش میدهند و افکار عمومی را از نظام ناراضی میکنند و آنگاه میگویند ساختار سیاسی نظام و ساختار قانون اساسی ایراد دارد و افکار عمومی را آماده تغییر قانون اساسی و ساختار سیاسی نظام میکنند و بحث رفراندوم را مطرح میکنند و همه این قضایا را هم تحت عنوان اصلاحات پیش میبرند. یعنی با شعار اصلاحات و مردمسالاری پروژه کودتای سیاسی را پیش میبرد. امروز کاری که آمریکا انجام میدهد در حقیقت همین است.
اینها وقتی در داخل آماده براندازی میشوند و اگر با هستههای مقاومت روبهرو شدند، از آن طرف آمریکا شروع میکند به تهدید کردن و آن تهدیدها به این جریان برانداز کمک میکند و اگر کشور تسلیم شود که خوب ولی اگر تسلیم نشد موج تبلیغات و تهدیدات دشمن تشدید میشود.در ایران بعد از دوم خرداد 76 دشمن چنین نقش و نقشهای را دنبال کرده است. البته مردمسالاری همان جمهوریت نظام است و شعار سیاسی نیست. مردمسالاری یعنی اینکه نظام با رأی مردم شکل بگیرد و ادامه پیدا کند.
تمام نظام با رأی مردم شکل گرفته و قانون اساسی، خبرنگاران رهبری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی تماماً با رأی مردم شکل گرفته است. ولی متأسفانه در یک مقطعی مردمسالاری را به شعار تبدیل میکنند و هدف آنها القای این نکته است که مردم احساس کنند نظام مردمسالار نیست. شعار آزادی را مطرح میکنند که مردم احساس کنند آزادی وجود ندارد. در مورد اصلاحات هم به همین صورت، شعار آن را مطرح میکنند که مردم احساس کنند نظام فاسد است و قانون اساسی آن نیز کارآیی ندارد، پس باید راهکار دیگری پیدا کرد و نظام را اصلاح کرد. در حقیقت این نوع اصلاحات هم نوعی براندازی است. این طرحی است که آمریکا دارد. من معتقدم برای مقابله با این قضیه ما باید از عرصههای حکومتی ارتجاعزدایی بکنیم. مثلاً سکولارها که معتقدند دین از سیاست جداست، حضور غیر قانونی در نظام دینی یافتهاند. وقتی کسی معتقد است دین از سیاست جداست و از سکولاریزم دفاع میکند حضور او در حاکمیت نامشروع است و به همین دلیل اگر ما از عرصههای حکومتی و ملی ارتجاعزدایی کنیم تا حدودی به نتیجه خواهیم رسید و به این بازی خروج از حاکمیت هم پایان بدهیم. کسی اگر واقعاً میخواهد از حاکمیت خارج شود که برود و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. شما یقین بدانید اگر همه اینها بدون استثناء فردا صبح بگویند ما نیستیم، نظام این قدرت را دارد که ظرف مدت بسیار کوتاهی تمام عرصهها را سازماندهی نماید چرا که قبلاً هم مشابه این اتفاق افتاده است. مگر نمایندگان مجلس و اعضای دولت در انفجار هفتم تیر به شهادت نرسیدند؟ ولی در یک کوتاهی همه چیز بازسازی گردید. مگر رئیسجمهور و نخست وزیر [شهیدان رجایی و باهنر] با هم به درجه شهادت نائل نشدند، خوب بلافاصله با رأیگیری شکل حکومت بازسازی گردید. من معتقدم که ما نباید ناز کسی را بکشیم. چرا که واقعاً سکولارها از حاکمیت جدا شوند، مردم جشن ملی خواهند گرفت، جشن تاریخی خواهند گرفت. از این طرف هم ما باید وحدت ملی را در چارچوب میثاقهای ملی حفظ کنیم. وحدت دینی را بر محور اسلام حفظ کنیم و به انگیزه و آرمانهای انقلابی متکی باشیم و پشت سر رهبری دینی حکومت کنیم و با تکیه بر اندیشههای حضرت امام تهدیدها را خنثی کنیم.
وقتی دشمن ببیند ملت ما یکپارچه است و ملت در مقابل تهدیدات او مقاومت میکند و توطئههای سیاسی او در کشور ما کار ساز نیست، تهدیدهای سیاسی و نظامی دشمن فروکش میکند. این تهدیدها مربوط به این است که یک عده سکولار در داخل کشور که یک مجموعه سیاسی مردمی هستند، هر روز یک شعار میدهند و آمریکاییها فکر میکنند در ایران پایگاهی دارند و شروع میکنند ایران را تهدید کردن.
من معتدم اگر اینها، از حاکمیت حذف شوند و آمریکا متوجه شود که در ایران پایگاهی ندارد، این تهدیدها تمام میشود. آمریکا هم قدرت اینکه حمله نظامی بکند ندارد و حداقل تا سه چهار سال آینده توان حمله نظامی به کشور دیگری را ندارد و مسأله بعد اینکه حمله نظامی آمریکا زمانی کارساز خواهد بود که اتفاق در کشور مورد هجوم بیفتد و اول اینکه وحدت ملی کشور از بین برود و دوم اینکه در آن کشور درگیری و جنگ داخلی به وجود بیاید و مسأله دوم اینکه از نظر سلاح و امکانات ضعیف باشد سلاحهای تهاجمی یا تدافعی نداشته باشد، سازمان رزمی قابل اتکا نداشته باشد. اطلاعات سیاسی و نظامی دقیقی هم بایستی از کشور مورد تهاجم داشته باشد و ملت آن کشور نیز بایستی انگیزه دینی قوی نداشته باشند و از آمریکا هم چندان ناراضی نباشند، در آن صورت آمریکا میتواند موفق شود. من معتقدم اگر ما تکیه کنیم بر قانون اساسی و اگر در مقابل جریان برانداز با قدرت با سیستم تهدیدهای خارجی به طور کامل متوقف میشود و آمریکا هم هیچ زمانی در حمله نظامی به ایران موفق نخواهد بود چونکه هر چه آمریکا امروز امکانات پیدا کند از مجموعه امکاناتی که کشورها در سالهای قبل به عراق دادند که به ایران حمله کند بیشتر نخواهد بود. ملت ما همانگونه که در آن آزمون سربلند بیرون آمد اگر دوباره هم آمریکا بخواهد حمله کند که البته تنها میماند قطعاً نتیجهای جز شکست کامل نخواهد داشت.
* با تشکر از شما برای وقتی که در اختیار سیاست روز قرار دادید.
** منهم سپاسگزارم.