تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۸۶ - ۱۱:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۰۵۹۶

جامعه،‌ دموکراسی و مبارزات فمینیست‌ها


حمیدرضا جلائی‌پور

در هیچ‌یک از جوامع مدرن واقعاً موجود، مردم از جنبه‌های گوناگون به طور برابر زندگی نمی‌کنند. اما به قول الکسی دوتوکویل «میل به برابری» یکی از خصایص اساسی جوامع مدرن بوده و هست. به همین دلیل، ما در دوران مدرن شاهد انواع جنبش‌های اجتماعی متعارف و متأخر (که هر کدام به نحوی هدفشان رفع نابرابری و تبعیض اقتصادی، یا سیاسی، یا قومی، یا مذهبی، یا نسلی، یا جنسیتی یا ترکیبی از اینها است) بوده و همچنان نیز هستیم. یکی از این جنبش‌ها، جنبش‌های زنان است که برای کسب موقعیت برابر زنان در عرصه عمومی و خصوصی مبارزه می‌کنند.

جامعه ایران در تاریخ معاصر و مدرن یکصدساله‌اش نیز شاهد جنبش‌های اجتماعی برابری‌خواهانه (و آزادیخواهانه) بوده و هست که زنان بخشی از حاملان مبارزات بوده‌اند. هم‌اکنون بخشی از فمینیست‌های ایرانی که برای برابری حقوقی زنان و مردان مبارزه می‌کنند، با توجه به تغییرات بزرگ اجتماعی و فرهنگی که در زندگی زنان به وجود آمده است، 1 شرایط این مبارزه را خیلی مساعدتر از گذشته می‌دانند. لذا در یکی دو سال اخیر بخشی از فمینیست‌های ایرانی یکی از راهبردهای مبارزاتی خود را، همچون جوامع غربی، ارتقای مبارزات فمینیستی از یک حرکت حاشیه‌یی به یک «جنبش مستقل زنان» تغییر داده‌اند. هدف من در این مقاله ارزیابی انتقادی از تغییر راهبرد مذکور (از طریق مقایسه شرایط جوامع غربی با جامعه ایران) است.

مقایسه جوامع

تاریخ دویست ساله جوامع غربی شاهد مبارزات فمینیستی بوده است، اما فمینیست‌ها بخشی از نیروهای تشکیل‌دهنده جنبش‌های سراسری دموکراتیک (لیبرالی) و جنبش‌های کارگری (سوسیالیستی) بوده‌اند. در واقع پدیده «جنبش مستقل زنان» در جوامع غربی از 1960 به بعد بود که به تدریج در جوامع غربی شکل گرفت و بخشی از مطالبات آنها (مثل برخورداری زنان از امکانات برابر در عرصه عمومی) مورد توجه احزاب، نهادهای مسوول و دولت قرار گرفت. جامعه کنونی ایرانی در مقایسه با جوامع غربی حداقل از پنج جنبه ذیل متفاوت است.

1- جوامع غربی از دهه شصت قرن بیستم از لحاظ جامعه‌شناسی وارد «تیپ جدیدی» از جامعه شدند که جامعه‌شناسان از آن تحت عنوان جوامع «پسانوسازی» یاد می‌کنند. جنبش‌های مستقل زنان در غرب در شرایط مساعد جوامع «پسانوسازی» رخ دادند. حال چرا جوامع مذکور برای جنبش‌های مستقل زنان مساعد بوده‌اند؟ در جوامع نوسازی شده یکی از انگیزه‌های قوی مردم اهداف مادی (مثل رفع کمبودهای غذایی، مسکونی، بهداشتی و درمانی) است؛ در صورتی که در جوامع پسانوسازی بخش قابل توجهی از مردم به کیفیت فرامادی زندگی توجه نشان می‌دهند و جامعه‌یی انسانی‌تر که فضای بازتری برای استقلال افراد (اعم از زن و مرد) و انعطاف‌پذیری نقش‌ها، بیان‌های متفاوتی از خود دارند، ایجاد می‌کنند. به تعبیری دیگر جوامع غربی در نتیجه چالش‌های نوسازی (مانند صنعتی شدن، شهری شدن، بوروکراتیزه شدن، دموکراتیزاسیون) توانایی‌های بهتری برای بقا، امید به زندگی و سطح بالای صحت و سلامت شهروندان به دست آورده است. البته این توانایی‌ها به قیمت اقتدار عقلانیت و رفتار ابزاری و یکه‌تازی علم و تکنولوژی تمام شد. اما در جامعه پسانوسازی از اقتدار خشک مذکور کاسته شده و زمینه برای عقلانیت و رفتار ارزشی و انسانی‌تر فراهم شده است. 2 برای مثال در جامعه پسانوسازی ممکن است برای خانواده هسته‌یی بحران‌های جدی درست شود اما زمینه برای رشد «خانواده مدنی» در برابر خانواده مرد‌سالار دوران نوسازی فراهم‌تر است.

در جامعه ایران، اگرچه بخش‌های محدودی از شهرهای بزرگ در معرض ویژگی‌های جامعه پسانوسازی قرار دارد اما بخش‌های قابل توجهی از این جامعه همچنان با فرآیندهای جامعه در معرض نوسازی دست و پنجه نرم می‌کنند. به عبارت دیگر هنوز بخش چشمگیری از جامعه ایران درگیر ابعاد و کمبودهای مادی زندگی است و زمینه برای ارتقای ابعاد کیفی زندگی به خوبی جان نگرفته است.

2-‌‌ «جنبش‌های مستقل زنان» در شرایطی در جوامع غربی رخ داد که این جوامع وارد مرحله «تحکیم دموکراسی» شده بودند، در حالی که جامعه ایران در مرحله «گذار به دموکراسی» قرار دارد. به بیان دیگر جنبش‌های مستقل زنان در حالی در جوامع غربی رخ داد که شرکت در این جنبش‌ها برای هوادارانش هزینه‌های سنگینی در بر نداشته است.

انتزاعی که از سه مرحله دموکراسی‌خواهی شده به شرح ذیل است. 3 مرحله اول مرحله «تمهید دموکراسی» است. در این مرحله منظور فقط تحقق مقدمات ساختاری لازم برای دموکراسی (مثل رشد شهرنشینی، رشد طبقه متوسط جدید، نفوذ و گسترش گفتمان دموکراسی در برابر اقتدارگرایی) نیست بلکه آمادگی «عاملیتی» و «فعالیتی» شهروندان نیز مدنظر است، یعنی تا چه اندازه شهروندان منفعل دیروز، برای تغییر وضعیت نابرابر و پیگیری «حقوق» تحقق نیافته خود، آماده فعالیت شده‌اند، چقدر خود را آگاه کرده‌اند و سازمان داده‌اند. به بیان دیگر تا زمانی که شهروندان منفعل در زمین‌های بازی و تمرین دموکراسی (منظور شرکت در جلسات بحث و گفت‌وگو، فعالیت جمعی و مدنی، تشکل‌یابی سیاسی، گروه‌های خودیاری برای کمک به اقشار در معرض تبعیض) فعالیت نکنند جامعه همچنان در روند دموکراسی در مرحله اول درجا می‌زند.

مرحله دوم مرحله «گذار به دموکراسی» است. در این مرحله به جای تاکید بر فعال شدن شهروندان در جامعه مدنی بر عملکرد و چالش‌های نخبگان سیاسی در جامعه سیاسی تاکید می‌شود. در این مرحله اینکه چگونه نخبگان دموکراسی‌جو می‌توانند اقتدارگرایان را راضی یا مجبور به پذیرش قواعد دموکراسی کنند (مثل تن دادن به انتخابات منصفانه، پذیرش رقابت حزبی و...) از کشوری به کشوری متفاوت است (که موضوع بحث ما نیست). نکته ظریف اینکه حرکت جنبش‌های اقشاری و مستقل در چنین وضعیتی می‌تواند پرهزینه باشد. زیرا اقتدارگراها در حکومت دست بالا را دارند و زیر بار برابری، خصوصاً برابری جنسیتی نمی‌روند. جامعه ایران به تعبیری پس از پیروزی انقلاب اسلامی 1357 وارد این مرحله گذار شده است. خصوصاً دوران اصلاحات (1384 ـ 1376) دوره‌یی بود که آشکارا چالش‌های مرحله دوم دموکراسی‌خواهی را در سطح نخبگان جامعه سیاسی نشان داد. اما در این مدت نه انقلابیون دوران انقلاب و نه اصلاح‌طلبان نتوانستند با تصویب قوانین لازم (حداقل در حد دو قانونی که خاتمی وعده آن را داده بود) جامعه ایران را وارد مرحله تحکیم دموکراسی کنند.

مرحله سوم مرحله تحکیم دموکراسی است. گذار به دموکراسی بدون فرآیندهای تحکیم دموکراسی می‌تواند با یک کودتا یا با تبلیغات یک گروه شارلاتان یا اقتدارگرایی گروه‌های ذی‌نفع به وضعیت پاپولیسم یا اقتدارگرایی سیاسی بازگردد. در مرحله تحکیم دموکراسی از تثبیت حداقل پنج فرآیند سخن می‌گویند. اول اینکه روند دموکراسی‌جویی در نهادهای مدنی متوقف نشود و شهروندان زمینه‌ها و تمرین دموکراسی را ترک نکنند وگرنه اقتدارگرایی از در بیرون می‌رود و از پنجره بازمی‌گردد. دوم اینکه نظام رقابتی حزبی تثبیت شود وگرنه حتی گروه‌های دموکراسی‌خواه که در جریان «گذار به دموکراسی» به نام دموکراسی روی کار آمده‌اند، می‌توانند به حاملان اقتدارگرایی تبدیل شوند و دیگر پایین نیایند. سوم اینکه عرصه اقتصادی جامعه باید عرصه رقابت آزاد و قانونی باشد. در غیر این صورت رانت‌خواران می‌توانند احزاب سیاسی را بخرند. چهارم تثبیت بوروکراسی دولت است. شایسته‌سالاری، قانونمند کردن و غیرایدئولوژیک کردن امور اداری از ویژگی‌های اساسی این بوروکراسی بزرگ دولتی است. در غیر این صورت هر گروه سیاسی که بر حکومت مسلط می‌شود از فردای پیروزی ماشین اداری دولت را (از رئیس تا آبدارچی) تغییر می‌دهد و بوروکراسی به جای اینکه محلی برای تراکم تجربه‌ها و کارشناسان باشد، لانه‌یی برای باندهای سیاسی می‌شود که خدمتی هم به مردم ارائه نمی‌دهند ولی سر ماه حقوق خود را از بودجه عمومی می‌گیرند. پنجم، فرآیند حاکمیت قانون است. اگر در مرحله اول میزان آمادگی شهروندان فعال و در مرحله دوم نحوه چالش نخبگان دموکراسی‌خواه و اقتدارگرا از عوامل تعیین‌کننده دموکراسی‌خواهی است در مرحله سوم حکومت قانون عامل محوری است. بدین‌معنا که حکومت به قوانینی التزام داشته باشد که مخالف حقوق بشر نباشد و مبتنی بر امتیازات ویژه به نفع یک گروه یا یک شخص نبوده و توسط قضات بی‌طرف و مستقل از حاکمان اعمال شود. جنبش مستقل زنان در شرایط جوامع غربی مبارزه می‌کردند که جامعه وارد مرحله تحکیم دموکراسی شده بود. لذا روشن است که هزینه‌های سنگینی به فمینیست‌‌‌ها تحمیل نمی‌شد.

3- جنبش مستقل زنان در شرایطی در جوامع غربی در جریان بود و هست که «گفتمان‌های دموکراسی‌خواهی» بازار پررونقی داشت. به عنوان نمونه نقد دموکراسی پارلمانی، تاکید بر عرصه عمومی نقد و بررسی که از دخالت قدرت‌های اقتصادی، سیاسی و فرقه‌یی آزاد باشد، تاکید بر دموکراسی‌های مشورتی، دموکراسی‌ گفت‌وگویی و عاطفی و گفتمان‌های دموکراسی را غنی کرده است. ظریف اینکه در غرب به خاطر غنای گفتمان‌های دموکراسی‌خواهی می‌توانند دموکراسی پارلمانی را یک دموکراسی مردانه بدانند. اما در جامعه ایران بخشی از نهادهای رسمی در دولت و بخشی از نهادهای قدرتمند بخش میانی جامعه حتی در مقابل دموکراسی پارلمانی مقاومت می‌کنند.

4- غیر از سه تفاوت فوق ویژگی‌های اختصاصی جامعه ایران نیز مهم است که به دو ویژگی آن اشاره می‌کنم. ویژگی اول اینکه در ایران دولتی عظیم، نفتی، امنیتی، ‌تبلیغاتی و مذهبی به تدبیر امور مردم می‌پردازد و در تمام سپهر‌های زندگی (از فعالیت اقتصادی گرفته تا نحوه لباس پوشیدن تا اینکه در مجالس تحریم اموات مردم چه کسانی صحبت نکنند) نقش تعیین‌کننده‌ دارد. در هیچ‌کدام از جوامع غربی که میزبان جنبش‌های مستقل زنان بوده، با چنین دولتی عظیم‌الجثه روبه‌رو نبوده‌ایم. ویژگی دوم این است که فرهنگ عمومی مردم ایران یک «فرهنگ ناموسی» است. عده زیادی از مردم تحت تأثیر این فرهنگ هستند، فرهنگی که «مرد» را حافظ اصلی زنان می‌داند، گویی زنان قادر نیستند بدون حمایت پدر یا برادر یا همسر بر روی پای خود بایستند؛ گویی زنان طعمه‌هایی بالقوه برای مردان نامحرم‌اند. در حالی که در فرهنگ فمینیستی (خصوصاً نوع اصلاح‌طلب آن) اصل بر این است که زنان همچون مردان می‌توانند بر روی پای خود بایستند و از حقوق و موقعیت خود دفاع کنند. اما متأسفانه طرفداران فرهنگ ناموسی فمینیست‌‌‌ها را به بی‌قیدی به نوامیس مردم متهم می‌کنند. حتی ایرانیانی که بیش از سه دهه است در جهان پسانوسازی آمریکا زندگی می‌کنند همچنان تحت تاثیر این «فرهنگ ناموسی» هستند. از این رو پیشبرد برابری حقوق زن و مرد در چنین فرهنگی کار ساده‌یی نیست. مخالفان مبارزات فمینیستی برای مقابله خود هم از امکانات دولت عظیم‌الجثه برخوردارند و هم امکانات زیادی برای تحریک «فرهنگ ناموسی» آن هم به نام مذهب در اختیار دارند.

نتیجه

1- به میزانی که جامعه ایران در معرض نوسازی قرار گرفته شرایط جامعه برای مبارزات فمینیستی آماده شده است. اما همچنان که ذکر شد ویژگی‌های کنونی جامعه ایران (در مرحله پسانوسازی نبودن، در مرحله پیشادموکراسی بودن، در شرایط مقابله مستمر اقتدارگراها با دموکراسی پارلمانی، دولتی عظیم‌الجثه که از نفت تغذیه می‌کند و فرهنگ ناموسی یا مرد‌سالار) بستری برای مبارزات فمینیستی در چارچوب حرکت اصلاحی و عمومی کشور هست ولی بستر مناسبی برای اینکه راهبرد مبارزات فمینیستی به «جنبش مستقل زنان» تغییر کند نیست.

2- جوامعی که وارد مرحله تحکیم دموکراسی شده‌اند به تدریج به ساختارهایی مجهز می‌شوند که جامعه بدون اینکه اساس و بنیانش تهدید شود می‌تواند میزبان جنبش‌های اجتماعی، مانند زنان، باشد و مطالبات آنها را با هزینه‌های کمتری پاسخ دهد. اما جامعه‌یی که در مرحله گذار به دموکراسی است متاسفانه از سوی مخالفان قدرتمند دموکراسی به جنبش‌های برابرطلب برچسب برانداز زده می‌شود و هزینه‌های سنگینی را برای فمینیست‌‌‌های آزادیخواه و برابری‌طلب تحمیل می‌کند.

3- تا ورود جامعه ایران به مرحله تحکیم دموکراسی، فمینیست‌‌‌های ایرانی به جای تاکید بر «استقلال‌ جنبش زنان» می‌توانند بر مطالباتی تاکید کنند که با شرایط جامعه ایران تناسب بیشتری دارد مانند دفاع از تامین اجتماعی و بیمه زنان خانه‌دار، استقلال اقتصادی زنان، نقد خانواده مردسالار، حضور زنان در سلسله مراتب مدیریتی، استفاده برابر از امکانات تفریحی، حضور فزاینده آنها در سپهرهای علمی ـ آموزشی، هنری ـ فرهنگی، تقویت نهادهای مدنی و گروه‌های خودیاری و کمک‌رسان به زنان آسیب‌دیده. فمینیست‌‌‌ها تا ورود جامعه ایران به مرحله تحکیم دموکراسی به عنوان مثال می‌توانند به جای پروژه سنگین و غیرقابل عمل ایجاد یک جنبش مستقل از فرصت‌های انتخاباتی استفاده کنند. هر یک سال یا دو سال یک بار بیش از چهل تا شصت درصد زنان در انتخابات مختلف در ایران شرکت می‌کنند بدون اینکه مطالبات مشخص زنان در این انتخابات‌ها مورد توجه قرار گیرد و فمینیست‌‌‌های ایرانی همچنان از این فرصت‌های انتخاباتی غفلت می‌کنند. باز به عنوان مثال زنان در تعداد انبوهی از خانواده‌های ایرانی بیش از پنجاه سال زحمت مسوولیت‌های سنگین خانواده (و حتی جامعه را) به دوش می‌کشند اما در آخر عمر چون بیمه نیستند برای ادامه زندگی خود در مقابل بچه‌هایی که خودشان بزرگ کرده‌اند تحقیر می‌شوند و فمینیست‌‌‌های مستقل‌اندیش اساساً این نیاز اساسی جامعه ایران را مورد توجه قرار نمی‌دهند. فمینیست‌‌‌ها می‌توانند با دولت و مجلس (به رغم امتناع آنها) وارد تعامل و گفت‌وگوی انتقادی شوند و مطالبات مذکور را پیگیری کنند. در غیر این صورت باید توجه داشته باشند که قدرت خیابانی دولت از قدرت خیابانی فمینیست‌‌‌ها بیشتر است. تا ورود جامعه ایران به مرحله تحکیم دموکراسی قدرت اجتماعی فمینیست‌‌‌های ایرانی به قدرت مبارزات مستقل آنها نیست بلکه به حرکت آنها در چارچوب مبارزات فراگیر و سراسری دموکراسی‌خواهی در ایران است. در غیر این صورت ویژگی‌های کنونی جامعه ایران شرایطی را ایجاد کرده که می‌تواند حرکت آزادیخواهانه و برابری‌طلبانه فمینیست‌‌‌های ایرانی را به جای اینکه به سطح یک «جنبش مستقل زنان‌» ارتقا دهد به سطح فعالیت‌های رادیکال یک فرقه سیاسی نیمه پنهان تقلیل دهد.  

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات