سیاست خارجی در آمریکا، میدان مانور دائمی برای روسای جمهوری این کشور است. اکثر رؤسای جمهوری آمریکا دوران آخر زمامداری خود را با یک مانور گسترده در صحنه بینالمللی به پایان میبرند. آنان تلاش میکنند تا با انجام این مانور ضعفهای دوران حاکمیت خویش را بپوشانند.
ابعاد مانورها در هر یک از دهههای اخیر متوجه کشورهای خاصی بوده است. مثلا در دوران جنگ سرد عمدتا شوروی و اروپای شرقی مرکز ثقل فشارهای جهانی آمریکا بوده است،اما در طول سالهای اخیر بویژه با پایان یافتن جنگ سرد میان شرق و غرب، غایت تلاشهای سیاسی آمریکا متوجه خاورمیانه و از همه مهمتر متوجه جمهوری اسلامی ایران است.
در اینکه چرا چنین چرخشی در سیاست خارجی آمریکا به وجود آمدهاست دلایل زیادی را میتوان برشمرد که از جمله میتوان به انزوای رقبای این کشور در جهان و ورود قدرتمندانه ایران به صحنه بینالمللی اشاره کرد. زمامداران کاخ سفید پس از پایان یافتن جنگ تحمیلی با نقش تازهای از ایران در صحنه بینالمللی روبهرو هستند، نقشی که در دورههای گذشته کمتر امکان ایفای آن فراهم میشد.
بنابراین سران کاخ سفید میدان وسیعتری را برای تنش با ایران به وجود آوردند که شامل تبلیغات در خصوص احتمال هستهای شدن ایران، مخالفت باروند به اصطلاح صلح خاورمیانه حمایت از گروههای صلح مبارز، نقض حقوق بشر و... میشود وبا شکست در این عرصهها به میدانهای جدید روی میآورند. اگرچه حضور گسترده نظامی آمریکا در خلیجفارس که در این روزها به اوج خود رسیده است، به بهانه بحران سیاسی اخیر در عراق صورت گرفته است و حتی ممکن است در سایه این حضور تغیییراتی در حاکمیت این کشور پدید آید اما تردید نیست که هدف نهایی آمریکا رویارویی با انقلاب اسلامی ایران است. البته این رویارویی لزوما به برخورد نظامی نمیانجامد بلکه ایجاد سایهای است تا در پناه آن اهداف دیگر دنبال گردد. بنابراین در مجموع میتوان گفت یک بعد این حضور به مسائل داخلی آمریکا برمیگردد. به این صورت که در پشت تصمیمات اخیر کلینتون در منطقه خاورمیانه این هدف خوشبینانه نهفتهاست که در صورت تمکین کشورهای منطقه، معادلات انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا به نفع او تغییر خواهد کرد و در این مرحله کلینتون حتی به تمکین عراق به عنوان قدم اول راضی است. زیرا همین مقدار نیز نزد افکار عمومی آمریکا و غرب پیروزی بزرگی برای او محسوب خواهد شد و میتواند تاحدودی ناکامیهای دوران ریاست جمهوری خود را جبران نماید.
و بعد دیگر این لشکرکشی نظامی مربوط به حضور قدرتمندانه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان است. البته از آنجا که در مسائل سیاسی هرگز نمیتوان به یک یا چند تحلیل و دلیل محدود بسنده کرد، برای این حضور نظامی اهداف دیگری را نیز میتوان بر شمرد. بویژه نقش صهیونیستها در کاخ سفید را نمیتوان نادیده انگاشت. حرکت قطار سازش در خاورمیانه متوقف شده و دولتهای عربی به تبع آنچه در غزه و اریحا میگذرد (اوضاع داخلی فلسطین بحرانیتر شده است ورژیم صهیونیستی دوباره نیروهای نظامی خود را درناحیه غزه مستقر ساخته است) نرمش وانعطاف گذشته را در قبال تلآویو کنار میگذارند ورژیم اشغالگر قدس مقاومت ایران، سوریه و لبنان را منشاء ایجاد چنین تحولی میداند و لذا سران رژیم صهیونیستی و آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که در صورت ادامه وضعیت موجود، آنها یکی از برگهای برنده خود را از دست خواهند داد.
همچنین میتوان به شکست طرح مهار دوجانبه ایران و عراق از سوی آمریکا ونیز موفقیتهای ایران در عرصههای اقتصادی و سیاسی اشاره کرد.
و سرانجام گفتنی است که اساسا بازیهای سیاسی مربوط به فرار دختران و دامادهای صدام به اردن نیز به منظور زمینهسازی جریانات اخیر شکل گرفته است.
به هر حال مسئولان سیاست خارجی باید هوشیارانه مراقب اوضاع منطقه باشندو قدرتمندانه از منافع جممهوری اسلامی ایران دفاع نمایند. که رایزنیهای سیاسی میان ایران، سوریه و ترکیه در هفته جاری نیز موید همین هوشیاری است.