تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۷:۴۳  ، 
کد خبر : ۲۱۰۶۵۹

گستره فرهنگ سیاسی در گفتمان توسعه سیاسی


«فرهنگ سیاسی Political culture » یکی از مفاهیم اساسی در ارزیابی، شناخت، تحلیل و توصیف مقوله نوسازی، رشد و توسعه سیاسی محسوب می‌شود که بتازگی وارد قلمرو مباحث علوم اجتماعی بویژه رواشناسی سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی گشته و جایگاه رفیعی در مطالعات مربوط به سیاست‌های مقایسه‌یی را از آن خود کرده است. بطور مشخص فرهنگ سیاسی به عنوان بخشی از فرهنگ عمومی؛ مجموعه ارزش‌ها، باورها و ایستارهای سیاسی یک ملت است که نگرش و جهت‌گیری آنان نسبت به پدیده قدرت، حکومت، سیاست و نظام سیاسی شامل خواستها و تکالیف متقابل مردم و حکومت را تبیین می‌کند.
مجموعه ارزش‌ها، باورها و ایستارهای سیاسی اجزا و ارکان اساس «فرهنگ سیاسی» محسوب می‌شوند که در طول حیات سیاسی یک ملت متأثر از عوامل جغرافیایی، شرایط تاریخی، نظام دینی، اعتقادی و ایدئولوژیکی، ساختار سیاسی ـ اجتماعی، آداب و رسوم و سنت‌های سیاسی ـ اجتماعی موجود شکل گرفته و تقویت می‌گردد و سپس در فراشد درازمدت جامعه‌پذیری سیاسی با شیوه‌های متنوعی اعم از مستقیم، غیرمستقیم، پنهان و آشکار، به وسیله عاملانی نظیر خانواده، گروههای همسال، نهادهای آموزشی ـ تربیتی، نهادها و اتحادیه‌های صنفی، طبقات اجتماعی ـ اقتصادی، احزاب سیاسی و گروههای ذینفوذ، رسانه‌های جمعی و در نهایت تماس مستقیم با ساختار سیاسی در یک کنش متقابل؛ کسب، تداوم و نهادینه گشته و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد.
ویژگی عوامل تشکیل‌دهنده و کیفیت جامعه‌پذیری سیاسی فرهنگ سیاسی از طرفی زمینه‌های تفاوت و تمایز فرهنگ‌های سیاسی را آماده ساخته و از طرفی چارچوبی مناسب برای درک ثبات، دگرگونی، توسعه سیاسی و یا توسعه نیافتگی نظام‌های مختلف سیاسی را فراهم نموده است. تا آنجا که رهیافت‌های مختلفی شامل کارکردگرایی، سیستمی، مارکسیستی، نئومارکسیستی و فرامادیگری به فراخور ایمان به میزان نقش‌آفرینی فرهنگ سیاسی در نظام‌های سیاسی با ارایه مفاهیم، چارچوب‌های نظری و یافته‌های خاص خود در تحلیل و ارتباط آن با توسعه و دگرگونی سیاسی کوشیده و عقاید متنوعی را ابراز داشته‌اند. به استثنای متفکران سنت‌گرایی مارکسیستی بیشتر شارحان نامدار فرهنگ سیاسی بر این باورند که تحقق توسعه سیاسی ارتباط نزدیکی با عناصر قالب در فرهنگ‌های سیاسی دارد.
این نوشتار با توجه به مفروض فوق بر آن است تا سه فرضیه ذیل را بررسی و اثبات کند:
1 ـ فرهنگ سیاسی مهمترین عامل تعیین‌کننده الگوهای رفتار سیاسی یک ملت است. الگوهایی که نقشی مهم در تحدید و یا گسترش اندیشه دموکراسی دارد.
2 ـ تحدید یا گسترش اندیشه دموکراسی ارتباط مهمی با قوام‌یافتگی، پویایی و کارآمدی و یا در مقابل شکنندگی، ناکارآمدی و شکست نهادهای مشارکتی دارد.
3 ـ ایجاد توسعه سیاسی و استقرار دموکراسی با نهادها، لوازم و ملاحظات مرتبط با آن، مستلزم تحول فرهنگی در سه حوزه باورها، ساخت قدرت و الگوهای رفتار سیاسی به نفع گسترش فرهنگ سیاسی مشارکتی است.
فرهنگ سیاسی
بحث فرهنگ و یا به عبارتی فرهنگ عمومی شامل ارزشها، هنجارها، و نظام اعتقادی مشتمل بر سنت‌ها، آداب و رسوم، مذاهب، ایدئولوژیها، تشریفات مذهبی، میراث و زبان و کلیه عادتها یا دیدگاههای مشترک یک ملت برای نگاه به واقعیات و مناسبات اجتماعی، از مباحث قدیمی و در عین حال رایج در علوم اجتماعی محسوب می‌شود. (1) اما مفهوم فرهنگ سیاسی با اجزا و ویژگی‌هایی که برشمردیم از سابقه چندانی در علوم سیاسی برخوردار نبوده و رشد و گسترش بررسی آن تا به این حد، تنها در سایه مطالعات جدید رشته سیاست‌های مقایسه‌یی میسر گشته است. هرچند گسترش مفهوم آن به چگونگی عمل یک ملت و نظام باورهای آن مستلزم ورود به قلمرو مباحث فلسفه سیاسی است که در این صورت چه در آثار فیلسوفان گذشته و چه در نوشته‌های اندیشمندان جدید در هر دو حوزه فکری غربی و اسلامی می‌توان به جست‌و‌جوی آن پرداخت. (2)
1 ـ مفهوم فرهنگ سیاسی
به هر صورت مفهوم امروزی فرهنگ سیاسی، مرتبط با مطالعات سیاست‌های مقایسه‌یی را نخستین بار «هردر» ابداع کرده است. (3) با این وجود هیچیک از پژوهشگران این رشته به اندازه «گابریل آلموند» در رشد و اعتلای آن سهیم نبوده‌اند. او بسادگی بیان می‌دارد «هر نظام سیاسی شامل الگوی خاصی از جهتگیریها به کنش سیاسی است. من فکر می‌کنم که بهتر است، این الگو را فرهنگ سیاسی بدانیم» (4) پس بنابراین آلموند فرهنگ سیاسی را «الگوی ایستارها، سمتگیریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام» (5) تعریف می‌کند. به تقلید از او «سیدنی وربا» بر این نظر است که «فرهنگ سیاسی از نظام اعتقادی تجربی، نمادهای معنی‌دار و ارزشهایی که نشان‌دهنده کیفیت انجام اقدام سیاسی‌اند، تشکیل می‌یابد» (6) و به گمان «لوسین پای» مجموعه ایستارها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی نظم و معنی می‌دهد و فرضیه‌ها و قواعد تعیین‌کننده حاکم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص می‌کند.» (7)
2 ـ تشکیل، تداوم و انتقال فرهنگ سیاسی
به این ترتیب پژوهشگران سیاست‌های تطبیقی اصطلاح فرهنگ سیاسی را به مجموعه‌یی از سمتگیریهای یک ملت نسبت به اهداف سیاسی و روندهای اجتماعی مرتبط می‌سازند. اینکه سمتگیریها چگونه پدید می‌آید و به چه شیوه‌هایی نهادینه گشته و تداوم می‌یابد، مستلزم توجه به سهمقوله اساسی ارجحیت‌های سیاسی، عوامل تشکیل‌دهنده فرهنگ سیاسی و در نهایت جامعه‌پذیری سیاسی و فرایند انتقال فرهنگ سیاسی است که خود این عوامل ریشه‌های اصلی تفاوت‌ها و تمایزات فرهنگ‌های سیاسی در جوامع مختلف محسوب می‌گردند.
الف: رجحانهای سیاسی و خرده فرهنگ‌های سیاسی
مقصود از «ارجحیت‌ها و یا رجحانهای سیاسی» درک اولویت‌هایی است که مردم یک جامعه در نگرش به قدرت، حکومت و مسائل سیاسی برای خود قایلند. مسلما همه مسائل سیاسی برای همه مردم جامعه به یک اندازه حیاتی نبوده، در زندگی سیاسی آنان مؤثر نمی‌باشد و یا اینکه ممکن است همه مردم یک جامعه واحد پدیده قدرت و سیاست را به یکسان مورد توجه و. ارزیابی قرار ندهند و یا حتی در صورت نگرش یکسان برداشت مشترکی از آن در ذهن خود متبادر نسازند. (8) غفلت از این مسأله پژوهشگران را از درک مفهوم ظریفتری به نام «خرده فرهنگهای سیاسی» محروم می‌سازد که به اعتقاد بسیاری از جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی، امروزه پایه و علل بسیاری از اعتراضات، مبارزات، انقلاب‌ها و جنبش‌های سیاسی اجتماعی در درون هر کدام از نظام‌های سیاسی قرار گرفته است. اعتراضاتی که همواره ارزش‌ها و باورهای حاکم را به مبارزه طلبیده‌اند.
ب: عوامل تشکیل‌دهنده و تقویت‌کننده فرهنگ سیاسی
مجموعه عوامل تشکیل‌دهنده فرهنگ سیاسی شامل موقعیت جغرافیایی، شرایط تاریخی، نظام اعتقادی، ساختار سیاسی و سنت‌های سیاسی دومین عامل تعیین‌کننده جهت‌گیریهای سیاسی یک ملت محسوب می‌شوند. مسلماً عامل سرزمینی و موقعیت ژئوپلتیکی هر کشور از بابت هجوم بیگانگان و متعاقباً اختلاط و اختلاف نژادها و رشد قومیت‌ها و خرده فرهنگ‌های رقیب عامل تخریب‌کننده یکپارچگی ملی محسوب می‌شوند و از طرفی مقاومت احتمالی ساکنان این مناطق نیز در روحیه ستیزه‌جویی و یا بیگانه‌ستیزی آنان مؤثر واقع می‌شود. همچنین از نظر تاریخی یورش بیگانگان و تسلط برخی قبایل و تغییر مستمر خاندانها و سلسله‌ها و یا غلبه سیاسی ـ ایدئولوژیکی برخی از گروههای قدرت بر ساختار سیاسی به وسیله انقلاب، کودتا و نظایر این اتفاقات ممکن است، بازتاب‌های متفاوتی از قبیل مقاومت، ستیز، خشونت، بیگانه‌ستیزی و یا در مقابل تسلیم، اطاعت، فرمانبرداری، ترس، سیاست‌گریزی، بیگانه‌پرستی و تفرق را بر ساختار فرهنگ سیاسی یک ملت تحمیل نماید. (9)
نقش دین و باورهای دینی بویژه ایدئولوژی به مفهوم امروزی بر شکل‌دهی فرهنگ سیاسی غیرقابل انکار است. گذشته از رسالت همه ادیان الهی (در هدایت بشر به رستگاری)، برخی از عناصر غالب در دین و یا تفسیر شده به وسیله متولیان دینی چون دنیاپذیری یا دنیاگریزی، اطاعت و تبعیت یا مداخله و مشارکت، تساهل و مدارا یا خشونت و ستیزه، عدالت و مساوات یا نابرابری و تبعیض، عقلانیت و علم یا خرافه و تقدیر و بالاخره وحدت دین و دولت یا استقلال این دو از هم می‌تواند تأثیرات متفاوتی بر فرهنگ سیاسی جامعه برجای بگذارد. (10)
به نظر می‌رسد که میزان تأثیر ساختارهای اجتماعی ـ اقتصادی، شامل بافت و ترکیب جمعیتی و قومیتی، ساختار طبقاتی، اقتصاد و سیستم معیشتی بر شکل‌دهی ارزش‌ها، باورها و گرایش‌های سیاسی مردم جامعه کمتر از سایر موارد یاد شده نباشد. اساساً تقسیم جوامع به روستایی و شهری، صنعتی و کشاورزی با استناد به سطح آموزش و معیارهای آموزشی مبین این واقعیت است که جوامع شهری، صنعتی و پیشرفته در مقایسه با جوامع روستایی به دلیل کسب آگاهی فزاینده مردم از نظام سیاسی و شناخت جایگاه خود در فرایندهای آن همواره با تعدد گروههای سیاسی و اجتماعی خواهان افزایش مشارکت سیاسی و دخالتی در روند تصمیم‌گیریهای سیاسی مواجهه بوده‌اند که خود این عوامل پیش‌فرض‌های ایجاد و تقویت فرهنگ سیاسی مشارکتی محسوب می‌شوند. (11)
از میان همه عوامل تشکیل‌دهنده فرهنگ سیاسی، نقش ساختار قدرت و حکومت به مراتب چشمگیرتر به نظر می‌رسد. میزان این تأثیرگذاری در حدی است که علناً برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا سیاست و حکومت را نه تنها تقویت‌کننده بلکه مهمترین عامل تشکیل فرهنگ سیاسی بدانند. نویسنده کتاب «قدرت سیاسی و ماشین دولتی» در این زمینه می‌نویسد «یکی از مهمترین پدیده‌های اجتماعی معاصر، افزایش نقش سیاست در زندگی مادی و فرهنگی انسان است. سیاست بر اقتصاد... ایدئولوژی، فرهنگ، اخلاق، خانواده، سبک زندگی و تمامی جنبه‌های حیات اجتماعی اثر می‌گذارد. به تصویر درآوردن حیات اجتماعی و عملکرد یک ملت بدون مطالعه ماهیت سیاست ابداً کامل نیست. (12) اریک فروم نیز در کتاب‌ «گریز از آزادی» ریشه‌های بی‌تفاوتی، گوشه‌گیری، خلوت‌گزینی، جامعه‌گریزی، از خود بیگانگی، عصیان و سایر معضلات روحی شهروندان امروزی را در سیاست و اقتصاد سیاسی جست‌و‌جو می‌کند. (13) به هر صورت ماهیت و دامنه اختیارات دولت و حکومت از بابت میزان دخالت در زندگی فردی و مناسبات اجتماعی تشکیل فرهنگ سیاسی خاصی را طلب می‌کند.
ج: جامعه‌پذیری سیاسی
جامعه‌پذیری سیاسی سومین عاملی است که ضمن حفظ و دگرگونی فرهنگ‌های سیاسی به ایستارهای سیاسی افراد یک جامعه شکل داده و شخصیت سیاسی آنان را هویدا می‌سازد. بطور مشخص جامعه‌پذیری سیاسی فرآیند مستمر یادگیری است که به موجب آن افراد ضمن آشنا شدن با نظام سیاسی از طریق کسب اطلاعات و تجربیات به وظایف، حقوق و نقش‌های خویش خصوصاً وظایف سیاسی، در جامعه پی می‌برند. در این فرآیند ارزشها، ایستارها، نهادها، اعتقادات، آداب و رسوم ... از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد. امکان دارد در جریان این انتقال تغییرات و یا تعدیلهایی نیز صورت پذیرد. (14) خانواده، گروههای همسال، نهادهای آموزشی (تربیتی ـ دینی)، اتحادیه‌های صنفی، احزاب و گروههای سیاسی، گروههای ذینفوذ، رسانه‌های گروهی و در نهایت تماس مستقیم با ساختار سیاسی مهمترین کارگزاران جامعه‌پذیری سیاسی محسوب می‌شوند که با شیوه‌های آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم دست به کار انتقال انگاره‌های فرهنگ سیاسی هستند.
فراشد اجتماعی کردن و تطبیق فرد با ارزش‌های رایج سیاسی که در نخستین مرحله با برانگیختن حس اعتماد وی شروع می‌شود یا ممکن است در راستای حفظ ثبات نظام سیاسی باشد و یا برعکس زمینه‌های لازم برای انجام تغییرات سیاسی موردنیاز آن را فراهم سازد. جامعه‌پذیری سیاسی معطوف به حفظ ثبات سیاسی که امروزه در قالب جامعه‌شناسی مدرن بویژه «نظریه حمایت اجتماعی» پارسونز و استون و «نظریه دموکراسی با ثبات» هری اکستین مورد مطالعه قرار گرفته، در تلاش است تا حفظ ثبات در یک نظام سیاسی را براساس رفتار سیاسی (حمایتی) فرد و تطابق بین الگوهای جامعه‌پذیری، فرهنگ و نظام سیاسی تحلیل نماید. که انجام آن می‌تواند حافظ موقعیت و برآورنده‌ هدف‌های خاص طبقه حاکم باشد و اما جامعه‌پذیری سیاسی معطوف به تغییر چه براساس عقاید ماکس وبر ناشی از نزاع مداوم گروهها بر سر منافع کمیاب جامعه باشد و یا به گمان «ریچارد فلکس» ریشه در تربیت مختلف افراد جامعه داشته باشد و یا به قول «کارمانهایم» برآمده از تفاوت‌های اساسی بین نسلهای مختلف باشد، نیازمند زمینه‌های مساعدی است که فراهم ساختن این زمینه‌ها برعهده عاملان جامعه‌پذیری سیاسی است. (15)

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات