تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۸  ، 
کد خبر : ۲۱۱۲۰۷
گفت‌وگو با دکتر عماد افروغ

وحدت حوزه و دانشگاه

پژمان شقاقی / علی‌اصغر قاسمی اشاره: بیست و هفتم آذرماه سالروز شهادت حجت‌الاسلام دکتر مفتح در نخستین سال‌های استقرار نظام جمهوری اسلامی روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفت. با این همه علیرغم گذشت قریب به بیست سال هنوز اما و اگرهای بسیاری در مورد امکان وجود چنین وحدتی موجود است. به همین مناسبت گفتگویی با یکی از صاحبنظران دانشگاهی انجام شده که از نظر خوانندگان می‌گذرد.

* جناب آقای دکتر افروغ ضمن تشکر از این که وقتتان را در اختیار ما قرار داده‌اید، بعنوان اولین سؤال بفرمایید که پس از گذشت 20 سال از وقوع انقلاب اسلامی با عنایت به این که وحدت روحانی و دانشگاهی نقش مؤثری هم در وقوع انقلاب اسلامی داشته وحدت حوزه و دانشگاه و طلبه و دانشجو را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ـ پاسخ سؤال شما بستگی به این دارد که ما وحدت را چگونه تعریف کنیم و در سلسله بحث‌هایی که در مورد وحدت صورت گرفته کدام بحث را ردیابی کنیم. در بحثی که من قبلاً تحت عنوان سؤال‌ها و چالش‌های اساسی وحدت حوزه و دانشگاه داشته‌ام، این سؤال‌ها و چالش‌ها را به چند دسته تقسیم‌بندی کرده‌ام و چندین رویکرد در مورد وحدت را احصاء کرده‌ام که فکر می‌کنم یک اشاره به این رویکردها بکنیم و بعد به سؤال حضرتعالی پاسخ بدهم.
یک رویکرد، رویکرد سیاسی ـ اجتماعی است. یک وحدت، وحدت سیاسی اجتماعی است اخلاقی است، راهبردی است، استراتژیک است، این که روحانی و دانشجوی ما تا چه اندازه همسو هستند، تا چه اندازه وحدت جهت دارند، وحدت مقصد دارند، بعنوان یک پدیده اجتماعی و سیاسی بیرونی نگاه می‌کنیم به این قضیه، یک وقتی هست ما به سطوح دیگری از وحدت توجه داریم که این‌ها را به چهار سطح وحدت معرفتی، وحدت ایدئولوژیک، وحدت ساختاری و وحدت مبتنی بر تقسیم کار، تقسیم می‌کنیم. به لحاظ بعد اول من فکر می‌کنم متأُسفانه هر چه که به فضای جدید نزدیکتر می‌شویم، آن وحدت عاطفی، وحدت اخلاقی، وحدت سیاسی و اجتماعی بین روحانیون و دانشگاهیان کمرنگ‌تر شده است.
رویکرد حضرت امام هم بیشتر حول و حوش همین رویکرد اول است. یعنی اصلاً دیدگاه امام بیشتر یک دیدگاه سیاسی، اجتماعی است. وحدت موردنظر امام بیشتر یک وحدت عاطفی و اخلاقی است امام بعنوان یک امر واقعی و تاریخی از آن یاد می‌کنند و بعد ریشه‌یابی می‌کنند عواملی را که در واقع به اختلاف بین حوزه و دانشگاه دامن می‌زنند. اما چهار رویکرد دیگر یعنی معرفتی، ساختاری، ایدئولوژیک و مبتنی بر تقسیم کار؛ در مورد وحدت معرفتی بحث بر سر این است که حوزه و دانشگاه هیچ‌وقت نمی‌توانند با هم وحدت داشته باشند برای این که مبانی معرفتی و روش‌شناسی‌شان کاملاً متفاوت است. این به نظر من یک حرف بی‌بنیاد و بی‌ریشه است و حتی اندیشه‌سوزتر از وحدت ساختاری است و در واقع پشتوانه نظری برای وحدت ساختاری فراهم می‌کند.
قرار هم نیست که حوزه و دانشگاه از مبانی معرفتی واحد و روش‌شناسی معرفتی واحد برخوردار باشند. به هر حال حتی پوزیتویسم (اثبات‌گرایی) و تجربه‌گرایی ابتناء دارد بر یک مبانی که تجربی نیست یعنی آنجا هم یک آمیختگی وجود دارد بین معرفت‌های مختلف، ضمن این که در حیطه‌های مختلف شناختی، ما با یک وحدت معرفتی روبه‌رو نیستیم. ما معمولاً یک نوع کثرت‌گرایی معرفتی داریم اما نه از نوع کثرت‌گرایی که هیچ‌گونه تداخلی با هم نداشته باشد شاید ما یک کثرت‌گرایی تداخلی داشته باشیم یعنی شما هیچ روش‌شناسی تجربی را سراغ ندارید که از ابتدا تا انتها تجربی باشد. ابتدایش حداقل بر یک مبانی است و آن مبانی تجربی نیستند حتی متافیزیکی هستند. نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم که به درازا کشیده می‌شود و از پاسخ به سؤال‌های دیگر شما بازمی‌مانیم.
* به نظر شما در واقع این وحدت معرفتی نه امر لازم است نه امر ممکن؟
** بله ممکن نیست، لازم هم نیست. هر دو را من قبول دارم.
* پس در واقع شاید این اختلاف در مبانی معرفتی یکی از چالش‌های اساسی باشد که می‌تواند موفقیت‌هایی برای هر دو حوزه به ارمغان بیاورد؟
** البته لازمه رشد علم هم همین است. ببینید یک بحث مهمی که از طرف بعضی‌ها مطرح می‌شود این است که چون حوزه بیشتر با روش ارسطویی و منطق صوری و فلسفی دارد به قضیه نگاه می‌کند و دانشگاه بیشتر تجربه‌گرا است و منطق غیرصوری را دنبال می‌کند و توجه به ماده دارد هیچگاه نمی‌توانند با هم به وحدت برسند. این حرف، حرف گزافی است چون که خود تجربه‌گرایی هم مبتنی بر یک سری پیش‌فرض‌هایی است که تجربی نیست و همین‌طور در روش‌شناسی. حوزه هم این طور نیست که بیگانه با تجربه باشد. امروزه سه نوع وحدت را ذکر می‌کنند. یکی وحدت معرفتی یعنی همه معرفت‌ها باید از یک روش‌شناسی واحد تبعیت بکند که یک امر باطلی است و قابل قبول نیست. یکی بحث کثرت‌گرایی است. یعنی کاملاً باید مجزا از هم باشند، بیگانه از هم باشند. یک بحث هم کثرت‌گرایی تداخلی است.
یعنی برغم این که کثرتی وجود دارد، تداخلی و بده‌بستانی هم وجود دارد که دیدگاه مقبول همین دیدگاه سوم است. بنابراین بحث این است که چون وحدت معرفتی نیست و تفاوت معرفتی وجود دارد، پس اختلاف بین حوزه و دانشگاه برمی‌گردد به این اختلاف معرفتی؛ در مورد روش‌اش هم همین است. اما مسأله سوم مسأله روحیه معرفتی است. گفته می‌شود که حوزه معلومات و یافته‌های خودش را مقدس‌ می‌داند و اجازه نمی‌دهد که قرائت‌های مختلفی مطرح شود، در حالی که در دانشگاه ما شاهد این هستیم که یک مقداری با روحیه نقد بیشتر سازگاری وجود دارد؛ نقدپذیرتر است، ببینید این هم جای بحث دارد. واقعاً ما که خودمان دانشگاهی هستیم می‌دانیم که اصلاً چیزی که در دانشگاه‌های خودمان ما را رنج می‌دهد فقدان اجماع علمی است و با سرقت‌های علمی و... و تخلف‌های علمی هیچ برخورد شایسته‌ای نمی‌شود.
به عبارت دیگر به راحتی نقد در دانشگاه پذیرفته شده نیست. کافی است که شما علیه این جو پوزیتویستی غالب قد علم کنید. می‌بینید که، همه دست به دست هم می‌دهند و بسیج می‌شوند.
ضمن این که در حوزه، روحیه نقد و نقادی حداقل در چارچوب‌های پذیرفته شده در ارائه مطالب و در انتقال دانش خیلی بیشتر از دانشگاه است، چون با مباحثه همراه است. قداستی هم که در حوزه مطرح می‌شود به علم داده نمی‌شود بلکه به افراد داده می‌شود. معتقد هستند این افراد چون با اخلاق یک نوع آمیختگی‌هایی دارند دارای یک قداستی می‌شوند، اما خود علم قداستی ندارد خود من ندیدم قداست به علم را در حوزه.
البته یک نکته‌ای هم هست چون به هر حال علم دینی است شاید این پسوند دینی بودن علم باعث قداست بشود یا تا حدی موجه باشد که علم دینی مقدس باشد. اما اگر واقعاً قداست علم دین موجه نیست قداست‌های کاذبی که در دانشگاه‌ها مطرح می‌شود توجیه آن به کجا برمی‌گردد؟ این که گفته می‌شود این‌ها تئوری‌های قوی هستند که روی آنها کار شده و نتیجه سال‌ها زحمت هستند همین قداست است مگر قداست چه جوری است؟ این نوعی قداست‌گرایی نیست؟
البته به موقع خودش اشاره خواهم کرد که در حوزه از چه چیزی رنج می‌برند، منتهی این مسأله روحیه معرفتی که گفته می‌شود در دانشگاه خیلی بازتر برخورد می‌کنند و حوزه بسته‌تر هستند، به نظر من زیاد موضوعیت ندارد و من مواردی ندیده‌ام.
* بحث قداست را مطرح کردید، سخن این است که در حوزه مبانی قداست دارد ولی در دانشگاه مبانی می‌تواند یکباره زیر و رو شود. حوزه‌ها پیش‌فرضی دارند که آن را بعنوان امور قدسی در نظر گیرند؟
** ببینید این حرف ظاهرش قشنگ است ولی وقتی وارد جزئیاتش می‌شوید، اگر از شما بخواهند که نمونه‌هایی را بگویید آنوقت شما چه نمونه‌هایی را ذکر می‌کنید؟
* در مورد بحث وجود خدا بعنوان مثال.
** یعنی وجود خدا بحث نمی‌شود، اتفاقاً عمیقترین بحث‌ها در مورد اثبات خدا و رد خدا در آنجا بحث می‌شود. چندین برهان اقامه می‌شود. مثلاً برهان جوهری و سایر برهان‌ها که حالا نمی‌خواهیم وارد بحث آنها بشویم. بحث‌های زیادی در حوزه داریم.
* یعنی واقعاً شیوه بحث در آنجا به این صورت هست که اگر به این نتیجه برسند که خدا نیست، قبول کنند؟
** یعنی شما می‌گویید یک اصلی را پذیرفته‌اند و بعد بحث‌های استدلالی در خدمت آن اصل پذیرفته شده است. یعنی بیشتر می‌گویید در خدمت آن کلام هستند؟ نه اینطور نیست. واقعاً اینطور نیست یعنی اگر اطلاعات می‌داشتید که از نزدیک در حوزه‌ها چه می‌گذرد. البته من نمی‌خواهم بگویم که همه حوزه‌ها چنین است، همه روحانیون اینچنین هستند. ولی این که بیاییم یک قضاوت کلی راجع به آنها بکنیم و همه را یکجا کنار بگذاریم، به نظر من این امر موجهی نیست. در حالی که شما متقابلاً می‌بینید دانشگاه هم برای خودش یک قداست‌هایی و یک امور مقدسی دارد. اگر ما بیاییم در ارزش‌شناسیمان و در سلسله مراتب ارزشیمان بگوییم که خدا مرتبه اول ارزش است، حال آن موجه است که قداست داشته باشد، اما در دانشگاه نگاه می‌کنید و می‌بینید یک چیزهایی مقدس می‌شود، که اصلاً هیچ توجیهی ندارد.
یک دفعه فلان‌ آقا مقدس می‌شود، فلان روش مقدس می‌شود مگر شما به راحتی می‌توانید علیه این حرف بزنید، طرد می‌شوید. واقعاً می‌خواهم بگویم این قداست را صرفاً به معنای خاصش نبینید. البته در مورد حوزه نقدهایم را خواهم گفت، مثلاً در مورد خود حوزه یکی از مسائلی که به هر حال در همان رویکرد اول قرار می‌گیرد مسأله تحجر است. تحجر یکی از آسیب‌ها و آفت‌هایی است که می‌تواند سراغ حوزه بیاید، تحجر یک ابزارگرایی است یعنی ابزارها تقدس پیدا می‌کنند، و در حوزه بعضاً براساس کتاب و سنت استنباط‌هایی صورت گرفته که مبتنی بر یک سری پیش‌فرض‌هایی است که این پیش‌فرض‌ها می‌تواند قابل خدشه باشد. ممکن است در این موضوع زمان و مکان دخالت داده نشده باشند و به آن شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی متحول که می‌تواند روی موضوع اثر بگذارد و عوض بشود دقت خاصی نشده باشد.
اما آیا همه حوزه‌ها دچار آفت تحجر شده‌اند؟ این همان حوزه‌ای است که از درونش امام خمینی هم بیرون می‌آید و امام خمینی همان است که می‌گوید زمان و مکان را در موضوع باید دخالت داد. ضمن این که پایبند به فقه سنتی هم هست، منتهی به شدت هشدار می‌دهد نسبت به تحجر و بزرگترین آفت حوزه را تحجر می‌داند که تحجر نوعی ابزارپرستی است. ابزارپرستی یعنی من فهم خودم را بعضاً مقدس بدانم. قطع‌نظر از آن متدولوژی و مفروضاتی که در پس این فهم است.
منتهی من دارم عرض می‌کنم در کنار این موج و جریاناتی که هست و واقعاً نمی‌شود کتمانش کرد یک جریان دیگری هم هست. جریان دیگری هم بوده، همواره بوده که به هر حال یک چالشی را هم از درون با هم داشته‌اند. مثل بحث‌هایی را که علامه طباطبایی در مورد فلسفه داشته‌اند و بعد مخالفت‌هایی که از درون حوزه با تدریس فلسفه ایشان می‌شد، همین طور با تدریس فلسفه امام می‌شد.
من اینها را نمی‌خواهم منکر بشوم، منتهی این دید کل‌گرایی توأم با نوعی اوهام غلط است، این خیال که همه حوزه این چنین است صحیح نیست. در مورد دانشگاه هم همین طور است، در دانشگاه هم ما می‌بینیم که در کنار آن رویکرد کلاسیک و جا افتاده رویکردهای انتقادی دیگری هم وجود دارد، تازه آنها هم مشکل دارند. همان طور که امام هم مشکل داشت یعنی آن فقه معهود و مصطلح امام را آزار می‌داد. امام فقه جدیدی را می‌خواستند مطرح کنند که پایبند به فقه سنتی بود اما موضوع، موضوع دیگری بود.
* آقای دکتر به نظر شما اگر هم حوزه و هم دانشگاه علیرغم تفاوت‌هایی که در مبانی معرفتی‌شان، هم نگاه انسان‌شناسانه‌شان و هم نگاه ایدئولوژیک، با یکدیگر دارند، فصل مشترکی تحت عنوان نگاه نقادانه هر یک از آنها به مبانی معرفتی خودشان در نظر بگیریم، آیا می‌توانیم از این روش برای تقویت وحدت بین حوزه و دانشگاه استفاده کنیم؟
** ببینید من کلاً بحثم این است که در مورد حوزه و دانشگاه نمی‌شود که حوزه و دانشگاه را از یکدیگر جدا ببینیم. اینها دو نهاد آموزشی هستند که به لحاظ تاریخی دوشادوش هم پیشرفت کرده‌اند. خوب البته روی همین قضیه هم یک نقدهایی وجود دارد. در غرب از درون کلیسا دانشگاه بیرون آمد. یعنی کلیسا تبدیل به دانشگاه شد، متفاوت با کشور ما با آن تاریخچه خاصش، مبانی فلسفی و نظری‌اش.
حالا من نمی‌خواهم وارد تاریخچه‌اش بشوم، اما می‌بینیم که یک نهاد داریم به نام حوزه، یک نهاد داریم به نام دانشگاه. تحول در یکی که نمی‌تواند بدون تحول در دیگری باشد. ببینید در آنجا کلیسا تبدیل می‌شود به دانشگاه و دیگر مشکلی وجود ندارد؛ مشکلش منتفی می‌شود، اما در ایران چون اینها دو نهاد هستند و مدعی هم هستند و ادعای بعضاً متداخلی دارند ما باید در طراحی استراتژی خودمان توجه به این دو موضوع داشته باشیم.
نمی‌توانیم بعنوان دو نهاد کاملاً مجزای معرفتی روش‌شناسی، کاربردی، راهبردی نگاه بکنیم. باید یک نوع همکاری بین اینها وجود داشته باشد. بخشی از این همکاری همان است که امام انگشت روی آن گذاشت یعنی اخلاقی، عاطفی، این که هم‌جهت باشید، هم‌موضع باشید، به هر حال مقصدتان یکی باشد، مقصدتان حکومت اسلامی باشد و... اما به هر حال این بحث‌های اجتماعی پشتوانه معرفتی می‌خواهد. پشتوانه معرفتی آن کدام است من وارد آن بحث‌ها می‌شوم.
در بحث معرفتی بحث بر سر این است که حوزه و دانشگاه باید روش‌شناسیشان یکی باشد یعنی اگر دانشگاه روش اثبات‌گرایی دارد حوزه هم باید روش اثبات‌گرایی داشته باشد و چون معتقد است که روش اثبات‌گرایی حق است می‌گوید که حوزه باید بیاید و خودش را با دانشگاه وفق بدهد. این مستقر است در دیدگاهشان، این حرف، حرف خیلی پوچ و بر خلاف ظاهر قشنگش اندیشه‌سوز است و وجه تئوریک دیدگاه ساختاری را تبلیغ می‌کند.
در مورد وحدت ایدئولوژیک هم چند تعبیر وجود دارد، یک تعبیر این است که اصلاً علم دانشگاه باطل است چون بر پایه هوا و هوس است چون بر پایه امر غیر الهی بنا نهاده شده است، اما حوزه مقدس است برای این که بر پایه یک سری بنیادهای معرفتی خاص، هستی‌شناسی خاصی استوار است. یعنی اصلش بر تقوی است نه هوا و هوس. تعبیر دیگر اختلافی است که معمولاً تحت عنوان وحدت روشی مطرح می‌شود. در این تعبیر بحث این است که دانشگاه‌ها یک امر دیگری را دنبال می‌کنند منتهی یک روکشی را تحت عنوان روش‌شناسی اثباتی روی خود کشیده‌اند. تعبیر آخر هم بحث این است که اصلاً مقصدها و هدف‌ها فرق می‌کند در دانشگاه هدف تسلط بر طبیعت است و در حوزه تقرب ‌الی‌الله، رسیدن به خدا. خوب اینجا نقدهای زیادی را می‌شود وارد کرد.
واقعاً نمی‌توان گفت که اولاً اسلام در همه حیطه‌ها حرف برای گفتن دارد، ثانیاً آنچه در دانشگاه‌ها اتفاق افتاده یک امر غیرقدسی و غیرمقدس است یا آنچه که در حوزه اتفاق افتاده مقدس است. من این دیدگاه را هم افراطی می‌دانم اما این که هدف‌های جداگانه‌ای را دنبال می‌کند هم می‌تواند درست باشد هم می‌تواند درست نباشد. می‌تواند این امر طبیعی باشد می‌تواند طبیعی نباشد، به شرط این که ما این بحث را ببریم در محور آخر مطرح کنیم.
قرار هم نیست اینها اهدافی که دنبال می‌کنند یکسان باشد. دانشگاه نیروی انسانی متناسب با نیازهای کشور تربیت می‌کند. الزاماً مطلوب هم نیست که حوزه در دانشگاه اهداف یکسانی را دنبال بکنند اما می‌توانند در ذیل اهداف غایی واحدی هر دو با هم تقسیم کار داشته باشند. هر دو یک همکاری متقابل بینشان باشد. این را من در دیدگاه آخر می‌گویم.
بحث وحدت ساختاری این است که همانطور که زمانی حوزه همه کار می‌کرده یعنی آن عالم حوزوی آزمایشگاه شیمی هم داشته بزرگان علمی ما مثل ابن‌سینا، زکریا، هم علوم دینی و هم علوم دقیقه را می‌خواندند و اصلاً علوم دو چیز جدا نبودند. الان باید برویم به سمت یک نوع ادغام. یا دانشگاه را در حوزه ادغام کنیم یا حوزه را در دانشگاه یا هر دو را در یک نهاد ثالث. این رویکرد هم با توجه به تقسیم کار و پیچیدگی علوم امری است که اصلاً ضرورت زمانی و مکانی را لحاظ نکرده است.
این هم امر مطلوبی نیست، حداقل در کوتاه‌مدت امکانش هم نیست. اما در مورد رویکرد تقسیم کار، من فکر می‌کنم جوابمان را باید در محور آخر دنبال کنیم. باید بین حوزه و دانشگاه یک تقسیم کاری وجود داشته باشد. چند تعبیر در تقسیم کار وجود دارد. من احساس می‌کنم جوابمان را باید در این دیدگاه دنبال کنیم. در فلسفه تعلیم و تربیت یک بحث داریم تحت این عنوان که اهداف تعلیم و تربیت را باید از دین گرفت یا حداقل از اموری خارج از علم گرفت.
اصلاً شما دایره‌المعارف بریتانیکا را نگاه بکنید دایره‌المعارف بریتانیکا در مورد فلسفه تعلیم و تربیت می‌گوید جامعه مسیحی غایت‌ها و بایدهایش را از دین مسیحیت می‌گیرد. بحث ما هم این است که بایدها و نبایدها و غایت‌های آموزشیمان را که متولی آن فلسفه تعلیم و تربیت است از دین بگیریم، از اسلام بگیریم، چون جامعه ما یک جامعه مذهبی و اسلامی است.
در جامعه‌ای که بسیاری از ضوابطش را دین مشخص کرده و این دین بسیاری از روابط مربوط به نهادهای اجتماعی را معین می‌کند، خوب بایستی غایات را از اسلام بگیریم. من می‌گویم چون حوزه با دین و کتاب سر و کار دارد این بخش فلسفه تعلیم و تربیت را بسپاریم به حوزه. حوزه استنباط غایی داشته باشد یعنی آن غایات آموزشی را تهیه کند براساس همان منابعی که در اختیار دارد ابزار رسیدن به این اهداف و غایات در اختیار دانشگاه قرار دهد و دانشگاه در ذیل این جهان و غایات اصلی آموزشی به فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی بپردازد.
این امر معقولی است. علم و دانشگاهی باید در خدمت یک غایتی باشد. خود حضرت امام(ره) هم می‌فرمودند که این علوم مقدمه معرفه‌الله هستند، مقدمه رسیدن به معرفت خدا هستند. بنابراین اینها آیه هستند، آیه‌ای از آیات خدا، نشانه‌ای از نشانه‌های خدا، پس مقدمه هستند. خودشان فی‌نفسه نمی‌توانند هدف داشته باشند یعنی نمی‌توانند فی نفسه واجد ارزش باشند.
این یک دیدگاه است. دیدگاه دیگر که در تقسیم کار مطرح شده است می‌گوید ابتناء علوم دانشگاهی بر علوم تجربی است یا حداقل با علوم تجربی سر و کار دارد. چون علوم تجربی ابتناء بر یک مبانی متافیزیکی دارد که از صنف تجربه نیست. این مبانی می‌تواند فلسفی باشد یا دینی باشد. باز استخراج این مبانی متافیزیکی و دینی را به حوزه واگذار کنیم. آنگاه علم براساس این مبانی محدوده خاص خودش را پیدا می‌کند.
هر یک از اینها ابتناء بر یک سری پیش‌فرض‌هایی دارد که غیرقابل اثبات بوده یا اثباتش در جای دیگر است. ما این مبانی را از حوزه بگیریم و در اختیار دانشگاه قرار دهیم و مسلماً این مبانی متافیزیکی و مبانی دینی روی علم و دستاوردهای علم و محصولات علمی اثر می‌گذارد. این هم یک نوع بحث تقسیم کاری است که من فکر می‌کنم خیلی هم معقول است اما حوزه فعلاً توانایی انجام آن را ندارد. در صورتی ما می‌توانیم از این تقسیم کار حمایت بکنیم که حوزه متحول بشود.
حوزه باید به یک اعتبار، اسلامی و به یک اعتبار، دانشگاهی بشود، به اعتبار تحجرزدایی‌اش باید اسلامی شود. به اعتبار توجه به این غایات که در فلسفه تعلیم و تربیت مطرح می‌شود و مبانی متافیزیکی و دینی علم باید دانشگاهی بشود. یعنی باید علم جدید، فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی را بشناسیم . اگر فلسفه علم را نشناسیم کار مشکل می‌شود اما در ذیل این بحث باز تقسیم‌های دیگر مطرح می‌شود.
من اینها را مورد قبول نمی‌دانم. مثلاً گفته‌اند که حوزه باید به علوم غیر دقیقه بپردازد و علوم دقیقه را به دانشگاه بدهیم. یعنی علوم طبیعی را به دانشگاه و علوم انسانی را به حوزه بدهیم. یعنی جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، همه را بدهیم به حوزه. این هم یک دیدگاه است. دیدگاه دیگر قائل به این است که فرهنگ را حوزه بدهد و علم را دانشگاه، و ابزار اجرای این تلفیق هم به عهده دولت باشد که این خیلی مبهم است اما یک دیدگاه هم است و خیلی هم جدی مطرح شده است که می‌گوید تقسیم کار را براساس دسته‌بندی این موضوعات انجام بدهیم.
موضوعات مستنبطه را که خود فقیه درمی‌آورد، مثلاً فقیه که حکم نماز را می‌دهد، ارکان و اجزای نماز را هم خود فقیه بگوید. فقیه هم خودش اجزایش را می‌گوید هم خودش موضوع‌شناسی می‌کند و هم خودش حکمش را می‌دهد. در موضوعات عرفی هم به فقیه رجوع می‌کنیم. مثلاً در مورد این که ربا حرام است رجوع می‌شود به دوران پیامبر اکرم که مثلاً ربا بوده که حرام است؟ خوب مشخص است که این یک مطالعه تاریخی است که تاریخ مشخص می‌کند و حکمش را فقیه می‌دهد اما موضوعات مستحدثه و موضوعاتی که جدید هستند و حادث می‌شوند، فقیه با مشورت با کارشناس حکمش را صادر می‌کند و می‌گویند دانشگاه موضوع‌شناسی کند. فقیه حکم بدهد. این را هم یک تقسیم گفته‌اند.
دانشگاه که همه رشته‌ها را می‌تواند در برگیرد، موضوع‌شناسی بکند و فقها احکام صادر کنند. این تقسیم‌بندی ضمن این که در بعضی از موارد قابل قبول است اما بطور انحصاری نمی‌شود آن را پذیرفت. در واقع به نظر می‌رسد یک نوع جفایی است در حق حوزه که کل موضوع‌شناسی را از حوزه بگیریم. درست است که حکم را باید فقیه بدهد، حالا فقیه می‌تواند دست‌پرورده حوزه باشد می‌تواند دست‌پرورده حوزه نباشد، اما موضوع‌شناسی نباید در انحصار دانشگاه باشد. شما شرایط موضوع‌شناسی خوب را بگویید، یا می‌تواند در دانشگاه باشد یا می‌تواند در حوزه باشد. اگر نمی‌پذیریم که علوم دقیقه را بدهیم به دانشگاه و علوم غیر دقیقه را به حوزه از آن طرف هم نباید بپذیریم که کل موضوع‌شناسی را بدهیم به دانشگاه و حوزه را از موضوع‌شناسی دور کنیم.
پس بنابراین من احساسم این است که در محورهای مختلفی که من عرض کردم در بعضی جهات ما موفقیت داشته‌ایم. مثلاً امروزه دانشگاه‌ها به حوزه‌ها رفته‌اند امروزه ما چندین مراکز حوزوی داریم که کار دانشگاهی هم انجام می‌دهند. یعنی با علوم جدید دارند آشنا می‌شوند. دارند تغییر می‌کنند و مراکز تحقیقاتی برای آشنایی به مبانی معرفتی علوم جدید تأسیس کرده‌اند. از طرفی متأسفانه همان طوری که زمانی حوزه و دانشگاه از هم جدا بود و به لحاظ رویکرد اول یعنی سیاسی و اجتماعی بین حوزه و دانشگاه وحدتی وجود نداشت، بیشتر به خاطر شبهات و کاستی‌هایی که هم در دانشگاه و هم در حوزه وجود دارد، بین قشر روحانی و دانشگاهی اختلاف‌هایی ایجاد شده است.
برغم این که در رویکردهای دیگر عملاً ما شاهد یک نزدیکی‌هایی شده‌ایم اما در آن رویکرد اول اختلاف است. حوزه اگر توقعات و انتظارات امام را برآورده می‌کرد نباید همه مشکلات را به توطئه بیرونی نسبت می‌داد. در یک زمانی امام همه قضایا را به توطئه‌های بیرونی نسبت دادند اما دیگر الان نمی‌شود. باید گاهی به خودمان برگردیم و خودمان را مورد ارزیابی قرار دهیم. البته دانشگاه هم دامن زده است با طرح یک سری شبهاتی مثل همین بحث وحدت معرفتی.
* شما در انواع تقسیم کار بین حوزه و دانشگاه با یکی دو مورد موافق و با دو سه مورد مخالف بودید. بفرمایید آن راه‌کارهایی که شما با آن مخالف هستید ممکن است چه آسیب‌هایی را در پی داشته باشد و اصولاً چرا با آن مخالفید؟
** گفتم که مثلاً اگر ما علوم دقیقه را بدهیم به دانشگاه و علوم غیر دقیقه را به حوزه، دانشگاه محروم از علوم انسانی شده است. چرا دانشگاه محروم باشد از علوم انسانی. چرا علوم انسانی محدود باشد به حوزه. این در واقع نوعی توهم را دامن می‌زند و آن ارتباط ضروری بین حوزه و دانشگاه را می‌شکند. نوع دیگر بر‌می‌گشت به همان موضوع‌شناسی، این در واقع ظلمی است در حق حوزه. مگر امام خمینی نوگرا نبود.
حضرت امام تئوریسین این انقلاب بود. اصلاً انقلاب یک موضوع هست یا نه؟ و خود این در واقع احتیاج به یک فهم سیاسی داشت یا نه؟ احتیاج به یک شم سیاسی داشت یا نه؟ یعنی امام تشخیص نمی‌داد؟ نتیجه این تقسیم این‌گونه می‌شود که فقیه هیچ وقت نباید هیچ چیزی را تشخیص بدهد. یعنی انگار حوزه خودش نمی‌تواند و توان این کار را ندارد که امروزه بفهمد شرایط سیاسی اقتصادی و فرهنگی عالم چگونه است.
* بعنوان آخرین سؤال بفرمایید آینده وحدت حوزه و دانشگاه را در کشور چگونه ارزیابی می‌کنید و جنابعالی چه توصیه‌هایی برای تقویت وحدت و همبستگی این دو قشر دارید؟
** نسبت به آینده این دو موضوع خوشبین هستم. البته یک هشدار هم باید به حوزه بدهم و آن این است که حوزه در نزدیکی به دانشگاه نباید سنت خود را از دست بدهد. این مباحثات گروهی در حوزه وجود دارد و حتی در دانشگاه‌های برخی کشورهای غربی هم وجود دارد امر مناسبی است. این خطری است که روحانیون را تهدید می‌کند. حوزه نباید زیاد دانشگاهی شود.
البته کنار این موارد باید به بحث وحدت سیاسی اجتماعی یا اخلاقی و احساسی توجه جدی بشود. عدم توجه به این امر ممکن است فاصله حوزه و دانشگاه را زیادتر کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات