قسمت اول - مبانی نظری و مفاهیم
هر جامعهای بر هویت و شناسنامۀ فرهنگی خویش تأکید دارد و میکوشد که با تمام قدرت و غرور ملی، مشخصههای چنین هویتی را زنده نگه دارد و از آن دفاع کند. باید محتوا و چهارچوب فرهنگی جوامع، عوامل و موانع توسعه را شناخت و منطبق با شرایط ویژۀ فرهنگ جوامع، الگو و نسخهای ترتیب داد و در این حالت است که توسعه در چهارچوب هویت فرهنگی معنا پیدا میکند.
جامعه محتاج برنامه و ترتیب است و برای دستیابی به انسجام درونی، باید روی اعضای آن کار شود، انسان باید ارزش پیدا کند و تربیت او مبنای توسعه قرار گیرد. فرهنگ سیاسی عبارت است از مجموعه نگرشهایی که نسبت به ساخت قدرت یا نحوۀ اعمال آن در یک جمعیت وجود دارد که خود ممکن است به دو بخش «فرهنگ نخبگان» و «فرهنگ تودهها» تقسیم شود.
جامعۀ ایران، اینک در وضعیت دشوار و پیچیدۀ مرحلۀ گذار از جامعۀ سنتی به جامۀ متجدد قرار دارد. فرهنگ سیاسی ما نیز به تبعیت از این مرحلۀ گذار، بیان دو شکل متضاد فرهنگ تبعی و فرهنگ مشارکتی به سر میبرد. از اینرو در جامعۀ ایران دو شکل متناقض اشکال ساخت پاتریمونیالیسم و ساخت دموکراتیک در کنار یکدیگر قرار دارند. و روی هم افتادن لایههای فرهنگی - گاه متضاد - منجر به نابسامانی فرهنگ سیاسی در جامعه شده است.
فرهنگ سیاسی ما در عین مدرن بودن، غیرمدرن و در عین سیاسی بودن، غیرسیاسی نامیده میشود. به لحاظ گستردگی موضوع، سعی خواهد شد که به این سؤال اصلی پاسخی مناسب داده شود که: آیا توان نظامی سیاسی در ایجاد فرهنگ مشارکتی عقلانی در مقطع سالهای 76 - 68 بیشتر از مقطع سالهای 68 - 60 بوده است؟
مفروض اولیۀ ما این است که از عوامل اصلی شکل دادن به انواع فرهنگهای سیاسی، ساختار خود دولت است. ساختار شبه دولتی، فرهنگ سیاسی عاطفی - پاتریمونیال و یا ترکیبی از عاطفی و ارزشی میسازد، در حالی که ساختار سیاسی آزادمنشی نظام حاکم، فرهنگ مشارکتی میآفریند.
در پاسخ به سؤال اصلی، فرضیۀ ما اینگونه ترسیم میشود که: «توان نظام سیاسی در مقطع 76 - 68 در ایجاد فرهنگ مشارکتی عقلانی بیشتر از مقطع 68 - 60 بوده است.»
در این گفتار ضمن بیان رهیافت نظام - کارکرد (System - Function)، عقلانیت فرهنگی، فرهنگ سیاسی، به مقایسۀ شاخصهای فرهنگ سیاسی در مقاطع (68 - 60) و (76 - 68) نیز پرداخته میشود. در این نوشتار به رغم دیدگاههای متفاوت پژوهشگران از قبیل «دیوید مک للند»، «دانیل لرنر»، «بک فیلد»، «زونیس»، «توسین پای»، «ماکس وبر» و «سیدنی وربا» بر دیدگاه «آلموند وهارل» که راجع به فرهنگ سیاسی است تکیه خواهد شد. البته به بحث عقلانیت فرهنگی «یورگن هابرماس» اشارهای خواهد شد.
نکتهای که در پایان شایان ذکر است، دربارۀ جامعهپذیری سیاسی و نقش مهم صدا و سیما در این زمینه است. در واقع بعد از آنکه نوع فرهنگ سیاسی مردم مشخص شد، باید صدا و سیما با توجه به شاخصهای آن فرهنگ، موجبات افزایش مشارکت مردم و تأثیر بر آن مشارکت را فراهم آورد که البته در این موضوع هم سخنانی گفته شده است.
الف) رهیافت نظام کارکرد
رهیافتهای توسعۀ سیاسی معمولاً سه نوع علمی را دربرمیگیرند:(3)
1) نظام کارکرد - (System - Function)
2) فرآیند اجتماعی (Social - system)
3) تاریخی - مقایسهای (Comparative - Historical)
رهیافت اول را برای سامان دادههای مرتبط با مشارکت در نظر گرفتهام. در اینجا ارتباط نزدیکی بین نظریۀ نظامهای سیاسی و نظریۀ ساختاری - کارکردی وجود دارد. نکتۀ ارزشمند در این رهیافت آن است که به طور کلی زمینههای نظریهپردازی در توسعه از آن آغاز شده است. به طور کلی این رهیافت را میتوان چنین بیان کرد: «هر نظام سیاسی مجموعهای از کنشهای متقابل است که از طریق آن ارزشها، خدمات و کالاها بر حسب قدرت معتبر برای همۀ بخشهای جامعه سهمبندی میشود.»(4)
نظامهای سیاسی در حقیقت جامعترین وسیله دستیابی به اهداف جمعی در جامعه هستند که ابزار قهری مشروع را در اختیار دارند. نظام سیاسی در تقابل محیط داخلی و بینالمللی قرار دارد. هر نظام سیاسی دارای ساختارهایی است که هر یک عملکرد یا کارکرد خاص خود را در کنار وظایف دیگری که به نوبۀ خود نظام سیاسی را قادر به تنظیم و اجرای هدفهای خود میکند، انجام میدهد. به طور کلی اعمال نظام را میتوان در سه سطح بررسی کرد:
1- در سطح نظام، حفظ و تطبیق نظام سیاسی:
مجموعه اعمالی که در این ارتباط صورت میگیرد، عبارت است از:
- ارتباطات سیاسی
- جامعهپذیری سیاسی
- به کارگیری سیاسی
2- در سطح فرآیند
در این سطح عمل تبدیل نهاده به داده صورت میگیرد: تقاضا و پشتیبانی به صورت نهاده به نظام وارد و سپس شکل داده در قالب تصمیمات و سیاستها بیرون میآید.
انواع تقاضاها
1- تقاضا برای کالا و خدمات (دستمزد کار، تسهیلات ورزشی و...)
2- تقاضا برای تنظیم رفتار (تمهیدات برای امنیت، روابط کاری، ...)
3- تقاضا برای مشارکت در نظام سیاسی (حق رأی، اداره امور...)
4- نهادههای نمادی (مانند تقاضای عوض کردن مسئولان تأیید ارزشها و هنجارها)
همچنین نهادههای حمایتی در نظام میتواند بر حسب موارد زیر طبقهبندی شود:
1- حمایتهای مادی (مالیات) یا انسانی (نظام وظیفه)
2- اطاعت از قوانین
3- تجلیات احترام به اقتدار دولت از طریق نهادها و تشریفات
4- مشارکت مانند رأی دادن، الحاق به سازمانها
در این سطح از اعمال نظام، 6 ساختار گروههای ذی نفوذ، شامل احزاب سیاسی، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضائیه، دستگاه بوروکراسی و نیروهای نظامی به انجام وظایفی میپردازند. در سطح سوم از اعمال نظم سیاسی (که مورد توجه تحقیق ماست) تواناییها و قابلیتهای نظام سیاسی وجود دارد.
این سطح بیانگر آن است که دادههایی که از طریق عمل تبدیل نهاده به داده به وجود آمدهاند، چه تواناییهایی در محیط داخلی و بینالمللی دارند. نکته مهم در این رهیافت، توجهی است که نسبت به محیط داخلی و بینالمللی میشود. اثر محیط و نظام بر روی هم متقابل است.
ضمن اینکه هر یک از کارکردها نیز اثرگذار است. همچنین فرهنگ سیاسی که جزئی از محیط داخلی است، به مجموعه اعتقادات، ارزشها و وضعیتی که بستر اعمال سیاسی است، اطلاق میشود. مشارکت سیاسی را میتوان در تمام سطوح اعمال نظام سیاسی در چهارچوب این رهیافت بررسی کرد.
ب) عقلانیت فرهنگی
در کارهای جمعی، نوعی منطق جمعی حکمفرماست و شبکهای از استدلال و منطق باید بر آنها حاکم باشد. در تمدن جدید، نقش عقل فردی تقلیل یافته و نقش عقل جمعی و اجماعنظر افزایش مییابد. در نظام فئودالی، روابط انسانی به مراتب سادهتر از نظام صنعتی است و بنابراین نقش فرد در نظام دوم اهمیت کمتری پیدا میکند و نقش جمع در آن اولویت بیشتری برخوردار است.
عقلانیت سیاسی و فرهنگی به مراتب دشوارتر از عقلانیت اقتصادی است، زیرا تقسیم ثروت راحتتر از تقسیم قدرت است. این عقلانیت، تابع تحمل، خویشتنداری، تفکر درازمدت، اصالت فرایندگرایی و فردزدایی است. در عقلانیت سیاسی، ساختار اجازه نمیدهد انسان به هر صورتی که میخواهد عمل کند، بگوید یا به دیگران تحمیل کند. ساختار مانع این زیادهرویها و خودخواهی میشود. ساختارگرایی این حدود و ثغور را هم از طریق قانون و از طریق فرهنگ مکتوب به وجود میآورد.5
«منظور از حوزه عمومی، قلمروی از زندگی اجتماعی است که در آن هر عاملی که بتواند افکار عمومی را به هم نزدیک سازد، مجال شکلگیری مییابد... شهروندان هنگامی که فارغ از فشار با هم به گفتگو میپردازند، به مثابه یک جمع عمومی ظاهر میشوند.»6
هابرماس
در سال 1981 اثر بزرگ خود را با عنوان «نظریه کنش ارتباطی» در دو جلد به چاپ رساند. او در این اثر به طور مفصل در مورد کنش ارتباطی بحث کرده است. او با توجه به نظریات مارکس، کنش را در حالت کلی و به لحاظ دستیابی به تفاهم و موقعیت آن به سه نوع ابزاری، راهبردی و ارتباطی تقسیم میکند.7
انواع کنش
کنش ابزاری دارای موقعیت غیراجتماعی است و در چهارچوب آن، تکامل نوع انسان را باید به مفهوم رشد نیروهای تولید تقلیل داد. کنش ابزاری در سطح بین فردی، عقلانیت ابزاری را به همراه میآورد، یعنی جستجوی سود و زیان و سپس بردن منافع شخصی.
دیدگاه وبر
«وبر» به عقلانی شدن از منظر خاصی نگاه میکند. به نظر او جهان همواره در فرآیند عقلانی شدن به پیش میرود. مفهوم عقلانیت از دیدگاه وبر، به معنی گسترش عقلانیت نمادی یا ابزاری در حوزه زندگی خارجی یا اجتماعی است و پدیدههایی چون گسترش پیچیدگی نظام اجتماعی، گسترش سازمانیافتگی، انضباطپذیر شدن و قابلیت پیشبینی و کنترل زندگی، تسلط انسان بر محیط از طریق گسترش علایق ابزاری او نسبت به طبیعت و از میان رفتن قدرت نیروهای اسرارآمیز و غیرعقلایی در زندگی اجتماعی را دربرمیگیرد.
فرآیند عقلانی شدن گرچه ضروری است، ولی موجب با خودبیگانگی و ناخرسندی فزاینده انسان نیز میشود، زیرا با افسونزدایی از جهان، شیرینی زندگی سنتی از میان میرود. ادامه دارد...