هدف نهایی آمریکا در منطقه جلوگیری از ایجاد ابرقدرتی همانند ایران است
"آرنولد ایوانز "، یکی از اعضای فعال پایگاه تحلیلی "ریس فور ایران " در این مقاله مینویسد: از زمان تشکیل اسرائیل و پایان حکومت استعماری بریتانیا، آمریکا تلاش کرده است تا در منطقه خاورمیانه نوعی موازنه قدرت برقرار کند.
هدف آمریکا از برقراری این موازنه این بود که اجازه ندهد یکی از کشورهای منطقه، به عنوان مثال ایران، به قدرت برسد و بر منابع خاورمیانه مسلط شود؛ زیرا این کشور میتوانست به طور مستقیم یا با همکاری کشورهای دیگر منافع آمریکا را در خاورمیانه تهدید کند.
در حقیقت آنچه دولت آمریکا در خاورمیانه دنبال میکند، جلوگیری از به وجود آمدن یک ابرقدرت همانند ایران در منطقه است.
تضعیف کشورها توسط یکدیگر، راهبرد اصلی سیاست آمریکا
این مسئله مختص به خاورمیانه نیست. آمریکا با قدرت گرفتن آلمان و فرانسه در مقابل یکدیگر نیز مخالف است؛ برزیل، آرژانتین، ژاپن، کره و چین نیز همگی باید قدرتی یکسان داشته باشند. قدرتی که به هیچکدام از این کشورها اجازه ندهد تا به عنوان یک کشور مستقل و قدرتمند از منابع موجود در منطقه استفاده کند و به تهدیدی علیه آمریکا تبدیل شود.
آنچه مختص به خاورمیانه است، این است که رژیمی بسیار کوچک در این منطقه وجود دارد که از زمان تشکیل آن آمریکا تمام تلاش خود را معطوف به حمایت از این رژیم کرده است. اهمیت موازنه قدرت در خاورمیانه آن است که مثلاً عربستان از نفت بسیار و همچنین منابع غنی دیگری برخوردار است که باعث میشوند این کشور وابسته به ایران نباشد.
باید تمهیداتی اندیشه شود تا ایران هرگز به فکر حمله به عربستان نیفتد؛ مگر آنکه عربستان قدرتی به دست آورد تا تهدیدی برای اسرائیل محسوب شود. در این صورت باید از ایران برای تضعیف عربستان استفاده کرد.
ایران و عراق باید ضعیف باقی بمانند
از زمان تشکیل رژیم جعلی اسرائیل آمریکا تمامی کشورهای خاورمیانه را قربانی حفاظت از این رژیم کرده است.
بنابراین آمریکا تنها به دنبال موازنه قدرت در خاورمیانه نیست؛ بلکه همچنین به دنبال تضعیف کشورهای منطقه است. عربستان در عین اینکه باید از حمله عراق یا ایران مصون باشد؛ باید تا حدی ضعیف باشد که به هیچ شکلی نتواند به اسرائیل آسیبی وارد کند.
پس از آنکه ایران با سرنگون کردن حکومت شاه از استعمار آمریکا رهایی یافت، صدام حسین بنا به دلایل خود مایل به حمله به ایران بود. آمریکا و همپیمانانش از این کشور در منطقه در قالب اقدامی در جهت "محدودیت دوطرفه " از صدام حسین حمایت کردند.
پس از پایان جنگ، عراق و ایران هر دو تضعیف شده بودند. آمریکا برنامهای ریخته بود تا عراق را به خاطر بدهیهایش به مستعمرات آمریکا در نتیجه جنگ و کاهش قیمت نفت همچنان ضعیف نگه دارد و در نهایت نیز کویت باید به دستور آمریکا نفت عراق را میفروخت.
پس از اتمام جنگ ایران و عراق، آمریکا دیگر نیازی به مداخله مستقیم در ایران و یا عراق نداشت. هر دو کشور ضعیف شده بودند و آمربکا میتوانست به روشهای غیرمستقیم جنگ اقتصادی همچون اعمال تحریمهای اقتصادی و همچنین طراحی سیاستهای نفتی توسط همپیمانان قویتر از قدرت گرفتن دوباره این دو کشور جلوگیری کند.
تحریمهای آمریکا علیه ملت عراق با تلفات میلیونی
از زمان پایان جنگ عراق با ایران، آمریکا با طراحی سیاستهایی به دنبال ضعیف نگه داشتن هر دو کشور بوده است.
صدام با حمله به کویت تلاش کرد تا فراتر از محدودهاش گام بردارد. برخی معتقدند که سفیر آمریکا در نامهای که به عراق نوشت صدام را به حمله به کویت تشویق کرد؛ هرچند من چنین مطلبی را در این نامه ندیدم. البته نشانههایی مبنی بر قریبالوقوع بودن چنین حملهای در نامه به چشم میخورد؛ اما با این وجود این حمله کاملاً غیرمنتظره بود و میتوانست تهدیدی برای سیاست موازنه قدرت به سود اسرائیل به حساب آید.
در اینجا آمریکا به طور مستقیم وارد شد و عراق را از کویت بیرون کرد. سپس تحریمهایی را علیه عراق اعمال کرد که از تحریمهای کنونی علیه غزه بسیار شدیدتر بودند: آمریکا منابع پروتئینی مردم عراق را محدود کرد و همچنین فناوری تصفیه آب این کشور را مختل کرد که در نتیجه آن بیش از یک میلیون عراقی کشته شدند.
جلوگیری از بازسازی عراق هدف اصلی تحریمهای آمریکا
دلیل اصلی این تحریمها و علت حمایت آمریکا و متحدانش از جنگ ایران و عراق در حقیقت برقراری همان موازنه قدرت در خاورمیانه بود: تضعیف کشورهای منطقه به منظور جلوگیری از به وجود آمدن ابرقدرتی که دیگر کشورها و یا جمعیتی محدود و متمرکز در منطقهای کوچک به نام اسرائیل را تهدید کند.
دلیلی که آمریکا برای اعمال این تهدیدها علیه ملت عراق ارائه داد، امتناع دولت عراق از نابودی "سلاحهای کشتار جمعی " این کشور بود.
عراق هیچگونه امتناعی نکرده بود. این کشور در هر فرصتی به شکل عمومی و به وضوح اعلام کرده بود که هیچ سلاح کشتار جمعی در اختیار ندارد. پس از پایان تحریمها نیز مردم عراق مانند هر کشور دیگری میتوانستند کشور خود را بازسازی کنند؛ اما آمریکا، مانند آنچه امروز علیه ایران انجام میدهد، با دروغپردازیهای تعمدی و اعمال فشارهای مؤثر بر آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آژانس را با خود همراه کرد تا به این وسیله به عراق اجازه ندهد به ثبات برسد؛ چرا که ممکن بود عراق با بازسازی مجدد خود از محدوده سیاست آمریکا مبنی بر موازنه قدرت در خاورمیانه خارج شود.
ناکارآمدی توجیهات آمریکا برای ادامه تحریم عراق
شیوهای که آمریکا برای دروغپردازی در مورد سلاحهای کشتار جمعی عراق به کار برد، بسیار جالب است.
دولت آمریکا در این روش از تحریف تعریفها، معرفی عراق به عنوان شیطانی که لایق هیچگونه دفاعی نیست و مرتبط کردن تحریمها با ضدیهودی بودن مردم عراق استفاده کرد. آمریکا با این روش نوعی جنون را به وجود آورد؛ برخی از مردم آمریکا که در مورد عراق دروغپردازی میکردند، میتوانستند به سادگی از امتحانهای دروغسنجی عبور کنند و یا دست روی انجیل بگذارند. آنان یا به دروغهایی که میگفتند اعتقاد داشتند و یا معتقد بودند گفتن هر مطلب نادرستی علیه عراق بلامانع است.
در سال 2000 وضعیت تغییر کرد، توجیهاتی که آمریکا برای اعمال تحریم علیه عراق از آنها استفاده میکرد، دیگر کارآمد نبودند. هچنین تأثیرات این تحریمها به حدی ناگوار بود که دیگر هیچ کشوری از آمریکا در اعمال این تحریمها حمایت نمیکرد. از طرفی صدام حسین نیز راههایی را برای پیشرفت علیرغم تحریمها یافته بود و به تدریج به پیشرفتهای بیشتری دست مییافت.
سوء استفاده جورج بوش پسر از واقعه یازدهم سپتامبر برای حمله به عراق
زمانی که جورج بوش پسر به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، وضعیت از دیدگاه آمریکا و اسرائیل قابل تحمل بود. عراق، حتی اگر به پیشرفتهایش علیرغم تحریمها ادامه میداد، باز هم تا مدتها تهدیدی برای کویت یا عربستان سعودی محسوب نمیشد. البته وضعیت کاملاً مطابق میل آمریکا نیز نبود. آمریکا ترجیح میداد فردی در عراق حکومت کند که مانند مبارک، دیکتاتور مصر، یا شاه قبلی ایران و یا رهبران دیگر همپیمانان آمریکا در منطقه مانند عربستان سعودی، امارات، اردن و کویت باشد.
عراق میتوانست همدستی برای گروههای ضداسرائیلی باشد و هرچند تهدیدی به حساب نمیآمد؛ اما ممکن بود برای اسرائیل مشکلساز شود. سؤالی که پیشِروی دولت آمریکا قرار داشت، این بود که با توجه به هزینههایی که براندازی صدام در پی خواهد داشت، آیا این اقدام بهصرفه است؟ در سال 1991 جواب این سؤال "خیر " بود. به همین دلیل نیز آمریکا عراق را اشغال نکرد. در دوره ریاست جمهوری کلینتون نیز جواب "خیر " باقی ماند. به عقیده من اگر واقعه 11 سپتامبر رخ نمیداد تا امروز نیز جواب آمریکا به این سؤال تغییری نمیکرد.
کشوری مانند ایران درموقعیت کنونی مصر تهدیدی بسیار جدی برای اسرائیل خواهد بود
واقعه 11 سپتامبر، در آمریکا میل به انتقام از مسلمانان و اعراب را به وجود آورد. بوش تصمیم گرفت تا نوک پیکان این انتقام را متوجه عراق کند؛ هرچند عراق به هیچ وجه تهدیدی علیه آمریکا به شمار نمیرفت و تنها میتوانست برای اسرائیل مشکلساز شود.
شایان ذکر است که ایران به عنوان کشوری که مطلقاً مخالف اسرائیل است، از کشوری مزاحم به تهدیدی جدی علیه اسرائیل تبدیل شده است. البته اگر ایران، یا کشور دیگری با چنین نزدیکی نظرات سیاسی میان ملت و دولت، در موقعیتی نسبت به اسرائیل قرار داشت که مصر در آن قرار دارد، این تهدید بسیار بزرگتر میبود.
چلبی باید نقشی همانند مبارک در عراق ایفا میکرد
تمایل آمریکا به انتقام از حمله اعراب و مسلمانان و همچنین وجود شخصیتی مانند "احمد چلبی " که در آن زمان به نظر میرسید مایل و قادر باشد نقشی را در عراق ایفا کند که مبارک در مصر به عهده داشت، زمینه را برای حمله به عراق فراهم کرد.
خوب است در اینجا به تشریح دموکراسی از دیدگاه آمریکا نیز بپردازیم. بنا بر برنامه آمریکا در سال 2003، قرار بود عراق به کشوری دموکراتیک تبدیل شود؛ همانگونه که افغانستان چنین است! آمریکا موافقت کرد که نامزدهای انتخاباتی بدون هیچ مخالفتی در انتخابات شرکت کنند؛ احزاب سیاسی که ممکن بود با آمریکا و یا اسرائیل مخالف باشند، حق شرکت در انتخابات را نداشتند. در اوج تجمع مردم در "میدان التحریر " مصر، "جو بایدن "، معاون رئیس جمهور آمریکا، گفت: "حسنی مبارک دیکتاتور نیست. " در حقیقت هدف آمریکا از اجرای سیاستهایش در مورد عراق در سال 2003 جایگزین کردن چلبی به جای صدام حسین بود؛ تغییری که از دیدگاه آمریکا پیشرفت بسیار بزرگی بود.
شیعیان عراق و آیتالله سیستانی نقشههای آمریکا را خراب کردند
سلاحهای کشتار جمعی تنها دستاویزی برای اعمال تحریمهای وحشیانه علیه ملت عراق بود؛ زیرا این کشور میخواست گامی بردارد که با سیاستهای آمریکا مبنی بر تضعیف کشورهای خاورمیانه و برقراری موازنه قدرت در این منطقه به سود اسرائیل مغایرت داشت. زمانی که آمریکا تصمیم گرفت الچلبی را به جای صدام حسین بنشاند، این دستاویز به توجیهی برای حمله آمریکا به عراق تبدیل شد. بوش پدر در دوره ریاست جمهوریاش به روزنامه "نیویورک تایمز " گفت که آمریکا تحریمها علیه عراق را تا زمانی که صدام حسین در این کشور حکومت میکند، لغو نخواهد کرد؛ حتی اگر تمام سلاحهای کشتار جمعی در عراق از بین بروند. از همان زمان مشخص شد که مسئله سلاحهای کشتار جمعی بهانهای بیش نبوده است.
اما شیعیان عراق به رهبری آیتالله سیستانی و باقیمانده ارتش عراق، بهخلاف آنچه دولت آمریکا در سال 2003 برنامهریزی کرده بود، اجازه ندادند الچلبی به عنوان یک دستنشانده و "نه یک دیکتاتور " حکومت عراق را به دست گیرد.