* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "خرداد و اسطورگی، از ممد تا ناصر "به قلم سید علی محقق آورده است: خردادماه در تقویم معاصر، به ماهی متفاوت و سرشار از نمادها و اسطورهها در فرهنگ ایرانی بدل شده است. تقریباً همه مناسبتهای خرداد از یکسو ریشه در حضور و مشارکت جمعی ایرانیان برای وقوع رخدادی بزرگ دارند و از سویی دیگر، بر فراز همه این حضورها، نماد و اسطورهای بهعنوان محرک و راهبر خودنمایی میکند. دراینبین، روزهای تاریخی 15 و 14خرداد در تقویم، به نام اسطوره امام خمینی و حضور آگاهانه ملتش رقم خورده است.
48سال پیش، در نیمهراه خرداد 42، اولین جرقههای مبارزه برای آزادی در خیابانهای تهران رقم خورد. صدها جوان ایرانی به خاک و خون نشستند تا نخستین گام و اولین مشارکت ایرانیاسلامی برای آزادی از چکمههای استبداد برداشته شود. اولین خونها برای مبارزه ای بزرگ بر زمین ریخته شد. قیام عمومی شد و شهربهشهر، خیابانبهخیابان و خانهبهخانه، پابهپای خواست مردم و گذر سالها به پیش آمد. مبارزهای که پیشگام آن، رهبری بزرگ و اسطورهای به نام روحالله بود. 15سال بعد، قیام میلیونی ملت امام به سامان رسید که در روزی از روزهای خرداد کلید خورده بود. سالها بعد و با ارتحال روحالله در سال 1368، بار دیگر امت حضوری تاریخی را برای وداع با امام در تقویم خرداد بهثبت رساند. امام رفت؛ اما اسطوره امام، جاودانه در تاریخ و خاطر و باور همه نسلهای آینده برای همیشه باقی ماند.
30سال پیش، سومخرداد را حضور و جانفشانی صدهاهزار ایرانی وطندوست و انقلابی در رملهای تفتیده جنوب رقم زدند تا خرمشهر را خدا آزاد کند. در پس این مشارکت برای دفاع از خاک و میهن، نمادی به نام محمد جهانآرا کهکشانی شد. محمد و یارانش در روزهای اشغال، اسطورهوار ایستادگی کردند تا ماهها بعد، در فراقش، در کوچهپسکوچههای شهرِ آزادشده، «ممد نبودی ببینی...» سرداده شود. سالها گذشت، دفاع رزمندگان از خاک و آرمان ملت هشت سال به طول انجامید. حماسهها خلق شدند و در آسمان تاریخ ایران ستاره گردیدند. اما حماسه فتح خرمشهر در کنار نام اسطورههایی مانند محمد جهانآرا، همچون خورشیدی تابناک در میان ستارهها و حماسههای هشتساله میدرخشد.
روزها و نمادهای دیگری از این دست و از جنس خرداد کم نیست. روزهایی که چهرههایی اسطورهوار مردم را در راستای هدف و آرمان جامعه بسیج کرده و از آن چراغ راهی برای آینده و خاطرهای در دل تاریخ ساختهاند. دومخرداد 76 و 22خرداد 88، با همه اما و اگرها، روزهای تاریخی دیگری هستند که با صحنهگردانی چهرهها و مردم، به گامی برای حصول آرمانهای بزرگ بدل شدند.
دراینبین اما اسطورگی، محدود به قشر و طیف و زمان خاصی نبوده است، تاریخ همواره تکرار شده. نخبهها، رهبرها، اسطورهها و قهرمانها در کنار مردم، برگ روی برگ گذاشتهاند و تاریخ ملت و سرزمین را شکل دادهاند.
و این روزها، در وانفسای نیاز دوباره جامعه به اسطورههای اخلاق و راستی و حقطلبی، بار دیگر تقویم ایرانی، دومخرداد را به نام اسطورهای دیگر و اینبار از جنس ورزش بهثبت رسانده است. دو روز پیش، در اولین ساعات روز دوشنبه، دومخرداد، ناصر حجازی، عقاب خوشنام میادین فوتبال ایران و جهان، پس از دو سال مبارزه طاقتفرسا با سرطان، جان به جانآفرین تسلیم کرد. جسم حجازی پَر کشید؛ اما بهواسطه ترکیب چیرهدستیاش در فوتبال با هزارویک خصلت پسندیده، نامش در قامت یک نماد و اسطوره برای میلیونها ایرانی جاودانه ماند. محمد جهانآرا با حداقلی از تجهیزات نظامی، از خاک و سرزمین و آرمان انقلاب، مردانه دفاع کرد و اسطوره شد و ناصرخان حجازی در میدانی دیگر، با دستانی خالی و زبانی سرخ، سالها عقابوار، پرچم مردانگی و راستی و درستی را بر فراز آسمان غبارآلوده ورزش کشور افراشته نگهداشت، در مقابل زورگویی قدرتمداران سر خم نکرد و خود را به هیچکدام از بداخلاقیهای رایج نیالود تا اکنون او را هم در زمره محمد جهانآراها اسطوره بدانیم؛ چراکه به داشتن اسطورههایی از این قسم نیازمندیم.
به گواه تجربه و تاریخ، از جامعه و جغرافیای بدون قهرمان و اسطوره، رد و نشان چندانی در تاریخ بر جای نمانده است. اسطورهها شخصیتهای کاریزمایی هستند که توده را همراه نفسهای خویش میکنند. چهره، صدا، سخن و هرآنچه میگویند و میکنند، خواسته یا حتی ناخواسته، به طول موجهای نظرات و مطالبات یک ملت مبدّل میشود.
اسطورهها به موازات زمان زایندهاند، آنان برای فرزندان و آیندگان سرزمین خویش، همواره امید به ارمغان آوردهاند؛ چه اینکه جامعه و ملت همواره به آنان و قهرمانانی از آن جنس نیاز دارد و مردمان سرزمینی که اسطوره ندارند یا اسطورهسازی را کنار گذاشته و قهرمانان خود را فراموش کردهاند، بیپناه و آسیبپذیر میشوند و به اسطورههای بیگانه و دیگر فرهنگها دل خوش میکنند.
ازاینروست که حفظ و پاسداشت آنان که الگو و نماد میشوند و در قامت قهرمان و اسطوره در قلب مردم خانه میکنند، نیاز و وظیفه است. حرمتگذاری و بزرگداشت شخصیتهای خورشیدگونه جامعه، حرمتگذاری بر تکتک اعضای آن جامعه است. حرمتی که خودباوری، استقلال، رویینتنی و شکوه را با خود به ارمغان میآورد.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "آیا جنگ چهارم در راه است؟ " به قلم حشمت الله فلاحت پیشه آورده است: تجربه سی سال گذشته میگوید که ایالات متحده آمریکا هر ده سال یک جنگ خانمانسوز را به منطقه خاورمیانه تحمیل کرده است. لذا اکنون که ده سال از آخرین لشکرکشیهای آن قدرت به افغانستان و خاورمیانه میگذرد، زمزمه جنگ و بحران دوباره در کانونهای فکر و راهبرد نویسی آمریکا شنیده میشود. جنگ برای آمریکاییها خاصیت انحراف تحولات از مسیر واقعی را داراست. لذا نگرانی در قبال تحول تازه بی مورد نیست.
سی سال پیش زمانی که انقلاب اسلامی ایران روح تازهای را در حرکتهای رهایی بخش اسلامی دمیده بود، جنگی هشت ساله به منطقه تحمیل گردید. یک دهه بعد در ابتدای دهه 1990 میلادی، غربیها با حمله به عراق، صدام را بهانه تحمیل طرح "مشارکت برای صلح ناتو " و استقرار پایگاههای نظامی متعدد در منطقه قرار دادند و ده سال بعد از آن نیز در ابتدای دهه 2000 میلادی انفجار مشکوک برجهای دوقلو بهانهای شد که ده سال جنگ، بمب، موشک، جاسوسی، ترور و تهدید خوراک روزانه مردمان خاورمیانه شود. از بوش تا اوباما، دروغهای رنگینی گفته شد، اعراب سرمایههای بیشتری از دنیای اسلام را زیر پای نظامیان غربی ریختند اما باز هم تروریسم گسترش بیشتری یافت، مواد مخدر از سنتی به صنعتی تبدیل شد و سیاسی گردید، خون مسلمان از نفت خلیجفارس ارزانتر شد و عاملان این جنایات دریدهتر از همیشه از تریبونهای سازمان ملل متحد به دنبال دشمنان و مقصران تازه میگردند.
در شب سرنگونی حسنی مبارک دیکتاتور مصر، شبکه خبری بیبیسی در گزارشی از قاهره چنین تحلیل کرد که هنوز ایالات متحده در قبال تحولات مصر، سردرگم است. چون نتوانسته مسیر تحولات را پیشبینی نماید. در واقع از زمانی که در تونس و سپس مصر انقلاب شد، آمریکاییها با تزلزل جدی در راهبردهای منطقه خود مواجه شدند و اکنون اگر در هر جای دیگر انقلاب شود، فضا برای راهبردهای این قدرت تنگتر می شود و اکنون که سیاست مشت آهنین آمریکا، غرب وخاصه همپیمانان منطقهای منجر به سکتهای تحمیلی در حرکتهای انقلابی شده است، اوباما جهت اجرای نقشههای خطرناکتر آماده شده است. او در سفر دورهای به اروپا به دنبال جلب نظر کشورهای غربی برای جنایات تازه است. نگاهی به تاریخ تحولات گذشته نشان میدهد که سیاستهای نظامی آمریکا همواره در حالتی از انفعال شکل گرفته است. سخنرانی هفته گذشته آقای اوباما نیز حاکی از انفعالی تازه بود. او با تحریف واقعیات منطقه سعی کرد جای سیاست نرم و سخت را عوض نماید. حرکتهای اصیل مردمی را توطئه و حرکتهای انحرافی را واقعیت نشان دهد. اما تناقض گویی او در قبال کشور فلسطین نشان دهنده فشار تحولات اخیر بر آمریکا است. از پذیرش مرزهای پیش از جنگ 1967 میلادی تا اعلام پشیمانی در نشست چند روز بعد آیپک - لابی بزرگ صهیونیستها در آمریکا- هم صهیونیستها و هم فلسطینیها را به او بدبین کرده است.
از طرفی دموکراتها به خاطر همراهی و بعضا سکوت در قبال اقدامات دیکتاتورهای عرب، به شدت زیر سئوالاند. از زمان بیل کلینتون دموکرات تاکنون، آنها هر سیاستی اعم از تهدید، جنگ و تحریم را به نام دموکراسی سازی و دفاع از حقوق بشر به خاورمیانه تحمیل کردهاند، اما اکنون همراه سیاستهای سرکوب نهضتهای رهایی بخش به شمار میروند.
این دوگانگی خیلی زود شعارهای ضد استبدادی حرکتهای انقلابی را به سمت فریادهای ضد آمریکایی سوق داده است، با این تفاوت نسبت به گذشته که اکنون، شماری از سیاستمداران انقلابی در کشورهای اسلامی نیز در این قالب عمل میکنند، یعنی عملکرد تازه آنها به طور جدی راهبردهای سنتی آمریکا را به مقابله جدی فراخوانده است.
مصر که قرار بود در قالب سیاست ایران هراسی و انتقال بحران از خط مقدم جنگ با اسرائیل، به سمت مرزهای ایران و خلیج فارس، نقش محوری را در اجرای طرح اسرائیل محور خاورمیانه بزرگ ایفا نماید، اکنون شرایط تازهای یافته است. باز شدن گذرگاه رفح عمق استراتژیک سرزمینهای اشغالی را با تغییر جدی به سود مقاومت مواجه کرده است. اتحاد گروههای فلسطینی یادآور وحدت اعراب پیش از جنگهای 1948 میلادی است، توان مانور نظامی و همکاری رژیم صهیونیستی با مصر در صحرای سینا محدود شده است و با گسترش انقلاب در دیگر کشورهای اسلامی، موضع اخیر شاه اردن، واقعیات تازهای را روشن کرد. او گفت: "هر لحظه ممکن است من و دیگر سران عرب نیز به سرنوشت مبارک گرفتار شویم و این پیام را خود آمریکاییها به دوستان عرب خود اعلام نمایند. " واشنگتن دیگر حتی اگر بخواهد، نمیتواند پشتوانه محکمی برای دوستان عرب خود باشد.
بنابراین طبیعی است که قدرتهای امروز غرب، برای جلوگیری از سیر طبیعی تحولات، به دنبال جنگی تازه باشند. اوباما نیز به مجری بدون اراده جنگ سالاران آمریکایی - صهیونیستی تبدیل شده است. در واقع او با یک ضرب الاجل جدی از طرف حکام پشت پرده قدرت در واشنگتن مواجه شده است که اگر اهداف اسرائیل محور آنها را تامین نکند، باید جای خود را به جمهوریخواهان بدهد که همواره آغازگر جنگهای بزرگ منطقه بودهاند.
رونالد ریگان جمهوریخواه جنگ عراق با ایران را تحریک کرد، بوش پدر همتای غربی او جنگ علیه صدام را پس از اشغال کویت فرماندهی کرد و از آن پس هنوز خاورمیانه از شرایط اضطراری جنگ خلاص نشده است و سرانجام اینکه جنگ سوم توسط بوش پسر علیه افغانستان و عراق شکل گرفت. او طرح نظم نوین جهانی پدرش را اجرا کرد که طبق آن اصول دموکراسی غربی باید از طریق اسلحه به دیگر نقاط جهان تحمیل شود.
حال اگر اوباما سنت شکنی کند و جنگی تازه را این بار توسط دموکراتها آغاز نماید، حداقل در میان نخبگان قدرت دوره بعدی انتخابات خود را تضمین کرده است و گرنه جانشین جمهوریخواه او را با قراردادهای نظامی تازه آماده ساختهاند.
او پس از سه سال لبخند تغییر، بسیاری از پیروان خود را در میان ملت آمریکا از دست داده است و اکنون به دنبال راهبردهای سخت برای جمع کردن رای است و میخواهد این بار نه بر اساس رای مردم، بلکه بر اساس منافع لابیهای قدرت آمریکا در قدرت بماند. یعنی همان شیوهای که به طورمعمول دموکراتها در دور دوم ریاست جمهوری خود بدان تمسک میجویند. طبیعی است که در صورت عدم توفیق دموکراتها، جمهوریخواهان در رقابت انتخاباتی آینده بیش از گذشته شعار جنگ سر خواهند داد.
اما آیا خاورمیانه همچنان میدان مناسبی برای جنگ مدیریت شده آمریکا است؟
روح مردمی حرکتهای رهایی بخش و ارتباط انقلابیون مسلمان با یکدیگر از طریق فضای مجازی کنونی، شرایط مدیریت بحرانها را برای آمریکاییها دشوارتر ساخته است. برخی بازیگران همچون ترکیه به دنبال شکل دهی به جریانات آرام سیاسی در اطراف مرزهای اسرائیل هستند.
اما آمریکاییها اطمینانی ندارند که ترکها با تجربه کم بتوانند نقش آرامش بخش را در این تحولات بازی نمایند. فلسطین، اولین موضوعی است که مرزهای اختلاف در سیاست خارجی کشورهای اسلامی را کنار زده است و آمریکاییها که تاکنون تنها از طریق تبانی، منافع صهیونیستها در این منطقه را تامین کردهاند چارهای جز پذیرش بخشی از واقعیات جدید را ندارند، اما حتی یک گام نزدیک شدن به واقعیات جدید، آنها را به همان میزان از لابی صهیونیستها دور خواهد ساخت، صهیونیستهایی که امروز به عامل اصلی تحریک جنگ چهارم تبدیل شدهاند.
به هر حال اکنون عوامل سنتی ایجاد جنگ جمعاند، اما عوامل جدید که نتایج آن را پیشبینی ناپذیرکرده است نیز در حال قدرت یابی است. اگر جنگهای چهل سال اخیر را به سلسله جنگهای 1948 تا 1978 میلادی (جنگ رمضان و...) اضافه کنیم، میتوان گفت که در طول شصت سال گذشته، غرب
غیر از جنگ، هیچ راهبرد سازندهای برای خاورمیانه نداشته است. آنها اکنون نیز به دنبال توطئهای دیگر هستند تا سنت نیاکان خود را ادامه دهند. وظیفه مسلمانانی که اکنون بیش از گذشته، بیدار شده و خائنان به تاریخ خود را شناختهاند، اتحاد راهبردی در مقابل توطئههای تازه است. مردمان و مسئولان ایران، عراق، مصر، تونس، لبنان، افغانستان و ترکیه میتوانند در این مسیر نقش محوری تازهای را بازی نمایند. بهترین تجربه آنها در طول 60 سال گذشته میتواند این باشد که هیچ گاه اجازه میدان داری به جنگ سالاران غربی و سربازان منطقهای آنها ندهند.
* ایران
روزنامه ایران در یادداشت روز خود با عنوان "بایدها و نبایدها " به قلم علیاکبر جوانفکر آورده است: مدیحهسرایانی که با کلام شورانگیز خود به ذکر مناقب ائمه اطهار(ع) میپردازند و نوحهخوانانی که جنبههایی آموزنده از حماسههای ماندگار مظلومیت همراه با مجاهدت، صلابت و اقتدار معنوی و اخلاقی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را به تصویر میکشند تا قلوب و اذهان مردم ایران را به نور وجود با برکت بهترینهای عالم، مصفا سازند، شایسته است با بهرهگیری از سخنان هدایتگر رهبر فرزانه انقلاب، به این مهم توجه کنند که زبان، لحن، صدا، فکر، اندیشه، مراودات و مناسبات آنان، همواره باید منعکسکننده زیباترین، ارزشمندترین و پاکترین مفاهیم باشد.
مردم متدین ایران به مداحان اهل بیت(ع) چشم دوختهاند که ببینند از آنان چه کلامی و با چه لحن و ادبیاتی صادر میشود تا جانهای تشنه خود را از آن سیراب سازند و عشق و ارادت خالصانه خود را به خاندان مطهر رسول خدا(ص) تجدید یا تشدید کنند. متجلیکردن مکارم اخلاق در متن و بطن جامعه و سازماندهی یک جامعه آرمانی و نمونه اسلامی، هدف غایی از همه مجاهدتهای بیوقفهای است که ملت پر افتخار و سربلند ایران تاکنون به انجام رسانده و برای تحقق آن نیز بهای گزافی پرداخته است.
مدیحهسرایان و نوحهخوانان ما نه تنها باید معرف جلوههای زیبا و آموزندهای از مکارم اخلاق و در عالیترین شکل آن باشند، بلکه از آنها انتظار میرود که با استفاده از فرصت سخنوری در جمع مؤمنین و متدینین جامعه، درسهای آموزنده قرآن کریم و معارف نورانی اهل بیت(ع) را سرلوحه کار خود قرار دهند و با تبیین زوایای پیدا و پنهان زندگی پندآموز آنان، نظام اسلامی را در جهت گسترش اخلاق نیک و جاری کردن ارزشهای ناب دینی در دل و جان مردم، یاری دهند. با ترویج خُلقیات خوب و تأکید بر روحیه همدلی، برادری، صفا و صمیمیت میان مردم است که میتوان یک جامعه انسانی را در جهت نیل به آرمانهای بزرگ الهی، اعتلا بخشید و آن را به زیور نیک اندیشی، تعاون، صبر، احسان، ایثار و گذشت، امید به آینده، کمک به نیازمندان و پرهیز از تنگ نظری، ناامیدی، بدخواهی و بُخل آراست.
جامعه مداحان و نوحهخوانان، ترکیبی از عناصر متدین و دلسوخته است که صوت دلنشین خود را به مثابه موهبتی الهی به خدمت میگیرند تا عطر وجود نورانی و مبارک ائمه معصومین(ع) را در فضای ایران اسلامی پراکنده سازند و دلهای خیل مشتاقان را جلا بخشند. پس لازم است که آنها در گفتار، رفتار و کردار خود، همه ارزشهای زیبای دین مبین اسلام را متجلی سازند، دوستیها را تقویت کنند، محبت و مهربانی را تشویق نمایند، نوعدوستی و امداد به نیازمندان را به دیگران بیاموزند و با زدودن غمها، کدورتها و بدفهمیها از روح و روان مردم، شور و نشاط همراه با افکار سالم و سازنده را جایگزین آن سازند.
آنها نه فقط از کاربرد آهنگهای بد و لهوی در کار مداحی و نوحهخوانی باید بپرهیزند بلکه لازم است از بیان هرگونه سخن سست و بیاساس و تعرض به دیگران در اجتماعات عمومی اجتناب ورزند و دلهای مؤمنان را به ذکر مناقب صحیح و متقن، شاد و خوشحال کنند.
تجربههای گذشته، مؤید این سخن است که هرگاه مداحان اهل بیت(ع) وارد حوزه مباحث و مجادلات بیحاصل سیاسی و گروهی شدند، از شأن و منزلت جایگاه خویش فاصله گرفتند و نه فقط تأثیر و جذابیت کلام خویش را از دست دادند بلکه به جای پراکندن صفا و صمیمیت در صف مؤمنان، آنها را به چنددستگی و اختلاف انداختند و دغدغه و نگرانی را به جامعه تزریق کردند.
سخنان حکیمانه رهبر معزز انقلاب، فرصتی را فراهم آورده است تا معدود مداحانی که از سر غفلت و بیتوجهی، در مسیری خلاف شئون جامعه اسلامی قرار گرفته بودند، از کوبیدن بر طبل بیاخلاقی باز ایستند و ضمن تجدیدنظر در گفتار و رفتار خود، تحکیم وحدت جامعه اسلامی را سرمشق خویش قرار دهند .
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان " پیگیری اهداف جنگی در پوشش صلح " آورده است: عقب نشینی حقیرانهای که باراک اوباما از مواضع اخیرش در نشست مشترک با لابی صهیونیستی (آیپک) داشت، یکبار دیگر و در مقیاسی عجیب و حتی باورنکردنی، به خوبی نشان داد که روسای جمهور آمریکا تا چه اندازه بازیچه امیال صهیونیستها هستند و برای "حفظ قدرت " و کسب امتیازات شخصی، در برابر مشتی صهیونیست، کرنش میکنند؟ نطق اوباما در محل وزارت خارجه آمریکا، علیرغم تمامی امتیازاتی که به صورت یکجانبه نصیب صهیونیستها میکرد، مطلوب آنها نبود و در فاصله کوتاهی با اعمال فشار و تحقیر اوباما به وی صراحتاً گوشزد کردند که مطلوب واقعی آنها چیزی به مراتب افزونتر است که باید سریعاً و در اولین فرصت ممکن اعلام شود.
اظهارات اوباما در جمع لابی صهیونیستی به تعبیر "گری سیک " تحلیل گر روزنامه انگلیسی "ایندیپندنت "، بسیار فلاکتبار بود که برای اوباما به عنوان رئیس جمهوری آمریکا حتی ذرهای از اعتبار و منزلت اجتماعی را هم باقی نگذاشت. اوباما در ابتدای سخنرانی از تک تک مقامات صهیونیستی که در جلسه حضور داشتند، به اسم، تجلیل کرد و آنچنان خفت و خواری از خود بروز داد که جداً ترحم انگیز بود. برخی گزارشها نشان میدهند بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در جریان دیدارش با اوباما که ساعاتی پس از سخنرانی وی در وزارت خارجه آمریکا صورت گرفت، به شدت به وی حمله ور شده و در واقع وی را بازخواست و محاکمه و هشدار داده است که اگر مواضعش را رسماً و فوراً اصلاح نکند، از حمایت صهیونیستها در انتخابات ریاست جمهوری خبری نیست.
اوباما هم با بلاهت کامل، همین نکته را در اظهاراتش خطاب به افراد حاضر در جلسه با لابی صهیونیستی (ایپک) مورد تصریح قرار داد و گفت: قاعدتاً رئیس جمهوری که در آستانه انتخابات، به فکر حفظ قدرت و ماندن در کاخ سفید است، نباید وارد این مقولات شود ولی من به خاطر علاقه و ارادتی که به اسرائیل دارم، این حرفها را زدم که نشان بدهم اوضاع به زیان شما به پیش میرود و باید فکری کرد که این روند، متوقف شود تا بلکه اوضاع تغییر کند و باید واقعیتها را هم در نظر گرفت.
واقعیتهای مورد نظر اوباما چه چیزهائی هستند؟
1 - تعداد فلسطینیها به ویژه در کرانه باختری به سرعت درحال افزایش است و تناسب جمعیت و بافت اجتماعی را به شدت به زیان اسرائیل دگرگون میکند.
2 - دفاع از موجودیت اسرائیل روز به روز سختتر و پیچیدهتر میشود.
3 - چهره دنیای عرب در پرتو تحولات منطقه و "ظهور نسل جدیدی از اعراب " قویاً تغییر کرده و آن زمان گذشت که با تفاهم یکی دو رهبر عرب، به صورت جعلی به صلحی برروی کاغذ دست مییافتیم. در آینده اسرائیل نه با یکی دو نفر بلکه با میلیونها عرب مواجه است.
4 - نه تنها خاورمیانه تغییر کرده که حتی جامعه جهانی هم دستخوش تحولات بنیادی است. فلسطینیها در کریدورهای سازمان ملل در نیویورک به دنبال منافعشان مسابقه گذاشتهاند و بیصبری، نه فقط در جهان عرب که حتی در مجالس سراسر دنیا مشهود است.
این جملات با چنین صراحت و ادبیاتی، فهرست تهدیدات علیه صهیونیستها و جهانی شدن انزوای رژیم صهیونیستی را محرز تلقی کرده و به فکر چاره جوئی، آنهم بخاطر حفظ منافع این رژیم است. وی دوباره ضرورت به رسمیت شناختن کشور فلسطین با حذف حق حاکمیت و ارتش درحد خودگردانی، را تکرار کرد و بر این نکته تصریح نمود که قبل از آنکه دیر شود، باید کاری کرد که اهداف و برنامههای آمریکا و اسرائیل محقق شود و انزوای اسرائیل، به قانون و روال طبیعی منطقه تبدیل نگردد. اوباما ضمن حمایت مطلق و بدون قید و شرط از رژیم صهیونیستی و عملکرد آن، همه چیز در قلمرو منافع فلسطینیها را به مذاکره با اسرائیل مرتبط کرد که حتی پیش شرط آنهم به رسمیت شناختن موجودیت رژیم صهیونیستی است. وی حتی از اظهاراتش در مورد مبانی صلح و از جمله مرزهای 1346 (1967 میلادی) را پس گرفت و آنرا هم قابل مذاکره دانست که به نفع صهیونیستها و در چارچوب منافع رژیم تل آویو، قابل دستکاری و تجدیدنظر است.
اوباما "حق دفاع از خود " را به صورت یکطرفه و فقط برای صهیونیستها تعریف کرد و پذیرفت ولی به بهانه مقابله با تروریسم، تصریح نمود که طرف فلسطینی باید یک "ایالت غیرنظامی " را که فاقد ارتش باشد، بپذیرد. وی به روند مذاکرات تحمیلی دهههای اخیر با طیف خائن فتح و تشکیلات خودگردان اشاره کرد که همان مبنا میتواند با توجه به تغییرات 44 سال اخیر، معتبر و قابل استناد باشد. در اینجا اوباما، رازی را فاش کرد که عمق خیانت مذاکره کنندگان فلسطینی را بازگو میکند و آن اینکه چیزی را به صورت علنی گفته که برای مدتهای طولانی مورد توافق طرفهای مذاکره بوده و رئوس مذاکرات پنهان را آشکار ساخته است. اما چرا؟ زیرا نمیتواند برای دهههای بعدی هم صبر کرد چون زمان به زیان اسرائیل به پیش میرود و باید "مردم اسرائیل " از آنچه لایق و مستحق آن هستند، برخوردار شوند. البته ما با این واژه در ادبیات و تبلیغات یک جناح سیاسی آشنائی داریم و توجه بیشتر به ما نشان میدهد که چنین ادبیاتی از کجا سرچشمه گرفته است؟
موضوع مهمتر اینکه اوباما از تمامی طرفهای دیگر خواست که آنها هم کوتاه بیایند و انعطاف نشان دهند تا همه چیز فقط به اسرائیل تحمیل نشود! و سختیها و تصمیمات سخت و سنگینی بار اقدامات سرنوشت ساز، تقسیم گردد!
نکته مهم اینست که حتی اظهارات هفته پیش اوباما هم، دیدگاهی فراتر از اشغال و رسمیت یافتن همیشگی اشغال و پذیرش پیامدهای اشغال را دیکته میکرد ولی امروز در پرتو تهدیدات لابی صهیونیستی، مواضع آمریکا به مراتب ظالمانهتر از گذشته علیه فلسطینیها ترسیم شده است. در واقع آمریکا و صهیونیستها مایلند تمامی آنچه از طریق جنگ و کشتار و جنایت 63 ساله قادر به تحقق و تثبیت آن نبودهاند را در پوشش صلح و دلسوزی برای منطقه و فلسطینیها تحمیل کنند ولی باز هم نمیتوانند.
* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در سرمقاله روز خود با عنوان "دولت و علا قه به حاشیه "به قلم مهدی عباسی آورده است: گویا قرار است عادت کنیم که برخی اقدامات دولت که می تواند با یک تصمیم گیری کارشناسی شده، به راحتی مدیریت شود، با حاشیه و واکنش های مختلف همراه باشد و دستگاه های دیگر نیز درگیر اینگونه اقدامات شوند.
موضوع ادغام وزارتخانه ها از آن جمله مسائلی است که حاشیه هایش هنوز ادامه دارد.
پس از آنکه، ابلا غ ادغام وزارتخانه ها از سوی دولت به شکل غیر قانونی صورت گرفت و در نهایت با ورود مقام معظم رهبری و تفسیر شورای نگهبان، دولت پذیرفت که باید این ادغام ابتدا در مجلس به تصویب برسد و سپس مرحله اجرایی آن صورت گیرد، اینک عدم معرفی سرپرست برای وزارت نفت، موضوعی است که همچنان حاشیه ساز است و علی رغم نظر صریح شورای نگهبان مبنی بر غیر قانونی بودن سرپرستی رئیس جمهور بر وزارتخانه ها، رئیس دولت نمی خواهد تن به قانون بدهد و همچنان خود را سرپرست وزارت نفت می داند.
شورای نگهبان در تفسیر اصل 135 قانون اساسی معتقد است که رئیس جمهوری نمی تواند شخصا سرپرستی وزارتخانه هایی که وزیر ندارند را برعهده بگیرد اما پس از این صراحت قانونی، معاون حقوقی دولت، از ادامه سرپرستی رئیس جمهور بر وزارت نفت خبر می دهد. با این تفاسیر، ای کاش دولت به افکار عمومی در خصوص این عدم پایبندی به قانون که به وضوح روشن است، پاسخ می داد. آیا وقتی بالا ترین رده های اجرایی کشور از پذیرش قوانین، آن هم با این صراحت، شانه خالی می کنند، چگونه می توان انتظار داشت که قانون گرایی در کشور نهادینه شود؟
آیا شرایط وزارت مهمی مثل نفت با این حواشی قانونی در خصوص مدیریت اش، آن هم در سال جهاد اقتصادی می تواند مطلوب باشد؟
در کنار این موضوع، ایران مدتی است که ریاست دوره ای اوپک را عهده دار شده و وزیر نفت کشورمان پس از سال ها در این جایگاه قرار گرفته بود. حال با توجه به وضعیت موجود، مشخص نیست که در اوپک، چه کسی از طرف ایران برای نشستن بر صندلی ریاست اوپک معرفی می شود. پیش از این شایعه هایی مبنی بر حضور احمدی نژاد در این اجلاس مطرح بود که به تازگی این موضوع تکذیب شده ودولت اعلام کرده که یکی از وزرا را به این نشست خواهد فرستاد.
اگر از حوزه تخصص فعلا عبور کنیم، قطعا معرفی وزیری که در وزارت نفت هیچ گونه مسوولیتی ندارد، برای اوپک چندان به لحاظ دیپلماتیک قابل قبول نیست. آیا در وجه بین المللی، این سوال در اوپک مطرح نمی شود که مگر ایران، برای وزارتخانه مهمی چون نفت، نتوانسته وزیر یا سرپرستی معرفی کند که یکی از اعضای دولت به اوپک آمده است؟ آیا با این شرایط، به جای بهره گیری از فرصت اوپک، حاشیه هایی حتی غیر رسمی، اطراف نام ایران قرار نمی گیرد؟
این تصمیمات حاشیه ساز دولت در حالی مطرح می شود که محمدعلی خطیبی، نماینده ایران در اوپک اعلام کرده که «ریاست ایران بر اوپک بدین معنا نیست که ایران هر کسی را به اجلا س بفرستد بلکه اجلاس اوپک مربوط به وزرای نفت اوپک است و باید وزیر نفت یا سرپرست به وین برود.»
براین اساس، باز هم می گوییم که ای کاش دولت پاسخ می داد که چرا علاقمند است که موضوعی که می تواند با معرفی سرپرست، روال قانونی اش را طی کند، تبدیل به موضوعی شود که روز به روز حاشیه هایش افزایش می یابد؟
* سیاست روز
روزنامه سیاست روز سرمقاله خود با عنوان "انگار نه انگار! " به قلم محمد صفری آورده است: انگار نه انگار که سال جهاد اقتصادی است! اصلا کسی حواسش به این سال نیست؛ آنقدر بحث و جدل بر سر چیزهای کوچک تنش آفرین وجود دارد که از یادشان رفته که امسال قرار است جهاد اقتصادی شود؟!
اصلا جهاد اقتصادی به چه دردمان میخورد؟! تا وقتی جهاد جدل و تنش هست، ما را چه به جهاد اقتصادی؟!نه؟
بر سر وزیر اطلاعات بحث و جدل میکنیم خوب است دیگر!
همین میشود خوراک چند ماه داخل و خارج. این تمام نشده وزارت ورزش شروع میشود. مجلس آن را تصویب میکند دولت نمیپذیرد. هر کدام هم دلایل خود را دارند. خوش به حال سال جهاد اقتصادی، نه؟
هنوز بحث داغ وزارت ورزش پایان نیافته ادغام وزارتخانهها شروع میشود.ای بابا سال جهاد اقتصادی چه صیغهای است دیگر؟ رهایش کنید. الان از همه مهمتر ادغام وزارتخانههاست که هر کدام از طرفین ساز خود را میزنند.
در سال جهاد اقتصادی ادغام وزارت نفت، یکی از وزارتخانههای مهم اقتصادی با وزارت نیرو از همه مهمتر است. تازه بحث و گفتوگوهای دوستانه بین دولت و مجلس هم گل کرده است، نه؟!
این هنوز پایان نیافته ادغام وزارت راه و ترابری با مسکن رو میشود. سال جهاد اقتصادی هم که اصلا اهمیت ندارد.
آنقدر اقتصادمان رونق دارد که نیازی به جهاد ندارد.
بچسبیم به بحث داغ وزارت صنایع با بازرگانی.
دو وزارتخانه دیگر اقتصادی که در جهاد اقتصادی هیچ نقشی هم ندارد. وزیر هم نداشته باشند اصلا مهم نیست. خودشان، خودشان را میگردانند. چه ربطی به سال جهاد اقتصادی دارد.
اصلا سال جهاد اقتصادی به کدام وزارتخانه، مربوط میشود؟!
مجلس هم دخیل است؟! قوه قضائیه چطور؟!
به قوه قضائیه که به گمانم ربطی نداشته باشد. آخر مفسد اقتصادی که نداریم که پولهای مملکت را بالا کشیده باشد آن وقت بخواهیم پدرش را دربیاوریم. مگر نه؟
بندگان خدا را مهر مفسدان اقتصادی میزنند بیانصافانه، فقط یکی از آنها رقمش را بلد نیستم بنویسم اینقدر میلیارد تومان معوقه اقساطش بوده همین!
چکارش دارید. سرمایهگذاری کرده، کار اقتصادی کرده، بگذارید به کارش ادامه دهد بنده خدا را.
بروید سراغ آنهایی که میخواهند 3 میلیون تومان وام بگیرند. آن وقت تا فیها خالدونش را میخواهند. قبض تلفن، اجارهنامه یا سندخانه، پایان خدمت، گواهی امضا از دفترخانه اسناد، گواهی کسر از حقوق از محل کار، جانم برایتان بگوید، همین مدارک کافی است. اگر شناسنامه مادر و پدرتان باشد هم خوب است. اگر هم فوت کرده باشند که خدا رحمتشان کند، برگه فوتشان کفایت میکند.
باز سال جهاد اقتصادی از یادمان رفت.
فکر نمیکنیم که مملکت نیاز به جهاد اقتصادی دارد. اصلا لازمه جهاد اقتصادی چیست؟
تولید که بالاست. واردات که صفر است. جنس چینی و تایوانی هم که اصلا در بازار نیست. کالاهای وطنی به راحتی در بازار جولان میدهند. تولید هم که باشد، خدا برکت بدهد به اشتغال، بیکاری هم که نداریم. پروژههای اقتصادی هم هر روز بهرهبرداری میشود. خوب پس چه کاری میماند؟! همان بحث و جدلهای همیشگی خوب است. به کارمان برسیم که عقب ماندیم.
* جام جم
روزنامه جام جم در سرمقاله روز خود با عنوان "آخرین دور افتخار اسطوره "به قلم حجتالله اکبرآبادی آورده است: ناصر حجازی بعد از یک و نیم سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری مهلک و تسلیمناپذیر سرطان، رهسپار جهان ابدی شد تا روحش به آرامش برسد. اسطوره فوتبال ایران طی این مدت قامت زیر مصائب و مشکلات روحی، جسمی و مالی این بیماری خم نکرد تا ایستاده و با عزت مرگ را برای خود معنا کند.
حجازی طی این همه سال در مقابل ناملایمتها و بیتوجهیهای مرسوم ورزش ایران سر خم نکرد و ابایی نیز از این نداشت که با انتقادهای صریحاش، عدهای را با خود بد کرده و مانع از حضورش در دایره توجهات ویژه شود.
او در قاموس رفتاری و شخصیتیاش یاد گرفته بود که منفعتطلب نباشد و حق را بگوید، هر چند از این حیث ضرر میکرد و به نوعی خلاف مسیر روند موجود ورزش و فوتبال شنا میکرد، اما مهم برای ناصر حجازی مهر و محبت مردم بود که تا این اواخر و روی تخت بیماری نیز تلاش کرد از وضعیت آنان غافل نباشد.
برای همین نیز از 2 روز پیش که ناصر حجازی برای آخرین بار در بیمارستان بستری شد تا در مبارزهای سخت با مرگ، به حیات ابدی سلام بگوید، تلفنهای روزنامه در اشغال مردمی بود که از گوشه و کنار کشور جویای آخرین وضعیت او بودند و از پشت خط برای سلامت و بهبودی او دعا میکردند. اما چه میشود کرد، هر تولدی، مرگی به همراه دارد و این از اصول آفرینش و جهان خلقت است. خود حجازی نیز این اواخر مرگ را باور کرده بود و میخواست با آرامش به جهان باقی بشتابد. میگفت، تو آیینه که نگاه میکنم با خودم میگم ناصر این تویی؟! چرا موهات ریخته و چهره در هم کشیدهای. دریغ که در ورزش و فوتبال ایران قدر یکدیگر را نمیدانیم و به هنگامه مرگ یکی، فرصتی برای دور هم جمع شدن و افسوس خوردن پیش میآید، اما چه سود که پس از مدتی دوباره شرایط همان میشود که بود.
ناصر حجازی دیروز با رفتنش نامی نیک از خود بر جای گذاشته است و یقینا نام و یاد او برای سالها ورد زبان مردمی خواهد بود که خاطراتی خوش از اسطوره فوتبال کشورشان دارند. پیکر ناصر حجازی صبح فردا با حضور گسترده جامعه ورزش در ورزشگاه آزادی و بر دوش مردم دور افتخار خواهد زد تا ورزشگاهی که افتخارات حجازی را بر تار و پود خود حس کرده بود، برای آخرین بار میزبان مردمی باشد که با تمام وجود میآیند تا اسطوره را در آخرین دور افتخار زندگیاش همراهی کنند. روحش شاد.
* آفرینش
روزنامه آفرینش در سرمقاله روز خود با عنوان " نگاهی به فرهنگ عذرخواهی و پوزش "به قلم علی رمضانی آورده است: بی گمان انسان ها در هر جامعه ، خانواده و هم چنین هر پست و مقامی که باشند با توجه به شرایط گوناگون، پیروزی ها و موفقیت هایی را تجربه می کنند و هم اینکه احتمال خطا و اشتباه در کردار و رفتارو گفتار وجود دارد. در این میان گاهی احساس موفقیت کرده و گاهی شکست خورده اشتباه می کنند. در این بین اگر این شکست و اشتباه آنها حیطه و شمولیتی بیشتر از دایره فردی را دربر گیرد بی شک پیامدها و اثرات ان از ابعاد فردی فراتر رفته و دامن خانواده ، بخش ، نهاد ،سازمان و یا حتی یک جامعه و حتی جهان را در بر می گیرد .در این میان با توجه به بیرون رفتن دامنه پیامد های منفی رفتار ،سیاست و کردار اشتباه ان شخص و یا مقام، وی در مقابل رفتارو اشتباه خود مسئول است و اینک نه تنها ضررهایی بر خود بلکه تاثیراتی منفی بر گروهی دیگر گذاشته است.
در این حال اگر به واکنش آن فرد و یا مقام اشتباه کننده و مسئول بنگریم می بینیم که با توجه به فرهنگ ها و جوامع مختلف و با توجه به دامنه توسعه یافتگی و مسئولیت پذیری آن شخص و یا پاسخ خواهی آن جامعه فرد و یا مقام اشتباه کننده رویکردهایی هم چون استعفا، پذیرش اشتباه و مهم تر از همه عذرخواهی انجام داده و تلاش هایی نیز در جهت ازبین بردن آثار منفی رفتار خود را به کار می برد . در این حال اگر به این رویکرد در سطح جهان بنگریم در کشورهای دیگر متناسب با فرهنگ و مسئولیت پذیری انسان ها و هم چنین پرسشگری رسانه هاو مقامات دیگر فرد اشتباه کننده متناسب با اشتباه و رفتار غلط دست به استعفا و عذر خواهی زده و یا اشتباه خود را می پذیرد امری که در واقع در بسیاری از کشور ها فرهنگی پذیرفته شده است و بسیاری از مقامات حتی به علت رفتاری اشتباه پوزش میخواهند و حتی از مقام خوداستعفا می دهند. در مقابل در کشور ما به نظر می رسد این فرهنگ هنوز نتوانسته است جایگاه مناسب خود را در میان افراد ، اشخاص و مقامات بگیرد چه اینکه گاه بسیار اتفاق افتاده است بعضی از افراد و مقامات یا از همان ابتدای امر آن اشتباه را نمیپذیرند ،اگر اشتباه علنی و محرز شود دیگران را مقصر آن میدانند و برخی نیز با عنوان اینکه انسان جایز الخطاست بدون استعفا و حتی عذرخواهیای کوچک از جامعه و شهروندان و...به آسانی از ان گذر می کنند گویی که نه اشتباهی روی داده و نه آن فرد و مقام مسئولی بوده و ... جالب آنکه برخی نیز تا مدت ها نیز خود را همچنان بری از اشتباه دانسته و بر رفتار اشتباه خویش نیز اصرار می ورزند.
آنچه مشخص است بی گمان هر فرد و مقامی در معرض اشتباه و خطاست در این حال فردی که اشتباه خود را نمیپذیرد نه حاضر به تغییر وضع خود است و نه از کسی کمکی میگیردو پوزشی می طلبد بی شک جلوی راه پیشرفت و ترقی کشور و جامعه را میگیرد. در این بین در ارتباطات فردی و اجتماعی هم عذرخواهی توسط شخص و یا مقامی میتواند یکی از بهترین ابزارها برای اصلاح رفتار باشد چه اینکه بیانگر آن است که از اشتباه خود آگاه شده و از تکرار آن جلوگیری میکند و هم از بروز اشتباهات بعدی جلوگیری میکنند. در این حال آنچه مهم به نظر می رسد گسترش فرهنگ عذرخواهی در جامعه در بین افراد و مقامات است چه اینکه باید توجه داشت که نبود فرهنگ عذرخواهی در زبان و عمل میتواند به نتایج جبرانناپذیری در کشور و جامعه منجر شود و پیامد هایی گرانبار داشته باشد .
* خراسان
روزنامه خراسان در سرمقاله روز خود با عنوان " دموکراسی به سبک سارکوزی "به قلم رضا خواه آورده است: بعد از رسوایی اخلاقی استروس کان رئیس سابق صندوق بین المللی پول و جدی ترین رقیب احتمالی رئیس جمهور فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری 2012، روز گذشته نوبت دومینیک دوویلپن، نخست وزیر سابق فرانسه و یکی دیگر از رقبای احتمالی نیکولا سارکوزی بود تا وی نیز این بار به اتهام مشارکت در بی اعتبارسازی رئیس جمهور فرانسه از طریق جلوگیری نکردن از افشاگریهای جعلی علیه وی، به 15 ماه حبس تعلیقی محکوم شود. نخست وزیر سابق فرانسه در واکنش به این حکم ، دادسرای پاریس را متهم کرد که تحت تاثیر دستورات نیکولا سارکوزی قرار دارد. وی به خبرنگاران در بیرون از دادگاه گفت: اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که دادسرا نماینده وزیر دادگستری است که به نوبه خود باید پاسخگوی نیکولا سارکوزی باشد، همه این اتفاقات قابل درک خواهد بود.
ظاهرا رئیس جمهور جنجالی فرانسه که از محبوبیت بسیار پایین خود در میان مردم مطلع است شیوه جدیدی از دموکراسی را در پیش گرفته و تلاش می کند تا با خارج ساختن رقبا از صحنه راه دست یابی دوباره خود به قدرت را هموار سازد. این در حالی است که نتایج جدیدترین نظر سنجی در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 فرانسه حاکی از آن است که کاندیداهای جناح چپ این کشور هنوز هم پیروز اصلی این انتخابات و نیکولا سارکوزی بازنده اصلی آن است.
این نظر سنجی که از سوی موسسه BVA و برای شبکه تلویزیونی RTL فرانسه انجام و نتایج آن دیروز منتشر شد حاکی از آن است که دستگیری دومینیک استروس- کان که پیش از این پیروز اصلی همه نظر سنجیهای مربوط به انتخابات سال 2012 بود، هیچ تاثیری در اقبال جناح چپ برای پیروزی در این انتخابات نداشته است.
بر اساس این نظر سنجی "مارتین اوبری "، رهبر سوسیالیستهای فرانسه و " فرانسوا اولاند "، رهبر سابق این حزب، به عنوان کاندیداهای احتمالی جناح چپ در دور اول انتخابات مقام اول را کسب میکنند و پس از آن در دور دوم به ترتیب با کسب 59 و62 درصد آرا با قطعیت نیکولا سارکوزی را شکست میدهند.
مدل پست مدرن دموکراسی در فرانسه کمی هم شبیه نوع حکومت دیکتاتورهای سابق در خاورمیانه می باشد به این معنی که بهترین رقابت انتخاباتی رقابت بی رقیب است، همان طور که سال های متمادی امثال بن علی و مبارک در انتخابات متعدد شرکت می کردند و پیروز می شدند. با این حال هنوز تا زمان انتخابات فرانسه زمان بسیار است و بایستی منتظر حوادث غیر مترقبه ای برای کاندیداهای باقی مانده بود.