تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۶:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۱۹۸۶۹

تبارشناسی قائل فتنه (بخش ششم)


دکتر سیدعبدالعزیز رضوانی
جریان‌شناسی مجموعه‌ها و خطوط سیاسی، یکی از ابزارهای مهم برای رسیدن به بصیرت لازم در تحلیل سیاسی است. در همین راستا 9 دی در هر شماره تلاش می‌کند تا با صفحه جریان‌شناسی تاریخ معاصر، گامی در این مسیر بردارد. این شماره نیز اختصاص یافته به شناخت یکی از چهره‌های شاخص مروج اسلام آمریکایی در ایران و ارتباطات وی با چهره های سیاسی داخل کشور.
فتاوای آقای مهندس
- «خمس در اسلام چقدر اساسى است؟»
- پاسخ: «خمس پایه قرآنی ندارد... آنچه در قرآن آمده همان زکوه است...»
- «نماز آیات واجب است؟»
- پاسخ: «خیر، نماز آیات... مستحب است.»
- «آیا استمناء گناه است؟...»
- پاسخ: «چنین کاری صریحا در قرآن مطرح نشده است... از قرآن میتوان دریافت هرآنچه به جسم و جان صدمه بزند باید اجتناب کرد. شما از پزشکان متخصص سئوال کنید نتیجه آنرا مورد عمل قرار دهید.»
- «[در] کتاب ازدواج در اسلام... جز بیان طرز رابطه ... معصومین چیزی ندیدم!؛... همین مفاتیح جنان... در موارد متعدد خرافات گونه حرف زده درباره جن، ...آیا گذاشتن دعا یا آیه ای روی سر باعث درمان بیماریهای سر می شود؟! نظرتون درباره چشم زدن، چیه...؟»
- پاسخ: «کتابهائی از قبیل "ازدواج در اسلام" را آدمهائی مثل من و شما از روی اخباری که قرنها بعد از حرفهای سینه به سینه (نه با ضبط صوت) گرد آمده نقل کرده اند، دین خد را از کتاب خدا بگیرید نه اقوال مردم...»
- -«نظر شما در خصوص نماز خواندن خانمی در منزل شخصی و بدون استفاده از چادر چیست؟»
- پاسخ: «حجاب، پوششی است در مقابل نامحرمان، در شرایطی که خانمی در خانه خویش... مطمئن است نامحرمی سر زده وارد خانه نمیشود و... آیا باید از خدا رو بپوشاند؟»
اینها چند فتاوای عبدالعلی بازرگان است که در بخش پرسش و پاسخ سایت خود درج کرده است. وی که مهندسی معماری و شهرسازی دارد، این روزها نومید از کسب "قدرت سیاسی" در ایران، بر صدر شبکه‌های خبری و مجازی، نشسته و در جستجوی "قدرت معنوی" در غرب، است.
وی از بازیگران فتنه 1388 بود و در قالب "اتاق فکر جنبش سبز" همراه با سروش، مهاجرانی، کدیور و گنجی، اوباش عصیانگر را به سان عروسکان خیمه شب بازی به اردوکشی خیابانی می آورد.
ما در این مقال، در مقام نقد فتاوای او نیستیم اما نمی‌خواهیم همین چند فتاوا نیز شبهه‌ای در ذهنی بگذارد و با چند پرسش ساده، بی پایه بودن فتاوایش را نشان می دهیم:
- آیا، اگر هر کسی اعم از بقال، رفتگر و... احکام تخصصی معماری صادر کند، بازرگان، آنها را مبنای پروژه‌های خود قرار دهد؟! حال چگونه او احکام تخصصی دین، صادر می کند؟!
- وی نمازش را با چه کیفیتی و رکعاتی می‌خواند؟! در کجای قرآن تعداد رکعات نمازهای یومیه را دیده است؟! آیا به تعبیر وی، صدا و تصویر پیامبر(ص) ضبط شده و به سمع و نظرش رسیده است که او آن را مبنای نماز قرار دهد؟
- چگونه است که مساله خمس و استمنا را در قرآن ندیده است، برای هر یک فتوای متفاوت می دهد. خمس را مردود و حکم ارتکاب به استمنا را به پزشک، ارجاع می دهد؟!
- فرضاً که مبنای حلیت یا حرمت استمنا نظر پزشک باشد؛ اگر در زمانی، گروهی از پزشکان، آثار منفی آن را نیافتند و جمعی به فتوای بازرگان، به این گناه کبیره مرتکب شدند، آیا او بار گناهشان را به گردن می‌گیرد؟ اگر گروهی از همان پزشکان با ادامه تحقیق، آثار ضد بهداشتی استمنا را کشف کردند، تکلیف آنهایی که به این فتوای عمل کردند چه می شود؟! اگر همزمان پزشکان دو گروه شدند و نظر متفاوتی دادند مقلدان آقای بازرگان، کدام نظر را مبنا، قرار دهند؟!
احکام وی در خصوص حجاب بانوان در هنگام نماز، حضانت فرزند، نماز آیات و... نیز نشان می دهد او با تفسیر به رای و فهمی قشری از قرآن فتوا می‌دهد.
کدیور، بیات، موسوی تبریزی و دیگر دوستان هفت خط او، با رفت و آمدی در مدارس علمیه، مدعی مرجعیت شده‌اند تا "وهابیت درون شیعی" را بسط دهند، اما عبدالعلی بازرگان، خود را از مقدمات علوم دینی هم بی نیاز می داند و به صدور احکام "تشیع جهودی" مشغول است. بحث درباره ریشه ها و اهداف "وهابیت درون شیعی"و "تشیع جهودی" که دو روی یک سکه است و صهیونیست ها برای مسلمین ضرب کردند، را به فرصتی دیگر می سپاریم. اما امیدواریم بازرگان نصیحتی بشنود و بهانه نگیرد.
چون مدعای او علاقه مندی به قرآن است. او را به فرجام "من لم حکم بغیر ماانزل الله" در آیات 44، 45 و 47 سوره مائده دعوت می کنیم تا خود را از صفِ "الکافرون"، "الظالمون"و "الفاسقون" جدا سازد و موجبات گمراهی خود و مسلمانان کشورهای غربی را بیش از این فراهم نسازد.
خاستگاه خانوادگی عبدالعلی بازرگان
عبدالعلى بن مهدی بن عباسقلی تبریزی بن کاظم اسلامبولچی، در سال ۱۳۲۲ ه. ش در تهران زاده شد. وی دومین فرزند از پنج فرزند مهدى بازرگان بود و بیش از همه تحت تأثیر اندیشه های پدرش و نیز مصطفی حسینی طباطبایی-پدر همسرش- بود.
اجداد وی از طایفه "اسلامبولچی" بودند. طایفه‌ای که امروز در تبریز، قم، تهران، مشهد، دبی، ترکیه، اروپا و آمریکا پراکنده‌اند. از این طایفه عباسقلی‌ ( متوفی 1333) در 18 سالگی‌ از آذربایجان‌ به‌ تهران‌ آمد. او با روحانیان، حشر و نشر و در بازار موقعیتی داشت و توانست به ریاست‌ «هیئت‌ تجارت‌» و «اطاق‌ تجارت‌» تهران‌ برسد. وی به سبب شغلش، نام خانوادگی "بازرگان" را برگزید. با بانو صدیقه‌ بنت سیدحسین‌ طباطبایی‌ ازدواج کرد و صاحب‌ پنج‌ پسر و چهار دختر شد.
مهدی بازرگان یکی از فرزندان عباسقلی بود که در سال 1307 و به سودای تحصیل به فرنگ، شتافت. در حالی که اغلب دانشجویان اعزامی به فرنگ، به دام الحاد و مارکسیسم می‌افتادند، او به سبب تربیت خانوادگی، -حداقل در برخی امور- مقید به اسلام ماند. قید «برخی از امور» مستند به سخن فرزندش عبدالعلی است. وی در پاسخ به سوالی درباره وجوهات شرعی، می‌گوید: «مرحوم پدر، با آنکه نسبت به پرداخت حقوق شرعی بسیار جدی بودند، اما هرگز بیاد ندارم به فردی روحانی وجوهاتی داده باشند.»(سایت وی. بخش پرسش و پاسخ)
مهدی بازرگان، ترمودینامیک‌ خواند و متأثر از فضای دانشگاهی قرن بیستم، در حُجِّیت دانش تَحَصُّلی و تجربی، دچار افراط شد تا جایی که اسلام را هم با همین ترازو می‌سنجید.
با فرار رضاخان و در حالی که او مستبدانه روحانیت را منکوب کرده بود، فضای فرهنگی-سیاسی کشور، یله و رها شده بود و اندیشه هایی چون تجربه‌گرائی ضد دینی، ایران‌گرائی، اسلام گرائی قشری و روشنفکری دین ستیزانه در کشور به شدت ترویج می‌شد. مهدی بازرگان، متأثر از همین فضا به عالم سیاست پا نهاد و به تشکل ایران‌گرای "کانون مهندسان" پیوست. اعضای این تشکل، اندکی بعد "حزب ایران" را تاسیس کرده و در دوره اشغال کشور، با شعارهای وطن‌پرستانه، چند کرسی مجلس را قبضه کردند. در همان زمان، اعضای به ظاهر وطن پرست حزب ایران، از گروهک تجزیه طلب "دموکرات" و "جعفر پیشه وری"، حمایت می کردند! حمایتی که خشم مردم را موجب گردید. این همان رویکردی بود که آنها 40 سال بعد، در دفاع مقدس هم برگزیدند.
عناصر حزب ایران، سپس به ائتلاف جبهه ملی، پیوستند و با ورود به کابینه مصدق، "ایران‌گرائی منهای روحانیت" را در پیش گرفتند. سیاستی که به دل کندن آیت الله کاشانی و مردم مومن ایران از مصدق منتهی شد. مصدق اموری چون معاونت وزیر فرهنگ، عضویت در هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس، ریاست هیئت مدیره موقت شرکت نفت و مدیریت لوله کشی آب تهران را به مهدی بازرگان سپرد.
مکتب تفسیری پوزیتویستی و اسلام‌گرایی قشری
در سال 1340 مهدی بازرگان، یدالله سحابی و... "نهضت آزادی ایران" را بر دو پایه "ایرانگرائی ناسیونال- لیبرال" و "اسلام گرائی قشری" تاسیس کردند. نهضت آزادی و گروهک های همسویش، کوشیدند همراه با کار سیاسی، قرآن و اسلام را بر مبنای تفاسیر پوزیتویستی و اسلام‌گرائی تفقه گریزانه دریابند.
در واقع، روح مکتب اسلام دهری، تحصُّلی و قشری، «وهابیت درون شیعی» است و پیکره آن گروهکهای چندنفره "نهضت آزادی"، "نهضت خداپرستان سویالیست"، "جنبش مسلمانان مبارز"، "سازمان منافقین خلق"، "فرقان"، "آرمان مستضعفین"، "جمعیت دفاع از آزادی..."، "سماع"، "امت واحده"، "فلق"، "سازمان منافقین انقلاب"، "ائتلاف ملی-مذهبی ها"، حزب مشارکت" و... است. شگفت اینجاست که همه این گروه ها، نیز کارشان به مبارزه با مرجعیت، فقاهت و اسلام کشید.
در تفاسیر مهدی و فرزندش عبدالعلی بازرگان، یدالله و فرزندش عزت الله سحابی، حبیب الله پیمان، موسوی خوئینی ها، مصطفی حسینی طباطبایی و... تجربه و حس، تراز فهم قرآن بود. آنها بدون مطالعه جدی تفاسیر پیشین و حتی بدون آشنائی با فقه، حدیث، تاریخ اسلام، ادبیات عرب و... آیات را تفسیر میکردند. این مکتب تفسیری در مصر با انتشار "المنار" به منصه ظهور رسید. چنانکه می‌دانیم علامه طباطبایی "المیزان" را در مقابل "المنار" نگاشت تا برتری فهم قرآن کریم بر مبنای قرآن را نمایان سازد.
عبدالعلی بازرگان لابه لای این گروهک‌های فقاهت ستیز، تربیت شد و پس از رحلت پدرش در سال 1373، نهضت آزادی، جمعیت دفاع از آزادی و اسلامگرائی فقاهت ستیز را به ارث برد.
عبدالعلی بازرگان در شبکه پنهان دانشگاه ملی
در تبارشناسی امیرارجمند، گفتیم که دانشگاه ملی(شهید بهشتی)، "کانون اشرافیت شبه علمی" ساواک و رژم طاغوت بود. در این دانشگاه که لیلی جهان آرا (امیر ارجمند) رئیس کتابخانه بود، برادرش دکتر جهان آرا در قامت استاد دانشکده معماری، دانشجویان مستعد را به تشکل های فراماسونری و گروه های چریکی دست آموز رژیم، هدایت می کرد. عبدالعلی بازرگان از شاگردان جهان آرا بود.
وی سپس به ساخت پروژه هاى ساختمانى در شرکتهای ساختمانی سمرقند، بنیاد صنعتى ایران و RE Group، برمک، رضى، یاد، طرح و کاوش و... پرداخت.
سوابق فکری-سیاسی آشکار او، در سازمان جوانان جبهه ملى، انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه ملی، انجمن اسلامى مهندسین، حسینیه ارشاد، دفتر سیاسى نهضت آزادی، نهضت خداپرستان سویالیست، جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران، سردبیرى روزنامه "میزان"(ابراهیم یزدی)، مدیریت فصلنامه "فرا راه"، همکاری با روزنامه های زنجیره‌ای، عضویت در هیئت مدیره بنیاد مهدى بازرگان، مدیریت و همکاری با انتشارات کلمه، سهامی انتشار و...، ثبت شده است.
اما مهمترین ارتباط وی با شبکه دست آموز ساواک، «سمرقند»، «نهضت آزادی» و «نهضت خداپرستان سویالیست» بود.
سمرقند را میرحسین موسوی، حسن آلادپوش، عبدالعلی بازرگان و... ساختند و دفتر آن را همزمان با جذب سرمایه در قالب مقاطعه کاری، به پاتوقی برای ارتباط گیری عناصر دست آموز ساواک و مخالفان طاغوت تبدیل کردند. سمرقند هم محل آمدوشد علی شریعتی و دوستادارانش-پرویز خرسند، محمد علی نجفی و... بود و هم پذیرای رفت و آمد سروش، محبوبه متحدین، زهره کاظمی آزاد(زهرا رهنورد دستیار لیلی امیر ارجمند) و... (وبلاگ پرویز خرسند)
ساواک آلادپوش و همسرش محبوبه را کشت و علی شریعتی در دفتر سمرقند، از سوگ آن دو، ساعتها سیگار کشید و گریه کرد. بی آنکه حتی بداند آنها مرتد شده بودند. شریعتی بعدها افسانه "حسن و محبوبه" را منتشر کرد تا آنها را اسوه جوانان ترسیم کند! با این افسانه‌پردازی، حتی دختران هاشمی رفسنجانی، عکس محبوبه و حسن را در اتاق خود نصب کنند.(گفتگوی فاطمه هاشمی با شهروند امروز). شریعتی فرصت نکرد که از ارتداد محبوبه و حسن در اواخر عمر باخبر شود. حتی سازمان منافقین، بعدها به دلیل افشای ارتداد این زن و شوهر، نام آنها را از فهرست اعضای خود حذف کرد.
یک هدف؛ در دو راه
آیا ساواک محبوبه و حسن را هدفمند و با قصد حذفشان از زیر دست و پای گروهک‌های دست آموز صورت گرفت؟! پاسخ مستند به این پرسش‌ها، بیرون از حوصله این مقاله است. اما سمرقند، با قتل حسن آلادپوش، به بازرگان و موسوی رسید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موسوی و بازرگان، دو راه متفاوت را برای دستیابی به هدف در پیش گرفتند. هدف هر دو، گذر "اسلام گرائی فقاهت ستیزانه" از حزب به "نظام سیاسی" بود.
وقتی دولت مهدی بازرگان استعفا داد. عبدالعلی بازرگان دیگر در ظواهر قدرت موقعیتی نداشت. وی جُبِّه مهندسی پوشید و رفیقش کسوت نخست وزیری. پروژه‌های ساختمانى دولت، سود سرشاری نصیب شرکت‌های ساختمانی بازرگان، می‌کرد و هزینه‌های تبیین «اسلام‌گرائی فقاهت‌ستیزانه» نهضت آزادی و گروهک های همسویش فراهم می‌گردید. این گروهک ها نیز در مواقع لزوم، به یاری نخست وزیر می‌شتافتند.
با تکیه بر سود همین شرکتها از مقاطعه‌بازی با دولت، عبدالعلی بازرگان و دوستانش، در محافل فرهنگی-سیاسی ایران، قبرس، آلمان، فرانسه، هلند، اتریش و آمریکا و... سخنرانی می‌کرد. انتشارات قلم، کلمه، سهامی انتشار و... را می چرخاند. و آثاری چون کلماتى از قرآن(۱۳۵۸)، شرحى بر دعاى کمیل(۱۳۵۸)، شورا و بیعت(۱۳۵۹)، اختلاف در امت واحد(۱۳۶۰)، آزادى در قرآن(۱۳۶۱)، آزادى در نهج البلاغه(۱۳۶۷) و... را می نوشت.
راستی اگر نهضت آزادی، عبدالعلی بازرگان و... عملاً مغضوب دولت بودند، هزینه انتشار فله ای این همه کتاب، مجله، روزنامه و موسسات شبه فرهنگی و مطالعاتی، از جیب چه کسی تامین می شد!؟ آنها قیافه اپوزسیونی و مخالفت با جمهوری اسلامی می گرفتند و همزمان، منافع سرشاری از ارتباطات نهان خود با دولت کسب می کردند.
نیمه پنهان فعالیت سیاسی عبدالعلی بازرگان را می‌توانیم با مروری بر پیوندهای تشکیلاتی وی بیشتر بشناسیم.
شجره تشکیلاتی بازرگان
عبدالعلی بازرگان، کانون پیوندهای تشکیلاتی آشکار و نهانی است که به برخی از آنها در بالا اشاره کردیم. شرحی اجمالی از برخی از آن تشکلها می تواند جالب تر باشد.
جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران: این گروهک ریشه تاریخی نداشت ولی بیانیه‌های آن، مکمل کوشش موسوی و اصحاب قدرت برای نوشاندن "جام زهر پایان دفاع مقدس"، بود.
عبدالعلی بازرگان و دوستانش در نهضت خداپرستان سویالیست که آموخته بودند خود را پشت عناوین متعدد پنهان کنند، از سال 1356 بیانیه هایی با عنوان "جمعیت دفاع از آزادی و..." منتشر می‌ساختند. آنها در سال 1364 کوشیدند برای این عنوان، یک تشکل بسازند. مهدی بازرگان، در 12 مهر سال 1367 ه.ش، طی نامه ای سرگشاده ای به حضرت امام(ره) رسماً تعطیلی نهضت آزادی را اعلام کرد.(سایت نهضت آزادی. بخش اسناد)
قرار بود با تعطیلی نهضت آزادی، گروهک "جمعیت دفاع از آزادی و..."، جای آن را بگیرد. از اقدامات این جمعیت، همراهی با نهضت آزادی و انتشار شب نامه‌ها و بیانیه هایی در انتقاد از دفاع مقدس با هدف فشار از پائین به حضرت امام(ره) بود. امروزه وقتی هاشمی رفسنجانی در خاطراتش، چانه زنی خود، حسن روحانی و موسوی با امام(ره) برای پذیرش قطعنامه را منتشر می‌کند، همسوئی نهضت آزادی و جمعیت دفاع از آزادی با اصحاب قدرت برای تحمیل قطع نامه 598 به حضرت امام(ره) معنا می یابد. آنچه می بینید به دو سند از مکتوبات این جمعیت است که در قالب شب نامه و نامه به دبیر کل سازمان ملل در انتقاد از دفاع مقدس منتشر شده است.
نهضت خداپرستان سوسیالیست: این تشکل را محمد نخشب در سال 1320 با جمعی از دانش آموختگان جوان همچون علی شریعتمداری، حسین راضی و.... بنا نهادند. آنها متأثر از انقلاب بلشویکها در روسیه بودند ولی می خواستند همانند انقلابهای مائو در چین و انور خوجه در بالکان، به بومی‌سازی سویالیسم در ایران بپردازند. گروه نخشب در سال 1328 با حزب ایران، ائتلاف کرد سپس با جبهه ملی پیوست. اما در اوج دولت مصدق، از این ائتلاف خارج شد.
مشی این گروهک، اساساً، نیمه مخفی بود و فعالیتش را در پوشش تشکلهای ائتلافی و یا تشکل های رسمی دیگر و انتشار شب نامه و بیانیه، پنهان می کرد. به همین دلیل، نخشب در سال 1331 "جمعیت آزادی مردم ایران(جاما)" را تأسیس کردند. وی با نگارش پنج کتابچه و جلسه‌های آموزشی و روزنامه "مردم ایران" که ارگان نهضت بود، افکار التقاطی و قشری خود را ترویج می داد. پس از سقوط مصدق، اعضای "جاما" دستگیر و فعالیت آن متوقف شد. نخشب این بار، "حزب مردم ایران" را تاسیس کرد. سپس در سال 1342 "جنبش آزادیبخش مردم ایران" را باز با نام مخفف (جاما) بنا نهاد تا فعالیت نهضت خداپرستان سویالیست را در پوشش این نامها ادامه دهد.
در نهضت خداپرستان سویالیست و جاما، پیمان، سامی، موسوی، بازرگان و... عضو بودند. آنها در اوائل دهه 1350 به ایالات متحده رفتند. حضور آنها در آمریکا که هنوز در سودای "مک کارتیسم" و مبارزه بی امان با چپ ها بود، از عجایب تاریخ معاصر ایران است. آیا "سیا" با وجود 40 هزار مستشار آمریکایی در ایران، از مسلک موسوی، بازرگان و پیمان خبر نداشت؟ عوامل سیا، از طریق ساواک، اشراف دقیقی بر محافل فکری سیاسی ایران از جمله دانشگاه ملی-محل تحصیل موسوی و بازرگان- داشتند. عجیب تر آنکه هیچگاه روشن نشد، اعضای نهضت خداپرستان سویالیست، در این سالها و در آستانه انقلاب اسلامی، در آمریکا چه می کردند. بر اساس گزارش برخی محققان مانند "رضا گلپور" «هیچ سابقه‌ تحصیلی در این دوره از ایشان در اسناد و لینک های رسمی دانشگاه های آمریکا مشاهده» نشده‌است. با مرگ نخشب در سال 1350، چهار تن وارث جدی او در نهضت خداپرستان سویالیست، شدند؛ سامی، پیمان، موسوی و عبدالعلی بازرگان.
کاظم سامی کرمانی؛ در سال ۱۳۱۴ در مشهد به دنیا آمد. پدر و مادرش (غلامرضا و عصمت) اهل کرمان بودند.او در مشهد در "کانون نشر حقایق اسلامی" شاگرد محمد تقی شریعتی بود. سامی، در دانشگاه مشهد، پزشکی و در دانشگاه تهران، روانپزشکی خواند. در دوره دانشجویی با نخشب آشنا شد.
سامی، پس در سال 1357 در قالب "جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران-(جاما)" فعالیت می کرد. وی در کابینه مهدی بازرگان، وزیر بهداری شد و چند روز زودتر از تسخیر لانه جاسوسی استعفا داد. وی نامزد انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بود و با مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز، سازمان اسلامی شورا و... ائتلاف کرد، ولی رای نیاورد. در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری هم نامزد شد و رتبه سوم را با اخذ ۸۹ هزار رای کسب کرد. اما در انتخابات مجلس اول، به نمایندگی از تهران رسید. بعد از اتمام دوره اول مجلس شورای اسلامی به طبابت پرداخت و از سیاست کناره گرفت. این در حالی بود که موسوی، رفیق حزبی وی در نهضت خداپرستان سوسیالیست، نخست وزیر بود.
روز چهارشنبه ۲ آذر ماه ۱۳۶۷ شخصی که خود را "غلام همتی" معرفی می کرد به مطب سامی رفت و او را با چاقو مصدوم کرد و گریخت. سامی دو روزی را در بیمارستان بود ولی درگذشت. سه هفته بعد "علی‌اکبر محتشمی"، وزیر کشور موسوی گزارش داد: قاتل سامی با هویت اصلی "محمود جلیلیان" قصد فرار از مرز خوزستان را داشت ولی موفق نشد و ناگزیر با کمربند خود را به دوش یک حمام حلق آویز کرد و جان سپرد. "اکبر اعلمی" که در آن زمان در وزارت کشور مدیرکل بود، ضمن ابراز تردیدهای جدی نسبت به گزارش محتشمی از مرگ جلیلیان، در وبلاگ شخصی خود می نویسد: «اگر جلیلیان می خواست از کشور بگریزد، چرا به جای خوزستان، به آذربایجان غربی نرفت؟... دوش نمی تواند وزن یک انسان را برای انجام خودکشی تحمل کند و... چرا نگذاشتند تحقیقات در این خصوص ادامه یابد...»
به نظر برخی محققان، قتل سامی و تلاش محتشمی برای معرفی یک مقتول به عنوان ضارب وی هدفمند و سیاسی بود. پروفسور محمد مکری، قتل سامی را با هدف پنهان کردن ارتباطات مخفی موسوی و اعضای حلقه سمرقند می داند. مکری از همراهان امام(ره) در پاریس و رابط رسانه های جهان با رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود. وی همان کسی بود که هواپیمای پرواز انقلاب در 12 بهمن 1357 را اجاره کرد. او پس از انقلاب اسلامی، با حکم شخص امام(ره) اولین سفیر جمهوری اسلامی در شوروی شد. تحقیقات مبسوط وی در خصوص فراماسونرها و موسوی موجب شد، پس از مأموریت روسیه به تبعیدی ناخواسته در فرانسه تن دهد.
حبیب الله پیمان؛ وی عضو نهضت خداپرستان سوسیالیست بود. سامی که "جاما" را تاسیس کرد، پیمان با همکاری موسوی و عبدالعلی بازرگان "جنبش مسلمانان مبارز" را بنا نهاد. اسناد همکاری پیمان با ساواک، اوائل انقلاب اسلامی در قالب کتابچه ای منتشر شد. پیمان، زمینه حضور موسوی در شورای انقلاب و برکشیدن او را طی رایزنی با مهدی بازرگان و هاشمی رفسنجانی مهیا ساخت. معرفی مبسوط پیمان و نیز دیگر اعضای این گروهک را به مجالی دیگر می سپاریم. انشاءالله
انجمن اسلامی مهندسین؛ این تشکل حاصل تجربه ناکام کانون مهندسین و حزب ایران بود که در سال 1336 تاسیس شد. هدف از تاسیس این، ممزوج ساختن اسلام و فن سالاری بود. هم اکنون غیر از عبدالعلی بازرگان، علی صالح آبادی عضو شاخص این تشکل است. وی عضو حزب همبستگی و مدیر مسئولی روزنامه همبستگی نیز بود. وی هم اکنون مدیر مسئول هفته نامه "ستاره صبح" است.
انجمن اسلامی مهندسین، چهارشنبه هر هفته جلساتی برگزار می کند که در آن "محمدحسن موحدی"، "صدیقه وسمقی" و... سخنرانی می کنند. وسمقی عضو هیات علمی دانشگاه تهران است که در سال 1377 با حمایت جنبش مسلمانان مبارز به دوره اول شورای شهر تهران پیوست. موحدی، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید قم و از آخرین شاگردان آقای منتظری است. در جریان سخنرانی آقای منتظری در 13 رجب سال 1376 از فعالان بیت او بود به همین سبب با پدرش موحدی ساوجی(ره) نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی، نیز دچار اختلاف شد.
برنامه تلویزیونى پرتو نور و شبکه های ماهواره‌اى "مرکزى" و "امید ایران": عبدالعلی بازرگان و دوستانش این برنامه هفتگى را از سال ۲۰۰۵ تهیه و با همکاری کمپانى های "گالکسى" و "سادون" از طریق شبکه های ماهواره‌اى "مرکزى" (برای آمریکا و کانادا) و "امید ایران" (براى قاره آمریکا، اروپا و خاورمیانه) و نیز اینترنت پخش می کنند. این برنامه یک مجموعه آموزشى سمعى و بصرى که با رویکردی دانش محور و پوزیتویستی درباره تفسیر فقاهت گریزانه از قرآن و اسلام را ارائه می دهد. همکاران بازرگان در این این برنامه افراد زیر هستند:
حمید انتظام؛ وی در سال ۱۳۳۸ ش. در شیراز به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از پایان دبیرستان، راهی امریکا شد و به تحصیلات دانشگاهى رایانه، فلسفه، جامعه شناسى و اقتصاد پرداخت. وی ضمن فعالیت رایانه ای، به عنوان صاحب نظر الهیات و عرفان با مراکز فرهنگى امریکا همکاری می کند. وی خود را پیرو اندیشه های علی شریعتی می داند و همانند بازرگان در بنیاد "ایمان" در لس آنجلس، موسسه "ابن سینا" در ارواین، مرکز اسلامى- فرهنگى "فرزنو"، بنیاد "توحید" در "سان حوزه" و مرکز اسلامى-فرهنگى "اوکلند" همکاری می کند. او از ابتداى تاسیس برنامه پرتو نور هرهفته درآن برنامه دارد.
آرش نراقى؛ وی دکترای داروسازی از دانشگاه تهران گرفت. سپس در کالیفرنیا و سانتا باربارا دکترای فلسفه گرفت و استادیار کرسی دین و فلسفه در کالج موراوین در پنسیلوانیای آمریکا شد. وی آثاری در زمینه عرفان و فلسفه دارد. تالیفاتش در تهران به همت نشر صراط(وابسته به سروش) نشر نی، نگاه معاصر و طرح نو(نزدیک به بازماندگان حلقه کیان) منتشر می شود. از نراقی تالیفاتی چون "رساله دین شناخت..." (طرح نو، ۱۳۷۸)؛ "اخلاق حقوق بشر" (نگاه معاصر، ۱۳۸۸)، "آینه جان: درباره مولوی" (نگاه معاصر، ۱۳۸۸) و... منتشر شده است.
سید بهار باستانی؛ وی در فروردین ۱۳۳۰ در آبادان زاده شد. در سال 1355 از دانشگاه شیراز دکترای پزشکی گرفت. در دانشگاه سنت لویس ایالت میسوری آمریکا متخصص بیماریهای داخلی و کلیوی شد. همچنین دوره‌های تخصصی طب دانشگاه های ویرجینیا، ویسکانسین و واشنگتن را گذراند. باستانی از سال ۱۹۹۱ استاد دانشگاه سنت لویس است. عضو هیات مدیره موسساتی چون انجمن فرهنگی ایرانی-آمریکائی غرب میانه، مرکز آموزشی اسلامی شیعی سنت لویس و معاون انجمن اسلامی پزشکان آمریکای شمالی و... نیز هست.
مصطفى خادم؛ وی در سال ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۲ از دانشگاه صنعتی شریف کارشناسی مهندسی مکانیک گرفت. در سال ۱۳۶۳ از دانشگاه برکلی کالیفرنیا دکترای مهندسی هسته ای گرفت. این دانشگاه، کانون گروه های ایرانی بود و از سالها پیش انجمن اسلامی دانشجویان (با محوریت شهید چمران و بعدها ابراهیم یزدی)، سماع (با محوریت ابراهیم یزدی و محمد هاشمی رفسنجانی)، فلق (با محوریت واعظی و تاج زاده) در آن فعالیت داشتند. خادم از زمان حضور در این دانشگاه به مباحث قرآنی روی آورد.
عبدالعلی بازرگان در فتنه 1388
بازرگان در فتنه 1388 هنگامی وارد صحنه شد که بسیاری ریشه‌های مشترک او و موسوی را نمی‌دانستند. بازرگان که از وی به عنوان فرزند مهدی بازرگان، مفسر قرآن، اسلام شناس و... یاد می‌شد، در قالب تشکیل اتاق فکر(!) در لندن با همراهی گنجی، سروش، مهاجرانی، کدیور و گفتگوهای رسانه‌ای با اجانب و ضد انقلاب و انتشار نامه‌های سرگشاده به مسئولان عالی نظام، کوشید جام زهر دیگری را به ولایت تعارف کند.
با تکرار تاریخ، صحنه همان صحنه بود. در تابستان 1367 اصحاب قدرت با چانه زنی از بالا و عبدالعلی بازرگان و گروهک‌های همسویش با فشار از پائین، جا زهری برای تعطیلی دفاع مقدس 8 ساله تعارف کردند. مجاهدان راه خدا همانند مالک اشتر، در جبهه‌های نور علیه باطل، سرگرم مبازره با دشمن بعثی بودند و امام(ره) به آنان فرمان عقب نشینی داد زیرا حفظ نظام از اوجب واجبات بود.
در سال 1388 اصحاب قدرت، با چانه زنی از درون و عبدالعلی بازرگان و گروهک‌های همسویش با فشار از بیرون، جام زهری برای پایان بخشیدن به دفاع مقدس 8 ماهه تعارف می کردند. این بار مردم همیشه در صحنه، دوست و دشمن را شناختند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات