مقدمه
بصیرت :موج بیداری اسلامی که از کشورآفریقایی تونس آغاز و سرانجام کشورهای عربی را یکی پس از دیگری درنوردید، اکنون به یمن رسیده و نگرانیهای فراوانی راهم برای آمریکا و بویژه متحدان عربی آن در منطقه بوجود آورده است. وجه تمایز تحولات کنونی یمن با حوادث سالهای گذشته این کشور فراگیر بودن قیام مردم است. در واقع تا پیش از این همواره سرکوبهای دولت یمن البته با چراغ سبز آمریکا و همکاری عربستان سعودی متوجه شیعیان این کشور بود، اما امروز ملت یمن اعم از شیعه و سنی یک صدا سرنگونی حکومت دیکتاتوری علی عبدالله صالح را سر دادهاند. در این میان آن چه بیش از همه امریکا و متحد استراتژیک آن - عربستان - را نگران کرده قدرت یافتن شیعیان در یمن و در نهایت افزایش قدرت و بالا رفتن موقعیت و جایگاه ایران در منطقه است. در این نوشتار کوتاه تلاش میشود به این سئوالات پاسخ داده شود که اساسا شیعیان چه جایگاهی در یمن دارند، تا چه اندازه میتوانند بر آینده تحولات این کشور تاثیرگذار باشند و این مسئله چه پیامدهایی را برای آمریکا به دنبال خواهد داشت؟
اهمیت و جایگاه یمن
جمهوری یمن کشوری در جنوب عربستان است که دارای ویژگیهای سیاسی وژئوپلتیکی خاصی است. این کشور حدود 530 هزار کیلومتروسعت و 24 میلیون نفر جمعیت دارد. جمهوری یمن با داشتن دویست جزیره از جمله جزیره مهم و استراتژیک" سکوترا" که ناظر بر آبراه سوقالجیشی وبسیار مهم بابالمندب و شاخ آفریقا است یک منطقه استراتژیک درجهان به شمار میرود. این آبراه آسیا را از آفریقا جدا میکند و شاهراه استراتژیک عبور انرژی به شمار میرود با این اهمیت قدرتهای خارجی از جمله آمریکا وعربستان به دنبال حفظ وتثبیت جایگاه خود بر این منطقه استراتژیک هستند. هر جریان خاصی که در یمن حاکم شود، در سه نقطه از مناطق دنیا تاثیرگذار است. یکی در منطقه عربستان، خلیج فارس و عراق و منطقه دوم شاخ آفریقا است در همین راستا لازم به یادآوری است که گسترش اسلام در آفریقا در قرون اولیه بیشتر توسط یمنیها صورت گرفته است. منطقه سوم آسیای جنوب شرقی است چرا که در مالزی و اندونزی یمنیهای زیادی هستند و طلاب این کشورها به یمن آمده و آنجا تحصیل میکنند. یمن همچنین به لحاظ اقتصادی دارای ذخایر نفت و گاز قابل توجهی نیز میباشد.
تاریخچه و بافت جمعیتی یمن
با غلبه ایران بر جنوب عربستان در سال ۵۹۸-۵۹۷ میلادی یمن نیز بهوسیله شاهنشاهان ساسانی به تصرف ایران در آمد و تا ظهور اسلام تابع حکومت ایران بود. با ظهور دین اسلام، اسلام در این منطقه نیز نفوذ یافت در سال ۱۷۵۰ میلادی یمن جزو قلمرو دولت عثمانی در آمد و با سقوط امپراتوری عثمانی، در سال ۱۹۳۴ میلادی با انعقاد قراردادی با انگلستان به استقلال رسید. این کشور به دست امیری اداره میشد که آن را امام یمن مینامیدند ولی از سال ۱۹۶۲ میلادی برابر ۱۳۴۱ شمسی به جمهوری تبدیل شد. امروزه یمن کشوری عربی است که در جنوب غربی آسیا و در جنوب شبهجزیره عربستان و در خاورمیانه واقع شدهاست، پایتخت آن شهر صنعا است. یمن دارای دو ساحل مهم است، ساحلى غربی در کرانهٔ دریای سرخ و ساحلى جنوبی در کرانهٔ دریای عرب، همچنین دارای چند جزیرهاست که مهمترین آنها جزیره سکوترا در دریای عرب و جزیره حنیش در دریای سرخ است. یمن تا قبل از سال ۱۹۹۰ میلادی شامل دو کشور به نامهای جمهوری عربی یمن (یمن شمالی) و جمهوری دمکراتیک یمن (یمن جنوبی) بوده است. در سال ۱۹۹۰ طی پیمانی این دو کشور با هم متحد شدند و جمهوری یمن بوجود آمد. در سال ۱۹۹۴ جنگ خونینی بین دو طرف رخ داد، که سرانجام شمالیها بر جنوبیها چیره شدند و اتحاد پابرجا ماند.
حدود ۵۰ درصد مردم یمن اهل سنت شافعی مذهب و بیش از ۴۰ درصد زیدی مذهب هستند (زیدیها اگر چه شیعه هستند ولی در اعتقادات خود تفاوت هایی با شیعیان اثنی عشری دارند آنان به امامانی اعتقاد دارند که قیام به سیف کردهاند). مذاهبی همچون اسماعیلیه و صوفیه نیز در این کشور پیروانی دارند. سلفی گری از ۲۰۰ سال پیش وارد این کشور شد. در سی سال اخیر سلفیها سرمایهگذاری هنگفتی در این کشور نمودهاند. یمن به عنوان حیات خلوت سعودیها همیشه مورد توجه آن کشور بوده است. مذهب شیعه اثنی عشری نیز پس از انقلاب اسلامی وارد این کشور شده است و حدود یک درصد جمعیت که عمدتا جوانان هستند پیرو این مذهب میباشند. در اواخر قرن دوم هجری قمری" یحیی بن الحسین بن قاسم بن ابراهیم طباطبا" از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) به همراه تعدادی از یاران خود از طبرستان (مازندران و گیلان فعلی) به صعده رفت و اولین حکومت زیدی را در آن منطقه تاسیس کرد.امامان زیدی حدود 11 قرن در سرزمین یمن حکومت داشتند جمع زیادی از قبایل شیعه و زیدی یمن از سادات هستند. حدود ۹۰ درصد از ۲۰۰ خانواده معروف سادات یمنی از ذریه امام حسن مجتبی علیهالسلام هستند که از شیعیان زیدی میباشند. ده درصد بقیه سادات از ذریه امام حسین علیه السلام هستند که عمدتا شافعی مذهب میباشند و نسل آنها به احمد بن عیسی المهاجر (مدفون در شهر تریم حضرموت) میرسد.
بازیگر اصلی تحولات یمن
از بازیگران مهم گذشته یمن و البته غیررسمی تحولات کنونی این کشور جنبش الحوثی است. جنبش الحوثی یمن جنبشی منتسب به "سید حسین" فرزند "سید بدر الدین الحوثی" از بزرگان علمای مذهب زیدی است که اگرچه بارها و به شدت توسط رژیم یمن سرکوب شده، اما نقش بسیار مهمی را در تحولات جاری در این کشور ایفا میکند.
جنبش الحوثی نام خود را از بنیانگذار آن "سید حسین" فرزند "سید بدر الدین الحوثی" از بزرگان علمای مذهب زیدی یمن که در استان صعده در شمال یمن ساکن است، گرفت.
جنبش الحوثی در ابتدا به عنوان یک جنبش سیاسی دارای اهداف و چارچوبها و برنامههای خاص پای به عرصه سیاسی یمن نگذاشت بلکه در ابتدا چارچوب فکری آن را اطلاعیه و خبرنامههایی تشکیل میداد که سید حسین الحوثی بر پایه مجموعهای از افکار و اندیشههای اسلامی با هدف احیای مذهب زیدی در یمن آن را چاپ و منتشر میکرد.
این جنبش فقط زمانی جنبش را برخود نهاد که جنگ دولت یمن با پیروان و اعضای آن آغاز شد و از آن زمان بود که این نام را برای خود برگزید، اما اگر بخواهیم مختصری درباره شکل گیری جنبش الحوثی بنویسیم باید بگوییم این جنبش در دهه اواخر 90 میلادی بدست سید حسین الحوثی تاسیس و به پیروان و طرفداران آن "گروه شعار" اطلاق میگردید، چون اعضای جنبش الحوثی بر دادن شعار به عنوان مهمترین ادات جهت نشر افکار و اندیشهها و دیدگاههای جنبش تاکید داشتند و به همان اندازه که بر افکار و اندیشههای مذهبی تاکید داشتند، از افکار و اندیشهها یا برنامههای سیاسی غافل بودند.
اما شرایط حاکم بر جنبش و نحوه رویارویی آن با رژیم یمن ناخودآگاه ماهیت و ساختار جنبش را به شکلی خاص از سال 2005 به بعد هم تغییر و هم شکل داد، بگونهای که یکباره وسعت انتشار و گسترش و همچنین تاثیرگذاری آن را تغییر داد و الحوثی را به یک بازیگر غیررسمی اما تاثیرگذار در یمن تبدیل کرد، بویژه آن که الحوثی تاکید داشت، پنج جنگ انجام شدهاش با دولت مرکزی در دفاع از خود بوده است.
از آنجا که سید حسین الحوثی تعصب بسیاری بر نشر و ترویج افکار زیدیه داشت، بنابراین اندیشهها و افکار زیدیه را در قالب واقعیتهای حاکم بر جهان مدرن به طرفدارانش ارائه داد و در این راه ساختار سنتی و واقعیتها و حقایق سیاسی محلی و بومی را به کناری نهاد و به افکار و اندیشههایش ابعادی ملیگرایانه و اسلامی داد که به ادعای پیروانش این افکار و اندیشهها هیچگاه با سیاستهای دولت مرکزی در تعارض قرار نمیگرفتند.
بطور خلاصه الحوثی در افکار و اندیشههایش بر رد خشونت حتی علیه مخالفان و بیداری و آگاهی بخشیدن به مردم و کسب علم و دانش و عدم رویارویی مستقیم با دولت مرکزی و جلوگیری از نفود آمریکا و رژیم صهیونیستی در یمن و حمایت از قضیه فلسطینی تاکید بسیار داشت به همین منظور شعار "اللهاکبر" و "مرگ بر آمریکا" و"مرگ بر اسرائیل" و "اسلام پیروز است" را به عنوان شعار جنبش خود برگزید.
در ابتدا این شعار برای رژیم صالح گران نیامد، اما هنگامیکه جنبش الحوثی آنقدر توسعه و گسترش یافت که پای به صنعا گذاشت و مساجد این شهر را درنوردید و جوانان آن را جذب خود نمود، آن وقت طرفداران الحوثی هدف بازداشتها و دستگیریهای علی عبدالله صالح شدند تا تحت فشار آمریکاییها بیش از پیش بر این بازداشتها بیفزایند.
با این که جنبش الحوثی با دیگر بازیگران غیررسمی عرصه سیاسی یمن متفاوت است، تشابهاتی با آنها نیز دارد، از جمله عامل قبیله و ایدهها و افکار حاکم بر آن که مشابه اندیشههای حاکم بر جنبش جنوب یمن است.
اما مهمترین وجه تشابه جنبش الحوثی با جنبش جنوب یمن این بود که هردو جنبش بیانگر درد و رنج و خواستههای طرفداران خود بطور خاص و ملت یمن بطور عام بودند، افزون بر این که هردو جنبش هدف اقدامات سرکوبگرانه دولت مرکزی یمن قرار گرفتند، اما جنبش جنوب مطرح کننده مسائل سیاسی و مدتی بعد مدعی تشکیل یک دولت گردید.
اما عامل قبیله از جمله وجوه اشتراک تشکیل جنبشها در یمن است اگرچه دیدگاه حاکم در مورد قبیله در میان الحوثیها با دیگر جنبشهای یمنی تفاوت دارد و الحوثیها به افکار و اندیشههای مذهبی در کنار افکار و اندیشههای بومی و محلی و قبیلهای نیز توجه دارند.
رژیم یمن در سال 2004 به موازات اولین جنگ خود علیه جنبش الحوثی جنگ تبلیغاتی خود را نیز علیه جنبش آغاز کرد و هر از چندگاهی جنبش و رهبران آن را به مهدویت و امامت متهم و سرانجام این که تلاش نمود به مرتبط ساختن آنها به مذهب اثنی عشری افزون بر این که خروج آنها را از رژیم حاکم اعلام کند، بلکه آنها را به داشتن ارتباط با ایران و مزدوری برای جمهوری اسلامی متهم کند، اما پوچی و بیمحتوایی تمام این اتهامات مدتی بعد و در جنگهای آیندهای که رژیم علی عبدالله صالح علیه جنبش به راه انداخت اثبات گردیدند و همه دنیا دیدند که رژیم یمن برای توجیه حملات خود این اتهامات را به الحوثیها وارد میکند.
اما بطورکلی جنبش الحوثی بر اصل امامت به عنوان یکی از اصول اساسی افکار اندیشههای سیاسیاش تکیه میکند، چون امامت یکی از اصول پنجگانه مذهب زیدی است، اما در راه بدست اوردن حکومت جنگ و ریختن خونها را روا نمیداند و بر اقدامات مسالمتآمیز متکی است.
جنبش الحوثی فعالیت خود را در منطقه الصعده آغاز کرد که بر سر مرزهای یمن و عربستان قرار دارد و حدود 700 هزار نفر در آن سکونت دارند و اکثرا زیدی مذهب هستند. استان صعده با کمبودهای بسیاری از جمله نبود خدمات و ساختارهای زیربنایی مواجه است و شغل اصلی ساکنان آن را کشاورزی تشکیل میدهد، هم چنین شغل اصلی بسیاری از ساکنان منطقه تجارت اسلحه است و به جرات میتوان گفت بزرگترین بازار سلاح فروش اسله خاورمیانه در این شهر قرار دارد (بازار الطلح) و این کار با اطلاع دولت یمن صورت میگیرد.
مؤسس جنبش الحوثی یعنی سید حسین الحوثی، پیش از این و طی سالهای 1993 و 1997 میلادی، نماینده پارلمان یمن بود و بسان پدرش و بعد از فوت وی تمام وقت خود را صرف برقراری صلح و از بین بردن اختلافات در میان قبایل یمنی نمود و همین موجب گردید به زودی جایگاه ویژهای در میان یمنیها پیدا کند، وی همچنین تلاش نمود، محرومیتهای مناطق تحت نفوذ خود را تا جای ممکن از بین ببرد، به همین منظور اقدام خرید و راه اندازی مولدهای برق و ایجاد راههای ارتباطی و توسعه و گسترش آموزش در این مناطق نمود.
و از آنجا که تمام اقدامات فوق الذکر بدون حضور دولت مرکزی و بدون گرفتن مالیات یا ملبغی از مردم صورت میگرفت، زمینه مناسبی را فراهم نمود تا قبایل ساکن این مناطق و تحت نفوذ جنبش الحوثی از دولت مرکزی دور و بیش از پیش به جنبش نزدیک شوند.
از آنجا جنبش الحوثی هر روز قدرت بیشتری در یمن مییافت، دولت مرکزی از جانب جنبش احساس خطر نمود و تصمیم به تصفیه جنبش گرفت به همین منظور جنگهایی با الحوثیها انجام داد که شش سال به طول انجامید، در این جنگها علی عبدالله صالح از هر ترفندی برای از بین بردن جنبش الحوثی در شمال یمن بهرهبرد و حتی از مجازاتهای جمعی نیز روی گردان نشد، و از آنجا که این منطقه با محرومیتها و کمبودهای بسیاری مواجه است، این جنگها که جنگ حفظ موجودیت الحوثیها بشمار میآمد، فشارها و سختیهای بسیاری مردم این منطقه وارد کرد. اما ایستادگی و مقاومت حوثیها موجب گردید جنبش بیش از پیش در میان مردم منطقه نفوذ کند و توسعه و گسترش بیشتری یابد و نقش این جنبش را به عنوان یکی از بازیگران غیر رسمی یمن پر رنگتر نماید.
همان طور که در ابتدای مطلب گفته شد، با اینکه جنبش دارای برنامه سیاسی واضح و روشنی نیست با این حال این عدم وضوح به معنای غافل بودن آن از جریانات جاری در یمن نیست، با آغاز انقلاب یمن و درخواست مردم برای تغییر رژیم علی عبدالله صالح و انحلال دولت و پارلمان آنها نیز وارد عرصه فعالیت شدند و به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار وارد روند جریانات جاری در یمن شده و خواستار تغییر رژیم گردیدند و اعلام کردند تا تحقق خواستههایشان به مبارزات خود در کنار مردم یمن ادامه خواهند داد.
وحشت آل سعود
بیشک گسترش روزافزون این جنبشها که برخی خاستگاههای ایدئولوژیکی داشته و با تاثیرپذیری از تحولات دهههای اخیر خصوصا در منطقه میتواند مخاطرات جدی را در برهم زدن توازن قدرتهای استکباری داشته باشدو تبدیل به یک نگرانی اصلی برای آمریکا وحامیان عربی خود از جمله عربستان شود البته این یکی مصرانه تر از ان دیگری با هدف وهابیزه کردن یمن بر کشتار واز بین بردن این جنبشها تاکید دارد چرا که برای عربستان حضور یک قدرت شیعی اگرچه زیدی اما تحت تاثیر فرهنگ انقلاب اسلامی در همسایگیاش هم از لحاظ ژئوپلتیکی و هم ایدئولوژیکی بسیار خطرناک خواهد بود
از سویی دیگر توسعه قدرت این جنبش در سرزمینی که یک سوی آن به خلیج عدن وسوی دیگر آن به دریای سرخ و بابالمندب منتهی میشود از عناصر اصلی نگرانیهای مشترک امریکا و عربستان میباشد علاوه بر آن آمریکا و عربستان در این سلسله حضور خود در یمن اهداف مشترک دیگری را دنبال میکنند سعودیها در پیمان نانوشته خود با غرب بویژه آمریکا از حیث جغرافیایی واهمیت استراتژیکی به منطقه" جبل دخان" نیز چشم دوخته است این منطقه با دو هزار متر ارتفاع از سطح دریا مناطق مرزی عربستان با یمن را جدا کرده و بر مساحت بسیاری از مناطق نفتخیز عربستان تسلط کامل دارد از سویی سعودها هیچ علاقهای ندارند که امنیت تاسیسات نفتی آنها که درمجاورت مرز طولانی خود با یمن کشیده شده است به خطر بیافتد اگرچه دغدغه دیگر انها حضور یک میلیون یمنی که اکثرا تابعیت عربستان را پذیرفتهاند میباشد که خطر امنیت داخلی را تهدید میکنند
سعودیها همواره یمن را به منزلهی یک همسایهی فرعی خویش و منبع ناآرامیهای منطقه میدیدند و ترجیح میدهند تا یمن در حالت ضعف به سر ببرد. در عین حال، آل سعود در صدد تقویت روابط خود با قبایل منطقه بوده است. آل سعود در بحرانهای سیاسی یمن، هیچگاه به طور کامل از علی عبدالله صالح حمایت و یا او را کاملاً رها نکرده است.
به خاطر داشته باشید که آل سعود با نفوذ ایران در منطقه روبهرو بوده و اعزام نیرو به بحرین نیز برای مقابله با گسترش نفوذ ایران در منطقهی غرب جهان عرب بوده است. اکنون نیز آل سعود باید نگران یمن باشد، به خصوص در شمال یمن که حوثیها میتوانند جامعهی شیعی و اسلامی را در عربستان سعودی ترویج دهند. از سوی دیگر گروههای جداییطلب جنوب یمن نیز موجب افزایش نگرانی از قدرتگیری القاعده شده، نکتهی قابل توجه این است که این منطقه میتواند سکویی برای حملات استراتژیک علیه پادشاهی سعودی باشد. مهمتر از همه این که گرچه آل سعود از آغاز جنگ داخلی در یمن واهمه دارند اما بعید به نظر میرسد که برای مقابله با این خطر نزد صالح گردن کج کنند. به نظر میرسد برای جابهجایی صالح نیازمند اتخاذ یک استراتژی است که تبعات منفی را بیش از آغاز جنگ داخلی به حداقل رسانده و جابجایی را تسهیل کند.
پیامدهای تحولات منطقه برای آمریکا
در جمعبندی از تحولات کشورهای منطقه و آیندهنگری نسبت به انتفاضهی این کشورها به نظر میرسد که محور آمریکا، ناگزیر خواهد شد که در خصوص یمن گزینهی عبور ازصالح و تشکیل دولت انتقالی را بپذیرد تا در گام بعدی، فرصت مهار تحولات در این کشور را برای خود حفظ نماید. از سوی دیگر وقوع وضعیتی غیر از گزینهی اول (حمایت از رژیم صالح) و دوم (عبور از دولت صالح ) نیز دریمن بسیار محتمل به نظر میرسد. این وضعیت که شامل تغییر حزب حاکم و به ثمر نشستن کامل انتفاضهی مردمی در یمن خواهد بود، میتواند مستقل از گزینههای مورد نظر آمریکا و یا از دل گزینهی عبور آمریکا از رژیم علی عبد الله صالح به منصهی ظهور برسد که آنگاه تداعیکنندهی دوران ریاست جمهوری «کارتر» برای آمریکا، غرب و رژیم صهیونیستی خواهد بود. در مجموع میتوان تبعات زیر را برای مناسبات سیاسی و ترتیبات امنیتی در منطقه و صحنهی بینالملل پیشبینی نمود:
1- تغییر توازن استراتژیک در منطقه: تغییر در نوع و ماهیت رژیمهای منطقه از جمله یمن، توازن استراتژیک در منطقه را بر هم خواهد زد. این مهم بدون شک منجر به تقویت محور جمهوری اسلامی ایران در برابر محور آمریکا، غرب و رژیم صهیونیستی خواهد شد. چنین شرایطی محوریت ایران را در خاورمیانه بیش از پیش تثبیت خواهد کرد. همچنان که «خاویر سولانا»، مسؤول سابق هماهنگ کنندهی سیاست خارجی اتحادیهی اروپا، تصریح کرده بود که: «ایران برای نخستین بار رهبری منطقهی خاورمیانه را به دست گرفته است. ایران آنقدر برگ برنده در دست دارد که به یک قدرت درجه اول در جهان تبدیل شود."
همچنین پیشتر از این، مؤسسهی سلطنتی «چت هواس» انگلیس که متشکل از 17 محقق برجستهی انگلیسی است در ارزیابی از قدرت ایران و آمریکا پیشبینی کرده است که قدرت نرم ایران حرف آخر را خواهد زد. این مؤسسه در گزارش خود تأکید کرده که: «سیر تحولات خاورمیانه نشان میدهد که آمریکا قدرت رقابت خود با ایران را از دست داده است. در حالی که موج نفرت عمومی از تصمیمات، عملکرد و سیاست او در کشورهای اسلامی و عربی رو به افزایش است، ایران محبوبیت و دامنهی نفوذ خود در منطقه را گسترش داده است».
2- رشد فزآیندهی بیداری اسلامی و تثبیت مقاومت اسلامی: بدون شک تحولات کنونی روند بیداری اسلامی در منطقه را به صورت غیرمنتظرهای فزاینده ساخته است. این مهم از یک سو شرایط اسلامگرایی در منطقه را برگشتناپذیر نموده و از سوی دیگر عامل تثبیت ره یافت مقاومت گردیده است.
3- تسریع روند شکلگیری خاورمیانهی اسلامی: روند شکلگیری خاورمیانهی جدید با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و پس از آن با شکست محور آمریکا در چهار جنگ افغانستان، عراق، 33 روزه و 22 روزه وارد مرحلهی جدیدی شد. این روند اکنون با تحولات منطقهی خاورمیانه و آفریقای عربی به ویژه انتفاضهی مردمی در کشورهای عربی وارد مرحلهی حساس و تعیینکنندهای شده است. در این راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی با تأکید بر واقعیت شکلگیری خاورمیانهی اسلامی میفرمایند: «شکی نیست بر اساس حقایق مقدر الهی، خاورمیانهی جدید شکل خواهد گرفت که خاورمیانهی اسلام خواهد بود».
شکلگیری خاورمیانهی اسلامی واقعیتی است که نخبگان آمریکایی و اروپایی بدان معترف میباشند. در همین رابطه «گراهام فولر» در یادداشتی با عنوان آیندهی اسلام سیاسی تصریح میکند: «اسلام تنها آلترناتیو منطقه است و سیاستهای غرب و آمریکا مانع از روند رو به پیشرفت آن نخواهد شد، بلکه موجب تسریع و شتاب آن نیز میگردد.»
4- فروپاشی ناتوی عربی: ایجاد ناتوی عربی متشکل از 6 کشور عربی حاشیهی خلیج فارس، اردن و مصر با محوریت رژیم صهیونیستی، یکی از اقدامات راهبردی آمریکا برای مهار بیداری و مقاومت اسلامی در منطقه و به نتیجه رساندن روند سازش بین اعراب با رژیم صهیونیستی بود. بر این اساس تحولات تونس، مصر، یمن و ... نه تنها این اقدام راهبردی را عقیم گذارده بلکه با به محاق بردن خط سازش در منطقه، حکومت خودکامهی محور ناتوی عربی را نیز با بحران بسیار جدی مواجه نموده است.
5- ناتوانی در مدیریت و افول قدرت آمریکا: پیچیدگی و سرعت تحولات منطقه و سردرگمی برای مدیریت بر این تحولات یکبار دیگر توانا نبودن ایالات متحده در مدیریت بحرانها را به اثبات رساند. این موضوع گواه بسیار مهمی برای افول قدرت آمریکا میباشد که در این رابطه میبایست فعال شدن گسلهای داخلی در ایالات متحده را به عنوان یکی از تبعات ناتوانی در مدیرت بحران به انتظار نشست.
6- پایان عصر آمریکا در خاورمیانه: تحولات منطقه، آغازی است بر یک پایان و آن پایان عصر آمریکا در خاورمیانه میباشد که پیشتر از این نیز ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی آمریکا، در نوشتاری بر آن تأکید کرده بود. وی با بیان این نکته که نفوذ آمریکا در منطقه رو به افول است تصریح کرد که خاورمیانهی جدید، شاهد پایان عصر آمریکایی در منطقه است.
احد کریم خانی