* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "خبرنگاری تشویش اذهان نیست! "به قلم فضل الله یاری آورده است:تقویم هجریشمسی که اساس کار و زندگی و تفریح ما ایرانیان است، پر شده از روزهایی برای تکریم و تمجید گروهها و اصناف مختلف. یک روز هم که مصادف با شهادت خبرنگاری شده که در حین انجام رسالت خبرنگاری خود جان به جان آفرین تسلیم کرده، به نام «روز خبرنگار» ثبت شده است.
هرساله در روزهای منتهی به مرداد، سیل پیامهای تبریک و دعوت به آیینهای بزرگداشت خبرنگاران و ضیافتهای شام و (جدیداً افطاری) به دفتر رسانههای خبری ارسال میشود. مقامات و نهادها در ارسال پیام تبریک به خبرنگاران حوزههای مختلف مسابقه میگذارند. جستوجویی کوتاه در فضای اینترنت درباره روز خبرنگار، سیلی از اخبار مربوط به این تبریکها را به جستوجوگر نشان میدهد. از ارتش جمهوری اسلامی ایران گرفته تا نیروی انتظامی و ازمقامات ورزشی و فرهنگی و اقتصادی کشور گرفته تا مسئولان محلی و منطقهای، همه و همه ضمن تبریک این روز «خجسته» و آرزوی موفقیت برای این قشر «زحمتکش»، در جملاتی مشابه خواستار آن میشوند که «خبرنگاران عزیز با اطلاعرسانی درست و به موقع و نقد و تحلیلهای دلسوزانه و نشاندادن زوایای تاریک و کاستیها و کمبودهای حوزههای مختلف» رسالت خبرنگاری خود را به نحو احسن انجام دهند. بسیاری از این مسئولان در سخنان و پیامهای خود، در بیان وظایف و رسالت خبرنگاران، گاه دست بر نقاطی مهم و حیاتی درخصوص این حرفه میگذارند که علمای علم ارتباطات و تدوینکنندگان وظایف خبرنگاری نیز انگشت به دهان میمانند که: «ای دل غافل! دیدی ما از چه نکتههایی غفلت کرده بودیم.»
اما همه این اتفاقات یک هفته بیشتر و کمتر دوام پیدا نمیکند و در بقیه ایام سال خبرنگار به موجودی «فضول، گستاخ، بیمسئولیت» و دهها موجود منفی دیگر تبدیل میشود که کارش شده «سیاهنمایی، منفیبافی، زیر سؤالبردن خدمات و دستاوردهای حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ریختن آب به آسیاب دشمن» و درنهایت «تشویش اذهان عمومی» که این آخری بار حقوقی و کیفری نیز پیدا میکند و از او موجودی ترسو و محتاط بار میآورد. همان چیزی که برخی مسئولان در بقیه روزهای سال از خبرنگار توقع دارند. برای اثبات این موضوعات نیازی به مراجعه به آرشیوها نیست. اظهارنظرهای هرروزه برخی مسئولان گواه این مدعاست.
در جریان اخبار مربوط به تجاوزهای گروهی و قتلهای اخیر که داد بسیاری از مسئولان را هم درآورد، یکی از اولین متهمان رسانهها بودند. گاه اینقدر اتهامات به رسانهها شدید بوده که متجاوزان و قاتلان اندکی احساس سبکی میکنند که شریک جرمی نیز پیدا کردهاند و میتوانند بخشی از بار گناهان خود را بر دوش او بگذارند.
در جریان حوادث سیاسی چند سال اخیر نیز بهنظر میرسد که خبرنگاران از اتهامات مختلف در امان نماندهاند، بهگونهای که حتی برخی از خبرنگاران و روزنامهنگاران حوزههای اقتصادی و فرهنگی نیز به برخی جرائم امنیتی متهم شدهاند.
در نزدیکترین اتفاق به روز خبرنگار که نشاندهنده این نوع نگاه مسئولان به حوزه خبر و رسانه است، میتوان به حذف رشتههای مرتبط با خبرنگاری در مهمترین دانشگاههای کشور اشاره کرد. گویی صاحبان این دیدگاه به این نکته مهم رسیدهاند که «سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد، نشاید گرفتن به پیل» و ازاینرو تربیت و آموزش موجوداتی فضول و کنجکاو را چندان به صلاح مملکت نمیدانند.
بهعنوان یک روزنامهنگار شاید بتوان فرصت عزت و احترام یکروزه را غنیمت شمرد و به این مسئولان نکتههایی را یادآور شد که خبر یک فرصت است که در برابر غفلت بیخبری باید آنرا مغتنم شمرد. برخلاف آن چیزی که درباره تاثیر برخی خبرها گفته میشود، تشویش اذهان عمومی نیست، بلکه تشویش ذهن مسئولانی است که برای ادامه مسئولیت خود نیاز به آن دارند؛ چراکه فایده انگشت نهادن رسانهها بر سیاهیها و نورافشانی زوایای تاریک جامعه، در اولین مرحله متوجه مسئولانی خواهد بود که قصد ادامه مسئولیت در جامعهای سالم و قدرتمند دارند. رسانهها تنها خبر اقدامات مسئولان را به مردم نمیرسانند، بلکه برعکس میتوانند خبرهای مهمتری را از مردم به مسئولان ببرند.
اینکه جامعه بیمار است، عصبی است، ناهنجاری دارد، پرخاشگر شده و افسردگی دارد، اگرچه خبرهای ناخوشایندی است، اما برای بهبود این بیمار، آگاهی از آنها اولین گام است. اینهمه آگاهی را از خودتان نگیرید. خبرنگاری تشویش اذهان عمومی نیست؛ چراکه جامعه خود پیش از خبرنگاران از این موضوعات باخبر است.
* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "پرتاب به میانه دهه 40 "به قلم مهدی محمدی آورده است : غلبه عوامل خودانگیخته بر عوامل برنامه ریزی شده و پیشی گرفتن ابتکارات از طراحی ها آرام آرام در حال تبدیل شدن به مشخصه اصلی تحولات منطقه است. برخلاف پیش بینی بسیاری از تحلیلگران، تحولات منطقه نه کند شده و نه به انحراف رفته است. تنها ویژگی جدیدی که مشاهده می شود این است که این تحولات عمیق تر شده و خود را با لایه هایی از معادلات سیاسی و استراتژیک در منطقه درگیر کرده است که بسیار فراتر از آن چیزی است که در یکی دو ماه اول تصور می شد.
اکنون همه بازیگران دخیل در منطقه می دانند که با صحنه جدیدی مواجه هستند. مشخصات دقیق این صحنه هنوز مشخص نیست اما چارچوب های کلی معلوم شده است. به طور بسیار خلاصه قضیه از این قرار است که:
1- منابع اقتدار در منطقه خاورمیانه تغییر کرده است. اکنون نه اقتدار نظامی امنیتی و نه حتی اقتدار رسانه ای تعیین کننده نیست، بلکه عاملی که حرف اول را می زند قدرت نرم شکل دهی به رفتار مردم از طریق شکل دهی به افکار آنهاست. بدون شک اگر آمریکایی ها ذره ای احتمال می دادند که از طریق قشون کشی نظامی می توانند حتی اندکی جایگاه راهبردی خود در منطقه را بهبود ببخشند از این کار دریغ نمی کردند. بمباران رسانه ای مداوم -که نمونه بسیار جالب آن را در مورد سوریه بی امان در حال رخ دادن است- هم کمکی به حل مسئله نکرده است. چیزی که آمریکایی ها به آن نیاز دارند و آن را نمی یابند توان تاثیرگذاری روی افکار مردمی است که حالا دیگر احساس می کنند راه مستقل خود را پیدا کرده اند و توان پیمودن آن را هم دارند.
2- مسئله دوم این است که ارزش راهبردی مسائل هم در منطقه خاورمیانه به سرعت در حال تغییر است. در زمانی حدود 6 ماه مجموعه ای از مسائل که کاملا اصلی و بلکه حیاتی محسوب می شدند کنار رفته اند و جای آنها را مسائلی بسیار جدید و غریب گرفته است. آمریکا تا همین زمستان گذشته به سادگی می توانست استدلال کند مسئله اصلی در منطقه ایران است و در مورد ایران هم هیچ موضوعی مهم تر از برنامه هسته ای آن نیست. اما حالا حتی مئیر داگان ، رییس سابق موساد هم حاضر نیست چنین مهملی را بپذیرد. در عوض، مثلا اینکه در خیابان های قاهره چه می گذرد، مردم مصر چگونه فکر می کنند و... تا 6 ماه پیش موضوعاتی بود که حداکثر برخی محققان دانشگاهی، دیپلمات های درجه دو و سه یا روزنامه نگاران به آن علاقه نشان می دادند اما حالا بدون شک باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو باید حتی در خواب هم به آنها فکر کنند.
3- و سومین مسئله این است که معنای اصطلاحات راهبردی مانند امنیت و ثبات به طور اساسی در حال تغییر است. بسیاری از حاکمان منطقه خاورمیانه بویژه دیکتاتورهای وابسته عربی تا چند ماه پیش تصور می کردند اگر هم تهدیدی متوجه آنها باشد از بیرون مرزهای آنهاست و شاید حتی ضروری می دانستند که تهدیدی در بیرون مرزهای خود ایجاد کنند تا در داخل امکان اعمال اقتدار بیشتری داشته باشند و ضمنا بتوانند روابط به شدت تحقیرآلود خود با آمریکا و صهیونیست ها را توجیه کنند. اکنون اما روشن شده است که برای حاکمان وابسته منطقه امنیت نه از طریق انباشت سلاح حاصل خواهد شد و نه از راه تبدیل شدن به غلام حلقه به گوش سفیر آمریکا. بلکه تنها راه این است که برای مردم خود احترام قائل باشند، نظر آنها را به آنچه مقام های کاخ سفید از آن طرف دنیا می گوید ارجح بدانند و منابعی را که متعلق به مردم است برای آنها صرف کنند و مسلما این فرایندی است که نمی توان آن را یک شبه آغاز کرد و به نتیجه رساند.
با اینکه مخاطب بسیاری از این تغییرات بنیادین در اصل آمریکاست، اما بسیاری از تحلیلگران امور راهبردی در منطقه خاورمیانه عقیده دارند نگرانی های اسراییل باید فوری تر و جدی تر باشد. صهیونیست ها که پیش از این تحولات تصور می کردند میوه آناپولیس آماده چیدن است و موجودیت آنها در آستانه به رسمیت شناخته شدن است، به یکباره حس می کنند که به میانه دهه های 40 و 50 پرتاب شده اند و نه فقط راهی برای خلاصی از آن نمی یابند بلکه اخیرا به این فکر افتاده اند که باید خود را در یک درگیری طولانی مدت و فزاینده با این وضعیت آماده کنند.
انقلاب های مردمی منطقه خاورمیانه وضعیت راهبردی اسراییل را عمیقا دگرگون کرده است. بدشانسی صهیونیست ها این است که بحرانی چنین عظیم هنگامی آنها را در بر گرفته که بی کفایت ترین دولت قابل تصور زمام امور را در دست دارد و به تعبیر یکی از کارشناسان آمریکایی می توان گفت اسراییل با بدترین حاکمان وارد بدترین دوران تاریخ خود شده است.
اگر بخواهیم بسیار خلاصه و فهرست وار بحث کنیم، بحران های راهبردی که در اثر تحولات منطقه دامنگیر صهیونیست ها شده چنین است:
الف: نخستین بحران بدون شک از جانب مصر شکل گرفته است. از آغاز تحولات منطقه به این سو صهیونیست ها تلاش فراوانی کرده اند که بگویند این حرکت یک قیام کاملا سکولار است و اسلام گرایی و اسلام خواهی سهمی در آن نداشته است. حتی عاموس یادلین رییس سابق سازمان اطلاعات نظامی دولت غاصب صهیونیستی حدود 3 ماه پیش در مرکز امنیت ملی دانشگاه تل آویو سخنرانی کرد و در آن به صراحت گفت بهار عربی در نهایت به نفع اسراییل تمام خواهد شد چرا که دولت های دموکراتیک نسبت به دیکتاتورها علاقه کمتری به جنگ دارند. اکنون وضعیت کاملا دگرگون شده است و تحلیل های کسانی مانند یادلین هیچ توجهی بر نمی انگیزد. اسراییلی ها درست مثل آمریکا وقتی به مصر نگاه می کنند از همه حرف هایی که در تمجید دموکراسی زده اند پشیمان می شوند. لایه های دینی و مذهبی انقلاب مصر تازه در حال آشکار شدن است و قدرت یابی روزافزون اخوان المسلمین هم به عنوان یک گروه سیاسی و هم به عنوان یک نیروی پیش برنده و محرک اجتماعی تردیدی در این باره باقی نگذاشته است که آینده مصر فاصله عمیق با گذشته آن خواهد داشت و اسراییل باید کل آن دکترین امنیتی را که می گفت مرز صحرای سینا تا ابد امن خواهد ماند بازنگری کند.
ب: پس از مصر، دومین بحران اسراییل این است که در سوریه به یک بن بست کامل رسیده است. تردیدی نیست که پروژه مشترک اسراییل، آمریکا و سعودی در سوریه به بن بست کشیده شده است. اسراییلی ها امیدوار بودند بتوانند به روشی سوریه را از ایران و حزب الله جدا کرده و به محور عربی سازش ملحق کنند اما تحولات اخیر دمشق را هر چه بیشتر به متحدان دیرینه خود در محور مقاومت نزدیک کرده است.
ج: سومین بحران مربوط به صحنه داخلی فلسطین اشغالی است. تحولات منطقه پس از دهه ها فضایی فراهم ساخت که برخی از گروه های فلسطینی بتوانند بر محور ضدیت با اسراییل به یکدیگر نزدیک شوند. این حادثه ولو اینکه در کوتاه مدت دارای تبعات سیاسی مشخصی نباشد، بی شک راهبرد بلند مدت اسراییل در ایجاد تفرقه میان فلسطینیان را دچار آسیب های جدی کرده است. به هر میزان که جامعه فلسطینی حول محور ضدیت با اسراییل انسجام بیشتری پیدا کند فشار آوردن به مقاومت و به هم زدن میانه مردم و مجاهدان دشوارتر خواهد بود. دقیقا به همین دلیل است که برخی از تحلیلگران امنیتی اسراییل مانند آلوف بن از هاآرتص به صراحت می گویند منتظرند که در آینده نزدیک انتفاضه سوم آغاز شود و یقین دارند که این بار آنچه بر سر اسراییل خواهد آمد به هیچ وجه با گذشته قابل مقایسه نیست.
د: بحران بعدی درون اسراییل ریشه دارد. غاصبان سرزمین های مردم مظلوم فلسطین که با نام شهرک نشین یا هر عنوان دیگری دهه هاست تلاش می کنند خاطره نکبت 1948 را از یاد مردم منطقه ببرند، اکنون تازه در حال دریافتن این نکته هستند که خانه بر آب بنا کرده اند. ناآرامی های اخیر اسراییل نشان داد که صهیونیست ها نه فقط در دولت سازی بلکه در ملت سازی هم شکست خورده اند و به زودی بنای سستی که برافراشته اند زیر بار خود له خواهد شد. آلوف بن تحلیلگر امنیتی روزنامه هاآرتص اخیرا در مقاله ای نوشته است که مطمئن است انتفاضه سوم در سرزمین های اشغالی به راه خواهد افتاد اما این بار احتمالا شهروندان جعلی اسراییل هم در آن مشارکت خواهند داشت.
هـ : و بحران پنجم بدون شک چیزی است که اسرائیل آن را بسط مدل ایران تا بیخ گوش های خود می خواند. در واقع هرکس در این تردید داشته باشد که «خاورمیانه پسا انقلابی» ضد اسراییلی است از این 8 ماه هیچ نیاموخته است. اسراییلی ها می دانند که چیزی به نام گزینه میانه وجود ندارد و هر تفکر ضداسراییلی ضرورتا از همدلی با ایران سر در خواهد آورد.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان " دانش آموزان و دویست روز دور کاری! "به قلم محمود فرشیدی آورده است:رئیس جمهور محترم در یک سخنرانی پرشور با اشاره به طرح تعطیلی پنجشنبهها اظهار داشت:
"این هم طرح بسیار خوبی است اما چرا فقط مقاطع ابتدایی؟ چرا راهنمایی و دبیرستان را در این روز تعطیل نمیکنید؟ به اعتقاد من میتوان این طرح را برای تمامی مقاطع به اجرا درآورد. " (1)
این اظهارات، احساسات حضار را برانگیخت و با کف زدن مورد تأیید قرار گرفت و بدین ترتیب شاید این طنز تلخ زبان حال دانشآموزان شد که:
رقم قتل ما به دست حبیب
چون مخالف نداشت شد تصویب
هرچند شتابزدگی سالهاست که به عنوان سکهای رایج و شاخصهای مطلوب در دستگاههای اجرایی رونق یافته است چندان که برخی به کنایه این رویکرد را چنین تحلیل میکنند که:
من نمیگویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای ز فرصت بیخبر در هرچه هستی زود باش!
اما حتی اگر "زود بودن " با توجیه اغتنام فرصت در ساخت و سازهای عمرانی اقدامی پسندیده باشد،دستگاه تعلیم و تربیت به دلیل ویژگیهای خاص خویش به هیچوجه تاب تصمیمات شتابزده را ندارد و پیامد اینگونه تصمیمات،سرنوشت میلیونها دانشآموز کنونی و نسل آینده را تحت تاثیر قرار میدهد و اگرچه آنان زبان دفاع از حقوق خویش را ندارند اما این ناتوانی، مسئولیت مدیران را در برابر حقوق کودکان و نوجوانان سبک نمیکند.
در همان مراسم دکتر حداد عادل به عنوان شخصیتی صاحبنظر در عرصه تعلیم و تربیت گوشزد کرد که:
"درس و بحث در کلاسها را جدی بگیرید و به هر بهانهای مدرسهها تعطیل و ساعتها کم نشود. " (2)
ریاست صدا و سیما هم که از وظایفش رصد کردن انبوه امواج مسمومی است که لحظه به لحظه کودکان و نوجوانان ما را در میدان تاثیر خویش قرار میدهد، توصیه کرد که:
"امروز به دلیل آنکه بچه ها ساعتها در مقابل شبکههای مختلف مینشینند، مراقبت شود تا بیرون بروند و کمتر درگیر آسیبهای ماهوارهها باشند. " (3)
اما به نظر نمیرسد این توصیهها تاثیری در عدم تعطیلی پنجشنبهها داشته باشد و ظاهرا آموزش و پرورش مصمم است به تعبیری یک ششم از بار مسئولیت فعلی خویش را بر زمین بگذارد.
باید توجه داشت که یکی دیگر از سیاستهای دولت در سال جهاد اقتصادی "تعطیلات محوری " است و شاید با خانهنشین کردن کارمندان، دولت میخواهد به مصاف دیوانسالاری برود! و طرحهایی نظیر دور کاری و کاهش ساعات حضور کارمندان و افزایش روزهای تعطیل به مناسبت عید فطر، چه بسا نشات گرفته از همین سیاست باشد.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که هم افزایی دو موج "شتابزدگی " و "تعطیلات محوری " دامن آموزش و پرورش را هم گرفته است.
اما اجرای طرح تعطیلی پنجشنبهها که پیش از این نیز در سال تحصیلی 79- 78 در مدارس استثنایی به اجرا گذاشته شد و نتایج قابل قبولی نداشت (4) نگرانیهایی را پدید آورده است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت و ذیلا به مواردی از آنها اشاره میشود:
نکته اول آن است که در شرایط هجوم فرهنگی دشمن، که حتی خانه و تنهایی دانشآموز در برابر رایانه و ماهواره به محیطی ناامن از نظر فرهنگی تبدیل شده است، تا چه رسد به خیابانها و بوستانهای شهری و .... در این شرایط چه محیطی سالمتر از فضای مدرسه، میتواند پذیرای دانشآموزان شود؟!
حتی اگر حاصل این حضور صرفا ورزش و بازی و سرگرمی باشد آیا در موقعیت حساس و خطرناکی که همه دستگاهها بخصوص نهادهای فرهنگی، باید در حالت آماده باش فرهنگی برای رویارویی با دشمن باشند انتظار نمیرود که آموزش و پرورش برای تمامی اوقات فراغت دانشآموزان حتی در روزهای جمعه، طرحی ارائه کند و همکاری و امکانات لازم برای اجرای این طرح را از مسئولان ذیربط درخواست نماید؟!
آیا افزودن یک روز بر تعطیلات در این شرایط نوعی اعلام بیطرفی در شرایط هجوم فرهنگی و رها ساختن نسل بیدفاع در برابر امواج مسموم دشمن تلقی نخواهد شد؟!
آیا نامگذاری پنجشنبه به نام روز خانواده به منظور تعطیل کردن آن، نوعی گریز از مسئولیت نیست؟! آیا به راستی خانوادهها توان و تخصص مدیریت فرزند خویش را در این بمباران فرهنگی دارند؟!
منابع
3 و 2 و 1- سخنرانیهای انجام شده در بیست و هشتمین اجلاس روسای آموزش و پرورش مناطق کشور
4- بررسی طرح بهینهسازی پنجشنبهها در مدارس استثنایی- پژوهشکده کودکان استثنایی 1380
علی اصغر کاکوجویباری و همکاران
* آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "روز ما .... روزی از تو "به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :روزهای تلخ و شیرین گشت و گشت تا بار دیگر قرعه به نام ما افتاد اما سال به سال دراین روز نسبت به رسالتی که به دوش داریم پشتمان خمیده تر و قلممان بیش از پیش مدیون مردم گردیده است، که چرا نتوانستیم به نحو احسن خواسته ها و دل پریشانی های جامعه را به گوش همه برسانیم. در این قصور یا گلوی ما قدرت فریاد زدن نداشت یا فاصله ما با گوش های شنوا دور بود ویا برخی گوش ها نمی شنیدند.
قصد داشتیم تا امروز به حرمت جایگاه و منزلت "خبرنگار " متنی را تقدیم کنیم اما باز هم مشکلات مردم را بزرگ تر از شان و منزلت خود دیدیم. اینکه عده ای در تنگناهای معیشتی و بیکاری و به دور از آرامش روحی در کنار و شانه به شانه ما در حرکتند قلممان را از حرکت انداخت. با خود گفتیم وقتی قلم ما رمقی نداشته باشد تا کاری وفکری برای گرفتاری مردم بکند چه ارزشی خواهد داشت، تا چه برسد به اینکه بخواهد به ستایش و مدح خود ما به رقص در آید.
امروز نه ما بلکه تمام همکاران و دلسوزان ما درعرصه رسانه که چندی است با بی مهری و کم لطفی برخی مسولین روبه رو شده اند، نیازو احتیاجی به بزرگداشت و سپاسگزاری ندارند چون وظیفه و رسالت ما بر آگاهی و انتقال حرف دل مردم است. و اگر توانسته بودیم وظیفه خود را تمام وکمال به انجام برسانیم باید منتظر قدردانی وتشکر می بودیم.
وظیفه ای که به انجام رساندن آن بارها و بارها باعث تندخویی ها و متهم شدن به دروغ گویی را برای ما به همراه آورد. البته در این بین بسیاری هم بوده اند که باعث دلگرمی و افزایش پشتکار ما شده اند و همین جا از همه آنها تشکر می کنیم. ما نیازی به بزرگداشت و اهدای یادبود و کارت شارژ نقدی نداریم، خنده ساکنان روستای گاودانه، بهبود اوضاع جانبازان فراموش شده، رسیدگی به بیماران رها شده، مطرح شدن درخواست های یک مادر خانه دار، گفتن درددل های بیماران سرطانی و و و برای ما کافی است.
پس خواست و خشنودی ما همانا رضایت وخشنودی مردمی است که ما را به عنوان چشم و زبان خود انتخاب کرده اند و معتمدشان گردیده ایم. چون ماهم از جنس و تبار همین مردم هستیم و تافته ای جدا بافته نیستیم.کلام کوتاه، در پایان به تمامی همکاران و دلسوزان در عرصه رسانه و مطبوعات خسته نباشید عرض می کنیم و از خداوند متعال آرزوی توفیق روزافزون برای تمام مردم ایران را مسالت داریم.
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "نگاه حقیقت بین "به قلم منصور فرزامی آورده است: وجه تمایز برجسته جامعه امروز با جامعه دیروز وجود رسانه های خبری گوناگون است تا آنجا که به سبب وجود همین وسایل ارتباطی، جهان امروز را دهکده جهانی گفته اند. بدیهی است که در چنین شرایطی به سرعت با صدا و تصویر، اخبار منتقل می شود. دیگر دنیا مثل گذشته نیست که شهری از شهر همجوارش بی خبر باشد و چون خبرها با تصویرهای زنده همراهند، قابل تکذیب هم نیستند. در روزهای اخیر، اخبار وقایع جانگداز، گروهی را رنجاند و گله کردند که رسانه ها بزرگ نمایی می کنند. اگر چنین باشد خبر رسانان مبالغه کننده قابل تعقیب قانونی اند و باید پاسخگوی اغراق خود باشند وگرنه رسانه ها به وظیفه قانونی خود عمل می کنند و به تهدید و تمجید کسی کاری ندارند. در اصل 24 قانون اساسی آمده است که «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند. » رسانه ها، چشم بیدار و گوش شنوا و زبان گویای جامعه اند. این قوت مدیریت نیست که به جای ترمیم خرابی ها و پرداختن به کاستی ها گناه را به گردن کسانی بیندازیم که خوب می بینند، خوب می شنوند و با بررسی قضایا صادقانه می گویند و لقمه آماده را به خدمت مدیر می آورند. نباید به جای سپاس ناسپاسی شود. کار رسانه اگر بی غرض و مرض و بی حب و بغض باشد به سود مردم و جامعه و حال و آینده است و حافظ ارزش های گذشته هم خواهد بود. نقش مهم رسانه، کشف زوایای پنهان و زیان بار جامعه مدیریتی کشور است تا کسی به خود اجازه کم کاری ندهد و چاپلوسی را به جای ایمان به کار و احساس مسئولیت ننشاند. باور کنید که اهل قلم، وصله ناجور قبای جامعه ایران و خواهران و برادران ناتنی ما نیستند که در حقشان نامهربانی کنیم!
آنان که قلم می زنند می دانند که این پیشه، دشوارترین کار، پرمسوولیت ترین حرفه و از نظر مادی، کم بهره ترین است! اخبار حوادث که راز مگو نیست که خبرنگار از بیانش منع شده باشد و گنج نهانی هم نیست که برای آیندگان به میراث بماند. مسئولان صادقانه بگویند اگر رویدادهای اخیر، قلمی نمی شد آیا مقامات ذی صلاح به صرافت راه چاره ای می افتادند و آیا اقدام عاجل آنان به نفع جامعه نبود؟ ناآگاهی موجب غفلت مدیر می شود. اگر بیماری رها می شود یا به سبب نداشتن بضاعت و عدم پذیرش، دچار عوارض جبران ناپذیر می گردد، وزیر محترم، قصور بیمارستان را توجیه نکند. سعی کند تا رئیس صادق و مقید به قانون و اصول انسانی بر جای خاطی بنشاند نه این که تمهیداتی اندیشیده شود تا رسانه به جای خود بنشیند. بزرگ ترین عیب، پیدا نکردن ماخذ دعاست. اصلاح امور با آگاهی صورت می گیرد. صاحبان قلم و بیان، حق و تکلیف را باید در جامعه تبیین کنند. مایه تاثر و تاسف است که هشتاد نفر در صحنه دلخراش یک قتل، که انسانی به خود حق می دهد انسان دیگر را از صحنه زندگی حذف کند و با تلفن همراه، تصویربرداری کنند اما هشتاد نیم قدم برای اقدامی که خود در برابر قانون مکلفند، برندارند. در گوشه ای ایستادن و عکس گرفتن که دفع تکلیف نمی کند. چرا در پی درمان این پدیده شوم بی مسئولیتی نیستیم؟ چرا می خواهیم عمل خاطی را توجیه کنیم تا به خطای خود پشت گرم شود و گناه خود را تکرار کند؟ این یک حقیقت انکار ناشدنی است که وقتی انسان در اجرای وظیفه خود ناظری هشیار و بی نظر را مشرف بر خود داشته باشد، خطا نمی رود. این که مولای متقیان، هر کارگزاری که منصوب می فرمودند، مراقبی هشیار و نامحسوس را هم بر حکومتش می گماشتند تا اعمالش را تحت نظر داشته باشد و گزارش نماید، عالی ترین شیوه حکومت و مدیریت است. چرا تاکنون یکی از مسئولان خطاب به اهل قلم و رسانه نگفته است که در حوزه ماموریتم، چشم بیدار من باشید تا با چشم شما نارسایی ها را ببینم و حقایق را دریابم و به اصلاح امور بپردازم. مسئولان محترم! در جامعه ما چشمانی هستند که اندر تگ دریا، ذره را به عیان می بینند، برای بهبود اوضاع و اصلاح امور در زمینه های مختلف از این دید نکته بین آنان بهره برداری کنید. اگر حقیقت بینان، حتی با شما میانه ای نداشته باشند، امین و دوستدار جامعه و مردم خویش اند.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "کاپیتولاسیون اینبار در عراق! " آورده است: این روزها اوضاع سیاسی در عراق بشدت ملتهب است و حجم رایزنیها و چانه زنیها میان مقامات آمریکایی و عراقی به حد بیسابقهای افزایش یافته است و هرچه به پایان سال جاری میلادی (دی ماه) نزدیکتر میشویم، بر انبوه این فشارها افزوده میشود، به گونهای که میتوان عراق را آبستن تحولات جدید دانست.
توافقنامه امنیتی آمریکا و عراق که حکم سند اشغالگری بین النهرین را ایفاء میکند، در پایان سال جاری میلادی به پایان میرسد و 47 هزار نظامی باقیمانده آمریکایی باید براساس این توافقنامه، که در سال 87 امضاء شده، از این کشور خارج شوند ولی آمریکائیها که به حکم خوی استکباری و زیاده طلبی استعماری حاضر به خروج از عراق نیستند، با چنگ و دندان نشان دادن و فشارهای مختلف قصد دارند به حضور غیرقانونی خود در عراق ادامه داده و نهایتاً اگر قرار است از در بیرون رانده شوند، مجدداً از پنجره ورود نمایند.
از این رو خط سیاسی "واشنگتن - بغداد " این روزها به شدت پررفت و آمد است و بغداد همه روزه شاهد حضور یک یا چند مقام و هیات آمریکایی است که در ملاقات با مقامات سیاسی عراق ضمن ناامن توصیف کردن اوضاع این کشور درصورت خروج احتمالی نیروهای آمریکایی، بر لزوم حضور اشغالگران و کمک به حفظ امنیت داخلی و مرزی عراق تاکید دارند.
مقامات کاخ سفید که این روزها در حوزه مسائل داخلی آمریکا و سروسامان دادن به اوضاع نابسامان مالی بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان در شرایط دشواری بسر میبرند حاضر نیستند پس از صرف هزاران میلیارد دلار برای جنگافروزی و بر جا گذاشتن هزاران کشته و زخمی، عراق را ترک کنند، بویژه اینکه تحولات جاری منطقه نیز مغایر با منافع نامشروع واشنگتن است. در این وضعیت آمریکا تلاش میکند به هر عنوان، حضور نظامی خود در عراق را تمدید کند، خواه این حضور در بغداد باشد، خواه در منطقه کردستان، تحت عنوان تفنگداران ویژه باشد، یا مستشاران آموزش دهنده ارتش عراق!
با این هدف، آمریکا با جد و جهد به دنبال تمدید توافقنامه امنیتی "بغداد - واشنگتن " است و در این میان نکته بسیار مهم، زیاده طلبی و شروط آمریکا برای تمدید این حضور اشغالگرانه است. به رغم اینکه قاعدتاً باید تصمیمگیرنده نهایی در این زمینه، دولت و ملت عراق باشند، اما آمریکاییها از یکسو شرایط پس از خروج نظامیانشان را از عراق به گونهای تصویر میکنند که مساوی با بازگشت ناآرامی در این کشور است و از سوی دیگر چنان وانمود مینمایند که گوئی حضورشان، لطفی به عراقی هاست و به نوعی آنها جان و مال خویش را فدای عراق میکنند! در این میان آمریکائیها اخیراً مطالبات بسیار مهمی را مطرح کردهاند و در آن خواستار برخوردار شدن از حق مصونیت قضایی برای نظامیان خود یا همان "کاپیتولاسیون " شدهاند. از این رو دریاسالار "مایک مولن " رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا از مجلس عراق خواسته است درصورت تمایل به حضور نظامیان آمریکائی فراتر از زمان تعیین شده در توافقنامه امنیتی موسوم به سوفا، "باید " به آنان مصونیت قضایی اعطا شود!
وی با تحکم، خطاب به مقامات عراقی گفته است هرگونه توافقی مبنی بر حضور نظامیان آمریکایی پس از سال جاری میلادی در عراق، مشروط به موافقت مجلس عراق با اعطای مصونیت قضایی به نظامیان آمریکایی مستقر در این کشور است. وی با قلدری و منتگذاری بر عراقیها تاکید کرده "مقامات عراقی باید ابتداً مشخص کنند که آیا خواستار ادامه حضور نظامیان آمریکا در کشورشان و حفظ امنیت عراق هستند، یا نه! "
رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا ضمن بیان اینکه عراقیها باید اکنون در مورد تمایل خود در رابطه با حضور فراتر از مهلت ذکر شده در توافقنامه امنیتی با آمریکا تصمیم بگیرند، به طرز بیسابقه و تحقیرآمیزی با ذکر واژه "باید " به طرفهای عراقی هشدار داده، هرگونه تاخیر در این امر، امنیت عراق را با تهدید روبرو میکند. این اظهارات علاوه بر جنبه توهینآمیز و حقارت باری که نسبت به ملت و مقامات عراقی دارد، تهدیدات بزرگ امنیتی را درصورت خروج نظامیان آمریکایی مطرح میکند که نشان دهنده حضور رسمی نظامیان آمریکایی در برنامههای تروریستی و ایجاد رعب و وحشت و ناامنی در عراق است.
تحرکات اخیر عراق و فشاری که مقامات آمریکایی بویژه رئیس ستاد مشترک آمریکا به بغداد وارد کردهاند تا ضمن تمدید مهلت حضور نیروهای آمریکایی با اعطای مصونیت قضایی به آنان موافقت شود، پرده از لایههای پنهان جنگ عراق و مصائبی برمیدارد که اشغالگران بر سرملت، ساختار سیاسی و سرزمین عراق آوردهاند. این وضعیت که چهرهای جدید از استمرار اشغال و نقض حاکمیت ملت عراق است حاکی از فشارهای سنگینی است که به مقامات عراقی وارد میشود و این امر احتمالاً آشفتگیهای سیاسی و واکنشهای احتمالی مردمی را به دنبال خواهد داشت. بسیاری بر این باورند که فشارهایی که اکنون برای به اصطلاح روشن شدن وضعیت حضور نظامیان آمریکایی پس از پایان مهلت خروج آنان از عراق به بغداد وارد میشود و مطالبات نامشروعی که آمریکا از دولتمردان و نمایندگان مجلس و احزاب سیاسی عراق دارند، چیزی فراتر از مطالبات قانونی و ظرفیت تحمل مردم این کشور است و آمریکائیها قادر نخواهند بود به راحتی این درخواست خود را به کرسی بنشانند. در مقابل، برخی مدعی هستند گروههای سیاسی عراق به دولت این کشور چراغ سبز دادهاند تا درباره ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا تحت پوشش آموزش ارتش و نیروهای عراقی با مقامات آمریکایی گفتگو کند ولی چه بسا که همین چراغ سبز موجب شده آمریکائیها تلاش کنند تا خواستههای بیشتری را برای تمدید حضور نیروهایشان در عراق مطرح نمایند. این وادادگی باعث خواهد شد کاخ سفید که برای ماندن در عراق و ادامه اشغال سرزمین بین النهرین به هر دری میزند و از هر ابزاری از جمله انجام عملیات تروریستی و ناامن کردن عراق برای توجیه تمدید حضور نظامیان خود در این کشور استفاده میکنند، اکنون با کمال گستاخی و باج خواهی در پی گرفتن مصونیت قضایی برای نظامیانش باشد. کاخ سفید درحالی این پیش شرط را تعیین کرده که نظامیان آمریکایی در عراق به شدیدترین اقدامها علیه شهروندان عراقی و همچنین به وقیحانهترین اعمال دست میزنند و از هر نوع شکنجه و قتل و جنایت علیه مردم عراق، اعم از زن و مرد و پیر و کودک خودداری نمیکنند. امروزه زنان و دختران عراقی و نوامیس مسلمانان به شکل خشونت آمیز و گستاخانهای مورد تجاوز سربازان آمریکایی قرار میگیرند و مردان عراقی با برق و شوکهای تنفسی مورد شدیدترین شکنجهها واقع میشوند و طبعاً پیش شرط تعیین مصونیت قضایی برای حضور نظامیان آمریکایی مستقر در عراق از یکسو به این معناست که کاخ سفید رفتار خشن و جنایتکارانه نیروهای خود را تأیید میکند و از سوی دیگر با تعیین این پیش شرط میخواهد باعث ایجاد لکه ننگ بزرگی بر پیشانی سیاستمداران عراقی شود.
براساس پیشنهاد قانون استعماری کاپیتولاسیون، نظامیان آمریکایی حق هر جنایتی را در عراق خواهند داشت، کما اینکه تاکنون نیز چنین بوده اما غیرقانونی بود و اکنون خواست جدید آمریکائیها اینست که این مصونیت، با تصویب مجلس عراق قانونی شود و دستگاه قضایی عراق حق تعرض و محاکمه این افراد را نداشته باشد. بنابر این، دور از انتظار نیست که آمریکا با تحمیل این روش قیم مآبانه به عراقیها، عملاً مجوز هرگونه جنایت و اشغالگری را رسماً کسب کند و با این مجوز، نظامیان آمریکایی هر زمان که صلاح بدانند، حق انجام عملیات علیه شهروندان و دخالت در امور سیاسی، امنیتی و حاکمیتی عراق را داشته باشند بدون آنکه مانعی بر سر راه آنها باشد. به عبارت دقیق تر، واشنگتن با تحمیل قانون کاپیتولاسیون خواهد توانست همه خواستههای نامشروع خود را با تعداد 10 هزار مستشار نظامی که در عراق باقی میمانند، به مردم عراق تحمیل کند و مردم و دولت عراق نخواهند توانست به مقابله با آن بپردازند.
این رویکرد باج خواهانه و استعماری آمریکا که در قالب تمدید توافقنامه امنیتی بغداد - واشنگتن به طرف عراقی تحمیل میشود آنچنان استعماری است که عراق را به مستعمره قانونی و تمام عیار آمریکا تبدیل خواهد کرد و مسئولان عراقی به طور کامل، مسلوب الاختیار شده و نظامیان آمریکایی مطلق العنان میتوانند مرتکب هر اقدامی در عراق بشوند.
این وضعیت تنها بیانگر بخش کوچکی از طرحی است که آمریکائیها برای آینده عراق و ادامه سلطه بر این کشور سازماندهی کردهاند ولی ملت عراق زیر بار چنین ننگی نخواهد رفت و مجلس و دولت این کشور نیز این خفت را نمیپذیرند. موافقت با این قانون استعماری، پذیرش روشی است که حتی در جنگلهای دور افتاده و در میان قبائل بدوی افریقایی نیز در شرایط کنونی جهان مقبولیت ندارد، چه رسد به کشوری اسلامی که از ملتی غیور و دشمن ستیز و مرجعیتی مبارز و نستوه برخوردار است و آموزههای دینی به آنان اجازه پذیرش چنین ذلتی را نمیدهد.
چه بسا ارائه چنین سیاستهای باج گیرانه آمریکا از ملت عراق باعث شود همانگونه که موضوع تحمیل قرارداد کاپیتولاسیون آمریکا به رژیم شاه باعث قیام ملت ایران به رهبری امام خمینی و قطع نفوذ استعمارگران بویژه آمریکا در این کشور شد، پیگیری این توطئه شوم در عراق نیز باعث خیزش و انقلاب عمومی ملت مظلوم عراق شده و به شکل گیری خاورمیانهای عاری از نیروهای اشغالگر خارجی منجر گردد.
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "روز خبرنگار و مطبوعات مستقل "به قلم احمد مسجدجامعی آورده است: اولین خبرنگار خارجی که در اثنای اشغال «کابل» توسط طالبان به قتل رسید یک خبرنگار ایرانی بود. شبهنظامیان طالبان در بدو ورود به پایتخت افغانستان به قتلعام گستردهای دست زدند که در این میان یک خبرنگار ایرانی در محل کار خود به جوخه اعدام سپرده شد. شهادت خبرنگار ایرانی بازتاب گستردهای در سطح جهان داشت. این روز به دلیل اهمیت موضوع در شورای فرهنگ عمومی به عنوان «روز خبرنگار» تصویب و اعلام شد. از آن زمان سالروز قتل آقای صارمی، روز نمادین در بزرگداشت ضرورت آزادی مطبوعات و نقش بیبدیل روزنامهنگاران و خبرنگاران در این فرآیند است. در سالروز این روز مهم در جامعه مطبوعاتی کشورمان فرصتی مغتنم است تا شرایط و زمینههای رشد و گسترش حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری اجمالا مورد بحث و بررسی قرار گیرد. مطبوعات مستقل در سالهای پس از انقلاب فراز و فرودهای بسیاری را پشت سرگذاشته است. میتوان گفت نسبت مستقیمی بین اعتماد عمومی به رسانهها و میزان آزادی و استقلال آنان وجود دارد. در این میان تعداد و کمیت روزنامهها کارساز نیست، بلکه تنوع و تکثر آنان بیشتر مورد عنایت است و این تنوع بر مبنای استقلال آنها شکل میگیرد. رسانههای دولتی بنا بر فعالیت تعریفشده خود عموما ماموریت تبلیغ و تشریح دستگاههای اجرایی را برعهده دارند از اینرو نمیتوانند در نقش منتقدان جدی برای عملکرد دستگاه اجرایی رفتار کنند و کمتر قادر به جلب اعتماد مخاطبان هستند. حضور روزنامههای پرتیراژ دولتی در سالهای گذشته که بیشتر عمر کوتاهی داشتند، بیانگر همین فرآیند اعتمادسازی میان مردم و جامعه رسانهای بوده است تا جاییکه در میان اینگونه روزنامهها رسم شده بود که گاهی تیراژ خود را افزایش ندهند چراکه شمارگان بالا زمینهای برای محدودیتهای بعدی به وجود میآورد. این روند در شرایطی که رسانههای دولتی و عمومی در چارچوب رسمی عمل میکنند به رویکرد دیگری منجر میشود که در این سالها به تدریج شاهد شکلگیری آن هستیم. گرایش به شبکههای اطلاعرسانی خارجی که در این دوره به شدت افزایش یافته ناشی از همین خلأ آزادی اطلاعرسانی در داخل است. از یاد نبریم که تا همین چندی پیش هرگونه نقد و ارزیابی بر عملکرد برخی آمار دستگاههای اجرایی سیاهنمایی تلقی میشد. نمونههای مکرری که روزنامهها را وادار کردند که پاسخ دستگاههای اجرایی در صفحه نخست روزنامه درج کنند، از همین قبیل است. تنوع و تکثر رسانهها و مطبوعات نهتنها خلاف مصالح ملی نیست بلکه لازمه مقوم آن است. از اینرو شاهد بودیم که در شرایط آزادی مطبوعات هرچند بیشترین انتقادها صورت میگرفت اما سلامت دستگاههای اجرایی بیشتر از مواردی بود که اجازه طرح سوال و عملکرد به مطبوعات داده نمیشد. به خاطر دارم در یکی از جلسات معمول که با سردبیران روزنامهها داشتم گزارشی عرضه شد که حاکی از نسبت معکوس تخلفات دستگاههای اجرایی و میزان آزادی مطبوعات بود. به این معنی که هرچه روزنامهها در بیان مسایل و تحلیل شرایط آزادانه عمل میکردند شفافیت افزایش یافته، پاسخگویی جدیتر شده و در نهایت تخلفات کاهش مییافت...
و بدینترتیب تا افزایش نظارت عمومی از تراکم خواستها و بحرانی شدن آنها پیشگیری میشد. از این رو در دستگاههای اجرایی نیز نشریات رسمی آوردگاه نقد و بررسی عملکردها بود. این امر هرچند در ظاهر به زیان نظام اجرایی بود اما در واقع به سلامت آن کمک میکرد. به خاطر دارم که چند بار وزرای دولتهای پیشین در جلسات پارلمان در بررسی عملکرد دستگاههای خود به روزنامه دولتی ایران و ایرنا اعتراض کردند ولی این اعتراضات مانع ادامه این روال نمیشد. هرچند امکان پاسخگویی برای دستگاه اجرایی فراهم بود و این به روند افزایش ظرفیت گفتوگو در بین مردم، دستگاهها و صاحبنظران کمک میکرد. این خطمشی در عمل به شرایطی انجامید که ادبیات پرخاشگری و بعضا غیراخلاقی کاهش مییافت، به هر حال روز خبرنگار روزی است که باید نقش و جایگاه این گروه ممتاز در جامعه بازشناسی شده و روز بزرگداشت آنان به عنوان شاخص آزادی در جامعه مورد ارزیابی و تقدیر قرار گیرد. قدر مسلم این است که در این سالها در حق خبرنگاران و روزنامهنگاران مستقل جفاهایی شده است و امید میرود که این قبیل مناسبتها زمینهای برای جبران آن خسارتها فراهم شود.
* وطن امروز
روزنامه وطن امروز در یادداشت خود با عنوان " ضرورت حمایت از نشریات مستقل "به قلم سیروس محمودیان آورده است: هفدهم مردادماه مصادف با سالروز شهادت خبرنگار شهید محمود صارمی و 8 تن از اعضای کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف افغانستان به دست نیروهای افراطی طالبان است که هر ساله در ایران به عنوان روز خبرنگار گرامی داشته میشود. در ایران اسلامی خبرنگاران به عنوان پاسداران حقیقی مرزهای عقیدتی– فرهنگی نظام جمهوریاسلامی رسالت خطیری در عرصه مبارزه با تهاجم فرهنگی و براندازی نرم برعهده دارند. روشن است که از بدو ورود جریده به ایران و انتشار نخستین روزنامه فارسی به نام «کاغذ اخبار» توسط میرزا صالح شیرازی، مطبوعات ضریب نفوذ رو به رشدی داشتهاند. بررسی تاریخ مطبوعات ایران مؤید این حقیقت تلخ است که در عصر قاجار(به استثنای مقطع کوتاه مشروطیت) و دوران ستمشاهی پهلوی اول و دوم، مطبوعات جز مجیزگویی سران دولتی وظیفه دیگری برعهده نداشتند اما با پیروزی انقلاب اسلامی و فضای سیاسی باز پیش آمده، خبرنگاران نقش بیبدیلی در تبیین آرمانهای اصولی انقلاب اسلامی ایفا کرده و جز در مقطع خاصی (اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 خورشیدی) که نشریات زنجیرهای دوم خردادی به صورت فلهای به خدمت سیاه بیگانگان و اجانب درآمدند عموما مورد ناراحتکننده خیانتآلودی به چشم نمیخورد؛ اگر چه بحث نشریات زرد خارج از موضوع این مقاله است. به هر حال افشای چهره کریه زر، زور و تزویر، انعکاس واقعیات جامعه، امانتداری و رعایت انصاف در بیان رخدادها وحوادث، تجزیه و تحلیل و نقد منصفانه وضع موجود، پیشبینی رخدادهای آتی، کمک به بهبود فضای سیاسی– اخلاقی کشور و مبارزه با فرهنگ منحط غربی، رعایت تقوا و تعهد دینی در کلام و عمل و در یک کلام پاسداری عینی از قداست قلم، بخشی از رسالتهای اصلی یک خبرنگار مسلمان ایرانی محسوب میشود.
در شرایط کنونی بیش از 3 هزار نشریه در ایران به صورت روزنامه، هفتهنامه، دوهفتهنامه، ماهنامه، فصلنامه و گاهنامه با تیراژهای مختلفی منتشر میشوند که برای جذب مخاطب باهم رقابت ناعادلانهای دارند. در واقع از آمار یاد شده حدود یکصد نشریه به صورت روزنامه در کشور نشر عمومی دارد که روزانه چشمنواز دکههای مطبوعاتی هستند. تیراژ نشریه که بیانگر میزان استقبال خوانندگان است در واقع تابعی از کیفیت است و موضوع کیفیت خود تابع عوامل مختلف دیگری است. در این میان نشریاتی که دولتی بوده و از مواهب بیحد و حصر دولتی برخوردار هستند با قامتی افراشته دیگر نشریات را از میدان رقابت خارج کرده و خود با وجود تمام بیکیفیتیهای خبری– تولیدیشان، حرف اول و آخررا میزنند که ضرورت دارد سیاستگذاران حوزه مطبوعات با چارهاندیشی عاجل به وضعیت نامناسب کنونی در این باره سامان داده و موجبات رشد نشریات مستقل غیردولتی را فراهم کنند. در حال حاضر ارائه بستههای حمایت از مطبوعات مستقل یک ضرورت انکارناپذیر است.
افزایش هزینههای جاری امور خدماتی مانند اجاره محل، هزینه آب و برق و سیستم سرمایشی و گرمایشی موجب میشود تا مطبوعات مستقل غیردولتی ناچار عذر خبرنگاران خود را خواسته یا با کمترین دستمزد به بهکارگیری آنان بپردازندکه بهطور طبیعی کمک به ارتقای سطح کمی و کیفی نشریات موجبات بهبود شرایط معیشتی- حرفهای خبرنگاران را در پی دارد. فارغ از مسائل یادشده بهطور معمول در هفدهم مرداد به مناسبت بزرگداشت روز خبرنگار در اقصی نقاط کشور با آب و تاب تبلیغاتی فراوان، مراسم جشن تقدیر از خبرنگاران توسط دستگاههای دولتی و اجرایی برپا شده و عموما خبرنگاران با واژههای زیبایی از قبیل «خبرنگار یعنی ذهن هوشیار، قلب تپنده و زبان گویای جامعه » مورد لطف و عنایت مسؤولانی قرار میگیرند که تا دیروز به انگشت اتهام سیاهنمایی و غرضورزی مورد تهدید یا شکایت افراد مذکور قرار داشتند. شاید در چنین مراسم کلیشهای که بیشتر برای جلب نظر اصحاب مطبوعات و برقراری ارتباط یکسویه برگزار میشود گریزی هم به رسالت مطبوعاتی خبرنگاران زده شده و در بطن آن مطالبات و لو شخصی مسؤولان از خبرنگاران بهطور عریان مطرح شود و شاید هم در ایدهآلترین شرایط طی یک بخشنامه دولتی دستگاههای اجرایی موظف به بازپسگیری شکایات قضایی خویش از مدیران جراید بشوند. شکی نیست که خبرنگاری جزو مشاغل پرخطری است که در این میان دستمزد پایین، نبود امنیت شغلی، فقدان بیمه درمانی و بازنشستگی، بیتوجهی به مالکیت معنوی، ضعف عمومی در امر آموزش، عدماستقبال مدیران جراید از مطالب تولیدی و بیتوجهی کامل متولیان حوزه مطبوعات به خدمات رفاهی– شغلی خبرنگاران بر مشکلات ظاهرا لاینحل این قشر زحمتکش و کوشا میافزاید. متولیان امر در راستای بهبود کیفیت نشریات و افزایش تیراژ مطبوعات و قرار دادن آن در سبد اقتصادی خانوارها چارهای جز حمایت از نشریات مستقل غیردولتی و خبرنگاران صدیق و کوشا ندارند. امید است در سال آینده در چنین روزی شاهد شکوفایی و اعتلای بیش از گذشته حوزه فرهنگ و رسانه باشیم.
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "به بهانه روز خبرنگار ؛راه را گم نکنیم! " آورده است: تا تقویم 17 مرداد را نشان می دهد و پس از گذشت 365 روز بدین سان باری دیگر روز خبرنگار فرا می رسد نگاه ها به سوی این قشر همیشه در صحنه جلب می شود و از پی این توجه ، برگزاری همایش ها ، پذیرایی ها- این سال ها افطاری های ویژه- و نیز اهدای جوایزی به خبرنگاران است که عنوان خبر روز را به خود می گیرد.در این میان البته از سوی کارشناسان خاصه مسوولان مفاهیمی مطرح می شود همچون این که خبرنگار وجدان جامعه است و اوست که چشم بیدار مردمان و حلقه واسط میان فرمانروایان و فرمانبرداران است و قس علیهذا که اطاله این بخش از کلام نه در این مجال می گذرد و نه در توان روزه داری است که ساعات کسل کننده بعد از ظهر خود را می گذراند!بی شک مایی که عنوان خبرنگار و روزنامه نگار را با خود یدک می کشیم ، ناگزیر از آن هستیم که به جامعه خود و اخبار و تحولات بی شماری که گاه در کسر یک ثانیه در آن می گذرد حساس باشیم و رسالت خود را در اصلاح مداوم جامعه بدانیم چه آن که اگر غیر از این شود و غیر از این باشد، از وادی تعهد و حریت و صراحت دور شده ایم.همان گونه که استادان روزنامه نگاری گفته اند و ما نیز بر این عقیده هم نظریم، سرعت در تصمیم گیری و انتقال سریع خبر، از ویژگی های اساسی حرفه خبرنگاری است؛ چه آن که بی شک حساسیت کار اطلاع رسانی، نیاز مخاطبان به دانستن سریع و به موقع خبرها برای اتخاذ تصمیم درست و نیز افزایش رسانه ها و رقابت میان آن ها، بر ضرورت «سرعت» در کار خبررسانی افزوده است.طبع قضیه هم این است که کمترین تعلل در انعکاس سریع رویدادها، به کاهش اعتبار رسانه و در ادامه حتی گاه به مرگ رسانه و بی خاصیت شدن آن می انجامد. روی سخن اما اینجاست که حرفه ای شدن در این عرصه و حرفه ای نگاشتن و انعکاس حرفه ای وقایع و تحولات چه حد و مرزی دارد؟به عبارت دیگر آیا می توان به بهانه حرفه ای بودن و سرعت عمل و این گونه مسایل، از حق طلبی و حق جویی چشم پوشید.به راستی اگر ما مدعی پیروی از آن بزرگمرد تاریخ بشریت و آن مظهر اخلاق کامل انسانی نبودیم که فرمود: «حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گری نهراس» پاسخ به این سوال تفاوتی جدی پیدا می کرد.آری ! ویژگی حق محوری، حق طلبی و بالاخره حق گویی، از مهم ترین ویژگی های یک خبرنگار موفق و خداترس است. راستی چقدر این واژه خداترسی و تقوای رسانه ای این روزها در عمل کمرنگ شده است.بگذریم. شاه بیت قصه اما اینجاست که بدانیم و آگاه باشیم این حق گویی در منظومه اعتقادی ما شیعیانی که در چارچوب نظام اسلامی و تحت لوای ولی فقیهی آگاه و زمان شناس زندگی می کنیم دارای ملاحظاتی جدی است که از آن جمله رعایت مصالح نظام اسلامی است؛ کم نیسته و نبوده اند خبرنگاران و روزنامه نگارانی _ حتی در اردوگاه اصولگرایی و ارزش مداری_ که بیان همه واقعیت ها را بر هر مصلحتی ترجیح می داده و می دهند، بی توجه به این که برخی مصالح عالیه نظام اسلامی که برای ایجاد آن هزینه های فراوانی صرف شده ، ایجاب می کند که در نوشتن حقایق و به ویژه چگونه نوشتن آن ها ، اندکی تامل نماییم و بر صراطی برویم که ولی فقیه مان آن را به ما نشان می دهد. خلاصه غرض از مزاحمت همین بود!...روز خبرنگار مبارک...
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "آیا افزایش نقدینگی به رشد دامن زد؟ "به قلم پویا جبل عاملی آورده است:در سال 1975، فریدمن به دنبال دعوت شاگردانش در شیلی که در آن زمان به پستهایی در دولت پینوشه نائل آمده بودند، ... سفری شش روزه را به این کشور آغاز کرد و در طول این سفر هر جا رفت از تورم بسیار بالای این کشور گفت و بر لزوم پایین آوردن آن از طریق کاهش یکباره نقدینگی تاکید کرد. سیاستی که به شوک درمانی معروف است و شاگردان فریدمن حتی پیش از وی به آن رسیده بودند و فریدمن بر آن مهر تایید گذاشت. تورمهای دورقمیو گاهی نیز سه رقمیجایی برای بحث نمیگذارد که ابتدا باید کاری برای آن کرد و شیلی از موهبت شوک درمانی سودها برد و تورم با کاهشی چشمگیر تا سال 1980 به رقم 8 درصد رسید. این در حالی بود که در پی این سیاست تولید ناخالص داخلی شیلی تنها برای چند ماه رکودی دشوار را از خود نشان داد و از سال 1976، رشد اقتصادی رخ نمود و از آن زمان تا سال 1980، رشد اقتصادی به طور متوسط 7/5 (هفت و نیم) درصد بود.
در دوره ریاست مظاهری بر بانک مرکزی، رشد نقدینگی در پایان کار وی یک سوم میزان آغاز ورود وی به نهاد پولی شد و ثمراتش تک رقمی شدن تورم بود و پس از آن باز قصه تورم از سرگرفته شد. پرسش این جا است که با آن سطح نقدینگی ناچیز، چه چیزی از دست رفت؟ و باز با افزایش نقدینگی چه چیزی نصیب اقتصاد شد؟ آیا اقتصاد ایران از رکود خارج شد؟ یا این نقدینگی افزایشی تنها به افزایش تورم دامن زد؟ آیا سیاست مظاهری رکود را گسترده کرد یا تنها تورم را کاهش داد؟ چند مورد و چند تجربه لازم است تا ما بفهمیم که پول در اقتصاد ایران بیش از آنکه محرک رشد باشد، خنثی است. چقدر باید شاهد این تجربه باشیم که نقدینگی بیش از آنکه منفعتی معنیدار بر رشد اقتصادی داشته باشد، خسران تورم را برای ما به ارمغان میآورد؟
از آغاز رکود اخیر تا به حال، دو سیاست تسهیل پولی از سوی فدرال رزرو در ایالات متحده انجام شده و هنوز که هنوز است رونقی پایدار رخ نکرده است و باز بحثهایی شروع شده که حکایت از مرحله سوم این سیاست دارد. در اروپا نیز به طور مکرر سیاستهای انبساط پولی دنبال شده و باز رکود پا برجا است. اینها تازه برای اقتصادهایی است که طرف عرضه آنچنان قوی است که به زعم بسیاری از اقتصاددانها میتوان با شوکهای تقاضا، اقتصاد را به راه آورد. اینان پس از سه سال هنوز اقتصاد خود را در نقاهت میبینند و ما چگونه انتظار داریم با اقتصادی که تنگناهای عرضه نفسش را گرفته، با نقدینگی بیشتر رونق را برایش به ارمغان آوریم؟
اگر منصف باشیم میتوانیم اذعان کنیم که از پاییز 1387 که روند نقدینگی باز صعودی شد، رشد اقتصادی از آن تاسی نکرد. پس بیاییم و باز به قفلها فکر کنیم. دولت باید منابع یارانهها را از جایی دیگر به دست آورد، سیستم بانکی در قرض دادن باید تصور کند که نهاد پولی مرکز وجود ندارد و مقامات پولی نیز باید سختتر از این در برابر فشارها دوام بیاورند. بار دیگر نیز میتوان رشد نقدینگی را پایین آورد و تورم را برای دورهای بلند مدت مهار کرد. اگر تورم مهار شود، انتظارات تورمینزول میکند و هزینههای مرتبط با آن کاهش مییابد و میتوان انتظار داشت نهاد پولی مسوولیتش را برای فراهمآوری رشد اقتصادی در زیرمجموعه کاری خود به انجام رسانده است. هر چند رشد اقتصادی در ایران امروز موانع و مشکلات عدیدهای دارد و این مشکلات هر چه باشند، حتی برای کسانی که به تئوری آنچنان اهمیتی نمیدهند، تجربه نشان میدهد که نقدینگی راه حلی برایشان نیست.