تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۷  ، 
کد خبر : ۲۲۴۹۹۳

چرا یمن برای عربستان حیاتی است؟


سعید ساسانیان
عربستان از سال 2000 همواره حامی یمن بوده و مخالفان آن را به مثابه مخالفان خود انگاشته است. در جنگ‌های ششگانه دولت علی عبدالله صالح با شیعیان زیدی شمال یمن، عربستان همواره در تجهیز دولت یمن می‌کوشید و حتی در جنگ ششم به صورت مستقیم اقدام به اعزام نیرو کرد و با بمب‌های فسفری، تعدادی از حوثی‌ها را به شهادت رساند. در اعتراضاتی که این روزها در یمن صورت می‌گیرد نیز، عربستان به عنوان حامی صالح، ظاهر شده است و با استفاده از اهرم شورای همکاری خلیج فارس سعی در کسب راه‌حلی برای خاتمه دادن اعتراضات مردمی و در قدرت نگه‌داشتن دیکتاتور این کشور دارد. اما چه چیزی باعث شده است تا عربستان از سال 2000 به عنوان حامی جدی یمن نمایان شود؟ نکات زیر را می‌توان در پاسخ به این سوال درنظر گرفت:
1- تغییر در یمن، آغاز مشکلات برای عربستان
در امپراتوری عثمانی، میان 2 خاندان آل‌حمیدالدین و آل‌سعود بر سر برخی مناطق جنوبی عربستان فعلی یعنی عسیر و جیزان، اختلافات عمیقی وجود داشت. این مساله باعث شد تا میان این دو خاندان مهم جزیرهًْ‌العرب، درگیری صورت پذیرد که با پیروزی آل‌سعود و تحمیل پیمان طائف به آل‌حمیدالدین به پایان رسید. از مفاد این پیمان که در سال 1934 منعقد شد، واگذاری مناطق مورد اختلاف به آل‌سعود بود. آل‌حمیدالدین گرچه زیر بار این پیمان رفت اما آن را موقت می‌دانست و این در حقیقت بستری جهت ادامه یافتن مشکلات مرزی 2 کشور بعد از فروپاشی عثمانی شد. عربستان بنا به حفظ تمامیت ارضی خود و برقراری امنیت مرزی، همواره سعی در تضعیف یمن داشت و این مساله را در شکل‌های گوناگونی از جمله ممانعت از شکل‌گیری قراردادهای نفتی میان شرکت‌های بین‌المللی و دولت یمن و تلاش در جهت تقویت مخالفان یمن نشان داد.
تنها نکته‌ای که موجب برخی حمایت‌های عربستان از یمن‌شمالی می‌شد، استقرار هر دو در فهرست کشورهای متحد آمریکا در منطقه بود که در فضای جنگ سرد، باید در مقابل کشورهای بلوک شرق که یمن‌جنوبی نیز عضو آنان بود، بایستند. اما این مساله نیز نمی‌توانست باعث چشم‌پوشی یمن‌شمالی از مناطق مورد اختلاف با عربستان شود. با اتحاد 2 یمن در سال 1990، ترس عربستان مضاعف شد چرا که این مساله می‌توانست موجب شکل‌گیری یمنی واحد با قدرت بیشتر شود و تهدیدات بیشتری را معطوف به مرزهای مورد اختلاف سازد، لذا عربستان در پی کارشکنی برآمد. تلاش در جهت تجزیه یمن با کمک به علی سالم البیض، رهبر معترضان جنوبی در سال 94 نیز نتوانست کار به جایی ببرد. در نهایت در سال 2000، عربستان پس از سال‌ها فشار آوردن بر دولت یمن و شخص علی عبدالله صالح، بالاخره موفق شد پیمان جده را به امضای وی برساند. بر اساس این پیمان، قرارداد طائف نیز رسمیت می‌یافت.
این مساله یعنی ثبات مرزی عربستان و حذف هرگونه تهدید از سوی دولت رسمی یمن. پیمان جده از آن لحاظ حائز اهمیت است که می‌توان روابط ریاض – صنعا را به 2 دوره قبل و بعد از این پیمان تقسیم‌بندی کرد. پس از این انعقاد، رویه ستیز به همزیستی تبدیل شد. بر همین اساس دولت سعودی از سال 2000 همواره خود را در مقابل تحولات یمن، مسؤول دانسته و برای پیشگیری از هرگونه اختلاف نظر مرزی دوباره با این کشور، به مداخله سیاسی و نظامی می‌پردازد. در واقع عربستان در یمن از سیاست حفظ وضع موجود استفاده می‌کند.
2- اتحاد شیعیان شمال یمن و جنوب عربستان
شیعیان در عربستان اصلی‌ترین گروه معترض به سیاست‌های وهابیون را تشکیل می‌دهند. این گروه که در مناطق شرقی عربستان و کمی هم در جنوب این کشور واقع شده‌اند، همواره از سیاست‌های سرکوب، تبعیض اجتماعی و اقتصادی و خفقان مذهبی ناراضی بوده‌اند. به‌رغم اینکه عمده نفت عربستان از مناطق شرقی این کشور، استحصال می‌شود اما وضع امکاناتی و رفاهی این مناطق بشدت ضعیف است. همجواری شیعیان زیدی یمن در شمال این کشور با شیعیان جنوب عربستان موجب شده است تا آل‌سعود از هرگونه ارتباط ارگانیک این دو گروه واهمه داشته باشد. اهمیت این قضیه زمانی بیشتر درک می‌شود که بحث اکتشاف نفت در مناطق جنوب عربستان (جیزان) به این مساله افزون شود. در صورت هرگونه هرج و مرج در یمن و احتمال از میان رفتن وضع موجود، حوثی‌ها قدرتمندتر خواهند شد و همین مساله می‌تواند انگیزه‌ای برای اعتراضات شیعیان جنوب عربستان شود.
3- قدرت‌گیری القاعده در یمن
اگرچه تاریخ دقیق شکل‌گیری القاعده در یمن مشخص نیست اما می‌توان آن را نتیجه پیوستن نیروهای پیکارجوی یمنی به القاعده دانست. ریشه القاعده در یمن در حقیقت به سال‌های جنگ شوروی با افغانستان بازمی‌گردد. یمن در حقیقت دومین کشور بعد از عربستان، در تامین نیروهای اسلامگرایی بود که بعدها در افغانستان حضور یافته و لقب افغان‌العرب را به خود اختصاص دادند. پایان جنگ افغانستان مصادف بود با اتحاد 2 یمن در سال1990. اما بنا به دلایلی که در این یادداشت مجال آن نیست، القاعده به مخالف آمریکا و عربستان و همپیمانان منطقه‌ای آن تبدیل شد. ورود یمنی‌های پیکارجو به وطن همراه بود با نوعی مبارزه مسلحانه علیه منافع این کشور. در 12 اکتبر 2000 القاعده یمن طی یک حمله انتحاری توسط یک قایق در بندر شهر عدن، ناو جنگی مدل USS Cole DDG- 67 را نابود کردند و 17 نظامی آمریکایی نیز کشته شدند. القاعده در سال‌های 2003 و 2004 برای کشاندن جنگ به درون عربستان تلاش فراوانی کرد و چندین عملیات موفقیت‌آمیز نیز در آن کشور انجام داد اما در راه انداختن جنگ داخلی علیه نظام سعودی ناکام ماند. یکی از مهم‌ترین عملیات‌های القاعده علیه آمریکا در سال 2009 صورت گرفت که در صورت موفقیت می‌توانست تلفات بسیاری را برجای بگذارد. یک جوان نیجریه‌ای برای منفجر کردن یک هواپیمای مسافری بر فراز دیترویت در جشن‌های سال نو دسامبر 2009 اقدام کرده بود. این جوان در یمن آموزش دیده بود و برای انجام عملیات مورد نظر از سوی فعالان محلی القاعده در یمن مجهز و اعزام شده بود.
(gurdian. Jan24. 2010) در سال 2009 و در حین درگیری‌های یمن، کشورهای غربی و عربستان‌سعودی اعلام کردند که به دلیل درگیری ارتش یمن با شیعیان شورشی این کشور در شمال و سعودی‌های جدایی‌طلب در جنوب، القاعده می‌تواند با بهره‌برداری از این وضعیت دامنه عملیات خود را در یمن گسترش دهد. در حال حاضر نیز هرگونه ناآرامی می‌تواند موجب قدرت‌گیری القاعده یمن شود و این مساله‌ای است که برای عربستان بسیار خطرناک است. روزنامه نیویورک‌تایمز چند هفته قبل به نقل از منابع اطلاعاتی آمریکا ادعا کرده بود که شورشیان القاعده در پاکستان به صورت سیل‌آسا خود را به یمن می‌رسانند تا بتوانند اولا با همراهی با معترضان، باعث سقوط سریع‌تر علی عبدالله صالح شوند و ثانیا با سازماندهی نیروهای خود که تعداد آنها رو به افزایش است، از خلأ قدرت در یمن در صورت برکناری صالح، استفاده کرده و نیروهای خود را در ساختار سیاسی جدید سامان دهند. قدرت‌گیری القاعده در یمن برای عربستان از آنجا که دارای مرزهای زمینی بسیاری با این کشور است خطرناک محسوب می‌شود. از سوی دیگر این مساله می‌تواند موجب ارتباطات پیدا و پنهان این گروه با نیروهای القاعده در خود عربستان شود که در صورت تحقق چنین امری، حرکت‌های تروریستی در عربستان قابل پیش‌بینی خواهد بود.
نتیجه‌گیری
تحلیل حمایت‌های عربستان از یمن در شرایط فعلی، جدای از نقش پدرگونه‌ای که عربستان سعی دارد برای همه کشورهای عربی بازی کند، از منظر دیگری نیز حائز اهمیت است. عربستان به خوبی می‌داند تغییر در هر یک از کشورهای عربی، بی‌تاثیر بر خود سعودی نیست اما هرگونه تغییر در یمن، می‌تواند موجب تسریع تغییرات در عربستان شود. ناامنی در مرزها و برهم خوردن ثبات مرزی میان یمن و عربستان پس از سال 2000، از منظر ژئوپلتیکی موجب نگرانی عربستان شده است. از سوی دیگر، نزدیکی بیش از پیش شیعیان زیدی شمال یمن با شیعیان مناطق جیزان و عسیر عربستان در جنوب، در کنار اعتراضات شیعیان شرق این کشور، می‌تواند فشار گاز انبری بر عربستان وارد کند و منابع و صنایع نفتی این کشور را با خطر جدی روبه‌رو سازد. از سوی دیگر برهم خوردن نظم موجود در یمن موجب قدرت‌گیری بیشتر القاعده یمن خواهد شد و این مساله نیز مشکلات امنیتی بسیاری برای عربستان به‌وجود خواهد آورد. به نظر می‌رسد عربستان در شرایط فعلی خواستار در قدرت نگاه داشتن علی عبدالله صالح است چرا که هنوز به راه‌حلی که بتواند باعث حفظ منافع خود و آرامش مردم یمن بشود، نرسیده است. در صورتی که عربستان به چنین راه‌حلی برسد، بی‌شک از دیکتاتور یمن عبور خواهد کرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات