* آقای دکتر! آیا بحث امنیت اجتماعی یک مفهوم عام جامعه شناختی است که عناصر و مؤلفههای آن در تمامی جوامع یکسان باشند یا تفاوتهایی در این میان بین یک جامعهی دینی با جامعهی سکولار وجود دارد؟
** اگر بخواهیم تعریفی کوتاه از امنیت در گفتمان دینی ارایه دهیم باید چارچوب این تعریف را در بهره برداری بدون محدودیت شهروندان جامعه از تمامی حقوق قانونیشان دنبال کنیم. این تعریف امنیت در نگرش دینی است. البته ممکن است این امنیت به دلایل متفاوتی نقض و مبانی دسترسی شهروندان به حقوقشان خدشهدار شود. در اینجا دو رخداد یا رویکرد متفاوت پیش روی ما قرار خواهد گرفت.
احتمال دارد این مانع از بیرون به جامعه تزریق شود که در این حالت میگوییم امنیت جامعه از سوی دشمن خارجی سلب شده است و حالت دیگر زمانی به وقوع میپیوندد که موانع از درون و بطن جامعه بجوشد که ما به آن اختلال داخلی میگوییم. همچنین امکان دارد این موانع سدی در رسیدن افراد به حقوق اقتصادیشان باشد، در این صورت امنیت اقتصادی جامعه نیز خدشهدار میگردد. از طرف دیگر از آن جایی که جامعهی ما، دین محور و نظام ما مبتنی بر باورهای دینی است تعریف امنیت اجتماعی در جامعهی ما با جوامع دیگری که دین چندان در مناسبات اجتماعی آنها دخیل نمیباشد، متفاوت است.
* میتوانید منظورتان را مصداقیتر بیان نمایید؟
** در جامعهی ما هر عملی که حاوی اهانت به باورهای مذهبی مردم باشد و از این زاویه موجبات نگرانی مردم نسبت به آیندهی خود، اعضای خانواده و فرزندانشان را فراهم کند، منافی امنیت اجتماعی تلقی میشود، در حالی که چنین رفتارهایی در سایر جوامع از مصادیق عبور از خط قرمز محسوب نمیشود.
در این جا باید به یک نکتهی ظریف و مهم اشاره کرد، به دلیل این که مبانی نظام سیاسی ما دینی است عواملی که مخل امنیت اجتماعی هستند در مرحلهی بعد مخل امنیت سیاسی نیز محسوب میشوند. به تعبیر دقیقتر اگر فردی در ملا عام احکام الهی را نقض کند از یک منظر و زاویه به باورها و اعتقادهای جامعه توهین کرده است اما از یک بعد دیگر این حرکت میتواند به شکلگیری زمینهها و بسترهای بدآموزی و انحراف افراد دیگر جامعه، کمک کند.
دختر یا زنی که بدون رعایت حجاب اسلامی وارد اجتماع میشود اولین مشکلی که ایجاد مینماید، خدشهدار نمودن باورهای دینی مردم است. حجاب در جامعهی ما به طور مستقیم با آموزههای دینی، باورها و اعتقادهای مردم گره خورده است، بنابراین وقتی مردم ما با چنین صحنههایی مواجه میشوند احساس میکنند که به شخصیت دینی آنها توهین شده است، چرا که یک بیحجاب احکام دینی را در منظر عام رعایت نکرده است.
زمانی که دنبالهها و تبعات ذهنی، روانی، اجتماعی و خانوادگی حضور یک بیحجاب در جامعه را پی میگیرد، مشاهده میکنید این پدیده تا چه اندازه میتواند در امنیت اجتماعی جامعه، آثار نامناسب و مخرب داشته باشد. افراد جامعه به ویژه کسانی که پایبندی بیشتری به احکام شرع مقدس دارند از این بیمناک هستند که مبادا فرزندان یا همسر آنها به تدریج به وسیلهی این افراد اغوا شوند. زنان میترسند همسران آنها در دام خیانت بیفتند یا به نوعی دیگر والدین چنین حسی را دربارهی فرزندانشان دارند. تبعات سلسله مراتبی و از قاعده به سمت رأس هرم (حرکت از امنیت اجتماعی به سمت امنیت سیاسی) در اینجا مشهود است.
حضور یک فرد بیحجاب یا بدحجاب در کوچه و خیابان عاملی در جهت تضعیف ایمان و اعتقادهای مردم است، از طرف دیگر به دلیل این که حکومت دینی بر ایمان مردم استوار شده، به دنبال تضعیف پایههای اعتقادی و دینی مردم، گناه و عبور از خط قرمزهای اخلاق به امری عادی بدل شده و در مرحلهی بعد منجر به سست شدن پایههای نظام سیاسی میشود. اما از سوی دیگر چنان که این عمل همچنان تداوم داشته باشد عمیقترین براندازی سیاسی را شکل خواهد داد.
* سایه اندازیهای منفی امنیتی که شما در مقولهی حجاب به آن اشاره کردید اتفاقاً نشان میدهد که برخلاف دیدگاه حکومتهای سکولار غرب و برخی جریانهای داخلی حجاب در جامعهی اسلامی نمیتواند مصداقی از یک امر شخصی باشد. آیا شما این حرف را قبول دارید؟
** بله؛ توجه داشته باشید در نظامهای سیاسی که متکی بر ایمان مردم نیست تخلفی که یک فرد در حوزهی امنیت اجتماعی انجام میدهد در همان حوزه باقی میماند اما در جامعهی ما تخلف در حوزهی امنیت اجتماعی در گامهای بعد به تخلف در امنیت سیاسی و حتی امنیت اقتصادی سرایت میکند. شما ممکن است بگویید بیحجابی به طور مستقیم تأثیری بر امنیت اقتصادی ندارد اما وقتی حلقههای به هم پیوستهی امنیت اجتماعی، امنیت روانی و امنیت سیاسی را دنبال میکنید سرانجام پای امنیت اقتصادی نیز به وسط کشیده میشود.
* نگاهتان به درگیریهای خیابانی به عنوان نقطهی اتکای رسانهها در بال و پر دادن، ناامنی اجتماعی چیست؟
** آنچه که ما از آن به عنوان درگیریهای خیابانی یاد میکنیم زیر شاخهای از مقولهی ناهنجاری اجتماعی است. این ناهنجاری اجتماعی بسترساز نگرانی در جامعه است و اگر شکل تزایدی و تصاعدی به خود بگیرد باز در این جا دین مداخله میکند و مفهومی به نام «محاربه» شکل میگیرد. نکتهی جالب توجه این که اسلام برای مقابله با محاربه شدیدترین حکم موجود را داده است. به این معنا که اگر ما احکام قضایی اسلام را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد حکمی که برای محارب در نظر گرفته شده از حیث شدت برخورد قابل قیاس با هیچ حکم دیگری نیست.
از نگاه اسلام اگر کسی با «سلاح- سرد یا گرم- در کوچه و بازار حرکتی صورت دهد و اکثریت مردم یک منطقه را بترساند و آسایش و آرامش را از آنان سلب کند، حتی اگر این حرکتها منجر به قتل و جرح نشود، این فرد محارب تلقی میگردد و باید دست و پایش را به صورت برعکس قطع و جسد او را از دروازهی شهر آویزان کرد، این عین فقه شیعه است.» دقت داشته باشید که ما چنین مجازاتی را حتی برای قتل هم نداریم.
* به فرض حتی اگر یک نفر به صورت ظالمانه صد نفر را بکشد، مجازات او در اسلام فقط یک حکم است؛ قصاص، هیچ مجازات دیگری متوجه او نیست اما اگر یک نفر به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه امنیت یک شهر، محله یا منطقه را زیر سؤال ببرد و مردم آنجا را به واسطهی حرکات خود بترساند، محارب تلقی میشود.
** خب، این شدت برخورد نشان میدهد که اسلام تا چه حد نسبت به مقولهی امنیت اجتماعی حساسیت دارد. جالب اینجا است که این شکل از امنیت اجتماعی از آن نمونههایی نیست که منجر به نقض امنیت سیاسی شود، اما اگر ناامنیهای اجتماعی تدوام پیدا کند به دنبال آن ناکارآمدی سیاسی و سلب اعتماد مردم از کارآیی نظام مطرح خواهد شد. از طرف دیگر اگر در جامعهای امنیت اجتماعی نباشد مردم علاقهای به سرمایهگذاری اقتصادی هم نخواهند داشت و امید به آینده، نوآوری، دل بستن به کار و تلاش و بسیاری از رفتارهای فردی –اجتماعی دست خوش تعطیلی و ایستایی میگردد.
* تفکیک میان «امنیت» و «احساس امنیت» را تا چه حد مهم میدانید؟ به این معنا که ممکن است در جامعهای امنیت دچار خدشه شود اما رسانهها به گونهای تصویرسازی کنند که انگار اتفاقی روی نداده است و بالعکس، همچنین در جامعهای دیگر رسانهها با بزرگنمایی ناامنیهای کوچک را به مثابه یک جریان دامنهدار مطرح میسازند.
** نکاتی که برخی دوستان در تفکیک این دو مقوله مطرح میسازند تا حدود زیادی مبالغه آمیز است. البته میتوان این را پذیرفت که جامعهای واجد امنیت نسبی باشد اما رسانهها دربارهی وجود ناامنی رفتاری غیرطبیعی و بزرگنمایانه داشته باشند، با این حال اگر در جامعهای امنیت سلب شود هر چه قدر هم که رسانهها بخواهند بر رخدادهای اجتماعی سرپوش بگذارند بالاخره مردم نشانههای ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس و از آن تأثیر میپذیرند.
بنده در این باره مثالی میزنم. آیا در رسانههای کشور ما بحث سرقت خودرو بازتاب گستردهای دارد؟ پاسخ منفی است، اما چرا مردم نگران دزدیده شدن خودروهایشان هستند و در سطح وسیعی از دزدگیر و سایر ابزارهای ضدسرقت استفاده میکنند، زیرا این پدیده کاملاً شایع شده است. آیا پدیدهی سرقت، ساخته و پرداختهی رسانهها است؟ خیر؛ اتفاقاً این ناامنی واقعی است که مردم را وادار میکند به تمهیداتی در جهت کنترل این موضوع روی بیاورند. البته ممکن است ما در جامعه با جرایم خاصی مثل حادثهی «خمینی شهر» روبهرو باشیم که جرایم شایعی نباشند – آن چیزی که در خمینی شهر اتفاق افتاد پدیدهای نیست که ما هر روز شاهد آن باشیم- اما بازتاب آن از سوی رسانهها در کوتاه مدت ممکن است باعث وحشت مردم گردد. با این حال ما نمیتوانیم از رسانهها انتظار داشته باشیم این ناهنجاریهای خلاف امنیت را منعکس نکنند.
اتفاقاً اسلام برای بسیاری از جرایم مرتبط با عفت، اخلاق و امنیت اجتماعی مجازاتهای علنی و آشکاری در نظر گرفته است. وقتی این افراد به صورت علنی محاکمه شوند، اخبار مجازات آنها در جامعه پخش خواهد شد. ـ بعضیها متأسفانه تلقیشان این است که این کار اشاعهی فحشا است. ـ نظر اسلام اینگونه نیست مگر آن که معتقد باشیم فهم این دوستان از فهم شارع مقدس بالاتر است. سؤال بنده این است که اگر حادثهی خمینی شهر از سوی رسانهها منعکس نمیشد آیا شاهد سرعت عمل قضایی ـ انتظامی در برخورد با عاملان این جنایت بودیم؟
* در واقع شما معتقدید که رسانهها در اینجا مثل یک اهرم فشار از ناحیهی افکار عمومی عمل میکنند؟
** بله؛ ما به موازات رخداد خمینی شهر حادثهای در جنوب خراسان – کاشمر- داشتیم که رسانهای نمیشود و هیچ اتفاقی هم نمیافتد حتی مسؤولان قضایی آن منطقه برخورد عادی دارند و جالب اینجا است که با ضابط قضایی بسیج نیز برخورد میکنند، اما وقتی این پدیده رسانهای میشود آن وقت پای پیگیریهای قضایی نیز به وسط کشیده میشود. البته مسؤولان قضایی گلایهمند هستند که چرا چنین پدیدههایی رسانهای میشود اما توجه ندارند که اگر قوهی قضاییه با سرعت عمل به مجازاتهای اسلامی روی آورد آن وقت دیگر ترس و وحشتی از رسانهای شدن این حوادث نخواهد داشت
چرا مسؤولان قضایی اصرار داشتند که دربارهی پروندهی «میدان کاج» اطلاع رسانی کنند؟ این پرونده از همان ابتدا رسانهای شد و مسؤولان قضایی و امنیتی زیر فشار افکار عمومی قرار گرفتند، بنابراین متهم به سرعت دستگیر و محاکمه شد و آقایان تصمیم گرفتند مجرمان را به صورت علنی محاکمه کنند. چرا در این عرصه دوستان نمیگویند نباید رسانهای شود؟ ما نباید کوتاهیهای امنیتی و قضایی را این گونه توجیه کنیم.
گاهی رفتارهای انتظامی، تقنینی و قضایی به شدت منفعلانه است. بعد از قتل روح الله داداشی مسؤولان مجلس و پلیس هر دو از ضرورت تصویب قانون ممنوعیت حمل سلاح سرد سخن به میان آوردند، انگار که پیشتر کسی در کشور با چاقو به قتل نرسیده بود. شاید اگر داداشی هم فرد گمنامی بود، به هیچ وجه حرفی از تصویب قانون به میان نمیآمد.
البته پلیس چندین سال است که ممنوعیت حمل سلاح سرد را دنبال میکند.
فرض کنید ما این قانون را هم به تصویب رساندیم، به نظر میرسد ما اول از همه باید آن نرم افزار خشونت ساز را که در فرهنگ عمومی ما عمل میکند، از کار بیندازیم.
این دو مطلب متفاوت است. طبیعی است که تعریف نیروی انتظامی از بازدارندگی، تعریفی مرتبط با مأموریتهای این سازمان باشد. نیروی انتظامی میگوید حمل سلاح سرد بایستی یک جرم تلقی شود اما توجه کنیم که مباحث روانی و اجتماعی این جرم برعهدهی نیروی انتظامی نیست. با این حال همانطور که شما اشاره کردید بستر جامعه باید به گونهای آماده سازی شود که سطح و دامنهی خشونت را پایین بیاورد.
در حدیثی منسوب به امام باقر(علیهاسلام) آمده است: «با مردم به صورتی رفتار کن که با خواهر و خانوادهی خودت رفتار میکنی» هدف اسلام تربیت انسانهایی است که شهروندان یک جامعه را مانند اعضای خانوادهی خود میدانند و رفتارشان بر اساس مهر و عطوفت است اما ما هنوز با این جامعه فاصلهی زیادی داریم.
* چه باید کرد؟
** بیتردید بزرگترین سرمایهگذاری ما باید در ساختارهای آموزشی و اقتصادی جامعه متمرکز گردد. البته مباحث بیرونی و جنگ نرم دشمن نیز یک واقعیت جدی است که باید به آن توجه نمود. واقعیت آن است که ما در پدیدههای اجتماعی و فرهنگی با پیچیدگیهایی روبهرو هستیم که یک نهاد و دستگاه خاص با مأموریتهای مشخص مثل نیروی انتظامی نمیتواند به تنهایی از عهدهی آنها برآید. هیچ کس ادعا نکرده است که اگر قانون ممنوعیت حمل سلاح سرد به تصویب برسد کسی دیگر سراغ چاقو نمیرود اما به هر حال این مقوله بخشی از بازدارندگی انتظامی است و محمل برخورد پلیس با حاملان سلاح سرد را فراهم میسازد، با این وجود ما نباید از قدرت بازدارندگی حوزههای تربیتی و اجتماعی غافل بمانیم.