بصیرت: برخی روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "آمریکا در پی چیست ؟ "به قلم مهدی محمدی آورده است :از روز چهارشنبه گذشته، یعنی زمانی که رییس اف بی آی و وزیر دادگستری آمریکا ناگهان در صفحات تلویزیون های غربی ظاهر شدند و با سرهم کردن داستانی که هنوز هم چیزی از غرابت آن کاسته نشده، ایران را متهم به تلاش برای ترور سفیر عربستان در واشینگتن کردند، دو سوال به طور جدی مطرح شده است: سوال اول این است که آمریکا به دنبال چیست و سوال دوم هم این است که آیا برای رسیدن به آنچه دنبال آن است، راه مناسبی را انتخاب کرده است؟این نوشته به سوال اول می پردازد. برای اینکه بفهمیم هدف آمریکایی ها چیست، سرراست ترین راه این است که ببینیم اکنون نیازهای آمریکا چیست. وقتی دانستیم آمریکا به چه چیزی نیاز دارد آن وقت دیگر دشوار نخواهد بود که دریابیم هدف از خیمه شب بازی سر به نیست کردن عادل الجبیر چه بوده است. فهرست نیازهای راهبردی آمریکا را می توان به شکل زیر خلاصه کرد:
1- نخستین نیاز آمریکا و به طور مشخص باراک اوباما رییس جمهور این کشور آن است که خود را هر چه سریع تر و به شکلی آبرومندانه از بحران داخلی که در آن گرفتار شده و روز به روز در حال گسترش بیشتر است، خلاص کند. راه منطقی این بود که اوباما برای حل این بحران از طریق علاج مشکلات اقتصادی و اجتماعی که برانگیزاننده آن است اقدام کند. اما این روش امکان پذیر نیست چرا که اولا جمهوری خواهان که اکنون به گفته مایکل مک کانل رهبر اکثریت جمهوری خواه سنا «مهم ترین اولویت» خود را عدم تکرار دولت اوباما اعلام کرده اند حاضر به هیچگونه همکاری در پروژه افزایش کمک های تامین اجتماعی به مردم آمریکا نیستند؛ ضمن اینکه اگر هم بودند معلوم نبود بحران فعلی قابل علاج باشد. بنابراین، طبعا بهترین راه برای اوباما این است که هر چه سریع تر به الگوی سنتی «تمرکز بر تهدید خارجی، امنیتی کردن فضا و ترساندن مردم» آمریکا متوسل شود. این تنها راه باقی مانده برای دولت و رییس جمهوری است که می گوید خبر اعتراض مردم به گرسنگی و بی کاری شان را از تلویزیون شنیده است. اوباما تصور می کند متهم کردن ایران به طراحی پروژه ای که بنا بوده 150 نفر در آن کشته شوند مجددا فضای ذهنی مردم آمریکا را به سمت جبهه گیری در مقابل تهدید خارجی سوق می دهد و معضلات اقتصادی و اجتماعی تبدیل به مسئله دست دوم خواهد شد.
2- دومین مسئله برای آمریکا که می توان آن را یک معضل دو حزبی خواند که ضرورتا اختصاصی به دموکرات ها و اوباما هم ندارد، این است که روند تحولات در منطقه خاورمیانه دقیقا بر خلاف پیش بینی های آنها هر چه بیشتر به سمت روی کار آمدن اسلام گرایان در نقاط مختلف در حال حرکت است. آمریکایی ها در ماه های اول تصور می کردند می توانند قیام های منطقه را با الگوهای سکولار و بر مبنای نیازهای اقتصادی مردم تحلیل و مثلا از طریق کمک های اقتصادی آن را علاج کنند. علاوه بر این، نگاه آمریکا این بود که خواهد توانست با جمع کردن حرکت های مردمی از کف خیابان و شیره مالیدن بر سر مردم با وعده اصلاحات، از سرنگون شدن بقیه دیکتاتورهایی که در واقع تنها تکیه گاه های راهبرد منطقه ای آمریکا محسوب می شوند جلوگیری کند. اکنون آمریکایی ها در حال دریافتن این نکته هستند که قیام های منطقه اگر مستقیما ایران را تقویت نکرده باشد از طریق باز کردن راه برای روی کار آمدن اسلام گراترین نیروهای منطقه، قدرت هژمونیک آمریکا و امنیت اسراییل را به طور جدی کاهش داده است و در حالی که بهار عربی در آستانه یک سالگی است هیچ آینده ای جز اسلام گرایی ضد آمریکایی برای آن متصور نیست. لازم نیست کسی در واشینگتن اعتراف نامه بنویسد که ایران بازی را برده است. همین که آمریکایی ها به صراحت اعلام می کنند جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک الگو برای آینده منطقه مهمترین اولویت امنیت ملی آنهاست کافی است که بشود فهمید از چه چیزی و چقدر نگرانند. بدون شک، اکنون برای آمریکا هیچ چیز مهمتر از این نیست که الگوی ایران - به معنای ضدیت پیگیر با آمریکا و اسراییل- در منطقه تکثیر نشود. از بیش از 6 ماه پیش همه تلاش آمریکایی ها این است که به مردم منطقه بگویند ایران الگوی خوبی برای تقلید نیست. علت اصلی تشدید ناگهانی فشارها بر ایران و پرونده سازی های پی در پی هم چیزی غیر از این نیست که مردم منطقه که اکنون در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند به این نتیجه برسند که الگوی ایران چیزی غیر از دردسر ندارد و بنابراین بهتر است فکر تبدیل شدن به ایرانی دیگر را از سر خود بیرون کنند. اکنون آمریکا ایران را به یک عملیات تروریستی مستقیم درون خاک خود متهم کرده است. از سوی دیگر اعلام شده که یوکیا آمانو مدیر کل گوش به فرمان آژانس بناست در گزارش آینده خود به نشست شورای حکام ادعاهای تاریخی آمریکا درباره وجود یک جنبه نظامی در برنامه هسته ای ایران را بدون اینکه هیچ شاهد و مدرکی در دست داشته باشد تایید کند. احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران هم که بنا بود در ماه سپتامبر علیه ایران گزارش بدهد، تازه روز یکشنبه متن گزارش خود را منتشرکرده است. همزمانی سوق دادن 3 پرونده حقوق بشر، تروریسم و هسته ای به «وضعیت مرزی» بدون شک اتفاقی نیست. اما بر خلاف آنچه برخی تصور کرده اند هدف آن مطلقا این نیست که آمریکایی ها می خواهند خود را برای درگیری با ایران آماده کنند بلکه کاملا برعکس آنچه آمریکا اکنون در پی آن است فقط این است که از تبدیل شدن بهار عربی به بهار ایرانی جلوگیری کند.
3- سومین هدف مشخصا مربوط به اسراییل است. اسراییلی ها بدون شک خود را بزرگترین بازنده تحولات اخیر منطقه می دانند. اگر تهدید بیداری اسلامی برای آمریکا تهدید راهبردی باشد، این تهدید برای اسراییل موجودیتی است. وجود یک تیم به شدت عصبانی و بی تدبیر حاکم بر تل آویو هم مزید بر علت شده تا به قول مئیر داگان اسراییل با بدترین دولت وارد بدترین دوران تاریخ خود شود. با یک تحلیل کاملا ساده و فاقد پیچیدگی می توان دریافت که اسراییل اصلی ترین طرفی است که از متهم شدن ایران در این پرونده سود می برد، لااقل به 3 دلیل:
دلیل اول این است که صهیونیست ها احساس می کنند طرح این موضوع می تواند آنها را از تقابل بسیار شدیدی که اخیرا با اعراب و بقیه جامعه جهانی در مورد موضوع فلسطین پیدا کرده اند نجات بدهد و مجددا ایران را به عنوان «تهدید شماره یک» احیا کند. دومین دلیل این است که برای اسراییلی ها وادار کردن اعراب به ورود به فاز مقابله عملی با ایران و تبدیل کردن منازعه عربی- ایرانی به یک معضل غیر قابل حل، دارای ارزش استراتژیک است چرا که به خیال خام و ابلهانه آنها- یک نیروی منطقه ای، به نیروهای فرامنطقه ای موجود که هدف مهار ایران را تعقیب می کنند اضافه می کند. سومین و مهم ترین دلیل اما مربوط به برنامه هسته ای ایران است. اخیرا اسراییلی ها بوضوح به این تحلیل رسیده اند که غرب از تداوم بخشیدن به استراتژی تحریم در مقابل ایران ناامید شده و این احتمال جدی است که در چارچوب برخی ابتکارات دیپلماتیک به سمت پذیرش غنی سازی در ایران حرکت کند. برای اسراییل حقیقتا کابوسی بزرگتر از این وجود ندارد که غرب زندگی در کنار یک ایران هسته ای را بپذیرد و با آن کنار بیاید. چرا که غرب در این حالت، آشکارا به شکست خود در برابر ایران اعتراف کرده است و این برای رژیم صهیونیستی پیامی شکننده و کابوس گونه در پی دارد. این بحث واقعا ناقص است و می توان و باید آن را ادامه داد. از جمله لازم است به دقت در این باره بحث شود که ارتباط این پرونده سازی ها با تحولات داخلی ایران چیست و غرب در پی بیرون کشیدن کدام نتیجه خاص از فرایندهای سیاست داخلی در ایران است. با این حال، یک نکته روشن است و آن هم اینکه آمریکایی ها شاید بتوانند سر و صدا بکنند- و می کنند- اما از حیث توانایی و اعتماد به نفس برای اقدام علیه ایران و از نظر توان متقاعد سازی جامعه جهانی علیه ایران در بدترین وضعیت ممکن قرار دارند. بنابراین، این بار هم احتمالا اقدام آمریکا تناسبی با ادعاهایش نخواهد داشت چرا که ادعاهایش تناسبی با توانایی هایش نداشته است.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "عقلانیت در خدمت اصولگرایی "به قلم صالح اسکندری آورده است:عقلانیت در دنیای امروز کالایی نیست که در هر مغازه ای برند اصلی آن به حراج گذاشته شده باشد. عقلانیت جنس نایابی در جهان معاصر است که البته فارغ از مفاهیم بینشی و ارزشی نسخه های تقلبی بسیاری از روی آن ساخته شده است. در فلسفه سیاسی اسلام عقلانیت در هم تنیده با مفاهیم ارزشی و اخلاقی است و تنها در پرتو عدالت، معنویت، تقوا و ... دلالت حقیقی و اصیل خود را می یابد. در این هستی شناسی، انسان شناسی و شناخت شناسی عقلانیت مترادف با کلماتی همچون «حجر»، «ذکر»، «قلب» و «نُهی» است. اشاره حضرت امام خمینی(ره) در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، بر اینکه خیر، ایمان، تصدیق، رجاء، عدل، رضا، شکر، توکل، رحمت، رأفت، علم، فهم، عفت، زهد، حلم و ... از یاران و جنود عقل هستند، دقیقاً از این منظر است.این عقلانیت در خدمت اصول و آرمانهاست چرا که برایند آن که به هیبت عقل کلی جامعه اسلامی نمود می یابد و متاعی خاص در جامعه فکور مسلمان است در نصوص دینی، رفتار انبیا، و اولیای الهی و فطرت پاک بشری یافت می شود. در انقلاب اسلامی ایران مبتنی بر فلسفه سیاسی اسلام و مهندسی امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب نیز تاکید بر عقلانیت با نگاه به اصول وآرمانها همراه بوده است.رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان کرمانشاه با اشاره به فطری بودن آرمان ها و اصول لایتغیر نظام اسلامی فرمودند:نظام جمهورى اسلامى، هم ثبات دارد، هم تحول دارد. ثبات وجود دارد،یعنى حرکت، یک حرکت مستمرى است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض کردن راه وجود ندارد؛ حرکت در خط مستقیم به سمت آرمانهاى معین است؛ اما سازوکارها عوض میشود. یک وقت انسان به سمت یک هدفى میرود، ناچار است سوار اتومبیل بشود، در یک بخشى ناچار است سوار قطار بشود، در یک بخشى ناچار است سوار هواپیما بشود، در یک بخشى هم ممکن است لازم باشد پیاده حرکت کند؛ اما هدف تغییرناپذیر است، اگرچه شکل حرکت تغییرپذیر است...باید عقلانیت در خدمت اصول قرار بگیرد، واقعبینى در خدمت آرمانگرایىها قرار بگیرد.در واقع اینکه چرا منطق عالی انقلاب ایران در عین دیالکتیک مثبت با پویش های عقلانی برای کشورداری هنوز وفاداری خود به آرمانها و اصول را حفظ کرده است به نحوی که می تواند معادلات روبنایی سیاست، فرهنگ و اقتصاد را دستخوش تغییرو تحولات بنیادین قرار دهد به همین منطق برمی گردد که عقلانیت همواره در خدمت آرمانگرایی بوده است.اغلب انقلاب های جهان پس از یک دوره زمانی مقهور گفتمان تغییر در اصول و شعارهای انقلاب شده اند اما انقلاب اسلامی ایران پدیده منحصر به فردی است که هر چند در یک مقطع زمانی و مکانی تحت تاثیر کنش های تجدیدنظر طلبانه قرار گرفت و به اصطلاح گفتمان اصلاحات بر آن حاکم شد اما بلافاصله بعد از این دوره کوتاه گفتمان انقلاب ضمن احیاء و بازسازی خود به گفتمان رفرم واکنش نشان داد، به نحوی که اغلب پژوهشگران معتقدند گفتمان انقلاب در دهه سوم و چهارم به مراتب فعال تر و سرزنده تر از دهه اول انقلاب است. انقلاب چین در اواخر دهه70 تحت تاثیر رویکردهای اصلاحطلبانه “دنگ شیائوپنگ” دستخوش تجدید نظرهای جدی بخصوص در مبانی اقتصادی و فرهنگی خود شد. در انقلاب 1917 روسیه نیز اگر چه تغییر و عدول از مبانی و شعار های انقلاب از زمان لنین آغاز شد اما سرانجام “گلاسنوست” و “پروستریکا”ی گورباچف، کمونیسم و انقلاب بولشویکی روسیه را برای همیشه به موزه های تاریخ سپرد.
این در حالی است که انقلاب اسلامی ایران جزء معدود انقلاب هایی است که وفاداری و پایبندی تام و تمام خود را هنوز به اصول و آرمانها حفظ کرده است. در حقیقت باید گفت رمز حیات یک گفتمان انطباق فطری، تجانس هویتی در زادبوم، تعامل کارآمد با مطالبات عمومی، تحرک فعال و مستمر محور و دال برتر گفتمان، توافق ملی بخصوص در افکار عمومی بر غیریت های گفتمانی و در نهایت تکامل بطئی شعارها، مفاهیم و آرمان های گفتمان است. گفتمان انقلاب اسلامی که برخی از تحولات چند سال اخیر در ساحات مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را می توان در قالب آن تحلیل کرد مجموعه شاخصه های یک گفتمان پویا و مستمر را دارد. گفتمان انقلاب اسلامی و به تبع آن اصول و آرمان های لایتغیر آن منطبق با فطرت پاک بشری و متجانس با هویت اسلامی- ملی جامعه ایران است. این گفتمان به دلیل خصلت های مردم گرایانه خود، پاسخگویی به مطالبات عمومی و دخالت اراده ملی در حاکمیت را یک اصل میداند و حاضر است برای دفاع از رای و نظرات مردم هزینه های زیادی بپردازد. در مرکز منظومه گفتمانی انقلاب اسلامی موتور محرکه انقلاب روشن است. این دال عالی که متشکل از سه مولفه اساسی رهبری(ولایت فقیه)، حضور مردم در صحنه و مذهب تشیع است در یک تحرک و تعامل آشکار مانع از توقف گفتمان انقلاب طی33 سال گذشته شده است. یکی دیگر از رمز و رازهای تعامل فعال عقلانیت و اصول در انقلاب اسلامی ایران تکامل تدریجی و رسالتهای تاریخی این انقلاب است. هرچند بسیاری از انقلاب ها پس از پیروزی و تشکیل نظام ماموریت خود را پایان یافته تلقی می کنند اما گفتمان انقلاب اسلامی هنوز به تمام شعارها و آرمان های خود در عرصه های داخلی و بین المللی جامه عمل نپوشانده است. تشکیل جامعه اسلامی و بالتبع ان امت اسلامی، عدالت گستری در داخل و در عرصه های بین المللی، بسط ید مومنین در اداره کشور و اثبات کارآمدی اسلام در کشورداری، تغییر در ساختار ناعادلانه نظم حاکم بر جهان، مهدویت گرایی، مردم گرایی و آرمان خدمت به مستضعفین و... تنها بخشی از شعارها و آرمان های داخلی و بین المللی انقلاب اسلامی است که تا رسیدن به آنها هنوز راه زیادی باقی مانده است. در این پارادایم بسط استنباطهای عقلانی از مفاهیم بنیادین در جامعه فرایند پیچیده ای است که در نهایت معطوف به کارآمدی نظامهای سیاسی است.در واقع اجماع نخبگان در مسائل اصولی و فروکاهیدن تعارضات فلسفی به اختلاف نظر در روشها و سیاستها به تدابیر عقلایی برای اداره کشور در یک فضای سیاسی امن می انجامد. عقلانیت در خدمت اصولگرایی و فهم نظام های سیاسی از کارآمدی و مسیرهای ممکن برای افزایش کیفیت مادی و معنوی زندگی شهروندان مبتنی بر درک مشترک نخبگان و کارشناسان از مفاهیم بنیادین و اصولی، متدولوژی پیشرفت کشور و خدمت به مردم، توافق بر واقعیات علمی برای اداره جامعه و در نهایت توسعه و تعالی جامعه است.
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "جایگاه اقتصادی ایران در جمهوری آذربایجان"به قلم علی رمضانی آورده است :
جمهوری آذربایجان و ایران از گذشته اشتراکات فرهنگی، ،دینی و تاریخی زیادی داشته اند اما آنچه مشخص است با توجه به دامنه اشتراکهای گوناگون روابط گوناگون سیاسی فرهنگی و اقتصادی دو کشور عملا در حد پایینی بوده است و روابط دو کشور از توسعه لازم برخوردار نشده است. در این میان اگر به روابط تجاری و اقتصادی دو کشور به عنوان یکی از مهمترین ابعاد روابط، نگاهی داشته باشیم عملا روابط دو کشور در جایگاه پایینی قرار گرفته است و با وجود ظرفیت ها و مزیت های زیاد اقتصادی بین ایران و جمهوری آذربایجان حجم مبادلات تجاری ایران و جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر از 500 میلیون دلار در سال فراتر نرفته است . این امر زمانی مشخص میشود که بدانیم حجم مبادلات تجاری جمهوری آذربایجان در شش ماهه نخست سال جاری میلادی به 17میلیارد و 400 میلیون دلار رسیده و 80 درصد مبادلات تجاری این کشور با کشورهای انگلیس، ایتالیا،فرانسه، امریکا، روسیه، اوکراین، ترکیه، مالزی، آلمان، چین و... بوده است. در مقابل جالب آنکه در سال گذشته حجم مبادلات تجاری ایران و جمهوری آذربایجان در مجموع به 482 میلیون دلار رسیده است .امری که با توجه به همجواری و مرزهای مشترک چند صد کیلومتری بین ایران و جمهوری آذربایجان، توانمندیهای اقتصادی ایران ،عضویت ایران و جمهوری آذربایجان در سازمانهای منطقه ای و بین المللی از جمله اکو و سازمان کنفرانس اسلامی و..زمینه های مناسبی برای توسعه روابط اقتصادی بین دو کشور را فراهم می کند، اما تاکنون طرفین از این ظرفیت ها به نحو مناسبی استفاده کردهاند.
در این بین باید گفت اگر تنها نگاهی مقایسه ای روابط ایران و ترکیه با جمهوری آذربایجان داشته باشیم باید گفت ترکیه در سالهای اخیر فعالیت های تجاری خود در جمهوری آذربایجان را در سطح بسیار گسترده ای توسعه داده است ، در بخش های مختلف اقتصادی بیش از دو میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است و بیش از هزار و 300 شرکت ترکیه ای در این کشور به ثبت رسیده است .چنانچه به نظر می رسد حجم مبادلات تجاری ترکیه و جمهوری آذربایجان به بیش از سه میلیارد دلار برسد در حالی که روابط تجاری این کشور همسایه با ایران با توجه به مرزهای فراوان با جمهوری نخجوان و بخش اصلی آذربایجان همچنان در حد ناچیزی مانده است .
آنچه مشخص است عدم توجه به کیفیت کالاهای صادراتی، ضعف ساختارهای اقتصادی برای هدایت تجار ایرانی، نامناسب بودن بسته بندی کالاهای ایرانی، عدم وجود مراودات بانکی بین دو کشور ، کمبود منابع مالی شرایط سخت قوانین و مقررات در دو طرف نبود حمایت های مشخص از صادر کنندگان کالا به این کشور ، طولانی بودن بوروکراسی صادرات و واردات، نبود اراده مقامات سیاسی جمهوری آذربایجان برای واردات کالا از ایران و... در عدم توسعه مناسبات تجاری بین ایران و جمهوری آذربایجان تاثیرگذار بوده است. لذا باید گفت که دست اندرکاران اقتصادی و مقامات کشورمان می توانند با افزایش دامنه روابط سیاسی و با برنامه ریزی های مناسب، به تدریج صادرات خود را به این کشور همسایه، رونق بیشتری دهند. در این حال با وجود برگزاری کمیسیونهای اقتصادی دو کشور مناسبات تجاری دو کشور در پایین ترین سطح باقی مانده است لذا باید با توجه به دامنه رشد اقتصادی جمهوری آذربایجان ،رشد بالا و صادرات روزافزون نفت و گاز تولید و جمعیت قابل توجه عملا این کشور می تواند به عنوان یکی از مهمترین بازارهای هدف برای بخش خدمات و صنایع مختلف ایرانی قرار گیرد . بر این اساس اگر در این راستا و افزایش مبادلات و صادرات و حضور اقتصادی ایران در آذربایجان چاره ای اساسی اندیشیده نشود عملا باید شاهد حضور روبه کاهش اقتصادی، فرهنگی سیاسی و.. نیز در این کشور بود امری که به طور قطع برخلاف منافع ملی کشور است .
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "توطئه آمریکا و وظیفه ما"به قلم کرم محمدی آورده است:چند روز پیش در یک هماهنگی از پیش طراحی شده شبکه های خبری دیداری و شنیداری وابسته و تحت سیطره غول خبری غرب بلا فاصله یکی پس از دیگری برنامه های عادی خود را قطع کرده و خبر یک کشف بزرگ توسط آمریکایی ها را به سمع و نظر بینندگان و شنوندگان خود رسانیدند! مقامات مختلف قضایی و امنیتی و اطلا عاتی آمریکا از پی هم در برنامه های زنده حاضر شده و جریان ماوقع را بیان داشتند. اصل سناریو: طرح ترور سفیر عربستان سعودی و انفجار سفارتخانه های عربستان و رژیم صهیونیستی در آمریکا. کاشف این به اصطلا ح توطئه: سازمان اطلا عات مرکزی آمریکا(سیا). افشا کننده موضوع: مقامات ریز و درشت آمریکایی از سخنگوی کاخ سفید و وزیر خارجه تا شخص اوباما رئیس جمهور این کشور. شاکی پرونده: حکومت مادام العمر آل سعود در عربستان که دهه هاست تحت حمایت کامل دولت های حاکم بر کاخ سفید قرار دارد. متن شکایت: عین سخنان باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که طی تماس تلفنی با ملک عبدالله پادشاه عربستان برزبان جاری کرده و در رسانه های مختلف جهانی بازتاب یافت و در بخشی از آن چنین آمده بود که اوباما و ملک عبدالله توافق کردند که این توطئه به معنی نقض عمیق موازین، اخلا ق و قوانین بین المللی است. سران آمریکا و عربستان بر تعهد خود به تلا ش برای واکنش جدی بین المللی و یکپارچه با هدف حساب کشی از مسوولا ن ترور سفیر سعودی تاکید کردند. شاهد ماجرا:براساس آنچه مقامات آمریکایی عنوان کرده اند یکی از سرباندهای قاچاق مواد مخدر که در کشور مکزیک مستقر است شاهد اصلی ماجرا و مامور اجرای این توطئه بزرگ جهانی است! سناریو نویسان عجب شاهکاری کرده اند; کاشف و شاکی و شاهد از یک سنخ و جنس انتخاب شده اند. نتیجه: وقتی که پای آمریکا به عنوان سردمدار استکبار جهانی، عربستان سعودی به عنوان رهبر ارتجاع منطقه، قاچاقچیان مواد مخدر به عنوان سوداگران مرگ که از هیچ وجدان و انصافی بهره نبرده اند و صهیونیست ها به عنوان نماد عینی تروریسم هدفمند در میان باشد; طبیعتا متهم این پرونده هم از پیش مشخص و معلوم خواهد بود. متهم پرونده: طبیعتا جمهوری اسلا می ایران است! هدف اصلی نوشتن و اجرای این سناریو تلا ش برای انزوای جمهوری اسلا می و پیشبرد سیاست ناجوانمردانه ایران هراسی در جهان و به ویژه در میان کشورهای منطقه است. آنچه دراین میان جای تامل دارد سکوت رژیم صهیونیستی است. رژیمی که همواره از سلا حی کارآمد به نام مظلوم نمایی بیشترین بهره ها را برده و هولناک ترین جنایت ها را مرتکب شده است. ظاهرا در متن این سناریو هماهنگی لا زم در زمینه تقسیم کار صورت گرفته و وظیفه بردن شکایت برعهده عربستان سعودی گذاشته شده است. در این که آمریکا مخالف جمهوری اسلا می ایران بوده و از این پس نیز خواهد بود، شکی نیست. در این که تداوم حاکمیت ارتجاع منطقه با وجود نظام اسلا می ایران با چالش جدی مواجه است تردیدی نیست. در این که با پیروزی انقلا ب اسلا می جنبش های مقاومت در سرزمین های اشغالی و لبنان جان تازه ای گرفته و به کابوس رژیم اشغالگر قدس درآمده و پایه های این رژیم را به لرزه در آورده اند باز هم نباید شک کرد. در این که تاکنون صدها توطئه علیه نظام جمهوری اسلا می ایران توسط همین کانون شکل گرفته و از این پس هم شکل خواهد گرفت; باز هم نباید ذره ای تردید به خود راه دهیم. اما راه و چاره مقابله با این دسیسه ها چیست؟ راه چاره همانی است که بارها حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلا می ایران و همچنین مقام معظم رهبری بر آن تاکید داشته و دارند و از قضا کارآمدی خود را در عرصه عمل نیز به خوبی نشان داده است. این سلا ح بی بدیل، وحدت و انسجام ملی نام دارد.وجود روحیه پرسشگری درمردم و ملزم بودن مسوولین در پاسخگویی به آنها، آزادی و فعالیت احزاب و جریانات سیاسی و مطبوعات در چارچوب قانون، فراهم بودن زمینه مشارکت آحاد و طبقات مردم در عرصه های مختلف، احترام به رای و نظر اکثریت، حاکمیت قانون، تلا ش برای ایجاد فضایی بدور از توهین و اهانت و دروغ و... از جمله عوامل تحقق اتحاد و همبستگی ملی و تداوم آن در هر جامعه ای است. اینک که نظام جمهوری اسلا می ایران در مظان اتهامی واهی و بی پایه و اساس قرار گرفته است و کشور ما نیز در آستانه برگزاری انتخابات مجلس نهم شورای اسلا می قرار دارد; با تدبیر و دوراندیشی و ارجح دانستن منافع ملی بر مصالح حزبی و گروهی می توان این ترفند را نیز ناکام گذاشت و تیرهای بدخواهان را بر سنگ زد و این جمله مقام معظم رهبری در شهر گیلا ن غرب را محقق کرد که فرمودند: آنها با نسبت دادن یک تهمت مهمل و بی معنا به چند ایرانی تلا ش کردند بهانه ای به دست آورند و جمهوری اسلا می ایران را به عنوان مدافع تروریزم مورد هجوم تبلیغاتی سیاسی قرار دهند اما این توطئه نیز نگرفت و نخواهد گرفت و مانند دیگر اقدامات آنها بی فایده و بی اثر می ماند و برخلا ف تصورشان به انزوای بیشتر خود آنها منجر خواهد شد.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "بن بست نظام سرمایه داریتحقق پیشبینی امام خمینی " آورده است:23 سال قبل در تاریخ 11 دیماه 1367 امام خمینی در نامهای به گورباچف آخرین صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، به او اعلام کردند که غرب نیز دچار حادثه است و سردمداران اردوگاه کمونیسم نباید مرتکب این اشتباه شوند که به دلیل سرخوردگی از عملکرد غلط قدرتمندان و زمامداران مکتب اقتصادی کمونیسم در زمینه اقتصاد، به باغ سبز دنیای غرب روی آورند. این روزها که نظام سرمایهداری غرب، زیر ضربات خرد کننده ملتهای اروپا و آمریکا قرار دارد و ناتوانی آن از پاسخگوئی به نیازهای مردم کاملاً آشکار شده، زمان آن فرا رسیده که بار دیگر نامه امام خمینی به گورباچف در معرض دید همگان قرار گیرد و از زاویه نگاه دقیق آن پیر روشن ضمیر به جهان امروز و حوادثی که در آن جریان دارد نگریسته شود. امام خمینی در نامه تاریخی خود به گورباچف، با تکیه بر این مبنا که مقابله با خدا و دین، ریشه همه اشتباهات اردوگاه شرق و کمونیسم بود، همین نکته را عامل مهم سقوط غرب در آینده دانسته و با مشترک دانستن دو مکتب کمونیسم و سرمایهداری در نگاه مادی به مسائل، غرب را نیز دچار حادثه میدانند و آینده شکست خورده نظام سرمایهداری را پیشبینی میکنند. امام، در بخش مقدماتی این نامه خطاب به گورباچف نوشتند: "... اولین مسألهای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد اینست که در سیاست اسلاف خود دایر بر خدازدائی و دینزدائی از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمائید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست."
بعد از این تبیین مبنائی و ارائه طریق اعتقادی، امام خمینی بلافاصله به گورباچف هشدار میدهند که مبادا فریب تبلیغات غرب را بخورد و شکست کمونیسم را به معنای حقانیت سرمایهداری غرب تصور نماید: "البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است." برخورد امام خمینی با همه مسائل، اعم از داخلی و خارجی، همواره برخوردی ریشهای و مبتنی بر مسائل اقتصادی بود. اینکه بارها در موضع گیریهای امام از زبان ایشان میشنیدیم که پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاهنشاهی را به اراده الهی نسبت میدادند و هرگز خود را مطرح نمیکردند، این یک شیوه تبلیغاتی نبود بلکه یک مبنای اعتقادی قرآنی متکی بر "ومارمیت اذرمیت ولکنالله رمی" بود. براساس همین نگاه اعتقادی بود که امام خمینی در دوران دفاع مقدس، همه پیروزیها را به خدا نسبت میدادند تا آنجا که بعد از فتح خرمشهر و بازپس گیری آن از ارتش بعث عراق فرمودند: "خرمشهر را خدا آزاد کرد." با تکیه بر همین مبنا، امام خمینی در ادامه نامه به گورباچف با اطمینان کامل از آینده به بنبست رسیده غرب خبر میدهند و مینویسند: "جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است." پیش بینی شکست قطعی کمونیسم و ناتوانی نظام سرمایهداری با تعابیری تاریخی که از ویژگیهای ادبیات انقلابی و در عین حال اعتقادی امام خمینی است، یکی پس از دیگری بعد از نامه ایشان به گورباچف تحقق یافت، قرارگاه اصلی کمونیسم فرو پاشید و جمهوریهای جوان آسیای میانه، همگی با گرایشهای ضدکمونیستی، متولد شدند، کشورهای کمونیستی اروپای شرقی نیز از سلطه کمونیسم آزاد شدند و به مکتب مارکسیسم پشت کردند و کوبا و چین نیز در عین حال که اسماً مرام کمونیستی را کنار نگذاشته اند، اما رسماً با مبانی کمونیستی خداحافظی کردهاند. علاوه بر اینها پیشبینی امام خمینی درباره کشورهای عربی و سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه نیز تحقق یافت و ملتهای مسلمان درحال به دست گرفتن زمام امور کشورهای خود فارغ از سلطه غرب هستند. علت العلل ناکامیها و شکستهای اردوگاههای شرق و غرب و کشورهای وابسته به آنها را امام خمینی در نامه به گورباچف گوشزد کردند و برای چندمین بار بر یکسان بودن سرنوشت این هر دو اردوگاه تأکید نمودند و با صراحت یادآوری کردند:
"جناب آقای گورباچف! برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد." اکنون با گذشت 23 سال از نگارش این نامه، آثار ویرانگر مکتبهای متکی بر مادیت آنچنان گریبان سردمداران نظام سرمایهداری را گرفته که در یک روز مردم بیش از 1300 شهر در سه قاره آمریکا، اروپا و آسیا علیه اصول این مکتب خداگریز و حاکمیتهای مبتنی بر آن تظاهرات و راه پیمائی میکنند و اساسیترین خواسته آنها پایان دادن به سلطه نظام بیرحم و انسان ستیز سرمایهداری است. این، همان بن بستی است که امام خمینی در نامه تاریخی خود به گورباچف، آن را برای همه نظامهای غربی و شرقی مبتنی بر مادیت پیشبینی و با صراحت اعلام کردند "با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد." درود بر امام خمینی که با ژرف نگری خاص خود، تحولی عظیم در تفکر انسان عصر ارتباطات پدید آورد و آغازگر دوران بیداری جهانی شد و ملتها را به عصیان علیه نظامهای مبتنی بر مادیت تشویق کرد. راهی که ملتها برای شکستن بن بستها در پیش گرفته اند، با عمل کردن به نسخهای که امام خمینی پیشنهاد کردهاند به نتیجه نهائی خواهد رسید؛ روی آوردن به خداو معنویت.
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "کودکی به نام هیچ"به قلم احمد مسجدجامعی آورده است:کودکان سرمایههای ملی و آیندهسازان کشورند و توجه ویژه به آنها میتواند در حفظ سرمایههای فردای ایران نقشی بیبدیل داشته باشد. ولی موضوع کودکان کار، کودکان طلاق، کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، کودکان معلول و کمتوان جسمی، کودکان بدون شناسنامه، کودکان در معرض آزار، کودکان دچار سوءتغذیه و مانند آنها بخشی از مشکلات فراموش شده امروز ماست. کمتر روزی است که شاهد خبری دلخراش درباره کودکان نباشیم و اینها گوشهای است از آنچه در سطح گستردهتری زیر پوست شهر میگذرد؛ شهری که در برنامههای توسعه نقش دیگری برای آن ترسیم شده است. هرچند تهران از چنان ظرفیتی برخوردار بوده است که در سال 87 به عنوان دبیرخانه منطقهای شهر دوستدار کودک معرفی شد، اما مروری بر وضعیت عمومی نشان میدهد در شاخصهایی از امور، شرایط موجود زیر استانداردهای پذیرفته شده و معمول جهانی است. براساس این استانداردها، مثلا کودکان نباید برای دسترسی به مهدکودک یا دبستان از عرض خیابانهای اصلی و بزرگراهها عبور کنند و فضاهای بازی و سرگرمی باید در شعاع مناسب دسترسی آنها باشد. کودکان حق دارند تا از امکانات آموزشی مناسب برخوردار باشند، تامین بهداشت از اولویتهاست. تفریح و سرگرمی بخش جداییناپذیر از زندگی آنهاست؛ درحالی که کمتر میدان، چهارراه، گذر، پل عابر پیاده و... میتوان یافت که محل رفتوآمد کودکان نباشد. کودکانی تکیده و افسرده که در میانه انبوه ماشینها، موتورها و سایر وسایل نقلیه به تکدیگری و فروش برخی اقلام یا دستمال کشیدن به شیشه ماشینها مشغول هستند. کودکانی که با چهرههایی درهم و قد و قوارهای کوتاه در کوچه و پسکوچهها و پیادهروها در کنار انبوه زبالهها به جمعآوری برخی اشیای دورریخته شده میپردازند و آن را در کیسههای بزرگی که بر دوش یا روی چرخ دارند جابهجا میکنند. هرچند درباره این مشکلات و سایر مسایل بغرنج کودکان آمارهای رسمی چندانی در دست نیست، اما با همه اینها میتوان کم و بیش روند شاخصهای وضعیت کودکان را ارزیابی کرد. بنا بر برخی گزارشها، 400هزار نفر از کودکان در کشور ما، هویت شناسنامهای ندارند و کمترین ضایعه چنین کمبودی این است که عملا امکان تحصیل برای آنها فراهم نیست. بنابر آمارهای منتشرشده در سال 85، سهمیلیون و 600هزار نفر از شهروندان در سنین تحصیل، در مدارس ثبتنام نکردهاند و 915هزار نفر با عنوان کودک خانهدار ثبت شدهاند که اکثر آنها دختر هستند. در همان سال حدود 11درصد همین گروه سنی به جای درس، بحث و مدرسه رسما درگیر کار بودهاند. سوءتغذیه کودکان از موارد نسبتا فراگیر است که تقریبا در تمامی مناطق شواهدی دارد. اخیرا هم با حذف یارانه شیر عملا این فرآورده مهم غذایی از سفره کودکان ایرانی کنار گذاشته شده است. بنا بر یک پژوهش، کودکانی که قادر نیستند روزانه حداقل کالری مورد نیاز برای رشد را دریافت کنند یعنی از سوءتغذیه رنج میبرند، در همه مناطق شهر تهران وجود دارند. هرچند بهطور کلی تهران نسبت به سایر نقاط کشور وضع بهتری دارد و براساس همان پژوهش در استانهای سیستان و بلوچستان، قم و خراسانجنوبی بیشترین جمعیت کودکان زیر خط فقر زندگی میکنند. بیشترین نرخ فقر کودکان مربوط به خانوارهای زن سرپرست، فاقد تحصیلات و شغلهای غیررسمی است. کودکان کار، ارزان و ناتوان هستند. قدرت اعتراض ندارند، از قوانین و مقررات حمایتی بیاطلاع و غیر برخوردارند. دستمزد آنها ناچیز است. همه اینها باعث بهرهکشی بازار کار از کودک شده، بازاری که در سطح شهرها ایجادشده و گسترش یافته بهخصوص در کارگاههای مخفی و زیرزمینی که آسیبپذیری آنان را دوچندان میکند و آنها را در معرض آسیبهای بهداشتی خطرناک قرار میدهد. فقر و بیکاری خانوادهها نسبت نزدیکی با جرم و اعتیاد و طلاق دارد، لازم است نزدیکترین و تاثیرگذارترین محیطها به کودک یعنی خانواده، محله و مدرسه از حداقل شرایط لازم برخوردار باشد، درحالی که با هر سه اینها مشکلات اساسی داریم. خانواده به عنوان مبنای برنامهریزی کشور برابر با آمارهای اعلامشده در معرض آسیبهای بسیاری است و آنچه بهعنوان آمارهای پرشمار و روبه افزایش طلاق و افسردگی گفته میشود تنها یک لایه این مشکلات است. مدرسه و ساختار نظام رسمی آموزشوپرورش از دستگاههای اجرایی پرمساله و پرحاشیه کشور است.
از بودجه، ساختار، تجهیزات و بنا گرفته تا محتوای کتابهای درسی آموزشی و شیوههای پرورشی و گزینش معلمان و مربیان و انتخاب مدیران همگی با چالشهای جدی روبهروست. «محله» عنصر فراموششده این چرخه است. هرچند آن نیز با نارساییهای اساسی در ساختارهای امروز شهرها مواجه است. ساختار به هم ریخته محلات در نظام شهر و پدیده رو به گسترش خانه به دوشی و فراموششدن ارزشهای همسایگی در تهران از آفات محلههاست. اینها زمینهساز آزار بیشتر کودکان است. فرزندان این خانوادهها نهتنها در دوران کودکی شرایط سختی دارند، بلکه آثار سوء این وضعیت در بزرگسالی نیز باقی میماند. بهطور مثال با استناد به یکی از پژوهشهای انجامشده، بخش عمده این کودکان در زمینههای رشد جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی دچار مشکلاتی از قبیل انتقامجویی و خصومت، بیاعتمادی به دیگران، افسردگی، اضطراب، پرخاشگری و اعتیاد هستند.در دوره سوم شورای شهر تهران برای پاسخگویی به بخشی از این نارساییها، طرح «شهر دوستدار کودک» به تصویب رسید و برای نخستینبار سالانه، اعتبار ویژهای به این مهم اختصاص یافت. بهعنوان مثال تنها در حوزه آموزش و پرورش شهر تهران رقم 15میلیارد تومان به عنوان کمک به مدارس پیشبینی شد که هر سال تکرار میشود. اما بدون داشتن نگاه و عزم ملی، امکان برداشتن قدمهای موثر میسر نیست و مقدمه این عزم، داشتن گزارش روشن، اطلاعات پایه و تحلیلی پذیرفتهشده و جلب مشارکت و وحدت رویه برنامهای سازمانها، نهادها و تشکلهاست. درحالی که در برنامه پنجم توسعه موضوع یکپارچگی مدیریت شهری – که در برنامههای پیشین به آن پرداخته میشد – اساسا حذف شد، این نگاه دشواریهای ساماندهی حل مسایل و مشکلات شهری را بهویژه در زمینههای فرهنگی و اجتماعی دشوارتر کرد.حل مسایل کودکان چندان دست آنها نیست. بلکه ریشه در مشکلات اساسی و کلان از قبیل اشتغال و بیکاری، توزیع ثروت و نظایر آن دارد، ولی با آموزشهای شهروندی، آموزش خانوادهها و نحوه ساماندهی و بهرهگیری از امکانات عمومی و مدنی و دولتی پیوندی نزدیک دارد. شورایاریها ظرفیت و توان حمایت از سلامت محلات و کودکان را دارند. نوع مشکلات کودکان و فراوانی آنها در مناطق مختلف تهران بسیار متفاوت است. شورایاران میتوانند با گذراندن دورههای آموزشی به شناسایی نیازها و مشکلات اصلی و آسیبهای فراروی کودکان و حمایت از خانوادههایی که در این باره نگرانی دارند، کمک موثری کنند و شرایط خدمات لازم و متناسب با مشکلات و آسیبها را در هر منطقه شهری فراهم کنند.در برخی موارد بازنگری مربوط به حقوق کودکان، تعامل میان سازمانها و نهادها برای گسترش خدمات ویژه کودکان در محیطهای تفریحی ورزشی و آموزشی و بهداشتی از اولویت کارهاست. ارایه گزارش نوبهای از وضعیت کودکان در کشور مقدمهای مهم برای دفاع از حقوق آنهاست. پرداختن مدیریتهای شهری از طریق تشکلهای علمی به این امر اقدامی محوری و ارزشمند است و جمعآوری و جمعبندی نظرات تشکلهای مردمی فعال در زمینه حقوق کودکان و استفاده از ظرفیت و تواناییهای مادی و معنوی آنها از رنج شهر خواهد کاست.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "سوریه بهانهای برای فرافکنی "به قلم صادق الحسینی آورده است:سوریه در تاریخ و جغرافیای سیاسی جهان عرب جایگاه کلیدی و حساسی دارد. پس از جنگ اول جهانی استعمارگران کوشیدند تا جهان عرب را تکه تکه کنند و قصد داشتند تا این امر از سوریه با تشکیل دولت سنی ها، دروزی و علوی ها در دمشق آغاز کنند. حال آنکه مقاومت سوری ها مانع از این امر شد و لذا استعمارگران به توافقات سایکس – پیکو اکتفا کردند. این امر مقدمه ای برای تحقق اعلامیه بالفور در سال 1917 بود که پایه های تاسیس رژیمصهیونیستی را بنا می کرد. طی آن دول استعمارگر کوشیدند تا نقشه فلسطین حذف و رژیم صهیونیستی ایجاد شود. اینک تاریخ دوباره خود را تکرار می کند و تلاش غربی ها بر آن استوار شده تا از طریق اعمال فشار بر سوریه بتوانند راه حلی را برای بستن پرونده فلسطین و حل معضل اسراییل بیابند. امری که پرچم آن را قطر به نیابت از غربی ها برافراشته و می کوشد تا از طریق لفاظی هایی مانند مقابله با کشتار مردم سوریه و پایان خشونت در سوریه برای خود جایگاهی را ایجاد کند. طبق گزارش های موثق رسیده از این اجلاس، قطر تلاش کرده تا از طریق لابی هایی در حاشیه نشست اتحادیه عرب، کشورهای عضو را قانع کند تا سوریه را تحریم کنند و همچنین عضویت سوریه را از این اتحادیه به حالت تعلیق درآورد. چرا که تنها کشوری که در جهان عرب و در همسایگی رژیم صهیونیستی با آن رژیم موافقتنامه صلح را امضا نکرده سوریه بوده است اما آنچه که افکار عمومی و ناظران مستقل را به فکر فرو برده آن است که اگر قرار است شعارهای قطری ها مبنی بر مقابله با کشتار مخالفان و توقف خشونت ها تحقق یابد چرا این امر در کشور بحرین نباید صورت بگیرد؟! بحرینی که در دو قدمی چشمان حاکمان قطری است، جایی که سرکوب ها و کشتار ها و نقض حقوق بشر به مراتب شدید تر بوده است.
و همچنین باز این سوال مطرح می شود که چگونه است که حتی یک نشست اتحادیه عرب برای بررسی مسئله بحرین شکل نمی گیرد؟ لذا معلوم می شود آن چیزی که برخی از اعضای اتحادیه عرب بهدنبال آن هستند، وظیفه محول شده از جانب غرب به رهبری اوباما است که بتواند معادله تاریخی معروف که « جنگ بدون مصر و صلح بدون سوریه » امکان پذیر نیست، را بشکنند. اضافه بر آن گو اینکه اتحادیه عرب یک ماموریتی را از طرف آمریکا بر عهده گرفته تا سوریه که به همراه ایران سپر مستحکمی را در برابر تجاوزات اسرائیل در برابر لبنان و مقاومت فلسطین ایجاد کرده را از بین ببرند. در آخر باید گفت که ناظران مستقل و مسلمان اعتقاد راسخ دارند که همانطور که توطئه های تاریخی علیه سوریه در طول40 سال گذشته با شکست مواجه شده،این بارنیز در این برهه حساس تاریخی با شکست مواجه خواهد شد. علت اصلی آن هم نه فقط مقاومت آهنین سوریه و ایران که ضعف و ناتوانی آمریکا در برابر بحران بینظیر تاریخی اش است. بحرانی که تحت عنوان «الغاضبون» و « وال استریت را بهجای عراق و افغانستان اشغال کنید» که در بیش از هزار شهر آمریکا شکل گرفته بهترین برهان برای این تحول تاریخی است.
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "حج و ظرفیت های عدالت خواهی" آورده است:طی روزهای اخیر از استان های مختلف کشور کاروان های حجاج بیت الله الحرام امسال برای ادای حج واجب عازم عربستان سعودی شدند. همین روند در کشور های مختلف جهان نیز جریان پیدا کرد و صدها هزار مسلمان از سراسر جهان وارد عربستان شدند تا به مدت چند هفته یکی از واجبات دینی خودرا بجای آورند. نظر به اهمیت این رویداد و ابعادی که متاسفانه تابه حال در این زمینه تامل جدی انجام نشده است، نکاتی در این خصوص به شرح زیر تقدیم می شود. امید است مرضی درگاه ایزد متعال واقع شود و همه ما را نسبت به یکی از ظرفیت های مهم جهان اسلام بیش از پیش متوجه سازد. در خصوص ابعاد عبادی حج و تک تک فرایض آن علمای اعلام و کارشناسان اسلامی آثار متعددی نوشته و منتشر نموده اند که در دسترس عموم است. بسیاری از شخصیت های فرهنگی کشور نیز ازگذشته تا بحال آثاری در مورد حج و ویژگی های برجسته آن نوشته اند که برخی از آنها پس از گذشت سالها هنوز مورد رجوع زیاد قرار دارند مثل توصیفاتی که مرحوم جلال آل احمد در مورد حج ارایه نموده یا آنچه مرحوم دکتر شریعتی در این زمینه نگاشته است.
از این زاویه حج که تمرکز بر ابعاد عبادی و انجام درست فرایض ظریف و پر رمزوراز آن دارد که بگذریم، در ابعاد حقوقی، سیاسی و بین المللی نیز حج واجد ظرفیت های مهمی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت.
پس از انقلاب اسلامی ایران معمولا چه در زمان امام راحل(ره) و چه در دوره مدیریت عالی رهبر معظم انقلاب اسلامی تلاش زیادی شده تا از این ظرفیت های عظیم حج بهره برداری مناسب بعمل آید. برگزاری مراسم های برائت از مشرکین که در دوره ای باعث واکنش های وحشیانه نیروهای آل سعود شد و متعاقب آن نیز در چارچوب ترتیبات خاصی و البته با محدودیت های متنوع به اجرا در می آید، پیام های سالیانه خطاب به کنگره حج از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی و ترجمه و توزیع پیام بین حجاج کشور های مختلف بنحوی که با مهمترین دردها و مشکلات جهان اسلام آشنا و حساسیت آنها برانگیخته شود، برگزاری برنامه های متعدد از سوی بعثه مقام معظم رهبری در حج و در مواردی توسط دیگر مراجع عظام از جمله فعالیت هایی هستند که در این چارچوب انجام شده و می شود. در همین ارتباط به عنوان مثال معاون بین الملل بعثه مقام معظم رهبری در حج اخیرا اعلام داشت که در حج امسال شش همایش بین المللی با تمرکز بر وقایع قحطی سومالی،سیل پاکستان وفلسطین برگزار خواهد شد. این همایش ها جدای از برنامه های موضوعی متعددی هستند که معمولا حین موسم حج توسط بعثه رهبر انقلاب یا مراجع عظام دیگر برگزار می شود و مخاطبان مختلفی ممکن است از آنها بهره جویند.
با اذعان به دستاورد ها و تجربیات خوب حاصله طی سال های گذشته تا کنون،واقعیت آن است که هنوز از بسیاری از ظرفیت های حج در ابعاد اجتماعی، سیاسی، حقوقی و بین المللی بهره مناسب نبرده ایم. اولین سطح اقدامات قطعا به قبل از موسم حج مربوط می شود که لازم است ازسوی رایزنی های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سراسر دنیا و هم چنین نمایندگی های دیگر نهادهای فرهنگی اسلامی از قبیل جامعه المصفی (ص)، مسلمانان کشور های مختلف نسبت به ظرفیت های حج برای رفع مشکلات جهان اسلام توجیه شوند. این توجیه طبیعتا با تولید آثار مکتوب خوب،برگزاری نشست های علمی و تعاملات مختلف با مراکز اسلامی و نهادهای مسئول اعزام حجاج در کشور های مختلف تامین می شود. در داخل کشور نیز طبیعتا نهادهای فرهنگی مختلف لازم است آگاهی های عمومی را ارتقا بخشند که به این ابعاد حج نیز عموم مردم توجه و تامل کنند و حین حضور در آن کنگره عظیم بهره لازم را با آگاهی مناسب ببرند. سطح بعدی اقدامات، برنامه ریزی هایی است که متولیان امور حج لازم است برای اجرائی کردن در حج تدوین کنند. در برنامه ریزی های مزبور تلاش جدی باید انجام شود که دغدغه های جهان اسلام و چالش های فراروی بدرستی شناسائی شوند و حین حج به شکل های مختلف در این خصوص اطلاع رسانی شود. دغدغه های ملت های اسلامی هم مربوط به درون جوامع خودشان می باشد و هم مواردی است که از بیرون بر ملت های اسلامی تحمیل می گردد یا به تعاملات بیرونی مربوط می شود. در بسیاری از جوامع اسلامی حاکمان درباری و مستبد مایلند که مردم نوعی دین ورزی را پیشه کنند که هیچگاه در مقابل ظلم و ستم صدای آنها در نیاید و اگر در آمد فوری تکفیر شوند و این تلقی دامن زده شود که مرتکب خلاف شرعی شده اند. در بسیاری از جوامع اسلامی زیر ساخت های لازم برای تحقق حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی مردم فراهم نیست و به همین جهت مسلمانان با مشکلات متعدد در حوزه سلامت، تغذیه، مسکن، حداقل استاندارد زندگی مواجهند. برخی از مسلمانان در کشورهای خود اقلیت هستند و با مشکلات متنوع اقلیتها روبرو هستند. پرداختن به این دردهای درونی جوامع محل اقامت مسلمانان و یافتن راهکارهای مشترک از طریق گفتگو و همفکری فعالین جوامع اسلامی در سراسر جهان قطعا یکی از ضرورت هایی است که در برنامه ریزی های ماقبل اعزام به حج باید بدان پرداخت و تولیدات فکری مناسبی را در این خصوص در دسترس عموم قرار داد خصوصا که در فضا سایبری امکانات خوبی از جهت پرداختن به این امور وجود دارد و بسیاری از محدودیتهای تحمیلی را نیز می توان زیرپا گذاشت. دردهای بیرونی جهان اسلامی چه مواردی که سالهاست بخشی از جهان اسلام از اشغالگری زورگویان رنج می برند و چه مواردی که در اثر اقدامات برخی قدرت های سیاسی عالم هزینه های مختلف می پردازند قطعا جنبه دیگری است که در برنامه های مربوط به حج نباید از آن غافل ماند. چنانچه رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با دست اندرکاران حج امسال صراحتا اعلام داشتند که حجاج باید توجه کنند که مسلمانان یک تن واحد هستندو تجربیات سی ساله ایرانیان در مبارزه با استکبار و معاندین لازم است در اختیار ملت های تازه انقلاب کرده، قرار گیرد.
سطح دیگر اقدامات که به موسم حج مربوط می شود از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است که البته اصل
تلاش ها نیز در همین صحنه است.بعبارت دیگر، اگرآن گونه که اشاره شد در طول سال تحرک لازم را نداشته یا به طور خاص برنامه ریزی های سنجیده ماقبل سفر حج را انجام نداده باشیم در صحنه حج دستاوردهایمان از منظر مورد اشاره به شدت پائین خواهد بود. در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به نگرش دینی خود راجع به موضوعات روز از قبیل مردم سالاری، حقوق انسان، مبارزه با ظلم، آزادی بیان و دهها موضوع دیگر آشنا شوند و دیدگاه درست اسلامی را از زبان کارشناسان و متخصصین اسلامی حاضر در حج بشنوند یا بدانند که به چه منابع سایبری یا مکتوب می توان رجوع کرد. در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به جدیدترین تحولات جهان اسلام خود را روزآمد کنند مثلا در حال حاضر که در برخی کشورهای اسلامی انقلاب علیه ظلم و ستم به وجود آمده است دیگر مسلمانان می توانند از جزئیات انقلابها مطلع وحجاج ایرانی تجربیات خوب خود را در اختیار دیگران قرار دهند. در موسم حج می توان بسیاری از زمینه های تفرقه و جدایی بین گرایشهای مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی را به وحدت و دوستی مبدل کرد و این ذهنیت را تقویت نمود که باید به نحوی عمل کنیم که برای عموم مسلمانان سراسر جهان مفید باشد و همه را به تعالی و پیشرفت برساند.در موسم حج می توان موضوع مدیریت مشترک اداره حج توسط مسلمانان سراسر جهان را به بحث گذاشت وابعاد مختلف آن را تعمیق بخشید تا برخی متولیان امورکشور میزبان ازامکان مدیریت حج برای مقاصد غیر منطبق با آرمانهای اسلامی بهره نجویند .در موسم حج حتی می توان تمرین تعاون و کمک به یکدیگر راتجربه کرد آنهم در شعاع حضور میلیونی مسلمانان از سراسر جهان و با این نگاه به کشور خود بازگشت که دستاوردهای این سفر در ابعاد آگاهی های حقوقی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی را نباید به حال خود رها کرد بلکه پس از سفر نیز در جهت تقویت آن برآمد همانگونه که در ابعاد عبادی انتظار می رود که پس از سفر حج فرد حاجی توجه بیشتری به مبدا ومعاد و اعمال و رفتار خود در پیشگاه الهی داشته باشد.
سخن آخر:
حج در اندیشه اسلامی فریضه ای است دارای ابعادو حکمت های مختلف عبادی،اجتماعی و جهانی. این ابعاد را باید به درستی شناخت و هر مسلمانی برای بهره مندی شایسته از این ابعاد در جهت عزت بیشتر مسلمانان و بهبود وضعیت آنها از حیث رعایت عدالت و برخورداری از حقوق انسانی باید بکوشد، من وشمائی که اکنون در حج نیستیم واز فرسنگ ها دورتر از خانه خدا درمورد حج سخن می گوییم لازم است در مورد آن تأمل کنیم و بررسی نماییم که چه نقشی را از همین جا باید در قبال میلیون ها مسلمان حاضر در کنگره عظیم حج و یا نسبت به کلیت جهان اسلام بایدایفاء نماییم. امید است روز به روز این توجه و اهتمام در ما بیشتر شود آنگاه خودبخود گفتمان های عالمانه در مورد حج و ظرفیت های مختلف آن برای پیشبرد وضعیت جامعه بشری به طور عام و وضعیت مسلمانان به طور خاص شکل خواهد گرفت و همین گفتمانها و نظرات و همفکری های جمعی در گستره جهانی است که تحولات مختلف را در حوزه اندیشه و رفتار ما به وجود خواهد آورد. امید آنکه ایرانیان در این زمینه پیشگام باشند و نقصان های رفتاری موجود در برخی سفرکرده ها وبستگان آنها همانند آنچه برخی افراد از حج فقط در حضور فعال در بازارها و وسیله خریدن و پز دادن اینکه به حج رفته اند، ابراز می دارند، به کلی از پرونده رفتاری ما مسلمانان رخت بربندد. بیائید با هم همنوا شویم: لبیک اللهم لبیک ان الحمد والنعمه لک والملک لاشریک لک لبیک.
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "چالشهای امروز اقتصاد آزاد"به قلم حسن افروزی آورده است:موجی که ماه پیش با نام اشغال والاستریت در نیویورک آغاز شد، امروز سراسر غرب و جهان توسعهیافته را دربر گرفته است. در اینکه جهان بعد از کسادی ۲۰۰۸ دوران سختی را میگذراند شکی نیست،ولی آیا این آغازی برای پایان سرمایه داری حاکم در غرب است؟ شاید هیچ چیز بهتر از سخنان اخیر اسلاوی ژیژک، فیلسوف چپگرا، در میان معترضان وال استریت گویای وضع حاضر نباشد: «ما همه بازنده ایم، ولی بازندگان اصلی در وال استریت اند. آنها با میلیاردها دلاری که از جیب ما خرج شد نجات یافتند. میگویند ما سوسیالیستیم، ولی اینجا همیشه برای ثروتمندان سوسیالیسم هست. میگویند ما به حقوق مالکیت احترام نمیگذاریم، ولی در بحران مالی ۲۰۰۸ به اندازهای حقوق مالکیت مردم ضایع شد که اگر همه ما هفتهها برای نابودی آن تلاش کنیم باز هم کمتر موفق خواهیم بود. میگویند ما خیال پردازیم. خیالپردازان واقعی کسانیاند که میپندارند همه چیز همین گونه که هست ادامه پیدا خواهد کرد. ما خیال پرداز نیستیم. ما در حال بیداری از رویایی هستیم که در حال تبدیل به یک کابوس است. ما هیچ چیزی را تخریب نمیکنیم. ما فقط شاهدیم که چگونه سیستم در حال تخریب خود است. ما همه فضای کارتونهای کلاسیک را بلدیم؛ هنگامیکه یک گربه به پرتگاه میرسد ولی بدون توجه به اینکه زیرپایش خالی است به حرکت ادامه میدهد و تنها زمانی سقوط میکند که زیرپایش را نگاه میکند. این همان کاری است که ما در اینجا میکنیم. ما به والاستریتیها میگوییم: آهای، زیرپایتان را نگاه کنید.»
قاعدتا از نگارنده چنین مقالهای که در نشریهای مدافع اقتصاد آزاد چاپ شده و خود از مدافعان نظام بازار به شمار میرود، انتظار آن است که در مقابل این سخنان بایستد و با دفاع از سرمایهداری، سخنان این متفکر چپ را نفی کند. ولی آنچه ژیژک میگوید نه تنها به سادگی قابل رد نیست، بلکه توضیحی منسجم و صحیح از وضعیت حاضر است. افرادی که دیروز تنها در وال استریت و امروز در سراسر غرب به خیابانها آمدهاند، نه به تحریک ایدئولوژی چپ یا راست بلکه به دلیل رنجی که در آن غوطه ور هستند به خیابان آمدهاند. اینها نه بازندهاند، نه عوام و نه بیمسوولیت. اینها تنها نماد تناقض سیستمی هستند که مدافعان آن به قول ژیژک هنوز در رویایی شیرین به سر میبرند. سرمایهداری حاکم بر غرب، در سالهای اخیر برای مشکلات اقتصادی راهحلی راهگشا نداشته است. ولی سوال اساسی این است که مدافعان بازار چه پاسخی برای این واقعیت تاریخی دارند؟ قطعا اولین پاسخ مقصر دانستن دولتی است که با ایجاد اختلال در نظام بازار باعث از کار افتادن پارادایم همسویی منافع شده و این فاجعه را به بار آورده است. ولی این نه پاسخ بلکه طرح موضوع است. چرا دولتها همواره در تحقق بخشیدن به انگیزهشان برای دخالت در بازار موفقند؟ آیا این رفتار دولت جزئی از نظام بازاری است که ما از آن دفاع میکنیم یا نه؟ با اینکه آسیب شناسی این پدیده از عهده چنین مقالهای خارج است، ولی نگارنده درصدد آن است که با طرح مسائل قدمی هر چند ناچیز در این راستا بردارد. به طور خلاصه یکی از ادعاهای نظام بازار این است که در سایه حقوق مالکیت و آزادی فردی، جامعه به سوی رفاه بیشتر اعضایش پیش خواهد رفت. بدیهی است که برای تحقق این وعده، چنین سیستمی باید دارای انسجام و ثبات باشد و به سوی تخریب خود پیش نرود. حال سوال اساسی این جا است که چرا در طول قرن گذشته دولتها همواره سهم بیشتری از اقتصاد را از آن خود کردهاند؟ آیا این نشان از ضعف نظام بازار در حفظ انسجام خود ندارد؟ پاسخ این سوال در عین اینکه ساده به نظر میرسد بسیار دشوار است. نظام بازار، شخصی حقیقی یا حقوقی نیست که بتوان آن را مسوول اتفاقی خوشایند با حادثهای تلخ دانست. نظام بازار مجموعهای از اصول و قواعد است که ساختاری را برای تعامل افراد ارائه میدهد. در چارچوب نظام بازار، دولت پاسخی برای نیازهایی است که بازار ناتوان از پاسخ به آنها است. با اینکه طرح این گزاره به این شکل مرسوم نیست، ولی این تنها شکلی از پنداشت دولت در چارچوب بازار آزاد است که ضعف موجود در آن را به صورتی آشکار بیان میکند.
ساختار بازار آزاد، قبل از آنکه واقعیتی بیرونی باشد، نظریهای است که از ذهن بشر در مواجهه با دنیای بیرون ساخته شده و مانند هر نظریهای قطعا دارای نواقص فراوانی است؛ ولی آیا نظریهپردازان بازار آزاد در طول قرن گذشته توانستهاند پاسخی مناسب برای این کاستیها ارائه دهند؟ آنچه امروز شاهد آن هستیم، گواه از شکست ایشان دارد. هر وقت که دولت گام در وادی جدیدی مینهد نشان از ضعف نظریه بازار آزاد دارد. ادعاهایی مانند بیتوجهی دولتها به عواقب اعمالشان با اینکه عاری از صحت نیستند؛ ولی مرهم هیچ دردی نیز نیستند، چرا که با اعلام بیتوجهی دولت به عواقب اعمالش مساله خاتمه نمییابد. درست است که نظریههای بسیاری برای توضیح انگیزه دولتها برای مداخله در بازار ارائه شدهاند و همه نشان از آن دارند که مداخله دولت عاقبتی خوشایند نخواهد داشت، ولی نکته این جا است که آیا نشان دادن ضعفهای دولت برای رفع نیازهای جامعه میتواند مانع از دخالت آن در اقتصاد شود؟
مدافعان بازار آزاد در طول قرن گذشته چنان مشغول نفی دولت از دخالت در اقتصاد بودهاند که از جنبه ضروری دیگری غافل ماندهاند و آن ارائه نظریههای مستدل در توانایی بازار برای رفع بهتر نیازهای مذکور است. باز هم باید تاکید کنم که این به معنای نبود چنین نظریههایی نیست، بلکه نکته این جاست که این تلاشها برای اقناع فضای جامعه کافی نبوده است. به عبارت دیگر، چه درست و چه غلط، آنچه مخاطبان نظریهپردازان بازار آزاد میشنوند این است که اگر دولت دست از سر اقتصاد بردارد، دنیا گلستان خواهد شد و این در حالی است که تنها معدودی از این نظریه پردازان سعی در توضیح مکانیزم این پدیده دارند. برای مثال، در یکی از مناظرههای انتخاباتی حزب جمهوریخواه ایالات متحده، از کاندیدایی که طرفدار سیستم تامین اجتماعی خصوصی بود این سوال پرسیده شد که آیا دولت نباید از کسی که نیاز به خدمات درمانی دارد، ولی قادر به پرداخت هزینههای آن نیست، حمایت کند و باید اجازه دهد که چنین فردی جان دهد؟ در حالی که این کاندیدا سعی داشت تا بر پایه تجربه شخصی خود به عنوان یک پزشک نشان دهد که حمایت دولت تنها راه حمایت از چنین فردی نیست، تعدادی از حضار فریاد میزدند که چنین فردی باید به حال خود رها شود. این تصور فردی عادی از نظام بازار است. سوال این جاست که آیا نظریهپردازان بازار آزاد پاسخ قاطعی برای چنین سوالاتی دارند و اگر دارند آیا بهتر نبود به جای انتقاد از دخالت دولت بر روی توضیح این مکانیزمها تمرکز میکردند؟ در اینکه دولتها همواره به دنبال افزایش قدرت خود هستند، شکی نیست، ولی چرا دولتها همواره توانستهاند این عملکرد خود را توجیه کنند؟ اینکه صرف میلیاردها دلار از جیب مالیات دهندگان برای نجات بنگاههای عظیمی که بحران اخیر نتیجه مستقیم تصمیمات نادرست آنها بود صحیح است یا نه، سوالی اساسی؛ ولی خارج از چارچوب این مقاله است. ولی فارغ از درستی یا نادرستی چنین کاری، چگونه دولت میتواند پشتیبانی لازم برای انجام آن را کسب کند؟ آیا اگر نظریههای بازار آزاد میتوانست مکانیزمی دقیق از حالتی که دولت دخالت نمیکرد، ارائه دهد باز هم دولت قادر بود به این سهولت میلیاردها دلار از پول مردم را به بنگاههای ورشکسته تزریق کند که خود به بحرانهای زنجیرهای دیگری دامن میزند؟ پیوند نامبارکی که امروز میان دولتها و بنگاههای عظیم شکل گرفته و شوربختانه در حال محکمتر شدن است، آیا یادآور نظامهای فاشیستی نیم قرن اول سده بیستم نیست؟ امروز آنچه به نام سرمایهداری در غرب حاکم است، فاصله زیادی از آنچه قرار بود باشد گرفته است و اگرچه ناخوشایند یا نادرست، پنداشت عمومی، ضعف نظام بازار است. شاید وقت آن رسیده باشد که مدافعان اقتصاد آزاد به جای بی اعتنایی به نقدهایی که شاید پاسخشان بدیهی به نظر میرسد، به دنبال پاسخهایی دقیقتر برای آنها باشند.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "حالا دیگر توپ در زمین احزاب است "به قلم سیدعلی محقق آورده است:روز یکشنبه رهبر انقلاب در جمع دانشگاهیان کرمانشاه بهطور صریح اعلام کردند که «ما با تحزب مطلقاً مخالفتی نداریم و معتقدیم تحزب [بهخودیخود] با وحدت جامعه منافاتی ندارد». مقام رهبری در حالی این سخنان را بهصورت عمومی بیان کردند که در هیچ مقطعی از عمر 33ساله نظام جمهوری اسلامی، مانند شش سال گذشته، فعالیت حزبی و تحزب از سوی مسئولان اجرایی کشور نفی و مورد شماتت قرار نگرفت و قواعد بازی در عرصه رقابتهای سیاسی در این سطح بههم ریخته نشده بود. هفت سال پیش، محمود احمدینژاد در گام اول حضورش در انتخابات ریاستجمهوری، از مسیری متفاوت از دیگر رقبا و بهصورت کاملاً غیرحزبی به عرصه رقابتها ورود پیدا کرد و در میانه راه، حمایت گروههای اصولگرا را نصیب خود کرد. او با این پشتوانه در رقابتی تاریخی گوی سبقت را از هاشمیرفسنجانی اصلاحطلبشده ربود. بااینحال احمدینژاد در همان اولین روز پس از قطعیشدن ریاستجمهوریاش در 4تیرماه سال1384 آب پاکی را روی دست جناح سیاسی حامی خود و احزاب مختلف گردآمده زیر چتر اصولگرایی ریخت. او در این شش سالی که از آن روز میگذرد، باوجود برخی همراهیهای موردی و ناگزیر، در اکثر مواقع و مراحل هیچوقت احزاب و گروههای سیاسی مرسوم و شناختهشده را در کشور جدی نگرفته و به چهرههای بانفوذ حزبی کشور روی خوش نشان نداده است. احمدی نژاد این مشی سیاسی را تاکنون حفظ کرده و حال که اولین ماههای سال هفتم ریاستجمهوریاش را پشت سر میگذارد، پیش و بیش از اینکه بهعنوان مجری قانون به فعالیت سیاسی در قالب حزب و تشکلهای سیاسی بها داده و مشی حزبی را قبول کرده باشد، به شبهحزبهایی مانند حلقه یاران و حامیان و جبهههایی متشکل از جمعی از افراد دارای یک وجه مشترک میدان داده است.
حلقه مدیران شهرداری، استادان دانشگاه علموصنعت، حلقه اردبیل، حلقه ارومیه و جبهههایی از قبیل حامیان و ستادهای انتخابات نهم و دهم و...، ازجمله مواردی است که در فقدان همکاریهای گروهی و در دوره منکوبشدن فعالیتهای حزبی در دولت های نهم و دهم بر سر زبانها افتاد. آش مخالفت با احزاب در مقاطعی آنچنان شور شد که مخالفت رئیسجمهور با مواد و مفاد صریح قانون اساسی درباره فعالیت احزاب در کشور بههیچوجه تفسیرشدنی و توجیهپذیر نبود. برای مثال در اوایل خرداد سال گذشته، رئیسجمهور در دیدار با مسئولان محلی یکی از استانها گفت: «گروهها، دسته جات و احزاب محترماند؛ اما حق دخالت در امور کشور و فشارآوردن بر این و آنرا ندارند. این گروهها خارج از سیستم هستند و ما به هیچ وجه به آنها پاسخگو نیستیم.»این روش خاص در همه سالهای گذشته باعث شد تا از یکسو نمایندگان احزاب و چهرههای بانفوذ منتقد این مشی رئیسجمهور، باوجود اصولگرا بودن، سهمی از قدرت بهدست نیاورند و باوجود همراهی سیاسی با دولت، پتانسیل راهبری و توان مدیریتی و اجرایی آنان درعمل بهکار گرفته نشود. درمقابل و بهتدریج این مجموعه سیاسی به پشتوانه تجارب تشکیلاتی خود، جبهه جدیدی را از درون جریان اصولگرا در برابر رئیسجمهور کلید زدند. آنها بهتدریج مرزهای بین خود و حامیان و حلقههای منسوب به شخص اول قوه اجرایی را مشخص کرده و این مرزها را تنگ و تنگتر نمودند تا جاییکه روزبهروز کابینه و سطوح میانی قدرت، شاهد ریزش بیوقفه یاران و همراهان رئیسجمهور بود. این روند تا آنجا ادامه یافت که در دوساله اخیر، دولتی که زمانی قرار بود کابینهای هفتادمیلیونی را جایگزین حضور احزاب در قدرت کند، آنقدر آب رفت و کوچک شد که صرفاً در اختیار یک محفل و حلقه بسته افراد نزدیک به رئیس دولت و رئیسدفتر رئیسدولت قرار گرفت. بهطور منطقی و طبیعی، محفل و حلقهای که هیچ شناسنامه و اساسنامه و سابقهای ندارد، مرام و ریشه و آیندهنگری قابل اتکایی نیز ندارد که بتوان به پشتوانه آن، همه امور اجرایی کشور را یکجا در اختیار آن قرار داد.شاید از همینروست که در چنین مقطعی، رهبر انقلاب با تشخیص ضرورت حمایت از فعالیت حزبی در کشور، بار دیگر بر توجه نظام به تحزب تأکید میکنند. جامعهشناسان سیاسی، نیروهای اجتماعی را به سه سطح پایه، حرکت و نفوذ تقسیم میکنند. قشرهایی مانند دانشجویان، زنان، کارگران و... سطح پایه و جنبش های متاثر از پایه سطح حرکت محسوب میشوند. در کنار این دو سطح، احزاب نیز «سطح نفوذ» نیروهای اجتماعی را تشکیل میدهند. در هر جامعه و نظام سیاسی این سطوح سهگانه، در تعامل با دولت و نظام سیاسی حاکم قرار میگیرند و احزاب خط مقدم تعامل دولت و جامعه هستند. در نتیجه هدف از شکل گیری هر حزب، کادرسازی و هدایت نظام سیاسی در مسیر مطالبات طرفداران و به عبارت دیگر اکثریت مردم است. به طور طبیعی این مهم با راهیابی نمایندگان حزب با حمایت مردم به درون نظام سیاسی کشور بدست میآید.بر همین اساس است که اگر احزاب بهعنوان حلقه واسط نیروهای اجتماعی و دولت وجود نداشته باشند، یکی از مکانیسمهای مهم برای شناخت و مدیریت و نظارت بر حصول مطالبات مردم توسط دولت از دست میرود. از همین رو مردم نیز احساس میکنند که مطالباتشان به درون نظام سیاسی راه نمییابد و به تبع این اتفاق، میان مردم و نظام سیاسی فاصله میافتد.
از سوی دیگر، همانگونه که گفته شد، فعالان احزاب بیش از مردم عادی با سیاستورزی و مملکتداری آشنا هستند. وقتی یک مطالبه مردمی از کانال احزاب به حاکمیت منتقل میشود، شکلی کارشناسیتر داشته و نتیجه چنین خواستهای درعمل به آنچه مورد انتظار است، نزدیکتر خواهد بود. کنار هم قراردادن چنین کارویژهها و کارکردهایی، برای احزاب چه در جوامع دیگر و چه در ایران، منجر به حفظ تعامل دولت و ملت و افزایش مشروعیت نظام سیاسی و نیز افزایش سطح مشارکت میشود. به پشتوانه سخنان اخیر رهبری و دستاوردهای منفی شش سال دوری دولت از احزاب و نیز آنچه بیان شد، میتوان گفت از همین حالا دوران نفی اهمیت احزاب در حیات سیاسی کشور و تحقیر تحزب گرایی و در حاشیه قرارگرفتن گروههای سیاسی به پایان رسیده است و احزاب بالاخره میتوانند از حیات خلوت و پستو و پارکینگ بیرون بیایند و با قدرت هرچه تمامتر در چارچوب آنچه قانون معین کرده، در شکلگیری آینده نظام سیاسی کشور نقش ایفا کنند. با این حساب، اکنون توپ در زمین احزاب و گروههای سیاسی کشور است. باید دید فعالان حزبی کشور از این فرصت چگونه استفاده خواهند کرد.