مقدمه
پس از شکست طالبان در سال 2001 و سقوط از قدرت، تصور میشد جنگی که از سال 1978 با کودتای حزب دموکراتیک خلق و پرچم شروع شده بود، پایان خواهد یافت و افغانستان با کمکهای جامعه جهانی روند بازسازی، ایجاد امنیت، رشد اقتصادی و توسعه نسبی را طی خواهد کرد. اما سقوط طالبان از قدرت و تشکیل دولتهای موقت، انتقالی و دایم نتوانست انتظارات اولیه مردم و جامعه افغانستان را برآورده سازد. شاید بتوان وضعیت فعلی افغانستان را با وضعیت این کشور در دوران مقاومت و سپس دولت مجاهدین اسلامی مقایسه کرد.
شکلگیری طالبان محصول عوامل متعدد داخلی و خارجی است. ناتوانی رهبران جهادی و گروههای افغان در برقراری دولتی فراگیر و در نتیجه، عدم استقرار ثبات سیاسی و امنیت داخلی در کشور، پایداری سنتهای مذهبی، گسترش فقر اقتصادی و فرهنگی و اختلافات قومی ـ مذهبی از جمله عوامل داخلی تأثیرگذار در پیدایش طالبان بوده است. علاوه بر این، سیاستهای پاکستان، رقابت عربستان با ایران و خصومت امارات متحده عربی با ایران در منطقه، نقش مهمی در رشد و تقویت طالبان داشته است.
در بعد فرامنطقهای نیز روسیه1 (با حمله شوروی سابق به افغانستان و وجود جنگ سرد بین این کشور با آمریکا)، آمریکا و انگلیس در ظهور و بروز طالبان نقش عمدهای داشتهاند. البته نویسندگان و تحلیلگران غربی پس از پیدایش طالبان به عنوان پدیدهای منفی، سعی دارند نقش برجسته خود را در شکلگیری این گروه پنهان سازند.
«نهضت2 طالبان را میتوان محصول درگیریهای برآمده از کودتای سوسیالیستی ـ کمونیستی و سپس تهاجم شوروی در سال 1979 و نیز خستگی مردم از جنگ مداوم و ناامیدی و بیزاریشان از رهبران مقاومت دانست که نتوانستند وحدت ایجاد کنند و حکومت باثباتی تشکیل دهند.»3 به نظر میرسد طالبان فعلی نیز با سوءاستفاده از ناکارامدی دولت افغانستان و وضعیت نابسامان به لحاظ امنیتی، اقتصادی و معیشتی مردم افغان، با هدف اخراج اشغالگران خارجی و سقوط دولت، بر حملات خود افوزده و در بخشهای جنوبی افغانستانف به پایگاه مردمی دست یافتهاند.
سادهلوحانه است که تصور کنیم طالبان بدون هیچگونه حمایت و پشتیبانی در درون جامعه افغانستان قدرت یافته است. به یقین عوامل متعددی در خیزش و ظهور مجدد طالبان نقش دارند این مقاله سعی دارد با واکاوی شرایط طالبان از زمان اشغال افغانستان، عوامل قدرتیابی و زمینههای خیزش مجدد طالبان را مورد بررسی قرار دهد.
1. وضعیت طالبان پس از اشغال افغانستان
نزدیک به هشت سال از تهاجم نظامی آمریکا علیه طالبان در افغانستان میگذرد، اما سقوط طالبان موجب نابودی طالبان در منطقه نشده است. مبارزه با طالبان و گروههای مخالف دولت یکی از مهمترین چالشهای آمریکا، ناتو و دولت حامد کرزای است. حملات طالبان از سال 2004 هر سال افزایش یافته است، به گونهای که سال 2008 را «خونینترین سال» نامیدهاند. آنطور که کارشناسان سیاست پیشبینی کردند میزان خشونت در افغانستان در ماههای ژوئن، آگوست و سپتامبر 2009 افزایش یافت.
نزدیک به 160 انتحاری در ده ماه از سال 2009 اتفاق افتاد و بیش از 5600 نفر اعم از طالبان غیر نظامیان، نیروهای پلیس و ارتش افغانستان و نیروهای خارجی کشته شدند. چندین مدرسه به آتش کشیده شد و بیش از دویست مدرسه در جنوب افغانستان تعطیل شد.
تنها در ده ماه گذشته 9 بالگرد نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان ساقط شدهاند. تعداد کشتههای نظامی آمریکا، انگلیس و کانادا و سایر کشورهای مستقر در افغانستان از سال 2001 به اینسو به ترتیب به 729، 230، 132 و 233 نفر رسیده است. تنها در سال 2009 بیش از 340 نفر از نیروهای خارجی در افغانستان کشته شدهاند که تعداد کشتههای نظامی آمریکا 192 نفر عنوان شده است.
در حال حاضر، مناطق روستایی در کنترل طالبان است و آنان همچنان در شهرهای «موسی قلعه»، «پنجوایی»، «ژیری»، «سنگین»، «بکوا» و «قرهباغ» در استانهای هلمند، فراه، غزنی، زابل و... به مانور قدرت ادامه میدهند. طالبان به تنهایی کنترل نزدیک به چهار شهرستان و 13 ناحیه را در استان هلمند در اختیار دارند و علمیاتهای خود را تا مرکز و شمال افغانستان گسترش دادهاند.4
دستیابی طالبان به تجهیزات و سلاحهای پیشرفته و منابع مالی جدید، سازماندهی گروههای شبهنظامی 12 تا 20 هزار نفره و گروههای انتحاری نزدیک به سیصد نفر، آموزش تاکتیکهای جدید برای انجام حملات انتحاری، بمبگذاری و تخریب، ضربه زدن به نیروهای ناتو و آمریکا، کشته شدن بیش از 339 نفر از نیروهای ناتو (انگلیسی و آمریکایی و...) تنها در سال 2009 و کشته و مجروح شدن بیش از هفتصد نیروی نظامی ناتو (شامل 41 کشور خارجی) نشان میدهد که طالبان دوباره در حال قدرت گرفتن و بازگشت هستند.5
در سال 2009، نیروهای طالبان تنها در مناطق موسی قلعه، سنگین، ژیری و کجکی استان هلمند خسارات زیادی به نیروهای پیاده و تجهیزات مدرن غربیها وارد ساختند. نیروهای آمریکایی و ناتو برای جلوگیری از این تلفات و خسارات به اسم انجام عملیات مشترک، یا نیروهای افغانی را سپر خود قرار میدهند یا با استفاده از حملات هوایی میکوشند آسیبپذیری خود را در زمین جبران کنند. چنین روندی موجب شده است که آمریکا و ناتو مرتکب اشتباههایی فاحش شوند؛ زیرا در پی این حملات هوایی بسیاری از نیروهای پلیس افغان یا غیرنظامیان افغانی نیز کشته میشوند.6
همچنین ترس از طرفداران طالبان موجب شده است نیروهای آمریکایی در استان ننگرهار به روی مردم عادی تیراندازی کنند. در این حادثه بیش از 130 نفر کشته و زخمی شدند. علاوه بر این، نیروهای ناتو و آمریکا براساس گزارشهای بیپایه و غیرموثق، طی یک عملیات، هشتاد نفر از مردم را در حملات هوایی در هرات کشتند یا مجروح کردند.
یقیناً از نظر آمریکا، طرفداران طالبان نیز طالبان محسوب میشوند، زیرا تنها در 10 ماه از سال 2009 نزدیک به 1200 غیرنظامی کشته شدهاند که مؤید چنین دیدگاهی است.7
با افزایش حملات طالبان علیه نیروهای خارجی در سال 1388، نیروهای ناتو و آمریکایی سعی کردند با اجرای عملیاتهای متعدد به خصوص عملیات «خنجر» و «پنجۀ پلنگ» در آغاز سال جدید 1388، به مبارزه با نیروهای شورشی طالبان بپردازند. اما تنها دستاورد این عملیاتها افزایش ناآرامیها و کشته شدن شبهنظامیان و غیرنظامیها بوده است.8
بنابراین سلسله عملیات نیروهای خارجی و افغان در منطقه هلمند نتیجه قابلتوجهی نداشته است. عملیات خنجر به فرماندهی آمریکا، عملیات پنجۀ ببر به فرماندهی نیروهای انگلیسی و عملیات قهرمان به فرماندهی وزارت دفاع افغانستان در اوایل تیر ماه 1388 آغاز و در اواخر شهریور ماه پایان یافت. این عملیاتها قرار بود در عرض سه روز و به صورت ضربتی تمام شود که چنین نشد.
در پی این عملیاتها، صدها خانواده افغان در مناطق پنجوابی، کجکی، سنگین و ژیری در استان هلمند آواره شدند. این عملیاتها تنها موجب گسترش و افزایش نارضایتی مردم از عملکرد دولت و نیروهای خارجی در افغانستان میشود که خود فرصت آرایش مجدد را به نیروهای طالبان میدهد. نیروهای طالبان در مقابل عملیاتهای نیروهای خارجی و افغان عملیات فولاد را پیریزی کرده بود.
نیروهای طالبان اواخر سال گذشته هشدار دادند با گرم شدن هوا بر شدت عملیات خود خواهند افزود حتی کشته شدن «بیتالله محسود»، فرمانده ارشد طالبان در پاکستان، و سایر فرماندهان در افغانستان در ماههای گذشته، تأثیر چندانی در کاهش حملات نداشته است. به نظر میرسد طالبان گروه منسجمی با ایدئولوژی خاص خود هستند که کشته شدن بیتالله محسود یا دستگیری ملامحمود، ملانظیر و امثال آن، موجب ریشهکن شدن آنها نمیشود.
امروز طالبان به بازیگری تأثیرگذار تبدیل شدهاند که از حمایت بخشی از مردم جنوب افغانستان برخوردارند، به طوری که نیروهای نظامی، انگلیسی، آمریکا و ناتو و حتی سازمان ملل، مهمترین راهکار ایجاد صلح در افغانستان را مذاکره با طالبان بیان کردهاند. پیشنهاد مذاکره با طالبان یا مشارکت آنان در ساختار قدرت، راهبردی ساختاری است که از سوی دولت افغانستان دنبال میشود. پیشنهاد اختصاص 9 استان با چهار وزارتخانه یا 9 وزارتخانه با چهار استان نیز نشان میدهد که طالبان در حال قدرتیابی مجدد هستند.
2. عوامل قدرتیابی طالبان
زمینهها و دلایل قدرتیابی طالبان را باید در بستر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی افغانستان جستوجو کرد. حتی میتوان ادعا کرد ناکارامدی دولت افغانستان؛ تشکیلات اداری فاسد؛ وابستگی اقتصادی، سیاسی و امنیتی به نیروهای آمریکایی و ناتو؛ تولید و گسترش مواد مخدر؛ بیاعتمادی مردم به دولت به علت ناتوانی در ایجاد ثبات و امنیت و بیگانهستیزی پشتونها مهمترین عوامل ظهور مجدد طالبان است. در این میان، حمایت پاکستان و نقش دوگانه آمریکا و ناتو در مبارزه با تروریسم را نیز نباید نادیده گرفت.
الف) عوامل داخلی
در بعد داخلی باید به چند مؤلفه اشاره کرد:
ـ کندی پروژه دولتسازی و ملتسازی
با اینکه با تشکیل پارلمان، پروژه دولتسازی در افغانستان طبق توافقنامه «بن» پایان یافت، نبود حاکمیت به عنوان یکی از عناصر اساسی تأسیس دولت و تداوم آن موجب شده است پروژه دولتسازی در افغانستان پس از تشکیل ناقص بماند.
به لحاظ سیاسی، ساختار قدرت در افغانستان تشکیل شده است، اما نهادهای دفاعی ـ امنیتی حافظ قدرت هنوز تکمیل نشدهاند. به همین علت، دولت افغانستان دارای اقتدار حاکمیت الزامآوری نیست. بنابراین، ضعف دولت افغانستان در مبارزه با طالبان مساوی با قدرتیابی طالبان تلقی میشود.
علاوه بر ضعف دولت افغانستان، «هویت ملی» نیز شکل نگرفته است. افغانستان کشوری چندقومی است. در این کشور وفاداریهای قومی بر وفاداریهای ملی غلبه دارد. به عبارت دیگر، این جامعه هنوز به وجدان جمعی نرسیده است و در نتیجه، با پدیده «ملت» آشنا نیست. در چنین جامعهای ملت به معنی وحدت نسبی درونقومی علیه اقوام دیگر است.9
توجه بیش از حد به هویتهای قومی ـ نژادی و تشدید اختلافات قومی طی سه دهۀ اخیر موجب شده است پروژۀ ملتسازی در افغانستان به کندی پیش رود.
به لحاظ جامعهشناسی سیاسی، نبود هویت ملی از یک سو و عدم حاکمیت داخلی و خارجی دولت افغانستان از سوی دیگر، تنها موجب وابستگی بیشتر دولت به حمایتهای بینالمللی جهانی و آمریکا شده است.
اندیشمندان سیاسی معتقدند دولتی که اختیار و قدرت وضع و اجرای قانون را در سراسر کشور نداشته باشد، فاقد حاکمیت داخلی است.10 افغانستان نیز به چنین وضعی دچار شده و این نشان میدهد پروژه «دولتسازی» و «ملتسازی» به کندی پیش میرود.
ـ فساد اداری
علت اصلی ناکارامدی دولت افغانستان ناکارامدی دولت افغانستان فساد اداری و ضعف اقتصادی است. نمایندگی سازمان ملل متحد در افغانستان طی گزارشهای متفاوت اعلام کرده است: «آلودگی رو به افزایش مقامات این کشور به انواع فساد، تهدیدی برای حاکمیت ملی و امنیت در افغانستان است از جامعه جهانی نباید انتظار داشت از ادارات و مسئولان آلوده به فساد پشتیبانی کند. درک این موضوع برای مردم عادی دشوار نخواهد بود.»11
بنابراین، فساد اداری نه تنها موجب ناامنی، بلکه باعث کاهش حاکمیت دولت مرکزی در مناطق جنوب و جنوب شرقی افغانستان شده است.
وجود فساد اداری در دستگاه حکومت و دوام آن موجب نارضایتی مردم افغانستان و نگرانی برخی سازمانهای جهانی شده است. خرید و فروش پستهای مهم دولتی در افغانستان و قاچاق مواد مخدر توسط برخی مقامات یا نزدیکان آنان مانند عبدالاحد کرزای (برادر رئیسجمهور) از جمله این فسادهای اداری است.12
ـ اقتصاد ضعیف افغانستان
افغانستان به لحاظ اقتصادی جزو فقیرترین کشورهای جهان است. تنها 15 درصد زمینهای افغانستان قابل کشت و 60 درصد اقتصاد این کشور به مواد مخدر وابسته است. بخش دیگر اقتصاد افغانستان را کمکهای جامعه جهانی تشکیل میدهد.
تاکنون جامعه جهانی و آمریکا نزدیک به دوازده میلیارد دلار به افغانستان کمک کردهاند که 85 درصد آن توسط انجیاوها و 15 درصد آن توسط دولت صرف بازسازی شده است.13 البته از این میزان، حدود 8 تا 9 میلیارد دلار صرف مبارزه با تروریسم14 و آموزش نیروهای پلیس و ارتش افغانستان شده است. علاوه بر این، آمریکا از زمان لشکرکشی به افغانستان تاکنون، 83 میلیارد دلار در این کشور هزینه کرده است. از دوازده میلیارد دلار کمکهای بینالمللی تنها سه میلیارد دلار آن صرف بازسازی امور زیربنایی شده است.15
حامد کرزای در جریان انتخابات ریاست جمهوری در اواخر سال 1383 وعده داده بود درآمد سرانه هر افغان را در سال از 230 به 700 دلار میرساند، برای مردم اشتغالزایی میکند و آسایش و رفاه عمومی به ارمغان میآورد؛ اما طی پنج سالی که از ریاستش میگذرد، نه تنها به وعدههایش عمل نکرده، بلکه بیکاری، فقر و گرسنگی به اوج خود رسیده، اقتصاد دولت بیش از پیش به مواد مخدر و کمکهای جهانی وابسته شده و رشوه، اختلاس و فساد مالی گسترش یافته است. هماکنون درآمد سرانه افغانستان به 340 دلار رسیده است و سه میلیارد دلار نیز ذخیره ارزی دارد. تولید ناخالص ملی این کشور در سال 2008 به ده میلیارد دلار رسید.16
عبدالقهار سروری، مدیر مسئول نشریه پیام ملت، ضعف اقتصادی را ناشی از نبود سیستم منظم دولتی و فقدان روحیه شفاف حسابگری میداند و میافزاید مبالغ هنگفتی توسط مقامات دولتی اختلاس و حیف و میل میشود. رمضان بشردوست، وزیر اسبق برنامهریزی در دولت انتقالی، نیز معتقد است مصرف کمکهای جهانی از طریق انجیاوها، نه تنها موجب رشد اقتصادی نشده، بلکه معتقد است مصرف کمکهای جهانی از طریق انجیاوها، نه تنها موجب رشد اقتصادی نشده، بلکه دوباره به جیب کشورهای کمککننده بینالمللی بازگشته است.17
به رغم اینکه در کنفرانس لندن (31 دسامبر 2005 و اول ژانویه 2006) مقرر شد 50 درصد کمکهای جهانی از طریق دولت افغانستان هزینه شود، عملاً چنین چیزی تحقق نیافته است. در سایر کنفرانسهای برگزار شده در مسکو، مونیخ، پراگ و بخارست و... نیز تنها حمایت از دولت افغانستان اتخاذ راهبردی واحد برای ایجاد امنیت و مبارزه با تروریسیم محور بحث بود.
بیشتر کمکهای وعده داده شده که بیش از 25 میلیارد دلار بود، عملی نشده است و در نشست اخیر کشورهای عضو ناتو سعی شده همکاری کشورهای منطقهای به خصوص آسیای مرکزی، پاکستان و ایران جلب شود. ناتو به دلیل حملات طالبان در گذرگاههای خیبر و کویته پاکستان، سعی دارد احتیاجات نظامی و اقتصادی خود را از طریق روسیه، تاجیکستان و قرقیزستان و سپس ایران تأمین کند.
ـ تولید و قاچاق مواد مخدر
افغانستان سالهاست مقام اول جهان را در تولید مواد مخدر، به ویژه تریاک در اختیار دارد. این کشور 89 درصد مواد مخدر جهان و 95 مواد مخدر اروپا را تأمین میکند. میزان تولید مواد مخدر در این کشور بین سالهای 2001 تا 2008 به ترتیب، 67، 70، 78، 85، 89، 90، 93 درصد در سطح جهان بوده است.
بیش از 80 درصد از اراضی افغانستان، کوهستانی و بیابانی است و تنها 15 درصد از خاک کشور برای کشاورزی مستعد است که حدود نیمی از آن زیر کشت میرود. در طول سالهای جنگ زیرساختهای کشاورزی و اقتصادی کشور از بین رفت یا آسیب جدی دید. کشورهای غربی به خصوص آمریکا برای تحلیل نیروهای ارتش سرخ شوروی، کشت خشخاش را ترویج دادند.
بدینترتیب از سالهای دهۀ 1980 کشت خشخاش به طور گسترده آغاز شد. اما امروزه طالبان از درآمد حاصل از فروش مواد مخدر برای تأمین هزینه جنگ علیه نیروهای خارجی و دولت افغانستان استفاده میکند. به عبارت دیگر، همانگونه که آمریکا کشت خشخاش را برای ضربه زدن به شوروی ترویج داد، طالبان از آن برای مبارزه با آمریکا استفاده میکند.18
در واقع، یکی از دلایل قدرتیابی طالبان، تولید مواد مخدر و ترغیب و تهدید کشاورزان از سوی بقایای طالبان و حزب اسلامی حکمتیار است. گروه طالبان معتقد است برای ضربه زدن به آمریکا و بیگانگان، کشاورزان باید به کشت خشخاش ادامه دهند.
کشت خشخاش در سال 2008 ، 42 درصد افزایش یافت و به 193 هزار هکتار رسید. مقدار تولید تریاک 8200 تن برآورد شده است.19 قرارداد مصالحه طالبان با نیروهای انگلیس در موسی قلعه و بیانیه این نیروها از طریق رادیو محلی طالبان مبنی بر عدم امحای کشت خشخاش و طرح قانونمند کردن کشت آن، نشان میدهد نیروهای انگلیس به دنبال محو کشت خشخاش نیستند و به جای مبارزه با مواد مخدر به ترویج آن اقدام کردهاند. اقدام انگلیس در هلمند موجب قدرتیابی طالبان، افزایش کشت خشخاش و افزایش ناامنیها در مناطق دیگر شده است.
ـ بیاعتمادی به دولت افغانستان
افزایش ناامنیها، فساد اداری، ضعف اقتصادی، تولید و قاچاق مواد مخدر، نبود رفاه و آسایش، ناکارامدی دولت، عدم استقرار نظم و امنیت، بیکاری، فقر و وجود اختلافات قومی، نژادی و... موجب بیاعتمادی مردم به دولت افغانستان شده است. از سوی دیگر، «جنگسالار» خواندن مجاهدین سابق که بعضاً از حمایت گسترده مردمی برخوردارند، مشروعیت دولت کنونی را به مخاطره انداخته است.
بمباران مناطق روستایی و آواره شدن هزاران افغانی در سال گذشته و سال جدید، عدم تمسک حکومت به هویت اسلامی و توسعه ابتذالگرایی در کشور، توجه و تکیه دولت به نیروهای خارجی به جای تکیه بر مردم، بدرفتاری نیروهای خارجی با مردم در مناطق عملیاتی و کشتار غیر نظامیان، بازرسی خانهها و عدم احترام به رسومات اسلامی و فرهنگی افغانها و نیز افشای بدرفتاری بیگانگان در برابر زندانیان، باعث تشدید بیاعتمادی مردم و حتی برخی نمایندگان پارلمان، احزاب و گروههای سیاسی شده است.
به نظر میآید تداوم و استمرار چنین روندی، مشروعیت دولت را زیر سؤال خواهد برد؛ چنان که در سال 2008 برخی سازمانهای جهانی و کشورهای اروپایی، بیکفایتی حامد کرزای را عامل ظهور طالبان و ناامنیها در افغانستان بیان کردند. باراک اوباما نیز در سفرهای انتخاباتی خود به افغانستان کرزای را فردی ناکارامد و فاسد خواند.20
مشروعیت پیششرط قدرت است. دولت حامد کرزای به رغم تخلفات فراوان در انتخابات ریاست جمهوری، براساس رأی مردم و به طور قانونی و مشروع به قدرت رسید، اما موارد یاد شده نشان میدهد که امید و اعتقاد مردم و جریانهای سیاسی به دولت افغانستان برای ایجاد ثبات و امنیت بسیار کاهش یافته است.
در انتخابات 19 آگوست 2009 (29 مرداد 1388) نیز کرزای به شدت نگران ادامه ریاست جمهوری بود و سعی میکرد با ائتلاف و حتی تطمیع، در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود. وی سعی کرده است با دادن قول پستهای مهم به شخصیتهای تأثیرگذار، مهمترین رقبای خود یعنی دکتر عبدالله عبدالله و اشرف غنیاحمدزی را مغلوب کند.
تصویب مصالحه ملی توسط پارلمان و تشکیل جبهه ملی به رهبری برهانالدین ربانی و سپس استیضاح دو تن از وزیران کابینه21 حامد کرزای به بهانه بیمسئولیتی در مقابل اخراج مهاجرین از سوی ایران و اقداماتی مشابه، نشاندهنده بیاعتمادی به دولت افغانستان و حتی برخی احزاب سیاسی حامی حامد کرزای است.
ب) عوامل خارجی
در بعد خارجی نیز عوامل متعددی در ظهور و قدرتیابی مجدد طالبان دخالت دارند که به آنها خواهیم پرداخت.
ـ سیاست آمریکا در قبال طالبان
آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم در مهر 1380 به افغانستان حمله کرد و موفق شد رژیم تندرو طالبان را از قدرت ساقط کند. اما طالبان در مناطقی که نفوذ قوی داشتند، شکست قطعی نخوردند. شاید شکست قطعی طالبان مدنظر آمریکا نبوده است؛ زیرا این کشور از وجود طالبان میانهرو به اصطلاح مدرن حمایت میکند و طالبان را جزو گروههای تروریست قلمداد نکرده است.22
جیمز روبین، کارشناس آمریکایی مسائل افغانستان، با افزایش حملات طالبان اظهار داشت: «اگرچه افغانستان گامهایی به سوی دموکراسی برداشته است، برخلاف وعده مقامات آمریکایی و انگلیسی، به سختی میتواند کشوری نمونه برای جهان باشد.» وی میافزاید: «با وجود جنگسالاران و سوداگران مواد مخدر و نیز ناآرامیها در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان، این کشور به جبهۀ فراموش شدۀ نبرد با تروریسم تبدیل شده است.»23
از سوی دیگر، لطیف پدرام، رئیس حزب کنگره ملی افغانستان، حضور غیر قانونی آمریکاییها در کشور را عامل رشد طالبان میداند و معتقد است حضور آنها باعث مخالفت کشورهای منطقه و مداخله این کشورها در امور داخلی افغانستان شده است؛ زیرا با استقرار نیروهای آمریکایی، این کشور به نقطه تهدید همسایگان تبدیل شده است و تنها با ایجاد دولتی مستقل و ارتشی قدرتمند این مشکلات رفع خواهد شد.24
هم دولت افغانستان و هم آمریکا از وضعیت طالبان و ایدههای آنها تصور نادرستی داشتند. دولت تعداد افراد قابل تعقیب طالبان را محدود میدانست و امیدوار بود آنها را به قبول حاکمیت دولت تشویق کند یا فرماندهای ارشدشان را در ساختار قدرت سهیم سازد؛ در صورتی که طالبان بخشی از شبکه القاعده را تشکیل میدهند. در ماههای گذشته شاهد حضور نیروهای القاعده در استان هلمند بودهایم که در بیشتر عملیاتهای انتحاری شبکه القاعده (در کشورهای عربی، چچن، ازبکستان، پاکستان، سودان و...) حضور گستردهای داشتهاند.
آمریکا با کمک جبهه متحد، طالبان را از کابل و شمال افغانستان راند، اما تنها علیه القاعده شدت عمل نشان داد؛ غافل از آنکه طالبان و القاعده به لحاظ مادی و معنوی تعامل تنگاتنگی با یکدیگر دارند. اگر طالبان از القاعده در اواخر دهه قرن بیستم حمایت کرد، اینک طالبان از پشتیبانی مالی و نظامی القاعده برخوردارند.
به نظر میرسد آمریکا غیر مستقیم از مشارکت طالبان میانهرو در ساختار قدرت افغانستان حمایت میکند. این کشور از یک سو، شعار مبارزه با تروریسم را در افغانستان سر میدهد و از سوی دیگر میلیاردها دلار به پاکستان کمک میکند، در حالی که پاکستان حامی طالبان است.
بدینترتیب عملکرد آمریکا نشاندهنده کنش پیچیده و مبهم این کشور در افغانستان است؛ زیرا طرح مذاکره با طالبان میانهرو، مشارکت طالبان در ساختار قدرت و طرحی که نیروهای آمریکایی اخیراً مطرح کردهاند مبنی بر اینکه «طالبان» باید از بین بروند و تا نابودی کامل، نیروهای خارجی در افغانستان حضور خواهند داشت، حاکی از آن است که هم نیات آمریکا مبهم و متفاوت است و هم مراحل مختلفی را برای توجیه حضور درازمدت خود در افغانستان طی میکند.
آمریکا برای منطقی نشان دادن رفتار خود بحث «دموکراسی» و «مبارزه با تروریسم و افراطگرایی» را مطرح میکند، در حالی که یقیناً به دنبال منافع دیگری مانند تسلط بر انرژی منطقه، تکمیل طرح خاورمیانه بزرگ، نظارت و کنترل کشورهای روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران، مبارزه با اسلامگرایی و... است.25
بنابراین، یکی دیگر از زمینهها و دلایل خیزش مجدد طالبان، حضور آمریکا و عملکرد ضد و نقیض این کشور در منطقه است. آمریکا به جای توجه به بازسازی و رشد اقتصادی افغانستان، مبارزه با تروریسم را در اولویت قرار داده است؛ در حالی که تا سال 2004، امنیت نسبی در افغانستان حاکم بود و تنها پس از امضای قرارداد همکاری راهبردی افغانستان با آمریکا در سال 1384 و امضای موافقتنامه همکاری آمریکا با افغانستان در سال 1387، مخالفت طالبان با حضور آمریکا شدت یافت و ناامنیها رو به افزایش نهاد. در واقع، سالهای 2001 تا 2004 فرصت بسیار مناسبی بود تا طالبان به سازماندهی و تجهیز خود بپردازند.
ـ سیاست انگلیس در قبال طالبان
شاید نقش انگلیس در ظهور و بروز طالبان مخفی مانده باشد، اما مذاکره با طالبان محلی در منطقه موسی قلعه استان هلمند، چراغ سبزی به تجهیز مجدد طالبان بوده است، چون پس از این مذاکره، طالبان عملیات خود را گسترش دادند و مناطق پنجوایی، ژیری، سنگین و... را تحت کنترل خود درآوردند.
همچنین نیروهای القاعده زمانی وارد استان هلمند شدند که فرماندهی ناتو را نیروهای انگلیسی بر عهده داشتند.
افزایش تحرکات طالبان و القاعده در هلمند، اروزگان، زابل و قندهار و نفوذ آنها به استانهای دیگری مانند فراه، قندوز، پکتیا، پکتیکا، خوست، غزنی و... ناشی از نقش مرموز نیروهای انگلیسی به بهانه مبارزه با مواد مخدر و طالبان است.
آمریکا در اعتراض به قرارداد صلح طالبان با نیروهای انگلیسی، نه تنها دیوید ریچاردز انگلیسی را از فرماندهی ناتو برکنار کرد و این پست را به دانیل مکنیل آمریکایی سپرد، بلکه استاندار هلمند را نیز تغییر داد و منطقه موسی قلعه را بمباران کرد.
محمدحسن جعفری، دبیرکل حزب رفاه ملی افغانستان، معتقد است انگلیسیها پای آمریکاییها را به منطقه کشاندند، ولی در مجموع، آنها آمریکاییها را فریب میدهند. انگلیسیها اوضاع جنوب افغانستان را برهم زده و برخلاف سیاستهای دولت کرزای عمل کردهاند. در واقع، آنها با ایجاد تفرقه قصد دارند اوضاع را به نفع خود تغییر دهند؛ همانگونه که در 1893 با انعقاد معاهده دیوراند 7 مناطق پشتوننشین را به دو بخش تقسیم کردند و از سال 1947 با استقلال پاکستان اختلافات بر سر خط مرزی دیوراند همچنان باقی مانده است.26
دولت انگلیس در دو سال گذشته برای سرپوش گذاشتن بر اختلافات خود با آمریکا، جمهوری اسلامی ایران را به حمایت از طالبان متهم میکرد، در حالی که لندن در حمایت از طالبان از طریق مذاکره با اسلامآباد، دیدگاههای مشابهی دارد. هماکنون نیز انگلیس بر راهبرد مذاکره با طالبان میانهرو تأکید میکند و تشکیل شبهنظامیان قومی پشتون (مثل شوراهای بیداری در عراق) برای مقابله با طالبان تندرو را مدنظر دارد.
ـ سیاست پاکستان در قبال طالبان
سیاست پاکستان در قبال طالبان از «حمایت مطلق» تا «سرکوبی و دشمنی مطلق» در نوسان بوده است و در حال حاضر نیز سیاست انتظار «نه حمایت و نه سرکوب» را دنبال میکند.
سه دستگاه در پاکستان مجری «طرح طالبان» بودهاند: دستگاه امنیت (ISI)، وزارت کشور و ارتش. این مجموعه نظامی به دو علت میتوانست مجری طرح طالبان به شمار آید: نخست آنکه نخبگان ارتش و نیروهای امنیتی پاکستان از درون نظام استعماری انگلیس سربرآورده و مستقیم یا غیر مستقیم توسط همین نطام تربیت شده بودند؛ اما به تدریج به ویژه دستگاه امنیت از کارشناسان امنیتی ـ نظامی ایالات متحده آمریکا تأثیر پذیرفتند و زیر نظر و نفوذ آنان درآمدند.
دوم آنکه نیروهای ارتش پاکستان در طول جهاد مردم افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی با خصوصیات اقوام و گروههای رزمنده آشنایی نزدیک یافته بودند. از این رو، میتوانستند در صحنۀ بغرنج افغانستان خودنمایی کنند. طرح طالبان با مشارکت پاکستان، انگلستان، آمریکا و با همیاری عربستان سعودی و امارات متحده عربی به اجرا درآمد.27
سیاست جورج بوش در مبارزه با تروریسم مبنی بر «هر که با ما نیست، تروریست است» موجب شد دولت پاکستان با چرخشی 180 درجهای، برای رهایی از تهدیدهای آمریکا در جبهه مبارزه با طالبان و القاعده قرار گیرد. با پیروزی باراک اوباما در 2009، راهبرد جدید آمریکا در افغانستان در 7 فروردین 1388 اعلام و «افپاک» یعنی افغانستان و پاکستان به عنوان اولویتهای آمریکا برای مبارزه با تروریسم تلقی شد.
در راهبرد جدید آمریکا، افغانستان در اولویت قرار گرفت و به پاکستان هشدار داده شد تا طالبان را در مناطق قبایلی پاکستان نابود کند. براساس این راهبردی، پاکستان طی ماههای گذشته در ابتدا با مذاکره و سپس مبارزه سعی کرد افراطگرایی را در منطقه قبایلی مهار کند. طی چند ماه گذشته بیش از هزاران نفر آواره و 2500 نفر کشته و زخمی شدهاند.
از سوی دیگر، مردم افغانستان که در طول سالهای مقاومت و دوران حکومت طالبان همواره از سیاستهای پاکستان در رنج بودند، امید داشتند با حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان، از مداخله پاکستان رهایی یابند، اما پاکستان با گذشت زمان بر مداخلات خود افزود.
پاکستان در مبارزه با گروه القاعده از خود شدت عمل نشان داد، در مقابل، پس از عقبنشینی طالبان از پایگاههای خود در افغانستان، آنها را در ایالت سرحد، وزیرستان شمالی و جنوبی پناه داد و به حمایت، آموزش و تجهیز مجدد آنها پرداخت. با روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا دوباره مبارزه طالبان در دستور کار نیروهای نظامی پاکستان قرار گرفت.
بنابراین، یکی دیگر از عوامل مهم قدرتیابی طالبان موضعگیری دولت پاکستان بوده است. پاکستان از یک سو، خود را شریک جنگ علیه ترور و افراطگرایی نشان داد و میلیاردها دلار بدین منظور از آمریکا دریافت کرد و از سوی دیگر، نه تنها علیه طالبان اقدام جدی انجام نداد، بلکه به بهانههای گوناگون به تقویت آنها پرداخت.28
هم دولت افغانستان و هم آمریکا و ناتو از موضع پاکستان برداشت نادرستی داشتند و همین مسأله سبب شد در وقت مناسب به اسلامآباد برای قطع مداخلات، فشار لازم وارد نشود. هیچ نیروی شورشی بدون داشتن پناهگاه و حمایتهای خارجی نمیتواند در برابر ضربات نیروهای ائتلاف دوام بیاورد.
طالبان به رغم دادن تلفات زیاد در طول یک و نیم سال اخیر، از شدت حملات و عملیاتهای خود نکاستهاند. حمایتهای مردمی در جنوب افغانستان و آن طرف خط دیوراند در پاکستان نیز زمینه قدرتیابی طالبان را بیشتر کرده است.
با اینکه پاکستان مدعی است تاکنون بیش از سیصد سرباز خود را در مبارزه با ترور از دست داده و نزدیک به هشتاد هزار سرباز در سراسر مرز افغانستان مستقر و اقدام به سیمخاردارکشی و مینگذاری کرده است، نمیتوان باور کرد که طالبان بدون حمایت پاکستان توانسته باشند خود را تجهیز و اعلام کنند نزدیک به دوازده هزار نیروی جنگجو و ششصد نفر آماده به عملیات انتحاری در اختیار دارند.
پاکستان سیاست دوگانهای در حمایت از طالبان و همکاری با آمریکا در مبارزه با تروریسم در پیش گرفته و همین مسأله موجب جبههگیری دوگانه انگلیس و آمریکا علیه سیاستهای این کشور شده است. در حالی که انگلیس به تحسین همکاری اسلامآباد در مبارزه با طالبان میپردازد، در مقابل، آمریکا به پاکستان برای همکاری صادقانه هشدار جدی میدهد. در ژوئن 2009 شوری روابط خارجی ایالات متحده و ژنرال پترائوس در گزارشی اعلام کردند که پاکستان از طالبان حمایت میکند.29
بدینترتیب، پاکستان همواره به عنوان منشأ و پایگاه طالبان مورد اتهام بوده است و مقامات افغانستان بارها اعلام کردهاند سرویس اطلاعاتی پاکستان (آیاسآی) در آموزش، هدایت، تجهیز و ارائه تاکتیکهای پیشرفته به طالبان نقش مؤثری دارد. عناصر طالبان در مناطق قبایلی آزاد (FATA)، ایالتهای سرحد، بلوچستان، وزیرستان شمالی و جنوبی، باجور، خیبر، کورم، اورکزئی و آموزش میبینند و به علت عدم کنترل مرزها به همراه سلاح و تجهیزات مدرن وارد خاک افغانستان میشوند.
سفر جو بایدن، معاون باراک اوباما، در آغاز سال 2009 به منظور هشدار جدی آمریکا به پاکستان و قطع کمکهای نظامی انجام گرفت. به نظر میرسد اعمال فشار بر پاکستان تاکنون کارساز نبوده، زیرا حملات در روزها و هفتههای اخیر به رغم کشته شدن بیتالله محسود کاهش نیافته است. در راهبرد جدید آمریکا برای مبارزه با تروریسم و حمایت از پاکستان تا پنج سال، سالانه 5/1 میلیارد دلار کمک مالی پیشبینی شده است.
حمایت پاکستان از طالبان به راهبرد و اهداف این کشور برمیگردد که بر چند مؤلفه اساسی استوار است:
1. تشکیل دولت تحتالحمایه یا تحت نفوذ در کابل؛
2. تقویت عمق راهبردی پاکستان در برابر هند؛
3. حل مسأله پشتونستان و به رسمیت شناخته شدن خط مرزی دیوراند از سوی افغانستان؛
با توجه به مؤلفههای مذکور، یکی از عوامل مهم قدرتیابی طالبان، مسأله خط مرزی دیوراند و به تبع آن، حمایتهای دولت پاکستان از این گروه است.
ـ راهبرد و اهداف طالبان
راهبرد طالبان بر جنگ فرسایشی بنیان گذاشته شده است. این گروه ریشه در مکتب دیوبندی و سلفیگری دارند و واقعیتی عینی ـ ذهنی در صحنه سیاسی جامعه افغانستان هستند. طالبان را میتوان هم به عنوان عامل خارجی (به دلیل حمایتهای پاکستان و کشورهای ذینفع مانند روسیه و چین) و هم عامل داخلی تلقی کرد، اما به دلیل حمایتهای خارجی از این گروه، در این بخش به آنان میپردازیم.
طالبان اواسط دهه 1990 قدرت گرفتند و در سال 2001 بر اثر حمله نیروهای ائتلاف و آمریکایی سقوط کردند. اما بقایای طالبان با عقبنشینی به آن طرف مرزها در پاکستان و ایالت سرحد و مناطق قبایلی آزاد دوباره تجهیز و بازسازی شدند. سران طالبان اعلام کردهاند یکی از اهداف مهم این جنبش، بیرون راندن نیروهای خارجی و سرنگونی دولت افغانستان است. (هدف کلی طالبان ایجاد امارت اسلامی در افغانستان است.) آنان در حال حاضر برای رسیدن به این هدف از جنگ ایذایی و فرسایشی استفاده میکنند. به رغم عملیاتهای متعدد نیروهای خارجی علیه طالبان، آنها نه تنها تضعیف نشده، بلکه کاملاً خود را تقویت کردهاند.
طالبان با توجه به نارضایتی مردم افغان از دولت و نیروهای ائتلاف غربی توانستهاند بخش زیادی از آنها را به خود جلب کنند. اسرای طالبان که از زندان آزاد شدهاند بار دیگر به صفوف طالبان پیوستهاند و همچنان انگیزه مبارزه دارند.
اگرچه راهبرد طالبان در گذشته تسلط بر کل افغانستان و تشکیل «امارت اسلامی افغانستان بود، امروزه مشارکت در ساختار قدرت مهمترین هدف آنان است.
به نظر میرسد حملات انتحاری طالبان بیشتر برای امتیازگیری از دولت و نیروهای خارجی است چنان که پیشنهاد ارائه نه وزارتخانه با چهار ولایت یا چهار وزارتخانه با 9 ولایت را مطرح کردهاند، در حالی که دولت تنها حاضر بود سه ولایت را در اختیار آنها قرار دهد.
وجود افغانهای مهاجر در مناطق آزاد قبایلی و بلوچستان، تولید مواد مخدر حمایتهای پاکستان و... موجب قدرتیابی مجدد طالبان شده است.
3. ویژگیها و پتانسیل طالبان
ـ طالبان، پشتون هستند، اما همه پشتونها طالب نیستند. با این حال، پشتونها همواره در افغانستان به عنوان اکثریت حکمرانی کردهاند. باورهای مذهبی طالبان تا حد زیادی متأثر از آیین «پشتونوالی» است و تضاد ماهوی با شریعت اسلامی احساس نمیکنند. در سنت پشتونوالی، یک طالب، یک پشتون است. در این سنت اختلافات درونی قبایل راهحلهای قبیلهای دارد، اما در قبال خارجیها و بیگانگان، قبایل پشتون یک واحد قومی به حساب میآیند. از نگاه جامعهشناختی تضادهای بیرونی و کشمکشهای خارجی، در وحدت قومی پشتونها «ضرورت کارکردی» دارد.
به نظر میرسد ویژگیهای مناطق آزاد و ایالت بلوچستان به لحاظ فیزیکی و اقلیمی از عوامل قدرتیابی طالبان بوده است.
ـ مناطق قبایلی آزاد، همان هفت ناحیهای است که در اطراف خط دیوراند واقع شدهاند. منطقه وزیرستان شمالی به مرکزیت «میرانشاه»، وزیرستان جنوبی به مرکزیت «وانا» و مناطق باجور، مهمند، خیبر، اورکزئی و کورم، هفت منطقه مهم در خط مرزی دیوراند هستند که 600 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارند. مناطق قبایل آزاد 27000 کیلومتر مربع مساحت دارد و اندکی بزرگتر از لوکزامبورگ است.
جمیت مناطق قبایلی آزاد بیش از 1/3 میلیون نفر برآورد شده است، ولی بیش از چهل میلیون پشتون در دو طرف خط مرزی دیوراند زندگی میکنند. بیشتر مهاجرین افغانی در همین مناطق و ایالت سرحد شمال غربی و ایالت بلوچستان (نزدیک به 240 اردوگاه با جمعیتی بیش از 5/1 تا 2 میلیون نفر) ساکن هستند. با توجه به ترکیب جمعیتی مناطق پشتوننشین (در شمال پاکستان و جنوب افغانستان)، در مناطق قبایلی آزاد یک درهم آمیختگی طبیعی وجود دارد.
به همین علت، در جریان بمباران افغانستان توسط آمریکا و سقوط طالبان، بیشتر نیروهای طالبان و سران آن به مناطق قبایلی پناه بردند. حکومت پاکستان و نظارت اطلاعاتی و امنیتی در این مناطق صورت میگیرد. به رغم آغاز بازسازی و تشکیل دولت افغانستان، روند بازگشت مهاجرین به این کشور بسیار کند است. وجود امنیت و اشتغال و حمایت پاکستان از آنان در مبارزه با نیروهای خارجی موجب قدرتیابی طالبان در این مناطق شده است.30
ـ مصالحه دولت پاکستان با طالبان محلی در منطقه وزیرستان و دره سوات نیز موجب شده است طالبان بر بخش مهم و حساسی از مناطق قبایلی مسلط شوند و دفتر خود را برای رسیدگی به مشکلات مردم بازگشایی کنند. طالبان مدعیاند طبق «قرارداد جرگه قبایل سرحد»، حملات علیه نیروهای حفاظتی پاکستان را قطع خواهند کرد، مشروط بر آنکه در نحوه اداره مناطق آزاد باشند و ارتش پاکستان از مناطق تحت کنترل و نفوذ طالبان خارج شود.
ـ منطقه وزیرستان مخفیگاه رهبران و فرماندهان شبکه القاعده و مرکز سازماندهی شبهنظامیان افغان و غیر افغانی است که برای جنگ به افغانستان اعزام میشوند. از آنجا که گروههای تندرو مذهبی (اهل سنت) از جمله سپاه صحابه و سازمانهای افراطی دیگر در این منطقه نفوذ فوقالعادهای دارند، لذا اهالی این منطقه به شدت مذهبی، سنتگرا و معتقد به آداب و رسوم و آیینهای قبیلهایاند و اجازه نمیدهند مظاهر تمدن از جمله تلویزیون، ماهواره و سینما بین قبایل نفوذ پیدا کند. تفسیر و برداشت قبایل ساکن در این مناطق از اسلام و شریعت نبوی همان تفسیری است که رهبران طالبان از دین و مذهب دارند.
ـ دستکم از نیمقرن پیش، قبایل وزیرستان از هیچ حکومتی اطاعت نکرده و در برابر هیچ قدرت بیگانهای تسلیم نشدهاند. استقرار نیروهای نظامی ناتو و آمریکا در نزدیکی وزیرستان شمالی در جنوب افغانستان، موجب تحریک بیشتر ساکنان این قبایل علیه بیگانگان شده است؛ به ویژه آنکه این مناطق تجربه مبارزه علیه استعمار بریتانیا را نیز بر دوش میکشند.
ـ طالبان در همه جا هست و نیست. طالبان به رهبری ملا عمر، جلالالدین حقانی، بیتالله محسود (گویا کشته شده است)، مولوی حکیم، حاجی عمر، مولوی حاجیسلام، حاجی منصور دادالله، ملانظیر، عبدالوالیخان، محمود اچکزی، ملامحمدابراهیم حنفی، مولوی عبدالرحیم، مولوی عبیدالله، مولوی تاجمحمد، ملا نقیبالله، ملا دادالله (که کشته شد) و... در مناطق جنوبی و جنوب شرقی افغانستان و مناطق آزاد پاکستان فعالیت میکنند و از حمایت معنوی رهبران پشتونها در پاکستان برخوردارند.
شبکه القاعده، گروههای سلفی پاکستان، جمعیت علمای اسلام و گروه صحابه به طور مستقیم از طالبان محلی در پاکستان حمایت میکنند و حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار، گروههای مافیای مواد مخدر، سلفیها و وهابیون و حتی مجاهدین ناراضی و مخالف دولت در جبهه طالبان در افغانستان علیه دولت دستنشانده و نیروهای خارجی دست به عملیاتهای مختلف میزنند.
طالبان به طور پراکنده و با تکیه بر جنگهای چریکی توانستهاند بر بخشهای از افغانستان کنترل یابند و در کنار دولت، دفترهای قضایی خود را راهاندازی کنند.
ـ اکثر طالبان در مدارس دینی پاکستان آموزشهای مذهبی و نظامی دیدهاند، با این حال ایدئولوژی و راهبردشان مستقل از پاکستان است. با توجه به سیال بودن و شبکهای عمل کردن گروه طالبان نمیتوان یک علت یا عامل را در قدرتیابی طالبان مؤثر دانست، بلکه مجموعهای از عوامل، از جمله حمایتهای دولت پاکستان، حمایت مردمی و نوع نگاه پشتونها به طالب، ناکارامدی و ضعف دولت افغانستان و سیاستهای مبهم و دوگانه انگلیس و آمریکا به همراه ناتو و عوامل دیگر در این امر دخیل بودهاند.
ویژگیها و پتانسیل طالبان به لحاظ مادی و معنوی بیشتر از چیزی است که تصور میشود. نیروهای طالبان به طور میانگین بیش از پانزده هزار نفر برآورد میشوند و با قدرتیابی مجدد طالبان، تعداد این جنگجویان افزایش مییابد، در حالی که آمریکا و افغانستان تصور میکردند طالبان بین 1000 تا 2000 تن هستند. بنابراین، طالبان با گذشت زمان و مکان تغییر کرده و با توجه به تعدیل فکری و رفتاری خود موجب بروز طالبان نوین شدهاند. طالبان نوین همان اهداف طالبان پیشین را دنبال میکنند، اما از وسایل مدرنی برای رسیدن به اهداف خود بهره میبرند.
برخی ویژگیهای طالبان نوین
ـ نیروهای ناتو و آمریکا نمیدانند که دشمن کیست و طالبانها کداماند؟ تفکر «طالبانی» موجب شده است طالبان را گروهی تکثرگرا قلمداد کنند.
ـ طالبان امروزی را نمیتوان با ریش یا لباسش شناسایی کرد.
ـ طالبان مدرن متحرکاند، در جای معینی سکونت ندارند، مانند گذشته کت و شلوار را نشانۀ کفر به اسلام نمیدانند و از هر وسیلهای برای ضربه زدن به دشمن استفاده میکنند. آنان روزها کار میکنند و شبها سلاح به دوش میگیرند.
ـ نمیتوان طالب امروزی را از قاچاقچیان مواد مخدر، افراطیهای مذهبی، سلفیها و... متمایز دانست.
ـ افراد عادی و ساکنان روستاها هم شامل گروه طالبان نوین میشوند. این دسته از مردم، افغانهای فقیری هستند که با هر گروهی سازش میکنند. در چنین حالتی، کلاشینکفهای خود را از تاقچه برمیدارند و به طالبی جنگجو تبدیل میشوند.
ـ طالبان نوین از نظر ایدئولوژیک متعلق به مدارس دینی پاکستان و مکتب دیوبندی هستند، اما در حملات خود از راکت و توپهای سرشانهای، بمبگذاریها و حتی از تکنولوژیهای مدرن، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و تبلیغات علیه نیروهای خارجی استفاده میکنند. استفاده از تبلیغات از طریق رسانههای مختلف ابتکاری است که در زمان طالبان نوین اتفاق افتاده است.31
طالبان به سه گروه مهم تقسیم میشوند:
الف) طالبان افغانستان به رهبری ملامحمد عمر که ارتباط گسترده و تنگاتنگی با القاعده دارند این گروه عمدتاً در افغانستان و کویته پاکستان حضور دارند و بسیار تندرو و غیر قابل مذاکرهاند.
ب) طالبان پاکستان به رهبری بیتالله محسود، که این گروه ارتباط کمی با القاعده دارد.
ج) طالبان شورای باجوا و شمشاتو به رهبری سراجالدین حقانی، پسر جلالالدین حقانی، پسر جلالالدین حقانی که افرادی قابل مذاکره هستند و از ایدئولوژی طالبان افغانستان حمایت میکنند.
با توجه به مطالب یاد شده، طالبان (نوین) بازیگر اصلی در افغانستان هستند که اگر به آنها اهمیت داده نشود، روند تحولات در افغانستان و حتی مناطق مرزی پاکستان با چالشها بغرنجتری مواجه خواهد شد.
نتیجهگیری
براساس سنت جامعهشناسی سیاسی، هر پدیدهای را باید در بستر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاص خود مورد مطالعه و بررسی قرار داد. نمیتوان در قدرتیابی و خیزش دوباره طالبان تنها به پتانسیلهای طالبان، حمایتهای پاکستان، سیاستهای دوگانه آمریکا یا مسائل داخلی افغانستان اکتفا کرد. آنچه مسلم است مجموعه شرایط و عوامل فوق در سازماندهی، قدرتیابی و خیزش دوباره طالبان نقش بسزایی داشتهاند. در این خصوص ذکر چند مطلب ضروری مینماید:
1. طالبان امروزی هویتی چندوجهی، چندبعدی و بسیط دارند، به طوری که نمیتوان آنها را یک گروه مشخص با ابعاد و تعداد جنگجویان معین قلمداد کرد. طالبان نوین سیال و متحرکاند و در مناطق مختلف پاکستان و افغانستان از حمایت دولت پاکستان برخوردارند.
2. بخش عمدهای از قدرتیابی طالبان در بعد داخلی به ضعف اقتصادی، فساد اداری، وابستگی سیاسی ـ امنیتی، قاچاق مواد مخدر، بیاعتمادی مردم به دولت افغانستان و بیش از همه کندی پروژه دولتسازی ـ ملتسازی برمیگردد که از یک سو، به دلیل عدم تکمیل نهادهای امنیت موجب ضعف حاکمیت و قانون در افغانستان شده و از سوی دیگر، به دلیل نبود «ملت» یا عدم شکلگیری وفاق اجتماعی و وجدان جمعی، روند ملتسازی و هویت ملی را با مشکلات بسیاری مواجه کرده است.
3. در بعد خارجی، سیاستهای آمریکا، انگلیس و پاکستان در قبال طالبان مبهم و دوگانه است. این کشورها در یک زمان در ظهور و بروز طالبان در سال 1996 نقش عمدهای داشتند و چون برخلاف منافع آنان، دولت طالبان حاضر به تسلیم اسامه بن لادن پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر نشد، آنها در سقوط طالبان متحد شدند. راهبرد آمریکا در افغانستان و منطقه، برای سالهای متمادی برنامهریزی شده است. در واقع، کنترل منابع انرژی، کنترل چین، روسیه، هند، پاکستان، به خصوص ایران، بحث برخورد تمدنها، مقابله با اسلامگرایی و... از جمله اهداف آمریکا در منطقه به شمار میرود.
4. انگلیس برای کنترل افراطگرایان در پاکستان و افغانستان حاضر به مصالحه با طالبان است، اما پاکستان در حمایت از طالبان اهداف خاص خود را دارد. تشکیل دولت تحت نفوذ در افغانستان، به رسمیت شناختن خط مرزی دیوراند، حل مسأله پشتونستان و عمق بخشیدن به راهبرد خود در افغانستان در برابر تهدیدهای احتمالی هند مهمترین دلایل پاکستان در حمایت از طالبان است. پاکستان در مبارزه با تروریستها سالانه میلیونها دلار از آمریکا کمک نظامی ـ مالی دریافت میدارد، با این حال، نقش دوگانهای در قبال طالبان بازی میکند.
5. شعار آمریکا مبارزه با تروریسم و نابودی بقایای طالبان است، اما عملکرد دوگانه این کشور نشان میدهد که چندان به دنبال ایجاد امنیت در افغانستان نیست. از دوازده میلیارد دلار کمک جهانی تنها هشت میلیارد دلار آن صرف مبارزه با تروریسم شده است؛ در حالی که اگر این مبالغ صرف بازسازی و ایجاد اشتغال میشد، طالبان به قدرت و وضعیت فعلی نمیرسید.
6. اشتباههای راهبردی آمریکا، از جمله فراموشی افغانستان پس از حمله به عراق در سال 2003، شدت عمل نشان ندادن در برابر طالبان، راندن آنها از شمال به جنوب مرزهای افغانستان و اعتماد کامل به متحد راهبردی خود پاکستان در مبارزه با افراطگرایی، موجب شده است تا طالبان پس از استقرار در مناطق قبایلی از حمایت نیروهای ارتش و اطلاعاتی پاکستان برخوردار شوند و کمکم حملات خود را منظم، سازماندهی و اجرا کنند.
7. دولت کرزای بارها اعلام کرده است که پاکستان از عوامل رژیم طالبان برای حمله به افغانستان و بیثباتی در جنوب کشور حمایت میکند. پاکستان با رد چنین اتهاماتی مدعی است طالبان از حمایت گسترده مردم جنوب افغانستان برخوردار است و جنگ راهحل درستی نیست.
8. بدین ترتیب، در بررسی طالبان و عوامل قدرتیابی آنان و سیاستهای دولت افغانستان، پاکستان، انگلستان، ناتو و آمریکا در قبال طالبان، باید نگاه عمیق و چندبعدی داشته باشیم. به نظر میرسد عدم مبارزه جدی بازیگران یاد شده با طالبان، منطقه افغانستان و حتی پاکستان را در آینده با تحولات جدی مواجه خواهد کرد.
9. آمریکا درباره توجیه حضور خود در منطقه، به دنبال وجود ناامنی کنترلشده توسط طالبان است. انگلیس نقش مرموز و پشت پردهای در منطقه ایفا میکند. پاکستان در حمایت از طالبان اهداف راهبردی دارد و طالبان گروهی صاحب ایدئولوژی هستند و عملاً نمیتوان ایدئولوژی طالبان را که در تاریخ، سنت و آداب و رسوم و فرهنگ پشتونها نهفته است، از بین برد.
10. شکلگیری طالبان را میتوان محصول عوامل متعدد داخلی از جمله خستگی از جنگ نابسامانی و نیز عوامل خارجی مانند حمله شوروی دانست که باعث روانه شدن اعراب به افغانستان شد. دخالتهای غرب، پاکستان، امارات، عربستان و... نیز بیتأثیر نبوده است. البته نویسندگان تحلیلگران غربی پس از اینکه طالبان به عنوان نقطهای منفی و سیاه مطرح شده است، سعی دارند نقش برجسته خود را در شکلگیری این گروه پنهان سازند.
دولت افغانستان و حامیان آن (آمریکا و ناتو) هرگاه قدرت مبارزه با طالبان را داشتهاند، نابودی طالبان را مطرح کردهاند و هرگاه تلفات زیادی دیده یا با مشکلات متعددی نظیر کمبود تجهیزات نظامی و عدم پشتیبانی و تدارکات لازم از نیروهای نظامی مواجه شدهاند، بحث مذاکره را پیش کشیدهاند. آنچه مسلم است اینکه آمریکا و ناتو به دنبال استقرار امنیت حداقلی در افغانستان هستند تا اهداف کلان خود را در منطقه پیش ببرند و مذاکره با طالبان تنها تاکتیکی برای ایجاد امنیت نسبی در افغانستان است.